روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی
روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

من ساکت باشم یا دنیا؟

من ساکت باشم یا دنیا؟
 بر اساس روان شناسی یونگ
 
 آنان که می دانند، خاموش می مانند و آنان که نمی دانند، سخن می گویند. "لائوتسه"
 به راستی می دانیم کسانی را که مدام در حال سخن گفتن هستند خردمند بدانیم و آنان که خموشند نادان؟! قصه ها و افسانه ها که این طور نمی گویند در همه افسانه و قصه ها پیران خردمند کمترین و سودمندترین سخنان را گفتند و همیشه در سکوت به کشف و شهود می پرداختند. سکوت چیست؟ شاید اولین جوابی که بدهیم ضعف باشد. ساکت است چون حرف محکمی ندارد برای گفتن، یا برای جلب رضایت دیگری یا برانگیختن تحسین دیگران. آیا واقعا او که ساکت است و در سکوت نظاره گر است، خردمندتر است یا کسی که مدام حرف می زند، قصه می بافد، و لحظه ای آرام ندارد. خداوند صدا را آفرید تا پل ارتباطی باشد بین موجودات، نه وسیله آزار ولی قبل از آن سکوت را خلق کرد. پس هر دو مهم هستند و نیاز ما. گاه ما شیفته سخنان کسی می شویم چون به نیازی در ما پاسخ می دهد و برای ما رشدی به ارمغان دارد ولی آیا سخنان که درباره خانه یا موقعیت کاری یا پولی است، در جهت رشد ماست یا تنها به یکی از ابعاد سایه ما (غیبت و قضاوت و تحقیر) پاسخ می دهد. چرا بلبل مدام چه چه می زند و لاک پشت و ماهی همیشه ساکت هستند؟ وقتی کودک حرف زدن را از بزرگ ترها تقلید می کند، از طرف والدین و اطرافیان تشویق می شود و یاد می گیرد که حرف زدن خوب است چون بقیه به او می خندند و مهم نیست غلط بگوید یا درست، پس مدام حرف می زند. وقتی کمی بزگ تر شد اگر حرفی زد که کسی خوشش نیامد، اخم می کنند پس می فهمد که بعضی حرف ها را نباید گفت چون باعث تحقیرش می شود و گوشه گیر و ساکت می شود. وقتی بزرگ تر شد و زورش به همه رسید تمام عقده ها را با فریاد بر سرشان می ریزد. وقتی سال ها گذشت و خود والد شد، پشیمان می شود و اگر شانس بیاورد معجزه سکوت را با غور در خود کشف کند، چون خردمند سکوت اختیار کرده و در موقع لزوم سخن خواهد گفت و گرنه تا آخر عمر به پیری غرغر و بدل می شود که کسی روی حرفش حساب نمی کند. کسی که در لحظه مناسب سکوت می کند لااقل برنده و بازنده نمی شود و به طرف مقابلش فرصت تخلیه می دهد تا بتواند او هم در سکوت به حرفش گوش دهد و دشمنی را به دوستی بدل می کند و در این صورت رابطه درستی بینشان برقرار می شود. گاه در مقابل کسی سکوت می کنیم چون ضعف شخصیتی داریم این سکوت خوب نیست که بهتر است خود را خالی کرد تا انباشه تر نشویم. سکوتی که از سر خرد و مهر باشد و دیگران را به مهر و اندیشیدن دعوت کند، ارزشمند است. اگر راه حل تمام مشکلات با استدلال ها و منطق و سخن گفتن حل می شد که خدا به تمام جانداران و گیاهان یک زبان برای سخن گفتن می داد، آن وقت ببینید چه بر سر این جهان می آمد. همه جا پر از سر و صدا می شد و لحظه ای آرامش و سکوت نداشتیم و ما خود را در برابر طبیعت بسیار حقیر می دیدیم. خدا انسان را ناطق آفرید و انسان چه کرد؟ تمام دنیا را با حرف و سخن پر کرد. تا حالا آنچه باید گفته می شد، گفته شده. اکنون لحظه سکوت و اندیشیدن است. وقت عمل کردن است بدون آموزش. اگر خودمان را دوست داریم کمی به ذهنمان فرصت تنفس دهیم و مدت زمانی را در سکوت به سر ببریم و به هیچ نیندیشیم حتی به افکار و گفت و گوهای ذهنی هم اجازه حرف زدن ندهیم. ببینید چه دنیایی در خود کشف می کنید! برای اولین بار خود را کشف می کنیم، جدای از نموداری که برایمان رسم کردند. اگر به این کار ادامه دهیم به خودشناسی خود و پاک شدن از آموزه های غلطی که داشتیم کمک بسیاری کردیم. در این سکوت شگفت انگیز ما شاعر درون خود را کشف خواهیم کرد و اگر دست به قلم ببریم اولین شعرمان را خواهیم سرود. اگر دست به مداد ببریم اولین قصه یا شاهکار نقاشی خود را خواهیم کشید و به راز سکوت که هیچ کس آن را به ما نمی آموزد، پی خواهیم برد. در سکوت ما جهان را با خود همراه داریم شاعر درونمان را ملاقات می کنیم. مادر باستانی خود را در آغوش می گیریم. با موسیقیدان خود خواهیم نواخت و همراه نقاشی خود به نقش آنچه می خواهیم، دست می زنیم و خواهیم دید که دیگر نگاهمان به تنهایی تغییر خواهد کرد و دنیای خود را با خرد و سکوت خود خواهیم ساخت. ما عادت کردیم تا فضای دورمان ساکت می شود، تلویزیون روشن کنیم یا میهمان دعوت کنیم نه این که این کارها بد باشد نه، اما باید آگاهانه باشد و ما اسیرشان نباشیم بلکه ما باید جهت درست آنها را معین کنیم. انگار از سکوت و قدرت سکوت می ترسیم. می ترسیم با خود عریانمان روبرو شویم ولی این طور نیست . سکوت اولین فرصت برای انسان درون ماست که دست دوستی به سوی ما دراز کرده است.
 وقتی بره ای به دنیا می آید با صدای ضعیفی بلند می شود سراغ مادر رفته و از شیر او تغذیه می کند. هم بره و هم مادر خوشحال و راضی هستند. نوزاد وقتی به دنیا می آید، گریه سر می دهد این گریه اعتراض است یا خوشحالی؟ شیرش می دهند تا ساکت شود موقتی تا وقتی به آغوش گرم مادر بازگردانده شود. در سکوت مادر به فرزندش نگاه می کند و شیرش می دهد و رابطه عاطفی در فضا موج می زند که هیچ نیازی به اصوات اضافه ندارد تنها همین موج مهر کافی است. اما ما راضی نیستیم به عنوان پدر یا مادر شروع می کنیم به سر و صدا کردن. اول از همه او را نامگذاری می کنیم و صدایش می کنیم تا به تملک ما در آید. آواهای عجیب در می آوریم و نوزاد در بهت و حیرت تنها گوش می دهد و سکوت می کند و موقعیتش را مقایسه می کند با وقتی که درون شکم مادر بود، همه جا سکوت بود و آرام. پس مقاومت می کند و تنها وقتی مجبور است و نیاز به تغذیه یا خواب دارد گریه سر می دهد. اما ما کماکان مشغول صدا در آوردن و حرف زدن هستیم چون این جوری احساس می کنیم همه چیز خوب و روبه راه است و راضی هستیم. به مرور که نوزاد بزرگ تر می شود به این همه سر و صداهای بی ربط و اضافی عادت می کند و دیگر مقاومت نمی کند و تسلیم می شود و اولین بار که نوزاد صدایی در می آورد والدین خوشحال می شوند و فریاد شادی می کشند چون خیالشان راحت می شود نوزاد مشکلی ندارد. نوزاد تسلیم شده و کم کم به بزرگ ترها شبیه می شود. ولی ما سکوتی را که نوزاد برای رشد روانی خود نیاز دارد، سلب می کنیم و حق انتخاب هم به آن نمی دهیم. اما بره کماکان تنها در صورت لزوم صدایی در می آورد برای صدا کردن مادرش یا در مواقع خطر. ولی کافی است ما کنار هم باشیم مدام حرف می زنیم چون این جوری احساس امنیت می کنیم و اگر بینمان سکوت برقرار شود می ترسیم چرا؟ اگر کسی در برابرمان سکوت کند او را بداخلاق و منزوی لقب می دهیم و نه کسی که به سکوت و لحظه اش احترام می گذارد. به خاطر ضعف های درونی و ترس از افشا شدن راز و رمزهای درونی و سایه است که مدام حرف می زنیم تا بر ملا نشویم در حالی که در همین پرگویی هاست که لغزش های زبانی رخ داده و ما را لو می دهد. در حالی که اگر سکوت را کشف کنیم متوجه می شویم که گاه بسیاری از مسایل ما با سکوت بجا مبنی بر خرد حل می شود. در سکوت می توانیم صدای شخص مقابلمان را بشنویم ولی وقتی مدام حرف می زنیم در واقع داریم از واقعیت های تلخ روانی خود فرار می کنیم. شلوغ می کنیم و سر و صدا راه می اندازیم تا ضعف ما آشکار نشود. در حالی که کسی که مقصر نیست دلیلی برای نگرانی و سر و صدا ندارد. سکوت، با خودش دنیایی به همراه دارد که اگر اصیل باشد و از درون ما برآید در آن به اصلاح و شناخت عمیق خود و نزدیکی بیشتر به حق تعالی می رسیم. نماز را هم در سکوت می خوانند نه با صدای بلند چون راز و نیاز و نزدیکی به خدا هم در سکوت مسیر است نه در شلوغی و سر و صدا. علاقه جوانان به صدای بلند اقتضای شور و حال جوانی است ولی یک فرد مسن به سکوت بیشتر احتیاج دارد چرا که در سکوت می توان به صدای درون گوش داد و به خود و خدای خود نزدیک تر شد. وقتی با پرخاشگری فرزندمان روبه رو می شویم چرا باید همان لحظه مشکل را حل کنیم آن هم با پرگویی و داد و هوار و سر و صدا؟ کسی که با سر و صدا و شلوغی بخواهد حرفش را به کرسی بنشاند حتما مقصر است و سایه سنگینی دارد. وقتی کودک به سن 3 یا 4 سالگی می رسد آغاز مسایل اوست چرا که می پنداریم باید برای این که فرد موفق و صالحی در آینده باشد پس باید تمام آنچه که ما فکر می کنیم درست است به او تفهیم کنیم با تکرارهای زیاد با غر، با نق، با نصیحت و کودک به جایی می رسد که گوشش دیگر نمی شنود و حیرت زده می شویم چرا هر چه می گویم او عکس العمل نشان نمی دهد زیرا گوشش بسته شده در مقابل حرف های بیهوده ما. در حالی که اگر می خواهیم چیزی بیاموزد مثل طبیعت در سکوت باید تنها عمل کنیم. او ما را می بیند و می آموزد به قول لائوتسه: فرزانه بدون انجام دادن کاری، عمل درست را انجام و بدون بر زبان آوردن کلامی آموزش درست را می دهد. مثلا برای کتاب خواندن، ساعت ها خطابه سر می دهیم و اگر به حرفمان عمل نکند غر می زنیم ولی خود دست به کتاب نمی بریم حال اگر خود کتابی دست گرفته و برایش بخوانیم یا ساعتی را کنار هم مطالعه کنیم تا شاهد لذت بردن ما ار کتابخوانی در سکوت باشد به او آموزش درست و ماندگاری دادیم. امتحان کنیم در موقعیتی با همسر یا همکار یا دوست یا فرزندمان سکوت کنیم و ببینیم که چه حقایق شگفتی در مورد آنها کشف خواهیم کرد که روابطمان را شفاف کند. بدین شکل سکوت و ارزش سکوت را به فرزندمان هم یاد می دهیم. ما در تنهایی محض و سکوت به دنیا می آییم و در سکوت و تنهایی هم از دنیا می رویم. در بعضی مذاهب ما روزه سکوت داریم که در این روزه، جز در مواقع ضروری سخنی گفته نمی شود. می توان در خانواده این کار را تمرین کرد اما نه اجباری که ما خود الگو خواهیم بود. ما همیشه سکوت کسی را به قهر یا دلخوری می پنداریم چون به خود اعتماد نداریم و فکر می کنیم نکند کار اشتباهی کرده باشیم.
 این مهارت به خودشناسی و رابطه درست با خردمند درونمان بستگی دارد که بدانیم کی و چی موقعی سخن گوییم که تاثیر گذار باشد. این رازی است که اگر به آن پی ببریم همیشه شرایط تحت تسلط ماست برای حفظ آرامش. این جان کلامی است که انسان بعد از گذشت سال ها کنار هم زندگی کردن و تقلید از یک زندگی مدرن و دور شدن از انسان باستانی خود از آن فاصله گرفته است. اگر به جای حرف های تکراری و بی مورد سکوت اختیار کنیم، لااقل کاری نکردیم، حرفی نزدنیم که موقعیت یا شخصیت کسی را خراب کرده و بعد مدت ها وقت صرف اصلاحش کنیم که دیگر جبران پذیر نیست. بیایید با آنچه می دانیم سکوت را بسنجیم. سایه را شناختیم؛ بخش تاریک و فراموش شده روان ما که سعی می کنیم پنهانش کنیم و سایه هر جا بتواند عنان ما را در اختیار گرفته و کاری می کند که کورکورانه فرامینش را گوش دهیم. عصبانی شده و تحقیر کنیم و کتک بزنیم که اولین پیامدش پشیمانی و عذاب وجدان برای ماست. خوب حالا ببینید اگر در این شرایط سکوت همراه با مهر و خرد پیش بگیرد چه می شود. اولا اجازه نمی دهید سایه به طور وحشتناکی بیرون بزند و شما را خراب کند و دیگر این که زمانی می خرید تا با خرد خود حرفی بزنید که نخواهید بعدا آن را پس بگیرید و هرگز هم پشیمان نشوید. نه باجی دادید نه باجی گرفتید، نه قربانی شدید نه قربانی کردید. در جایگاه روان زنانه و مردانه خود، به عنوان یک زن با روان مردانه ناقص به جان همسر غر، و به جان فرزند نق می زنیم، در حالی که اگر این روان مردانه رشد کند به موقع در مقابل فرزند یا همسر سکوتی خردمندانه در پیش می گیریم تا وقتی که عمل و تصمیم محکم و درستی اتخاذ کنیم. در بخش ناخودآگاه و خودآگاه هم اگر دقت کنیم، ناخودآگاه مملو از سکوت و خودآگاه مملو از حرف و سخنان بیهوده و نابجاست. ناخودآگاه در سکوت محض در درستی کارش را انجام می دهد ولی خودآگاه به دلیل ضعفی که احساس می کند و خود را خردتر ار ناخودآگاه می بیند. مدام درگیر تحقیق و نوشتن و کشف و تحقیق است تااین نقص را جبران کند تا به راز سکوت بزرگی کایناتی پی ببرد، ولی نمی داند که راهش خود سکوت است. ما حتی به ذهنمان هم رحم نکرده و آن را شلوغ کردیم از نگرانی ها و تردیدهایی که به جان هم می افتند، قضاوت هایی که با هم برخورد کرده و ما را به دام سایه می اندازد. گیاهان با هم حرف نمی زنند و آرام در سکوت جوانه می زنند، میوه می دهند و زرد می شوند و بخواب می روند و دوباره سبز می شوند نه بهانه ای می خواهند نه دنبال دلیل هستند ولی انسان از وقتی خود را می شناسد، به دنبال چون و چراست! پی دلیل و برهان است و اعم زندگی اش را حرام چیزی می کند که شاید گیاهان خیلی ساده بدون اندیشه به آن عمل می کنند. کودکان هم همین طورند کاری به این ندارند که چرا خورشید روز می تابد نه شب. چرا شب باید خوابید؟ آنها خنده را می فهمند و گریه را و اینکه خورشید اگر تابید با او بتابند و اگر آسمان بارید همراهش ببارند. وقتی خشم بگیریم دور می شوند و سکوت می کنند.بترسد سکوت می کنند و وقتی بزرگ شدند می فهمند که ارزش سکوتشان را کسی نفهمید، پس آنها هم در این اجتماع شلوغ شروع به داد زدن و رساندن فریادشان به هر بهانه ای به گوش دیگران می کنند و به قربانی شدن تن می دهند. چه خوب است که هم سکوت به موقع را تمرین کنیم هم سخن گفتن بجا را. سکوت خود بهترین آموزگار است.
 
