روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

من ساکت باشم یا دنیا؟

من ساکت باشم یا دنیا؟
 بر اساس روان شناسی یونگ
 
 آنان که می دانند، خاموش می مانند و آنان که نمی دانند، سخن می گویند. "لائوتسه"
 به راستی می دانیم کسانی را که مدام در حال سخن گفتن هستند خردمند بدانیم و آنان که خموشند نادان؟! قصه ها و افسانه ها که این طور نمی گویند در همه افسانه و قصه ها پیران خردمند کمترین و سودمندترین سخنان را گفتند و همیشه در سکوت به کشف و شهود می پرداختند. سکوت چیست؟ شاید اولین جوابی که بدهیم ضعف باشد. ساکت است چون حرف محکمی ندارد برای گفتن، یا برای جلب رضایت دیگری یا برانگیختن تحسین دیگران. آیا واقعا او که ساکت است و در سکوت نظاره گر است، خردمندتر است یا کسی که مدام حرف می زند، قصه می بافد، و لحظه ای آرام ندارد. خداوند صدا را آفرید تا پل ارتباطی باشد بین موجودات، نه وسیله آزار ولی قبل از آن سکوت را خلق کرد. پس هر دو مهم هستند و نیاز ما. گاه ما شیفته سخنان کسی می شویم چون به نیازی در ما پاسخ می دهد و برای ما رشدی به ارمغان دارد ولی آیا سخنان که درباره خانه یا موقعیت کاری یا پولی است، در جهت رشد ماست یا تنها به یکی از ابعاد سایه ما (غیبت و قضاوت و تحقیر) پاسخ می دهد. چرا بلبل مدام چه چه می زند و لاک پشت و ماهی همیشه ساکت هستند؟ وقتی کودک حرف زدن را از بزرگ ترها تقلید می کند، از طرف والدین و اطرافیان تشویق می شود و یاد می گیرد که حرف زدن خوب است چون بقیه به او می خندند و مهم نیست غلط بگوید یا درست، پس مدام حرف می زند. وقتی کمی بزگ تر شد اگر حرفی زد که کسی خوشش نیامد، اخم می کنند پس می فهمد که بعضی حرف ها را نباید گفت چون باعث تحقیرش می شود و گوشه گیر و ساکت می شود. وقتی بزرگ تر شد و زورش به همه رسید تمام عقده ها را با فریاد بر سرشان می ریزد. وقتی سال ها گذشت و خود والد شد، پشیمان می شود و اگر شانس بیاورد معجزه سکوت را با غور در خود کشف کند، چون خردمند سکوت اختیار کرده و در موقع لزوم سخن خواهد گفت و گرنه تا آخر عمر به پیری غرغر و بدل می شود که کسی روی حرفش حساب نمی کند. کسی که در لحظه مناسب سکوت می کند لااقل برنده و بازنده نمی شود و به طرف مقابلش فرصت تخلیه می دهد تا بتواند او هم در سکوت به حرفش گوش دهد و دشمنی را به دوستی بدل می کند و در این صورت رابطه درستی بینشان برقرار می شود. گاه در مقابل کسی سکوت می کنیم چون ضعف شخصیتی داریم این سکوت خوب نیست که بهتر است خود را خالی کرد تا انباشه تر نشویم. سکوتی که از سر خرد و مهر باشد و دیگران را به مهر و اندیشیدن دعوت کند، ارزشمند است. اگر راه حل تمام مشکلات با استدلال ها و منطق و سخن گفتن حل می شد که خدا به تمام جانداران و گیاهان یک زبان برای سخن گفتن می داد، آن وقت ببینید چه بر سر این جهان می آمد. همه جا پر از سر و صدا می شد و لحظه ای آرامش و سکوت نداشتیم و ما خود را در برابر طبیعت بسیار حقیر می دیدیم. خدا انسان را ناطق آفرید و انسان چه کرد؟ تمام دنیا را با حرف و سخن پر کرد. تا حالا آنچه باید گفته می شد، گفته شده. اکنون لحظه سکوت و اندیشیدن است. وقت عمل کردن است بدون آموزش. اگر خودمان را دوست داریم کمی به ذهنمان فرصت تنفس دهیم و مدت زمانی را در سکوت به سر ببریم و به هیچ نیندیشیم حتی به افکار و گفت و گوهای ذهنی هم اجازه حرف زدن ندهیم. ببینید چه دنیایی در خود کشف می کنید! برای اولین بار خود را کشف می کنیم، جدای از نموداری که برایمان رسم کردند. اگر به این کار ادامه دهیم به خودشناسی خود و پاک شدن از آموزه های غلطی که داشتیم کمک بسیاری کردیم. در این سکوت شگفت انگیز ما شاعر درون خود را کشف خواهیم کرد و اگر دست به قلم ببریم اولین شعرمان را خواهیم سرود. اگر دست به مداد ببریم اولین قصه یا شاهکار نقاشی خود را خواهیم کشید و به راز سکوت که هیچ کس آن را به ما نمی آموزد، پی خواهیم برد. در سکوت ما جهان را با خود همراه داریم شاعر درونمان را ملاقات می کنیم. مادر باستانی خود را در آغوش می گیریم. با موسیقیدان خود خواهیم نواخت و همراه نقاشی خود به نقش آنچه می خواهیم، دست می زنیم و خواهیم دید که دیگر نگاهمان به تنهایی تغییر خواهد کرد و دنیای خود را با خرد و سکوت خود خواهیم ساخت. ما عادت کردیم تا فضای دورمان ساکت می شود، تلویزیون روشن کنیم یا میهمان دعوت کنیم نه این که این کارها بد باشد نه، اما باید آگاهانه باشد و ما اسیرشان نباشیم بلکه ما باید جهت درست آنها را معین کنیم. انگار از سکوت و قدرت سکوت می ترسیم. می ترسیم با خود عریانمان روبرو شویم ولی این طور نیست . سکوت اولین فرصت برای انسان درون ماست که دست دوستی به سوی ما دراز کرده است.
 وقتی بره ای به دنیا می آید با صدای ضعیفی بلند می شود سراغ مادر رفته و از شیر او تغذیه می کند. هم بره و هم مادر خوشحال و راضی هستند. نوزاد وقتی به دنیا می آید، گریه سر می دهد این گریه اعتراض است یا خوشحالی؟ شیرش می دهند تا ساکت شود موقتی تا وقتی به آغوش گرم مادر بازگردانده شود. در سکوت مادر به فرزندش نگاه می کند و شیرش می دهد و رابطه عاطفی در فضا موج می زند که هیچ نیازی به اصوات اضافه ندارد تنها همین موج مهر کافی است. اما ما راضی نیستیم به عنوان پدر یا مادر شروع می کنیم به سر و صدا کردن. اول از همه او را نامگذاری می کنیم و صدایش می کنیم تا به تملک ما در آید. آواهای عجیب در می آوریم و نوزاد در بهت و حیرت تنها گوش می دهد و سکوت می کند و موقعیتش را مقایسه می کند با وقتی که درون شکم مادر بود، همه جا سکوت بود و آرام. پس مقاومت می کند و تنها وقتی مجبور است و نیاز به تغذیه یا خواب دارد گریه سر می دهد. اما ما کماکان مشغول صدا در آوردن و حرف زدن هستیم چون این جوری احساس می کنیم همه چیز خوب و روبه راه است و راضی هستیم. به مرور که نوزاد بزرگ تر می شود به این همه سر و صداهای بی ربط و اضافی عادت می کند و دیگر مقاومت نمی کند و تسلیم می شود و اولین بار که نوزاد صدایی در می آورد والدین خوشحال می شوند و فریاد شادی می کشند چون خیالشان راحت می شود نوزاد مشکلی ندارد. نوزاد تسلیم شده و کم کم به بزرگ ترها شبیه می شود. ولی ما سکوتی را که نوزاد برای رشد روانی خود نیاز دارد، سلب می کنیم و حق انتخاب هم به آن نمی دهیم. اما بره کماکان تنها در صورت لزوم صدایی در می آورد برای صدا کردن مادرش یا در مواقع خطر. ولی کافی است ما کنار هم باشیم مدام حرف می زنیم چون این جوری احساس امنیت می کنیم و اگر بینمان سکوت برقرار شود می ترسیم چرا؟ اگر کسی در برابرمان سکوت کند او را بداخلاق و منزوی لقب می دهیم و نه کسی که به سکوت و لحظه اش احترام می گذارد. به خاطر ضعف های درونی و ترس از افشا شدن راز و رمزهای درونی و سایه است که مدام حرف می زنیم تا بر ملا نشویم در حالی که در همین پرگویی هاست که لغزش های زبانی رخ داده و ما را لو می دهد. در حالی که اگر سکوت را کشف کنیم متوجه می شویم که گاه بسیاری از مسایل ما با سکوت بجا مبنی بر خرد حل می شود. در سکوت می توانیم صدای شخص مقابلمان را بشنویم ولی وقتی مدام حرف می زنیم در واقع داریم از واقعیت های تلخ روانی خود فرار می کنیم. شلوغ می کنیم و سر و صدا راه می اندازیم تا ضعف ما آشکار نشود. در حالی که کسی که مقصر نیست دلیلی برای نگرانی و سر و صدا ندارد. سکوت، با خودش دنیایی به همراه دارد که اگر اصیل باشد و از درون ما برآید در آن به اصلاح و شناخت عمیق خود و نزدیکی بیشتر به حق تعالی می رسیم. نماز را هم در سکوت می خوانند نه با صدای بلند چون راز و نیاز و نزدیکی به خدا هم در سکوت مسیر است نه در شلوغی و سر و صدا. علاقه جوانان به صدای بلند اقتضای شور و حال جوانی است ولی یک فرد مسن به سکوت بیشتر احتیاج دارد چرا که در سکوت می توان به صدای درون گوش داد و به خود و خدای خود نزدیک تر شد. وقتی با پرخاشگری فرزندمان روبه رو می شویم چرا باید همان لحظه مشکل را حل کنیم آن هم با پرگویی و داد و هوار و سر و صدا؟ کسی که با سر و صدا و شلوغی بخواهد حرفش را به کرسی بنشاند حتما مقصر است و سایه سنگینی دارد. وقتی کودک به سن 3 یا 4 سالگی می رسد آغاز مسایل اوست چرا که می پنداریم باید برای این که فرد موفق و صالحی در آینده باشد پس باید تمام آنچه که ما فکر می کنیم درست است به او تفهیم کنیم با تکرارهای زیاد با غر، با نق، با نصیحت و کودک به جایی می رسد که گوشش دیگر نمی شنود و حیرت زده می شویم چرا هر چه می گویم او عکس العمل نشان نمی دهد زیرا گوشش بسته شده در مقابل حرف های بیهوده ما. در حالی که اگر می خواهیم چیزی بیاموزد مثل طبیعت در سکوت باید تنها عمل کنیم. او ما را می بیند و می آموزد به قول لائوتسه: فرزانه بدون انجام دادن کاری، عمل درست را انجام و بدون بر زبان آوردن کلامی آموزش درست را می دهد. مثلا برای کتاب خواندن، ساعت ها خطابه سر می دهیم و اگر به حرفمان عمل نکند غر می زنیم ولی خود دست به کتاب نمی بریم حال اگر خود کتابی دست گرفته و برایش بخوانیم یا ساعتی را کنار هم مطالعه کنیم تا شاهد لذت بردن ما ار کتابخوانی در سکوت باشد به او آموزش درست و ماندگاری دادیم. امتحان کنیم در موقعیتی با همسر یا همکار یا دوست یا فرزندمان سکوت کنیم و ببینیم که چه حقایق شگفتی در مورد آنها کشف خواهیم کرد که روابطمان را شفاف کند. بدین شکل سکوت و ارزش سکوت را به فرزندمان هم یاد می دهیم. ما در تنهایی محض و سکوت به دنیا می آییم و در سکوت و تنهایی هم از دنیا می رویم. در بعضی مذاهب ما روزه سکوت داریم که در این روزه، جز در مواقع ضروری سخنی گفته نمی شود. می توان در خانواده این کار را تمرین کرد اما نه اجباری که ما خود الگو خواهیم بود. ما همیشه سکوت کسی را به قهر یا دلخوری می پنداریم چون به خود اعتماد نداریم و فکر می کنیم نکند کار اشتباهی کرده باشیم.
