روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی
روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

نگاهی دیگر به وابستگان به مواد مخدر، روان پریشان و آسیب دیدگان ا

نگاهی دیگر به وابستگان به مواد مخدر، روان پریشان و آسیب دیدگان اجتماعی
 
 در برخورد با ناسازگاری های رفتاری و بیماری های روانی و آسیب ها و کج روی های اجتماعی، به ویژه گسستگی های عاطفی-روانی و خانوادگی، خودکشی، طلاق و وابستگی به مواد مخدر، همه توجه ما باید به سوی پیشگیری باشد. چون شانسی که در پیشگیری وجود دارد هرگز در درمان وجود ندارد. فراموش نکنیم که پیشگیری گذشته از آن که از پشیمانی بهتر است، از درمان آسان تر، ارزان تر و کارآمدتر نیز هست.
 هر فرد مشکل دار و گرفتار (برای نمونه یک وابسته به مواد مخدر) پیش از آن که یک وابسته باشد، یک فرد آسیب دیده روانی، عصبی، عاطفی و شخصیتی است. برای درک بهتر مطلب این پرسش را می توان مطرح کرد که: اگر نقطه ای در دنیا و یا در داخل کشورمان باشد که در آن، امکان دست یابی به مواد مخدر آسان تر از جاهای دیگر باشد، آیا همه مردم آن جا وابسته به مواد مخدر هستند؟ یا وابسته به مواد مخدر خواهند شد؟ یا فلان کشور، فلان شهر یا فلان محله و حتی یکایک اعضای یک خانواده به مواد مخدر وابسته خواهند شد؟ پاسخ منفی است، چون آنانی گرفتار می شوند که زمینه مناسبی داشته باشند.
 زمینه مناسب در این بحث یعنی آسیب دیدگی . گمان نمی کنم در جایی مانند کشور همسایه خودمان افغانستان، که دسترسی به مواد هم آسان و هم ارزان است، همه مردم آن جا به مواد مخدر وابسته باشند. پرسش این خواهد بود: "آن گروه که وابسته به مواد مخدر نشده اند، چه ویژگی هایی داشته اند؟" پاسخ این است که : "آن گروه خود را به چنین ماده ای نیازمند نمی دیدند. در مقابل گروهی که تحت شدیدترین مراقبت ها مثلا در زندان به سر می برند، به سبب احساس نیاز به این گونه مواد در سخت ترین شرایط و با گران ترین بها در نهایت به آن دست می یابند". پرسش دوم این است که: " آیا همه آنانی که دوستانی این چنین دارند، به مواد مخدر وابسته می شوند؟ یا اینکه آنانی که دوست وابسته به مواد مخدری ندارند، هرگز وابسته به مواد مخدر نمی شوند؟"
 پاسخ من این است: "آن کس که شخصیت و روانی آسیب دیده و ناتوان دارند، خود، دوست وابسته به مواد مخدر را می جوید و آن کس که از شخصیت و روانی سالم و توانمند برخوردار است، به دوست وابسته به مواد مخدر خود به عنوان فردی گرفتار، مشکل دار، بیچاره و نگون بخت نگریسته، برای او افسوس می خورد و برای او راه حل می جوید."
گفتنی است که، بیشتریی فعالیت هایی که تاکنون در مبارزه با اعتیاد صورت گرفته، عمدتا معطوف به برخورد با قاچاقچیان و توزیع کنندگان مواد مخدر بوده است هر چند که می گویند به هر حال قبل از جمع کردن آب کف اتاق باید شیر آب را بست و برخورد با این گونه افراد در مرحله اول ضروری و قابل تقدیر است اما پیشنهاد من این است که به آن سوی معادله نیز توجه داشته باشیم. یعنی به دنبال اهرمی بگردیم که افراد در صورت دسترسی به آن خود را بی نیاز از آن بدانند و انگیزه ای برای مصرف آن در خود احساس نکنند. اگر به چنین هدفی دست یابیم، این کالا خود به خود کم مشتری و در شرایط ایده آل، بی مشتری شده و به طور نسبی قاچاق و حمل آن به صرفه نخواهد بود، و محکوم به تعطیلی و نابودی خواهد شد.