تمرینات:
 
 - در مشاجراتی که برایتان پیش می آید سکوت کنید و به نتیجه اش توجه کنید.
 - ساعاتی را در سکوت و تنهایی خود سر کنید. تنها سکوت کرده و هیچ کاری نکنید و به هیچ چیز نیندیشید.
 - گاه خانواده را به خاموش کردن تلویزیون دعوت کرده و در سکوت کاری جمعی انجام دهید.
 با تشکر فراوان از استاد عزیزم دکتر فرید عمران
 
سکوت
 
 قبلا حرف می زدم بسیار بسیار
 از دیروز که با سکوت آشنا شدم
 فقط نگاهمی کنم دریا دریا
 به درختی که خیالم روی شاخه اش جوانه زده است
 منبع: هفته نامه موفقیت شماره 188

آیا افسرده اید ؟ آیا دائم ناراحتید؟

آیا افسرده اید ؟ آیا دائم ناراحتید؟
 افسردگی یکی از شایع ترین مشکلات بهداشت روان است. بنابر اعلام سازمان جهانی بهداشتی در سال 2002 افسردگی از نظر باری که به جامعه تحمیل می کند، چهارمین رتبه را در بین بیماری ها داراست و شایع ترین علت ناتوانی محسوب می شود. در کشور ما نیز جزو 7 علت اول بار بیماری و ناتوانی در سنین مختلف به شمار می رود.
 هنگامی که فردی دچار افسردگی باشد سطح انرژی در او کمتر از حد معمول است و اشتیاق و اشتها برای بسیاری از چیزها از جمله غذا در او از بین می رود و در نتیجه تغذیه فرد دچار اختلال می شود. کاهش یا افزایش وزن ناخواسته و جذب ناکافی ویتامین ها و مواد معدنی غالبا با افسردگی ارتباط دارد. افرادی که بیشتر در معرض این خطرات هستند افراد مسنی هستند که تنها زندگی می کنند و یا کسی که آنها را تشویق به خوردن مواد غذایی مناسب و کافی کند را ندارند.
 برخی از مهم ترین علل تغذیه ای اثرگذار بر افسردگی - کمبود برخی مواد مغذی:
 کمبود برخی از مواد مغذی در رژیم غذایی فرد می تواند سبب ایجاد افسردگی شود یا حالت افسردگی فرد را تشدید کند. این مواد مفید عبارتند از:
 - اسیدهای چرب امگا 3: کمبود این مواد در رژیم غذایی می تواند فرد را مستعد افسردگی کند. منابع غذایی این اسید چرب شامل غذاهای دریایی به ویژه ماهی های چرب، تخم مرغ های غنی شده با امگا 3، روغن کانولا، روغن بذر کتان، گردو، سویا و سبزیجات برگ سبز هستند. بر همین اساس توصیه کلی این است که تمام بزرگسالان حداقل دو بار در هفته ماهی مصرف کنند.
 - اسید فولیک: سطح اسید فولیک در خون برخی از افراد مبتلا به افسردگی پایین است. جگر، قارچ و سبزی های برگ سبز (به ویژه اسفناج و کلم بروکلی)، گوشت گاو کم چربی، سیب زمینی، نان گندم کامل، آب پرتقال و لوبیا از منابع اسید فولیک هستند.
 - ویتامین B12: سطوح بالاتر این ویتامین در خون افراد افسرده سبب می شود که این افراد به درمان پاسخ بهتری بدهند. منابع غذایی ویتامینB12 شامل جگر، شیر، تخم مرغ، ماهی و گوشت هستند.
 - روی: این عنصر نقش مهمی در عملکرد سیستم عصبی دارد. تعادل این عنصر در بدن در پیشگیری و درمان افسردگی موثر است. گوشت، مرغ، ماهی، شیر و فرآورده های آن، جگر، غلات کامل، لوبیا و مغزها از منابع روی هستند.
 - آهن: کمبود آهن می تواند سبب بی حوصلگی شود و مکمل یاری با آهن باعث بهبود خلق می شود. این ماده مغذی در جگر بیش از سایر منابع غذایی و سپس در غذاهای دریایی، گوشت بدون چربی، گوشت پرندگان، زرده تخم مرغ، میوه های خشک، غلات کامل و نان غنی شده وجود دارد. آهن موجود در منابع گیاهی مانند حبوبات و برخی سبزی های سبز رنگ به مقدار کمتری جذب می شود.
 - ویتامینB6: مصرف این ویتامین در درمان و پیشگیری از افسردگی مؤثر است. این ویتامین به طور گسترده در غذاها وجود دارد. گوشت، غلات کامل به خصوص گندم، سبزی ها و مغزها حاوی این ویتامین هستند.
 - ویتامینE: این ویتامین به علت اثرات آنتی اکسیدانی زیادی که دارد می تواند در درمان و پیشگیری از افسردگی مؤثر باشد. از آنجایی که این ویتامین توسط گیاهان ساخته می شود، روغن های گیاهی بهترین منابع آن هستند. میزان ویتامینE در روغن آفتابگردان، کلزا، ذرت، زیتون و مغزها به ویژه بادام زیاد است. باید توجه داشت که سرخ کردن در حرارت بالا باعث تخریب این ویتامین می شود.
 - ویتامینC: غلظت این ویتامین در مغز زیاد است و به نظر می رسد در تنظیم فعالیت های عصبی نقش داشته باشد. به علاوه این ویتامین دارای خواص آنتی اکسیدانی است. سبزی ها و میوه ها به ویژه مرکبات بهترین منبع آن هستند. ویتامینC بسیار حساس است مقداری از آن در زمان پخت از دست می رود حتی در یخچال نیز بعد از 24ساعت 45درصد این ویتامین کاهش می یابد.
 - منیزیم: سطح منیزیم در بدن افراد مبتلا به افسردگی کمتر از افراد سالم است. به نظر می رسد که دریافت منیزیم در کاهش افسردگی مؤثر است. دانه ها، مغزها، حبوبات، سبزی های برگ سبز تیره مانند منیزیم منابع خوب این ماده مغذی هستند. شیر نیز در صورتی که به مقدار کافی مصرف شود، یکی از منابع منیزیم محسوب می شود.
 - سلنیم: کمبود این ماده می تواند با افسردگی مرتبط باشد. میزان سلنیم غذا بستگی به محتوای آب و خاک هر منطقه دارد. غذاهای دریایی، جگر، گوشت قرمز و ماکیان منابع عمده این ماده هستند.
 - تریپتوفان: یک اسیدآمینه ضروری است که بدن قادر به ساختن آن نیست. این ماده پیش ساز سروتونین است. سروتونین اثرات ضدافسردگی دارد. هنگامی که سروتونین در مغز فعال است، احساس «خوب بودن» در فرد تقویت می شود. به نظر می رسد برخی از افرادی که دچار افسردگی هستند، دارای کمبود سروتونین هستند. این ماده مغذی در گوشت مرغ و گاو، مغزها، ماهی، شیر، تخم مرغ، پنیر و برخی سبزی ها به میزان زیاد موجود است. مصرف مواد حاوی کربوهیدرات، ورود تریپتوفان را به مغز افزایش می دهد. مواد غذایی حاوی کربوهیدرات شامل غلات، حبوبات، سبزی های نشاسته ای مانند سیب زمینی، لبنیات و میوه ها هستند.
 الگوی غذایی
 مصرف بیشتر سبزی، میوه، مغزها، حبوبات و غلات کامل (سبوس دار)، روغن زیتون، دانه های خوراکی، ماهی و لبنیات کم چرب در مقایسه با مصرف گوشت قرمز پرچرب، لبنیات پرچرب، کره و روغن های حیوانی، الگوی غذایی مناسب تری برای پیشگیری و درمان افسردگی هستند.
 چاقی
 افراد چاق به علل مختلف بیشتر به افسردگی مبتلا می شوند. از سوی دیگر افسردگی نیز می تواند فرد را مستعد چاقی کند. بنابراین در افراد افسرده باید مراقب چاقی بود و افراد چاق را تشویق به داشتن فعالیت بدنی و کاهش مصرف مواد پرکالری کرد.
 برخی مواد غذایی
 - چای سبز: شیوع افسردگی در افرادی که به طور مرتب چای سبز مصرف می کنند کمتر است.
 - ماهی: شیوع افسردگی در کشورهایی که مصرف سرانه ماهی در آنها بالاست، کمتر است.
 - روغن زیتون: این روغن دارای ماده مؤثری است که اثرات ضدافسردگی دارد.
 - چربی های ضروری: یکی از روش های کمک به روحیه افراد، خوردن چربی به مقدار کافی و نه زیاد است. برای این منظور باید انواع درست و مناسبی از چربی ها را انتخاب کرد. وجود چربی های اشباع نشده (غیرجامد) در رژیم غذایی هر فرد ضرورت دارد.
 - قهوه و مواد دیگر حاوی کافئین: افرادی که دچار افسردگی هستند، معمولاً از کافئین برای بالا بردن انرژی خود استفاده می کنند. اما این اقدام می تواند کاملاً اشتباه باشد. کافئین سیستم عصبی را تحریک می کند بنابراین مقدار زیاد آن می تواند مانع استراحت خوب شبانه شود. کافئین از خواب عمیق جلوگیری می کند. تحریک بیش از حد سیستم عصبی می تواند به طور بالقوه باعث افزایش سطح اضطراب شود. اضطراب و افسردگی معمولاً دست در دست هم حرکت می کنند و این امر بهبودی را دشوارتر می کند.
 پیروی از یک رژیم غذایی سالم، متنوع و متعادل، دریافت مواد مغذی به اندازه کافی و داشتن وزن مناسب در پیشگیری و درمان افسردگی مؤثر است. پیروی از هرم غذایی، راهنمای مناسبی برای انتخاب غذاهای سالم و متنوع است.
 منبع:سیمرغ

اختلال بیش فعالی چیست؟

اختلال بیش فعالی چیست؟
ADHD یا اختلال بیش فعالی و فقدان توجه، یک اختلال رفتاری شایع است که حدود 8 - 10 درصد کودکان را مبتلا می کند. احتمال تشخیص این اختلال در پسران سه برابر دختران است ولی علت این تفاوت هنوز مشخص نشده است. کودکان بیش فعال بدون فکر کردن عمل می کنند، بیش از اندازه فعالند و در تمرکز کردن مشکل دارند، غالباً متوجه هستند که والدین چه انتظاری از آنان دارند، اما برآورده ساختن این انتظار برای آنان مشکل است. چون نمی توانند آرام بنشیند، دقت کنند یا به جزییات توجه کنند. البته بیشتر بچه ها در سنین خرد سالی خصوصاً اگر مضطرب یا هیجان زده باشند، چنین رفتارهایی می کنند، اما در کودکان بیش فعال این علایم مدت زمان طولانی وجود دارند و در شرایط و محیط های مختلف روی می دهند. این اختلال به عملکرد خانوادگی، اجتماعی و تحصیلی کودک آسیب می رساند. با درمان مناسب، کودکان می توانند بیاموزند که چگونه با این مشکل کنار بیایند و علایم خود را کنترل کنند.

علایم بیش فعالی کدامند؟
اختلال بیش فعالی و فقدان توجه سه نوع دارد که هر کدام الگوی رفتاری خود را دارند:

1- علایم بیش فعالی در نوع بی توجه:
* ناتوانی در توجه به جزییات و بی دقتی در تکالیف مدرسه یا سایر فعالیت ها
* مشکل در ادامه دادن توجه و دقت طی فعالیت ها
* مشکل آشکار در گوش دادن
* اجتناب در پیروی از دستورات
* بی نظمی
* اجتناب از کارهای که به تلاش ذهنی و تفکر نیاز دارد.
* گم کردن اسباب بازی ها، کتاب و وسایل
* واکنش بیش از حد به محرک ها
* فراموشی در فعالیت های روزانه

2- علایم بیش فعالی در نوع برانگیخته:
* بی قراری و ناآرامی
* مشکل در حفظ حالت نشسته
* دویدن بیش از حد یا بالا و پایین پریدن
* ناتوانی از بازی کردن در سکوت
* به نظر می رسد که همیشه در حرکت و آماده رفتن هستند.
* زیاد صحبت کردن که سوال تمام شود، پاسخ می دهند.
* منتظر ایستادن و در صف ایستادن برای شان سخت است.
* حرف دیگران را قطع می کنند و فضولانه وارد بحث دیگران می شوند.

