آیا بخت بستن یک واقعیت است یا توهم ؟ جواب : شما دوباره به آیه ای که قبلا هم مطرح شد توجه کنید ، می فرماید : « و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله » (32) هیچ جادوگری نمی تواند هیچ ضرری به کسی برساند مگر به اذن خدا . پس به این معنی که کسی اراده کند بخت شما را ببندد نداریم ، اما اگر خدا مصلحت دید کسی را تنبیه کند ممکن است آن تنبیه از طریق جادوگری انجام گیرد . هیچ کس با اراده ی خود نمی تواند بخت کسی را ببندد ، اما همین طور که می شود با ضربه ای که بر صورت کسی می زنند او را تنبیه کنند ، همین طور هم بعضی ها را از طریق جادوگر تنبیه می کنند ، تا آدم ها در دل این سختی ، امتحان بدهند . اگر مثلاً شما با یک ماشین سواری تصادف کردید و پایتان شکست ، می گویید خدا این طوری امتحانم کرد . یا اگر کسی پشت سر شما حرف زد که آبروی شما را ببرد ، باز باید متوجه باشید که دارید امتحان می شوید ، زیرا خداوند می فرماید : « ان الله یدافع عن الذین آمنوا » (33) خدا مدافع مومنان است پس اگر کسی بخواهد پشت سر شما حرف بزند و آبروی شما را ببرد نمی تواند ، منتها عمل او ، زمینه ی امتحان شدن شما را فراهم می کند . حال اگر کسی تصمیم بگیرد از طریق جادوگر بخت شما را ببندد ، مثل همان کسی است که تصمیم می گیرد پشت سر شما حرف بزند ، به ظاهر می تواند ، همان طور که او به ظاهر این طرف و آن طرف می رود و پشت سر شما به این و آن بد می گوید . شما هم ممکن است با سادگی تمام بگویید ؛ وای ! آبرویم رفت ، ولی اگر ببینیم دنیا و آبرو و عزت در دست خداست ، با بدگوییهای او توسل شما به خدا زیادتر می شود ، زیرا « و لله العزه و لرسوله و للمومنین و لکن المنافقین لا یعلمون » (34) عزت از خدا و رسول او و مومنین است ولی این نکته را منافقین نمی فهمند . رژیم شاه چقدر تلاش کرد تا در جریان 15 خرداد سال 42 حضرت امام خمینی « قدس سره » را بی آبرو کند ، دروغ برای ایشان ساختند که از « جمال عبدالناصر » رئیس جمهور مصر پول گرفته تا در ایران اغتشاش کند . آیا این کارها نتیجه داد یا اینکه حضرت امام خمینی « قدس سره » آبرومندترین فرد دنیا شدند ؟ بله می شود یک جادوگری به کمک جنی ها یک شیطنتی بکند اما شما با توکل به خدا تمام نقشه های جادوگر و جن را هیچ می گیرید و بدون هیچ عکس العملی به زندگی دینی خود ادامه می دهید ، و در آن صورت آنها هیچ غلطی نمی توانند بکنند . ما چوب بی توکل بودنمان را می خوریم .