 باز برای روشن شدن مطلب، همه ما این را می دانیم که در هر داروخانه ای سک یا مرگ موش برای فروش آماده است. پرسش این است که : چه کسی آن را می خرد؟ پاسخ منطقی این است: آن کسی می خرد که در خانه ای محل کارش موش وجود داشته باشد. ولی گاهی هم کسانی به سبب افسردگی یا دیگر انواع روان پریشانی ها ممکن است مرگ موش بخرند و با آن دست به خودکشی بزنند. حال اگر آمار این ماجراها کمی بالا برود، روش درست این خواهد بود که ما جلوی ساخت و توزیع مرگ موش را بگیریم یا بهتر آن است که با افسردگی و دیگر روان پریشی ها مبارزه کنیم؟ چون در صورت نخست، با کمیاب شدن مرگ موش، نخست مرگ موش به صورت کالای قاجاق در می آید و در درجه دوم آنان که به فکر خودکشی هستند به دنبال سموم گیاهی خواهند رفت. و اگر از توزیع آن پیشگیری شود، یا آنان خود را به برق وصل می کنند، یا جلوی اتوبوس می اندازند یا با طناب حلق آویز می کنند. در آن صورت، هم باید جریان برق را قطع کنیم، هم جلوی رفت و آمد اتوبوس را بگیریم یا فروش طناب و ... را ممنوع کنیم که گذشته از آن که این کارها هرگز میسر نیست، در آن صورت فرد نیازمند به دنبال مواد تازه و ناشناخته خواهد گشت.
 حال ضمن پذیرش این نکته بهتر است این گونه مواد در دسترس افراد نباشد، ولی از آن بهتر آن که کاری بکنیم تا آن جا که ممکن است کسی خود را نیازمند به استفاده از این گونه مواد احساس نکند، یعنی به اندازه کافی روحیه خوب، شاد و با انرژی داشته باشد. و آن گاه به این هدف دست می یابیم که درون خانه به نیازهای یاد شده پاسخ داده شده باشد.
 این روشن است که امروزه در هر جای دنیا هر کسی که استفاده از مواد مخدر را آغاز می کند، با اطمینان می داند که با آلوده شدن به این مشکل، حتما جان، مال، خانواده، احترام اجتماعی، شغل و همه داشته های مثبت خود را از دست خواهد داد و در مقابل به گرفتاری بیشتر، پریشانی بیشتر، بی خانوادگی، بیکاری و بی حیثیتی دچار خواهد شد. آن چه که روشن است، روان نادرست او را به این کار وادار می دارد، اما روان سالم او را ایمن می سازد. پس بکوشیم تا بهداشت روانی را گسترش دهیم.
بر پایه این دیدگاه، اعتیاد یک مرگ اجتماعی، انسانی، جسمانی و شخصیتی است. گفتنی است که مرده ها دو گونه اند: مرده های افقی، آنهایی که با احترام داخل گور گذاشته می شوند و برای آنها متاثر می شوند، اشک می ریزند ، و همه با خود می گویند که ای کاش آنها سال های بیشتری زنده می بودند و پس از به خاکسپاری، برای آنان با احترام سوم، هفتم، چهلم و تا سال های سال مراسم سالگرد می گیرند و به یاد از دست دادنشان در سوگ می نشینند.
 ولی مرده های عمودی، افرادی بدون احترام، بی ارزش و بی حرمت هستند، افرادی که هر کس با آنها نسبتی داشته یا او را می شناخته، آرزو می کند که ای کاش وجود نمی داشت.
 نکته مهم این است که وابسته به مواد مخدر، فرد مشکل داری است که معمولا در دوره کودکی و نوجوانی، یعنی حدودا زیر (15) سال، بسیاری از نیازهایش به ویژه نیازهای روانی اش، نه تنها برآورده نشده، بلکه سرکوب هم شده است.
