روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی
روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت نگر(1)

رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت نگر(1)
مقدمه
از آن جایی که انسان محور، اصل و اساس همه ی فعالیت ها بوده و موجودی است اجتماعی ،باید در شکوفایی استعدادهای بالقوه ی خود و جهت دهی مناسب به آن ها تلاش کند تا زندگی پر رونق، امیدوار، پویا و سرزنده توأم با سازندگی را برای خود و دیگران به وجود آورد .آن چه که زیربنا و نقطه آغازین چنین هدفی است، خواست و اراده و اختیار فطری او برای شناخت بیش تر خویشتن و بهره گیری مناسب از قابلیت ها،ظرفیت ها واستعدادهای خدادادی خویش است.انسان از نظر ادیان موجودی ویژه است که از گل و روحی خداجوی ساخته شده است .در وجود انسان از یک سو روح الهی و فطرت خداجویی قرار دارد که با هدایت مستقیم الهی می تواند راه را بیابد از سویی دیگر در وجود انسان کشش های مربوط به نفس ،(به تعبیر قرآن هوای نفس)وجود دارد که با پیروی از این نفس،انسان به گمراهی کشیده می شود.علاوه بر وجود روح الهی و خودحیوانی عوامل دیگری نیز در شکل گیری شخصیت انسان تأثیر دارند که به عنوان عوامل بیرونی محسوب می شوند.با توجه به مطالب گفته شده از نظر متون دینی،انسان صفحه ای سفید نیست که بدون هیچ الگو و راهنمایی به خود وانهاده شده و خود او تمام مسئولیّت ساختن خویش را برعهده داشته باشد ،بلکه خدای متعال پیامبرانی را برای هدایت و راهنمایی بشر فرستاده تا با راهنمایی و الگو قرار دادن آن ها ،به سعادت دنیا و آخرت نایل گردد.پیامبر اسلام نیز آمده تا آخرین اهداف هدایت الهی صورت گیرد .

تاریخچه ی تحول فکر در رویکرد غایت نگر
آنچه که تحت عنوان رویکرد غایت نگر مطرح است ساماندهی جدید و کابردی در حیطه ی نظریه های انسان شناسی به ویژه رویکردهای دینی است.در تدوین این رویکرد از سه حوزه ی :
1ـ مبانی انسان شناسی دینی ؛
2ـ نظریه های مشاوره ای ؛
3ـ تجارب شخصی در انجام مصاحبه ی مشاوره ای استفاده شده است .
در ابتدای فعالیت مشاوره ای، نویسنده از افکار نظریه پردازان بزرگی چون راجرز ،آدلر،ستیر و... در درمان بهره می گرفت .اما در کاربست این نظریه ها به طور مرتب با نقص و محدودیت هایی مواجه می شد که از آن جمله عبارتند از :
1ـ عدم توجه کافی به مبانی دینی که متناسب با اصل فطرت بشر است و پاسخ گوی نیازهاست.
2ـ نداشتن نگاه جامع نسبت به انسان ،به عنوان مثال فروید به بررسی افراد بیمار و توجه به گذشته ی آنان علاقه مند بود و یا این که آدلر فقط به نقص های یک فرد و یا هدف های تخیلی و ذهنی او در رشد و تکامل توجه می نمود.
3ـ بسیاری از نظریه پردازان نظیر ستیر،ویتاکر و... که بیش تر به مباحث بین فردی در درمان توجه نموده اند ،به نظر می رسد از ارایه یا تشویق مراجع در تعیین فلسفه ی زندگی ناتوان بوده اند و اغلب به ارایه ی فنون در درمان پرداخته اند .
4ـ علی رغم تأکید فراوان ادیان الهی به موضوع جاودانگی پس از مرگ و نقش مؤثر آن در تأمین سلامت روان انسان ها،این موضوع در نظریه های مشاوره و روان درمانی موجود به طور مختصر و محدود پرداخته شده است.
5ـ موضوع مربوط به روح به عنوان یکی از مهمترین ابعاد شخصیتی مشترک بین انسان هاست ،و می تواند نقش وحدت آفرین و سعادت بخش در زندگی انسان ها داشته باشد ولی مورد غفلت واقع شده است.
آن چه که این رویکرد را از سایر نظریه ها و رویکردها متمایز می کند عبارتند از :
1ـ توجه جدّی به مبانی اصیل فلسفی ادیان در حوزه ی انسان شناسی .
2ـ جامع نگری نسبت به تکامل بشر صرف نظر از نژاد ،اقوام و... .
3ـ توجه جدّی این رویکرد به گذشته ،حال و آینده ی مراجع (با تأکید بیش تر بر آینده ).
4ـ نگاه این رویکرد به جاودانگی پس از مرگ به عنوان« زندگی فرح بخش » و نقش غایتی و مؤثر آن در امید به ادامه ی زندگی.
