روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

قاطعیت در تربیت

قاطعیت در تربیت
مقدمه
اصولا یک تربیت صحیح در دو جبهه‏تلاش مى‏کند. جبهه‏اى که در آن امر به‏خوبیها و رعایت امور پسندیده است وجبهه‏اى دیگر که در آن نهى از انجام امورناپسند است. همانگونه که تشویق و تقدیربراى ایجاد حرکت و واداشتن فرد به اعمال‏پسندیده لازم است، وجود قاطعیت وملامت و هشدار و حتى گاهى تنبیه براى‏جلوگیرى از انجام کارهاى ناروا ضرورى‏است.
در این مقاله بر آنیم در مورد لزوم وجودجدیت و قاطعیت‏یا به عبارت دیگرمحرکهاى باز دارنده در تمام مراحل تربیت‏سخن برانیم و آثار سوء فقدان یا کمبود آن رابر عدم پختگى و استقلال و رشد عاطفى واجتماعى کودک بیان کنیم.
تعاریف تربیت:
تربیت‏به معنى پروردن و پروراندن ازماده "ربو" است و این لغت‏به معناى بالارفتن، اوج گرفتن، افزودن و رشد کردن‏است. و در اصطلاح به معنى کوششى است‏جهت ایجاد دگرگونى مطلوب در فرد و به‏کمال رساندن تدریجى و مداوم او.
در تعریف تربیت نظرات مختلفى وجوددارد:
از نظر فلاسفه و علماى اخلاق: پروردن‏قواى جسمى و روحى انسان است، براى‏وصول به کمال مطلوب مقدر انسانى .
از نظر روان شناسان: تربیت مراقبتى‏است دائم از حیات در حال رشد و ایجادتغییر در فرد به منظور یافتن قدرت درک‏مسائل و ایجاد زمینه جهت استقلال فکرى وهمچنین شکوفایى استعدادهاى مادر زادى‏فرد.
از دیدگاه اسلام: تربیت وسیله‏اى است‏براى ساختن مستمر و به عمل آوردن آدمى‏که حاصل آن داشتن انسانى است متفکر،مؤمن، متعهد و مسؤول که در برابر محیط‏ارزیاب و منتقد و در جنبه رفتار، عامل به‏یافته‏هاى مکتب است.
باید توجه داشت که تربیت ازدیدى‏نوعى تحمیل به حساب مى‏آید.الزامات و قیودى وجود دارد که تحمل‏آن براى طفل ضرورى است اما کودک‏خلاف آن را مایل است. کودک یانوجوان اغلب تحت تاثیرخواسته‏هایى است که بدون‏آینده‏نگرى یا آگاهى از عواقب تسلیم‏شدن به این خواسته‏ها، در بر آوردن‏آنها اصرار مى‏ورزند.
اگر او در برابر این گونه‏خواسته‏هاى نابجاى خود مقاومتى‏احساس نکند. یعنى قاطعیتى در برابرآنها وجود نداشته باشد همواره به‏نوعى خواسته‏هاى خود را به کرسى‏مى‏نشاند.
در مواردى پدر یا مادر لازم است‏با قاطعیت در برابر کارهاى ناپسند یاخیره سریهاى فرزند بایستند. بطورى‏که همواره این احساس در فرزندوجود داشته باشد که دستش براى‏انجام کارهاى ناپسند باز نیست و به‏عبارت دیگر فردى رها شده به حال‏خود نیست.
در محبت زیاده روى نکنیم
اگر چه هیچ عاملى مانند محبت وتوجه صحیح در نرم کردن دلها و ایجادجو صمیمى و دوستانه مؤثر نیست واگر چه مهمترین عامل در تربیت‏فرزندان و ایجاد اعتماد به نفس وخصوصیات شخصیتى سالم و مثبت‏در آنها سیراب کردن کودکان ونوجوانان از مهر و محبت است، اماباید توجه داشت که تاکید بر محبت‏به‏معناى افراط و زیاده‏روى در آنهانیست. در روایتى از امام محمدباقر«علیه السلام‏» آمده است:
"بدترین پدران کسانى هستند که‏در محبت و نیکى نسبت‏به فرزندان‏زیاده‏روى کنند".
باید توجه داشت که محبتهاى‏افراطى اولا باعث مى‏شود که فرزندشخصیت مستقلى نداشته باشد وبیش از حد وابسته بار بیاید و همواره‏خود را محتاج توجه و یارى دیگران‏ببیند. در ثانى فرزندانى که بیش از حدمورد توجه و محبت والدین قرارمى‏گیرند. از دیگران نیز توقع محبتهاى‏آن چنانى را دارند و زمانى که واردجامعه مى‏شوند، چون توقعات آنهابرآورده نمى‏شود، سرخورده ومایوس مى‏شوند و گاهى باپرخاشگرى برخورد مى‏کنند. (1)
چنین افرادى نمى‏توانند با دیگران‏رابطه عاطفى متعادل و منطقى برقرارکنند. زیرا که توقعات بیش از حد آنان‏موجب مى‏شود که افرادى بسیار زودرنج و شکننده باشند. باید اشاره کردکه معمولا این افراد در زندگى‏زناشویى خود نیز به علت همین‏روحیه آسیب‏پذیر و نامتعادل بامشکلات جدى روبرو مى‏شوند.
همواره باید ابراز محبت همراه بااصولى باشد. چنانچه فرزندى مرتکب‏کارى خلاف مى‏شود در حین انجام وبلافاصله بعد از آن ابراز محبت‏یانشان دادن توجه کار نادرستى است.اکثرا والدین ندانسته در چنین‏موقعیتهایى رفتارهاى غلط کودکان راتقویت مى‏کنند.
مثلا گاهى اوقات وقتى فرزندخواسته‏اى کاملا غیر منطقى و نابجادارد و شرایط آن فراهم نیست، بعضى‏والدین براى آرام کردن کودک او رامى‏بوسند و نوازش مى‏کنند و وعده‏فراهم کردن یا انجام آن را به کودک‏مى‏دهند. به جاى آنکه خیلى قاطع اماملایم به او بفهمانند که اصلا با اوموافق نیستند و چنین کارى صحیح‏نیست. کودکانى که به آنها مجوزداشتن خواسته‏هاى غیر منطقى وتوقعات بیجا خیلى راحت داده شده‏زمانى که کمى بزرگتر مى‏شوند،والدین از وظیفه‏شناس نبودن و متوقع‏بودن آنها بسیار گله‏مندند. صاحب‏نظرى در این زمینه اشاره مى‏کرد که‏اجازه دهید کودکان با عقوبت متناسب‏با کار نابجاى خود مواجه شوند; به‏عبارت دیگر باید اجازه داد که کودکان‏پى آمدهاى طبیعى و منطقى رفتارهاى‏خود را تجربه کنند. (2) متخصصان‏مسائل تربیتى معتقدند اصلا به صلاح‏کودکان نیست که دریابند حتى اگر به‏وظایف خود عمل نکنند و یا اعمال‏ناپسند انجام دهند، هیچ اتفاقى روى‏نخواهد داد. در اینجا باید به این نکته‏توجه داشت که در تربیت لازم است ازخطاهاى کم اهمیت و کوچکتر کودکان‏صرف نظر و هر ایراد جزئى را بویژه‏در نوجوانان بلافاصله مورد انتقاد واعتراض قرار نداد، تا بتوان مواردمهمتر را با قاطعیت جلوگیرى کرد;چرا که تذکرات مداوم و پى در پى نه‏تنها بعد از مدتى بى تاثیر مى‏شود بلکه‏روحیه لجاجت و سرکشى را در کودک‏بوجود مى‏آورد. در این زمینه حضرت‏على‏«علیه السلام‏» فرموده‏اند: "الافراط فى‏الملامه یشب میزان اللجاج " ; افراط وزیاده‏روى در سرزنش کردن،شعله‏هاى لجاجت را دامن مى‏زند.
قاطعیت و نافرمانیهاى کودک:
اکثر خانواده‏ها از این جهت که‏کودکان حرف شنوى ندارند و تمردمى‏کنند مشکل دارند. مى‏توان گفت‏قدم اول در این راه یافتن تسلط است‏که شرط لازم براى تربیت‏به شمارمى‏رود. دوم توجه به این نکته است که‏این سلطه از روى مهر و توام با محبت‏باشد. یکى از راههاى ایجاد سلطه،هیبت و جذبه است. هیبت و جذبه درکل شخصیت و رفتار انسان باید نشان‏داده شود و این مهم با بلند کردن صداایجاد نخواهد شد.
داد و بیداد بیش از حد معمول ودائمى موقعیت والدین را متزلزل‏مى‏کند. باید توجه داشت که بیشترموقعیتهاى انضباطى وقتى بااحساساتى شدن زیاد از حد همراه‏شود کمتر اثر بخش خواهد بود. (3) یکى دیگر از راههاى مهم در ایجادسلطه قاطعیت است. در اینجا مى‏توان‏قاطعیت را به پافشارى روى حرف‏خود تعبیر کرد; به این معنا که والدین‏حرفشان حرف باشد و در برابرخواسته‏هاى نامعقول کودک با قدرت‏بایستند و با جیغ و دادهاى او تسلیم‏نشوند. البته رفتار والدین نباید به‏گونه‏اى باشد که عصبانیت را در کودک‏تشدید کنند، بلکه با حفظ متانت نبایدزیر بار حرف غیر منطقى کودک بروند.این کار در ابتدا براى کسانى که همیشه‏به کودک خود باج داده‏اند مشکل‏است; چرا که معمولا کودک از همان‏سنین حدود یک سال سلطه‏گرى خودرا آغاز مى‏کند. این کودکان از همان‏ابتدا احساس کرده‏اند که خانواده‏محور ثابت و محکمى ندارد و همین‏احساس از میزان فرمانبردارى و اتکاى‏آنها به خانواده کاسته و بر جسارت‏آنها در برآوردن خواسته‏هاى خویش‏افزوده است. و نیز دریافته‏اند که دربرابر تصمیمات پدر و مادر مى‏توان‏ایستاد و با مختصر اصرار و چانه زدن،آنها را از تصمیماتشان منصرف کرد وسرانجام خواسته‏هاى خود را بر آنهاتحمیل نمود.
باید دانست که پس از یکى دوبارپافشارى و مقاومت‏خیرخواهانه ومدبرانه والدین، کودک تسلیم شده وبهتر به وظایفش عمل خواهد کرد. درمورد کودکان بزرگتر مى‏توان درصورت نافرمانى او را از یکى ازامکاناتى که برایش تامین کرده‏ایم‏موقتا محروم کنیم - کاملا منصفانه وحساب شده و به وى بفهمانیم‏همانطور که پدر و مادر موظف به‏تامین او هستند، او نیز وظایفى درمقابل پدر و مادر دارد.
براى برخوردارى از قاطعیت هرچه بیشتر باید توجه داشت که فرمانهاجدى، کوتاه، محکم و در عین حال‏گرم و صمیمى باشد. و اگر پیامها تا حدممکن کوتاهتر و تعداد تذکرها کمتر ودر عوض بر جدیت و پافشارى روى‏آن افزوده شود، نتیجه مطلوب‏ترى‏حاصل مى‏گردد. (4) اصل باید بر این باشد که در موردلغزش و خطا و در صورت عدم تاثیرهدایت‏ها، قواعد انضباطى درباره‏کودک اجرا شود، مربى در مواردى‏نیاز است که مقاومت کودک را در هم‏شکند و او را به مقصد هدایت نماید وبدیهى است که در این راه به‏لجاجت‏ها، فریادها و گاهى اشکهاى‏او اعتنایى نخواهد شد. (5)
قاطعیت غیر از خشونت است
در اینجا باید به این نکته ظریف‏توجه داشت که خشونت‏بى جا نوعى‏ضعف روحى و اخلاقى است و فردخشن هیچ وسیله‏اى غیر ازپرخاشگرى براى اجراى مقاصدخویش نمى‏شناسد. چه بسیارنوجوانانى که قربانى خشونت والدین‏یا مربیان شده‏اند و روحیه‏اى ناسالم ونامتعادل پیدا کرده‏اند و یا در تعاقب آن‏خشونتها خصوصیاتى از قبیل‏خودکم‏بینى و احساس حقارت و یا کبرو غرور کاذب در آنها پدیدار شده‏است. به همان اندازه که خشونت‏ناشى از ضعف روحى و اخلاقى‏است، قاطعیت، جدیت و داشتن‏قدرت تصمیم‏گیرى ناشى از قدرت‏روحى و از امتیازات اخلاقى است که‏اگر با نرمخویى، سعه صدر وصمیمیت و روشن بینى همراه شود، آثارى بسیار مفید و سازنده به دنبال‏خواهد داشت.
همچنین قاطعیت‏با سختگیرى‏متفاوت است. سختگیرى با کودک‏ارتباط پیدا مى‏کند. در حالى که قاطع‏بودن با رفتار و احساس شما مرتبط‏است. سختگیرى به کنترل غلط کودک‏مربوط مى‏شود و قاطع بودن، طرزتلقى خاص یک فرد نسبت‏به‏تصمیماتش است. (6) لازم است‏با استوارى و بیان روشن‏به فرزندانتان بفهمانید که چه انتظارى‏از آنان دارید تا آنان هم بتواننداعمالشان را متناسب با انتظارات شماشکل دهند.
