تکرار و مداومت در آموزش مسائل دینى (نماز)
تکرار و استمرار سبب یادگیرى درست، سرعت عمل و کسب مهارت در هر زمینه اى مى شود. «کار نیکو کردن از پر کردن است.»
هیچ کس نمى تواند منکر باشد که اگر مفاهیم و لغات آموخته شده از زبان بیگانه، تمرین و تکرار نشود، دیر یا زود به فراموشى سپرده مى شود.(18) تحقیقات ابینگموس نیز این مطلب را تأیید مى کند که روش تمرین و تکرار در یادگیرى مطالب و مفاهیم تأثیر دارد. به عنوان مثال، تجربه کرده ایم که کودکان جدول ضرب را در دوران ابتدایى از همین طریق یاد مى گیرند.
دکتر قائمى در این باره مى نویسد: «براى تقویت و ایجاد رفتارى ثابت و عادتى استوار در کودک و نوجوان، باید از مجراى «تکرار» وارد شد. بسیارى از افکار و اعمال در سایه تمرین و عمل مکرّر در انسان تثبیت مى شوند. حتى ایمان آدمى هم نوعى تثبیت در سایه عمل است (لا یثْبُتُ الایمان اِلاّ بِالْعَمَلِ)(19) و هر قدر عمل مکرّرتر باشد، امکان تثبیت آن بیش تر خواهد بود.
هم چنین در تربیت دینى، این اصل وجود دارد که از راه ظاهر و عمل ظاهرى، مى توان در باطن نفوذ داشت و بر عکس. کودک را باید به مظاهر عمل و تکرار در این ظاهر انس دهیم تا باطن او شکل گیرد.
تجارب و تعالیم علمى نشان داده اند که حتى عمل ریایى، در صورت تکرار، در فردى تثبیت مى شود و پس از تثبیت، مى توان یک عمل ریایى را به صورت واقعى و بى ریا درآورد، بدان شرط که نیّت عمل را عوض نمایند.
این روش، خصوصاً در مورد کودک مؤثر است; مثلاً، ممکن است کودک و یا نوجوانى از طرف امام جماعت و... تشویق شود و خاطره خوشى در ذهنش شکل گیرد و مدتى به خاطر همین تشویق به مسجد برود، ولى پس از مدتى جاذبه هاى معنوى مسجد و حالات نمازگزاران به هنگام نماز، کودک و نوجوان را مجذوب خود نماید و فردى مذهبى بار آید.
بدین سان، ما کودک را به تکرار ظاهر در عبادت سوق مى دهیم تا زمینه براى انس او به عبادت، تثبیت عمل و ایجاد عادت در او فراهم آید.(20) به ویژه که طبیعت کودک طبیعت تکرار است. یک کتاب قصه را اگر ده ها بار برایش بخوانیم، خسته نمى شود و باز مى خواهد آن را برایش تکرار کنیم.
پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) بزرگ مربّى مکتب اسلام، در زمینه آموزش نماز و تکرار آن براى نوه گرامى شان، حضرت امام حسین(علیه السلام)چنین رفتارى داشتند. گویند: روزى رسول مکرّم حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله)، قصد خواندن نماز داشتند و امام حسین(علیه السلام)در کنار جدّ بزرگوارشان، درصدد هم راهى با آن حضرت بودند. پیامبر(صلى الله علیه وآله)تکبیر گفتند، ولى امام حسین(علیه السلام)نتوانستند آن را تکرار کنند. پیامبر(صلى الله علیه وآله)تکبیر دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم را گفتند. در نهایت، براى هفتمین بار، تکبیر امام حسین(علیه السلام) صحیح ادا شد و نماز آغاز گردید.(21)
این شیوه رفتار نبى مکرّم(صلى الله علیه وآله)مى تواند الگوى خوبى براى والدین و مربیان باشد. آنان باید همانند پیامبر عظیم الشأن(صلى الله علیه وآله)مراحل رشد کودک را در نظر گرفته، سعى کنند با صبر و حوصله، به نیازهاى فطرى کودکشان پاسخ دهند.
هنر بزرگ والدین و مربیان در این است که دنیاى کودک را درک نمایند و بدانند که برخى از مسائل که ممکن است براى بزرگ سالان خسته کننده باشد، براى کودکان لذت بخش است. کودک از تکرار مکرّرات خسته نمى شود; ذکر مکرّر قصه ها و داستان ها آنان را اصلاً خسته نمى کند; به خصوص اگر بیان این داستان ها با صوت خوش و آهنگ مطلوبى باشد، آنان کاملاً مجذوب و علاقه مند مى شوند. مادران در این باره خوب مى دانند که بعضى از قصه ها را صدها بار تکرار کرده اند و باز هم کودک به آن علاقه نشان داده است.
