رازهایی از سبک های ارتباطی زن ها(1)
نویسنده: باربارادی آنجلیس
5راز ارتباطی با زن ها :
راز (1):زن ها عاشق حرف زدن و صحبت کردن هستند، زیرا حرف زدن تولید کننده ی ارتباط است.
راز (2):زن ها با صدای بلند فکر می کنند و با صدای بلند نیز احساس می کنند!
راز (3):زن ها همواره با ذکر جزئیات همه چیز را بیان می کنند.
راز (4):زن ها از صحبت کردن و حرف زدن به عنوان روشی برای تخلیه ی تنش های خود استفاده می کنند.
راز (5):زن ها همیشه ناراحتی و نگرانی خود را کمتر از آنچه به راستی هست نشان می دهند.
راز ارتباطی (1):
«زن ها عاشق حرف زدن و صحبت کردن هستند زیرا حرف زدن تولید کننده ی ارتباط است»
زنی پس از صرف شام به همراه شوهرش بر روی کاناپه می نشیند. شوهرش کنترل تلویزیون را بلند می کند و آماده است تا تلویزیون را روشن کند. زن به شوهرش رو می کند و می گوید: «عزیزم، بیا اول یه خورده صحبت کنیم.»
مرد در حالی که سریعاً حالت تدافعی به خود می گیرد می گوید: «چرا؟ مگه مشکلی پیش اومده؟»
آیا تبادل فوق برای تان آشنا نیست؟ چنانچه تا به حال با کسی رابطه داشته اید، مطمئنم که تبادل فوق برای تان آشناست.نظیر همین صحنه هر روزه شاید میلیون ها بار در خانه های سراسر دنیا میان زن ها و مردها اتفاق می افتد. بدین ترتیب که زن ها سعی می کنند با شوهرانشان صحبت کنند و مردها نیز سعی می کنند به هر قیمت که شده از آن سرباز بزنند.برای بسیاری از مردها کلمات «بیا حرف بزنیم» کلمات وحشتناکی هستند.به محض این که این سه کلمه را می شنوند، آه می کشند، غرغر می کنند، دندان هایشان را به هم فشار می دهند و خود را مهیای نبرد می کنند.حال چه با «مگه مشکلی پیش اومده» پاسخ گویند و چه با «مگه مجبوریم؟» یا:«اُه، خدای من، این دفعه چی شده؟» یا:«بذار یه دقیقه آسایش داشته باشم. تمام روز سخت کار کرده ام.» پیامی که به زن ها مخابره می شود در هرحال یک چیز است: «نمی خواهم با تو صحبت کنم.»
گذشته از این که چقدر مردها را خوب درک می کنیم یا اینکه چند بار این اتفاق برایمان می افتد، اما با وجود این می رنجیم و از این گونه پاسخ سر درگم و سرخورده می شویم.چرا؟ زیرا ما زن ها عاشق صحبت کردن هستیم بخصوص با شوهرمان.به علاوه صحبت کردن موجب تولید ارتباط، نزدیکی و صمیمیت می شود.آیا باید دلایل دیگری نیز داشته باشیم؟ آیا صرف میل و نیاز به احساس نزدیکی و صمیمیت با مردی که دوستش داریم کافی نیست که بخواهیم با او صحبت کنیم . به همین دلیل است که وقتی می گوییم «بیا صحبت کنیم» و در جواب می شنویم که: «چرا؟ مگه چی شده؟» یا: «اَه، دوباره شروع شد.» گیج و سردرگم می شویم.گویی تنها هنگامی می شود صحبت کرد که مشکل بزرگی وجود داشته باشد.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
زن ها نیاز به دلیل خاص به خصوصی برای صحبت کردن با مرد زندگی شان ندارند.
لازم نیست هدف یا مقصود خاصی را از این خواسته شان دنبال کنند.ما فقط به این جهت دوست داریم با شما صحبت کنیم که دوست داریم با شما مرتبط باشیم.
مردان عزیز:این یکی از مهمترین رازهایی است که باید درباره سبک ارتباطی زن ها بیاموزید.برای زن ها حرف زدن و صحبت کردن روشی است برای عشق ورزیدن، ارتباط برقرار کردن و تبادل انرژی. هدف تنها صرف فرآیند ارتباط برقرارکردن است ونه هیچ هدف یا نتیجه ی خارجی دیگر.یک روز تمثیل جالبی دراین باره شنیدم که هنوز آن را به یاد دارم. اینکه مردها در مواجهه با این درخواست زن شان که:«بیا صحبت کنیم» همواره به دنبال هدف و مقصود خاصی هستند، به این می ماند که هرگاه مردی از همسرش می خواهد:«بیا عشق بازی کنیم»زن در جواب به او می گوید: «چرا؟ می خواهی بچه درست کنی؟»
چنانچه زنی به این درخواست شوهرش چنین پاسخ گوید مرد چنین فکر خواهد کرد که همسرش به راستی عجیب و غریب است، اما آیا این همان عکس العمل مردها نیست؟ گرچه عشق بازی به راستی می تواند زنی را آبستن کند و تولد بچه ای را در پی داشته باشد، اما ما انسان ها معمولاً از سر لذت طلبی یا عشق ورزی به این کار اقدام می کنیم بی آنکه هدف و نتیجه ی خاصی را از آن در ذهن خود دنبال کنیم.به طرز مشابهی نیز با اینکه صحبت کردن می تواند موجب حل و فصل مشکلات شود و تبادل اطلاعات را در بر داشته باشد، اما بیشتر هدف از آن خود فرآیند مرتبط شدن آن هم توسط واژگان و کلمات است و نه هیچ چیز دیگری.
اعتراف می کنم که گاهی اوقات هنگامی که زن ها می گویند:«بیا صحبت کنیم» در واقع به دنبال بهانه ای می گردند تا بمبی کلامی از گلایه ها و شکایت هایشان را بر سر نامزد/همسرشان خالی کنند.در کتاب رازهایی در باره ی مردان که هر زنی باید آن ها را بداند، زن ها را از انجام این کار بر حذر داشته و پیشنهاد کرده ام که در عوض دورنمایی از آنچه را که می خواهند درآن باره صحبت کنند از پیش به او ارائه دهند و از او بپرسند که آیا الآن وقت مناسبی برای صحبت کردن هست و این که آیا نامزد/همسرشان آمادگی صحبت کردن را دارد یا نه.
اما خانم های عزیز:چنانچه این عادت را دارید که بدون اطلاع قبلی به طرزی ناگهانی به نامزد/همسرتان حمله کنید و بازتاب منفی خود را ناگهان بر سر او بریزید او درمقابل هرگونه دعوت شما مبنی بر مکالمه و گفت و گو از خود مقاومت نشان می دهد و همواره از این که آنچه را که می خواهید درباره اش صحبت کنید ناخوشایند و گزنده باشد خواهد ترسید.
در زیر رازی بسیار مهم درباره ی زن ها آورده شده است که هم مردها و هم خود زن ها باید آن را درک کنند:
زن ها فرآیند مدار هستند وتنها نفس فرآیند برای شان با معنا و لذت بخش است و از آن هیچ هدف، مقصود یا نتیجه ی خاصی را تعقیب نمی کنند.
زن ها فرآیند مدار هستند.صرف فرآیند انجام یک چیز برای ما ارزش دارد. چنانچه به دنبال هدف خاصی نیز باشیم، همواره به خود فرآیند نیز به همان میزان تمرکز و توجه داریم.به همین دلیل است که دو زن می توانند در کنار هم بنشینند و بگویند: «بیا صحبت کنیم» بی آنکه به دنبال هدف یا مقصود خاصی باشند.یا باز به همین دلیل است که یک مادر می تواند بنشیند و ساعت ها با فرزندش بازی کند، بی آنکه هدف خاصی را تعقیب کند یا به دنبال آن باشد که مطلب خاصی را به او بیاموزد.باز به همین دلیل است که زن ها می توانند یک روز تمام را از خودشان مرخصی بگیرند و هیچ کاری انجام ندهند ولی با وجود این درانتهای همان روز کاملاً احساس شادابی کنند و پر از انگیزه و انرژی باشند. به همین دلیل است که ما زن ها می دانیم که تنها صرف بودن در کنار عزیزی که دردمند است بسیار تسلی بخش و التیام دهنده است حتی اگر چیز مهمی نیز گفته نشود.یا باز به همین دلیل است که نوشتن مطالبی در دفترچه ی یادداشت شخصی مان بسیار برای ما زن ها آرام کننده است و توان بخش، حتی اگر هنوز نیز راه حلی برای مشکلات مان پیدا نکرده باشیم.بنابراین هنگامی که از همسرم می خواهم تا با هم صحبت کنیم بیشتر وقت ها هیچ هدف خاصی را از گفت و گو دنبال نمی کنم و تنها مقصودم همان فرآیند مکالمه و برقراری ارتباط با او است. گویی می گویم: «بیا عشق بازی کنیم منتها نه با بدن هایمان بلکه فقط با کلمات.»
در اینجا می خواهم از فرصت استفاده کنم و به پرسشی پاسخ گویم که مردها همیشه از من می پرسند:«چرا زن ها این قدر صحبت می کنند؟»خب، پاسخ من این است که احتمالاً می دانند که یکی از راه های ایجاد ارتباط، صمیمیت و نزدیکی با مرد زندگی مان استفاده از کلمات است. کلمات مانند پل هایی هستند که ما را از دنیای شخصی و خصوصی خودمان بیرون برده و به دنیای نامزد/همسرمان وارد می سازند و برعکس.