5ـ تأکید بر نقش سه عنصر دانایی، نیکویی ،و زیبایی در شکل گیری ساختار شخصیتی سالم.
6ـ توجه به بعد روحانی انسان به عنوان ساختار شخصیتی مشترک بین انسان ها و انسان با خدا، توجه به آیه ی «و نَفَختُ فیه مِن روحی»(1)
تأکید این رویکرد بر بینش مراجع نسبت به غایت شناسی در زندگی براساس اصل فطرت و تلاش در تعدیل ساختار شخصیتی مراجع، تأثیری است که از مکاتب الهی گرفته شده است.رویکرد غایت نگر بر میزان شناخت فعلی مراجع نسبت به هدف های تکاملی،شناخت ساختار شخصیت، توجه به امکانات و حمایت های محیطی حال و بررسی الگوها و زمینه های جهت دهنده ی فکری گذشته ی مراجع (اعم از ساختار خانواده، جامعه و آموزش ها)،تعریف مجدد مفاهیم زندگی و ایجاد امیدواری نسبت به آینده جهان پس از مرگ (غایت شناسی)تأکید دارد.
هم چنین آنچه در این رویکرد تحت عنوان ریشه های بیماری افراد مطرح است نشأت گرفته از خانواده ،فرهنگ و سیاست های مترتب بر جامعه است که خود ریشه در نحوه ی شکل گیری فلسفه ی فکری و روان شناختی دارد.فرد، جامعه ،خانواده از یک سو تعاریف خود را دارند و به صورت مستقل مورد ارزیابی قرار می گیرند و از سوی دیگر به شکلی در هم تنیده تأثیرات متقابل اثربخشی را ارایه می کنند.سؤال اساسی این است که چرا جامعه ی سالم به سمت بیماری و رفتارهای مخرّب حرکت می کند؟چرا سیاست مداران یک جامعه دنیا طلب ،مستبد،سلطه گر،پارانوئید و بیمار گر می شوند؟افزایش اضطراب ،نگرانی،فریب و نیرنگ، طلاق و انزواطلبی و هزاران گرفتاری روحی دیگر در دنیای توسعه یافته و توسعه نیافته پیامد چه مسئله ای است که این چنین جهان را به تکاپو انداخته است و تا کنون نتوانسته راه حل اصولی برای چنین معضلی پیدا کند.
به نظر می رسد سلامت روانی فرد،خانواده ،و جامعه زمانی به درستی تأمین خواهد شد که به طبیعت بنیادین و اصولی شان توجه شود .طبیعت ،توجه به ریشه و فطرت است .هر قدر تعریف درستی از انسان ،خانواده و جامعه ی سالم ارایه کنیم که جهان شمول وجامع نگر باشد به طور چشم گیری به آرمان های بشری و خلقت نزدیک تر خواهیم شد .مکاتب فکری که نشأت گرفته از منابع مورد تأیید و اثرگذار در تعریف مفاهیم فوق نباشند به یقین نمی توانند تحلیل درستی از مشکلات و درمان ارایه دهند.در رویکرد غایت نگر به دلایل زیر جهت گیری فلسفی،توجه به ادیان الهی است :
1ـ ادیان الهی پذیرش عمومی و جمعی دارند .
2ـ متناسب با فطرت اند .مشکلات، نگرانی ها و اضطراب های بشر به پایان نخواهد رسید مگر آن که در تمام زیر ساخت های زندگی فردی و جمعی به طبیعت اولیه که همان توجه به دستورات ادیان الهی است توجه شود.معنویت و پرورش روح باعث ایجاد دگرگونی در زندگی می گردد وقتی توجه آدمی در نگاه به خالق هستی معنا شود و رویکرد انسان از توجه به دنیای صرف و مادی خارج گردد مسئولیّت انسان معنادار و موجه می گردد.
توجه به تعاریفی که ادیان الهی از انسان ارایه می دهند به دلیل جامعیت (یعنی توجه به آینده ی متکامل و سعادت آفرین بشری)باعث می شود هستی انسان در مدار اصلی خود قرار گیرد و حقیقت زندگی بر همگان آشکار گردد. بنا بر عقیده ی غایت نگر، جوامع بشری در دنیایی از بی هوتی و درماندگی صنعتی و فراصنعتی به سر می برد و چون جوامع بشری ،عصر فراصنعتی را بدون در نظر گرفتن نیازهای فطری بنا نهادند،نتوانستند در کاهش دردهای بشری موفقیتی کسب نمایند و در دام جامعه ای افتادند که خود خالق آن هستند .به عنوان مثال آموزش و پرورش را بنیان نهادند که به جای خوشبختی و سعادت ،اضطراب و نگرانی، برتری طبقاتی،آموزش های بی تناسب و تجاری را به همراه داشته و آزادی های به دست آمده در بند استعمارگری های بیمارگونه ی دولت مردان می باشد.به نظر می رسد تحول و دگرگونی و فرار از تعارض در توجه جدی به بازگشت ،حقیقی است.بازتعریفی صحیح ابعاد شخصیتی و شناسایی ناشناخته های درون انسان چیزی است که انسان امروز به دنبال آن است .