 بنابراین بزرگترین گرفتاری او احساس محرومیت، ناکامی و احساس کمبود است که در اثر برآورده نشدن نیازهای روانی، اجتماعی و معنوی اش دچار کمبود شده واین کمبود ها او را رنج می دهند. برای پی بردن به این مطلب، پیشنهاد می شود که به این موضوع توجه داشته باشیم که ما در بین همه طبقات بالا، متوسط و پایین و در بین همه گروه ها و پیشه های اجتماعی، مانند هنرمندان، پزشکان، ورزشکاران، بازاریابان، کارگران و ... وابسته به مواد مخدر داریم. و از آن گذشته بین بی سوادها، کم سوادها، باسوادها و حتی متخصصان و گاهی فوق تصص ها هم وابسته به مواد مخدر داریم و همین طور بین نوجوانان، میان سالان و کهن سالان هم وابسته به مواد مخدر داریم. هم بین زن ها وابسته به مواد مخدر داریم و هم بین مردها. هم بین کم هوش ها و عقب مانده ها، هم بین باهوش ها و تیزهوش ها و بین هم نژاد سرخ، سفید، زرد و سیاه و در بین هر قوم و ملتی؛ اعم از شهروندان جوامع پیشرفته اروپایی تا افراد مناطق و کشورهای توسعه نیافته افریقایی و در نهایت هم بیم مجردان و هم بین متاهلان وابسته به مواد مخدر وجود دارد. پرسش این است که این مشکل چه ویژگی ای دارد که هیچ کس را مستثنا نمی کند؟ با یک نگاه کاوشگرانه در می یابیم که با وجود همه تفاوت های فردی، قومی، نژادی، فرهنگی، سنی و طبقاتی در میان وابسته به مواد مخدرها، آنان تنها از یک نظر وضعیت همسانی دارند و آن، شخصیت آسیب دیده، افسرده و مشکل دار روانی آنهاست که موجبات پریشانی روانی آنان را فراهم کرده است. آنان خود را در برابر دشواری های ناتوان و ورشکسته ارزیابی کرده، در درون خود را خوار و زبون و نابود و فناشده و دارای احساس باخت ارزیابی می کنند و در نتیجه برای تحمل این وضعیت بسیار ناخوشایند و کاهش فشارهای ناشی از چنین اندیشه ای، با آگاهی از مشکل آفرینی این مواد، به ماده ای رو می آورند که برای لحظه ای هر چند کوتاه، بتوانند از فشارهای بسیار بسیار آزار دهنده درون ذهنی خود، رهایی یابند و لحظه ای احساس آرامش کنند.
 فراموش نکنیم که هدف نهایی همه مردم دنیا در نهایت دست یابی به آرامش است. حال هر کسی به شیوه ای، دنبال آن است. گروهی از راه درست، مانند دانش اندوزی، گروهی دیگر از راه عبادت، گروهی از راه تهذیب، گروهی از راه کار یا افزایش دارایی ها و گروهی با ورزش و یوگا، گروهی با مطالعه و عرفان، گروهی با کارهای هنری و ... البته گروه هایی هستند که مسیرهای غلط و تباه کننده ای برای رسیدن به آرامش انتخاب می کنند. مانند استفاده ا الکل، مواد مخدر، خوشگذرانی های نادرست و ... و آنانی که از هیچ راهی امکان دست یابی به آرامش را نیابند و خود را در بن بست کامل ببینند، دست به خود کشی می زنند.
 نباید فراموش کرد که زندگی بنا به گفته آقای ویل دورانت "جدال بی امان با مرگ است." نویسنده البته زندگی را حل معادلات چند مجهولی روزانه می داند. باور بر این است که ما هر روز از بام تا شام با گرفتاری ها و مانع ها و بن بست های کوچک و بزرگی از مسایل خصوصی و خانوادگی تا مشکلات کلان اجتماعی روبه رو می شویم.
 افراد خوشبخت و موفق آنانی هستند که بیشتر این مسایل را حل کنند و افراد معمولی نیمی از مسایل را حل کرده و از حل نیمی دیگر از مسایل ناتوان هستند. افراد تیره بخت و نگون بخت، آنانی هستند که از حل و برداشتن مانع ها و دشواری های سر راه خود ناتوانند. در ادامه آرزو دارم بپذیرید که برخورداری از شخصیت توانا، سالم، سازگار و مثبت اندیش، نقش بسیار باارزشی در پیشگیری از احساس واماندگی، له شدگی، درماندگی، ته ماندگی و احساس باخت و در نهایت دست زدن به کج روی، خودکشی، اعتیاد و رفتارهای جامعه گریز و جامعه ستیز بازی می کند.
 بر پایه این دیدگاه، شخصیت ناتوان و منفی نگر و منفی اندیش، ناسازگار و مشکل دار نه تنها توان حل مشکلاتش را نخواهد داشت، بلکه با کج اندیشی، برخورد و واکنش های ناسالم به گره های پیرامون خود خواهد افزود و عرصه را پیوسته بر خود تنگ تر خواهد کرد . و به این ترتیب گرفتاری هایش افزوده می شود و مشکلاتش بیشتر و در نتیجه کامیابی هایش کمتر گشته و به ناکامی ها و محرومیت هایش پیوسته افزوده تر خواهد شد. و روشن است که شناخته ترین واکنش ها در برابر ناکامی، افسردگی است و باز از شناخته شده ترین واکنش ها در برابر افسردگی، اعتیاد و خودکشی است.