گر کسی به ناحق پشت سر شما با تهمت هایی که زد ، بی آبرویی راه انداخت به طوری که در شهر هر کسی شما را ببیند بگوید عجب ؛ این بوده که این کارها را کرده ! حال شما دو کار می توانید بکنید ،یکی اینکه بگویید من دیگر در این شهر نمی توانم زندگی کنم ، آبرویم رفت ، بلند می شوی و به شهر دیگری می روی . این در حالی است که این ذهنیت به دنبال شما است که در شهر خودم آبرویم رفته ، همیشه این سیاهی دنبالتان هست . اما یک وقت می گویی خدایا خودت که بهتر می دانی ، پس خودت مدافع من باش . شما هم در حد وُسع و توان خود ، از خود دفاع می کنی . یک سال نمی گذرد درست برعکس می شود ، آبروی آن کسی که می خواسته آبروی شما را ببرد ، از کف او می رود ، و از آن مهمتر در این جریان حضور خداوند را در زندگی خود احساس می کنی . ولی اگر بد امتحان داده بودی و نقش طرفی که می خواسته آبروی شما را ببرد ، نقشی موثر می پنداشتی ، شما از شهر خوت هم که می رفتی ، باز نقش آن فرد برایت یک نقش موثر باقی می ماند و هرگز از آن طریق به خدا نمی رسیدی . اگر از شهر می رفتی چوب خودت را خورده بودی و نه چوب آن طرف را . برای پیدا کردن چنین بصیرتی به ما فرموده اند سوره های معوذتین ( فلق و ناس ) را بخوانید . می فرماید : « قل اعوذ برب الفلق » ؛ بگو همواره به پروردگاری که سیاهی ها را می شکافد پناه می برم . « قل اعوذ برب الناس » ؛ بگو به پروردگاری که کلیه امور انسان ها به دست اوست پناه می برم . با توجه به این آیات دیگر کسی نمی تواند در روان شما صاحب نقش و اثر باشد . وقتی می گویی : « قل اعوذ برب الناس ، ملک الناس ، اله الناس » ؛ پروردگار و حاکم و معبود انسان ها پناه می بری ، پس دیگر هیچ کس در جان شما کاره ای نیست . درست است که عده ای « النفاثات فی العقد » ؛ هستند و در گره ها و تصمیم ها می دمند ، اما با پناه بردن به خداوند ، هم کار آنها را خنثی میکنی ، هم بهره ی نزدیکی به خداوند نصیب تو می شود . درست است این طرف دارد در غیاب شما ، شما را ضایع می کند ولی اگر با آرامش کامل و در حد توان خود از خود دفاع کنید و بقیه اش را به خدا بسپارید ، درست امتحان داده اید و چند قدم جلو آمده اید و آن سختی برای شما پنجره ی ورود به عالم بهتری می شود .
در روایت قدسی داریم که خداوند می فرماید : « و عزتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی لاقطعن امل کل مومل غیری بالیاس و لاکسونه ثوب المذله عندالناس و لانحینه من قربی و لابعدنه من فضلی أ یومل غیری فی الشدائد و الشدائد بیدی و یرجو غیری و یقرع بالفکر باب غیری و بیدی مفاتیح الابواب و هی مغلقه و بابی مفتوح لمن دعانی فمن ذا الذی املنی لنوائبه فقطعته دونها و من ذا الذی رجانی لعظیمه فقطعت رجاء منی جعلت آمال عبادی عندی محفوظه فلم یرضوا بحفظی و ملات سماواتی ممن لایمل من تسبیحی و امرتهم ان لا یغلقوا الابواب بینی و بین عبادی فلم یثقلوا بقولی ألم یعلم [ ان ] من طرقته نائبه من نوائبی انه لا یملک کشفها احد غیری الا من بعد اذنی ـ فما لی اراه لاهیا عنی اعطیته بجودی ما لم یسالنی ثم انتزعته عنه فلم یسالنی رده و سال غیری أ فیرانی ابدا بالعطاء قبل السماله ثم اسال فلا اجیب سائلی أ بخیل انا فیبخلنی عبدی أ و لیس الجود و الکرم لی أ و لیس العفو و الرحمه بیدی أ و لیس انا محل الآمال فمن یقطعها دونی افلا یخشی المومنون ان یوملوا غیری فلو ان اهل سماواتی و اهل ارضی املوا جمیعا ثم اعطیت کل واحد منهم مثل ما امل الجمیع ما انتقص من ملکی مثل عضو ذره و کیف ینقص ملک انا قیمه فیا بؤساً للقانطین من رحمتی و یا بوسا لمن عصانی و لم یراقبنی » (35)
به عزت و جلال و بزرگواری و رفعتم بر عرشم سوگند که آرزوی هر کس را که به غیر من امید بندد ، به نومیدی بدل می کنم . و به او نزد مردم جامه خواری می پوشانم ، و او را از تقرب خود می رانم و از فضلم دور میکنم . آیا او در گرفتاری ها به غیر من آرزو می بندد ، در صورتی که گرفتاری ها به دست من است ؟ و به غیر من امیدوار می شود و در فکر خود در خانه ی جز مرا می کوبد ؟ با آن که کلیدهای همه درهای بسته نزد من است و در خانه ی من برای کسی که مرا بخواند باز است .