3- نوع سوم بیش فعالی که شایع تر نیز هست شامل ترکیبی از علایم بیش فعالی نوع اول و دوم است.
اگر چه بزرگ کردن کودک بیش فعال کار ساده ای نیست اما باید به خاطر داشت که این بچه ها بد نیستند و غرض ندارند. کودکان مبتلا به بیش فعالی بدون درمان دارویی با رفتار درمانی نمی تواند رفتار خود را کنترل کند.

بیش فعالی چگونه تشخیص داده می شود؟
بسیاری از موارد بیش فعالی توسط پزشک عمومی درمان می شود. آزمایشی که بیش فعالی را تشخیص دهد وجود ندارد. تشخیص، به یک ارزیابی کامل نیاز دارد. اگر تشخیص قطعی نشده باشد. تشخیص های دیگر مانند سندرم تورت، ناتوانی در یادگیری یا افسردگی مطرح می شود. ممکن است کودک به متخصص اعصاب، روان پزشک یا روان شناس ارجاع داده شود. در نهایت علایم و اطلاعات جمع آوری شده و تشخیص داده می شود و درمان آغاز می گردد. برای تشخیص بیش فعالی یابد:
1- کودک رفتارها و علایم گفته شده را قبل از 7 سالگی نشان دهد.
2- این رفتار در مقایسه با کودکان همسن و سال آنان شدیدتر باشند.
3- علایم حداقل باید 6 ماه ادامه داشته باشند.
4- این علایم روی حداقل دو زمینه زندگی کودک مانند مدرسه، خانه، پرستار کودک، دوستان و... تاثیر منفی داشته باشند.
علایم نباید در اثر فشار روانی و استرس ایجاد شده باشد. کودکانی که طلاق، جدایی، بیماری، تغییر مدرسه یا تغییر ناگهانی در زندگی را تجربه می کنند، ممکن است بی توجه یا فراموشکار شوند. برای تشخیص اختلال باید این عوامل در نظر گرفته شود. همچنین زمان شروع علایم، درست بعد از این وقایع، در تشخیص درست، کمک کننده است. سابقه پزشکی کودک و خانواده بسیار مهم است زیرا تحقیقات نشان داده بیش فعالی زمینه ژنتیکی داشته و اغلب سابقه خانوادگی در آن دیده می شود. معاینه فیزیکی باید انجام شود و شنوایی، بینایی و سایر توانایی ها بررسی شوند. برخی از بیماری های دیگر مانند استرس، افسردگی و اضطراب می توانند می توانند مانند بیش فعالی تظاهر کنند.

علت ایجاد بیش فعالی چیست؟
علت ایجاد بیش فعالی این نیست که شما والدین خوبی نبوده اید. همچنین رابطه قطعی با مصرف زیاد مواد قندی ندارد. واکسن ها نیز موجب ایجاد آن نمی شوند. علل ایجاد آن منشا زیست شناختی دارد که هنوز به درستی شناخته نشده. محققان بیان می کنند که احتمالاً ترکیبی از عوامل ژنتیکی و محیطی عامل به وجود آمدن این اختلال است.
عوامل مستعدکننده برای ابتلا کدامند؟
مطالعات اخیر نشان دهنده این است که مصرف سیگار در دوران بارداری با ایجاد بیش فعالی در کودک مرتبط است. سایر عوامل خطر برای ایجاد این اختلال شامل تولد پیش از موعد، نوزاد با وزن بسیار کم و آسیب های مغزی حین تولد هستند. ممکن است تماشای بیش از حد تلویزیون در سنین کم موجب کم توجهی کودک شود. به گفته پزشکان، کودکان زیر دوسال نباید تلویزیون نگاه کنند یا به بازی های ویدیویی و کامپیوتری بپردازند. در کوکان دو ساله و بالاتر نیز باید زمان این فعالیت 1-2 ساعت و محدود به برنامه مناسب سن آنان باشد.

برخی مشکلات مربوط به بیش فعالی کدامند؟
یکی از مشکلات موجود در تشخیص بیش فعالی این است که اغلب با سایر اختلال ها همراه است. دو سوم از کودکان مبتلا به بیش فعالی به صورت همزمان به اختلال های دیگری نیز دچار هستند. برخی از این اختلالات به شرح زیرند:

اختلال ضدیت و اختلال هدایتی:
حدود 35 درصد از کودکان بیش فعال دچار اختلال ضدیت هستند که با علایم لجبازی، فوران خشم، کج خلقی، تمایل به دعوا و مبارزه و زیر پا گذاشتن قوانین بروز می کنند. اختلال هدایتی نیز علایم مشابهی دارد اما تظاهرات پرخاشگری در آن شدیدتر است. کودکانی که اختلال هدایتی دارند بیشتر دچار مشکل با قانون می شوند. همراهی این دو اختلال با بیش فعالی نوع برانگیخته و نوع ترکیبی بیشتر دیده می شود.

اختلال خلق:
بیش فعالی در برخی موارد همراه با اختلالات خلقی مانند افسردگی است. حدود18 درصد کودکان بیش فعال خصوصاً نوع بی توجه، افسردگی را تجربه می کنند. این کودکان ممکن است احساس بی کفایتی، انزوا و بیهودگی کنند و عقب ماندگی تحصیلی و مشکلات اجتماعی پیدا کنند. آنها اعتماد به نفس پایینی دارند.

اختلال اضطرابی:
اختلال اضطرابی در 25 درصد کودکان بیش فعال وجود دارد. علایم شامل نگرانی شدید، ترس، اضطراب و وحشت هستند که حتی می تواند علایم جسمی مانند تپش قلب، تعریق، درد شکمی و اسهال ایجاد کند. از اختلالاتی که با بیش فعالی همراهی دارد، اختلال وسواسی اجباری و سندرم تورت هستند. همچنین تیک های صوتی و حرکتی که مکرراً تکرار می شوند، ممکن است وجود داشته باشند. کودکی که چنین علایمی دارد باید توسط متخصص ارزیابی شود.

ناتوانی در آموختن:
حدود نیمی از کودکان مبتلا به بیش فعالی در آموختن ناتوان هستند. شایع ترین نوع آن ناتوانی در خواندن و نوشتن است. با این که بیش فعالی ناتوانی در خواندن و نوشتن در آموختن نیست، اما به دلیل تداخلی که در توجه و تمرکز کودک ایجاد می کند، مانع عملکرد مناسب کودک در مدرسه می شود.

بیش فعالی چگونه درمان می شود؟
بیش فعالی درمان قطعی ندارد ولی می توان آن را به خوبی اداره کرد. در بیشتر موارد بهترین درمان، ترکیبی از درمان دارویی و رفتاردرمانی است. هر روشی درمانی مناسبی به پیگیری و ارزیابی دقیق نیاز دارد: طی این پیگیری ها پزشک، درمان را تنظیم می کند. این نکته بسیار مهم است که والدین فعالانه در درمان کودک مشارکت می نمایند. آموزش والدین بخش مهمی از درمان بیش فعالی است. داروهای مختلفی برای درمان بیش فعالی به کار می روند، شامل:

داروهای محرک:
بهترین داروهایی که به کار می روند داروهای محرک هستند. این داروها بیش از 50 سال است که در درمان بیش فعالی استفاده می شوند. برخی داروها چند نوبت در روز استفاده می شوند. عوارض جانبی احتمالی شامل افزایش اشتها، شکم درد، تحریک پذیری و بی خوابی هستند. در مورد عوارض درازمدت هنوز شواهدی وجود ندارد.

داروهای غیرمحرک:
این داروها در سال 2003 برای درمان بیش فعالی به کار برده شدند. به نظر می رسد این داروهای محرک عوارض کمتری دارند و تاثیر آنها تا 24 ساعت به طول می انجامد.

ضد افسردگی ها:
در برخی موارد از ضد افسردگی ها استفاده می شود. البته این داروها ممکن است در مواردی موجب افزایش خطر خودکشی در کودکان و نوجوانان شود. اگر چنین دارویی برای کودک شما تجویز شود باید خطرات آن نیز سنجیده شود.
داروها می توانند اثرات متفاوتی روی کودکان داشته باشند. ممکن است کودکی به یک نوع درمان پاسخ دهد، اما در مورد کودکی دیگر اثر بخش نباشد. پس از مشخص شدن درمان صحیح ممکن است پزشک درمان های متفاوتی را ارائه دهد. خصوصاً اگر بیش فعالی با سایر اختلالات همراه باشد.

رفتار درمانی
تحقیقات نشان داده داروهایی که در درمان به کار می روند، در صورتی که همراه با رفتارهای درمانی استفاده شوند، بسیار موثرتر خواهند بود. رفتار درمانی تلاش برای تغییر الگوی رفتاری کودک است و هدف این است که:
محیط خانه و مدرسه کودک سازماندهی و منظم شود.
دستوارت و فرامین، واضح به کودک داده شود.
سیستم مناسبی برای تعیین جایزه جهت مقابل رفتار خوب و پیامد منفی در مقابل رفتار نامناسب طراحی شود.

در اینجا چند روش رفتار درمانی را بیان می کنیم:
برای کارهای روزمره، یک روال مشخص در نظربگیرید. سعی کنید که هر روز یک برنامه مشخص، از ساعت بیدار شدن از خواب تا ساعت به خواب رفتن کودک داشته باشید.برنامه را در یک جای ثابت روی دیوار نصب کنید تا کودک سراسر روز بتواند آن را ببیند، بر اساس آن بازی کند و تکالیف مدرسه و کارهای روزمره را انجام دهد. به منظم شدن کودک خود کمک کنید. کیف مدرسه، لباس ها و اسباب بازی ها را هر روز در جای مشخصی و ثابتی قرار دهید. در این صورت احتمال این که کودک وسایل مورد نیاز خود را گم کند، بسیار کم می شود. از حواس پرتی کودک جلوگیری کنید. تلویزیون، رادیو و کامپیوتر را خاموش کنید، مخصوصاً هنگامی که کودک در حال انجام تکالیف مدرسه است. عاملی که موجب حواس پرتی کودک می شوند را دور کنید. انتخاب های کودک را محدود کنید. تنها امکان انتخاب بین دو چیز را به او بدهید، مثلاً بین این خوراکی، این تفریح، این غذا یا آن. در این صورت کودک هیجان زده و سر در گم نخواهد شد. روابط خود با کودک را تغییر دهید. به جای بحث، توضیح طولانی، متقاعد کردن یا گول زدن کودک، دستورات واضح، روشن و مختصر به او بدهید که مسولیت هایش را به او یادآوری کند. از تعیین هدف و جایزه استفاده کنید. یک لیست از اهداف و رفتارهای مورد نظر تهیه کنید و رفتار های مثبت را در آن علامت بزنید، سپس برای تلاش کودک خود جایزه بگیرید تعیین کنید. در تعیین اهداف واقع گرا باشید و به جای فکر کردن به موفقیت واقع گرا باشید و به جای فکر کردن به موفقیت یک شبه، به قدم های کوچک خود بیندیشید.
از انظباط به صورت موثری بهره بگیرید. در برابر یک رفتار نامناسب، به جای فریاد زدن یا تنبیه بدنی، یکی از امتیازات او را لغو کنید. در مورد کودکان کوچک تر می توان به سادگی آنان را تا موقعی که رفتار بهتری نشان دهند نادیده گرفت. کمک کنید تا ذوق و استعداد کودک شکوفا شود. تمام کودکان نیاز دارند که موفقیت را تجربه کنند و احساس خوبی نسبت به خود پیدا کنند. توجه کنید که کودک شما چه کاری را خوب انجام می دهد. ممکن است این کار در زمینه مهارت های اجتماعی و نیز اعتماد به نفس کودک را افزایش دهد.

درمان های مکمل:
در حال حاضر درمان های متداول بیش فعالی که در مطالعات مختلف تاثیر آنها اثبات شده است. شامل درمان دارویی و رفتاردرمانی هستند. اما ممکن است پزشک کودک شما درمان های اضافی و مداخلات دیگری بر اساس نیاز کودک تجویز کند. هر کودک نیازهای متفاوتی دارد. برای مثال ممکن است به معلم خصوصی یا کاردرمانی نیاز باشد. برخی درمانهای مکمل توسط والدین استفاده می شوند مانند استفاده از ویتامین ها، رژیم غذایی خاص، درمان آلرژی، آموزش تمرکز، آموزش های بصری، روان درمانی سنتی، سخن گفتن رودررو...
تحقیقات نشان می دهند که این روش ها موثر نیستند. بسیاری از این روشها به دقت بررسی نشده و حتی برخی از آنها هرگز بررسی نشده اند. والدین باید در مورد روش های درمانی که ادعا می کنند درمان قطعی بیش فعالی هستند، آگاه باشند. اگر والدین می خواهند روش های جدیدی به کار ببرند، قبل از استفاده از آنها باید با پزشک مشورت کنند.

بیش فعالی در مدرسه:
به عنوان مهمترین حامی کودک خود، باید با حقوق کودک تان، چه در زمینه درمانی، قانونی یا آموزشی آشنا باشید. کودکان بیش فعال باید در مدرسه تحت توجه خاص قرار بگیرند و همچنین بین آنها و سایر کودکان تفاوتی گذاشته نشود. با معلم کودک در تماس باشید و مسؤولین مدرسه باید بر سیر پیشرفت کودک شما نظارت داشته باشند. آنان را در مورد نیازهای کودک بیش فعال مطلع سازید.
علاوه بر سیستم جایزه برای رفتار خوب به منظور اداره کودک بیش فعال در کلاس درس، این موارد را توصیه می کنیم:
اطراف نیمکتی که کودک می نشیند، عواملی که موجب حواس پرتی او می شوند را کاهش دهید، مثلاً به جای این که نزدیک پنجره بنشیند، جای او نزدیک به معلم باشد. برای مرتبط شدن والدین با معلم از این روش استفاده کنید که معلم در دفتر تکالیف کودک، سیر پیشرفت او را بنویسد و والدین نیز انجام شدن تکالیف در موعد مقرر را بررسی و ثبت کنند. تکالیف را تقسیم کنید. دستورات و تکالیف باید مختصر و واضح باشند. تکالیف زیاد را به بخش های کوچک تر تقسیم کنید تا بهتر بتوان آنها را کنترل کرد. به کودک دلگرمی و انگیزه بدهید و او را برای کارهای درست تشویق کنید. از معلم بخواهید به جای این کودک را برای رفتارهای بدش مورد نکوهش قرار دهد و سرزنش کند، اگر کودک حالت نشسته را حفظ کرد، داد نکشید یا توانست برای نوبتش منتظر بماند، او را تشویق کند. تکنیک ها و مهارت های مطالعه را به کودک بیاموزید. خط کشیدن زیر مطالب، توجه کردن و خواندن با صدای بلند؛ به حفظ تمرکز و نگهداری بهتر اطلاعات در ذهن کودک کمک می کند. بر رفتن تا خود مدرسه و بازگشت از آن به خانه، با کتاب ها و وسایل درست و مورد نیاز نظارت داشته باشید. می توانید کودک خود را با یک دوست مناسب که بتواند او را در این امر کمک کند همراه بسازید.
منبع:کوچه ما شماره 7.