قاطعیت و رشد و قوام شخصیت کودک
رفتارى را که پدر و مادر در خانواده‏نسبت‏به کودک پیش مى‏گیرند و یابطور کلى روش تربیتى والدین اثربسیار محسوسى در رشد اجتماعى وشخصیتى کودک به جا مى‏گذارد. به‏این معنا که روش تربیتى والدین اعم ازسخت‏گیر و خودکامه بودن یا بسیارسهل گیر و حمایت‏کننده بودن تاثیرمستقیم در رشد عاطفى و اجتماعى اودارد. تحقیقات متعددى در این زمینه‏انجام شده که به عنوان نمونه به دومورد آن اشاره مى‏شود. (7) دیانا باوم ریند(1973) از دانشگاه‏کالیفرنیا مجموعه بررسیهایى را انجام‏داده که در آنها الگوهایى از شیوه‏هاى‏رفتارى والدین بررسى شده است. این‏مجموعه بررسیها با مقایسه‏اى بین‏والدین کودکانى که در دوران پیش ازمدرسه توانش هایى در سطح بالاداشتند و والدین سایر گروههاى‏کودکان آغاز شد. کودکان توانا آنهایى‏بودند که از لحاظ استقلال یا رشدیافتگى، متکى به خود بودن، فعال‏بودن، میل به کاوش و دوستى وجهت‏گیرى به سوى پیشرفت، رتبه‏بالایى داشتند. کودکان داراى این‏الگوى رفتارى (که در این تحقیق‏الگوى الف نام گرفته‏اند) با دو گروه‏دیگر مقایسه شدند. کودکانى که نسبتابه خود متکى ولى ناراضى، منزوى وبى‏اعتماد به دیگران بودند، الگوى(ب) تلقى شدند. کودکانى که اتکا به‏خود، میل به کاوش و کنترل بر خود درآنها بسیار ضعیف بود و رشد یافتگى‏در آنها کمتر بود الگوى (ج) نام‏گرفتند.
شایان ذکر است که در این تحقیق‏سه روش یا الگوى تربیتى از والدین‏در نظر گرفته شده است:
1- والدین قاطع و اطمینان بخش
2- والدین مستبد
3- والدین سهل‏گیر و گذشت‏کننده.
نتایج نشان داد که نمره والدین‏کودکان با کفایت و رشد یافته (الگوى‏الف) در همه جنبه‏ها بالا بود. این گروه‏والدین در مقایسه با سایر گروههاگرمتر و با محبت‏تر بودند و با فرزندان‏خود رابطه بر قرار مى‏کردند، در عین‏حال آنان را کنترل مى‏کردند و از آنان‏توقع رفتار عاقلانه داشتند. هرچند به‏استقلال و تصمیمات فرزندان احترام‏مى‏گذاشتند، اما در برابر کارهاى‏ناپسند آنان در مواضع خود محکم‏مى‏ایستادند و دلایل قاطعانه‏اى درمورد راهنماییهاى خود ارائه مى‏دادند.
والدین کودکان الگوى (ب) ازلحاظ اعمال کنترل منطقى رتبه کمترى‏گرفتند. آنان بیشتر به اعمال قدرت وانضباط اجبارى تاکید داشتند و درضمن کمتر با فرزندان گرم و صمیمى‏بودند. این گروه والدین مستبد نامیده‏شدند. چنانکه اشاره شد فرزندان این‏گروه از والدین بیشتر ناراضى، منزوى‏و بى‏اعتماد به دیگران بودند. والدین‏کودکانى که کمتر رشد یافته بودند وشخصیت‏هایى ناپخته داشتند، والدین‏سهل‏گیرى (الگوى ج) بودند که‏فرزندان خود را کنترل مى‏کردند، ازآنان توقعى نداشتند و گرم بودند. درامور خانه نظم و ترتیبى نداشتند و درتنبیه یا پاداش دادن به فرزندان خودجدى نبودند بطور جدى از فرزندان‏خود انتظار رفتار عاقلانه نشان‏مى‏دادند و آنان را به‏طور جدى ازآسیب رساندن به اسباب خانه یاوسایل دیگران منع نمى‏کردند.
همچنین نتایج تحقیقى که کارل‏گریسون(1972) در این زمینه انجام‏داده نشان داده است که فرزندان،والدین سهل‏گیر و حمایت کننده که‏قاطعیت کمترى در روش تربیتى آنان‏وجود داشته است، خصوصیاتى ازجمله تاخیر در بلوغ و پختگى عاطفى‏و اجتماعى، نداشتن خود رهبرى،نداشتن احساس مسؤولیت و نداشتن‏اعتماد به نفس کافى دارند. (8)
از ترحم کردن اجتناب کنید:
بسیارى از والدین فرزندانشان را ازقبول مسؤولیت‏بر حذر مى‏دارند، زیرانسبت‏به آنان احساس دلسوزى‏مى‏کنند. ترحم یک طرز تفکر مخرب‏است که به کودک مى‏گوید آنقدرضعیف است که نمى‏تواند از عهده‏مشکلاتش برآید. والدینى که به‏کودکانشان ترحم مى‏کنند. اغلب‏نمى‏دانند که محافظت‏بیش از حد به‏معناى گرفتار کردن کودک است.محافظت‏بیش از حد که معمولا ازوالدین نامطمئن سر مى‏زند، مانع رشدشخصیت کودک خواهد بود. ترحم باهمدلى متفاوت است. از آنجا که‏مادران به فرزندانشان عشق مى‏ورزند، باید با آنان همدلى کنند و به آنها نشان‏دهند که احساسشان را درک مى‏کنند.همدلى نقاط قوت کودک را افزایش‏مى‏دهد، در حالى که ترحم و ندادن‏مسؤولیت و قاطعیت نداشتن بجا،نقاط ضعف کودک را تقویت مى‏کند. (9) به عقیده "فردریک پرز" صاحب‏یکى از نظریه‏هاى روان درمانى ناکامى‏جزء مثبتى در فرآیند قوام شخصیت‏است; زیرا انسان را وا مى‏دارد تانیروهایش را به کار اندازد وتوانایى‏هاى بالقوه‏اش را کشف کند و باتسلط بر محیط بر ناکامى خویش غلبه‏کند. کودکى که در حد اعتدال و باخیرخواهى و دلسوزى والدین یامربیان ناکام شده باشد، توانایى‏بالقوه‏اش را براى کنترل خود و مستقل‏شدن به کار مى‏بندد. (10)
در پایان باید این نکته ظریف ومهم را نیز یادآور شد که اجراى قواعدانضباطى درباره کودک امرى نیست که‏ناگهانى و یکباره صورت گیرد.ضرورى است که از مراحل ساده وآسان و با خیرخواهى شروع شود و درصورت نتیجه ندادن به مراحل‏سخت‏تر و جدى‏تر منتهى گردد. این‏مراحل عبارتند از :
1- تذکر: یادآورى چیزى که قبلا ازروى خیرخواهى به عنوان وظیفه براى‏کودک مطرح کرده‏ایم.
2- اخطار: مربى نزدیک شدن خطررا گوشزد و به او تفهیم کند که راه‏غلطى را در پیش گرفته است.
3- تحکم: گاهى کودک در برابرآنچه به او گفته شده، مقاومت مى‏کند;در حالى که انجام آن براى او ضرورى‏است. در چنین مواردى باید از درتحکم وارد شد.
4- توبیخ: لازم است توبیخ متناسب‏با جرم و میزان آن به اندازه‏اى باشد که‏کودک احساس نکند که جاى جبران‏کردن وجود ندارد.
5- سلامت: گاهى به کودک بالحن‏تندترى یاد آورى مى‏کنیم که مگر به‏شما نگفته بودم؟...
6- قهر: در آن هنگام که بى‏اعتنایى‏به کودک سود نبخشد مى‏توان از این‏روش استفاده کرد، آن هم با شرایطى‏از جمله آنکه مدت قهر طولانى‏نباشد.
7- تهدید: گاهى براى سازندگى وهدایت کودک ناگزیریم او را تهدیدکنیم و از شیوه ترس براى تربیت اواستفاده کنیم.
8- تنبیه: در مرحله آخر چنانکه‏مراحل قبلى کارگر نیفتد، از تنبیه‏استفاده مى‏کنیم، در اینجا بازهم این‏نکته را یادآورى مى‏کنیم که منظور ازتنبیه نیز با توجه به ریشه آن (نبه) آگاه‏ساختن کودک یا نوجوان مى‏باشد، نه‏آزار رساندن به او که چنانچه والدین ومربیان با دلسوزى مبادرت به انجام آن‏ورزند با عنایت‏حق تعالى، اثرات‏سودمند خود را با برجاى خواهدگذاشت.
در ضمن باید اضافه کرد که تنبیه‏همه‏گاه به صورت تنبیه بدنى نیست،ممکن است گاهى تنبیه به صورت‏محروم کردن از شى مورد علاقه طفل،سلب آزادى موقتى کودک، اخطارکتبى یا شفاهى، عدم اجازه براى‏ورزش، تفریح یا مسافرت یا شرکت‏در مهمانى و از این قبیل باشد.
گاهى نیز مى‏توان بگونه‏اى پیش‏رفت که کودک حساب کند قصد تنبیه‏او را دارید ولى تنبیه را معلق گذاشت ودید که پس از آن کودک چگونه عمل‏خواهد کرد. در همه حال تنبیهى که‏براى کودک بکار مى‏رود، بایدبگونه‏اى باشد که احساس نکند این‏امر عکس العمل شخصى علیه اوست.بلکه دریابد نتیجه عمل اوست .
پى‏نوشتها:
1) ر.ک: سادات - محمدعلى: راهنماى پدران‏و مادران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ‏چهارم، 1372
2) ر.ک: فابر - آل و مازیش - الین: به‏بچه‏هاگفتن، از بچه‏ها شنیدن. ترجمه فاطمه‏عباسى فر. انتشارات روش نو، چاپ سوم،فصل‏3، 1370
3) ر.ک: پورنقشبند زهرا: اطاعت و حرف‏شنوى در کودک، مرکز ترجمه و نشر کتاب،1373
4) همان منبع، ص 20
5) قائمى على: زمینه تربیت، انتشارات‏امیرى، 1368، ص 235
6) میر. دان ونیک. دى مگى. گارى: والدین‏مؤثر فرزند مسؤول،ترچمه مجید رئیس دانا،انتشارات رشد، 1371
7) ر.ک: مانس - پادل هنرى: و همکاران -رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشیدیاسایى، نشر مرکز
8) ر.ک: پارسا محمد: روان‏شناسى تربیتى،انتشارات سخن، فصل 3
9) مایر، دان دینک دى مگى، گارى: والدین‏مؤثر، فرزند مسؤول، ترجمه رئیس‏دانا،انتشارات رشد، 1371، ص 120
10) شفیع آبادى، عبدالله: ناصرى، غلامرضا،نظریه‏هاى مشاوره ور وان درمانى - نشر مرکز،ص 187
منابع و مآخذ:
1- سادات محمد على: راهنماى پدر و مادران دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1372
2- پورنقشبند زهرا: اطاعت و حرف شنوى در کودک، مرکز ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول،1373
3- پارسا محمد: روان‏شناسى تربیتى،انتشارات سخن چاپ سوم، 1375
4- فابر آدل - مازیش، الین: به بچه‏ها گفتن، از بچه‏ها شنیدن، ترجمه فاطمه عباسى، انتشارات‏روش نو ، چاپ سوم، 1370
5- شفیع آبادى عبدالله; ناصرى، غلامرضا: نظریه‏هاى مشاوره و روان درمانى، نشر مرکز
6- ماسن پارل هنرى و همکاران - رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایى، نشر مرکز.
7- قائمى على: زمینه تربیت، انتشارات امیرى - چاپ ششم، 1368
8- مایر دان دنیک ; دى مگى، گارى: والدین مؤثر، فرزند مسؤول: ترجمه مجید رئیس دانا،انتشارات رشد، چاپ اول، 1371

هوش معنوی یا SQ

هوش معنوی یا SQ
 هوش معنوی یا SQ را می توان همان توانایی دانست که به ما قدرتی می دهد و رویاها و تلاش و کوشش برای به دست آوردن آن رویاها را می دهد.
این هوش زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها معتقدیم و نقش باورها، هنجارها، عقاید و ارزش ها را در فعالیت هایی را که بر عهده می گیریم در بر می گیرد.
هوشی که به واسطه آن سوال سازی در ارتباط با مسائل اساسی و مهم در زندگی مان می پردازیم و به وسیله آن در زندگی خود تغییراتی را ایجاد می کنیم.
با استفاده از هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات می پردازیم. هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیت هایمان معنا و مفهوم بخشیده و با استفاده از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدامیک از اعمال و رفتارهایمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی مان بالاتر و عالی تر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم.