الف)ساخت شخصیت در رویکرد غایت نگر
از نظر رویکرد غایت نگر شخصیت انسان به سه بعد تن،خود و روح تقسیم می شود.
بعد تن:این بعد از شخصیت یعنی گرایش فطری آدمی در جهت تأمین نیازهای مادی و تلاش برای زنده ماندن است.آن چه که در این بعد از شخصیت اهمیت دارد ،تأمین شرایط اولیه و اساسی برای فعالیت های تکاملی است و کاملاً جنبه ی مادی دارد.
بعد خود: خود مجموعه ی استعدادهای روانی انسان(اعم از احساسات، عواطف، تضادها، گرایش ها ،اکتسابات و تمایلات)است.بخشی از شخصیت که اساس و شالوده ی آن فطری است و در تعامل با محیط ،رشد و گسترش می یابد. یادگیری های محیطی ،نقش تعیین کننده ای در این بعد شخصیتی دارد.آن چه تحت عنوان تفاوت های فردی بیان می شود نیز در این بخش از شخصیت معنا پیدا می کند .چرا که مخزن تجارب گذشته ،حال و آینده است.و به سه بخش حیوانی، سرزنشی و انسانی تقسیم می گردد.
1ـ خود حیوانی:این بخش از خود به دلیل دارای اختیار بودن انسان در انتخاب سبک و اعمال زندگی به صورت فطری ،امر کننده ی او به تبعیت از هواهای نفسانی اوست.به علت نوع خلقت بشر و وظایفی که هر انسان در طول مسیر تکاملی خود بر عهده دارد وجود چنین بخشی به دو دلیل ضروری و مفید است.که عبارتند از:
1ـ خودحیوانی معرِّف دو بعد،خوب و بد شخصیّت (یعنی معنی بخش به صفات خوب و بد انسان)است.
2ـبا ایجاد بسترهای آزمایشی و تحریک کننده ،توان فرد را در ادامه ی مسیر تکاملی می آزماید و مهارت های او را برای مقابله ی بیش تر با مشکلات زندگی فراهم می سازد.
2ـ خودسرزنشی:این بخش از شخصیت نقطه ی مقابل خودحیوانی است. منظور ما از سرزنش ،حصارها و محدودیت های است که برای حفظ زندگی اجتماعی و فردی انسان های متکامل وجود دارد و زمینه ی آرامش و بقا را فراهم می سازد .میل به انجام رفتارهای غریزی و حیوانی نیازمند محدودیت ها و چهارچوب های خاصّ خود است تا ضمن تأمین نیازهای مادی بشر، از زیاده خواهی ها و بی هدفی انسان ها با توجه به اصل انتخاب و تکامل غایتی و ابعاد مادی و نفسانی جلوگیری نماید.
3ـ خود انسانی:مراحل قبلی در واقع دو سوی یک پیوستار شخصیتی هستند .این پیوستار نیازمند بخشی است که بتواند در تعیین میزان محدودیت یا ارضای نیاز به عنوان معیار سنجش عمل نماید .وجوه تشابه خود حیوانی و خودسرزنشی تمایل ذاتی آنان به سوی افراطی گری است.خودانسانی نقطه ثقل شخصیت است که بر اساس شناخت و نگرش مبتنی بر اصل تکاملی و غایت نگر مطرح شده در این رویکرد شکل می گیرد و رشد انسان را در تمام ناتوانایی هایش یاری می دهد.
بعد روح :این بعد از شخصیت نقطه ی مشترک و تشابه فطری همه ی انسان هاست.پیامبر درون، رابط بین خدا و انسان است .چون در ادیان الهی به دمیده شدن روح خدایی در انسان اشاره شده است. به دلیل این که خداوند فارغ از زمان و مکان است و دانش او نیز بی انتهاست می توان انسان را موجودی بدون محدودیت زمانی و مکانی معرفی نمود .تقویت این بعد نیازمند توجه مضاعف در سه بعد دانایی،نیکویی وزیبایی است که البته دانایی به وسیله ی علم و فلسفه ،نیکویی در حس هم دردی و خدمت به خلق و زیبایی در اشراق درون و درک زیبایی شناختی والا استوار است که این امور مربوط به روان شناسی ماوراء الطبیعی است.