کلمات سکوت های ما را به هم می پیوندند تا بتوانیم معشوق خود را از درون بشناسیم و او نیز از رازهای درون ما آگاه شود.
عقیده دارم که وجود کلمات بدین منظور لازم است که انرژی بدون شکل عشق را بگیرد و آن را در جعبه هایی بسته بندی کند.سپس این انرژی شکل یافته، احساسات ما را سیراب می سازد به طوری که بتوانیم مجدداً آنها را به پای همسرمان بریزیم.هرگونه ابراز عشق و محبت، تشکر و قدردانی و امتنان، هدیه ای است زیبا و گرانبها که به معشوق خود ارزانی می داریم.هربار که چیزی از خودمان ـ حال چه فکری و چه احساسی ـ را با همسرمان سهیم می شویم، گویی بخشی از وجود خود را به او هدیه داده ایم.با این توصیف مکالمه و گفت و گو شکلی از عشق ورزی است. عشق بازی به گونه ای کلامی. به همین دلیل است که زنان آن را گونه ای از پیش نوازش تلقی می کنند.
چرا مردها مانند زن ها از صحبت کردن لذت نمی برند
اگر زن ها تا بدین حد از صحبت کردن لذت می برند، پس چرا مردها نمی توانند از آن لذت ببرند.مردها بیشتر در این زمینه با زن ها مشکل دارند. زیرا اساساً هدف مدار هستند.مردها صرفاً با شرکت در یک فرآیند، احساس ارزشمند بودن نمی کنند، بلکه باید حتماً به نتیجه یا هدف مشخصی برسند.
مردها هدف مدار و راه حل مدار هستند.آن ها باید حتماً احساس کنند که شرکت آن ها در یک فرآیند، حال چه مکالمه باشد و چه ارتباط برقرارکردن، وقت گذرانی با فردی دیگر یا شرکت در یک فعالیت، هدف و منظور مشخص یا از پیش تعیین شده ای را تأمین خواهد کرد.
در زیر برخی از دلایل این که چرا مردها به همان طریقی که زن ها از صحبت کردن لذت می برند، از آن لذت نمی برند آورده شده است:
01 مکالمه و گفت و گو بدون یک هدف مشخص یا از پیش تعیین شده مردها را آزار می دهد،زیرا احساس مفید بودن و مؤثربودن نمی کنند.
به همین دلیل است که مردها بیشتر به هنگام مکالمه و گفت و گو با زن ها چنین جملاتی را بر زبان می آورند (یا دست کم این جملات از ذهن شان خطور می کند):
*آیا این مکالمه نتیجه ای هم خواهد داشت؟
*آیا نکته ای در این گفت و گو نهفته است؟
*میشه لطفاً بری سر اصل مطلب؟
*خب، نتیجه و خلاصه ی کلام این شد که...
*از این صحبت ها می خواهیم به کجا برسیم؟
آیا کلماتی را که به نحوی اشاره به هدف و منظور و رسیدن به نتیجه ای خاص در آنها مستتر است ملاحظه کردید؟ به همین دلیل که مردها هنگامی بهتر با شما ارتباط برقرار می کنند که از پیش بدانند می خواهند به چه چیزی برسند.آنها می خواهند بدانند هدف ومنظور از مکالمه چیست و این که زن زندگی شان چه خواسته یا چه نیازی از آنها دارد.
مردها به طرزی ناخودآگاه احساس فشار می کنند که باید همه چیز را درست انجام دهند و عملکرد و اجرای خوبی داشته باشند. بنابراین هنگامی که هدف از چیزی را ندانند گیج می شوند و نمی دانند که باید چه کار بکنند.به همین دلیل مردها بیشتر دوست ندارند بدون اینکه از پیش به آنها «خط» داده شود خود را در مکالمه ای درگیر کنند.برای یک فکر و ذهن مذکر، پرداختن به یک مذاکره و گفت و گو بدون آگاهی از هدف و منظور آن به معنای بیهوده و بی ثمر بودن است.فکر و ذهنی که همواره می خواهد مفید و مثمرثمر باشد.
از سوی دیگر زن ها نیاز ندارند که هدف و مقصود ویژه ای را دنبال کنند تا از مکالمه لذت ببرند.صرف شرکت در فرآیند گفت و گو با کسی که دوستش دارند نیاز عمیق آنها به ارتباط برقرارکردن و مرتبط بودن را ارضا می کند. همان گونه که در راز ارتباطی (2)نیز خواهیم دید، سبک گفتاری ما زن ها ظاهراً نقطه ی مقابل سبک گفتاری مردها است.بدین معنا که متمرکز و هدف دار نیست! لذا نمی توانیم بفهمیم چرا هنگامی که می خواهیم با نامزد/همسرمان صحبت کنیم او را آزار می دهیم. در نتیجه بی علاقگی و بی حوصلگی او را به معنای بی علاقگی به ما و فرار از صمیمیت بینابینی تعبیر می کنیم.
02 مردها دوست ندارند کاری را انجام دهند که در آن احساس تسلط و مهارت لازم نمی کنند.
برای بسیاری از مردها دنیای پر رمز و راز درون واحساسات، مانند دنیای افکار و ذهنیات قلمرو شناخته شده و آشنایی نیست.از همان زمان که مردان پسربچه های کوچکی هستند به اندازه ی دختر بچه ها به ابراز احساسات و نشان دادن عواطف خود تشویق نمی شوند.یک نتیجه ی این شرطی شدن ها این است که بیشتر مردها به اندازه ی زن ها در ارتباط با احساسات و عواطف در خود احساس اعتماد به نفس نمی کنند.ممکن است مردها نتوانند به سرعت زن ها با احساسات شان تماس برقرار کنند.یا این که احساسات و عواطف شان را در قالب الفاظ و عبارات بیان کنند.
به یدا داشته باشید مردها دوست دارند احساس توانایی، لیاقت و موفق بودن کنند و چنین آموزش دیده اند که هویت خود را با این ارزش ها تعریف کنند. از این رو به طرزی طبیعی دوست ندارند به کاری دست بزنند که احساس کاستی، ناتوانی، ضعف، بی لیاقتی و ناامنی به آنها بدهد. پرواضح است که صحبت کردن درباره ی احساسات و مسائل و موضوعات عاطفی قطعاً برای آن ها جزو همین دسته از امور قرار می گیرد.
آیا می توانید درک کنید چرا هنگامی که زنی به نامزد/همسر خود روی می آورد و با شور و اشتیاق تمام به او می گوید:«عزیزم، بیا درباره ی خودمان و رابطه مان صحبت کنیم.» مرد فوراً خود را پس می کشد و سرباز می زند؟ آنچه برای زن جشنواره ای صمیمانه از عشق به حساب می آید برای او به منزله ی یک جلسه ی سنگین و طولانی از بدنسازی ایروبیک محسوب می شود!
هرگز فراموش نمی کنم که هر بار که با اولین مرد زندگی ام درباره ی چیزی صحبت می کردیم، ناراحت و عصبانی می شد. ماه ها تلاش کردم تا بفهمم چرا از صحبت کردن درباره ی هر چیز که به نحوی به «ما» مربوط می شد، بیزار بود.سرانجام یک شب از شدت عصبانیت منفجر شد و موضوع را «لو»داد:«چون که نمی تونم به پای تو برسم و پا به پای تو صحبت کنم!
منظورش را نفهمیدم.پرسیدم:«از این که می گویی به پای تو نمی رسم، منظورت چیست؟
«منظورم این است که نمی توانم با سرعت و به روانی تو صحبت کنم به خوبی تو با احساساتم تماس برقرار کنم و به اندازه ی تو هم تمایل و آمادگی ندارم. گویی یک آماتورهستم که با یک قهرمان دو المپیک مسابقه داده ام.به گرد پای او هم نمی رسم!»
به یاد دارم احساسات بدی را آن لحظه تجربه کردم اما هنوز به درستی متوجه منظور او نشده بودم.سالها گذشتند تا سرانجام توانستم معنای گفته های او را درک کنم.او مردی بسیار باهوش بود اما در قلمرو احساسات و عواطف، احساس اعتماد به نفس چندانی نداشت بنابراین سعی می کرد تا حد ممکن از صحبت درباره ی این طور چیزها با من طفره برود.تعجبی نیست از این که در باره ی رابطه مان صحبت کنیم بیزار باشد.
آیا توانستید با این داستان ارتباط برقرار کنید؟ به همین دلیل است که بیشتر مردها صحبت کردن با نامزد/همسرشان را خسته کننده و طاقت فرسا می دانند.زن ها فکر می کنند که این گفته ی مردها بهانه ای بیش نیست اما من می دانم که این طورنیست و براستی صحبت در باره ی احساسات برای شما مانند ماراتونی است که دوست ندارید در آن شرکت کنید و بدوید.