کیست که در گرفتاری هایش به من امید بسته و من امیدش را قطع کرده باشم ؟ کیست که در کارهای بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم ؟ من آرزوهای بندگانم را نزد خود محفوظ داشته و آنها به حفظ و نگهداری من راضی نگشتند ، و آسمان هایم را از کسانی که از تسبیحم خسته نشوند ( فرشتگان ) پر کردم و به آنها دستور دادم که درهای میان من و بندگانم را نبندند . ولی آنها به قول من اعتماد نکردند ، مگر آن بنده نمی داند که چون حادثه ای از حوادث من او را بکوبد ، کسی جز به اذن من آن را از او بر ندارد ، پس چرا از من روی گردان است ؟ من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته به او می دهم سپس آن را از او می گیرم ، و او برگشتش را از من نمی خواهد و از غیر من می خواهد ؟ او درباره ی من فکر میکند که ابتدا و پیش از خواستن او عطا می کنم ، ولی چون از من بخواهد به سائل خود جواب نمی گویم ؟ مگر من بخیلم که بنده ام مرا بخیل می داند ؟ مگر هر جود و کرمی از من نیست ؟ مگر عفو و رحمت دست من نیست ؟
مگر من محل آرزوها نیستم ؟ پس چه کسی می تواند آرزوها را پیش از رسیدن به من قطع کند ؟ آیا آنها که به غیر من امید دارند نمی ترسند ؟ اگر همه ی اهل آسمان ها و زمینم به من امید بندند ، و به هر یک از آنها به اندازه ی امیدواری همه دهم ، به قدر عضو مورچه ای از ملکم کاشته نشود ، چگونه کاسته شود از ملکی که من سرپرست او هستم ؟ پس بدا به حال آنها که از رحمتم نومیدند ، و بدا به حال آنها که نافرمانیم کنند و از من پروا نکنند .
وقتی امام خمینی « قدس سره » را به نجف تبعید کردند ، عوامل رژیم شاه شایع کردند که ایشان یک آخوند سیاسی بی سوادی است که چون نمی توانسته است درس بدهد شلوغ کرده است . آنها امید داشتند با این شایعات هیچ کس پای درس حضرت امام « رحمه الله علیه » نرود ، ولی زمانی نگذشت که ایشان از جمله ی آبرودارترین شخصیت های حوزه ی علمیه ی نجف شدند ، چون با امیدواری به لطف خدا ، فقط وظیفه ی خود را انجام دادند . باید متوجه بود در هر حادثه ای می خواهند ما را امتحان کنند ، اگر توانستیم بگوییم ؛ خدایا هر طور تو راضی هستی ما راضی خواهیم بود ، منور به مقام رضا می شویم . خدایا ! هر طور بخواهی ، ما همان را می خواهیم ، می خواهی ما تنها باشیم ، ما هم تنهایی را می خواهیم ، می خواهی بی نام و نشان زندگی کنیم و بمیریم ، ما هم همین را میخواهیم . این نوع رویکرد به مسائل ، شخصیتی از شما می سازد هزار برابر بالاتر از آنکه بخواهید آرزوهای دنیایی تان برآورده شود و برای تحقق آن آرزوها به فالگیر و رمال پناه ببرید و او هم به شما بگوید بخت تان را بسته اند باید پول بدهید تا باز کنم و از این طریق خود را در مقابل پروردگارتان روسیاه کنید .
... ادامه دارد.
پی نوشتها:
32) سوره ی بقره ، آیه ی 102
33) سوره ی حج ، آیه ی 38
34) سوره منافقین ، آیه ی 8
35) الکافی ، ج 2 ، ص 67 ، باب التفویض الی الله و التوکل علیه .
منبع: کتاب « جایگاه جن ، شیطان و جادوگر در عالم »