هماهنگی و تعادل بین این سه نوع خود همراه با رشد بعد روح،نشانه ی انسان سالم است .نگاه افراطی یا تفریطی بر یکی از ساخت های حیوانی و سرزنشی می تواند باعث کج روی های شخصیتی شود.انسان بیمار فردی است که گرفتار خودحیوانی است که در پیروی کامل از هوای نفسانی به سر می برد و یا آن که چنان گوشه گیری اختیار می کند که به یک عضو منفعل و خشک مقدس و بدبین تبدیل می شود .بیماری نتیجه ی افراط یا تفریط در دستورات نشأت گرفته از فطرت است .داشتن تفکر تک بعدی و عینی در زندگی روزمره،ارتباط فرد را با معنویت و دنیای درون قطع می کند. بی بندوباری ،عدم مسئولیّت پذیری ،پوچ گرایی و داشتن تفکر مادی گرایی از پیامدهای عمده ی این نوع بینش است.در مقابل افرادی که به تقویت بیش از حدّ خود سرزنش کننده می پردازند نیز به نوعی دیگر گرفتار افراطی گری می شوند که پیامدهای آن دنیا گریزی افراطی ، عدم توجه به تأمین نیازهای دنیوی،عدم احساس مسئولیّت در زندگی ،خرافه گویی ،بدبینی و عدم رضایت در زندگی می باشد .خود انسان، نفسی منطقی و مبتنی بر جوهره ی الهی و انسانی است .کمال گرایی و توجه به زندگی دنیایی و آخرتی بر مبنای آنچه که ادیان الهی به عنوان حقیقت های زندگی و حیات طیبه از آن یاد می کنند راه مستقیمی است که انسان سالم،خروجی آن خواهد بود.اگر بعد انسانی شخصیت ،به طور هماهنگ و متعادل عمل نماید ابعاد دیگر شخصیتی (بعد تن و روح)می توانند به طور صحیح نقش خود را ایفا نمایند تا مانع بروز هر نوع رفتار اضطرابی و بیمارگونه شوند.

مفاهیم بنیادی رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت نگر
رویکرد غایت نگر درباره ی شخصیت، رویکردی کاملاً مناسب و جامع می باشد. مفهوم شخصیت در این رویکرد را می توان در قالب چند عنوان کلی توضیح داد. این عناوین کلی عبارتند از :کمال گرایی و غایت اندیشی ،تلاش برای رشد دانایی ،نیکویی و زیبایی، احساس ناتمامی جمعی و غفلت ،مسئولی پذیری اجتماعی، اسلوب عمل،خودانسانی، جاودانگی و بهشت.

1ـ کمال گرایی و غایت اندیشی
همه ی انسانها با توجه به هدف های تکاملی پیش بینی شده به طور فطری و انتخابی مسیرهای زندگی خود را جهت رشد و بقا تعیین می کنند .محرک اصلی رفتار بشر ،کمال گرایی و غایت اندیشی است و بی شک این تکامل در آینده ی بشری اتفاق خواهد افتاد چرا که ادیان الهی به این مهم اشاره کرده اند. منظور ما از کمال ،دست یابی به دانایی ،نیکویی و زیبایی است که همه انسان ها به طور فطری و مستمر در پی رشد آن هستند .انگیزه ی ادامه ی زندگی و تلاش های توجیه پذیر انسان بر این اساس تفسیر می شود.اوّلین چیزی که به خوبی در زندگی انسان مشهود است و می توان به خوبی درک کرد، پویایی و هدفمند بودن زندگی است.از این رو نمی توان زندگی انسان را بی هدف تصّور کرد .زندگی روانی انسان براساس اصل فطرت و به وسیله ی هدفی که از قبل تعیین شده است ،مشخص می شود .بر این اساس،تمام تکاپوی دنیوی انسان ،تمرین و ممارستی برای موفقیت در آینده است .فقط براساس هدف هایی که فرد در جهت رشد تکاملی و ناتمامی خود برمی گزیند ،می توان او را شناخت و به او کمک کرد تا بتواند راه های ممکن را در دستیابی به آن کشف کند .پیش فرض ما این است که هدف نهایی تلاش های فرد رفع ناتمامی،رستگاری و دست یابی به کمال است که به صورت خدادادی در درون انسان نهاده شده است و محیط نقش مؤثری در بروز آن دارد.
در شناخت،ارزیابی و هر گونه مداخله ی روان شناختی ابتدا باید تحلیل درستی از هدف های غایتی و تکاملی فرد داشته باشیم چرا که محرک روان انسان هدف های اوست ،آن چه ما از آن به عنوان هدف و غایت نام می بریم رسیدن به دانایی، نیکویی و زیبایی،است. تمام انسان ها به طور فطری به دنبال بسط و تکامل این سه مقوله هستند.