یکی از نمادهایی که معمولا در توضیح این هوش به کار گرفته می شود، نماد گل نیلوفر است که در آن با تلفیق سنت و عقاید موجود در شرق و غرب و با استعانت از مسائل علمی، مدلی قابل لمس و زیبا برای SQ ارائه داد.
در این مدل هر سطح از گلبرگ ها یکی از سه توان پایه ای در بشر هستند. بیرونی ترین گلبرگ ها، نشانگر شش نوع «خود» است. همان طور که اشاره شد هوش معنوی یکی از توانایی های ذاتی و فطری در انسان است که همانند سایر هوش ها چنانچه مورد توجه قرار گیرد می تواند پرورش یافته و توسعه یابد.
به عبارتی SQ قابل توصیف و توضیح و اندازه گیری است. برای اندازه گیری این هوش می توان به سنجش مهارت ها و توانایی هایی که ناشی از این هوش است بپردازیم.
▪ افرادی که دارای هوش معنوی هستند دارای این صفات می باشند:
- قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها
- بالا بودن خودآگاهی در این افراد
- حسی که این افراد را هدایت درونی می کند
- درس گرفتن از تجربیات و شکست ها
- از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانستن
- توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم
- گفتن «چرا؟»
- پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها
- توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش
- برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا
برای روشن تر شدن هوش معنوی مثالی از هوش هایی می زنیم که نشانگر هوش چندگانه است که با هوش جسمی آغاز می شود با PQ نمایش می دهند.
این هوش ابتدایی ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص می دهد در واقع PQ آگاهی جسمی و نحوه استفاده ماهرانه از آن را شامل می شود. قسمت بعدی هوش منطقی یا عقلا نی IQ است. هوشی که در حال حاضر بیش از سایر هوش ها در سیستم های آموزشی مورد توجه قرار می گیرد.
پس از IQ سطح دیگری است که به EQ اختصاص دارد این هوش در زمینه کسب موفقیت در بازار کار نقش مهمی دارد و ما را در حین برقراری ارتباط یاری می دهد و از این بابت مهم تر بوده و تا حدی از قابلیت پیشگویی برخوردار است.
آخرین لا یه SQ است که هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و عملکرد همراه با بصیرت، ملا یمت و مهربانی را شامل می شود.
IQ به منزله دروازه برای ورود است. در صورت برخوردار نبودن از حداقل لا زم IQ قادر به ورود در فضای دلخواه برای مطالعه رشته مورد علا قه مان نخواهیم بود، اما آن چه ما را در زمره بهترین ها در شغلمان و رشته مورد علا قه مان جای می دهد میزانEQ در ماست.
EQ و SQ به هم مرتبطند. اما در عین حال دو هوش متفاوت و جدا از هم به حساب می آیند.
بهره مندی از حداقل EQ می تواند شروع مناسبی را در سفرهای روحانی و معنوی فرد در پی داشته باشد، چرا که کمی خودآگاهی و همدلی برای شروع این روند لا زم است، اما به محض آغاز تمرینات معنوی، هوش معنوی خود می تواند در رشد EQ نقش بسیار تقویت کننده و فعال کننده داشته باشد.
از طرف دیگر رشد EQ نیز می تواند در رشد و ارتقای SQ موثر باشد. در واقع EQ و SQ تاثیری مستقیم و مثبت بر یکدیگر دارند و رشد و توسعه هر یک باعث پرورش وتوسعه دیگری می شود.
باید دانست که کامپیوترها نیز از میزان IQ بالا یی برخوردارند و اغلب حیوانات دارای EQ بالا یی هستند اما این تنها انسان است که از هوش معنوی SQ برخوردارند، هوشی تحول پذیر، توانایی ای که به او قدرت می دهد تا خلا ق باشد و قوانین و نقش ها را دستخوش تغییرات خودنماید، بتواند تحولا ت اساسی ایجاد کند و دنیای اطرافش را به بهترین شکل متحول سازد.

هوشی که به واسطه آن سوال سازی در ارتباط با مسائل اساسی و مهم در زندگی مان می پردازیم و به وسیله آن در زندگی خود تغییراتی را ایجاد می کنیم.
با استفاده از هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات می پردازیم. هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیت هایمان معنا و مفهوم بخشیده و با استفاده از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدامیک از اعمال و رفتارهایمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی مان بالاتر و عالی تر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم.
یکی از نمادهایی که معمولا در توضیح این هوش به کار گرفته می شود، نماد گل نیلوفر است که در آن با تلفیق سنت و عقاید موجود در شرق و غرب و با استعانت از مسائل علمی، مدلی قابل لمس و زیبا برای SQ ارائه داد.
در این مدل هر سطح از گلبرگ ها یکی از سه توان پایه ای در بشر هستند. بیرونی ترین گلبرگ ها، نشانگر شش نوع «خود» است. همان طور که اشاره شد هوش معنوی یکی از توانایی های ذاتی و فطری در انسان است که همانند سایر هوش ها چنانچه مورد توجه قرار گیرد می تواند پرورش یافته و توسعه یابد.
به عبارتی SQ قابل توصیف و توضیح و اندازه گیری است. برای اندازه گیری این هوش می توان به سنجش مهارت ها و توانایی هایی که ناشی از این هوش است بپردازیم.
▪ افرادی که دارای هوش معنوی هستند دارای این صفات می باشند:
- قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها
- بالا بودن خودآگاهی در این افراد
- حسی که این افراد را هدایت درونی می کند
- درس گرفتن از تجربیات و شکست ها
- از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانستن
- توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم
- گفتن «چرا؟»
- پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها
- توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش
- برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا
برای روشن تر شدن هوش معنوی مثالی از هوش هایی می زنیم که نشانگر هوش چندگانه است که با هوش جسمی آغاز می شود با PQ نمایش می دهند.
این هوش ابتدایی ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص می دهد در واقع PQ آگاهی جسمی و نحوه استفاده ماهرانه از آن را شامل می شود. قسمت بعدی هوش منطقی یا عقلا نی IQ است. هوشی که در حال حاضر بیش از سایر هوش ها در سیستم های آموزشی مورد توجه قرار می گیرد.
پس از IQ سطح دیگری است که به EQ اختصاص دارد این هوش در زمینه کسب موفقیت در بازار کار نقش مهمی دارد و ما را در حین برقراری ارتباط یاری می دهد و از این بابت مهم تر بوده و تا حدی از قابلیت پیشگویی برخوردار است.
آخرین لا یه SQ است که هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و عملکرد همراه با بصیرت، ملا یمت و مهربانی را شامل می شود.
IQ به منزله دروازه برای ورود است. در صورت برخوردار نبودن از حداقل لا زم IQ قادر به ورود در فضای دلخواه برای مطالعه رشته مورد علا قه مان نخواهیم بود، اما آن چه ما را در زمره بهترین ها در شغلمان و رشته مورد علا قه مان جای می دهد میزانEQ در ماست.
EQ و SQ به هم مرتبطند. اما در عین حال دو هوش متفاوت و جدا از هم به حساب می آیند.
بهره مندی از حداقل EQ می تواند شروع مناسبی را در سفرهای روحانی و معنوی فرد در پی داشته باشد، چرا که کمی خودآگاهی و همدلی برای شروع این روند لا زم است، اما به محض آغاز تمرینات معنوی، هوش معنوی خود می تواند در رشد EQ نقش بسیار تقویت کننده و فعال کننده داشته باشد.
از طرف دیگر رشد EQ نیز می تواند در رشد و ارتقای SQ موثر باشد. در واقع EQ و SQ تاثیری مستقیم و مثبت بر یکدیگر دارند و رشد و توسعه هر یک باعث پرورش وتوسعه دیگری می شود.
باید دانست که کامپیوترها نیز از میزان IQ بالا یی برخوردارند و اغلب حیوانات دارای EQ بالا یی هستند اما این تنها انسان است که از هوش معنوی SQ برخوردارند، هوشی تحول پذیر، توانایی ای که به او قدرت می دهد تا خلا ق باشد و قوانین و نقش ها را دستخوش تغییرات خودنماید، بتواند تحولا ت اساسی ایجاد کند و دنیای اطرافش را به بهترین شکل متحول سازد.

تنبیه بدنى کودکان و راه حل‏هاى جایگزین

تنبیه بدنى کودکان و راه حل‏هاى جایگزین
وقتى سخن از«تنبیه‏» به میان مى‏آید، در اکثر ذهن‏ها، «انضباط‏» متبلور مى‏شود و در نتیجه‏برخى تنبیه را با انضباط و اطاعت کورکورانه مترادف مى‏دانند. بعضى افراد معتقدندکه انضباط در سایه اطاعت کورکورانه به دست مى‏آید و منضبط کسى است که بدون اظهارنظرى، دستور مافوق خود را اجرا نماید. کسانى که این گونه فکر مى‏کنند، چند فرض‏را قبول کرده‏اند که:
1- مافوق هیچ وقت اشتباه نمى‏کند و دستورهاى او همیشه با صلاح و صواب همراه است.
بنابراین، زیردستان بدون چون و چرا باید از وى اطاعت کنند;
2- افرادى که تحت‏سرپرستى یک نفر قرار دارند، معمولا از لحاظ فهم و درک ضعیفند، روى این اصل، صلاح‏و صرفه ایشان در این است که دستورهاى سرپرست را بدون این که درباره آنها بحث‏کنند، به اجرا درآورند;
3- اطاعت کورکورانه، پیشرفت و نتیجه کار را بهتر مى‏سازدو امور را تحت نظم و قاعده معین درمى‏آورد. (1)
متاسفانه این فرض‏ها را بسیارى از والدین و مربیان پذیرفته‏اند و فکر مى‏کنندکه اگر کودک از آنها اطاعت محض کند، خوشبخت‏خواهد شد و بنابراین، زمانى که کودک‏از دستور آنان سرپیچى مى‏کند، او را تنبیه مى‏کنند تا طبق نظر آنها رفتار کند.
این گروه معتقدند: ترس از تنبیه، کودک را به اجراى وظایف معین وامى‏دارد ومانع از این مى‏شود که او به انجام کارى که مخالف مقررات است، مبادرت ورزد.
تنبیه اثر فورى دارد و کودک را از ادامه تخلف باز مى‏دارد.
چنین والدین و مربیانى غافلند که اطاعت و انضباطى که از راه تنبیه حاصل شود،موجب اضمحلال و نابودى حس ابتکار کودک مى‏گردد. نیروى کنجکاوى دیگر رشد نمى‏یابد.
این گونه کودکان چون به سن بلوغ و رشد رسند یا از هیچ مقامى اطاعت نمى‏کنند وراه عصیان در پیش مى‏گیرند، و یا آن که مطیع همه مى‏شوند و براى فرمانبردارى و توسرى خوردن آمادگى پیدا مى‏کنند. (2) کودکى که از ترس والدین و مربیان خود دست از کارناصواب مى‏کشد، در بزرگسالى نیز بدون این که خود متوجه باشد، فقط موقعى دست ازکار ناصواب برخواهد داشت که از تنبیه بالاترى بترسد و یا او را واقعا تنبیه کنند.
در صورتى که اصل واقعى تربیت اقتضا مى‏کند که آدمى عمل خلاف را نه از ترس تنبیه،بلکه به صرف خلاف بودن آن مرتکب نشود و تنها براى این که وجدانش از ارتکاب به‏گناه مبرا باشد، از انجام آن سر باز زند. (3)
بسیارى از والدین و مربیانى که تنبیه را تجویز مى‏کنند، معمولا افراد خودخواهى‏هستند و به سبب عدم اجراى فرمان آنها و برخوردن به حیثیتشان به تنبیه کودکان‏خود اقدام مى‏کنند و به این ترتیب خشم خود را فرو مى‏نشانند.
یکى دیگر از اثرهاى منفى تنبیه این است که کودکان از روش تنبیهى والدین خودتقلید مى‏کنند. کودکى که سیلى خورده یا به پشت او زده‏اند، به هنگامى که مى‏کوشدتا در مورد دیگران اعمال قدرت کند، مى‏آموزد که پرخاشگرى خود را به همین نحوابراز کند. در یک بررسى از تضادهاى بین کودک و بزرگسال به کودکان پیش دبستانى‏نوار ویدیویى نشان دادند و از آنان سوال شد که اگر به جاى والدین مى‏بودند، چه‏احساسى مى‏داشتند؟
روش‏هایى که پیشنهاد کردند، شبیه به همان روش‏هایى بود که والدین خودشان درهمان موقعیت‏به کار مى‏بردند. (4)
وقتى که والدین فرزندان خود را تنبیه مى‏کنند در واقع به آنان مى‏آموزند که درآینده چگونه والدینى باشند. بعضى محققان معتقدند که به همین طریق بدرفتارى باکودک از نسلى به نسل دیگر منتقل مى‏شود. بسیارى از والدین که فرزندان خود را کتک‏مى‏زنند. خودشان در کودکى اذیت و آزار دیده‏اند. هم چنین تنبیه باعث مى‏شود که‏کودک از کسى که تنبیه مى‏کند، بپرهیزد. و بسیار مشاهده مى‏شود که کودک هیچ علاقه‏اى‏به والدین و محیط خانه ندارد و همیشه از محیط خانه گریزان است. این گریز ازخانه باعث مى‏شود با افرادى که تربیت درستى ندارند، بیشتر نشست و برخاست کند وبه بزهکارى و انحراف سوق پیدا نماید.