03 مردها فرآیند تفکر را درونی کرده و تنها نتیجه ی نهایی آن را اعلام می کنند.زن ها با سرخوردگی از من می پرسند:«چرا نامزدم تفکراتش را با من در میان نمی گذارد؟ هیچ گاه نمی توانم بگویم چه چیزی در افکارش می گذرد؟»هنگامی که پاسخ این سؤال شان را می دهم خوشحال شان نمی کند: «افکارش را با تو در میان نمی گذارد، زیرا نمی خواهد و دوست ندارد این کار را انجام بدهد.» سپس می پرسند: «چرا نه؟» «زیرا مردها فقط هنگامی دوست دارند خودشان را ابراز کنند که به جواب رسیده باشند و افکار و احساسات شان را به وضوح درک کرده باشند نه پیش از آن، آن ها فرآیند تفکر خود را درونی کرده تا هنگامی که به راه حل یا عقیده ای که از آن مطمئن باشند نرسیده اند، صبر می کنند.
مردها دوست دارند در سکوت و درخلوت خودشان بر روی مسائل درنگ کرده آن ها را کند وکاو نمایند. برای نمونه چنانچه شما یک مرد هستید و مشغول مطالعه ی این مقاله، به احتمال قوی پس از مطالعه ی هرنکته پیش از آن که در آن باره با نامزد/همسرتان یا هرکس دیگری صحبت کنید (حتی چنانچه کنار شما نیز نشسته باشد.)کمی فکر می کنید.ممکن است حداکثر سر خود را به علامت توافق تکان دهید یا زیر لب هوم هوم کنید.اما چیزی نمی گویید.این در حالی است که چنانچه یک زن هستید احتمالاً به سرعت با نامزد/همسرتان یا هر کس که دردسترس شماست شروع به صحبت کرده اید. این بدان دلیل است که زن ها با صدای بلند فکر می کنند.
بیشتر مردها برای صحبت کردن با نامزد/همسرشان احساس آمادگی نمی کنند.زیرا زن می خواهد همین حالا «الآن» صحبت کند و به شما وقت نمی دهد تا بر روی موضوع درنگ کرده آن را کندوکاو نمایید.البته زن ها این را نمی دانند که شما مشغول تأمل هستید یا پیش از آن که بتوانید درباره چیزی صحبت یا مذاکره کنید به وقت بیشتری احتیاج دارید.بلکه فوراً احساس می کنیم که نمی خواهید با ما حرف بزنید. بعداً در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد.
راه حل:
مردان عزیز: می دانیم که ما زن ها بیشتر از شما حرف می زنیم! این را نیز می دانیم که شما نمی توانید به راحتی درباره ی مسائل احساسی و عاطفی صحبت کنید. می دانیم که بیشتر ترجیح می دهید فقط ساکت باشید ولی ما شمارا دوست داریم و نیاز داریم که با صحبت کردن با شما ارتباط برقرار کنیم.
01 حتی با این که می دانید در صحبت کردن درباره ی احساسات مهارت کافی ندارید بهتر است همان «دست و پا شکسته» آن را انجام دهید تا اینکه اصلاً با ما حرف نزنید.هرچه بیشتر تمرین کنید مهارت بیشتری کسب می کنید. درست مثل هر چیز دیگر.
02 هنگامی که زنی شروع به صحبت می کند، از او بپرسید درباره ی چه چیزی می خواهد حرف بزند.با این کار هدف و منظور از صحبت کردن را زودتر خواهد فهمید و احساس راحتی بیشتری خواهید کرد.چنانچه پاسخ داد چیزخاصی نیست و فقط می خواهد صحبت کند حرفش را باور کنید.در این اوقات زن ها فقط می خواهند کمی صمیمیت تولید کنند.حتی شاید هم فقط می خواهند احساس نزدیکی روحی بیشتری با شما بکنند تا بتوانند آمادگی نزدیکی جسمانی و جنسی با شما را پیدا کنند.
راز ارتباطی (2):
زن ها با صدای بلند فکرمی کنند و با صدای بلند احساس می کنند!
«هرگاه همسرم با من صحبت می کند، همه جا می رود. می دانم زن باهوشی است اما خیلی از اوقات پریشان فکر و حواس پرت به نظر می رسد.»
«نامزدم را بسیار دوست دارم و همیشه سعی می کنم به نیازهایش پاسخ دهم. اما هر وقت که شروع به صحبت می کند هی آن را کش می دهد.در این اوقات احساس می کنم که صحبت هایش تمامی ندارد.»
«مدتی است سعی می کنم وقتی همسرم از چیزی ناراحت است بیشتر از او حمایت کنم.اما راستش را بخواهید نیمی از اوقات اصلاً نمی دانم درباره چه چیزی صحبت می کند.گویی یک یک افکاری را که از سرش عبور می کنند با صدای بلند به من می گوید.»
بگذارید در رابطه با یک چیز که مردها را گیج کرده است با خودمان صادق باشیم. چرا ما زن ها گاهی اوقات هنگامی که افکار و احساسات مان را ابراز می کنیم بسیار گیج، حیران، پریشان افکار، حواس پرت و از هم پاشیده به نظر می رسیم؟ اما با وجود این ادعا می کنیم که خیلی هم خوب می دانیم در باره ی چه چیزی حرف می زنیم؟ چرا به نظر مردها پرچانه هستیم و صحبت های مان تمامی ندارد.اما باوجود این همیشه بعد از صحبت کردن احساس بهتری داریم؟ آیا ما زن ها خودمان متوجه هستیم که حرف هایمان را چندین بار تکرار می کنیم؟ آیا خودمان آگاهی داریم که تنها ظرف پنج دقیقه درباره بیست چیز مختلف صحبت می کنیم؟
پاسخ تمامی این سؤالات در راز ارتباطی (2)نهفته است:ما زن ها جریان افکارو احساسات خود را با صدای بلند گزارش می دهیم.
خانم های عزیز:می دانید درباره ی چه چیزی حرف می زنم؟ تصور کنید شما و همسرتان مشغول خوردن صبحانه هستید و سپس تصمیم می گیرید او را از برنامه هایی که برای آن روز در نظر گرفته اید باخبر کنید:
«عزیزم، می شه حتماً کت و شلوارهاتو بذاری بیرون روی تخت چونکه می خوام بدمشون خشکشویی. می دونم هفته ی دیگه برای مسافرتت بهشون احتیاج داری.پس باید حتماً پیش از ظهر ببرمشون تا بتونم فردا پسشون بگیرم.راستی حالا که دارم می رم خشکشویی می تونم فیلم هایی رو که برای آخر هفته کرایه کرده بودیم به ویدیوکلوپ پس بدم.چون که نزدیک خشکشویی یه.اُه، اما او فیلمی رو که خیلی هم دوست داشتی ببینی هنوز ندیده ای. این طور نیست؟ آره، ندیدی.خب، پس حالا که اینجوری شد فیلم ها رو نمی برم. اُه.داشت یادم می رفت.آیا بهت گفتم که استیو و آرلن دیروز زنگ زدند.گفتند که خونه شون فروش رفته. آیا عالی نیست؟ خوب شد یادم اومد.هنوز یه کارت تشکر براش نفرستادم تا به خاطر گل هایی که برای سالگرد ازدواج مون فرستاده بودن تشکر کنم.راستی دفترچه یادداشت مو کجا گذاشتم؟ دیشب اینجا بود.به هرحال، راستی می خواستم برم خشکشویی آیا کار دیگه یی هست برایت سر راه انجام بدم؟»
اما آیا این زن به راستی چه کاری انجام می دهد جزاین که شوهرش را عصبی کند؟ او یک یک افکاری را که از سرش می گذرند با صدای بلند تجربه می کند و اجازه می دهد که هرفکر به فکر دیگری بیانجامد که آن هم با صدای بلند بیرون می ریزد.از دید شوهرش او فقط دارد شلوغ می کند.اما همان گونه که هر زن دیگری نیز می داند، اصلاً این طور نیست.این زن مشغول کاری است که من آن را «پیچ و تاب خوردن» می نامم.
عبارت پیچ و تاپ خوردن را پس از مطالعه ی تفاوت های فرآیند تفکر در مردان و زنان ابداع کردم. مسیر جریان فکری ما زن ها درست به مانند یک پلکان مارپیچ دورانی است.به عقیده ی من نمودار فکری یک زن شباهت بسیار زیادی به زهدان او دارد که اساساً نیز گرد، مدور و حلقوی است. جریان تفکر ما زن ها بدین شکل است که ابتدا آنچه را که درباره اش فکر می کنیم، ابراز می کنیم.سپس آن فکر موضوع دیگری را به یاد ما می آورد.و در پی آن شروع به صحبت درباره ی آن فکر می کنیم.به زودی مجدداً آنچه را که در ابتدا می خواستیم درباره اش صحبت کنیم به یاد می آوریم و به آن سو پیچ می خوریم و همین طورالی آخر در دوایری مدام فکرمان دوران پیدا کرده و از یک فکر و احساس به فکر و احساس بعدی منتقل می شود و پیچ و تاب می خورد.از دید یک شاهد عینی غیر حرفه ای (در اینجا مذکر!)اینطور به نظر می رسد که موضوع اصلی ای را که درابتدا می خواستیم درباره اش صحبت کنیم فراموش کرده ایم.زیرا مدام حاشیه می رویم، اما در واقع این طور نیست.چنانچه مدتی به گوش دادن ادامه دهید خواهید دید که نهایتاً با یک چرخش دورانی دیگر به همان جایی که از آنجا شروع کرده بودیم باز می گردیم.به همین دلیل است که این فرآیند را پیچ و تاب خوردن نامیده ام. حتی ممکن است این فرآیند را در طول یک مکالمه ی واحد چندین بار تکرار کنیم!