2ـ تلاش برای رشد دانایی،نیکویی و زیبایی
از دیدگاه غایت نگری ،هر تلاشی که فرد در زندگی خود انجام می دهد در جهت رشد و تکامل دانایی، نیکویی و زیبایی است.دانایی تمایل ذاتی انسان ها برای فهم و رمزگشایی ناشناخته هاست که مسیر تکاملی انسان ها را تسهیل می کند .نیکویی،ابزار انسان در درک خوبی ها و بدی ها ،بودن در جمع ،خدمت به هم نوعان،گذشت، ایثار و درک و فهم دیگران است.منظور از زیبایی ،شناخت طبیعت، شاهکارهای خلقت و درک و خلق زیبایی هاست.خداوند به عنوان خالق هستی دارنده ی این سه کمال به صورت مطلق است.در مسیر تکامل هر انسان براساس تفاوت های فردی ممکن است یکی از ابعاد را بسط و توسعه دهد .مثلاً کسی که تمایل ذاتی او به زیبایی شناختی،بیش تر است،در صورت فراهم بودن شرایط محیطی می تواند ،در خلق و درک زیبایی ها رشد بیش تری داشته باش و به صورت ممتاز عمل نماید.تمام تفاوت های طبیعی انسان (نه بیمارگونه)بر این اساس تعریف می شود .هیچ یک از اعمال انسان سالم ،خارج از دایره ی تعریفی مفاهیم ارایه شده نمی باشد .در صورت ایجاد کشمکش و تعارض بین ساخت های شخصیت،تلاش های فرد به عنوان تقویت کننده های منفیِ دانایی ،نیکویی و زیبایی عمل می کنند.

3ـ احساس ناتمامی جمعی و غفلت
منظور از احساس ناتمامی جمعی، ذهنیتی است که ما از مفهوم خوشبختی و عالم مثل افلاطونی یا همان عالم قبل از هبوط انسان داریم .هر انسانی به این علت در ذهن خود همیشه به دنبال خوشبختی است .زیرا همه ی ما قبل از هبوط و رانده شدن از بهشت ،زمانی طعم خوشبختی را چشیده ایم .این احساس در روح همه ی ما یا به عبارتی بهتر در اصلِ وجود ماست.انسان چه سالم یا غیرسالم (بیمار) به دنبال خوشبختی است .مثلاً یک انسان قاتل با هر جنایتی که انجام می دهد، در پی بهتر کردن اوضاع از نظر خودش می باشد . اگرچه از نظر ما رفتارهایش غیر قابل توجیه و غلط می باشد،ولی هدف او رسیدن به خوشبختی است حتی با کشتن هم نوع.
پس احساس ناتمامی ،نشانه ی غیرعادی بودن نیست بلکه باعث رشد و تعالی ابعاد مختلف انسان به شمار می رود .انسان با توجه به نیاز خود به غلبه بر احساس ناتمامی تکاملی گام برمی دارد .اگر در مسیر تکاملی فرد موانع غیرقابل عبوری توسط جامعه و یا خانواده ایجاد شود ،فرد از حرکت باز می ایستد .رشد احساس غفلت و عدم حمایت های اطرافیان ممکن است باعث غفلت و درماندگی آموخته شده گردد.تلاش های فطری انسان به او کمک می کند تا بر احساس ناتمامی روبه رو شود و در جهت رفع آن اقدام نماید.احساس نا تمامی به زندگی پویایی و سرزندگی می دهد .منظور از احساس ناتمامی رقابت با دیگران و یا کسب مقام و جایگاه در مقایسه با هم نوعان دیگر نمی باشد.بلکه منظور ما از احساس ناتمامی همان نقصی است که انسان در جهت رسیدن به جایگاه ابدیش دارد.اگر فرد دچار غفلت گردد، در ورطه ی ایستایی و انجام رفتارهای نامعقول و بی هدف قرار می گیرد در نتیجه دست از تلاش سالم و هدفمند برمی دارد و به رفتارهای مغایر و ناسالم می پردازد.تفاوت احساس ناتمامی با غفلت این است که احساس ناتمامی باعث رشد و تکاپوی فرد در جهت نقص تکاملی می گردد ولی غفلت باعث ایستایی، درماندگی و بی هدفی زندگی فرد می شود.

4ـ مسئولیّت پذیری اجتماعی «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»
به علت دمیده شدن روح خدایی در انسان ها،انسان موجودی اجتماعی است،نه این که از روی عادت، اجتماعی شده باشد .زندگی آرام و رشد دهنده، نیازمند جامعه ی سالم و مترقّی است.همه موظفیم که زمینه ی ارتقای هم نوعان خود را فراهم نماییم .انسان برای آن که بتواند پاسخگوی این نیاز فطری باشد باید نسبت به سایر هم نوعان خود مسئولیّت پذیر باشد.