تنبیه موقعیت اجتماعى فرد را متزلزل مى‏کند; روى همین، کودک براى حفظ موقعیت‏اجتماعى خویشتن، از اقدام به کارى که سبب اجراى تنبیه درباره وى شود، خوددارى‏مى‏نماید. با این که تنبیه اثر فورى دارد و ممکن است کودک را از ادامه تخلف بازدارد، با این حال، اثر تنبیه کم است و ارزش تربیتى ندارد. تنبیه خود به خود فردرا متوجه زشتى و عیب کار خویشتن نمى‏سازد. شخصیت او را مضمحل مى‏کند و غالبازیان‏هاى فراوانى در بر دارد; مثلا تنبیه بدنى ممکن است‏سبب نقص اعضاى بدن شود وتنبیه روانى نیز آثار سویى در شخصیت فرد باقى مى‏گذارد. اثر تنبیه موقتى است;یعنى در وقت معین، شخص را از انجام کارى باز مى‏دارد، ولى همان طور که گفته شد،فرد را متوجه نتایج وخیم کار نمى‏کند و به محض این که ترس از تنبیه از میان رفت،دوباره به انجام آن مبادرت مى‏ورزد.
اسکینر، روان‏شناس معروف بعد از تحقیقات فراوانى که در زمینه تشویق و تنبیه‏انجام داد، چنین نتیجه گیرى کرد که:
تنبیه در دراز مدت بى‏تاثیر است. چنین به نظر مى‏رسد که تنبیه صرفا رفتار اورا پس مى‏زند و زمانى که دیگر تهدید تنبیه وجود نداشته باشد، نرخ پاسخ به میزان‏اولش باز مى‏گردد. بنابراین، گرچه تنبیه اغلب خیلى موثر به نظر مى‏رسد، در واقع‏تنها اثرى ناپایدار بر جاى مى‏گذارد. دلایل دیگر اسکینر علیه تنبیه به قرار زیرند:
1- تنبیه آثار جانبى هیجانى نامطلوب به بار مى‏آورد. ارگانیسمى که تنبیه‏مى‏شود، مى‏ترسد و این ترس به محرک‏هاى مختلفى که هنگام تنبیه شدن او حضور دارند،تعمیم مى‏یابد.
2- تنبیه به ارگانیسم نشان مى‏دهد که چه کار نکند، نه این که چه کار بکند. درقیاس با تقویت، تنبیه عملا هیچ گونه اطلاعاتى در اختیار ارگانیسم نمى‏گذارد.
تقویت نشان مى‏دهد که رفتارى که در موقعیت انجام گرفته، موثر بوده است.
بنابراین، به یادگیرى بیش‏ترى نیاز نیست.
تنبیه غالبا این آگاهى را به ارگانیسم مى‏دهد که پاسخ تنبیه شده در ایجادتقویت موثر نیست و او به یادگیرى بیش‏ترى نیاز دارد تا به پاسخى که کارساز است،منجر شود.
3- تنبیه صدمه زدن به دیگران را توجیه مى‏کند. این البته در پرورش کودکان‏بیشتر صادق است. وقتى که کودکان تنبیه مى‏شوند، تنها چیزى که مى‏آموزند، این است‏که در بعضى موقعیت‏ها صدمه زدن به دیگران جایز است.
4- کودک با قرار گرفتن در موقعیتى که بتواند در آن رفتار قبلا تنبیه شده خودرا انجام دهد، بدون این که براى آن تنبیه شود، ممکن است وادار به انجام آن‏رفتار شود. بنابراین، در غیاب عوامل تنبیه کننده، ممکن است کودکان فحش بدهند، شیشه بشکنند، با بزرگ‏ترها بى‏ادبانه رفتار کنند، به بچه‏هاى کوچک‏تر آزار برسانندو... . این کودکان آموخته‏اند که در حضور عوامل تنبیه‏کننده این رفتارها را واپس‏بزنند، اما دلایلى نمى‏بینند که در غیاب عوامل تنبیه کننده این رفتارها را انجام‏ندهند.
5- تنبیه، در شخص تنبیه شده نسبت‏به عامل تنبیه کننده و دیگران پرخاشگرى‏ایجاد مى‏کند، و این پرخاشگرى ممکن است موجب مشکلات دیگرى بشود; براى نمونه،موسسات کیفرى جامعه که تنبیه را وسیله اصلى کنترل به کار مى‏برند، مملو از افرادبسیار پرخاشگر هستند و مادام که تنبیه یا تهدید تنبیه براى کنترل رفتار آنان به‏کار مى‏رود، هم چنان پرخاشگر باقى خواهند ماند.
6- تنبیه، اغلب یک پاسخ نامطلوب را جانشین پاسخ نامطلوب دیگرى مى‏سازد.
براى نمونه کودکى که به سبب ریخت و پاش چیزها تنبیه مى‏شود، یک بچه گریه کن ازآب در مى‏آید. بى‏تردید، تنبیه شدید، بلافاصله میل به انجام عمل تنبیه شده را کاهش‏مى‏دهد. شکى نیست که این نتیجه مسبب استفاده فراوان از تنبیه است. ما به طورغریزى به کسى که رفتارش ما را مى‏آزارد، حمله مى‏کنیم، شاید نه به صورت فیزیکى،بلکه با انتقاد، عدم تایید، سرزنش یا تمسخر، صرف نظر از این که تمایل به انجام‏چنین عملى جنبه ارثى دارد یا نه، مسلما نتیجه کار تقویت کننده است و همین امررایج‏بودن آن را تبیین مى‏کند.
اما در دراز مدت تنبیه، عملا رفتار تنبیه شده را از خزانه رفتار حذف نمى‏کند وتوفیق موقتى آن در ازاى بهاى گزاف کاهش دادن کارآمدى کلى و خوشوقتى گروه تمام‏مى‏شود. (5)
این روان شناس محقق، تقویت کننده‏ها را جانشین تنبیه مى‏کند. تقویت کننده‏ها به‏وجود یا عدم هر محرکى که موجب افزایش وقوع پاسخ گردد، گفته مى‏شود. تقویت‏کننده‏ها دو نوع هستند.
مثبت و منفى. در تقویت مثبت وجود محرک موجب افزایش تکرار پاسخ مى‏شود.
اما در تقویت منفى عدم حضور یا فقدان محرک موجب تقویت مى‏گردد. وقتى که والدین‏فرزندشان را به دلیل این که به کودکى کوچک‏تر از خودش کمک کرده، تشویق مى‏کنند،یا به دلیل هر نمره 20 که در مدرسه گرفته به او مقدارى پول مى‏دهند و یا وقتى که‏اجازه مى‏دهند به دلیل این که کارى را به انجام رسانیده شب کمى دیرتر از معمول‏بخوابد، در واقع تقویت مثبت‏به کار برده‏اند. تقویت کننده‏ها ممکن است اجتماعى(تشویق محبت) یا غیر اجتماعى(چیزهاى ملموس، امتیازات خاص) باشند. تاثیرات‏تقویت‏هاى اجتماعى; مانند تشویق تا حدودى بستگى به رابطه کودک با بزرگسال دارد.
معمولا تشویق از طرف والدینى که رابطه گرم و پذیرایى با کودک دارند، موثرتر ازتشویق از طرف والدینى است که سرد و بى‏اعتنا هستند. البته گاهى تشویق از طرف‏والدینى که سرد و بى‏اعتنا هستند، ممکن است‏براى کودک اهمیت‏خاصى داشته باشد،چون به ندرت پیش مى‏آید. تاثیر تقویت‏کننده‏ها در عین حال بستگى دارد به این که‏کودک در مورد آن تقویت کننده‏ها چه نگرشى دارد و آنها را چگونه تعبیر و تفسیرمى‏کند. (6)
معمولا والدین به طور غیر عمدى رفتار کودک خود را تقویت مى‏کنند. یک مورد معمول‏تقویت غیر عمدى این است که به کودکان به هنگامى که رفتار نادرستى از آنان‏سرمى‏زند، بى‏توجه باشد. با این بى‏توجهى، پاداشى را که کودک شما مى‏توانست‏به‏احتمال زیاد از آن برخوردار شود، از او دریغ مى‏شود. به طور حتم کودکان در کانون‏توجه والدین نشو و نما مى‏کنند و محروم ساختن آنها حتى براى زمانى کوتاه مى‏توانداثر فورى بر جاى گذارد. شیوه نادیده انگارى، به ویژه وقتى موثر است که کودک شماقصد داشته باشد شما را تحریک کرده یا به کلى غافلگیر کند.
اگر ماهرانه بکوشید به سر و صدا یا حرف‏هاى زیادى و بى‏سابقه او ترتیب اثرندهید، حتما جلو حرکات او را مى‏گیرید.
وقتى که از عمل خود برگشت، حتما از وى به پاس این تغییر رفتار تعریف کنید.
وقتى به کودک خود بى‏محلى مى‏کنید، ثابت راى باشید. اگر دانه‏اى شکلات خواست واحساس کردید در این وقت نباید بخورد، تنها یک بار به او بگویید «حالا وقت‏شیرینى نیست‏» بعد چشم از او بردارید، به طورى که اصلا نگاهتان به نگاه اوبرخورد نکند و برخلاف تقاضاى او ساکت‏بمانید.
منظور از این عمل آن است که حتى حاضر نیستید به هیچ وجه به او رو نشان دهید.
اگر به رویش لبخند بزنید، به طور ضمنى به این معنى است که علنا وادارش خواهیدکرد تا پافشارى کند و این پافشارى مطمئنا حاکى از آن است که دل شما را به دست‏خواهد آورد.
کودک شما ممکن است اکنون همه تلاش خود را براى جلب توجه شما به کار گیرد، ازجمله در اتاق بدود، روى تخت‏بیفتد، یا روى فرش غلت‏بزند. برخى از کودکان وقتى‏مورد بى‏توجهى قرار مى‏گیرند، سرسختانه در پى آنند تا با پدر خود تماس جسمانى‏پیدا کنند. کودک شما ممکن است از سر و شانه‏یتان بالا رود، به لباستان بیاویزد،یا به پایتان بپیچد. این جاست که شاید دلتان نرم شود، به ویژه وقتى که او را باچهره‏اى ناراحت‏ببینید. اما، اعمال او را به کل نادیده بگیرید. وقتى از حقه‏بازى‏دست‏برداشت، آن وقت‏به او توجه نشان دهید. اگر به فعالیت مورد قبولى مشغول شد واز درخواست‏خود براى شکلات دست‏برداشت، او را تشویق کنید. (7)
والدینى که تسلیم گریه‏ها یا خواسته‏هاى غیر منطقى کودک خود شوند، نه تنهارفتار خلاف کودک را از بین نخواهند برد، بلکه همان رفتارى که قصد از میان‏بردنشان را داشتند، تقویت مى‏کنند.
بنابراین، ما مى‏توانیم به جاى تنبیه از تقویت‏کننده‏هاى مثبت و منفى استفاده‏کنیم و کودکمان را به رفتار درست وادار نماییم، هرچند این روش در آغاز وقت‏گیربه نظر مى‏رسد، ولى زمانى که شما چندین بار در مقابل رفتار ناخوشایند آنهامقاومت کنید، آنان یاد خواهند گرفت که رفتارهایى که شما به آن بى‏توجه هستید،سریع ترک کنند. حتى نتیجه آزمایش‏هاى گوناگون نیز نشان داده‏اند که از راه تنبیه‏همیشه گرایش به پاسخ دادن کاهش نمى‏یابد. از آزمایش‏هاى نورندایک، دیگر روان‏شناس‏معروف و یکى از بنیان گذاران روان‏شناسى تجربى، یادگیرى، تربیتى و هوشى، در موردانسان چنین نتیجه گرفته‏اند که پاداش، رفتار قبلى را تقویت مى‏کند (اگر رفتارمثبت‏بوده باشد)، اما تنبیه آن را تضعیف نمى‏کند (اگر رفتار منفى باشد). از طریق‏پاداش ممکن است رفتار به صورت ثابت و پایدار باقى بماند، اما خلاف آن همواره صدق‏نمى‏کند; یعنى به وسیله تنبیه نمى‏توان موجود را وادار به ترک رفتار کرد.