چرا ارتباط برقرار کردن آن هم به این طریق برای زن ها مؤثر واقع می شود و کارآیی دارد؟ زیرا ما زن ها فرآیند مدار هستیم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
ما زن ها با گوش دادن به صحبت های خودمان درمی یابیم که در اندرون مان چه می گذرد.ما با بیان افکار و احساسات خود با صدای بلند سعی داریم آن ها را بفهمیم و درک کنیم.
این عادت پیچ و تاب خوردن زن ها بیشتر مردها را عصبی می کند. چرا؟ خب، چنانچه به تمثیلی که در ابتدا به آن اشاره کردم، برگردیم ـ همانگونه که ملاحظه می کنید من نیز در بین افکار خود مشغول پیچ و تاب خوردن هستم!ـ خواهیم دید همان گونه که جریان فکری زن ها به زهدان آن ها شباهت دارد،مسیر فکری مردها نیز بی شباهت به اندام جنسی مذکر نیست که اساساً مستقیم بوده همواره به یک نقطه اشاره دارد.مردها همواره در امتداد یک خط مستقیم فکر می کنند و می توان گفت که معادله ی تفکر آنان خطی است به همین دلیل است که مردها همیشه دوست دارند در پایان به نکته ای برسند.در سمینارهایم همواره به موقع شرح تفاوت های فکری مردها و زن ها از تمثیل اندامهای جنسی مردانه و زنانه استفاده می کنم زیرا هم سرگرم کننده است و هم به خاطرسپاری و یادآوری اطلاعات ارائه شده را سهل و آسان می کند.
هرگاه مردها به مارپیچ های دورانی افکار زن ها گوش می کنند، بیشتر فرض را بر این می گذارند که زن ها در تفکرات خود نامنظم و سازمان نایافته هستند.پیش خودشان فکر می کنند:«خب، حداقل ما وقتی که حرف می زنیم می گوییم چه می خواهیم و کاری انجام می دهیم.هرگز با حاشیه رفتن و از این شاخه به آن شاخه پریدن وقت دیگران را تلف نمی کنیم.»از دید یک مرد که ذهن اش همیشه سعی می کند به نکته و نتیجه ای برسد فکر کردن زن ها پراکنده و بی نظم و ترتیب و حتی اندکی زیادی و افراطی به نظر می رسد.
چرا هنگامی که زن ها پیچ و تاب می خورند، از دید مردها پریشان افکار و از هم پاشیده به نظر می رسند؟
01 ما هیچ چیز را ویرایش نمی کنیم.
02 از یک موضوع به موضوع دیگری می پریم و ظاهراً
«منطقی »فکر نمی کنیم.
03 حرفهایمان را بارها، بارها و بارها تکرار می کنیم.
04 بسیار احساساتی، حساس و زودرنج و تحریک پذیر به نظر می رسیم.
مردان عزیز، آنچه زن ها دوست دارند شما بدانید این است که هرگاه پیچ و تاب می خوریم دچار «پرش افکار»نشده ایم.گیج و سردرگم نیستیم، به بن بست نرسیده ایم و یک کلمه از تمامی آنچه را که گفته ایم هم فراموش نکرده ایم! ما در این اوقات کاملاً آگاهیم که حرفهایمان را تکرار می کنیم.این را نیز می دانیم که از یک موضوع به موضوع دیگری می پریم.از این حقیقت آگاه هستیم که احساسات و عواطف ما پایین و بالا شده و دستخوش تغییر می گردند. برای خودمان، تمامی این چیزها کاملاً طبیعی و منطقی به نظر می رسند، زیرا ما افکار و احساسات خود را با صدای بلند پردازش می کنیم و هنگامی که این کار را به پایان می بریم حالمان به مراتب بهتر شده است.
البته زن های دیگر خیلی خوب درک می کنند.هرگز نمی شنوید در وسط یک مکالمه ی طولانی زنی به زن دیگر بگوید:«چقدر می خواهی به حرف زدن ادامه دهی؟ مقصود و منظورت از این صحبت ها چیست؟ می خواهی به کجا برسی؟ چندین بار حرف هایت را تکرار می کنی؟» این حرف ها برای زن ها حتی خنده دار به نظر می رسد. هرگز نمی توانیم فکر آن را هم بکنیم که به هنگام گفتگو چنین سؤالاتی را از یکدیگر بپرسیم. زیرا پیچ و تاب خوردن را خوب می شناسیم و با آن آشنا هستیم.آن را خوب درک می کنیم این درحالی است که این عادت زن ها بیشتر برای مردها آزار دهنده و ناخوشایند است و بیشتر پاسخ و واکنش مثبتی در قبال آن از خود نشان نمی دهند.
اشتباه مردها:
01 فرض را بر این می گذارید که ما گیج و سردرگم شده ایم.مردان عزیز: تنها صرف این دلیل که شما منطق افکار زن ها و چگونگی بیان احساساتشان را درک نمی کنید به این معنا نیست که ما گیج و حیران هستیم.گرچه در تلاش هایتان به منظور این که با ما مهربان و مفید باشید طوری با ما حرف می زنید که گویی یک بچه یا یک بیمار روانی هستیم و در یک آسایشگاه روانی بستری شده ایم.دراین گونه اوقات سعی می کنید با صدایی منطقی با قاعده و «روشمند» با ما صحبت کنید بلکه بتوانید راه روشنایی را به ما نشان دهید و ما را از ظلمت جهالت برهانید.این کار تنها ما را ناراحت می کند و می رنجاند زیرا برخلاف آنچه ممکن است حتی خودمان بگوییم اصلاً نیز گیج و سردرگم نیستیم.بلکه فقط مشغول پردازش افکار و احساسات خود هستیم و به زودی در این مکالمه یا در مکالمه ی دیگری به وضوح و روشنی کامل خواهیم دید.اما هنگامی که فرآیند دورانی شکل افکار ما را متوقف یا مختل می کنید، تنها موجب می شوید همه چیز کش پیدا کند و طولانی تر شود!
02 حرف ما را قطع می کنید زیرا فکر می کنید صحبتهایمان پایانی نخواهد داشت.
اعتراف می کنم که زن ها این قابلیت و توانایی را دارند که مدتها بدون آنکه پایانی برای آن وجود داشته باشد همینطور صحبت کنند وبه پیچ و تاب خوردن خود ادامه بدهند. درست مانند درویشی که درخلسه ذکر می گویند و مشغول رقص سماع هستند.اما حقیقت آن است که ما از پردازش افکار و احساسات خود با صدای بلند لذت می بریم. این کار به ما کمک می کند تنش خود را تخلیه کنیم. این در حالی است که شما مردان بیشتر به ما فرصت کافی نمی دهید و عملاً پیش تر از گفتن تمامی هرآنچه می خواستیم بگوییم، وسط حرفهای ما می پرید و صحبت هایمان را قطع می کنید. گاهی اوقات حتی اجازه ی این را هم به ما نمی دهید که شروع کنیم و کل فرآیند را از همان ابتدا با گفتن جملاتی نظیر جملات زیر در نطفه خفه می کنید: «آیا این را هم یکی دیگر از آن ماراتون های اعتراف همیشگی خواهد بود؟» یا:«وقت ندارم.» البته می ترسید چنانچه ما را متوقف نکنید تا طلوع خورشید پیش ما گیر بیافتید!ادعا نمی کنم که غیر ممکن است این اتفاق بیافتد. زیرا گاهی اوقات این صحبتهای ما واقعاً طولانی می شوند.اما هنگامی که احساس می کنیم با بی حوصلگی بی صبرانه منتظر نشسته اید تا ما به نتیجه ای برسیم تنها ما را عصبی تر و مضطرب تر می سازید و موجب می شوید فرآیند به درازا بکشد و بیش تر از آن که قرار بود، به درازا بکشد.
03 معنای تحت اللفظی آنچه را که می گوییم برداشت می کنید.
ممکن است بپرسید:«خب، پس باید چه معنایی را از گفته های شما برداشت کنم.» خب، توصیه ام به شما این است که بگذارید ما صحبت کنیم و حساب خواسته هایمان را اظهارکنیم بدون اینکه شما خود را مجبور کنید به هر اشتباه کوچک ما رسیدگی کنید و در رابطه با هر نکته ی مبهم و مستتر در گفته های ما از ما توضیح بخواهید.برای نمونه ممکن است زنی به شوهرش بگوید: «خیلی خسته ام.استرس زیادی دارم. ما هیچوقت تفریح نمی کنیم. احساس می کنم همه اش مجبورم کار کنم. کار، کار، کار.» شما این جمله را می شنوید و پیش خود فکر می کنید:«یک دقیقه صبر کن ببینم. همین یک هفته پیش بود که به سینما رفتیم.او زیاد دقیق صحبت نمی کند. زیادی دارد غلو می کند.» سپس به او می گویید: «عزیزم، حقیقت ندارد ما خیلی زیاد هم تفریح داریم. همین هفته ی پیش به سینما رفتیم.»