مسئولیّت پذیری ،حرکت به سوی تحقق اهداف متعالی جامعه است.مفاهیم اساسی مسئولیّت پذیری در این رویکرد عبارتند از:کمک به هم نوع ،امر به معروف و نهی از منکر، انفاق به تهی دستان،همکاری در تأمین رفاه دنیوی و اخروی، انجام درست وظایف و تکالیف فردی ،جمعی و تربیت صحیح خود و فرزندان.عدم توجه به مقوله ی مسئولیّت پذیری باعث هرج و مرج و قانون گریزی اجتماعی می شود. احساس اجتماعی جای خود را به قدرت شخصی و برتری می دهد که پیامدهای آن غیرقابل جبران می باشد .به نظر ما انسان ها با توجه به نحوه ی رشد احساس اجتماعی به چند دسته تقسیم می شوند.دسته ی اوّل:در مرحله ی پایین و ابتدایی زندگی غریزی هستند یعنی به دنبال آن هستند که همه ی چیزهای خوب و سودآور برای آنان باشد و دیگران چیزی نداشته باشند که این گروه از نظر ما موجودات بدون شرط هستند.دسته ی دوم:انسان هایی هستند که در مرحله ی حیوانی به سر می برند یعنی نسبت به دیگران بی تفاوتند و همیشه سرگرم احساسات، عواطف و نیازهای خودشان هستند.دسته ی سوم: افرادی هستند که سعادت،رفاه و موفقیت دیگران را فقط به شرط موفقیت،رفاه و سعادت خودشان می خواهند که از نظر ما این گروه معروف به انسان های شرط هستند. دسته ی چهارم:منظور و هدف واقعی تربیت اجتماعی است که این افراد حاضرند جهت رفاه دیگران دست به ایثار و فداکاری بزنند و از داشت های خود چشم بپوشند.

5ـ اسلوب عمل
همه ی ما به هنگام تولد به صورت فطری دارای ویژگی ناتمامی هستیم.هیچ انسانی به علت وجود این حس ناتمامی نمی تواند مدعی شود که کامل است و به علت اشترک این احساس باید بپذیریم که هم نوعان ما موجوداتی متمایز و در عین حال مشابه از نظر نقص تکاملی هستند.با پذیرش این احساس و احترام به تلاش های آن ها برای رفع احساس ناتمامی می توان جامعه ای بر مبنای درک متقابل با وجود تفاوت بین انسان ها به وجود آورد .اگر افراد این را بپذیرند که حتی انسان های کاملاً متفاوت با شخصیت آن ها ،دارای احساس ناتمامی هستند و تمام تلاش آن ها در جهت رفع این احساس است،پذیرش دیگران دشوار نمی گردد.اگر رفتارهای به کار گرفته توسط انسان های دیگر مغایر با فرهنگ و عادات جامعه و یا این که به ضرر منافع عمومی و شخصیت دیگران باشد،به علت این حس ،کمک های لازم با دیدگاه مثبت ارایه می شود.
اسلوب عمل راه کار فرد برای رفع احساس ناتمامی است.در رویکرد غایت نگر اسلوب عمل آن مفاهیمی است که در ادیان مختلف برای بشر از طریق پیامبران تشریح گردیده است.انسان سالم با بهره گیری از این مفاهیم و شیوه ی عمل پیامبران و الگوهای ارایه شده به طرح ریزی اسلوب عمل خود براساس شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی اقدام می کند.(پس اسلوب عمل شیوه های انتخابی فرد در جهت اجرایی نمودن هدف های تکاملی است که نشأت گرفته از الگوها و سپس مشتق های عملی ـ دینی است).
انسان در چهارچوب اسلوب عمل خود در واقع عقاید بنیادی خود را به صورت عملی به نمایش می گذارد.مشاور می تواند از طریق بررسی اسلوب عمل بفهمد که مراجع به چه میزان نسبت به هدف هایی که مطرح می کند متعهد است.
در انتخاب اسلوب عمل 5 عامل زیر نقش اساسی دارند:
1ـ غایت شناسی:شناخت اهداف واقعی در زندگی براساس غایت های پیش بینی شده.
2ـ خود شناسی:«من عرف نفسه فقد عرف ربه» اعتقاد به این که من کی هستم.
3ـ الگو شناسی:شناخت الگوهای مطرح شده مرتبط با هدف .
4ـ اعتقادات اخلاقی :یعنی مجموعه ی چیزهایی که درست و نادرست می باشند و فرد به آن ها اعتقاد دارد.
5ـ جاودانگی :اعتقاد به خوشبختی و عدم فنا پذیری .
شالوده ی شکل گیری اسلوب عمل بر مبنای رویکرد غایت نگری، آموزش های محیطی (مثل خانواده، مدرسه و جامعه )است.در شکل گیری اسلوب عمل ،به نقش اعتقادات خانواده و محیط زندگی فرد به عنوان یک اصل اساسی باید نگاهی ویژه داشت .
6ـ خودانسانی و سازنده
نفس ملکوتی و سازنده به تمامی اعمال اکتسابی و فطری معنی می دهد. خودانسانی معیار تمام فعّالیّت های انسان در نیل به کمال و رفع احساس ناتمامی می باشد .اعتقاد به این بعد ،انسان را به شخصیتی پویا و منحصر به فرد تبدیل می کند.