11 راه آسان برای کنترل استرس

11 راه آسان برای کنترل استرس
یکی از مهم ترین مشکلات انسان ها کنترل استرس است. برای این منظور 11 مورد از بهترین راه ها برای کاهش استرس در زندگی تان را در این مقاله گردآوری کرده ایم. با این که همیشه نمی توانید استرس را در زندگی تان از بین ببرید، اما می توانید با این تکنیک های ساده آن را کنترل کنید.

1-حرف بزنید :
همه احساسات تان را درون خود نگه ندارید. در مورد احساسات استرس زای خود با کسی که به او اعتماد داشته باشید و در موردتان قضاوت نکند و سعی هم نکند که دیدگاه خودش را به شما بقبولاند، حرف بزنید. حتی اگر نتوانید آن موقعیت را فوراً تغییر دهید، حرف زدن در مورد آن کمک می کند که کمی از فشار کمتر شود. می توانید این حرف زدن را با چیزی فیزیکی هم ادغام کنید : آن را روی کاغذ بیاورید، ورزش کنید و...

2-عمل کنید :
مهم نیست که عمل تان چقدر کوچک باشد. برای خطر کردن و ایجاد تغییر، داوطلب باشید. سعی کنید آن موقعیت استرس آور یا حداقل بخشی از آن را تغییر دهید. رو به جلو رفتن حتی با قدم های کوچک هم که شده، به شما کمک می کند احساس قدرت بیشتری کنید و کنترل خودتان را به دست گیرید. قدم تان را جلوی قدم دیگر بگذارید تا به جهتی مثبت گام بردارید. خیلی زود می بینید که استرس در شما خیلی کمتر شده است.

3-به بدن تان گوش کنید :
وقتی یاد بگیرید که بدن تان چطور به استرس واکنش می دهد، می توانید یاد بگیرید که چطور باید با آن روبه رو شوید. یاد بگیرید که به علامت های بدن تان گوش دهید و راه هایی برای کاهش استرس تان پیدا کنید.استراحت، ورزش، یوگا و امثال آن هم می تواند به کمک تان بیاید.

4-مسؤولیت قبول کنید :
کشف کنید که برای این که احساس خوبی نسبت به خودتان پیدا نمایید، باید چه بکنید و نیازهای تان را بر طرف نمایید. راهی دیگر برای کاهش استرس این است که یک علاقه یا سرگرمی پیدا کنید که نسبت به آن احساس تعهد و مسؤولیت داشته باشید. اگر حس می کنید که واقعاً کنترل تان را از دست داده اید، ساکت و تنها نمانید. از کسی که شایستگی اش را دارد، راهنمایی بخواهید چطور از موانع و مشکلات عبور کنید تا دوباره به سمت جلو حرکت کنید. اگر نمی توانید در نزدیکی تان چنین شخصی را پیدا کنید، می توانید به یک مشاور روان شناس مراجعه کنید.

5-خودتان را غرق نکنید :
اگر استرس زیادی دارید، ممکن است دلیلش این باشد که خودتان را بیش از اندازه درگیر کرده اید. خودتان را از شر مسؤولیت ها و وظایف اضافی خلاص کنید.یاد بگیرید که چطور می توانید بعضی از کارهای تان را به دیگران واگذار کنید یا بدون احساس گناه به بقیه نه بگویید. در صورت نیاز از دیگران کمک بخواهید.

6- فرار کنید :
گاهی اوقات یک تغییر هر چقدر هم که کوچک باشد، شگفتی می آفریند. برای یک لحظه هم که شده، همه چیز را فراموش کنید ! از همه چیز فرار کنید. برای چند ساعت یا چند روز به جایی بروید که قبلاً نرفته اید. حتی یک حمام آب گرم می تواند کمک تان کند.

7-اولویت بندی کنید :
شاید نتوانید از عهده همه مسئولیت ها برآیید، اما می توانید یاد بگیرید که چطور هوشیارانه و بدون عصبانیت و استرس، آنها را یکی یکی انجام دهید.

8-خودتان را گسترش دهید :
با بهتر کردن زندگی یک نفر دیگر، زندگی خودتان را بهتر کنید. برای گذشتن از خود داوطلب شوید. با این کار احساس مثبت بودن، قدرت داشتن و مهم بودن به شما دست خواهد داد.

9-بگذارید موفقیت اتفاق بیفتد :
اگر نمی توانید دنیا را عوض کنید، خودتان را تغییر دهید. یاد بگیرید چطور با حرکت به سمت اهداف تان، آنچه هستید را دوست داشته باشید. بعد با خودتان متعهد شوید که برای بهتر کردن مسائل مربوط به خود و زندگی تان که فکر می کنید نیاز دارید، تلاش کنید. به جای یک تغییر فوری و چشمگیر یاد بگیرید که از گذران زندگی و رفتن قدم قدم به سمت موفقیت لذت ببرید.

10-اجتماعی شوید :
با دوستان و خانواده تان وقت بگذرانید. از لذت بردن نترسید. قدر دوستان را بدانید و اجازه بدهید بفهمند که دوست شان دارید. شاید عشق بر همه چیز پیروز نشود اما آغاز بسیار خوبی است.

11-یاد بگیرید که چطور شاد باشید :
یکی از نقاط مشترک همه آدم هایی که در زندگی های شان موفق هستند، حس سلامت و سرزندگی، نگرشی مثبت و اهدافی واقع بینانه است. هیچ کس کامل نیست. یاد بگیرید چطور از چیزهای کوچکی که موجب شادی تان می شود لذت ببرید. قدردان نعمت های خداوند باشید. هر روز روی یک برگه کاغذ چیزی را در مورد خود یا زندگی تان که به خاطر آن قدردان خداوند هستید، یادداشت کنید، حتی اگر آن یک روز آفتابی، تماس یکی از دوستان، یا هر چیز کوچک دیگر باشد. این کار را به مدت یک ماه دیگر ادامه دهید و هر بار هزار تومان هم لای آن برگه بگذارید. در آخر ماه همه آنها را بخوانید و آن وقت خواهید فهمید زندگی خیلی بهتر از آن چیزی است که فکر می کردید. با آن پول هم هر چیزی که دوست داشتید را برای خود بخرید یا آن را صدقه دهید.
منبع:نشریه کوچه ما، شماره 16.

رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت نگر(2)

رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت نگر(2)
ابعاد انحرافی(دانایی،نیکویی و زیبایی)

1ـ اغراق در دانایی،نیکویی و زیبایی
شخص،خانواده یا جامعه برای گریز از اضطراب ناشی از عقب ماندگی تکاملی و غلبه بر احساس ناتمامی جمعی به طور بیمارگونه ای به تعریف و تمجید و یا به عبارتی به طور خودشیفته عمل می نماید تا بتواند به آرامش تصنّعی و موقّتی دست یابد.فراموشی یا نادیده گرفتن نقاط ضعف و مشکلات رفتاری باعث چنین عملکردی می گردد.فرد بیمار تلاش می کند به جای غلبه بر مشکلات به طور اغرارآمیز به تعریف و تمجید از خود بپردازد.پیامد چنین تفکّری ،استبداد در رأی،خود برتربینی ،عدم درک دیگران و تلاش بیمارگونه در حفظ شخصیّت تصنّعی می گردد.

2ـ دروغ گویی
در مسیر تکاملی،به علت غلبه ی بخش هایی از شخصیت که به طور افراطی یا تفریطی عمل می نمایند تضادها و ناهماهنگی هایی بروز پیدا می کند که متناسب با اصل فطرت نیست.افراد بیمار به جهت این شکستگی در شخصیت و فرار از مسئولیّت ها و یا این که به علت پیامدهای نادرستی که در بیان حقیقت از طرف جامعه و خانواده نصیبش شده است به دروغ گویی و وارونه سازی حقایق می پردازد که به دو شکل 1ـ دروغ به خود 2ـ دروغ به دیگران بروز پیدا می کند.این بیماری باعث تضاد درونی ،سست شدن روابط بین فردی و ایجاد ناامنی روانی فرد یا جامعه می گردد.

3ـ حسادت
حسادت نتیجه ی حقارت و درجازدگی فرد در دنیای پرتکاپو است.زمانی که انسان نتواند درک درستی از دانایی،نیکویی و زیبایی داشته باشد و نوع فعالیتش از مسیر تکاملی به مسیر مادی تغییر یابد و شاهد رشد دیگران در فعّالیّت هایی باشد که خود آرزوی آن را داشت.در نتیجه عکس العمل او بیمارگونه می شود و به جای تعامل و همکاری با دیگران در ساخت آینده ی آرمانی و پرمعنی به رقابت منفی که هدفش حذف دیگران است می پردازد و به دنبال آن است تا از این طریق دلایل مشکلات خود را نگرانی از جانب دیگران عنوان کند .حسادت مکانیزمی است که فرد را به اضطراب کامل و پرتنش سوق می دهد.

4ـ غیبت
غیبت ابزاری است که افراد ضعیف و ناتوان در جهت کسب برتری خود انجام می دهند.فرد غیبت کننده چون نمی تواند به طور درست و منطقی با دیگران تعامل انتقادی داشته باشد و قادر به بیان صریح و رو در رو در بیان نظرات خود نیست سعی می کند به مبارزه ی منفی و تخریبی متوسل شود، غیبت کردن به او تسکین موقتی می دهد اما چون متناسب با فطرتش نیست او را دچار نگرانی و مشکلات بیش تر می کند.البته همه ی مکانیزم های فوق اگر به طور مداوم و عادتی ادامه یابند به عنوان خصایص شخصیّتی عمل می نمایند و اسلوب عمل فرد را بیمارگون می نمایند.

روان درمانی غایت نگر

الف)تعریف
شخصیت از نگاه رویکرد غایت نگر انسان را مسئول و مختار در سرنوشت خود می داند که در جهت هدف های عالی و آرمانی در محدوده ی هدایت های دینی و مسئولیت هایش حرکت می کند. عقیده ی زیربنایی این نظام آن است که رفتار،با توجه به اصل اختیار به صورت انتخابی و بر مبنای تعالیم دینی هدایت می شود که در صدد جبران احساس ناتمامی هستند.در این نظام اعتقاد بر آن است که ادراک فرد از خود و زندگی اش،به علت وجود نقص و ناتمامی،همراه با اضطراب و ناراحتی است.بنابراین رشد، فرآیند رهایی انسان از نقص به سوی کمال است .چون بیمار فردی بی هدف و یا دارای هدف های مغایر با اصل فطرت است،در نتیجه اسلوب عملش نیز به صورت غیر عقلانی است .وظیفه ی درمانگر آن است که او را تشویق کند تا هدف های منطبق با جوهر اصل خود را کشف و درک کند و از طرفی هم روش های ایجاد ارتباط با خالق ،هم نوعان ،تجزیه و تحلیل زندگی و امکان شیوه ی زندگی جدید را بیاموزد.

ب)انتظار از روان درمانی
چون از دیدگاه غایت نگر ،فرد بیمار فردی «بی هدف»و یا دارای هدف های مغایر با اصل فطرت است و از طرفی خود را ناتمام و ناقص تصوّر می کند که اسیر کشمکش های حالت ها ی خود است،از هدف های عمده ی درمان آن است که ضمن کمک به فرد در انتخاب هدف های صحیح و پر معنی به او جرأت رویارویی با مشکلات و تعدیل حالت های خود را بدهد و به او کمک کند تا فردی سالم و متعادل شود .استفاده ی درست از حالت های خود بر اساس موازین دینی،مهم ترین هدف درمان است .در تصحیح اشتباهاتش پیش قدم شود و انتخاب های زندگی اش را با توجه به غایت های فطری و اصیل بنیان نهد.از آینده و مرگ هیچ هراسی ندارد و توقف و نیستی را در زندگی نمی پذیرد و سعی می کند ارزش های غلط و معیوب خود را با ارزش های الهی و فطری که در واقع با منطق زندگی او سازگارترند،جایگزین نماید .مراجع بر کلّ شخصیت خود مسلط می شود و راه های ارتقای آن را نیز می آموزد.

ج)فرآیند درمانی
چون بیماری روانی نشأت گرفته از انحراف مراجع در مسیر رسیدن به هدف متعالی است، وظیفه ی درمانگر آگاه کردن از انحرافش و کمک به او برای انتخاب روش های مناسب با شخصیت خود و هنجارهای جامعه است تا بتواند رفتارهای صحیح و غلط را از هم تشخیص دهد و انتخاب کند که چه مسیری او را به کمال واقعی می رساند و درمانگر قدم به قدم به او در جهت رسیدن به این مسیر کمک می کند.
براساس این رویکرد فرآیند درمان عبارت است از:
1ـ پذیرش و ایجاد رابطه ی حسنه.
2ـ درک و فهم فلسفه ی زندگی مراجع براساس مفاهیم غایت نگر و تکاملی.
3ـ بررسی تعارضات و کشمکش های حالت های خود .
4ـبررسی اسلوب عمل مراجع .
5ـ آشنا سازی مراجع با پیامدهای اسلوب عمل انتخابی.
6ـ روایت نویسی مجدد در زندگی.

1ـ پذیرش و ایجاد رابطه ی حسنه
مشاور باید مراجع را به عنوان یک انسان با تمام ویژگی های مثبت و منفی اش بپذیرد . دادن حق انتخاب و مسئول دانستن مراجع یعنی داشتن نگرش مثبت به مراجع. مشاور باید در این پذیرش از هر نوع ارزشیابی ،پیش داوری یا رفتار مصنوعی پرهیز کند؛ تا مراجع صداقت مشاور را حس نماید .توافق دو جانبه ی موقتّی بر سر تنظیم هدف ها و همکاری در درمان جهت شکل گیری رابطه حسنه،ضروری است.