اتفاقی که در اینجا می افتد این است که شما به میزان صحت و دقت گفته های او فکر می کنید بدون اینکه پیامی را که در پشت گفته های او نهفته است دریافت کنید.پیامی که او در تمام مدت سعی داشته است با کلمات و جملات خود به شما منتقل کند.نتیجه این می شود که همیشه دست آخر ما احساس می کنیم که شما به ما اهمیتی نمی دهید، بی احساس هستید، و اینکه اصلاً نمی شود با شما صحبت کرد.
04 مأیوس، سرخورده و دلسرد می شوید زیرا به نتیجه ی مشخص و واضحی نمی رسید.
از آنجا که مردها هدف مدار و راه حل مدار هستند. از این رو برای شان بسیار مأیوس کننده و دلسرد کننده است که مدتی طولانی را پای صحبت کسی بنشیند بی آنکه طرف شان نیز به نتیجه ی مشخص و واضحی برسد. در این اوقات احساس نمی کنند کار مفیدی انجام داده اند. حتی شاید همسرشان هنوز هم ناراحت به نظر برسد. اما شاید او مشغول تکرار همان چیزی باشد که در ابتدای صحبت هایش هم گفته بود. اجازه ندهید این چیز شما را گمراه کند. حتی هنگامی که به نظرتان نمی رسد که گفت و گو پیشرفت خاصی داشته و به جایی رسیده باشد باورکنید که رسیده است.
صرف این حقیقت که پای صحبت ما نشستید، قلب مان را سیراب می کند و آرام ترمان می سازد. به طوری که یک ساعت یا یک روز بعد در کمال شگفتی خواهید دید که ناگهان در رابطه با آنچه سعی داشتیم بفهمیم به وضوح و روشنی می رسیم.
راه حل:
01 درباره مفهوم پیچ و تاب خوردن با زن زندگی خود صحبت کنید. چنانچه تأیید کرد که این دقیقاً همان روشی است که او افکار و احساساتش را پردازش می کند، گوش دادن محض را تمرین کنید: گوش داده بدون چشمداشت به هیچ نتیجه ی مقصودی نهایی.
02 چنانچه پیچ و تاب خوردن نامزد/همسرتان زیاد طول می کشد و شما از این بابت ناراحت و نگران هستید، محدودیت های زمانی خود را از پیش با او در میان بگذارید، به جای آن که یک دفعه صحبت های او را قطع کنید. در هر حال ما زن ها ترجیح می دهیم که مکالمه ی کوتاه و مختصری با شما داشته باشیم تا این که اصلاً با شما حرف نزنیم.
مثال:عزیزم: خیلی دوست دارم همه چیز رو درباره ی روزی که پشت سر گذاشتی برام تعریف کنی. باید دوش بگیرم، پیش از او ده دقیقه وقت دارم. اما توی این ده دقیقه تمام توجهم به تو خواهد بود.
منبع:رازهایی درباره زنان
رازهایی از سبک های ارتباطی زن ها(2)
نویسنده:باربارادی آنجلیس
راز ارتباطی (3)
زن ها همواره با ذکر جزئیات همه چیز را بیان می کنند
داستان زیر داستانی واقعی است که یکی از بهترین دوستانم آنجلا درباره ی مکالمه ای که با نامزدش هوارد داشته است برایم تعریف کرد.
آنجلا به اصرار گفت:«باید این داستان رو حتماً توی کتابت ذکر کنی.» پس از آن که آن را برایم شرح داد با کمال میل موافقت کردم.
یک شب آنجلا و هوارد در یک رستوران درجه یک و گران قیمت نیویورک مشغول صرف شام بودند. پیشخدمت شامی را که هر یک از آن ها سفارش داده بودند آورد و روبه رویشان گذاشت. آنجلا به هوارد می گوید بیا پیش از آن که شروع کنیم یک آرزویی بکنیم.
«باشه با آروزی خوشبختی برای هر دویمان.» هوارد این را می گوید و شروع به خوردن می کند.
آنجلا شکایت می کند:«هوارد. این که نشد! این طوری قبول نیست.»
«چرا؟ مگه چه اشکالی داشت؟»
«این خیلی رسمی و غیر رمانتیک بود. باید کمی رمانتیک تر و صمیمانه تر باشه.»
هوارد آهی می کشد و می گوید: باشه، بیا دوباره شروع کنیم. عزیزم، با آرزوی خوشبختی و موفقیت های بسیار!»
آنجلا می پرسد: «یعنی چه؟ این که فرقی نکرد!»
هوارد با بی صبری و عصبانیت پاسخ می دهد:«چه می دانم یعنی چه. تو را به خدا دست بردار. مثل این که می خواهیم شام بخوریم. اصلاً این اداها برای چیه؟»
«این اداها برای اینه که تازه نامزد شدیم و اولین شامی که با هم می خوریم باید یه کمی رمانتیک باشه. تو باید به زنی که دوستش داری و می خواهی باهاش ازدواج کنی حرفهای زیبا و شاعرانه بزنی تا احساسات خوبی بهش بدی.»
هوارد با حالتی مسخره می پرسد: «باشه، بسیارخوب، باید چه چیزهایی بگم؟ تو بهم بگو.»
آنجلا پاسخ می دهد: «خب، دوست دارم بشنوم.عشق من از این که با تو هستم خیلی خوشبختم.تو احساسات خوبی را در من زنده می کنی. نمی تونم زندگی ام را بدون تو تصور کنم.تو فوق العاده ترین زن دنیا هستی. من فقط تورا می خوام.نه هیچ زن دیگه ای رو.هیچ وقت نمی تونستم تصور کنم که روزی تا این حد عاشق باشم.»
هوارد کارد و چنگال خود را برمی دارد.قلب آنجلا در هیجان شنیدن آنچه منتظرش است در سینه اش می تپد.هوارد لبخند بزرگی می زند ومی گوید:«ایضاً! همون چیزهایی که تو گفتی!؟» این را می گوید و شروع به خوردن غذا می کند.
همین که آنجلا داستان را به پایان برد از او پرسیدم: «شوخی می کنی؟»
با اعتراض گفت: «نه اصلاً. خیلی هم جدی می گم.»
از او پرسیدم: «تو چیکار کردی؟»
«توی چشمهایش نگاه کردم.کارد و چنگالم رو برداشتم و گفتم: "قربونم بری!؟"»
تمام مدتی که آنجلا آنچه را که اتفاق افتاده بود برایم تعریف می کرد از خنده دل درد گرفتم.زیرا داستان آن ها شرح مطلوب تفاوت های ارتباطی مردها و زن ها بود. مضاف بر آن به طرزی مطلوب دومین راز ارتباطی درباره ی زن ها را به تصویر می کشید.زن ها همیشه همه چیز را با ذکر جزئیات می خواهند.ما همیشه دوست داریم همه چیز را با جزئیات آن بشنویم و هنگامی که چیزی را به دیگران توضیح می دهیم خودمان هم همه ی جزئیات را ذکر می کنیم.هرچه جزئیات بیشتری را با ما در میان بگذارند، چه بهتر!
گرچه مردها بسیار متفاوت هستند. بیشتر مردها تبادل اطلاعات را به حداقل ممکن کاهش می دهند. تنها نتیجه ی نهایی را اعلام می کنند.بنابراین از ذکر جزئیات خودداری می کند و به جای آن یک دید کلی اجمالی ارائه می دهند و از ما نیز می خواهند که همین طور باشیم و فقط به ارائه یک دید اجمالی بسنده کنیم. برای نمونه:
*هنگامی که نامزدمان می گروید ناهار را با یکی از دوستانش خورده است می پرسیم:«کجا غذا خوردید؟ به کدام رستوران رفتید؟ چی سفارش دادید؟ درباره چه چیزی صحبت کردید؟ «بدین معنا که طالب جزئیات هستیم. این در حالی است که چنانچه ما به او گفته بودیم ناهاررا با یکی از دوستانم خورده ایم، او تنها می گفت:«چه جالب!»
*هنگامی که شوهرمان درباره ی روزی که پشت سر گذاشته ایم، می پرسد تمام جزئیات را به او می گوییم: «کجا رفتیم. با کی تلفنی صحبت کردیم. چه افکاری داشتیم و هر چیزی که فکرش را بکنید. (البته او از شنیدن این همه جزئیات خوشحال نمی شود!) اما هنگامی که ما از او درباره ی روزی که پشت سر گذاشته است می پرسیم فقط می گوید:«بد نبود.»
منشأ این تفاوت ها همانگونه که قبلاً نیز دیدیم به این مربوط می شود که مردها هدف مدار و زن ها فرآیند مدار هستند. برای مردها هدف از مکالمه و گفت و گو تبادل اطلاعات و داده های مربوط، مناسب و بجاست در حالی که هدف از مکالمه و گفت و گو برای زن ها صرفاً خود حرف زدن و صحبت کردن است. بنابراین در میان گذاشتن جزئیات افکار، احساسات و تجربیات برای ما زن ها روشی است که به وسیله ی آن ارتباطات کوچک و بسیاری را میان خود و مرد زندگی مان برقرار می کنیم.تبادل جزئیات همچنین همان روشی است که زن ها برای برقرار کردن ارتباط میان خودشان نیز از آن استفاده می کنند. ما زن ها با تبادل اطلاعات و داده ها با یکدیگر پیوندهایی صمیمی میان خود و دیگران ایجاد می کنیم. اما چنانچه به مکالمه ی میان دو مرد گوش فرا دهید با تصویری کاملاً متفاوت رو به رو خواهید شد. پیش از هر چیز این دو از کلمات بسیار محدودتری استفاده می کنند. جملات کلی تر، تعمیم یافته تر و به لحاظ محتویات مشخص تر و خاص تر و واضح تر هستند.