تقویت در ایجاد رفتار مطلوب موثر است، اما تنبیه سرانجام ممکن است. هم براى‏تنبیه شونده و هم براى تنبیه کننده، عواقب شوم و زیان آورى به بار آورد. نتایج‏تنبیه قابل پیش‏بینى و اعتبار نیستند. در خاموشى (زمانى که کودک کار مثبتى انجام‏نمى‏دهد و والدین کاملا بى‏توجه مى‏شوند) رفتار از راه تقویت نشدن محرک، از بین‏مى‏رود، اما تنبیه، به جز موارد خاص وسیله‏اى مناسب براى تحرک عادت نیست. (8)
البته بعضى روان‏شناسان با تشویق و تقویت، تنبیه را نیز در مواردى محدود جایزمى‏دانند، اینها عقیده دارند که آدمى به علت تمایل غرائزش در هر سن و سال ازارتکاب به گناه نمى‏تواند مبرا باشد و کودکان که باید چون نهالى تازه براى زندگى‏آینده تربیت‏شوند، احتیاج به دقت فراوان دارند. این دقت نه تنها به راهنمایى‏هاى‏لازم و کمک‏هاى فکرى و عملى مفید اطلاق مى‏شود، بلکه جلوگیرى از انجام اعمال زشت وخلاف نیز باید در سرلوحه برنامه‏هاى تربیتى آنان قرار گیرد و براى این منظورراهنمایى‏ها و مراقبت‏هاى لازم از اصول اولیه تربیت کودکان به شمار مى‏رود و پس ازآن توبیخ و سرزنش و احیانا تنبیه نیز براى آنان لازم است و به خصوص باید در نظرگرفت که مربى براى هدایت کامل فرزندانش به راه‏هاى حقیقى زندگى، باید همیشه‏چهره‏اى راضى و متبسم و مهربان نسبت‏به آنان داشته باشد، ولى چماق نیز در دست وبالاى سرش به نظر کودک برسد. یعنى در حقیقت‏براى تربیت صحیح فرزند، و وادارداشتن او به راه زندگى. علاوه بر کلیه روابط اولیه پدر و مادر و فرزند و خانواده‏و تشویق و هدایت و راهنمایى‏هاى لازم، چماق تنبیه همیشه باید در دست مربى بوده‏باشد، ولى هیچ وقت آن را پایین نیاورد، چه در حقیقت‏با پایین آوردن آن، نه تنهاقبح عمل از بین مى‏رود و کودک دیگر از آن ترسى نخواهد داشت، بلکه شخصیت کودک نیزلکه‏دار خواهد شد، و پس از آن ارتکاب به گناه جدید و احیانا تنبیه و کتک خوردن‏مجدد ابا و ترس نخواهد داشت. در هر حال تنبیه لازم است درست‏به میزان گناه اعمال‏شود و کمتر یا زیادتر آن از هر نوع و به هر شکل باشد، نه تنها زیان دارد، بلکه‏کودک را به تدریج انتقامجو و آزار رسان یا مهمل و سهل‏انگار بار مى‏آورد. اندازه‏تنبیه قدرى است که کودک را وادار به موافقت کند. در موقعیت‏هاى طبیعى، کودکان‏وقتى با تنبیه شدیدى رو به رو مى‏شوند، بیشتر احتمال دارد که اطاعت کنند، ولى‏تنبیه شدید در عین حال رفتار مطلوب دیگر را سرکوب مى‏کند و هم چنین تنبیه بسیارشدید کودکان را مى‏ترساند و خشم آنان را بر مى‏انگیزد، از این رو، کودکان کم‏تراحتمال دارد که قاعده‏اى را که به آنان تحمیل شده بپذیرند و درونى کنند. (9) اما عدم‏تنبیه و اغماض کلى گناهان کودک، او را مهمل و لاابالى بار مى‏آورد و به اومى‏فهماند که در زندگى اصولا تنبیهى در کار نیست و بهتر است‏بر خر مراد سوار شودو تا آن جا که مى‏تواند بتازد. و این خود یک نوع خودخواهى و بى‏بند و بارى بى‏معنى‏است که بعدها به زیان زندگى شخصى او و اجتماع تمام مى‏شود. (10) البته منظور ازتنبیه، تنبیه بدنى نیست، بلکه سایر روش‏هاى تنبیهى مانند: محروم کردن از چیزى،قهر، عدم توجه حس و مانند اینها، زیرا تنبیه بدنى هیچ وقت نتیجه مثبت نداشته وبرعکس عوارض جانبى شدیدى نیز بر جاى گذاشته است. حضرت امام على(ع) مى‏فرمایند:
پند پذیرى انسان عاقل به وسیله ادب و تربیت است، این چهارپایان و حیوانات هستندکه با زدن تربیت مى‏شوند. (11)
اما امام على(ع) نیز تنبیه غیر بدنى را در مواقعى لازم دانسته و جواب مردى که‏از فرزند خود به حضرت شکایت مى‏کرد، فرمود: فرزندت را نزن و براى ادب کردنش ازاو قهر کن، ولى مواظب باش قهرت طول نکشد و هر چه زودتر آشتى کن. (12)
ابن خلدون، دانشمند اسلامى نیز خشونت‏بى‏مورد را مردود دانسته و مى‏گوید: اگرآموزگار با شاگرد خود خشونت ورزد، دانش‏آموز نیز به خشونت‏خو مى‏گیرد، نشاط وشادى روح او از بین مى‏رود، به کسالت و انزوا روى مى‏آورد و به دروغ و باطل پناه‏مى‏برد، چرا که بیم آن دارد که اگر جز این رفتار کند، دیگران بر او غلبه کنند واو را مقهور خود سازند. این چنین است که دانش‏آموز با فریب و نیرنگ آشنا مى‏شود وکارهاى خود را بر این روش نادرست پى‏ریزى مى‏کند.
بنابراین سزاوار است که آموزگاران در تعلیم و تربیت‏شاگردان خود و پدران ومادران در تربیت فرزندان خود خشونت و سخت‏گیرى نا به جا نداشته باشند، بلکه باآن به نرمى رفتار نمایند. (13)
پى‏نوشت‏ها
1- دکتر على شریعتمدارى، روان‏شناس‏تربیتى، نشر امیرکبیر، چاپ سوم، 1367، ص‏470.
2- دکتر مهدى کى‏نیا، مبانى جرم‏شناسى، نشر دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1370، ج‏2،ص‏642.
3- دکتر على پریور، تربیت و تندرستى، نشر آسیا، چاپ چهارم، 1370، ص‏161.
4- رشد و شخصیت کودک، هنرى پاول ماسن و دیگرى، (ترجمه) مهشید یاسائى، نشرمرکز، چاپ چهارم، 1372، ص‏450.
5- بى آر. هرگنهان، متیواچ السون، مقدمه‏اى بر نظریه‏هاى یادگیرى (ترجمه)دکتر على اکبر سیف، نشر دانا، چاپ اول، 1374، ص‏140.
6- رشد و شخصیت کودک، ص‏453.
7- موسسه تایم لایف بوک، به کودک خود رفتار خوب بیاموزیم، (ترجمه) غلامرضاخواجه پور، چاپ دوم، 1374، ص‏88.
8- روان‏شناسى یادگیرى، دکتر محمد پارسا، نشر بعثت، چاپ اول، 1370، ص‏133.
9- رشد و شخصیت کودک، ص‏449.
10- تربیت و تندرستى، ص‏160.
11- حدیث تربیت کودک از سخنان چهارده معصوم، گردآورنده: پیام آزادى، نشر پیام آزادى، چاپ چهارم، 1364، ص‏90.
12- همان، ص‏90.
13- استاد باقر شریف قریشى، نظام تربیتى اسلام، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد، چاپ‏اول، 1362، ص‏127.
پاسدار اسلام-شماره 194

نگاهى بر تربیت جنسى فرزندان

نگاهى بر تربیت جنسى فرزندان
کودکان امروز سازندگان فرداى‏جامعه‏اند. سعادت و بقاى هر جامعه‏بستگى به تربیت صحیح آینده سازان‏آن دارد. یکى از ابزار مهم تربیت،شناخت مربى، استعدادها، محیط ومساعد نمودن محیط با توجه به توان‏او و نیازهاى اولیه است که نتیجه آن‏برآورده شدن نیازهاى والاى فرداست.
در این سخن اجمالى قصد آن داریم به‏بحث پیرامون یکى از اساسى‏ترین‏نیازهاى فیزلوژیک فرد و چگونگى‏رویارویى و بهره‏مندى مطلوب از آن درراستاى اعتلاى فرد و جامعه بپردازیم زیراعدم برخورد صحیح با این نیاز همواره‏بعنوان یک معضل اساسى در جوامع‏شناخته شده است. سعى نگارنده در این‏مقاله این است که با توجه به برداشتهاى‏مختلفى که از بلوغ جنسى شده عوامل‏موثر در آن را برشمرد و در پایان وظایف‏مربیان و اولیا را بیان نماید زیراهرجامعه‏اى با توجه به اهداف غایى آن‏به‏گونه‏اى به این مقوله مى‏پردازد، درجوامعى که بى‏بندوبارى جنسى رواج‏دارد مسؤولان جامعه اساس تربیت‏جنسى را بر آموزش روابط جنسى‏مى‏گذارند و از سنین دبستان ساعاتى رااختصاص به چگونگى آموزش روابط به‏کودکان مى‏پردازند غافل از آنکه همین‏مطرح نمودنها باعث زودرسى بلوغ درکودک مى‏شود بدون آنکه کودک بداند این‏بیدارى جنسى را چگونه ى‏بایست‏به‏سامان برساند زیرا هنوز از لحاظ شناختى‏به مرحله بالایى از رشد نرسیده است‏لیکن ما هدف از تربیت جنسى رااطلاعاتى مى‏دانیم که به فرزند مى‏دهیم تامسائل مربوط به جنسیت‏خویش راتشخیص دهد و به وظایف ومسؤولیتهاى خویش پى‏ببرد و با توجه به‏سلامت جامعه به سازگاریهاى مطلوب‏رسیده، ارزشهاى اخلاقى و فرهنگى راهمواره مدنظر قرار دهد و در مواقع‏مختلف باهشیارى و با توجه به شرع واخلاق موضع لازم را اتخاذ نماید. تفاوت‏بین ما و غربیها براى تربیت جنسى بسیاراساسى است. زیرا ما کلیه ریشه و مبانى‏اخلاقى را از جمله زمینه جنسى بطور عام‏از شرع مى‏گیریم و غرب آن را از حیات‏اجتماعى و شرایط عرف و اجتماع اخذمى‏کند به هر حال جامعه سالمى که‏انتظارش را داریم دختران و پسران رامى‏بایست‏بگونه‏اى تربیت نماید که به‏دختر یا پسر بودن خویش قلبا خشنودباشند و به آن افتخار کنند و به گفته شهیدمطهرى: «مقتضاى منطق و تعقل این‏است که با سنن و خرافات مبتنى برپلیدى علاقه جنسى مبارزه کنیم و در عین‏حال موجبات طغیان و عصیان و ناراحتى‏غریزه را به نام آزادى و پرورش آزادانه‏فراهم نکنیم. سنت مخفى داشتن آن‏زمینه‏ساز عوارض و گاهى هم حرص وعطش بیشتر در کشف است. واقع بینها راباید پذیرا شد در عین اینکه هدفگرایى رااز یاد نمى‏بریم.»
