اوقات فراغت در سیره و سنّت
اشاره
کارشناسان مدیریت و دستاندرکاران امور تربیتى، «اوقات فراغت» را پدیدهاى دانستهاند که از یک سو، مناسبترین بستر رشد و شکوفایى استعدادهاى گوناگون و از سوى دیگر، زمینه ساز بسیارى از انحرافات و بزهکارىهاست.
آنچه باعث این کارکرد دوگانه شده و به ظاهر تعارضاتى را ایجاد کرده؛ چگونگى گذران این اوقات و بهرهگیرى از آن است. اینکه در این اوقات، افراد به چه کارها و فعالیتهایى مشغول شوند، تا چه حد این فعالیتها آزادانه باشد و تا چه حد تحت کنترل دیگران، با چه کیفیتى و در چه محیطهایى باشد، همه جزء چگونگى بهرهگیرى از اوقات فراغت به حساب مىآیند.
مفهومشناسى اوقات فراغت
از دیگر امور زیربنایى و اساسى در مدیریت اوقات فراغت، درک و فهم صحیح از اوقات فراغت است. شناساندن معنا و مفهوم صحیح فراغت به مردم، آن هم به صورت یک سنّت و فرهنگ سازى عمیق، خود از عوامل مهمّ استفاده بهینه از این اوقات است. بسیارى از افراد و خانوادهها، تصوّرشان از اوقات فراغت بسیار سطحى است. آنان این فرصتها را فرصتهاى بیکارى به معناى بیهوده گذرانى و سرگرمىهاى لغو و بىحاصل تلقّى کردهاند، در نتیجه در ایّام فراغت، فرزندانشان را به اختیار خود رها کرده و خودشان نیز در شهر دیگر و در سفر به سر مىبرند، غافل از آنکه فرزندانشان در خانه و یا محیطهاى دیگر به امور بیهوده و گاه مبتذل مشغول مىشوند.
فراغت در نظر اینان به مفهوم بطالت، تنبلى و سستى بوده، لذا خویشتن را منفعلانه به دست زمان مىسپارند. این گونه برخورد با اوقات فراغت، زمینه ساز رکود، فساد و افتادن در منجلاب فساد است؛ زیرا آنچه موجب رکود است، سکون و بىحرکتى است؛ آن چنان که اگر آب در یک جا بىحرکت بماند، به لجنزار بدل مىگردد.
مفهوم صحیح اوقات فراغت
فراغت که در لغت به معنى آسایش و آسودگى از کارهاى الزامآور تعریف شده، در مفهوم صحیحاش عبارت است از: مشغول شدن به فعالیتهاى خودجوش و مطلوب و دوست داشتنى؛ فعالیتهایى که دو ویژگى اصلى آنها آزادى و تنوّع است.
این مفهوم اوقات فراغت، جزء غنىترین اوقات زندگى انسان است و انسان را به نیازهاى درونى، خودسازى و خودشناسى فرامىخواند.1
آیا در «فرهنگ اسلامى» چیزى به نام اوقات فراغت وجود دارد؟
بدون تردید در زمانهاى گذشته، فراغت به معناى امروزى آن وجود نداشته و انسانها، که بیشتر در دل طبیعت زندگى مىکردند، در همان جا هم ساعاتى به استراحت مشغول مىشدند و تجدید قوا مىنمودند. در نظر آنان بین کار و تفریح یک همبستگى ناگسستنى وجود داشت. با پیدایش و رواج شهرنشینى و گسترش شهرها و صنعتى شدن جوامع، چون انسانها وارد محیطهاى پر سروصدا و پرجمعیت شدند و چون مجبور گشتند تن به کارهاى یک نواخت و بىتحرّک بدهند و در اثر انجام کارهایى که بدون علاقه و انگیزه مجبور به انجام آن بودند، در نتیجه روز به روز جسم و روحشان فرسودهتر شد و براى رهایى از عواقب این نوع کار، رو به تفریحات جدید آوردند. علت این رویکرد هم این بود تا بلکه کمى از آلام خود را که در اثر تسلّط ماشین بر آنها وارد شده بود، بکاهند و خود را موقّتاً از قید و بندها آزاد کنند.
اما فرهنگ اسلامى که انسانیت و آزادگى انسان را تأمین مىکند، هیچگاه به دلیل کار و تلاش، مسلمان با خود، بیگانه نمىشود و اختیار و اراده او سلب نمىگردد. در فرهنگ اسلامى طبق آنچه از قرآن و سنّت برداشت مىشود، بین «کار»، «فراغت» و «استراحت» هماهنگى کامل وجود دارد.
در فرهنگ اسلامى، انسان باید وقت شناس باشد، زمان مناسب هرکار را تشخیص دهد و در فعالیتهاى مختلف، همه جوانب شخصیت خود را مدّ نظر داشته باشد. کار و تلاشش به هنگام، عبادت و ارتباطش با خدا به جا و نیز ساعاتى را به ارتباط با مردم و مراوده با همکیشان خود اختصاص دهد و در مساجد در جمع آنها حاضر شود تا از اثرات معنوى آن بهرهمند گردد؛ نه آنکه کار، او را از یاد خدا و یا حضور در اجتماع مسلمانان بازدارد. قرآن کریم مىفرماید:
«یا ایّها الذین آمنوا اذا نُودى للصّلاة من یوم الجمعة فاسعوا الى ذکر اللّه و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون»2؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که نداى نماز جمعه را شنیدید، به سوى ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که براى شما بهتر است اگر بدانید.
شاعر معاصر، دکتر قاسم رسا مىسراید:
• دانى چه وقت باشد خرّمترین اوقات دیدار اهل دانش، گر ساعتى دهد دست خرّم کسى که در دهر، عمرى به نیکنامى در راه خدمت خلق، مصروف کرد اوقات3
• وقتى که اهل دل راست با اهل دل ملاقات آن ساعت است در عمر، از بهترین ساعات در راه خدمت خلق، مصروف کرد اوقات3 در راه خدمت خلق، مصروف کرد اوقات3
در فرهنگ اسلامى، اوقات و زمانهایى که به غفلت سپرى شود، جز حسرت و غم و اندوه براى صاحبش چیزى ندارد. عمر عزیز انسان گرانبهاتر از آن است که به بیهودگى، غفلت و بطالت بگذرد.
عارف دلسوخته، الهى قمشهاى مىگوید:
• رود عمر و ماند به جا حسرت و غم اگر بود عمرى که از دست ما شد خوشا حال جانى که با یادِ جانان «الهى»، ز خوبان عالم طلب کن رفیقى که روشن ز نور خدا شد.4
• بر آن دل که غافل ز یاد خدا شد دریغا که یکسر به باد فنا شد به سر بُرد و با شوق او زین جهان شد. رفیقى که روشن ز نور خدا شد.4 رفیقى که روشن ز نور خدا شد.4
زینت عابدان، امام سجّاد علیهالسلام مىفرماید:
«اللّهمّ صلّ على محمّد و آله و ارزقنى صحّةً فى عبادة و فراغاً فى زهادة و علماً فى استعمال و ورعاً فى اجمال... نبّهنى لذکرک فى اوقات الغفلة و استعملنى بطاعتک فى ایّام المهلة.5؛ خداوندا! برمحمّد و آل او درود فرست و صحّت در عبادتت را روزى من کن و فراغت مرا در بىمیلى نسبت به دنیا و علم مرا در عملى بر طاعتت و پرهیزگارى در نیکىها... و در ایّام غفلت مرا به ذکر و یاد خود آگاه کن و در ایّام مهلت در دنیا مرا به طاعت خود مشغول کن.»
اهمیّت شناخت وقت
انسان مسلمان، قدر بهترین سرمایهاى که در اختیار او گذاشته شده؛ یعنى عمر خود را مىداند و هیچ گاه آن را بیهوده و بىثمر هدر نمىدهد؛ چه رسد به اینکه آن را در امور ناپسند و در معصیت و نافرمانى خداوند صرف کند. حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم در وصایاى خود به ابوذر غفارى مىفرماید:
«کُن على عمرک اَشَحُّ منک ـ على ـ دینارک و درهمک؛ اى ابوذر در مورد صرف عمرت از صرف کردن دینار و درهم بخیلتر باش و آن را به رایگان از دست مده.»6
در سیره رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم آمده است که بسیار سخت کوش و پرکار بود؛ به گونهاى که یاران به او اعتراض مىکردند. به ویژه آن حضرت ساعاتى را که به عبادت و مناجات اختصاص مىداد، گاه خود را به سختى مىانداخت. یکى از اصحاب به او اعتراض کرد، حضرت به او فرمود:
«أفلا أکونُ عبداً شکوراً؛ آیا بندهاى شکرگزار نباشم؟»
در ارزش و اهمیت شناخت اوقات، همین بس که مولى على علیهالسلام فرمود:
«لا یعرف قدر ما بقى من عمره الاّ نبىٌّ أو صدّیقٌ؛ قدر و ارزش باقىمانده از عمر را نمىشناسد مگر پیامبر و صدّیقى از اولیاءالهى.»7
تقسیم اوقات
انسان با توجّه به استعدادهاى بالقوه، نیازها و آرزوهاى خود، که برآورده شدن آنها منجر به رشد و کمال او مىگردد، بعد از شناخت ارزش وقت و عمر، لازم است بداند که عمر خود را در چه امورى صرف کند تا ابعاد وجودىاش را به صورت هماهنگ و متعادل رشد دهد؛ چرا که افراط یا تفریط در هریک از ابعاد وجود، او را از مسیر سعادت و فضیلت باز مىدارد. براى این منظور بهتر است انسان سراغ الگوهاى الهى، که داراى علم و حکمت کامل بلکه منبع آن هستند، برود و باز براى صرفه جویى و استفاده کامل از اوقات خود، دستورالعملهاى آنان را نصب العین خویش قرار دهد.
در این رابطه مولى الموحّدین على بن ابىطالب علیهالسلام مىفرماید:
«للمؤمن ثلاث ساعات؛ فساعةٌ یُناجى فیها ربّهُ؛ و ساعةٌ یَرُمُّ مَعاشَهُ؛ و ساعةٌ یُخلّى بین نفسه و بین لَذَّتها فیما یَحِلُّ و یَجمُلُ؛ مؤمن وقت و ساعات خود را به سه قسمت تقسیم مىکند؛ ساعتى که در آن با پروردگارش راز و نیاز مىنماید، ساعتى که در آن معاش خود را اصلاح مىکند و ساعتى که بین خود و بین لذّت و خوشى آنچه حلال و نیکو و زیبا است مىگذارد.»8
از این روایت، نکات زیبایى به دست مىآید؛ از جمله اینکه:
اعتدال در برآوردن نیازهاى روحى و جسمى و کار و تلاش براى اصلاح معاش که در روایات دیگر، نشانه مروّت و مردانگى انسان مؤمن به شمار آمده است و ساعات لذّت، که همه در یک جهت، یعنى طاعت و فرمانبرى از ذات اقدس الهى است. انسانى که ساعات روزش را با مناجات و ارتباط با خدا شروع مىکند و با توکّل به او به دنبال کار و کسب و تلاش براى معیشت خود مىرود، در پایان روز براى اطاعت امر حق با همسر خود با انس و الفت، اوقات مىگذراند.
معیار طاعت
مرورى مختصر و کوتاه در روایات امامان معصوم علیهمالسلام نشان مىدهد که آن بزرگواران در کلام گهربارشان زیباترین معیار براى گذران عمر به نحو صحیح را، همراهى اعمال و فعالیتهاى انسان در جهت اطاعت و پیروى از فرامین حق مىدانند. آنان خود را از هر نوع مشغولیتى؛ چه در کارهاى رسمى و چه در اوقات فراغت که مزیّن به طاعت الهى نباشد، پرهیز مىدهند. نور چشم ناظران، اسوه عابدان، امام سجّاد علیهالسلام در بسیارى از دعاهاى سجّادیّه به این نکته اشاره دارند؛ به عنوان مثال:
«... ولا تشغلنى بما لا ادرکه الاّ بک، عمّا لایُرضیک عنّى غیره.9؛ خداوندا، مرا از آنچه (عبادتى که) تو را از من جز آن خشنود نمىگرداند، به چیزى (طلب دنیا) که آن را جز به کمک تو در نمىیابم، مشغول مساز.»
در فراز دیگرى آمده است:
«و استعمل بدنى فیما تقبلُهُ منّى و اشغل بطاعتک نفسى عن کلّ ما یَردُ عَلَىَّ حتّى لا اُحِبَّ شیئاً مِن سُخْطِک10؛ و بدنم را در آنچه از من مىپذیرى، به کار دار و مرا از هرچه به من رو آورد، به طاعت و بندگىات وادار تا چیزى را که تو را به خشم مىآورد، دوست نداشته باشم.»
رعایت اولویّتها
از دیگر امورى که در مدیریت زمان و بهرهورى صحیح از آن، مورد توجّه مدیران و کارشناسان قرار گرفته و سبب جلوگیرى از اتلاف وقت مىگردد، رعایت اولویّتها و مقدّم داشتن امور ضرورى زندگى بر امورى است که از اهمیّت کمترى در حیات و سعادت انسان برخوردار هستند. براى این منظور بسیارى از کارشناسان، تهیّه فهرست کارهاى روزانه و نوشتن آنها را توصیه مىکنند. در روایات اسلامى هم به این نکته اشاره شده است؛ از جمله على علیهالسلام مىفرماید:
«مَن اشتغل بغیر ضرورته، فَوَّتْهُ ذلک مَنْفَعَتُهُ11؛ هرکه به کارى که لازم نیست مشغول گردد، سود آن کار از دست او برود.»
پس اشتغال به امور فرعى زندگى، در صورتى که انسان را از کارهاى ضرورى که شخصیت و رشد و تعالى وى به آنها بستگى دارد باز دارد، براى او سودى در پى نخواهد داشت؛ زیرا مثل خانهاى است که از پاى بست ویران است و ما به ظاهر و آراستگى ظاهرى آن مىپردازیم.
به عبارت دیگر، از این روایت برداشت مىشود که پرداختن به فعالیتهاى فوق برنامه در اوقات فراغت، وقتى مىتواند براى انسان، سازنده باشد که او را از کارهاى مهمّ زندگىاش باز ندارد؛ به عنوان مثال، کسى که نمىتواند زندگىاش را از راه حلال تأمین کند و یا فرصت ارتباط با خدا را ندارد، پرداختن به کارهاى هنرى یا ورزشى و... نمىتواند سعادت او را تأمین کند و از این امور هم طرفى نمىبندد. در روایت دیگرى آمده است:
«مَن اشتغل بغیر المهمّ ضیّع الأهم12؛ هرکه به کارهاى مهم (دنیا) بپردازد، از کار اهمّ و برتر (آخرت) باز مىماند.»
و روایتى دیگر نزدیک به این مضمون: «مَن اشتغل بالفضول، فاتَهُ مِن مُهِمِّه13؛ هر که خود را به اضافات زندگى مشغول سازد، آنچه مهم است، از دستش برود.»
ساعت محاسبه
در روایات برگزیدگان الهى علیهمالسلام در کنار ساعت مناجات و ساعت استراحت، ساعت محاسبه نفس و حسابرسى انسان با خود نیز مطرح شده است که در «عرفان اسلامى» از جایگاه ویژهاى برخوردار است.
اختصاص دادن ساعتى از اوقات به امر محاسبه نفس، در کلام مولى على علیهالسلام از شایستهترین و ضرورىترین ساعات شمرده شده که انسان به بررسى آنچه براى دنیا و آخرتش ذخیره کرده، بپردازد و از خویشتن حساب بکشد. آن حضرت مىفرماید:
«ما أحقّ الانسان أن یکون له ساعةٌ لا یشغُلُهُ عنها شاغل یُحاسب فیها نفسه فینظُرُ فیما اکتسب لها و علیها فى لیلها و نهارها14؛ چه قدر براى انسان شایسته است که برایش ساعتى باشد که در آن از خودش حساب بکشد و ببیند آنچه را که در شب و روزش کسب کرده، به سود یا به زیان او است.»
در روایت دیگرى حضرت به تقسیم اوقات اشاره دارند و ساعت حسابرسى در کنار ساعت مناجات و ساعات مخصوص لذّتهاى حلال، یاد شده است:
«للمؤمن ثَلاثُ ساعاتٍ، ساعةٌ یُناجى فیها ربّهُ و ساعةٌ یُحاسِبُ فیها نفسه و ساعةٌ یُخَلّى بین نفسه و لذَّتُها فیها یَحِلُّ و یَجْمِلُ15؛ براى مؤمن سه ساعت است: ساعتى که در آن با خدایش مناجات مىکند، ساعتى که در آن از خودش حسابرسى مىکند و ساعتى که براى لذّت خلوت مىکند در آنچه برایش حلال و نیکو است.»
بهترین رهنمود
در فرهنگ اسلام و تعالیم الهى چیزى ارزشمندتر از علم و معرفت نیست. علم همراه با حلم، زیباترین زیورى است که جوانان مسلمان مىتوانند با آن، خود را بیارایند و اوقات خود را پربار و غنى سازند. اینکه این علم چیست و متعلَّق آن، چه موضوعاتى است و کمّ و کیف آن چگونه است؟ بحث جداگانهاى است که مجال دیگرى مىطلبد. آنچه مهمّ است اینکه درنظر امامان معصوم علیهمالسلام گذراندن اوقات در امورى دیگر تفریط، کم کارى و کوتاهى شمرده شده و ضایع کردن عمر به حساب آمده و بالتّبع گناه و معصیت و عذاب الهى است. جوان مسلمان یا باید عالم باشد و بیاموزد و یا متعلّم و آموزنده باشد.
بر طبق این روایت مىتوان گفت: یکى از بهترین امورى که در اوقات فراغت باید به آن مشغول شد، فراگیرى علم و دانش و آموزش است. البته لازم است این آموزش اختصاص یابد به آموزش مهارتهاى زندگى و راه و رسم ورود در اجتماع مؤمنان؛ چرا که در اوقات رسمى و در آموزشهاى مدرسه و کلاس، کمتر به آن پرداخته مىشود.
و اما روایت از امام صادق علیهالسلام است که فرمود:
«لستُ اُحِبُّ أن ارى الشّابَّ منکم الاّ غادیاً فى حالین امّا عالماً او متعلّماً، فان لم یفعل، فَرَّطَ، فَاِنْ فَرَّطَ ضَیّعَ، فَإنْ ضَیَّع اَثِمَ و إنْ اَثِمَ سَکَنَ النّار16؛ دوست ندارم ببینم جوانى از شما را مگر اینکه صبح کند در دو حالت: یا عالم و دانشمند باشد و یا متعلّم و آموزنده؛ پس اگر در هیچ کدام از این دو حال نبود، کم کارى و کوتاهى کرده و در آن صورت عمر خود را ضایع نموده و گناهکار است و نتیجه آن عذاب الهى خواهد بود.»
فراغت شایسته
در فرهنگ اسلامى، فراغت به معناى بىکارى، بطالت و تنبلى وجود ندارد. انسان مسلمان نمىتواند وقت را به بیهودگى بگذراند. خداوند کریم به حضرت محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىفرماید:
«اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً، فاذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ اِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ»؛ همانا همراه سختىها، آسانى و آسودگى است؛ پس هرگاه فراغت پیدا کردى، خود را به کار دیگرى مشغول کن و تن پرورى و تنبلى پیشه مکن و به سوى خدا و رضایت او رغبت کن.
در اینکه منظور از «فَانْصَبْ» چه کارى است، مفسّران نظرات مختلفى ابراز داشتهاند. آنچه لازم به ذکر است، اینکه فراغت شایسته و سالم در فرهنگ قرآن، تنبلى و بىکار نشستن نیست.
در یکى از دعاهاى امام سجّاد علیهالسلام مىخوانیم:
«اِنْ قدّرت لنا فراغاً من شغلٍ فاجعله فراغ سلامة لا تُدرکنا فیه تبعة و لاتلحقنا فیه سئمة؛ خداوندا! هرگاه براى ما فراغتى از کارها مقدّر نموده باشى، پس آن را با سلامتى (از آفات) قرارده که در آن به گناهى آلوده نشویم و خستگى به ما رو نیاورد.»
نکته جالب در سخن امام سجاد علیهالسلام اینکه فراغتِ به معناى بطالت، خستگى و فرسودگى ایجاد مىکند و روح و جسم را آزار مىدهد. و این نکتهاى است که پدر و مادر و تمام دستاندرکاران اوقات فراغت باید به آن توجّه داشته باشند که همیشه فرزندانشان را به کارهاى متنوّع مشغول کنند. امام باقر علیهالسلام در روایتى مىفرماید:
حضرت موسى علیهالسلام در مقام مناجات عرض کرد: پروردگارا! مبغوضترین بندگان تو کدامند؟ خداوند فرمود: «جیفةٌ باللّیل و بطال بالنّهار17؛ آنان که همه شب را همچون مردار و در روز بىکار هستند.»
البته در سخنان امامان علیهمالسلام ـ از جمله کلام امام سجاد علیهالسلام ـ از یک نوع فراغت سخن گفته شده که «فراغتِ ممدوح» است. آن حضرت از خداوند مىخواهد که طعم شیرین چنین فراغتى را با وسعت در رزق و روزى به او بچشاند: «و أذقنى طعم الفراغ لما تُحِبُّ بِسَعَةٍ من سَعَتِک...»18.
بسیارى از سختىها و رنجهاى ما، که موجب فشارهاى روحى و روانى ما مىشوند، از زیادهطلبى و حرص و طمعِ زیاد ناشى مىگردند. حضرت از خدا مىخواهد که با وسعت در روزى که خداوند به او عطا مىکند، طعم و مزّه فراغت و آسودگى را به او بچشاند؛ زیرا این امور، انسان را آن چنان مشغول مىکند که از یاد و ذکر خدا غافل مىشود.
________________________________________
1. مجلّه پیوند، دکتر عبدالعظیم کریمى، تابستان 1382 ش.
2. جمعه / 9 و 10.
3. دیوان دکتر قاسم رسا، ص 268.
4. دیوان الهى قمشهاى، ص 636.
5. صحیفه سجّادیّه، فیض الاسلام، دعاى 20، ص140 و 141.
6. بحارالانوار، ج 77، ص 78.
7. غررالحکم، ج 2، ص 365 و 848.
8. نهج البلاغه، دشتى، ص 724، حکمت 390.
9. صحیفه سجّادیّه، دعاى 47، ص 349.
10. همان، دعاى 21، ص 145.
11. غررالحکم، ج 2، ص 681، ح 1103.
12. همان، ص 667 و 668، ح 944.
13. همان، ص 669 و 670، ح 970.
14. همان، ص 753، ح 241.
15. همان، ص 585، ح 55.
16. بحارالانوار، ج 1، ص 170.
17. سفینةالبحار، ج 5، ص 368.
18. صحیفه سجّادیّه، دعاى 47، ص 355.