2ـ درک و فهم فلسفه ی زندگی مراجع براساس مفاهیم غایت نگر و تکاملی
تفسیر و تحلیل فلسفه ی زندگی مراجع جهت تغییر رفتار ،اساس درمان خواهد بود .به مراجع کمک می شود تا به بیان هدف های زندگی خود بپردازد.مشاور بر اساس مقیاس کمال گرایی (دانایی،نیکویی و زیبایی)به مراجع کمک می کند به علت مشکلاتش در هدف گزینی پی ببرد .مراجع از طریق تصحیح فلسفه ی زندگی خود در مسیر صحیح و اصلی زندگی اش قرار می گیرد .
اهداف صحیح و منطبق با کمال، مراجع را از چند پارگی و شکستگی در شخصیت می رهاند.

3ـ بررسی تعارضات و کشمکش های حالت های خود
به علت هدف گزینی غلط که ناشی از آموزش های ناصحیح در محیط خانواده و اجتماع می باشد،تعادل شخصیتی از حالت توازن بین سه حالت (حیوانی،سرزنشی و انسانی) به سوی تک بعدی شدن یکی از دو حالت (حیوانی یا سرزنشی) منحرف شده و اغلب رفتارهای فرد به صورت افراطی براساس همان حالت غالب تعریف می شود.یعنی شخص یا به علت سرزنش های مکرر دچار درماندگی ،یأس و ناامیدی می گردد ،یا آن که به صورت عنان گسیخته وخودخواهانه بدون پذیرش هیچ گونه خطا ،اشتباه و احساس گناه به رفتارهای بیمارگونه ی خود ادامه می دهد.وظیفه ی درمانگر آن است که از طریق ایجاد بصیرت به اصلاح مراجع بپردازد.درمانگر سعی می کند توجه خود را به گفتگوهای مراجع معطوف کند و چگونگی تضاد حالت های خود مراجع را تحلیل نموده و موجبات تقویت خودانسانی را فراهم کند.
مشاور کار خود را با تحلیل حالت های شخصیت و خودمراجع شروع می کند.در این تحلیل تقسیم بندی حالت های شخصیت و خود تشریح می شود تا مراجع درک روشنی از ساخت و ابعاد شخصیت خود به دست آورد.
درجریان درمان،درمانگر از تجارب بیان شده توسط مراجع جهت تجزیه و تحلیل استفاده می کند و سعی می شود تا مراجع به واقعیت اعمال خویش پی ببرد .هدف غایی تجزیه و تحلیل حالت های خود این است که مراجع به خواسته ها و تأثیرات نامطلوب حالت های خود سرزنشی و حیوانی پی ببرد و خود را از بند آنان رها کند و بدان وسیله تغییرات رفتاری مطلوب به وجود آید.

4ـ بررسی اسلوب برای مراجع
اسلوب عمل مراجع به منظور تحلیل حالت های خود و تعیین حالت خود،غالب بر کل شخصیت فرد و رفتار وی مورد بررسی قرار می گیرد.از طریق تحلیل اسلوب عمل،درمانگر به طرح ریزی ها،روش ها و ابزارهای مورد استفاده ی مراجع در رسیدن به کمال و رفع ناتمامی پی می برد.
دو حالت اساسی در انحراف اسلوب عمل انتخاب شده توسط مراجع وجود دارد:
1:ممکن است انحراف یا انتخاب نادرست در اسلوب عمل توسط مراجع به علت انتخاب فلسفه ی زندگی نادرست یا غالب شدن حالت های خودحیوانی یا خودسرزنشی که او را به هدف واقعی رهنمون نمی کند .
2ـ ممکن است انحراف در انتخاب اسلوب عمل به خاطر فلسفه ی زندگی نباشد بلکه به علت آموزش های ناصحیح محرک های محیطی ناسالم یا عدم تلاش فرد در انتخاب درست روش های منطقی باشد.مثلاً کسانی که استعداد زیبا شناسی کمال گرا دارند ممکن است به علت قصور نظام تعلیم و تربیت در پرورش حس زیباشناسی،آنان را در مسیری سوق دهد که به روش های منفی مثل خودشیفتگی ظاهری ،انحرافات جنسی و... گرفتار شوند.در رویکرد غایت نگر مفاهیمی مانند نماز،روزه،انفاق، دعا و... در واقع تکنیک های رفتاری ـ شناختی سوق دهنده به کمال (دانایی،نیکویی و زیبایی)هستند که فقط در صورت مشخص و شفاف بودن فلسفه ی زندگی صحیح انسان ها معنی پیدا می کنند.اگر فلسفه ی زندگی فرد در راستای رفع احساس ناتمامی نباشد این تکنیک ها نقش عادتی و ظاهری به خود می گیرند که نه تنها کمکی به فرد نمی کنند بلکه به تقویت احساس پوچی و انزجار بیشتر دین می انجامد .پیشوایان دینی و به معنای امروزی آن درمانگران می بایستی قبل از تعیین تکنیک های درمانی غایت نگر برای مراجعان بر نقش حساس فلسفه ی زندگی افراد توجه نمایند.
*داشتن فلسفه ی زندگی غلط - انتخاب اسلوب غلط - بروز رفتارهای مخرّب - ایجاد بیماری
*نداشتن فلسفه ی زندگی درست- ندانستن اسلوب صحیح زندگی - بروز رفتارهای مخرّب - ایجاد بیماری
*داشتن فلسفه ی زندگی درست - اسلوب عمل صحیح - بروز رفتارهای صحیح - انسان سالم
معمولاً مراجعان به نقش تقویت کنندگی تکنیک های غایت نگر که در درون اسلوب عمل مراجع وجود دارد واقف نیستند .بنابراین درمانگر باید بتواند به مراجع کمک کند تا دریابد که اعمالی مثل دعا، نماز،روزه،انفاق و... باعث تذکر ویاد آوری و متعهد نگه داشتن فرد در رسیدن به کمال هستند .از طریق انتخاب اسلوب عمل صحیح و آگاهانه و اجرای اعمال وابسته به آن (مذهبی )مراجع دگرگونی رفتاری را به درستی تجربه می کند و روش های بازگشت و جبران انحراف های موجود در مسیر کمال را می آموزد .(این مفاهیم ستون های اصلی اسلوب عمل مراجعین هستند.)

5ـ آشنایی سازی مراجع با پیامدهای اسلوب عمل انتخابی
درمانگر از طریق آشنا سازی مراجع با اسلوب عمل انتخابی اش به او کمک می کند تا پیامدها و مسئولیّت های این انتخاب را بپذیرد .اگر مراجع به این آگاهی دست یابد که علت عدم موفّقیّتش در رسیدن به کمال و رفع ناتمامی اش،انتخاب اسلوب عمل ناصحیح است،انگیزه ی لازم برای تغییر رفتار را پیدا خواهد کرد و تلاش می کند تا اسلوب جدیدی را طرح ریزی نماید .همه ی انسان ها تصورشان این است که اسلوب عمل آن ها با زندگی شان هماهنگ است.مراجع از طریق تجاربی که از دوران کودکی تاکنون داشته، فرضیاتی را در مورد زندگی و اسلوب عمل مربوط به آن طرح نموده است و براساس تصورات فرد که ممکن است ناصحیح و یا این که بخشی صحیح و بخشی هم ناصحیح باشند،پاسخ دهد.و به روش گزینش،تجربیاتی را انتخاب می کند که با اهداف کنونی او هماهنگ باشد.الگوبرداری های غلط در گذشته،تعلیم و تربیت ناقص و خانواده های بحران زده نقش مهمی در این اسلوب گزینی دارند.این اسلوب گزینی غلط از نظر مراجع صحیح و اساسی است،هیچ انسانی خودش نمی داند که اسلوب عملش او را به بیراهه می کشاند بلکه فکر می کند انجام هر عملی او را به مقصد نزدیک تر می کند .مثلاً وقتی کسی به خاطر علاقه ی شدید به یک فرد،رقیبش را کشته است،این طور تصوّر نمی کرد که در آینده او نیز کشته می شود و مثال دیگر آن که، کسانی که اعتقاد به انجام فرایض دینی ندارند فکرشان آن است که این تکنیک ها و اعمال نمی تواند نقش تعیین کننده ای در رسیدن به کمال آن ها بازی کند .وظیفه ی درمانگر آن است که تجربه های غلط گذشته ی مراجع،آموزش های ناصحیح تعلیم و تربیت و روابط ناصحیح حاکم بر منظومه ی خانوادگی را که در حال حاضر مراجع از آن ها در تعیین اسلوب عمل خود استفاده نموده، به او بفهماند و پیامدهای آن را در سازگاری اش با دیگران و جامعه نشان دهد.
درمانگر باید به مراجع کمک کند تا اشتباهات و انحرافات خود را در اسلوب عمل بپذیرد و قدرت رویارویی با این تغییرات را با توجه به پیامدهای آن بر خود هموار کند.

6ـ روایت نویسی مجدد در زندگی
در رویکرد غایت نگر ،روان درمانی یک امر آموزشی و درمان مشارکت جویانه است.ضمن آموزش،به مراجع کمک می شود تا روایت جدیدی هم در تبیین فلسفه زندگی و هم در انتخاب اسلوب عمل بیافریند.روایت های جدید، هماهنگ با اصل کمال خواهی و فطرت مراجع انجام می پذیرد.او می آموزد که تمام قدرت ها و انگیزه های زندگی توجه به درون است.او در چهارچوب زندگی اش قدرت می یابد تا به تکمیل نقص خود از طریق دانایی، نیکویی و زیبایی شناسی بپردازد.درمانگر غایت نگر معتقد است که مراجع از احساس ناتمامی،غفلت وتضادّ حالت های نفسانی ،گزینش های غلط و اسلوب های ناصحیح و ترس از مرگ رنج می برد.
اساسی ترین تکنیک های درمان آن است که به مراجع ،قدرت رو به رو شدن با پیامدهای اسلوب عمل و فلسفه ی زندگی اش داده شود و روایت های جدیدی در زندگی مراجع براساس مفاهیم غایت نگر شکل بگیرند.حمایت مراجع در درک زیبایی های زندگی،شناخت واقعیت ها و چشیدن لذت انفاق و کمک به دیگران باعث شکل گیری اعتماد به نفس و تقویت شایستگی مراجع می شود.آگاه سازی مراجع از جاودانگی اش در حیات پس از مرگ و تعبیر صحیح از این مفاهیم و بازبینی جدید در مناسک دینی رمز موفقیت مراجع در زندگی است.درمانگران غایت نگر از تکنیک های عملی زیادی نظیر، تجزیه و تحلیل حالت های خود، بررسی منظومه ی تربیتی،روایت نویسی،تحلیل خواب و رؤیا،غور در مسئله ی خلقت،هدف های زندگی،معنی بخشی و تقویت انجام مناسک مذهبی نصیحت کردن جهت متعهد نگه داشتن فرد استفاده می کنند.
منابع جهت دهنده
-دیوید ام. وولف؛ روان شناسی دین، ترجمه ی محمد دهقانی، تهران: انتشارات رشد، چاپ اول: 1386.
-فکوهی،ناصر؛تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران: نشر نی، 1381.
-شیخاوندی،داور؛ انحرافات و مسایل جامعیتی ایران، تهران: نشر قطره،1384.
-فیل زاکرمن:درآمدی بر جامعه شناسی دین،ترجمه ی خشایار دیهیمی، تهران: انتشارات لوح فکر،1384.
-ورنون فوردبی، کالوین هال؛ روان شناسان بزرگ، مترجمان، احمد به پژوه،رمضان دولتی، تهران: منادی تربیت،1381.
-شفیع آبادی،عبدالله؛ نظریه های مشاوره و روان درمانی ،تهران: انتشارات نشر دانشگاهی، 1377.
-اعتمادی، احمد؛ روان درمانی، مفهوم سازی، اجرا و مورد پژوهی، تهران، خدمات فرهنگی رسا،1383.
-قاضی، قاسم؛ درآمدی بر انسان شدن، تهران: انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، 1369.
-ملکم هلیمتون؛جامعه شناسی دینی، مترجم محسن ثلاثی، تهران: نشر ثالث،1387.
-وین دایر؛وجود متعالی انسان، مترجم محمد رضا آل یاسین، تهران، انتشارات هامون،1380.
-دی پاک جوبرا؛ چگونه خدا را بشناسیم، مترجمان زهره فتحی، فرخ سیف بهزاد،تهران: نشر واحدی،1386.
-بهشتی،احمد؛ گوهر صاف دین، تهران: انتشارات اطلاعات، 1385.
-حسینی تهرانی، اصغر؛ اخلاق اسلامی از دیدگاه قرآن، تهران: انتشارات صاحب الزمان (عج)، 1379.
-رمضانی ولی الله، قادری، سیّد طاهر؛ راهنمایی و مشاوره در سیره ی نبوی (ص) مازندران: آوای مسیح، 1387.
-سالاری فر،محمدرضا؛ خانواده در نگرش اسلام و روان شناسی، قم: انتشارات زیتون، 1386.
-لاریجانی،محمدجواد؛ نقد دینداری و مدرنیسم، تهران: انتشارات اطّلاعات، 1376.
-Bakan,D.(1965) The mystery-mystery complexion contempo-rary psychology. American Psychologist.
-Horton, A, ..., and Williamson,J.A. (Eds( (1988( Abuse and Religion؛ whek trying isn،t Enough,new your Lexington Books.
-Hall. G.S. )1900(. The Religions content of the child-Mind in Nix. Butler et al., Principles of Religions Education. New York: Long mans, green pp.161-189.
www.Gam.blogfa.com
web: www.bozorgmehr85.blogfd.com
Email: Mostafaviir@Gmal.com
منبع: کتاب رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت گرا، مولف محمد مصطفوی، ناشر طلوع دانش -

رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت نگر(1)

رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت نگر(1)
مقدمه
از آن جایی که انسان محور، اصل و اساس همه ی فعالیت ها بوده و موجودی است اجتماعی ،باید در شکوفایی استعدادهای بالقوه ی خود و جهت دهی مناسب به آن ها تلاش کند تا زندگی پر رونق، امیدوار، پویا و سرزنده توأم با سازندگی را برای خود و دیگران به وجود آورد .آن چه که زیربنا و نقطه آغازین چنین هدفی است، خواست و اراده و اختیار فطری او برای شناخت بیش تر خویشتن و بهره گیری مناسب از قابلیت ها،ظرفیت ها واستعدادهای خدادادی خویش است.انسان از نظر ادیان موجودی ویژه است که از گل و روحی خداجوی ساخته شده است .در وجود انسان از یک سو روح الهی و فطرت خداجویی قرار دارد که با هدایت مستقیم الهی می تواند راه را بیابد از سویی دیگر در وجود انسان کشش های مربوط به نفس ،(به تعبیر قرآن هوای نفس)وجود دارد که با پیروی از این نفس،انسان به گمراهی کشیده می شود.علاوه بر وجود روح الهی و خودحیوانی عوامل دیگری نیز در شکل گیری شخصیت انسان تأثیر دارند که به عنوان عوامل بیرونی محسوب می شوند.با توجه به مطالب گفته شده از نظر متون دینی،انسان صفحه ای سفید نیست که بدون هیچ الگو و راهنمایی به خود وانهاده شده و خود او تمام مسئولیّت ساختن خویش را برعهده داشته باشد ،بلکه خدای متعال پیامبرانی را برای هدایت و راهنمایی بشر فرستاده تا با راهنمایی و الگو قرار دادن آن ها ،به سعادت دنیا و آخرت نایل گردد.پیامبر اسلام نیز آمده تا آخرین اهداف هدایت الهی صورت گیرد .