آبراهام مزلو (1) معتقد است که :
اگر میل جنسى نیز چون دیگرانگیزه‏هاى اولیه انسان، مانند تشنگى وگرسنگى در مسیر صحیح بر آورده شوندو بوسیله تعلیم و تربیت هدفدار شوند،انسان قادر خواهد بود با کاشتن بذر عشق‏و محبت‏به دیگران، به تعالى رسیده و ازاین طریق به کمال آن دسترسى یابد که‏همانا کمال جویى، زیبایى طلبى و درنهایت‏خداجویى است. وجود این نیاز درانسان هیچگاه نفى نگردیده است. استادمحمد تقى مصباح یزدى در کتاب‏فردشناسى براى خود سازى به این میل‏اشاره مى‏کند و اینطور بیان مى‏کند:«وجود امیال فطرى در انسان لغو و عبث‏نخواهد بود بلکه برعکس عامل مهمى‏براى ترقى و تکامل و رسیدن او به‏سعادت و خوشبختى مى‏باشد و اگرخوشبختى و کمال انسان منحصر به‏سعادت مادى و محدود بود، امیال‏نامحدود و لغو مى‏بود. قرار دادن این‏امیال در نهاد انسان در صورتى که ارضاى‏آنها ممکن نباشد، نظیر آن است که راهى‏را به کسى نشان دهند و چنان وانمود کنندکه راهى بس طولانى و دور است، بطورى‏که شخص مزبور همه نیروهاى خود رابراى پیمودن آن متمرکز کند و با سرعت‏به طرف مقصد موهوم حرکت نماید.» (2)
بنابراین همانگونه که روانشناسان ومتخصصین علم رفتار معتقد به وجودغریزه جنسى در انسان مى‏باشند دین‏مبین اسلام هم تاکید به وجود این میل درانسان داشته و دستورات تربیتى مهمى‏براى انسان از سن نوزادى تا سن ازدواج وپس از آن دارد و به اهمیت نوع تربیت‏جنسى و آماده نمودن جوان براى استفاده‏صحیح از این میل جهت تشکیل خانواده‏تاکید زیادى مى‏نماید حتى در طفولیت‏به‏مادر و اطرافیان هنگام نظافت طفل‏گوشزد مى‏کند تا نقاط حساس را که‏موجب لذت طفل مى‏شود کمتر لمس‏کنند. در عین حال که از نفرت داشتن آن‏نیز اطرافیان را منع مى‏کند تا کودک ازهویت جنسى خویش دچار شرم وخجلت نشده و دچار آشفتگى نقش‏نگردد (3) ، البته در تربیت این میل بایدتوجه داشت راه افراط را نپیمود که چون‏فروید انگیزه اصلى رفتار انسان را تنها به‏غریزه جنسى نسبت دهد و تبعیت از این‏عقیده خانواده را دچار سردرگمى نموده درنتیجه افسار گسیختگى در روابط جنسى رابه دنبال داشته است. بطورى که آخرین‏آمار از نوزادان آمریکا نشان مى‏دهد که‏بیش از 4 میلیون کودک از مادران زیر 19سال بدنیا آمده‏اند و بنابه اطلاعات‏بدست آمده در واشنگتن مردم بر علیه‏آزادى سقط جنین دست‏به تظاهرات‏مى‏زنند و ابراز مى‏نمایند که از بین بردن‏کودکان مانع برقرارى و استحکام خانواده‏شده است. (4) حال آنکه بخوبى مى‏دانیم‏در این نوع جوامع، بى‏بندوبارى جنسى تاچه حد رایج است. گاه نیز تفریطخانواده‏هاى متعصب نه به پیروى از شرع‏بلکه به خاطر طفره رفتن از دادن اطلاعات‏صحیح به کودکان و وادار نمودن آنها به‏پنهان نمودن هویت جنسى خویش کودک‏را به انحراف، بى‏کفایتى، پلیدى ، بیمارى‏و گناه مى‏کشاند. به گفته ماکارنکو (5) روانشناس روسى: « مسائل مربوط به‏تربیت جنسى مستلزم توانایى فوق العاده‏و نزاکت‏خاص و تیز هوشى و دلسوزى‏بسیارى است. (6) » پس لازم است تربیت‏جنسى را با سن و رشد فرزند هماهنگ‏نمود زیرا از 1 تا 9 ماهگى که فعالیتهاى‏حرکتى کودک آغاز مى‏شود، ابتدایى‏ترین‏فعالیت او بصرى است. اسلام در این‏سنین تاکید زیادى دارد که والدین اعمال‏زناشویى را در مقابل چشمان کودک انجام‏ندهند. در دوره خردسالى دوره کنجکاوى‏طفل آغاز مى‏شود و کودک سعى مى‏کندمحیط پیرامون خویش را بشناسد، هرچیز تازه یا غیر عادى عاملى براى‏کنجکاوى طفل بشمار مى‏رود بطورى‏که‏حتى باعث ترس و وحشت وى خواهدشد. بنابراین اسلام در مورد پوشاندن‏عورت، خوابیدن فرزندان در رختخواب‏والدین، دستکارى یا تنفر و حمام کردن‏اطفال و جداکردن بستر کودکان از یکدیگردستورات زیادى را داده است. در حدیثى‏از پیامبراکرم‏«صلى الله علیه وآله‏» نقل شده است که‏باید بستر کودکان در شش سالگى از هم‏جدا شود و در حدیث دیگرى مى‏فرماید:«اذا بلغت الجاریة سنین فلا یقبلها الغلام والغلام لاتقبله المراة اذا جاوز سبع سنین‏»، دختر بچه شش ساله را پسر بچه نبوسد وهمچنین زنها از بوسیدن پسر بچه‏اى که‏سنش از هفت‏سال تجاوز کرده است‏خوددارى کنند.»
حال که این همه تاکید را در موردتربیت جنسى در دستورات اسلامى‏دانستیم، لازم است ابتدا با تعاریف بلوغ‏جنسى از دیدگاههاى مختلف آشنا شده وسپس به نقش و وظایف مربیان نسبت‏به‏تربیت جنسى نوجوانان بپردازیم.
کلمه بلوغ (7) (سن مردى) معمولا" به‏11 الى 17 سالگى گفته مى‏شود. به لحاظشرعى در کشورهاى مختلف متفاوت‏است ولیکن در ایران دختران 9 سالگى وپسران 15 سالگى به سن تکلیف مى‏رسندو از این سن مکلف به انجام واجبات الهى‏مى‏شوند. در جوامع مختلف نوع دیگرى‏از بلوغ نیز مطرح است که به آن بلوغ‏عرفى ( سن قانونى) گفته مى‏شود. و قانون‏مدنى هر کشور نوجوان را در این سن بالغ‏و مسؤول رفتار خویش مى‏شناسد. بایداضافه نمود که اصولا" نوجوانى یا Adaloscence سنین 12 تا 18 سالگى‏است. آغاز آن از سالهاى آخر دوره دبستان‏بعنوان مرحله قبل از بلوغ است که در این‏مرحله رشد صفات ثانویه جنسى همراه باتغییراتى در اندامهاى فرد ایجاد مى‏شود.معمولا" این مرحله با بیم و هراس همراه‏است تا آنکه بیشترین تغییرات در دختران‏و پسران شروع مى‏شود یعنى احتلامهاى‏شبانه در پسران و عادت ماهیانه دردختران، سپس اندامهاى جنسى رشدکافى یافته و احتمالا پس از این مرحله‏نوجوان مشکلات جسمى و روانى‏خویش را پشت‏سر مى‏گذارد. در این دوره‏متاسفانه احساسات و عواطف نوجوان برعقلش غلبه دارد زیرا اکثر روانشناسان‏بویژه پیاژه حداکثر رشد شناختى یاعقلانى را سنین 14 الى 15 سالگى‏مى‏دانند; از طرفى این سنین از نظرروانشناسان به سنین جهش عاطفى‏نام‏گذارى شده است. دوره غلیان عواطف‏فرداست. نقش کودک در زندگى کاملامشخص است افراد بالغ نیز به نقش خودکاملا واقف هستند. ولیکن نوجوان دریک وضع روحى بسیار پیچیده و مبهم‏بسر مى‏برد. قرنها پیش افلاطون دوران‏بلوغ را به یک نوع شراب زدگى روان‏تشبیه کرده است. اسلام نیز به جوانى به‏دو صورت مى‏نگرد. در دید منفى‏پیامبر«صلى الله علیه وآله‏» مى‏فرماید: «الشباب شعبة‏من الجنون. (8) جوانى از اقسام جنون ودیوانگى است.» و از دید مثبت‏حضرت‏پیامبر«صلى الله علیه وآله‏» مى‏فرماید: «اوصیکم‏بالشبان خیرا فانهم ارق افئدة ان ا.. بعثنى‏بشیرا و نذیرا فخالفنى الشبان و فخالفنى‏الشیوخ; (9) به شما در مورد نوجوانان وجوانان به نیکى سفارش مى‏کنم زیرا آنان‏دلى رقیق‏تر و قلبى فضیلت پذیرتر دارندزمانى که خداوند مرا به پیامبرى‏برانگیخت تا مردم را به رحمت الهى‏بشارت دهم و از عذابش بترسانم جوانان‏سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان بستندولى پیران از قبول دعوتم سر باز زدند و به‏مخالفتم برخاستند.» هنگامیکه نوجوان‏توانست‏به هویت جنسى خویش‏بگونه‏اى صحیح پى ببرد آنگاه است که‏مربى قادر خواهد بود شیوه‏هاى مطلوب‏تعلیم و تربیت جنسى را در مورد او به کاربندد. حضرت آیت ا.. مهدوى کنى نیز دراین باره مى‏گوید :
«وجود غریزه سرکش و مرزنشناس وطغیانگر در انسان مخصوصا در دوران‏نوجوانى که دوره بحران غرایز به شمارمى‏رود از مسائل انکار ناپذیر است، زیراهوسهاى سرکش و غرایز و امیال حیوانى‏او را به هوسبازى و شهوترانى و ... دعوت‏مى‏کند. اگر انسان، بانیروى عقل و ایمان‏نتواند خود را کنترل کند و قدرت رام کردن‏غریزه‏هاى ویرانگر را نداشته باشد، از نظرمعنوى تا آنجا سقوط مى‏کند که ازحیوانات هم پست‏تر مى‏شود. (10) »
از عوامل عدیده‏اى که اغلب مانع ازسعى مربیان در این امر مى‏شود پدیده‏زودرسى و دیررسى بلوغ در نوجوانان‏است. به پیدایش زودرس صفات ثانویه‏جنسى البته بدون توانایى تولید مثل،بلوغ زودرس کاذب گفته مى‏شود. درست‏است که اختلالات فیزیولوژیک، عوامل‏جغرافیایى و عوامل اقتصادى مانندزندگى مرفه، تغذیه خوب در ایجاد آن‏تاثیر دارد ولى وسایل فرهنگى و تبلیغاتى‏چون سینما، تلویزیون، ویدئو، ضعف‏اعتقاد و نوع روابط دختران و پسران نیز دربروز آن بسیار مؤثرند و متاسفانه بایدگفت در محیطهاى ناسالم اثر منفى این‏زودرسى در سرنوشت دختران بیشتر مؤثراست تا پسران زیرا دختران دو تا چهارسال زودتر به سنین بلوغ مى‏رسند درحالى که هنوز از لحاظ عقلى به رشد کامل‏دست نیافته‏اند و همین مساله موجب به‏انحراف کشیدن آنها خواهد شد. همانگونه‏که زودرسى در زندگى نوجوانان مؤثراست دیررسى آن نیز مى‏تواند بعنوان‏عقب ماندگى رشد در نوجوانان تلقى‏شود. نقش مربیان در این رابطه بسیار مهم‏است و باید به نوجوانان این مساله رابقبولانند که هر فرد مطابق ساختمان بدن‏خویش رشد مى‏نماید و کوچکى یابزرگى جثه نشانه برترى یا کهترى یک فردنیست. (11)
کهلبرگ (12) معتقد است: «دختر و پسربر اساس تفاوتهاى بیولوژیکى و طبیعى‏که دارند، رفتارهاى متفاوتى را از خودظاهر مى‏سازند مانند تفاوتهاى موجود درلباس پوشیدن و آرایش مو و... این رفتارتوسط محیط، تقویت‏یا تضعیف‏مى‏گردد» به عقیده وى کودکان از لحاظرشد جنسى سه مرحله را مى‏پیمایند:
1- از سه سالگى کودک بطور اساسى‏تفاوت جنسى بین دختر و پسر رامى‏شناسد. 2- از 5 سالگى و اوج آن در 7سالگى کودک متوجه مى‏شود که دختران‏بعنوان دختر و پسران بعنوان پسر باقى‏مى‏مانند 3- از 7 الى 11 سالگى سنین‏ثبات جنسى است و هر یک از پسران ودختران به تثبیت جنسى خود مى‏پردازندو مى‏بایست در این سن نقش جنسى‏مناسب به دختران و پسران آموخته شود.
مطالعات نشان داده‏اند که پدران بیش‏از مادران در یادگیرى نقش جنسى کودکان‏موثرند زیرا پدران در مقایسه با مادران‏حتى از سنین 2 و 3 سالگى نقشهاى‏جنسى متفاوتى را در نظر مى‏گیرند.پسرانى که روحیه‏اى مردانه و قوى دارندبیشتر داراى پدرانى هستند که درتصمیم‏گیریهاى خانوادگى و در تنظیم‏انضباطهاى خانوادگى شخصیت غالب ومسلطى را در محیط خانواده دارند.بالعکس هنگامى که پدر نقش منفعلى درخانواده دارد در همانند سازى پسران به‏لحاظ نقش جنسى اثرات سویى‏مى‏گذارد. البته باید متذکر شد منظور ازنقش جنسى، وظایف و تکالیفى هستندکه طبیعت‏بیولوژیکى، فرهنگ، جامعه وبزرگسالان از هر یک از دو جنس مرد و زن‏انتظار دارند و رویهمرفته باید گفت از سن‏سه سالگى است که دختر و پسر خود راباز مى‏شناسند و تلاش مى‏کنند تا نقش‏خویش را بعنوان دختر یا پسر بشناسند.آنچه باید به کودکان آموخت این است‏یادگیرند چگونه جنس مخالف خود نباشند.خوشبختانه در مورد دختران اغلب‏مشکلات کمتر است زیرا همواره در کنارمادر هستند و براى الگوپذیرى مادر را درپیش رو دارند ولى متاسفانه پسران اغلب‏با نبود پدر در خانه مواجه مى‏شوند وبراى آموزش نقش جنسى صحیح،محبورند تغییر الگو دهند و لازم است درهمه ادوار رشد کودک، پدر در خانواده‏حضور داشته باشد و نقش فعال و صحیح‏خویش را عهده‏دار گردد. خوشبختانه دراسلام سفارشات زیادى براى جداسازى‏دختر از پسر از 6 سالگى شده است و تاسن تمیز مجاز مى‏داند که دختران باپسران به بازى بپردازند.