از این رو، توصیه مى شود که والدین نماز را با حال و با صوت و آهنگ موزونى قرائت کنند تا کودکان بیش تر مجذوب کلام الهى شوند. براى این کار مى توانند به قرائت نمازهاى علماى ربّانى گوش فرا دهند و از آن ها بهره گیرند.
در پایان، متذکر مى شود که والدین صبورانه در مقابل رفتارهاى کودک عمل کنند و بدانند که سرنوشت و آینده کودک به دست آنان رقم مى خورد. به تعبیر دیگر، کودکان آیینه تمام نماى والدین هستند. اگر آنان با حال و حوصله و توجه و عشق نماز را اقامه کنند و بهترین حالات آنان زمانى باشد که به نماز مى ایستند، مسلّماً فرزندانشان نیز چنین شیوه اى را پیشه خود خواهند کرد.
6. آسان گیرى در آموزش مسائل دینى (نماز)
آموزش متوسطه و عالى در چالش مسائل ارزشیابى (1)
چکیده
در این مقاله، از مفهوم عام «ارزشیابى» سخن به میان آمده و به عناصر و اجزاى اصلى آن اشاره گردیده است. بر دو مفهوم «کارایى» و «کامیابى» تأکید شده و از فقدان آنها به سرآغازى بر وقوع یک فاجعه انسانى هشدار داده شده است.
در طرح این سؤال که «نظام آموزش در این دیار مقدّس در چه وضعى است: آیا از همان الگو پیروى مىکند و یا روندى دیگر دارد؟» پاسخ آن است که با وجود جستوجو، به هیچ سند یا پژوهشى که به این مسئله پرداخته باشد، برخورد نشده و امید است این موضوع مورد توجه خاص پژوهشگران قرار گیرد. اما در مقوله کارایى، وضع بدین منوال نیست و پژوهشهاى محدود حکایت از آن دارند که نظام آموزش در این سرزمین مقدّس، نه تنها کارا نیست، که متأسفانه در بحران است!
مقدّمه
دو واژه «ارزش» و «ارزششناسى» از لحاظ مفهومى، در قلمرو فلسفه نظرى مورد بحث و مداقّه قرار مىگیرند. اما مفاهیمى همچون «ارزیابى»، «ارزشیابى» و یا «ارزشگذارى» واژگانى تربیتىاند که جایگاه آنها در مسائل و یا مجموعه نظام تربیتى است. اگر عناصر و اجزاى دانش و یا نظام تعلیم و تربیت را در مواردى همچون اهداف و آرمانها، برنامه و محتوا، تعلیم و آموزش، یادگیرى، ارزشیابى و حسابرسى تلخیص کنیم، دو عنصر «ارزشیابى» و «حسابرسى» در مراتب نهایى قرار دارند، اما این حالت هرگز مانع از آن نیست تا نقشى بسیار مهم و بنیادین در تحقق اهداف و آرمانها از یکسو و میزان کارایىکلنظامتربیتىازسوىدیگر،ایفانمایند.
در این نوشته، ابتدا توضیحاتى درباره دو مفهوم «ارزشیابى» و «حسابرسى» ارائه خواهد شد، سپس حدود و میزان کامیابى آموزش متوسطه و عالى در وصول به اهداف خود از یکسو و کارایى آن از سوى دیگر، مورد بررسى قرار خواهند گرفت، آنگاه ضمن نقد شیوه متداول و فراگیر «روانسنجى» در ارزشیابى آموزش عالى، از روش «مسئولیتشناسى» سخن به میان خواهد آمد و در نهایت، با نقل قول مستقیم یک واقعه، از نوعى ارزشیابى آموزشى هشدار دهنده بر این نوشته مهر ختام خواهیم زد.