تنها با همین مقدار حرف زدن هدف شان تأمین شده است و هر چه را که باید به هم گفته باشند گفته و شنیده اند و این مکالمه معمولاً بسیار کمتر از مکالمه ی مشابه میان دو زن طول خواهد کشید.
اما هرگاه یک مرد و زن با هم به گفت و گو می نشینند، بیشتر اوقات نتیجه ی زیر حاصل می شود:
زن فکر می کند مرد به اندازه ی کافی صحبت نمی کند.
مرد نیز فکر می کند که زن بیش از حد لزوم صحبت می کند.
این درست همان اتفاقی بود که میان آنجلا و هوارد افتاده بود. از نظر هوارد آروزی خوشبختی پیش از شروع به صرف شام کافی بود. اما آنجلا به جزئیات بیشتری نیاز داشت. او می خواست از احساسات هوارد در آن لحظه ی بخصوص، به دلیل این که چرا به آنجلا عشق می ورزد و جزئیات و شاخص هایی که لحظه ای صمیمی را میان آن دو می آفریند، بشنود. پرواضح است که «ایضاً» همان چیزی نبود که او منتظرش بود!
اشتباه مردها:
در زیر یکی از مشکلات بزرگ ناشی از عدم شناخت و آگاهی مردها از این راز ارتباطی آورده شده است، شما مردها تلاش های ما را مبنی بر به حرف کشیدن شما به بازجویی و «سین جیم» کردن تعبیر می کنید و از این عادت زن ها در ارائه ی جزئیات بسیار به هنگام صحبت کردن خسته می شوید و سپس ما را موجوداتی «وراج» تلقی می کنید. سپس با اشتباهات زیر از خود واکنش نشان می دهید:
*هنگامی که هنوز مشغول حرف زدن هستیم، وسط حرف های ما می پرید و صحبت های ما را قطع می کنید.
*با بی حوصلگی و بی تفاوتی به صحبت های ما گوش می دهید.
*از سؤالات بسیاری که از شما می پرسیم، تحریک پذیر و عصبانی می شوید.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
مردها به غلط علاقه مفرط زن ها به جزئیات و زیر و بم های زندگی شوهر خود را به «بازجویی» و «بازپرسی» و نیز تجاوز به خلوت شخصی او و ذکر جزئیات بسیار به هنگام صحبت کردن را هدر دادن وقت تعبیر می کنند. به جای آن که درک کنند هدف از این تلاش های ما تنها برقراری ارتباط با آن هاست.
مردان عزیز:هنگامی که فکر می کنید ما زن ها زیاد حرف می زنیم و یا سعی داریم شما را وادار کنیم زیاد حرف بزنید، از یک نکته غافل مانده اید. ما با این کار فقط سعی داریم عشق بیشتری به شما بورزیم. صمیمیت بیشتری میان خود و شما ایجاد کنیم و پیوندهای موجود میان خود و شما را هر چه مستحکم تر کنیم.
راه حل:
ما زن ها از شما مردها توقع نداریم به اندازه ی ما به جزئیات مربوط به هر موضوع علاقه مند باشید یا پا به پای ما افکار و احساسات خود را با ذکر جزئیات بسیار ابراز کنید اما برای هرگونه تلاشی در این زمینه از خود به خرج دهید از شما قدردانی خواهیم کرد.
01 هنگامی که جزئیات مربوط به چیزی را با شما در میان می گذاریم، سعی کنید با عشق و محبت به ما گوش کنید. ما می دانیم چنانچه فرزند کوچک مان درباره ی روزی که پشت سر گذاشته است با ذکر جزئیات یک مسابقه ی مهم را برای تان تعریف می کرد، با توجه و علاقه ی فراوان به تمامی سخنان او گوش می کردید.به جای آن که حرص بخورید و ما را به پرچانه بودن متهم کنید به این واقعیت دقت کنید که ما چقدر سعی داریم به شما نزدیک شویم و خودمان، افکار و احساسات مان را با شما سهیم شویم.
02 هنگامی که خودتان با ما صحبت می کنید سعی کنید جزئیات بیشتر را داوطلبانه با ما در میان بگذارید.به خود یادآوری کنید که ما سعی نداریم شما را ناراحت یا عصبانی کنیم، بلکه فقط سعی داریم صمیمیت تولید کنیم. هر چه به لحاظ احساسی و عاطفی احساس نزدیکی بیشتری به شما داشته باشیم تمایل بیشتری به نزدیکی جسمانی و جنسی با شما داریم و هرگاه زمان مناسب فرا رسیده باشد!.... نیز خواهیم داشت.
راز ارتباطی (4)
زن ها از حرف زدن و صحبت کردن به عنوان روشی برای تخلیه ی تنش های خود استفاده می کنند.
*همسرتان همین الان تلفنی با مادر خود مشاجره کرده است و بسیار ناراحت و عصبانی است. فوراً به اتاق خواب وارد می شود و می خواهد همه چیز را از سیر تا پیاز برای شما تعریف کند.
*نامزد/همسرتان با یکی از مشتری ها جلسه ی سخت، طولانی و طاقت فرسایی را پشت سر گذاشته است و به هنگام بازگشت به خانه در تاکسی تلفن همراه خود را برمی دارد تا حسابی با شما درد دل بکند.
*همسرتان از اینکه قرار است خانه تان را بفروشید و به خانه ی دیگری نقل مکان کنید عصبی، ناراحت و مضطرب است. درست پیش از آنکه شب خواب تان ببرد، مجدداً شروع به صحبت می کند و مزایا و مضرات این کار برای بیستمین بار برای شما برمی شمارد.
آمار و ارقام نشان می دهند که طول متوسط عمر زنان بیشتر از مردان است. به عقیده ی من یکی از دلایل این موضوع آن است که زن ها خیلی حرف می زنند.البته شوخی می کنم. اما ممکن است حقایقی هم در این فرضیه ی من وجود داشته باشد. به این معنا که ما زن ها به هنگام اضطراب و تنش روشی را به کار می بریم که بیشتر مردها از آن بی بهره اند.ما درباره ی آنچه آزارمان می دهد، صحبت می کنیم و بدینوسیله استرس و تنش خود را تخلیه کرده، احساس بهتری پیدا می کنیم.
حرف زدن یکی از طبیعی ترین روش هایی است که زن ها برای مقابله با اضطراب به کار می برند.گاهی اوقات یک چیز را بارها و بارها بیان می کنیم.
ترس ها، نگرانی ها، عصبانی ها و رنجش هایمان را.گاهی اوقات برای دومین، سومین، دهمین یا بیستمین بار (چنانچه لازم باشد!) این کار را تکرار می کنیم تا سرانجام مجدداً احساس آرامش کنیم و نگرانی هایمان برطرف شوند.زن های دیگر این عادت ما را می فهمند و درک می کنند و آنها هرگز به ما نمی گویند: «آیا درباره ی همین موضوع دیروز صحبت نکردیم؟» یا «چند بار می خوای یک موضوع را هی تکرار کنی؟ همان بار اول شنیدم که چی گفتی!؟»
این درحالی است که مردها همیشه این راز ارتباطی درباره ی زن ها را درک نمی کنند.این بدان جهت است که مردها تنش خود را به روشی کاملاً متفاوت تخلیه می کنند.بیشتر زن ها نگرانی های خود را «بیرون ریز» می کنند در حالی که مردها آن را فرو می خورند و به درون خود می ریزند. مردان عزیز: بنابراین هنگامی که نامزد/همسرتان مکرراً درباره ی نگرانیها و ناراحتی هایش با شما صحبت می کند به اشتباه چنین نتیجه گیری می کنید که به مراتب ناراحت تر و نگران تر از آنیم که در واقع هستیم.
اشتباه مردها:
همانگونه که قبلاً نیز گفتیم مردها چنین فرض نمی کنند که چون ما زن ها صحبت درباره ی نگرانی های خود را بارها و بارها تکرار می کنیم پس لزوماً هیچ پیشرفتی درحل و فصل آنها نکرده و احساسات مان بهتر نشده اند.اما این واقعیت ندارد.درواقع نقطه ی مقابل این فرضیه صحت دارد.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
زن ها به وسیله ی تکرار صحبت هایشان نگرانی ها و اضطراب هایشان را تخلیه و احساسات خود را حل و فصل و تعدیل می کنند.
هر بار که صحبت درباره ی یکی از نگرانی هایمان را تکرار می کنیم، آن ترس و نگرانی ضعیف تر و درک شناخت و تسلط ما بر روی آن قوی تر می شود به طوری که به تدریج دیگر کنترلی بر روی احساسات ما نخواهند داشت. به همین دلیل است که چنانچه دو زن یک ساعت کامل را صرف گفت و گویی تلفنی بکنند و یک مرد در این میان دزدکی به صحبتهای آنان گوش فرا دهد، ممکن است فکر کند که آن دو زن فقط گله و شکایت کرده و نق زده اند و هیچگونه کمکی به یکدیگر نکرده اند.درحالی که با اطمینان تمام به شما قول می دهم که در پایان آن یک ساعت هردوی زن ها احساس وضوح،روشنی و قدرت بیشتری کرده به مراتب کمتر از پیش احساس ضعف و استیصال می کنند.