 این مهارت به خودشناسی و رابطه درست با خردمند درونمان بستگی دارد که بدانیم کی و چی موقعی سخن گوییم که تاثیر گذار باشد. این رازی است که اگر به آن پی ببریم همیشه شرایط تحت تسلط ماست برای حفظ آرامش. این جان کلامی است که انسان بعد از گذشت سال ها کنار هم زندگی کردن و تقلید از یک زندگی مدرن و دور شدن از انسان باستانی خود از آن فاصله گرفته است. اگر به جای حرف های تکراری و بی مورد سکوت اختیار کنیم، لااقل کاری نکردیم، حرفی نزدنیم که موقعیت یا شخصیت کسی را خراب کرده و بعد مدت ها وقت صرف اصلاحش کنیم که دیگر جبران پذیر نیست. بیایید با آنچه می دانیم سکوت را بسنجیم. سایه را شناختیم؛ بخش تاریک و فراموش شده روان ما که سعی می کنیم پنهانش کنیم و سایه هر جا بتواند عنان ما را در اختیار گرفته و کاری می کند که کورکورانه فرامینش را گوش دهیم. عصبانی شده و تحقیر کنیم و کتک بزنیم که اولین پیامدش پشیمانی و عذاب وجدان برای ماست. خوب حالا ببینید اگر در این شرایط سکوت همراه با مهر و خرد پیش بگیرد چه می شود. اولا اجازه نمی دهید سایه به طور وحشتناکی بیرون بزند و شما را خراب کند و دیگر این که زمانی می خرید تا با خرد خود حرفی بزنید که نخواهید بعدا آن را پس بگیرید و هرگز هم پشیمان نشوید. نه باجی دادید نه باجی گرفتید، نه قربانی شدید نه قربانی کردید. در جایگاه روان زنانه و مردانه خود، به عنوان یک زن با روان مردانه ناقص به جان همسر غر، و به جان فرزند نق می زنیم، در حالی که اگر این روان مردانه رشد کند به موقع در مقابل فرزند یا همسر سکوتی خردمندانه در پیش می گیریم تا وقتی که عمل و تصمیم محکم و درستی اتخاذ کنیم. در بخش ناخودآگاه و خودآگاه هم اگر دقت کنیم، ناخودآگاه مملو از سکوت و خودآگاه مملو از حرف و سخنان بیهوده و نابجاست. ناخودآگاه در سکوت محض در درستی کارش را انجام می دهد ولی خودآگاه به دلیل ضعفی که احساس می کند و خود را خردتر ار ناخودآگاه می بیند. مدام درگیر تحقیق و نوشتن و کشف و تحقیق است تااین نقص را جبران کند تا به راز سکوت بزرگی کایناتی پی ببرد، ولی نمی داند که راهش خود سکوت است. ما حتی به ذهنمان هم رحم نکرده و آن را شلوغ کردیم از نگرانی ها و تردیدهایی که به جان هم می افتند، قضاوت هایی که با هم برخورد کرده و ما را به دام سایه می اندازد. گیاهان با هم حرف نمی زنند و آرام در سکوت جوانه می زنند، میوه می دهند و زرد می شوند و بخواب می روند و دوباره سبز می شوند نه بهانه ای می خواهند نه دنبال دلیل هستند ولی انسان از وقتی خود را می شناسد، به دنبال چون و چراست! پی دلیل و برهان است و اعم زندگی اش را حرام چیزی می کند که شاید گیاهان خیلی ساده بدون اندیشه به آن عمل می کنند. کودکان هم همین طورند کاری به این ندارند که چرا خورشید روز می تابد نه شب. چرا شب باید خوابید؟ آنها خنده را می فهمند و گریه را و اینکه خورشید اگر تابید با او بتابند و اگر آسمان بارید همراهش ببارند. وقتی خشم بگیریم دور می شوند و سکوت می کنند.بترسد سکوت می کنند و وقتی بزرگ شدند می فهمند که ارزش سکوتشان را کسی نفهمید، پس آنها هم در این اجتماع شلوغ شروع به داد زدن و رساندن فریادشان به هر بهانه ای به گوش دیگران می کنند و به قربانی شدن تن می دهند. چه خوب است که هم سکوت به موقع را تمرین کنیم هم سخن گفتن بجا را. سکوت خود بهترین آموزگار است.
 
تمرینات:
 
 - در مشاجراتی که برایتان پیش می آید سکوت کنید و به نتیجه اش توجه کنید.
 - ساعاتی را در سکوت و تنهایی خود سر کنید. تنها سکوت کرده و هیچ کاری نکنید و به هیچ چیز نیندیشید.
 - گاه خانواده را به خاموش کردن تلویزیون دعوت کرده و در سکوت کاری جمعی انجام دهید.
 با تشکر فراوان از استاد عزیزم دکتر فرید عمران
 
سکوت
 
 قبلا حرف می زدم بسیار بسیار
 از دیروز که با سکوت آشنا شدم
 فقط نگاهمی کنم دریا دریا
 به درختی که خیالم روی شاخه اش جوانه زده است
 منبع: هفته نامه موفقیت شماره 188