چنانچه در قرآن‏مى‏فرماید: (13)
«اوالطفل الذین لم یظهروا على‏عورات ...»
اولیاى اسلام در احادیث‏مختلفى، سفارشات زیادى فرموده‏اند که‏با دختران و پسران از سنین 6 سالگى‏به‏بعد باید بطور جداگانه رفتار شود هرچند که آنها به سن تکلیف نرسیده‏اندمتاسفانه اغلب مشاهده مى‏شود اجازه‏هرگونه فعالیت پسرانه قبل از بلوغ به‏دختر داده مى‏شود و به هنگام بلوغ‏شتابزده اقدام به جداسازى دختر و پسرمى‏شود که منجر به مشکل روانى در دخترمى‏گردد. تحقیقات نشان داده است‏دخترانى که به آشپزى، خیاطى و مطالعه‏علاقمند بوده‏اند در دوره بزرگسالى داراى‏فعالیتهاى متناسب‏ترى با نقش جنسى‏خود بوده‏اند و پسرانى که به بازیهاى‏رقابتى و حرکتى زیاد و فعالیتهایى مانندمکانیکى، توپ‏بازى و تفنگ بازى‏پرداخته‏اند در دوران بلوغ مشکلات‏کمترى را در رابطه هویت جنسى خویش‏دارا بوده‏اند. بنابراین باید به فرزندان دوالگوى مناسب رفتارى که لزوما ضدیکدیگر نیست، آموخته شود. بطور مثال،دختران در کمک به کوچکترها پوشاندن‏لباس و غذا دادن و در کمک به بزرگترها،پخت و پز و نظافت را بیاموزند ویه‏پسران حمل و نقل اشیاء، نظافت‏اتومبیل، خرید نان و ... آموخته شود وهمواره به آنها تاکید شود که دو الگو ضدیکدیگر نیست‏بلکه مکمل یک دیگرند.از این طریق است که دختران و پسران ازاینکه دختر یا پسر هستند قلبا راضى وخشنود مى‏شوند و دختر این باور را که‏موجودى مقید، محدود و تحت‏سلطه‏است و پسر نیز این باور را که آزاد،قدرتمند و سلطه‏گر است از ذهن خویش‏دور مى‏سازد.
از اهم وظایفى که به اولیاء توصیه‏مى‏گردد دادن پاسخ صحیح به سئوالات‏فرزندان است. لازم نیست کلیه جزئیات‏مطرح شود. مى‏توان به صورت کلى‏مسائل را بیان کرد نه آنکه دروغ گفت چون‏از این طریق او را سبت‏به خود بى‏اعتمادخواهید ساخت و حتى ممکن است طفره‏رفتن از پاسخ، باعث‏شود اطلاعات را ازافراد منحرف و همسالان کم‏تجربه که‏خود دچار مشکل جنسى هستند بدست‏آورد. مادر و پدر که محرم راز فرزندهستند اگر خود بعلت‏شرم زیاد قادربه‏گفتن مسائل به فرزند نمى‏باشند،مى‏توانند از مربى مدرسه کمک بگیرند.شرکت نوجوان در جلسات اجتماعى -مذهبى بطور مستمر، مى‏تواند هویت‏مذهبى اجتماعى متناسبى براى اوبه‏وجود آورد بویژه آنکه در راس این نوع‏جلسات افرادى شناخته شده و امین قرارگرفته باشند، چه از لحاظ اجتماعى و چه‏از لحاظ شرعى. زیرا در سنین نوجوانى‏ساده‏اندیشى دوران طفولیت دیگر از بین‏رفته و نوجوان به قضاوت و سنجش وارزیابى مجدد اشخاص، موضوعات و...مى‏پردازد و با دید انتقادى به آنان مى‏نگردو کوچکترین عیب و نقص افراد با ذره‏بین‏مخصوص دوره بلوغ، بزرگ مى‏شودبنابراین اگر نوجوان صداقت و سلامت‏این نوع جلسات را بپذیرد، احساس‏هویت مى‏کند و خود را وابسته به گروهى‏سالم مى‏یابد و چون دراین گروه است‏سعى مى‏کند تا حد امکان خود را از لغزش‏و خطا مصون سازد. از دیگر توصیه‏هایى‏که به مربیان مى‏شود به هنگام مشاهده‏لغزشهاى نوجوان، آن است که به جاى‏زدن انگهایى چون بى‏عرضه، عقده‏اى،پست، بى‏شخصیت‏به نوجوان مرتباسخنانى چون والایى، ارزشمند، قدرتمندبا اراده به آنان نسبت داده شود و به‏هیچ‏وجه لازم نیست مسائل جنسى جنس‏مخالف و یا روابط جنسى را با نوجوانان‏مطرح ساخت و تنها به هنگام ازدواج‏گفتن این مطالب لازم بنظر مى‏رسد و فقطمى‏توان به نشان دادن فیلمهاى آموزشى‏در مورد حیوانات و گیاهان بسنده نمود که‏ان‏شاءا.. از این طریق خانواده‏هایى سالم‏در نتیجه جامعه‏اى سالم و نسلى سازنده‏سالم را دارا شویم زیرا به کرات، بى بند وبارى روابط جنسى والدین بعنوان‏الگوهاى ناسالم، باعث‏شده تمایلات‏نهفته و پنهان جنسى به میلى سرکش وشدید تبدیل شده و خطرات عظیمى رابراى فرد و جامعه به دنبال داشته باشدسخن را هر چند ناقص با جمله‏اى ازلاچتکف (14) به پایان مى‏بریم که‏مى‏گوید:
«براى رام کردن احساسات غریزه بایددانست که عقل و علم و تربیت، تاب‏مقاومت ندارند و باید سعى کنند ازاحساس دیگرى، یعنى ایمان استفاده‏کنند. (15) »
پى‏نوشتها:
1) MAZLO
2) مصباح یزدى ، محمد تقى، خودشانسى براى‏خودسازى، ص 43
3) روزنامه کیهان 4/11/75، ص 1
4) Role confusion
5) Makarenko
6) لاچتکف و روانشناسى تربیتى جنسى، ص 12
7) Puberty
8) مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 17،ص‏49
9) شباب قریش ص 1
10) آیت ا.. مهدوى کنى، محمدرضا، نقطه‏هاى‏آغاز در اخلاق عملى، چاپ اول، ص 22.
11) روانشناسى تربیتى ویژه مراکز تربیت معلم،ص‏150
12) Kohlberg
13) سوره نور ، آیه‏31
14) Lachtkof
15) کودکان و نوجوانان - ترجمه محمدتقى‏زاده.انتشارات بنیاد تهران 1361
منابع:
1- حق جو، محمد حسین، نیازمندیهاى نسل جوان
2- همتى، على‏اصغر، تحلیلى بر روابط دختر و پسر در ایران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان
3- قائمى، على، سازندگى و تربیت دختران
ندای صادق -شماره4

دین, سلامتى عمومى و طول عمر

دین, سلامتى عمومى و طول عمر
در سال هاى اخیر مراکز تحقیقاتى مهمى در جهان تأسیس شده که دستور کار آنها بررسى ارتباط بین دین و سلامت است. خاستگاه این مراکز از جمله در دانشگاه هاى ییل, میشیگان, راجرز, دوک(Duke), و تگزاس مى باشد. تاکنون صدها مطالعه در این زمینه انجام شده است. نتایج همه این بررسى ها به یک امر واحد اشاره مى کند و آن این که (میزان هاى کلى و اختصاصى ابتلاء و مرگ در افراد با ایمان, کمتر از سایرین است و لذا این افراد سلامت جسمى, روانى, و اجتماعى و هم چنین طول عمر و رضایت بیشترى از زندگى دارند).1 محققین مذکور به این نتیجه رسیده اند که اصول مشترکى در دستورات دینى ادیان عمده جهان از جمله اسلام وجود دارد که از سلامتى پیروان آنها محافظت مى کند. این اصول از طریق رفتار بهداشتى2 (اسلوب زندگى بهداشتى)3, مسیر سایکو ـ نورو ـ فیزیولوژیک4, برقرارى حمایت هاى اجتماعى, و نیز از راه هاى مافوق طبیعى سبب حفظ و ارتقاء سلامتى افراد مى گردد. دانشگاه دوک خلاصه اى از این مکانیسم ها را تحت عنوان اصول هفت گانه طب تئوسوماتیک (theosomatic medicine) بیان نموده است. در اصل مقاله نتایج بسیار جالب تحقیقات که ارتباط بسیار قوى و گسترده بین پاى بندى دینى و سلامت را نشان مى دهد, و هم چنین توضیح و بسط سازوکارهاى این ارتباط, انطباق دستورالعمل هاى ارتقاء سلامت5 با آموزش هاى قرآن کریم, و اصول طب تئوسوماتیک ارائه شده است.
مقدمه
در حوزه هاى اپیدمیولوژى, بهداشت, پزشکى, روان شناسى و جامعه شناسیِ سلامت, تحقیقات روزافزونى وجود دارند که نشان مى دهند پاى بندى ها و گرایش هاى دینى تأثیرات مثبت و قابل ملاحظه اى در سلامتى مى گذارند. آن چه در این مقاله مورد نظر است بررسى نتایج برخى تحقیقات و آراء پژوهش گران در این زمینه مى باشد.
نتایج تحقیقات جهانى
دکتر کونیگ, روان پزشک, متخصص طب سال مندان و رئیس مرکز تحقیقات دین, معنویت و سلامت دانشگاه دوک (Duke) آمریکا که اولین مرکز تحقیقات جهان در این زمینه است چنین مى گوید:
آن چه دانشکده پزشکى به من نیاموخته آن است که اعتقاد دینى قادر است اعتیاد را درهم بشکند, انسان ها را از افسردگى برهاند و در هنگام ضربات عاطفى از افراد محافظت کند. موارد زیادى در ادبیات پزشکى وجود دارد که در واقع بازتاب عقیده فروید هستند که مى گفت دین یک نوروز وسواسى جهانى است. دکتر کونیک در تحقیقى نشان داد سال مندانى که در هنگام استرس به دعا و اعتقادات دینى خود اتکاء مى کنند کمتر از دیگران دچار اضطراب مرگ (death anxiety) هستند. این اختلاف از نظر آمارى معنى دار است, زیرا 3/10% متدین ها و 25% غیرمتدین ها این اضطراب را داشتند. یافته هاى وى نشان داد آن چه به سال مندان کمک مى کند اعتقادات درونى و ایمان افراد است نه لزوماً فعالیت هاى دینى آنان. هم چنین تأثیر اعتقاد دینى در میان سال مندان مبتلا به بیمارى هاى مزمن و سال مندان علیل اهمیت ویژه داشت.6
مرکز تحقیقات دین, معنویت و سلامت دانشگاه دوک (Duke) تأثیر دین و معنویت را در سلامتى به سه عرصه تقسیم کرده است: پیش گیرى از بیمارى, بهبود بیمارى, و میزان استفاده از خدمات بهداشتى ـ درمانى. اخیراً سایر مراکز تحقیقاتى از جمله انستیتوى پزشکى ذهن ـ بدن7 دانشگاه علوم پزشکى هاروارد و نیز بیمارستان دى کِنِس بوستون8 در مورد آثار فیزیولوژیک تجربیات معنوى مانند مراقبه9, تحقیقاتى به عمل آورده اند. اما مرکز تحقیقات دانشگاه دوک بر روى آثار ایمان دینى سنتى متمرکز شده و تحقیقات خود را با استفاده از تکنیک هاى پذیرفته شده در علوم پزشکى و علوم اجتماعى انجام مى دهد.
نتایج برخى از این تحقیقات به شرح زیر است10:
ـ احتمال ابتلاء افراد قویاً متدین, به افسردگى ناشى از استرس هاى زندگى, کمتر از سایرین بوده و در صورت ابتلاء احتمال بهبود بالاترى دارند.
ـ افراد متدین اسلوب زندگى بهداشتى تر و سالم ترى دارند (healthy life style).
ـ افراد عمیقاً متدین کمتر ممکن است در طى بسترى شدن در بیمارستان یا پس از آن دچار افسردگى شوند.
افراد مسن با اعتقادات دینى عمیق و درونى احساس سلامتى بالاتر و رضایت بیشترى از زندگى خود دارند. این نکته تا حدى ممکن است مربوط به ازدواج باثبات و خانواده هاى مستحکم ترى باشد که افراد متدین دارند.
ـ افراد داراى ایمان قوى که مبتلا به بیمارى جسمانى باشند, پیامد بسیار بهترى از سایرین دارند.
ـ افرادى که به طور منظم به عبادت گاه مى روند سیستم ایمنى قوى ترى نسبت به افراد کمتر متدین دارند.
ـ افراد متدین زندگى طولانى ترى دارند. یک رشته تحقیقات در حال رشد نشان مى دهد که افراد متدین از نظر جسمى در طى یک زندگى طولانى سالم تر مى مانند.