هنگامی که مردها این راز ارتباطی را درک نمی کنند، اغلب اشتباهاتی را با خود به دوش می کشند که از راز ارتباطی (2) ناشی می شوند. اما دراینجا به منظور تأکید بیشتر برخی از آنها را بار دیگر ذکر می کنم.
*از دست ما خسته و سرخورده می شوید و صحبت هایمان را قطع می کنید زیرا احساس می کنید قبلاً یکبار آنها را شنیده اید.
*با بی حوصلگی و بی علاقگی به صحبت های ما گوش می کنید و احساس می کنید که ما زیاده از حد آن را طول می دهیم.به جای آنکه با توجه، علاقه و محبت کافی و به نحوی حمایتگرانه به سخنان ما گوش فرا دهید.
*برای ما سخنرانی می کنید و پند و اندرزمان می دهید. گویی بچه ای گیج و بی دست و پا هستیم که یک موضوع را اینقدر تکرار می کنیم!؟
*پردازش احساسات و عواطف در ما را آنهم به روشی که مختص به خودمان است به حساب پریشان افکار بودن و حواس پرت بودن مان می گذارید.اما آنچه واقعیت دارد آن است که ما نه از هم پاشیده ایم و نه در حال فروپاشی، بلکه فقط داریم احساسات و عواطف سرکوب شده و فرو خورده ی خود را که درما انباشته شده اند، آزاد می کنیم تا بتوانیم مجدداً احساس خوبی داشته باشیم.
راه حل:
01 دفعه ی بعد که نامزد/همسرتان ناراحت و نگران باشد و به صحبت درباره ی آنچه آزارش می دهد شروع کند به خود یادآوری کنید که موضوع اصلی همان چیزی نیست که او ظاهراً از آنها شکایت دارد.بلکه او تنها با این کار می خواهد احساساتش را تخلیه و خود را آرام کند.به این موضوع فکر نکنید که آیا قبلاً همین صحبت ها را از او شنیده اید یا نه.بلکه سعی کنید از او حمایت کنید.دستش را بگیرید.دست خود را بر دور گردنش بیاندازید یا در آغوشش بگیرید و سعی کنید شنونده ی خوبی برای او باشید.
02 هرگاه که صحبت هایش به پایان رسید به او بگویید امیدوارید که صحبت کردن با شما به او کمک کرده باشد و احساس بهتری داشته باشد.به او آسایش خاطر دهید که چنانچه مجدداً نیاز داشت تا با شما صحبت کند، به سخنانش گوش خواهید کرد.(به یاد داشته باشید که این پیشنهاد شما به منزله ی واریز مبلغ هنگفتی در حساب عشق و صمیمیت شماست.)
03 سعی کنید بار دیگر که خودتان از چیزی نگران یا ناراحت بودید شروع به صحبت کنید تا احساسات خود را تخلیه کرده باشید.شاید شما نیز دلیل این را درک کنید که چرا زن ها تا این حد حرف زدن را دوست دارند!
راز ارتباطی (5)
زن ها همیشه ناراحتی و نگرانی خود را کمتر از آنچه براستی هست نشان می دهند.
زن ها هماهنگ کننده هستند.از آنجا که برای ما زن ها عشق در اولویت قرار دارد، لذا هر کاری از دست مان برمی آید انجام می دهیم تا عشق آفرینی کنیم بخصوص با مردی که دوستش داریم.به همین دلیل است که همیشه دوست داریم ارتباط برقرار کنیم. مشکلات را حل و فصل کنیم. سوءتفاهمات را برطرف کنیم و بر روی رابط مان کار کنیم.سخت مشتاق آنیم که روابط موفقی داشته باشیم و نامزد/همسر خود را خوشحال سازیم.
قصد و نیت ما در تلاش برای خلق هارمونی و هماهنگی خوب و مثبت است، اما برخی از آثار و پی آمدهای آن همیشه به نفع رابطه و یا خود ما نیست.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
به منظورحفظ صلح و آرامش، زن ها بیشتر ناراحتی خودشان را نشان نمی دهند.از حق خودشان دفاع نمی کنند یا درجه ی نارضایتی و ناخوشحالی خود را از نامزد/همسرشان کمتر از آنچه هست نشان می دهند.
البته ما زن ها این کار را خودآگاهانه انجام نمی دهیم. بلکه این حالت را به طرزی غریزی انجام می دهیم تا به هر قیمت که بشود صلح و آرامش موجود را حفظ کنیم و آن را بر هم نزنیم.گاهی اوقات چنان ناشادی و نارضایتی خود را ویرایش و لاپوشانی می کنیم که خودمان نیز آنها را فراموش می کنیم.
مشکل هنگامی شروع می شود که مردها با استناد به گفته های خودمان متوجه نمی شوند که چقدر در رابطه با مسئله یا موضوع خاص ناراحت، ناراضی یا ناشاد هستیم و البته هیچ کس نیز نمی تواند خرده ای بر آنها بگیرد.زیرا این خود ماییم که احساسات مان را کم اهمیت جلوه می دهیم یا ناراحتی هایمان را پنهان می کنیم.برای نمونه:
می گوییم:
«به این موضوع فکر می کردم که مدتی است با هم ارتباط جنسی نداشته ایم.»
اما منظورمان در واقع این است که:
«ماه هاست به طرز وحشتناکی از این بابت که مدت هاست با هم همبستر نشده ایم ناراحت و عصبانی هستم.»
می گوییم:
«فکر نمی کنی به کمک یک پرستار بچه برای مواظبت از بچه ها نیاز داشته باشیم؟»
اما منظورمان در واقع این که:
«از این که مدام گرفتار بچه ها هستم دیگر دیوانه شده ام و احساس می کنم حسابی خسته، فرسوده و بی رمق ام.»
می گوییم:
«نه، اصلاً ناراحت شم اگه نتوونی با من به عروسی خواهرم بیایی.»
اما منظورمان در واقع این است که:
«از اینکه نمی خواهی با من به عروسی خواهرم بیایی خیلی ناراحت و مأیوس شده ام. احساس می کنم رابطه مان را اصلاً جدی نمی گیری و به آن اهمیتی نمی دهی.»
مردان عزیز:می دانم پس از خواندن این جملات شانه های خود را بالا می اندازید و می گویید: «خب، وقتی که خودش چیزی نمی گوید من از کجا باید بدانم که از چیزی ناراحت است؟» البته، حق با شماست. منصفانه نیست از شما توقع داشته باشیم ذهن خوانی کنید.اما همانگونه که در یکی از فصل های پیش نیزگفتم، حتی هنگامی که زن ها به صراحت نیز نارضایتی خود را در قبال مسئله یا موضوعی بیان می کنند، مردها همیشه نیز به ناراحتی یا نارضایتی او صحه نمی گذارند و صحبتهای او را چندان هم جدی نمی گیرند. بنابراین، بله.باید اعتراف کنم که زن ها باید بیاموزند در رابطه با احساسات نه چندان خوشایند خود صادق تر باشند و شما مردها نیز باید به دنبال آن به گفته های ما توجه کنید و به آنها ترتیب اثر بدهید نه اینکه آنقدر صبرکنید تا دیگر از پا درآمده باشیم.
اشتباه مردان:
بیشتر مردها اظهارات و شکایت های زنان از درجه ی ناخوشحالی خود را دست کم می گیرند و آن را کم اهمیت تلقی می کنند به این امید که مجبور نباشند با آن سر و کله بزنند.خود را تسکین می دهند که آنقدرها هم که به نظر می رسد اوضاع بد نیست.می توان گفت این نوعی از «انکار»است.بدین معنا که چنانچه به آن توجهی نکنم از بین خواهد رفت.
*گاهی اوقات شما مردان غم ها و اندوه های جدی را با گله و شکایت هایی معمولی اشتباه می گیرید.
*به خود می گویید از آنجا که هنوز مهربان و خوش اخلاق هستیم پس آنچه می گوییم یا آنچه از آن شکایت داریم زیاد جدی نیست.
*گاهی اوقات نیز آن را به حساب استرس و تنش پیش از دوره ی ماهانه می گذارید.
مردان عزیز: این نکته را همواره به یاد داشته باشید:به مراتب
عاقلانه تر است که میزان ناراحتی و نگرانی نامزد/همسرتان را بالاتر از آنچه ظاهراً به نظر می رسد تخمین بزنید.برای نمونه چنانچه زنی می گوید کمی تحریک پذیر یا ناراحت است به احتمال قوی بسیار عصبانی و کفری است.چنانچه می گوید کمی عصبی و نگران است به احتمال قوی بسیار مضطرب و تنیده است.چنانچه می گوید کمی ناشاد و غمگین است به احتمال قوی احساس بدبختی می کند.
یک راه خوب نگاه کردن به قضیه آن است که شکایت های زن را به عنوان دود در نظر بگیرید.هنگامی که می بینید از جایی دودی به آسمان بلند شده است بهتر است به دنبال آتش بگردید.هنگامی که ما زن ها از چیزی شکایت داریم معمولاً قضیه ده برابر وخیم و بدتر از آن چیزی است که ظاهراً به نظر می رسد.