ارزشیابى و حسابرسى
مقصود از «ارزشیابى» در این نوشتار، آگاهى بر عملکرد تحصیلى فراگیران است و معمولاً به دو صورت «نسبى» و «مطلق» مورد استفاده هیأت علمى قرار مىگیرد. در «ارزشیابى نسبى» تصمیمگیرى بر اساس مقایسه فراگیران با یکدیگر است، در حالى که «ارزشیابى مطلق» به سطح معیّنى از عملکرد فراگیر مىنگرد. به عبارت دیگر، دو نظام ارزشیابى مذکور به مثابه دو روى یک سکّه نیستند، بلکه بر بنیان و فلسفهاى کاملاً متفاوت استوارند و بر اساس همین تفاوت است که ارزشیابى نسبى معمولاً به صورت «حرفى» و ارزشیابى مطلق به صورت «عددى» و در فاصله صفر تا 20 یا صفر تا 100 و جز آنها نشان داده مىشوند.
حسابرسى شکل دیگرى از ارزشیابى است، با این تفاوت که در ارزشیابى، تنها فراگیران و در حسابرسى علاوه بر فراگیران، مجموعه عناصر و اجزاى تشکیلدهنده یک نهاد یا مؤسسه آموزشى در معرض داورى قرار مىگیرند. بدینسان، با آنکه مىتوان ارزشیابى را به دو مقوله خرد و کلان طبقهبندى نمود، اما با توجه به دایره شمول حسابرسى، روشن است که از این طبقهبندى بىنیاز خواهیم بود.
کامیابى و کارایى
در بحث از دستیابى آموزش عالى به اهداف و رسالتهاى خود، مىتوان موضوع را در قالب دو مفهوم «کامیابى» و «کارایى» مورد بحث و مداقّه قرار داد. در مقوله کامیابى، این سؤالها مطرحند: اصولاً فراگیران در نهادهاى آموزشى چه مطالب و موضوعاتى را فرا مىگیرند؟ پس از بیرون آمدن از این نهادها، واجد چه مهارتهایى هستند؟ از عهده چه کارهایى برمىآیند؟ در نظام فکرى، گرایشى و ارزشى آنها چه تغییراتى به وجود آمده است؟ این سؤالها، بخصوص آنها که در حوزه نظام ارزشى قرار مىگیرند، بنیادى، کلیدى و بسیار مهمند، تا آنجا که فقدان آنها مىتواند سرآغازى براى وقوع یک فاجعه انسانى باشد.
در آبان ماه سال 1369 رئیس دانشگاه علوم پزشکى شیراز در سخنرانى خود که به مناسبت جشن فارغالتحصیلى آن دانشگاه ایراد مىشد، به نقل از یک استاد امریکایى، پیرامون «حاصل دانشکدههاى پزشکى در امریکا» اظهار داشت:
1. نود و پنج درصد از دانشآموختگان براى پاسخ به خودخواهىها و حبّ ذات و هواى نفس وارد حرفه پزشکى گردیده ... و کمتر از پنج درصد با نیت علاج دردمندان وارد این حرفه شدهاند.
2. دانشکدههاى پزشکى شخصیت کاذبى به دانشجویان خود داده و بر میزان خودخواهى و خودپسندى آنها افزودهاند.
3. اغلب پزشکان به دلیل روشهاى غلط تدریس، در حل مسائل پزشکىِ بیمار از دیدگاه روانى، اجتماعى و اقتصادى ناتوانند.
4. اغلب پزشکان به درک ارتباط علوم پایه و زیستشناسى با کلیّت مسائل پزشکىِ بیمار نایل نیامدهاند.
5. ارتباط عاطفى بین پزشکان و بیماران نزدیک به صفر مىباشد...
ممکن است این سؤال مطرح شود که نظام آموزش ما در این سرزمین مقدّس داراى چه وضعیتى است؟ آیا از همان الگو پیروى مىکنند یا روند دیگرى دارد؟ پاسخ آن است که علىرغم جستوجوى نویسنده، متأسفانه به هیچگونه سند یا پژوهشى که بدین مسئله پرداخته باشد، برخورد نشد و انتظار آن است که موضوع مورد توجه خاص محققان و پژوهشگران قرار گیرد. اما در مقوله کارایى، وضع بدین منوال نیست و پژوهشهاى محدود انجام شده در اینباره حکایت از آن دارند که نظام آموزش در این دیار، نه تنها کارا نیست، که متأسفانه در بحران است!