تاریخچه ی تحول فکر در رویکرد غایت نگر
آنچه که تحت عنوان رویکرد غایت نگر مطرح است ساماندهی جدید و کابردی در حیطه ی نظریه های انسان شناسی به ویژه رویکردهای دینی است.در تدوین این رویکرد از سه حوزه ی :
1ـ مبانی انسان شناسی دینی ؛
2ـ نظریه های مشاوره ای ؛
3ـ تجارب شخصی در انجام مصاحبه ی مشاوره ای استفاده شده است .
در ابتدای فعالیت مشاوره ای، نویسنده از افکار نظریه پردازان بزرگی چون راجرز ،آدلر،ستیر و... در درمان بهره می گرفت .اما در کاربست این نظریه ها به طور مرتب با نقص و محدودیت هایی مواجه می شد که از آن جمله عبارتند از :
1ـ عدم توجه کافی به مبانی دینی که متناسب با اصل فطرت بشر است و پاسخ گوی نیازهاست.
2ـ نداشتن نگاه جامع نسبت به انسان ،به عنوان مثال فروید به بررسی افراد بیمار و توجه به گذشته ی آنان علاقه مند بود و یا این که آدلر فقط به نقص های یک فرد و یا هدف های تخیلی و ذهنی او در رشد و تکامل توجه می نمود.
3ـ بسیاری از نظریه پردازان نظیر ستیر،ویتاکر و... که بیش تر به مباحث بین فردی در درمان توجه نموده اند ،به نظر می رسد از ارایه یا تشویق مراجع در تعیین فلسفه ی زندگی ناتوان بوده اند و اغلب به ارایه ی فنون در درمان پرداخته اند .
4ـ علی رغم تأکید فراوان ادیان الهی به موضوع جاودانگی پس از مرگ و نقش مؤثر آن در تأمین سلامت روان انسان ها،این موضوع در نظریه های مشاوره و روان درمانی موجود به طور مختصر و محدود پرداخته شده است.
5ـ موضوع مربوط به روح به عنوان یکی از مهمترین ابعاد شخصیتی مشترک بین انسان هاست ،و می تواند نقش وحدت آفرین و سعادت بخش در زندگی انسان ها داشته باشد ولی مورد غفلت واقع شده است.
آن چه که این رویکرد را از سایر نظریه ها و رویکردها متمایز می کند عبارتند از :
1ـ توجه جدّی به مبانی اصیل فلسفی ادیان در حوزه ی انسان شناسی .
2ـ جامع نگری نسبت به تکامل بشر صرف نظر از نژاد ،اقوام و... .
3ـ توجه جدّی این رویکرد به گذشته ،حال و آینده ی مراجع (با تأکید بیش تر بر آینده ).
4ـ نگاه این رویکرد به جاودانگی پس از مرگ به عنوان« زندگی فرح بخش » و نقش غایتی و مؤثر آن در امید به ادامه ی زندگی.
5ـ تأکید بر نقش سه عنصر دانایی، نیکویی ،و زیبایی در شکل گیری ساختار شخصیتی سالم.
6ـ توجه به بعد روحانی انسان به عنوان ساختار شخصیتی مشترک بین انسان ها و انسان با خدا، توجه به آیه ی «و نَفَختُ فیه مِن روحی»(1)
تأکید این رویکرد بر بینش مراجع نسبت به غایت شناسی در زندگی براساس اصل فطرت و تلاش در تعدیل ساختار شخصیتی مراجع، تأثیری است که از مکاتب الهی گرفته شده است.رویکرد غایت نگر بر میزان شناخت فعلی مراجع نسبت به هدف های تکاملی،شناخت ساختار شخصیت، توجه به امکانات و حمایت های محیطی حال و بررسی الگوها و زمینه های جهت دهنده ی فکری گذشته ی مراجع (اعم از ساختار خانواده، جامعه و آموزش ها)،تعریف مجدد مفاهیم زندگی و ایجاد امیدواری نسبت به آینده جهان پس از مرگ (غایت شناسی)تأکید دارد.
هم چنین آنچه در این رویکرد تحت عنوان ریشه های بیماری افراد مطرح است نشأت گرفته از خانواده ،فرهنگ و سیاست های مترتب بر جامعه است که خود ریشه در نحوه ی شکل گیری فلسفه ی فکری و روان شناختی دارد.فرد، جامعه ،خانواده از یک سو تعاریف خود را دارند و به صورت مستقل مورد ارزیابی قرار می گیرند و از سوی دیگر به شکلی در هم تنیده تأثیرات متقابل اثربخشی را ارایه می کنند.سؤال اساسی این است که چرا جامعه ی سالم به سمت بیماری و رفتارهای مخرّب حرکت می کند؟چرا سیاست مداران یک جامعه دنیا طلب ،مستبد،سلطه گر،پارانوئید و بیمار گر می شوند؟افزایش اضطراب ،نگرانی،فریب و نیرنگ، طلاق و انزواطلبی و هزاران گرفتاری روحی دیگر در دنیای توسعه یافته و توسعه نیافته پیامد چه مسئله ای است که این چنین جهان را به تکاپو انداخته است و تا کنون نتوانسته راه حل اصولی برای چنین معضلی پیدا کند.
به نظر می رسد سلامت روانی فرد،خانواده ،و جامعه زمانی به درستی تأمین خواهد شد که به طبیعت بنیادین و اصولی شان توجه شود .طبیعت ،توجه به ریشه و فطرت است .هر قدر تعریف درستی از انسان ،خانواده و جامعه ی سالم ارایه کنیم که جهان شمول وجامع نگر باشد به طور چشم گیری به آرمان های بشری و خلقت نزدیک تر خواهیم شد .مکاتب فکری که نشأت گرفته از منابع مورد تأیید و اثرگذار در تعریف مفاهیم فوق نباشند به یقین نمی توانند تحلیل درستی از مشکلات و درمان ارایه دهند.در رویکرد غایت نگر به دلایل زیر جهت گیری فلسفی،توجه به ادیان الهی است :
1ـ ادیان الهی پذیرش عمومی و جمعی دارند .
2ـ متناسب با فطرت اند .مشکلات، نگرانی ها و اضطراب های بشر به پایان نخواهد رسید مگر آن که در تمام زیر ساخت های زندگی فردی و جمعی به طبیعت اولیه که همان توجه به دستورات ادیان الهی است توجه شود.معنویت و پرورش روح باعث ایجاد دگرگونی در زندگی می گردد وقتی توجه آدمی در نگاه به خالق هستی معنا شود و رویکرد انسان از توجه به دنیای صرف و مادی خارج گردد مسئولیّت انسان معنادار و موجه می گردد.
توجه به تعاریفی که ادیان الهی از انسان ارایه می دهند به دلیل جامعیت (یعنی توجه به آینده ی متکامل و سعادت آفرین بشری)باعث می شود هستی انسان در مدار اصلی خود قرار گیرد و حقیقت زندگی بر همگان آشکار گردد. بنا بر عقیده ی غایت نگر، جوامع بشری در دنیایی از بی هوتی و درماندگی صنعتی و فراصنعتی به سر می برد و چون جوامع بشری ،عصر فراصنعتی را بدون در نظر گرفتن نیازهای فطری بنا نهادند،نتوانستند در کاهش دردهای بشری موفقیتی کسب نمایند و در دام جامعه ای افتادند که خود خالق آن هستند .به عنوان مثال آموزش و پرورش را بنیان نهادند که به جای خوشبختی و سعادت ،اضطراب و نگرانی، برتری طبقاتی،آموزش های بی تناسب و تجاری را به همراه داشته و آزادی های به دست آمده در بند استعمارگری های بیمارگونه ی دولت مردان می باشد.به نظر می رسد تحول و دگرگونی و فرار از تعارض در توجه جدی به بازگشت ،حقیقی است.بازتعریفی صحیح ابعاد شخصیتی و شناسایی ناشناخته های درون انسان چیزی است که انسان امروز به دنبال آن است .

الف)ساخت شخصیت در رویکرد غایت نگر
از نظر رویکرد غایت نگر شخصیت انسان به سه بعد تن،خود و روح تقسیم می شود.
بعد تن:این بعد از شخصیت یعنی گرایش فطری آدمی در جهت تأمین نیازهای مادی و تلاش برای زنده ماندن است.آن چه که در این بعد از شخصیت اهمیت دارد ،تأمین شرایط اولیه و اساسی برای فعالیت های تکاملی است و کاملاً جنبه ی مادی دارد.
بعد خود: خود مجموعه ی استعدادهای روانی انسان(اعم از احساسات، عواطف، تضادها، گرایش ها ،اکتسابات و تمایلات)است.بخشی از شخصیت که اساس و شالوده ی آن فطری است و در تعامل با محیط ،رشد و گسترش می یابد. یادگیری های محیطی ،نقش تعیین کننده ای در این بعد شخصیتی دارد.آن چه تحت عنوان تفاوت های فردی بیان می شود نیز در این بخش از شخصیت معنا پیدا می کند .چرا که مخزن تجارب گذشته ،حال و آینده است.و به سه بخش حیوانی، سرزنشی و انسانی تقسیم می گردد.
1ـ خود حیوانی:این بخش از خود به دلیل دارای اختیار بودن انسان در انتخاب سبک و اعمال زندگی به صورت فطری ،امر کننده ی او به تبعیت از هواهای نفسانی اوست.به علت نوع خلقت بشر و وظایفی که هر انسان در طول مسیر تکاملی خود بر عهده دارد وجود چنین بخشی به دو دلیل ضروری و مفید است.که عبارتند از:
1ـ خودحیوانی معرِّف دو بعد،خوب و بد شخصیّت (یعنی معنی بخش به صفات خوب و بد انسان)است.
2ـبا ایجاد بسترهای آزمایشی و تحریک کننده ،توان فرد را در ادامه ی مسیر تکاملی می آزماید و مهارت های او را برای مقابله ی بیش تر با مشکلات زندگی فراهم می سازد.
2ـ خودسرزنشی:این بخش از شخصیت نقطه ی مقابل خودحیوانی است. منظور ما از سرزنش ،حصارها و محدودیت های است که برای حفظ زندگی اجتماعی و فردی انسان های متکامل وجود دارد و زمینه ی آرامش و بقا را فراهم می سازد .میل به انجام رفتارهای غریزی و حیوانی نیازمند محدودیت ها و چهارچوب های خاصّ خود است تا ضمن تأمین نیازهای مادی بشر، از زیاده خواهی ها و بی هدفی انسان ها با توجه به اصل انتخاب و تکامل غایتی و ابعاد مادی و نفسانی جلوگیری نماید.
3ـ خود انسانی:مراحل قبلی در واقع دو سوی یک پیوستار شخصیتی هستند .این پیوستار نیازمند بخشی است که بتواند در تعیین میزان محدودیت یا ارضای نیاز به عنوان معیار سنجش عمل نماید .وجوه تشابه خود حیوانی و خودسرزنشی تمایل ذاتی آنان به سوی افراطی گری است.خودانسانی نقطه ثقل شخصیت است که بر اساس شناخت و نگرش مبتنی بر اصل تکاملی و غایت نگر مطرح شده در این رویکرد شکل می گیرد و رشد انسان را در تمام ناتوانایی هایش یاری می دهد.
بعد روح :این بعد از شخصیت نقطه ی مشترک و تشابه فطری همه ی انسان هاست.پیامبر درون، رابط بین خدا و انسان است .چون در ادیان الهی به دمیده شدن روح خدایی در انسان اشاره شده است. به دلیل این که خداوند فارغ از زمان و مکان است و دانش او نیز بی انتهاست می توان انسان را موجودی بدون محدودیت زمانی و مکانی معرفی نمود .تقویت این بعد نیازمند توجه مضاعف در سه بعد دانایی،نیکویی وزیبایی است که البته دانایی به وسیله ی علم و فلسفه ،نیکویی در حس هم دردی و خدمت به خلق و زیبایی در اشراق درون و درک زیبایی شناختی والا استوار است که این امور مربوط به روان شناسی ماوراء الطبیعی است.
هماهنگی و تعادل بین این سه نوع خود همراه با رشد بعد روح،نشانه ی انسان سالم است .نگاه افراطی یا تفریطی بر یکی از ساخت های حیوانی و سرزنشی می تواند باعث کج روی های شخصیتی شود.انسان بیمار فردی است که گرفتار خودحیوانی است که در پیروی کامل از هوای نفسانی به سر می برد و یا آن که چنان گوشه گیری اختیار می کند که به یک عضو منفعل و خشک مقدس و بدبین تبدیل می شود .بیماری نتیجه ی افراط یا تفریط در دستورات نشأت گرفته از فطرت است .داشتن تفکر تک بعدی و عینی در زندگی روزمره،ارتباط فرد را با معنویت و دنیای درون قطع می کند. بی بندوباری ،عدم مسئولیّت پذیری ،پوچ گرایی و داشتن تفکر مادی گرایی از پیامدهای عمده ی این نوع بینش است.در مقابل افرادی که به تقویت بیش از حدّ خود سرزنش کننده می پردازند نیز به نوعی دیگر گرفتار افراطی گری می شوند که پیامدهای آن دنیا گریزی افراطی ، عدم توجه به تأمین نیازهای دنیوی،عدم احساس مسئولیّت در زندگی ،خرافه گویی ،بدبینی و عدم رضایت در زندگی می باشد .خود انسان، نفسی منطقی و مبتنی بر جوهره ی الهی و انسانی است .کمال گرایی و توجه به زندگی دنیایی و آخرتی بر مبنای آنچه که ادیان الهی به عنوان حقیقت های زندگی و حیات طیبه از آن یاد می کنند راه مستقیمی است که انسان سالم،خروجی آن خواهد بود.اگر بعد انسانی شخصیت ،به طور هماهنگ و متعادل عمل نماید ابعاد دیگر شخصیتی (بعد تن و روح)می توانند به طور صحیح نقش خود را ایفا نمایند تا مانع بروز هر نوع رفتار اضطرابی و بیمارگونه شوند.