اعتقاد به بعد انسانی انسان به این معناست که انسان همانند مسافری است که جهت رسیدن به دانایی، نیکویی و زیبایی در دنیای درونی و بیرونی به شکل متمایزی عمل می کند .در این رویکرد انسان خلیفة الله و مرکز خلاقیت در زندگی و این جهان است.روح انسان از طرف خداوند در او دمیده شده است که به طور ذاتی خداجوست و تحت تأثیر تعلیمات اجتماعی و فردی قرار دارد.(اسلوب عمل انسان ها نقش تعیین کننده ای در این تکامل دارد.اگر انسان نتواند به شکل اصولی و با توجه به اصل خلقت به تکامل برسد به روش های غیر عادی متوسل می شود.)
اگر فرد در انتخاب اسلوب عمل به نفس ملکوتی توجه نماید ،می تواند به شکل سازنده عمل کند یعنی در زندگی به فرد کمک می کند که از روش هایی استفاده کند که نه به تخریب خود بیانجامد و نه دیگران، یعنی هم در جهت منافع خود عمل کند و هم این که دیگران را به عنوان موجوداتی قابل احترام زیر پا نگذارد.
7ـ جاودانگی پس از مرگ
در این نظریه همه ی انسان ها مسافری هستند به سوی دانایی، نیکویی و زیبایی و خداوند صاحب این سه کمال است.قرآن کریم نیز جاودانگی پس از مرگ را به انسان ها نوید داده است چرا که مفهوم مهاجر الی الله حرکت به سوی هستی مطلق (خداوند )است.پذیرش جاودانگی و فناناپذیری انسان ها در این دنیا ،مفهوم«زندگی فرح بخش» را بسط و گسترش می دهد. انسان جاودانه،فارغ از اضطراب و نگرانی،به تعامل با محیط پرداخته و تمام توان خود را در مسیر کمال به کار می گیرد.اعتقاد به اصل جاودانگی هم زمان با پاسخ به این مسئله که من به عنوان یک انسان در این دنیا به چه چیزی باید امیدوار باشم، باعث می شود تا خود را خلاق و پیش رونده ببیند.امیدواری انسان در این دنیا در مفهوم دینی آیه«فَمَن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال...» است یعنی اگر فرد طالب دانایی، نیکویی و زیبایی باشد، به آن خواهد رسید .انسان دانا،نیکوکار و زیبا آفرین با عاقبت اندیشی که نشأت گرفته از عقاید دینی است، بدون استفاده از روش های منفی و مکانیزم های دفاعی و خصمانه، خود را برای دنیای دیگر آماده می کند.او می داند تلاش هایش در زندگی بی نتیجه نیست و اختیار او در مسیر رشدش نقش محوری و تعیین کننده دارد.انسان دارای تفکر جاودانه، مرگ را تولد دوباره در کیان هستی می داند و نگرش وی نسبت به قبل که نگرشی منفی،ترسناک و نابود کننده بود تغییر می کند و دنیای دیگر را دنیای وسیع تر و با مفهوم تری می داند که جایگاه انسان های کامل است.

ب)ماهیت انسان
در دیدگاه غایت نگر،انسان موجودی به طور ذاتی خوب و تکامل گرا است.که از کرامت ذاتی برخوردار می باشد(ولقد کرمنا بنی آدم...)(2) و در فرایند تکاملی خویش دارای مسئولیّت فردی و اجتماعی است.به علت جسمانی وروحانی بودن ساختار شخصیتی انسان ها ،ظرفیت و زمینه های رشد او نامحدود است.و تکامل او در گرو رشد هر چه بیشتر این توانمندی هاست .داشتن اختیار در زندگی فردی و اجتماعی ،از انسان موجودی مسئول و آزاد ساخته که نیازمند راهنمایی و آموزش می باشد.درک هدف های تکاملی مهم ترین عامل تحقّق شخصیّت است و این هدف ها از طریق وحی و در قالب دستورات دینی جهت رشد بشر معّین شده اند. انسان براساس هدف های تکاملی زندگی خود را معنا و مفهوم می بخشد .درک و فهم روح به عنوان عنصر مشترک انسان ها در ارتباط با خدا ضمن معنا بخشی به کرامت او تسهیل گر انجام وظایف اجتماعی است .نقص تکامل جمعی به منزله ی محرکی دایمی،انسان را در جهت رشد و پیشرفت وامی دارد و اسلوب عمل او نیز بر مبنای رفع این ناتمامی شکل می گیرد.انسان بدون درک عمیق از خود،دیگران و مرگ (عامل فرح بخش در زندگی) نمی تواند به رفع این ناتمامی دست یابد.فعّالیّت های انسان در ابعاد فردی و اجتماعی براساس رویکرد غایت نگر مثبت گرا و سازنده است.رها شدن انسان در جهان هستی (در دوران کودکی و نوجوانی )بدون ارایه ی آموزش های لازم در جهت رشد تکاملی باعث می شود تا وی درک نادرستی از ارضای امیال خود داشته باشد(امیالی که فی نفسه مفید و کمک کننده هستند) و مسیر زندگی اش از حالت تعادل خارج شده و توجّه اش به صورت یک بعدی تنها به امیال مادّی جلب شود.عواملی نظیر حسادت، خودبرتربینی،دروغ،غیبت،ریا و تهمت در جریان زندگی فرد زمانی بروز می یابد که فرد در جهت رفع غفلت جمعی خود با توجّه به غایت تکاملی ،ناکام ماند و نتواند راه حل های اصولی برای این نوع مشکلات پیدا کند.