پژوهشگرى در اینباره چنین مىگوید: «تعداد دانشجویانى که در سال تحصیلى 1370ـ1371 به دانشگاه راه یافته و ثبت نام کردهاند جمعا 1170 نفر بودهاند. بدینسان، ملاحظه مىشود که پس از 4 سال زمان عادى تحصیلى، تنها یک چهارم از این گروه به مرحله فارغالتحصیلى رسیده و سه چهارم بقیه یا «هنوز از اندر خم کوچه تحصیل» با استفاده از حداکثرِ زمانِ مُجازند، یا دانشجوى شبانهاند که از جمع 432 نفر ورودى آنان، تنها 4 نفر موفق به اتمام تحصیلات خود شدهاند! و یا آنکه در انتظارى زجردهنده به سر مىبرند تا از سوى شوراهاى مختلف دانشگاه درباره آنان اعلام رأى شود. این حالت، که روندى تقریبا ثابت، آن هم نه در این دانشگاه، که در اغلب نهادهاى آموزش عالى کشور دارد، از یک مشکل بزرگ دانشگاهى پرده برمىدارد که نه تنها کارایى آنها را به شدت زیر سؤال مىبرد، بلکه به تبع آن، بر امکانات محدودى که دارند نیز بیشترین فشار را وارد مىآورد. در نظامهاى آموزشىِ کارآمد و داراى کیفیت بالا، نسبتِ پذیرفته شدگان به دانشآموختگان و یا ورودىها و خروجىها، رقمى است در فاصله بین صفر تا 5 درصد و ملاحظه مىشود که واقعا تفاوت بین این رقم و رقم بالا، تفاوت از زمین تا آسمان است.»
روان سنجى و مسئولیت سنجى
در زمینه ارزشیابى آموزشى، لازم به یادآورى است که مسئولان و متولّیان این مراکز معمولاً به شیوه «روانسنجى» روى مىآورند و با ارائه نشانههایى از چگونگى عملکرد تحصیلى فراگیران در قالب نمره و معدل، نتایج امتحانات جامع در گروههاى تخصصى، پذیرش دانشآموختگان در دورههاى بالاتر و جز آنها، درصدد القاى این طرز فکرند که دانشگاهها و مراکز آموزشى توانستهاند دانشها، گرایشها و مهارتهاى لازم را در محصولات خود به وجود آورند و آنان را به صورت عضوى مفید و مؤثر به جامعه تحویل دهند. این گرایش و یا سیاست آموزشى به دلیل تکبعدى بودن، مورد تردید جدّى است و مسئولان آموزشى مىتوانند با سود جستن از روش «مسئولیتسنجى» بر این مشکل غلبه نمایند. در این روش، برنامهها و فعالیتهاى آموزشى و پژوهشى در شبکهاى به هم تنیده از وظایف و مسئولیتها تنظیم مىشوند و کوشش مىشود تا فراگیران با جذب و یا «درونى کردن» آنها، هم خود تجسّمى از آنها باشند و هم آنکه به صورت الگویى براى نسلهاى پس از خود ایفاى نقش کنند. هرچند بحث از همه این مسئولیتها فراسوى اهداف این وجیزه است، اما در ذیل، به برخى از آنها اشاره مىشود:
اولین مسئولیت ایجاد توانایىهاى لازم در فراگیران، براى برقرار کردن ارتباط مؤثر کلامى و نوشتارى با جامعهاى است که عضوى از آنند. این سخن بدین معناست که هر فراگیر در آستانه دانشآموختگى، باید قادر باشد تا اندیشههاى خود را با وضوح هرچه بیشتر در قالب گفتار و نوشتار بیان کند و در انتقال آنها به ذهن تودهها و مسئولان، با کمترین مشکلى مواجه نباشد. اعتقاد دارم که در زرّادخانه یک فرد تحصیلکرده این دو ویژگى ـ خوب نوشتن و خوب سخن گفتن ـ از کاراترین و مؤثرترین سلاحها به حساب مىآیند! دانشآموختهاى که یاد نگرفته است چگونه از زبان مادرى خود به بهترین شیوه استفاده کند، هرگز لیاقت دریافت یک درجه تحصیلى را ندارد. از سوى دیگر، اگر دانشآموخته بر آن باشد تا به جبران هزینههاى گزافى که صرف تربیت او شدهاند اقدام نماید، این جبران تنها در تسلط او بر استفاده از زبان مادرى و گنجینههاى ادبى، که از پیشینیان بر جاى ماندهاند، امکانپذیر خواهد بود.