بگذارید داستان واقعی زوجی را برای تان تعریف کنم که از آشنایان من هستند.روت و اسپنسر هشت سال است که با هم ازدواج کرده اند و سه بچه ی کوچک دارند. هنگامی که برای اولین بار در دوره ی کارشناسی ارشد با یکدیگر ملاقات کردند رمانتیک ترین زوجی بودند که تا به حال شناخته ام. به طوری که عشق شان زبان زد خاص و عام بود.
اسپنسریک دندان پزشک ترمیم (ارتودونتیست) بود و به زودی کار و بار خوبی را برای خود دست و پا کرد. سپس او و روت خانه ای بزرگ و گران قیمت را در محله ای اعیان نشین برای خود خریداری کردند. هنگامی که بچه ها نیز از راه رسیدند زندگی و خانواده ی مطلوب را برای خود درست کرده بودند.روت از شغل بازاریابی خود استعفا داد تا یک مادر
تمام وقت باشد و بچه ها روز به روز از عشق مادرانه ی او سیراب و سیراب تر می شدند.
پارسال، یک شب روت درحالی که گریه می کرد به من تلفن زد و اعتراف کرد که: «احساس بدبختی می کنم. دیگر نمی دانم با چه کسی صحبت کنم.»
پرسیدم: «موضوع چیست؟ آیا اتفاق بدی افتاده؟»
پاسخ داد: «مشکل هم دقیقاًهمین است. هیچ اتفاقی نیافتاده است فقط مدتی است که احساسات عجیب و غریبی دارم. به خودم گفتم که حتماً از بچه داری و... خسته شده ام. یک بار دیگر خودم را این طور تسکین دادم که چنانچه کار تعمیرات و دکوراسیون خانه به اتمام برسد حالم خوب خواهد شد. اما دیگر نمی توانم بیش از این خودم را گول بزنم. اصلاً در این ازدواج احساس خوشبختی نمی کنم.»
«شوهرت اسپنسر چطور؟ آیا او هم همین احساس را دارد؟»
با عصبانیت جواب داد: «چه می دونم او چه احساسی دارد. احساس می کنم که او به کل مرا نادیده می گیره و از من غافل شده. گویی فقط برای او یک دوست خوب هستم نه همسرش. دو سال است که هیچ گونه ارتباط جنسی بین ما وجود نداشته.هرگاه که می خواهم شروع کننده باشم بهانه ای می آورد.یا باید صبح زود بیدار شود یا سرش درد می کند. من هم دیگر هیچ تلاشی نمی کنم و به کلی قید آن را زده ام. ما از هم بریده ایم و هر بار که من می خواهم در این باره با او حرف بزنم او اصلاً به صحبت های من گوش نمی دهد.به او گفته ام که احساس خوشبختی نمی کنم و گفته ام که
باید بر روی ازدواج مان کار کنیم و به یک مشاوره مراجعه کنیم. به او گفته ام که دوست دارم مجدداً با او ارتباط جنسی داشته باشم. اما هیچ چیز کارگر نمی افتد. او را دوست دارم اما احساس نمی کنم مثل گذشته عاشقش باشم.»
با هق هق ادامه داد: «آه باربارا، چه کار کنم؟ نمی خوام طلاق بگیرم اما این طوری هم نمی تونم ادامه بدم.»
از ناراحتی و ناشادی او قلبم به درد آمد.اسپنسر را خیلی خوب می شناختم و می دانم که از رویارویی و برخورد از هر نوعش که باشد بیزار است. می توانستم تصورم کنم هربار که روت می خواسته موضوع صحبت را درباره ی مشکلات زناشویی شان را با او پیش بکشد چگونه آزار می دیده و ناراحت می شده است. با وجود این او باید به طریقی متوجه می شد که اوضاع تا چه حد وخیم است.به روت گفتم که فرصتی پیدا خواهم کرد تا بتوانم با اسپنسر در این باره صحبت کنم و روت را تشویق کردم تا کمی صبر کند.
دو هفته بعد اسپنسر به من زنگ زد و گفت برای یک مسافرت شغلی به شهر من خواهد آمد.از او خواستم تا در وقت استراحتی که بین جلساتش دارد به دیدن من بیاید. تا با هم قهوه ای بنوشیم.او نیز با خوشحالی قبول کرد. وقتی که به رستوران رسیدم، او به گرمی با من سلام و احوال پرسی کرد و چند دقیقه ای را درباره ی دوستان مشترک مان صحبت کردیم.
حال وقت آن رسیده بود تا موضوع را به آرامی با او مطرح کنم.خیلی عادی از او پرسدم:«خب، اوضاع خانه چطور است؟»
جواب داد:«بدک نیست. البته توی تعمیرات به روت خیلی سخت گذشت اونهم با بچه ها که تعدادشون هم کم نیست. اما فکر می کنم که همه ی پدر و مادرها هم همین طور باشند دیگه، نه؟»
«آیا شما دو تا با هم خوب تا می کنید؟»
«خب، راستش ما خیلی با هم تنها نمی شیم.البته بیشتر تقصیر منه. ان اواخر خیلی کار می کنم و زودتر از هفت و هشت شب هم به خونه نمی یام. اون موقع هم که حسابی خسته و داغونم. اما روت خیلی مهربون و خوش اخلاقه و شرایط منو درک می کنه.»
«از خودم پرسیدم: «مهربون و خوش اخلاق؟ آیا واقعاً جدی می گی؟ روت که می گفت احساس بدبختی می کنه!» بنابراین یک بار دیگه از او پرسیدم. منتها این بار کمی جدی تر:
می دونی اسپنسر، یکی از چیزهایی که در رابطه با زن ها به واسطه ی شغلم یاد گرفته ام اینه که همیشه به راحتی نمی تونی بگی که آیا خوشحالند یا خوشحال نیستند.ما زن ها مهارت زیادی در سرکردن با آدم ها داریم.به نظر می یاد روت یه خورده مضطرب و نگران باشه. فکر نمی کنی ممکنه از اون چیزی که تو فکر می کنی یه خورده ناراحت تر باشه؟
اسپنسر چند لحظه فکر کرد و بعد گفت:«نه، او خیلی قوی یه و من فکر می کنم که از عهده ی این همه استرس برمی یاد.اعتراف می کنم که این اواخر تحمل کردن من خیلی براش ساده نبوده اما اون خیلی سخت جونه!»
قهوه مان را تمام کردیم و به همدیگر خداحافظ گفتیم. در تمام راه در ماشین از حیرت سرم را تکان می دادم.او چطور می توانست فکر کند که همسرش فقط یک خورده ناراحت است در حالی که روت به جداشدن از او فکر می کرد. اسپنسر چطور می توانست تا این حد از مرحله پرت باشد؟
البته، پاسخ خود را من می دانستم: تلاش های روت برای ابراز ناخوشحالی ها و نگرانی هایش درزندگی به شوهرش همگی بسیار نرم، پنهان و مؤدبانه بودند. بدین معنا که او هیچ گاه جیغ نکشیده بود و بر سر شوهرش فریاد نزده بود.او را تهدید یا سرزنش هم نکرده بود بلکه به تنهایی و ناراحتی هایش را به او بیان کرده بود. اسپنسر نیز دود را جدی نگرفته و آتشی را که در برابر چشمهایش در خانه ی خودش داشت تنوره می کشید، نمی دید. روت و اسپنسر هنوز با یکدیگر زندگی می کنند.اما هر بار که روت به من زنگ می زند یک قدم به طلاق نزدیک تر شده است.ترس من از آن است که اسپنسر به موقع پیام لازم را نگیرد و متوجه وخامت اوضاع نشود.مگر آنکه روت مستقیماً او را تهدید کند.و معمولاً در این گونه اوقات نجات ازدواج تا حدی مشکل و ناممکن می نماید.
راه حل:
هنگامی که نامزد/همسرتان بیان می کند که احساس خوشبختی نمی کند یا در باره ی چیزی که او را ناراحت کرده است با شما صحبت می کند به او توجه کنید.به جای آن که عجله داشته باشید مکالمه را هر چه زودتر تمام کنید از او بخواهید بیشتر درباره ی احساسات خود با شما صحبت کند.فرض را بر این بگذارید که احتمالاً اوضاع از آنچه به چشم می آید وخیم تر باشد. می دانم که این صحبت ها چندان نیز خوشایند نباشند.اما آیا بهتر نیست که با چند جرقه ی کوچک رو به رو شوید و کاری صورت دهید پیش از آن که با شعله ای سر به فلک کشیده مواجه شوید؟
حتی اوقاتی که به نظر نمی رسد آنقدرها هم ناراحت یا عصبانی باشیم باز هم از ما بخواهید در آن باره صحبت کنیم.صرف این حقیقت که مایلید به ما گوش کنید،حال ما را به مراتب بهتر خواهد کرد.به یاد داشته باشید: هنگامی که با ما ارتباط برقرار می کنید و ارتباط تان را با ما قطع نمی کنید،ما زن ها احساس محبوبیت کرده قلب مان با توجه و محبت شما سیراب می شود.به طوری که قادر خواهیم بود آنچه را که آزارمان می داد سریع تر فراموش کنیم.