ج)ماهیت اضطراب و بیماری روانی
در رویکرد غایت نگر ،بیمار روانی از یک طرف ناشی از تضاد (تعارض)بین تجارب اندوخته شده فرد در جریان زندگی فردی و اجتماعی با هدف های غایی و از سویی دیگر نیز نتیجه ی عدم شناخت فرد از نحوه ی ارضای درست امیال می باشد .در بعد اجتماعی ،اگر تجارب اندوخته شده ی تاریخی جوامع بشری با نیازهای فطری ،هدف های غایی و تکاملی در تضاد باشد در این صورت ما با یک جامعه ی بیمار و نابهنجار روبه رو هستیم که منشأ بسیاری از کج روی های اجتماعی، قدرت طلبی های بیمارگونه و جنگ های ویرانگر خواهد بود.
اگر محیط باعث تقویت افراطی خودحیوانی یا خودسرزنشی شود رفتارها از مسیر اصلی خود که رسیدن به کمال است منحرف می شود و شکستگی در شخصیت ایجاد می شود و انسان در جستجوی هدف ها از روش های نامعقول استفاده می کند.
اضطراب یا بیماری فرد،تلاشی است که در جهت حلّ غفلت و ایستایی در شخصیّت بروز می کند.رفتار بیمارگونه نشانه ی غیر عادی بودن مسیر زندگی است و هدفش متوجّه حل مشکل است.افراد بیمار بیش تر از افراد عادی زندگی خود را بر پایه ی دروغ گویی،غیبت،تهمت،ریا و حسادت بنا می کنند.مغایرت تجارب فردی و جمعی فرد با نیازهای فطری باعث سردرگمی و بی هدفی در جهت گیری های غایتی می شود و تلاش ناکام کننده ی او نیز اگر به درستی مورد بررسی قرار نگیرد به رفتارهای مخرّب دیگری نظیر انتقام جویی،قتل، بزهکاری و قطع ارتباط با هم نوعان و بعد روحانی شخصیّت می گردد.
وقتی خودحیوانی یا خودسرزنشی بر کلّ شخصیّت حاکم می شود فرد در راه رسیدن به دانایی،نیکویی و زیبایی (کمال) از راه های نامعقول استفاده می کند (چون راه رسیدن به کمال و خوشبختی در همه وجود دارد).
از آنجایی که این رفتارها فرد را به مراد و ایده اش نمی رساند و قدم به قدم او را دورتر می کند،این جاست که اضطراب منفی شکل می گیرد (یعنی فرد مدام از خود می پرسد که چرا تلاش های من به نتیجه نمی رسد)و تکرار رفتار باعث وخیم تر شدن بیماری فرد می گردد.
در رویکرد غایت نگر ،اضطراب فرد نتیجه ی تعارض بین حالت های خود،چند پارگی و ناتمامی و عدم یادگیری مبتنی بر اصل فطرت است.فرد نابهنجار در مقابل تهدیدهای حاصل از ناهماهنگی میان حالت های خود و فطرت خداجوی احساس اضطراب می کند.هم چنین وقتی که یکی از حالت های خود،خواسته های خود را بر فرد حاکم می کند ،به علت شکل گیری ماهیت ناقص و ناتمام ،فرد احساس اضطراب و درماندگی می کند.
در تفکر غایت نگر وقتی کشمکش بین خودحیوانی و سرزنشی به وجود آید اضطراب خویشتن یا درونی شکل می گیرد که به صورت ملامت گری پیش رونده بروز پیدا می کند.عدم توفیق در یکپارچه کردن شخصیت،تأمین ناعادلانه و غیر منطقی نیازها را در پی خواهد داشت.اعمال انتخابی، «افراطی و تفریطی» می شود و ممکن است به علت هدایت های غلط خانواده یا اجتماع در مسیر رشد و تعالی ،شخص مسیرهایی را انتخاب کند که او را به اسفل السافلین رهنمون می کند.اضطراب زندگی او را تا حد زیادی تلخ می کند و امید او را به ایجاد یک زندگی پرمعنی و هدفمند نابود می کند.علایم مرضی فرد بیمار:سردرگمی، بی هدفی،تضاد در رفتارها،بی مسئولیّتی و عدم لذّت از زندگی است.

پی نوشت ها :

1. قرآن کریم ، سوره حجر ، آیه ی 29 .
2. قرآن کریم ، سوره ی اسراء ، آیه ی 70 .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد