فرایند شکلگیری رشد اخلاقی کودکان
چکیده
رشد اخلاقی کودکان موضوع مهمی است که همیشه مورد توجه روانشناسان با رویکردهای گوناگون رفتارنگری، روان تحلیلگری و شناختگرایی بوده است.
اینکه چگونه کودکان به عناصر اخلاقی تبدیل میشوند، مراحل رشد اخلاقی آنها چیست، تا چه میزان تحت تأثیر عوامل گوناگون رسشی و یادگیری هستند و مسائلی از این دست، بر اساس رویکردهای متفاوت پاسخ داده شدهاند. در این مقاله، به فرایند رشد اخلاقی از منظر نظریههای گوناگون پرداخته شده است.
کودکان در ابتدا، هیچگونه تصوّر و دیدگاهی درباره خیر و شرّ امور ندارند و به همین دلیل مسئول رفتار خود نیستند و عنصر اخلاقی به حساب نمیآیند و برای تبدیل شدن به عنصر اخلاقی باید یک فرایند تدریجی و پیچیدهای را طی کنند. این فرایند به دو عامل مهم «رشد تواناییهای مادرزادی» 1 و «یادگیری و تجربه» 2 بستگی دارد. اما سؤال اساسی این است که این فرایند چگونه صورت میگیرد؟ و آیا این فرایند از الگوی خاصی و مراحل رشد معینی پیروی میکند؟ آیا آن الگو در تمام فرهنگها و زمانها مشابه و یکسان است؟ و سرانجام اینکه، هر کدام از عوامل رشد طبیعی و تواناییهای مادرزادی، یادگیری و تجربه به چه میزانی در این فرایند رشد اخلاقی مؤثرند؟
اینها سؤالاتی هستند که روانشناسان ـ که با رشد اخلاق به عنوان بخشی از رشد کودک سر و کار دارند ـ به آن پرداختهاند و با روشهای تحقیق علمی و تجربی و آزمونهای سنجش رشد اخلاقی در پی پاسخ آنها میباشند.
البته پرسشهای دیگری نیز مطرحند که در حیطه فلسفه و فلسفه اخلاق قرار دارند و بحث و گفتوگو از آنها به عهده فلاسفه و دانشمندان فلسفه اخلاق است. این پرسشها بیارتباط با سؤالات دسته اول نیستند، بلکه به یکدیگر وابستهاند؛ پرسشهایی نظیر: خوب و بد اخلاقی چیست؟ آیا حقایق اخلاقی کلی وجود دارد؟ حوزه اخلاقیات چیست؟ قدرت و میزان نفوذشان چگونه و چقدر است؟ روانشناسان بدون تبیین ماهیت اخلاقیات نمیتوانند برداشتی درباره اخلاق و رشد اخلاق ارائه دهند به طور کلی، پژوهشهای تجربی درباره رشد اخلاق مبتنی بر پذیرفتن یک نظریه اخلاقی معاصر است. به عبارت دیگر، تحقیقات نظری در روانشناسی درباره رشد اخلاقی با یک سری مسائل زیربنایی دیگر که در فلسفه اخلاق مورد بررسی قرار میگیرند، ارتباط دارد و این مطلب، لزوم وابسته و مبتنی بودن نظریههای رشد اخلاق به فلسفه اخلاق را نشان میدهد، هرچند دانشمندان علوم اجتماعی و روانشناسان نمیخواهند به این مطلب اعتراف کنند.
طی نیم قرن گذشته روانشناسان تحقیقات بسیاری درباره رشد اخلاق انجام دادهاند. اگر اخلاق را به عنوان مجموعهای از قواعدی (اوامر، نواهی) که رفتار انسان را کنترل میکند بدانیم، رشد اخلاق را میتوان فرایندی دانست که به سوی پذیرش این مجموعه قواعد حرکت میکند. طبیعی است که این فرایند تحت تأثیر عوامل رسشی و یادگیری است. بنابراین، شامل یادگیری، شناخت قواعد و شناخت موقعیتهای اعمال قواعد میشود. نکته دیگر اینکه، چنانچه بپذیریم مکاتب الهی و دیگر نظریهپردازان در حوزه اخلاق در تعریف اخلاق به مجموعهای از قواعد و هسته مرکزی آن اتفاق نظر دارند، ولی درباره منبع و سرچشمه آن و ویژگیهای آنها و نقش اخلاق و میزان قدرت و نفوذ آن، برداشتهای متفاوتی ارائه شده است. همچنین بر اساس دیدگاههای متفاوت درباره ماهیات انسان، برداشتهای گوناگونی درباره رشد اخلاق وجود دارد: آیا رشد اخلاق همان شکوفایی کیفیات طبیعی و مادرزادی انسان است یا عوامل و نیروهای بیرونی و محیطی موجب رشد اخلاق است و یا شکل و الگوی سومی دارد؟
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
فرایند شکلگیری رشد اخلاقی کودکان
چکیده
رشد اخلاقی کودکان موضوع مهمی است که همیشه مورد توجه روانشناسان با رویکردهای گوناگون رفتارنگری، روان تحلیلگری و شناختگرایی بوده است.
اینکه چگونه کودکان به عناصر اخلاقی تبدیل میشوند، مراحل رشد اخلاقی آنها چیست، تا چه میزان تحت تأثیر عوامل گوناگون رسشی و یادگیری هستند و مسائلی از این دست، بر اساس رویکردهای متفاوت پاسخ داده شدهاند. در این مقاله، به فرایند رشد اخلاقی از منظر نظریههای گوناگون پرداخته شده است.
کودکان در ابتدا، هیچگونه تصوّر و دیدگاهی درباره خیر و شرّ امور ندارند و به همین دلیل مسئول رفتار خود نیستند و عنصر اخلاقی به حساب نمیآیند و برای تبدیل شدن به عنصر اخلاقی باید یک فرایند تدریجی و پیچیدهای را طی کنند. این فرایند به دو عامل مهم «رشد تواناییهای مادرزادی» 1 و «یادگیری و تجربه» 2 بستگی دارد. اما سؤال اساسی این است که این فرایند چگونه صورت میگیرد؟ و آیا این فرایند از الگوی خاصی و مراحل رشد معینی پیروی میکند؟ آیا آن الگو در تمام فرهنگها و زمانها مشابه و یکسان است؟ و سرانجام اینکه، هر کدام از عوامل رشد طبیعی و تواناییهای مادرزادی، یادگیری و تجربه به چه میزانی در این فرایند رشد اخلاقی مؤثرند؟
اینها سؤالاتی هستند که روانشناسان ـ که با رشد اخلاق به عنوان بخشی از رشد کودک سر و کار دارند ـ به آن پرداختهاند و با روشهای تحقیق علمی و تجربی و آزمونهای سنجش رشد اخلاقی در پی پاسخ آنها میباشند.
البته پرسشهای دیگری نیز مطرحند که در حیطه فلسفه و فلسفه اخلاق قرار دارند و بحث و گفتوگو از آنها به عهده فلاسفه و دانشمندان فلسفه اخلاق است. این پرسشها بیارتباط با سؤالات دسته اول نیستند، بلکه به یکدیگر وابستهاند؛ پرسشهایی نظیر: خوب و بد اخلاقی چیست؟ آیا حقایق اخلاقی کلی وجود دارد؟ حوزه اخلاقیات چیست؟ قدرت و میزان نفوذشان چگونه و چقدر است؟ روانشناسان بدون تبیین ماهیت اخلاقیات نمیتوانند برداشتی درباره اخلاق و رشد اخلاق ارائه دهند به طور کلی، پژوهشهای تجربی درباره رشد اخلاق مبتنی بر پذیرفتن یک نظریه اخلاقی معاصر است. به عبارت دیگر، تحقیقات نظری در روانشناسی درباره رشد اخلاقی با یک سری مسائل زیربنایی دیگر که در فلسفه اخلاق مورد بررسی قرار میگیرند، ارتباط دارد و این مطلب، لزوم وابسته و مبتنی بودن نظریههای رشد اخلاق به فلسفه اخلاق را نشان میدهد، هرچند دانشمندان علوم اجتماعی و روانشناسان نمیخواهند به این مطلب اعتراف کنند.
طی نیم قرن گذشته روانشناسان تحقیقات بسیاری درباره رشد اخلاق انجام دادهاند. اگر اخلاق را به عنوان مجموعهای از قواعدی (اوامر، نواهی) که رفتار انسان را کنترل میکند بدانیم، رشد اخلاق را میتوان فرایندی دانست که به سوی پذیرش این مجموعه قواعد حرکت میکند. طبیعی است که این فرایند تحت تأثیر عوامل رسشی و یادگیری است. بنابراین، شامل یادگیری، شناخت قواعد و شناخت موقعیتهای اعمال قواعد میشود. نکته دیگر اینکه، چنانچه بپذیریم مکاتب الهی و دیگر نظریهپردازان در حوزه اخلاق در تعریف اخلاق به مجموعهای از قواعد و هسته مرکزی آن اتفاق نظر دارند، ولی درباره منبع و سرچشمه آن و ویژگیهای آنها و نقش اخلاق و میزان قدرت و نفوذ آن، برداشتهای متفاوتی ارائه شده است. همچنین بر اساس دیدگاههای متفاوت درباره ماهیات انسان، برداشتهای گوناگونی درباره رشد اخلاق وجود دارد: آیا رشد اخلاق همان شکوفایی کیفیات طبیعی و مادرزادی انسان است یا عوامل و نیروهای بیرونی و محیطی موجب رشد اخلاق است و یا شکل و الگوی سومی دارد؟
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>