مفاهیم بنیادی رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت نگر
رویکرد غایت نگر درباره ی شخصیت، رویکردی کاملاً مناسب و جامع می باشد. مفهوم شخصیت در این رویکرد را می توان در قالب چند عنوان کلی توضیح داد. این عناوین کلی عبارتند از :کمال گرایی و غایت اندیشی ،تلاش برای رشد دانایی ،نیکویی و زیبایی، احساس ناتمامی جمعی و غفلت ،مسئولی پذیری اجتماعی، اسلوب عمل،خودانسانی، جاودانگی و بهشت.

1ـ کمال گرایی و غایت اندیشی
همه ی انسانها با توجه به هدف های تکاملی پیش بینی شده به طور فطری و انتخابی مسیرهای زندگی خود را جهت رشد و بقا تعیین می کنند .محرک اصلی رفتار بشر ،کمال گرایی و غایت اندیشی است و بی شک این تکامل در آینده ی بشری اتفاق خواهد افتاد چرا که ادیان الهی به این مهم اشاره کرده اند. منظور ما از کمال ،دست یابی به دانایی ،نیکویی و زیبایی است که همه انسان ها به طور فطری و مستمر در پی رشد آن هستند .انگیزه ی ادامه ی زندگی و تلاش های توجیه پذیر انسان بر این اساس تفسیر می شود.اوّلین چیزی که به خوبی در زندگی انسان مشهود است و می توان به خوبی درک کرد، پویایی و هدفمند بودن زندگی است.از این رو نمی توان زندگی انسان را بی هدف تصّور کرد .زندگی روانی انسان براساس اصل فطرت و به وسیله ی هدفی که از قبل تعیین شده است ،مشخص می شود .بر این اساس،تمام تکاپوی دنیوی انسان ،تمرین و ممارستی برای موفقیت در آینده است .فقط براساس هدف هایی که فرد در جهت رشد تکاملی و ناتمامی خود برمی گزیند ،می توان او را شناخت و به او کمک کرد تا بتواند راه های ممکن را در دستیابی به آن کشف کند .پیش فرض ما این است که هدف نهایی تلاش های فرد رفع ناتمامی،رستگاری و دست یابی به کمال است که به صورت خدادادی در درون انسان نهاده شده است و محیط نقش مؤثری در بروز آن دارد.
در شناخت،ارزیابی و هر گونه مداخله ی روان شناختی ابتدا باید تحلیل درستی از هدف های غایتی و تکاملی فرد داشته باشیم چرا که محرک روان انسان هدف های اوست ،آن چه ما از آن به عنوان هدف و غایت نام می بریم رسیدن به دانایی، نیکویی و زیبایی،است. تمام انسان ها به طور فطری به دنبال بسط و تکامل این سه مقوله هستند.

2ـ تلاش برای رشد دانایی،نیکویی و زیبایی
از دیدگاه غایت نگری ،هر تلاشی که فرد در زندگی خود انجام می دهد در جهت رشد و تکامل دانایی، نیکویی و زیبایی است.دانایی تمایل ذاتی انسان ها برای فهم و رمزگشایی ناشناخته هاست که مسیر تکاملی انسان ها را تسهیل می کند .نیکویی،ابزار انسان در درک خوبی ها و بدی ها ،بودن در جمع ،خدمت به هم نوعان،گذشت، ایثار و درک و فهم دیگران است.منظور از زیبایی ،شناخت طبیعت، شاهکارهای خلقت و درک و خلق زیبایی هاست.خداوند به عنوان خالق هستی دارنده ی این سه کمال به صورت مطلق است.در مسیر تکامل هر انسان براساس تفاوت های فردی ممکن است یکی از ابعاد را بسط و توسعه دهد .مثلاً کسی که تمایل ذاتی او به زیبایی شناختی،بیش تر است،در صورت فراهم بودن شرایط محیطی می تواند ،در خلق و درک زیبایی ها رشد بیش تری داشته باش و به صورت ممتاز عمل نماید.تمام تفاوت های طبیعی انسان (نه بیمارگونه)بر این اساس تعریف می شود .هیچ یک از اعمال انسان سالم ،خارج از دایره ی تعریفی مفاهیم ارایه شده نمی باشد .در صورت ایجاد کشمکش و تعارض بین ساخت های شخصیت،تلاش های فرد به عنوان تقویت کننده های منفیِ دانایی ،نیکویی و زیبایی عمل می کنند.

3ـ احساس ناتمامی جمعی و غفلت
منظور از احساس ناتمامی جمعی، ذهنیتی است که ما از مفهوم خوشبختی و عالم مثل افلاطونی یا همان عالم قبل از هبوط انسان داریم .هر انسانی به این علت در ذهن خود همیشه به دنبال خوشبختی است .زیرا همه ی ما قبل از هبوط و رانده شدن از بهشت ،زمانی طعم خوشبختی را چشیده ایم .این احساس در روح همه ی ما یا به عبارتی بهتر در اصلِ وجود ماست.انسان چه سالم یا غیرسالم (بیمار) به دنبال خوشبختی است .مثلاً یک انسان قاتل با هر جنایتی که انجام می دهد، در پی بهتر کردن اوضاع از نظر خودش می باشد . اگرچه از نظر ما رفتارهایش غیر قابل توجیه و غلط می باشد،ولی هدف او رسیدن به خوشبختی است حتی با کشتن هم نوع.
پس احساس ناتمامی ،نشانه ی غیرعادی بودن نیست بلکه باعث رشد و تعالی ابعاد مختلف انسان به شمار می رود .انسان با توجه به نیاز خود به غلبه بر احساس ناتمامی تکاملی گام برمی دارد .اگر در مسیر تکاملی فرد موانع غیرقابل عبوری توسط جامعه و یا خانواده ایجاد شود ،فرد از حرکت باز می ایستد .رشد احساس غفلت و عدم حمایت های اطرافیان ممکن است باعث غفلت و درماندگی آموخته شده گردد.تلاش های فطری انسان به او کمک می کند تا بر احساس ناتمامی روبه رو شود و در جهت رفع آن اقدام نماید.احساس نا تمامی به زندگی پویایی و سرزندگی می دهد .منظور از احساس ناتمامی رقابت با دیگران و یا کسب مقام و جایگاه در مقایسه با هم نوعان دیگر نمی باشد.بلکه منظور ما از احساس ناتمامی همان نقصی است که انسان در جهت رسیدن به جایگاه ابدیش دارد.اگر فرد دچار غفلت گردد، در ورطه ی ایستایی و انجام رفتارهای نامعقول و بی هدف قرار می گیرد در نتیجه دست از تلاش سالم و هدفمند برمی دارد و به رفتارهای مغایر و ناسالم می پردازد.تفاوت احساس ناتمامی با غفلت این است که احساس ناتمامی باعث رشد و تکاپوی فرد در جهت نقص تکاملی می گردد ولی غفلت باعث ایستایی، درماندگی و بی هدفی زندگی فرد می شود.

4ـ مسئولیّت پذیری اجتماعی «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»
به علت دمیده شدن روح خدایی در انسان ها،انسان موجودی اجتماعی است،نه این که از روی عادت، اجتماعی شده باشد .زندگی آرام و رشد دهنده، نیازمند جامعه ی سالم و مترقّی است.همه موظفیم که زمینه ی ارتقای هم نوعان خود را فراهم نماییم .انسان برای آن که بتواند پاسخگوی این نیاز فطری باشد باید نسبت به سایر هم نوعان خود مسئولیّت پذیر باشد.
مسئولیّت پذیری ،حرکت به سوی تحقق اهداف متعالی جامعه است.مفاهیم اساسی مسئولیّت پذیری در این رویکرد عبارتند از:کمک به هم نوع ،امر به معروف و نهی از منکر، انفاق به تهی دستان،همکاری در تأمین رفاه دنیوی و اخروی، انجام درست وظایف و تکالیف فردی ،جمعی و تربیت صحیح خود و فرزندان.عدم توجه به مقوله ی مسئولیّت پذیری باعث هرج و مرج و قانون گریزی اجتماعی می شود. احساس اجتماعی جای خود را به قدرت شخصی و برتری می دهد که پیامدهای آن غیرقابل جبران می باشد .به نظر ما انسان ها با توجه به نحوه ی رشد احساس اجتماعی به چند دسته تقسیم می شوند.دسته ی اوّل:در مرحله ی پایین و ابتدایی زندگی غریزی هستند یعنی به دنبال آن هستند که همه ی چیزهای خوب و سودآور برای آنان باشد و دیگران چیزی نداشته باشند که این گروه از نظر ما موجودات بدون شرط هستند.دسته ی دوم:انسان هایی هستند که در مرحله ی حیوانی به سر می برند یعنی نسبت به دیگران بی تفاوتند و همیشه سرگرم احساسات، عواطف و نیازهای خودشان هستند.دسته ی سوم: افرادی هستند که سعادت،رفاه و موفقیت دیگران را فقط به شرط موفقیت،رفاه و سعادت خودشان می خواهند که از نظر ما این گروه معروف به انسان های شرط هستند. دسته ی چهارم:منظور و هدف واقعی تربیت اجتماعی است که این افراد حاضرند جهت رفاه دیگران دست به ایثار و فداکاری بزنند و از داشت های خود چشم بپوشند.

5ـ اسلوب عمل
همه ی ما به هنگام تولد به صورت فطری دارای ویژگی ناتمامی هستیم.هیچ انسانی به علت وجود این حس ناتمامی نمی تواند مدعی شود که کامل است و به علت اشترک این احساس باید بپذیریم که هم نوعان ما موجوداتی متمایز و در عین حال مشابه از نظر نقص تکاملی هستند.با پذیرش این احساس و احترام به تلاش های آن ها برای رفع احساس ناتمامی می توان جامعه ای بر مبنای درک متقابل با وجود تفاوت بین انسان ها به وجود آورد .اگر افراد این را بپذیرند که حتی انسان های کاملاً متفاوت با شخصیت آن ها ،دارای احساس ناتمامی هستند و تمام تلاش آن ها در جهت رفع این احساس است،پذیرش دیگران دشوار نمی گردد.اگر رفتارهای به کار گرفته توسط انسان های دیگر مغایر با فرهنگ و عادات جامعه و یا این که به ضرر منافع عمومی و شخصیت دیگران باشد،به علت این حس ،کمک های لازم با دیدگاه مثبت ارایه می شود.
اسلوب عمل راه کار فرد برای رفع احساس ناتمامی است.در رویکرد غایت نگر اسلوب عمل آن مفاهیمی است که در ادیان مختلف برای بشر از طریق پیامبران تشریح گردیده است.انسان سالم با بهره گیری از این مفاهیم و شیوه ی عمل پیامبران و الگوهای ارایه شده به طرح ریزی اسلوب عمل خود براساس شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی اقدام می کند.(پس اسلوب عمل شیوه های انتخابی فرد در جهت اجرایی نمودن هدف های تکاملی است که نشأت گرفته از الگوها و سپس مشتق های عملی ـ دینی است).
انسان در چهارچوب اسلوب عمل خود در واقع عقاید بنیادی خود را به صورت عملی به نمایش می گذارد.مشاور می تواند از طریق بررسی اسلوب عمل بفهمد که مراجع به چه میزان نسبت به هدف هایی که مطرح می کند متعهد است.
در انتخاب اسلوب عمل 5 عامل زیر نقش اساسی دارند:
1ـ غایت شناسی:شناخت اهداف واقعی در زندگی براساس غایت های پیش بینی شده.
2ـ خود شناسی:«من عرف نفسه فقد عرف ربه» اعتقاد به این که من کی هستم.
3ـ الگو شناسی:شناخت الگوهای مطرح شده مرتبط با هدف .
4ـ اعتقادات اخلاقی :یعنی مجموعه ی چیزهایی که درست و نادرست می باشند و فرد به آن ها اعتقاد دارد.
5ـ جاودانگی :اعتقاد به خوشبختی و عدم فنا پذیری .
شالوده ی شکل گیری اسلوب عمل بر مبنای رویکرد غایت نگری، آموزش های محیطی (مثل خانواده، مدرسه و جامعه )است.در شکل گیری اسلوب عمل ،به نقش اعتقادات خانواده و محیط زندگی فرد به عنوان یک اصل اساسی باید نگاهی ویژه داشت .
6ـ خودانسانی و سازنده
نفس ملکوتی و سازنده به تمامی اعمال اکتسابی و فطری معنی می دهد. خودانسانی معیار تمام فعّالیّت های انسان در نیل به کمال و رفع احساس ناتمامی می باشد .اعتقاد به این بعد ،انسان را به شخصیتی پویا و منحصر به فرد تبدیل می کند.
اعتقاد به بعد انسانی انسان به این معناست که انسان همانند مسافری است که جهت رسیدن به دانایی، نیکویی و زیبایی در دنیای درونی و بیرونی به شکل متمایزی عمل می کند .در این رویکرد انسان خلیفة الله و مرکز خلاقیت در زندگی و این جهان است.روح انسان از طرف خداوند در او دمیده شده است که به طور ذاتی خداجوست و تحت تأثیر تعلیمات اجتماعی و فردی قرار دارد.(اسلوب عمل انسان ها نقش تعیین کننده ای در این تکامل دارد.اگر انسان نتواند به شکل اصولی و با توجه به اصل خلقت به تکامل برسد به روش های غیر عادی متوسل می شود.)
اگر فرد در انتخاب اسلوب عمل به نفس ملکوتی توجه نماید ،می تواند به شکل سازنده عمل کند یعنی در زندگی به فرد کمک می کند که از روش هایی استفاده کند که نه به تخریب خود بیانجامد و نه دیگران، یعنی هم در جهت منافع خود عمل کند و هم این که دیگران را به عنوان موجوداتی قابل احترام زیر پا نگذارد.
7ـ جاودانگی پس از مرگ
در این نظریه همه ی انسان ها مسافری هستند به سوی دانایی، نیکویی و زیبایی و خداوند صاحب این سه کمال است.قرآن کریم نیز جاودانگی پس از مرگ را به انسان ها نوید داده است چرا که مفهوم مهاجر الی الله حرکت به سوی هستی مطلق (خداوند )است.پذیرش جاودانگی و فناناپذیری انسان ها در این دنیا ،مفهوم«زندگی فرح بخش» را بسط و گسترش می دهد. انسان جاودانه،فارغ از اضطراب و نگرانی،به تعامل با محیط پرداخته و تمام توان خود را در مسیر کمال به کار می گیرد.اعتقاد به اصل جاودانگی هم زمان با پاسخ به این مسئله که من به عنوان یک انسان در این دنیا به چه چیزی باید امیدوار باشم، باعث می شود تا خود را خلاق و پیش رونده ببیند.امیدواری انسان در این دنیا در مفهوم دینی آیه«فَمَن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال...» است یعنی اگر فرد طالب دانایی، نیکویی و زیبایی باشد، به آن خواهد رسید .انسان دانا،نیکوکار و زیبا آفرین با عاقبت اندیشی که نشأت گرفته از عقاید دینی است، بدون استفاده از روش های منفی و مکانیزم های دفاعی و خصمانه، خود را برای دنیای دیگر آماده می کند.او می داند تلاش هایش در زندگی بی نتیجه نیست و اختیار او در مسیر رشدش نقش محوری و تعیین کننده دارد.انسان دارای تفکر جاودانه، مرگ را تولد دوباره در کیان هستی می داند و نگرش وی نسبت به قبل که نگرشی منفی،ترسناک و نابود کننده بود تغییر می کند و دنیای دیگر را دنیای وسیع تر و با مفهوم تری می داند که جایگاه انسان های کامل است.