دومین مسئولیت را مىتوان در شناخت کامل نظام ارزشى و آمادگى براى دفاع عقلانى و منطقى از آن خلاصه نمود. از جمله معیارهاى یک آموزش موفق، آن است که بتواند اولاً، این احساس عمیقِ ارزشى را در افراد زنده نگه بدارد و ثانیا، در آنان این توانایى را ایجاد کند که خوب را از بد، درست را از نادرست، صحیح را از غلط و سره را از ناسره تشخیص دهند و در دفاع از آنها، کمترین تردیدى به خود راه ندهند. بدینسان، نظام آموزشى موظف است تا فلسفه وجودى و برد مهم و راهبردى نظام خود را به فراگیر منتقل نماید و در او این باور را ایجاد کند که یک جامعه تهى از آموزشهاى اصیل و انسانى دیر یا زود به صورت جامعهاى بىنظم و هرج و مرج طلب درخواهد آمد و بدون تردید، در مرداب بىهویّتى فرو خواهد رفت. لازم به یاداورى است که اجرا و یا عملى کردن این مسئولیت در مقایسه با مسئولیت اول، به دلیل نظرى بودن آن، به دقت و توجه بیشترىنیازداردواز اینرو،توجهخاصوکارشناسانهخودرامىطلبد.
سومین مسئولیت را مىتوان در نگاهى همراه با خوشبینى و احترام به همه انسانها و جهانى که در آن زیست مىکنند خلاصه نمود. این مسئولیت، دستور قرآنى حفظ و حراست از محیط زیست را از یکسو، و کلام مولىالموحدین امام على علیهالسلام به مالک اشتر مبنى بر برخورد یکسان با همه ابناى بشر از سوى دیگر، تداعى مىکند.
بر پایه آنچه تا اینجا گفته شد، مىتوان نتیجه گرفت که اگر به مسئولیتهاى سهگانهاى که از آنها نام برده شد، به بهترین وجه پاسخ گفته شود و راهکارهاى هریک با دقت سنجیده و پیشنهاد شوند، در این صورت، برآیند آن چیزى جز یک جامعه مطلوب و آرمانى نخواهد بود و چنین جامعهاى نه تنها مورد تحسین و تکریم دیگر جوامع بشرى قرار خواهد گرفت، بلکه به صورت طبیعى، زمینه «شبیهسازى» و یا «گرتهبردارى» از آن نیز فراهم خواهد آمد.
واژگان ابهامآفرین
هشدار به اجتناب از به کارگیرى واژگان مبهم در مسئله ارزشیابى از آنروست که این اقدام در نهایت، مصداقى است روشن از پدیده «انعکاس صوت» و در تحلیل نهایى، تهى از هرگونه نتیجه تربیتى و آموزشى. داستان ذیل شاهد مثالى است بر این ادعا:
یکى از همکاران از من خواست که به عنوان داور، در یک حل اختلاف ایفاى نقش کنم. از محتواى مکالمه تلفنى حدس زدم که در یک سؤال امتحانى، او بر آن است به فراگیرى نمره صفر بدهد و فراگیر خود را مستحق تمام آن نمره مىداند. وقتى که به دفتر این همکار رفتم، حدسم درست بود. متن سؤال را خواندم، چنین بود: «نشان دهید چگونه مىتوان ارتفاع یک ساختمان بلند را با استفاده از یک دستگاه فشارسنج، تعیین نمود؟» و جواب چنین بود: «فشار سنج را به یک نخ مىبندم و آن را از بالاى بام ساختمان به طرف زمین رها مىکنم. پس از آنکه دستگاه به سطح زمین رسید آن را بالا مىکشم و طول نخ را اندازه مىگیرم. طول نخ مساوى است با ارتفاع ساختمان!»
من جواب را کامل یافتم و فکر کردم که او استحقاق تمام نمره را دارد. اما بلافاصله، بدین اندیشه رسیدم که نمره فراگیر باید نماینده نوعى اطلاع و یا دانش او از رشتهاى باشد که در آن تحصیل کرده و این جواب هرچند درست است، اما نشان از اطلاع و دانش وى در رشته فیزیک ندارد و در نتیجه، براى کسانى که مدارک تحصیلى او را بررسى مىکنند گمراه کننده خواهد بود. به همکارم پیشنهاد کردم به فراگیر یک فرصت شش دقیقهاى داده شود تا مجدّدا به سؤال پاسخ گوید که مورد توافق او و فراگیر قرار گرفت. در پنج دقیقه اول، هیچ کوشش ملموسى از جانب او مشاهده نشد و لذا، به او گفتم: اگر قصد پاسخگویى ندارد، اعلام کند. وى با تأنّى جواب داد که چندین جواب یا راهحل براى مسئله دارد، اما به یکى از «بهترینها» مىاندیشد. من از این بىصبرى عذر خواستم، و فراگیر در همان یک دقیقه باقىمانده از وقت، پاسخ را نوشت و تحویل داد. جواب سؤال این بود: «به پشت بام ساختمان مىروم و با تکیه بر دیوار، فشارسنج را از بالا به پایین رها مىکنم و زمان سقوط آن را با یک دستگاه زمانسنج (کرنومتر) یادداشت مىنمایم و سپس با استفاده از معادله S=12gt2 طول ساختمان را محاسبه مىکنم.»