ب)ماهیت انسان
در دیدگاه غایت نگر،انسان موجودی به طور ذاتی خوب و تکامل گرا است.که از کرامت ذاتی برخوردار می باشد(ولقد کرمنا بنی آدم...)(2) و در فرایند تکاملی خویش دارای مسئولیّت فردی و اجتماعی است.به علت جسمانی وروحانی بودن ساختار شخصیتی انسان ها ،ظرفیت و زمینه های رشد او نامحدود است.و تکامل او در گرو رشد هر چه بیشتر این توانمندی هاست .داشتن اختیار در زندگی فردی و اجتماعی ،از انسان موجودی مسئول و آزاد ساخته که نیازمند راهنمایی و آموزش می باشد.درک هدف های تکاملی مهم ترین عامل تحقّق شخصیّت است و این هدف ها از طریق وحی و در قالب دستورات دینی جهت رشد بشر معّین شده اند. انسان براساس هدف های تکاملی زندگی خود را معنا و مفهوم می بخشد .درک و فهم روح به عنوان عنصر مشترک انسان ها در ارتباط با خدا ضمن معنا بخشی به کرامت او تسهیل گر انجام وظایف اجتماعی است .نقص تکامل جمعی به منزله ی محرکی دایمی،انسان را در جهت رشد و پیشرفت وامی دارد و اسلوب عمل او نیز بر مبنای رفع این ناتمامی شکل می گیرد.انسان بدون درک عمیق از خود،دیگران و مرگ (عامل فرح بخش در زندگی) نمی تواند به رفع این ناتمامی دست یابد.فعّالیّت های انسان در ابعاد فردی و اجتماعی براساس رویکرد غایت نگر مثبت گرا و سازنده است.رها شدن انسان در جهان هستی (در دوران کودکی و نوجوانی )بدون ارایه ی آموزش های لازم در جهت رشد تکاملی باعث می شود تا وی درک نادرستی از ارضای امیال خود داشته باشد(امیالی که فی نفسه مفید و کمک کننده هستند) و مسیر زندگی اش از حالت تعادل خارج شده و توجّه اش به صورت یک بعدی تنها به امیال مادّی جلب شود.عواملی نظیر حسادت، خودبرتربینی،دروغ،غیبت،ریا و تهمت در جریان زندگی فرد زمانی بروز می یابد که فرد در جهت رفع غفلت جمعی خود با توجّه به غایت تکاملی ،ناکام ماند و نتواند راه حل های اصولی برای این نوع مشکلات پیدا کند.

ج)ماهیت اضطراب و بیماری روانی
در رویکرد غایت نگر ،بیمار روانی از یک طرف ناشی از تضاد (تعارض)بین تجارب اندوخته شده فرد در جریان زندگی فردی و اجتماعی با هدف های غایی و از سویی دیگر نیز نتیجه ی عدم شناخت فرد از نحوه ی ارضای درست امیال می باشد .در بعد اجتماعی ،اگر تجارب اندوخته شده ی تاریخی جوامع بشری با نیازهای فطری ،هدف های غایی و تکاملی در تضاد باشد در این صورت ما با یک جامعه ی بیمار و نابهنجار روبه رو هستیم که منشأ بسیاری از کج روی های اجتماعی، قدرت طلبی های بیمارگونه و جنگ های ویرانگر خواهد بود.
اگر محیط باعث تقویت افراطی خودحیوانی یا خودسرزنشی شود رفتارها از مسیر اصلی خود که رسیدن به کمال است منحرف می شود و شکستگی در شخصیت ایجاد می شود و انسان در جستجوی هدف ها از روش های نامعقول استفاده می کند.
اضطراب یا بیماری فرد،تلاشی است که در جهت حلّ غفلت و ایستایی در شخصیّت بروز می کند.رفتار بیمارگونه نشانه ی غیر عادی بودن مسیر زندگی است و هدفش متوجّه حل مشکل است.افراد بیمار بیش تر از افراد عادی زندگی خود را بر پایه ی دروغ گویی،غیبت،تهمت،ریا و حسادت بنا می کنند.مغایرت تجارب فردی و جمعی فرد با نیازهای فطری باعث سردرگمی و بی هدفی در جهت گیری های غایتی می شود و تلاش ناکام کننده ی او نیز اگر به درستی مورد بررسی قرار نگیرد به رفتارهای مخرّب دیگری نظیر انتقام جویی،قتل، بزهکاری و قطع ارتباط با هم نوعان و بعد روحانی شخصیّت می گردد.
وقتی خودحیوانی یا خودسرزنشی بر کلّ شخصیّت حاکم می شود فرد در راه رسیدن به دانایی،نیکویی و زیبایی (کمال) از راه های نامعقول استفاده می کند (چون راه رسیدن به کمال و خوشبختی در همه وجود دارد).
از آنجایی که این رفتارها فرد را به مراد و ایده اش نمی رساند و قدم به قدم او را دورتر می کند،این جاست که اضطراب منفی شکل می گیرد (یعنی فرد مدام از خود می پرسد که چرا تلاش های من به نتیجه نمی رسد)و تکرار رفتار باعث وخیم تر شدن بیماری فرد می گردد.
در رویکرد غایت نگر ،اضطراب فرد نتیجه ی تعارض بین حالت های خود،چند پارگی و ناتمامی و عدم یادگیری مبتنی بر اصل فطرت است.فرد نابهنجار در مقابل تهدیدهای حاصل از ناهماهنگی میان حالت های خود و فطرت خداجوی احساس اضطراب می کند.هم چنین وقتی که یکی از حالت های خود،خواسته های خود را بر فرد حاکم می کند ،به علت شکل گیری ماهیت ناقص و ناتمام ،فرد احساس اضطراب و درماندگی می کند.
در تفکر غایت نگر وقتی کشمکش بین خودحیوانی و سرزنشی به وجود آید اضطراب خویشتن یا درونی شکل می گیرد که به صورت ملامت گری پیش رونده بروز پیدا می کند.عدم توفیق در یکپارچه کردن شخصیت،تأمین ناعادلانه و غیر منطقی نیازها را در پی خواهد داشت.اعمال انتخابی، «افراطی و تفریطی» می شود و ممکن است به علت هدایت های غلط خانواده یا اجتماع در مسیر رشد و تعالی ،شخص مسیرهایی را انتخاب کند که او را به اسفل السافلین رهنمون می کند.اضطراب زندگی او را تا حد زیادی تلخ می کند و امید او را به ایجاد یک زندگی پرمعنی و هدفمند نابود می کند.علایم مرضی فرد بیمار:سردرگمی، بی هدفی،تضاد در رفتارها،بی مسئولیّتی و عدم لذّت از زندگی است.

پی نوشت ها :

1. قرآن کریم ، سوره حجر ، آیه ی 29 .
2. قرآن کریم ، سوره ی اسراء ، آیه ی 70 .

کمـرویی

کمـرویی
مقدمه
کمرویی، به عنوان نوعی معلولیت اجتماع، مانع بزرگی در راه شکوفایی استعدادها و قابلیتهای بشری است. انسان ها در یک توجه غیر عادی و مضطربانه به خویشتن، دچار نوعی تنش روانی می شوند که ابعاد عاطفی، شاختی و اجتماعی شان متاثراز این وضعیت گشته، رفتارهای خام و واکنش های نامناسب در آن ظاهر می گردد.
قال الصادق (ع): (( من رق وجهه رق عمله : هرکه کمرواست ، کم دانش است.
در روایات یاد شده ، کمرویی از عوامل جهل و نادانی شمرده است.
در روایتی دیگر ، رسول خدا (ص) می فرمایند:
((الحیاء حیاء ان : حیا ء عقل و حیاء حمق ، فحیا ء العقل هو العلم و حیا ء الحمق هو الجهل .))
حیاء بر دو فسم است : حیا ء خردمندانه و حیا ء احمقانه ، حیاء خردمندانه دانش است و حیاء احمقانه نادانی است.
در این جا نیز دیده می شود که رسول خدا (ص) حیاء مذموم را که همان کمرویی مصطلح باشد مترادف با جهل و نادانی معرفی می نمایند..
پس از تعریف و بیان دید گاه روایی نسبت نسبت به پدیده کمرویی مناسب است به انواع ، علل و شیوه های در مان این اختلال بپردازیم.
کمرویی های خانوادگی :


ادامه مطلب...

اختلال کمبود توجه (بیش فعالی)

اختلال کمبود توجه (بیش فعالی)
کودکان از لحاظ فعالیتهای حرکتی با یکدیگرتفاوت دارند ممکن است همه کودکان از نظر بزرگسالان بیش فعال باشند،ولی به نظر می رسد که بعضی ازکودکان هرگزاز حرکت باز نمی ایستند. آنان در سنین پیش از دبستان بدون اینکه هدفی داشته باشند بدون وقفه می دوند،بالا می روند،ومی خزند،وقتی که بزرگتر می شوند ناتوانی مشخصی برای آرام نشستن نشان داده وبه طور افراطی تمایل به بیقراری دارند. یک مشاهده گر میتوانددریابد که آنها بیش از کودکان دیگر فعال بوده وفعالیتشان کیفیتی بی هدف وتصادفی دارد. کودکانی که بیش از اندازه فعال اند مشکلاتی نیز در توجه وتمرکز دارند .در گذشته اصطلاح بیش فعالی، سندرم بیش فعالی، اختلال مغزی خفیف، نارسایی کنشی مغزی خفیف .برای این اصطلاح به کار رفته است. برای آنکه مهمترین جنبه های این اختلال مورد توجه قرار گیرداصطلاح جدید اختلال مربوط به کمبود توجه در DSM III مورد استفاده واقع شده است.
معیارهای این اختلال عبارت است از:
الف) بی توجهی. لا اقل سه مورد از موارد زیر:


ادامه مطلب...

کودکان و لجا جت

کودکان و لجا جت
یکی از روحیاتی که در بر خی از کودکان به چشم میخورد روحیه لجبا زی است کودکانی که دارای اینگونه روحیه می با شند زندگی را برای دیگران تلخ می سازند آنچه که در فرد لجوج وجود دارد اصرار وابرام در به کرسی نشاندن حرف خود است موضوعات برای لجوج چندان اهمیت ندارد بلکه مهم یک دندگی وتسلیم نشدن در برابر افکار دیگران است. لجبازی یکی از صفات ناپسندی است که به شدت عواطف و احساسات دیگران راجریحه دار نموده پیوندهای دوستی و یگانگی را از هم جدا می سازدفرد لجباز برای اینکه خواهش غرورآمیز خود را اعمال نماید در هر انجمنی سخنی به میان آید و در هر مو ضوعی اظهارنظر شود بدون اینکه قصد راهنمایی داشته باشد بیدرنگ زبان به اعتراض می گشاید وبا جملات و انتقادات بی مورددر صدد کوبیدن و نابود ساختن شخصیت دیگران است شخص لجوج باروحیه لجبازی قضاوت منصفانه را از دست داده به حق کشی وانواع بی عدالتی ها جسور و بی باک میگردد علی (ع) می فر ماید (اللجاج یفسدالرّای )یعنی :لجاجت فکر و اندیشه راتباه می سازد.
وراثت و لجاجت
بدون تردید رو حیات پدران ومادران در فرزندان اثر می گذارد این تاثیر به صورت زمینه های بسیار کوچکی به کودکان انتقال مییابد ولی بروز و رشد این زمینه ها تابع شرائط محیطی است . اگر مقتضیات تربیتی موافق و مساعد با این زمینه ها باشد پرورش ورشد آنها قطعی است و اگر جو پرورشی بر خلاف آن باشد برای ظهور و بروز آنها ،مجالی فراهم نخواهد آمد .نا گفته نماند که منظور از محیط تربیتی علل وعوامل گوناگونی است که حتی بهداشت و مواد غذایی و محیط زندگی و سلامت تن و امنیت خاطر کودک را نیز در بر می گیرد . بنا بر این کودک با رو حیه لجبازی از پدر ومادر متولد نمی گردد بلکه با فطرت پاک قدم به جهان هستی می گذاردو این عوامل سازنده ترتیبی اوست که می تواند از او یک انسان سازگارویا فرد لجبازو یک دنده ساخته تحویل اجتماع دهد.
علل لجاجت


ادامه مطلب...