با بررسى جواب و مشاوره با همکار، آن را قانعکننده یافتم و نمره کامل او را به او دادیم. به هنگام بازگشت از دفتر همکارم، به یاد سخن او افتادم که گفت: «من چندین جواب یا راهحل براى مسئله دارم، اما به یکى از بهترینها مىاندیشم.» از او خواستم که در صورت علاقه، درباره دیگر پاسخها نیز توضیح دهد. او ضمن استقبال از موضوع، دیگر پاسخها را به شرح ذیل برشمرد:
1. در یک روز آفتابى، طول سایه، فشارسنج و ساختمان را اندازهگیرى مىکنم و با یک تناسب ساده، ارتفاع ساختمان را به دست مىآورم. گفتم آفرین! روش دیگر را بفرمایید.
2. این یک روش اساسى است که شما استاد عزیز نیز آن را خیلى دوست خواهید داشت! در این شیوه، شما از همه پلههاى ساختمان بالا مىروید و با قرار دادن فشارسنج بر روى دیوار، آن را بامداد یا هر وسیله دیگر علامتگذارى مىکنید. در پایین آمدن، علایم را مىشمرید و در طول دستگاه فشارسنج ضرب مىکنید. حاصل ضرب مساوى است با ارتفاع ساختمان.
3. اما اگر به دنبال یک روش کاملاً دقیق و عقلانى باشید، بهتر است با بستن نخى به دستگاه فشارسنج آن را به صورت یک اهرم و یا پاندول درآورید و شتاب جاذبه و یا مقدار « g » را در سطح زمین و پشتبام محاسبه کنید. به طور کلى و اصولى، تفاوت بین این دو عدد، ارتفاع ساختمان را به شما خواهد داد.
4. و بالاخره فراگیر به من گفت: اگر شما در حل مسئله مرا در محدوده دانش فیزیک محدود نکنید، من راهها و شیوههاى فراوانى در ذهن دارم که راهحل ذیل یکى از آنهاست:
در طبقه همکف یا زیرزمین، به نگهبان مراجعه مىکنم و با کمال ادب به ایشان مىگویم که بنده این دستگاه فشارسنج را به عنوان هدیه خدمت جنابعالى تقدیم مىکنم، مشروط بر آنکه به من بفرمایید ارتفاع این ساختمان چند متر است؟!
در هر صورت، چه این داستان واقعى باشد و چه طنز، نکته یا پیام آن روشن است؛ زیرا پرسش مبهم پاسخ مبهم به دنبال دارد. چنین نیست؟
••• منابع
*. بخشى از این مقاله در همایش «ارزشیابى در خدمت تعلیم و تربیت»، که در تاریخ 11 و 12 آذرماه 1382، از سوى معاونت آموزش عمومى و امور تربیتى وزارت آموزش و پرورش برگزار شد، ارائه گردیده است.
ـ سید ضیاءالدین تابعى، معیارهاى ارزشى، شیراز، دانشگاه علوم پزشکى شیراز، آبان 1369، ص 13.
ـ نگارنده، «بررسى کلى تجارب آموزشى ـ فرهنگى گروهى از فارغالتحصیلان سال 1373ـ1374 دانشگاه شهید باهنر کرمان در سه زمینه رضایتمندى، اندازه تغییرات و تحقق اهداف و آرمانهاى آموزش عالى در آنان»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانى، دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال دوم، ش 3، بهار 1377، ص 1ـ3.
ـ نگارنده، گزارش طرح پژوهشى، شیراز، مرکز نشر دانشگاه شیراز، شهریور 1371، «ارزش امتحانات تشریحى در پیشبینى عملکرد آموزشى گروهى از فرهیختگان دانشگاه شیراز»، ص 75.
ـ نگارنده، مجموعه مقالات کاربردى، شیراز، انتشارات دانشگاه شیراز، 1379.