به نظر مى رسد که پاى بندى دینى, سال مندان را از دو بیمارى عمده سال مندى محافظت مى کند; یکى بیمارى هاى قلبى ـ عروقى و دیگرى سرطان. لذا دین دار بودن یک عامل محافظتى (protective factor) قابل ملاحظه در ردیف پرهیز از استعمال دخانیات محسوب مى شود.11 صدها مطالعه دیگر توسط سایر محققین نتایج مشابهى را نشان داده اند, مثلاً افراد متدین دچار شکستگى استخوان هیپ سریع تر از سایرین بهبود مى یابند,12 سال مندانى که به عبادت گاه مى روند به طور معنى دار براى مدت طولانى ترى از ناتوانى و از کار افتادگى مصون مى مانند, پس از جراحى قلب باز احتمال زنده ماندن بیماران متدین سه برابر سایرین است و خطر مرگ در اثر هر علتى در افراد متدین که حداقل هفته اى یک بار به عبادت گاه مى روند 35% کمتر از سایرین است.13
به دنبال اثبات فواید روحى و جسمى ایمان دینى, در سال 1995 بنیاد جان تمپلتون (John Tempelton Foundation) به وجود آمد که کمک هزینه گسترش دوره هاى تحصیلى را در خصوص ارتباط دین و پزشکى در دانشکده هاى پزشکى آمریکا پرداخت مى کند. بنیاد مشابه دیگرى نیز توسط دکتر توماس کورسنِ (Thomas Corson), متخصص داخلى و اطفال در دانشگاه جانز هاپکینز ایجاد گردید. اطلاعات مفیدى که در زمینه فواید سلامتى زاى اعتقاد دینى به دست آمده است توجه و علاقه زیادى را در دانشجویان پزشکى آمریکا برانگیخته است.
سازوکارها
آموزه هاى دینى حداقل به دو طریق موجب ارتقاء سطح سلامت عمومى و به تبع آن ارتقاء بهداشت روانى مى شوند:
طریقه اول راه (سایکونوروفیزیولوژیک)14 است, به این معنى که عواطف مثبت ناشى از آموزه هاى دینى از طریق دستگاه عصبى خودمختار (autonomous nervous system) سبب عمل کرد مطلوب دستگاه هاى فیزیولوژیک از قبیل دستگاه قلبى ـ عروقى, دستگاه گوارش, غدد مترشحه داخلى, سیستم ایمنى و مى گردد.15 به ویژه تأثیر وضعیت روانى بر سیستم ایمنى بدن که به خوبى بررسى شده است در سال هاى اخیر موضوع یک رشته علمى جدید به نام (سایکو نرو ایمونولوژى)16 مى باشد.17 ریشه عواطف مثبتى که این آثار را به بار مى آورد در چیست؟ مسلماً نمى توان ادعا کرد که افراد متدین هرگز دچار اضطراب یا افسردگى نمى شوند, اما تحقیقات نشان داده است که آنها قادرند سریع تر از افراد بى ایمان خود را از وضعیت هاى روانى نامطلوب بیرون بکشند. آنها در دنیایى زندگى مى کنند که تحت فرمان روایى خداوندى خیرخواه و از هر جهت قدرت مند است. او از عموم مخلوقات مراقبت مى کند, از خود معجزه نشان مى دهد, و فیض و بخشش بى منتهاى خود را به افراد با ایمان عطا مى کند. در چنین جهانى هرگونه اتفاق در زندگى فرد داراى هدف و معنى است حتى اگر یک حادثه منفى مانند بیمارى یا مشکل مالى باشد. یک فرد متدین قادر است بدترین وضعیت ها را به تجربیاتى مثبت بدل کند. هم چنین براى فرد با ایمان اتفاقات ساده طبیعى از قبیل تغییر فصول با احساساتى از قبیل خشیت, شکر و رضا در مقابل عطاى یک خالق مهربان همراه مى باشند.
طریقه دوم مسیر رفتار بهداشتى (healthy behavior pathway) است. آموزه هاى دینى مشوق رفتارهاى بهداشتى مانند اجتناب از پرخورى, روزه دارى, ازدواج, اجتناب از بى بندوبارى جنسى, رعایت نظافت, مسواک زدن, اجتناب از الکل, سحرخیزى, رعایت اعتدال در کلیه امور و مى باشند. این موضوع که پاى بندى دینى منجر به رفتارهاى بهداشتى مى شود براى متخصصین حوزه هاى جامعه شناسى پزشکى و جامعه شناسى دین در جهان یک یافته بسیار آشنا است. به گفته دکتر لوین (Levin), اپیدمیولوژیست و متخصص علوم بهداشتى, متدین بودن را باید یک جزء ضرورى از اسلوب بهداشت زندگى (healthy life style) محسوب کرد, زیرا هیچ یک از ادیان مهم آشکارا تنبلى, لاقیدى جنسى, مستى, اعتیاد و چاقى را تشویق نمى کند.18 دکتر کِنِت وَنکس (Kenneth Vanx), محقق متدین, با بررسى نتایج مطالعات رفتارى و اپیدمیولوژیک چنین نتیجه گیرى مى کند: روشن شده است که عقاید دینى و رفتارهاى اخلاقى ناشى از آن به طور جدى بر گرایش ها و رفتارهاى بهداشتى اثر مى گذارند. در نتیجه این ارتباط علّى شاخص هاى سلامتى و بیمارى از طرق مهمى بستگى به میزان نفوذ این عقاید در زندگى روزمره بیمار دارد. اوامر و نواهى مشخص و تقریباً یک سانى به طور عام و جهانى در گروه هاى مختلف دینى وجود دارد که از سلامتى پیروان آنها حفاظت مى کند.19
نتایج عملى
اخیراً کمیته افزایش طول عمر در سان مارکوس کالیفرنیا, اطلاعاتى را درباره 100 زن و مرد صد ساله و یا مسن تر گردآورى کرده است. عواملى از زندگى آنان که به ما مى آموزد چگونه زندگى کنیم تا به صد سالگى برسیم, قابل اشاره است:20
1. در هیچ کارى افراط نکنید.
2. صبح زود از خواب بیدار شوید, در نتیجه لازم است شب ها نیز زود بخوابید.
3. به خدا ایمان داشته باشید.
4. خود را مشغول نگه دارید و از بى کارى بپرهیزید.
5. مواظب خود باشید.
دکتر دایان هیلز (Dian Hales), در کتاب رهنمودهاى سلامتى21, پس از ذکر موارد فوق توصیه دیگرى را که بر مبناى بررسى هاى جداگانه اى به دست آمده بیان مى کند. وى مى گوید: دست خود را براى یارى رساندن به دیگران دراز کنید. انسان ها در زندگى نه با توجه به نیازهاى خود, بلکه با توجه به نیازهاى دیگران به مفاهیم جدیدى دست مى یابند. به فعالیت هاى خیریه بپردازید به طور مرتب, شاید هفته اى یک بار, به شخص دیگرى کمک کنید.
توصیه هاى فوق را عیناً مى توان در قرآن کریم مشاهده کرد:
ـ انه لا یحب المسرفین (انعام:141); خداوند اسراف کاران را دوست ندارد. لازم به توضیح است که لفظ اسراف در قرآن به هرگونه زیاده روى از جمله در خوردن, آشامیدن, پوشیدن, رفتار جنسى, بلندپروازى, قصاص و انتقام, انفاق و بخشش, و به طور کلى هرگونه تجاوز از حدود و مرزها اطلاق مى شود.22
ـ و بالاسحار هم یستغفرون (ذاریات:18); ایشان در سحرگاهان به استغفار مشغولند. قرآن کریم در این آیه شریفه تلویحاً به سحرخیزى ترغیب مى فرماید.
ـ فاذا فرغت فانصب( شرح:7); آن گاه که از کارى فارغ شدى کار دیگرى را آغاز کن. در این آیه از بى کارى نهى شده است.
ـ و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکه (بقره:195); خویشتن را به دست خود به معرض هلاکت فکنید. این آیه افراد را از به خطر انداختن خود نهى فرموده است, که یکى از ملزومات آن رعایت نکات ایمنى است.
وسعت موضوع
تعدادى زیادى از مطالعات نشان مى دهد که پاى بندى دینى میزان کلى ابتلا و مرگ را در جمعیت مورد مطالعه کاهش مى دهد. مطالعاتى که در استرالیا, اروپا, میسورى, و یوتا انجام شد از این دست هستند. در میان صدها مطالعه اى که در این زمینه انجام شده, دست کم یک مطالعه در خصوص ارتباط معکوس هر یک از وضعیت هاى زیر (یا مرگ ناشى از آنها) با پاى بندى دینى وجود دارد23:
آلرژى و تب یونجه
بیماریهاى خوش خیم زنان
آمفیزم ریه
آنژین صدرى
برونشیت و سرفه دائمى
پنومونى
آترواسکلروزیس
درد ناشى از سرطان
آنفلوانزا
پرفشارى خون
بیمارى هاى گوارشى
آسم
سکته قلبى
آنتریت رژیونال
سل
ییائسگى زودرس
کولیت اولسراتیو
کمردرد
حساسیت به توبر کولین
سابقه خانوادگى سکته مغزى
سیفیلیس
سابقه خانوادگى دیابت
بیمارى هاى CNS
دیابت
حوادث و جرائم
زخم پیتیک و زخم اثنى عشر
بیمارى هاى کبد
بیمارى هاى عفونى
بیمارى هاى عروق مغز
بیمارى هاى کلیه
آندوکاردیت مزمن
بیمارى هاى آندوکرین و متابولیک
مرگ شیرخوار
هیپرپلازى پروستات
بیمارى هاى ادرارى تناسلى
سرطان مرى
سرطان کلیه و مثانه
سرطان مغز و CNS
سرطان لب
سرطان سرویکس
سرطان مخاط دهان
لوسمى
سرطان حنجره
سرطان کولون و روده باریک
لنفوم
سرطان پستان
سرطان کبد و کیسه صفراء
سرطان حلق
سرطان تخم دان
سرطان ریه و برونش و تراشه
سرطان رحم
سرطان پانکراس
سرطان تیروئید و غدد درون ریز
سرطان معده
سرطان پروستات
سرطان بیضه و اسکروتوم
سرطان کلیه
سرطان پوست
سرطان وولو و واژن
سرطان پنیس
سرطان استخوان
سرطان لوله فالوپ
سرطان زبان
سرطان چشم
سرطان صفاق
هوچکین
در پیمایش عمومى جامعه آمریکا که در سال هاى 1972 تا 1977 در مرکز ملى تحقیقات نظرى (National Opinion Research Center) انجام شد, مشخص گردید که افراد قویاً پاى بند به دین, نسبت به افراد با پاى بندى ضعیف رضایت بالاترى از سلامتى خود دارند. در اطلاعات سال 1984 همین پیمایش افرادى که گزارش کردند قویاً پایبند به دین هستند بیشتر از سایرین خود را خوش بخت و راضى از زندگى خانوادگى خویش توصیف کرده بودند.24 بنابراین, مشاهده مى شود که ارتباط دین با سلامتى نه یک ارتباط محدود و موردى, بلکه یک ارتباط بسیار گسترده است که ابعاد جسمى, روانى, و اجتماعى سلامتى را دربر مى گیرد.
طب تئوسوماتیک
در حقیقت مفهوم (طب روان ـ تنى) (Psychosomatic Medicine) یا (پزشکى ذهن ـ بدن) (Mind-Body Medicine) که در سال هاى اخیر رونق زیادى گرفت و ارتباط سلامت روانى را با سلامت جسمانى به خوبى روشن کرد, به تازگى در حال تحولى تکاملى است و اینک مفهوم (طب خدایى ـ تنى) (God-Body Medicine) یا (طب تئوسوماتیک) (Theosomatic Medicine) به طور جدى مطرح است. محققین دانشگاه هاى ییل (Yale), میشیگان (Michigan), راتگرز (Rutgers), برکلى (Berlely), دوک (Duke) و تگزاس(Texas) تحقیقات وسیعى را در این زمینه آغاز کرده و در حال کار هستند. اصول طب تئوسوماتیک چنین است25:
اصل اول. پاى بندى دینى از راه ارتقاى رفتارهاى بهداشتى و بهبود اسلوب زندگى براى سلامتى مفید است.
اصل دوم. معاشرت منظم دینى منجر به حمایت هایى مى شود که آثار استرس و تنهایى را مرتفع کرده و به این طریق سلامتى را ارتقا مى دهد.
اصل سوم. شرکت در عبادات و نماز از طریق ایجاد عواطف مثبت براى سلامتى مفید است.
اصل چهارم. دستورالعمل هاى دینى به دستورالعمل هاى ارتقا سلامت شباهت داشته و لذا مفید هستند.
اصل پنجم. ایمان, افکار فرد را به سوى امیدوارى و خوش بینى سوق مى دهد و از این جهت براى سلامتى مفید است.
اصل ششم. تجربیات عرفانى و شهودى از راه فعال کردن یک انرژى زیستى شفابخش (Healing bioenergy) و یا از راه تغییر در وضعیت آگاهى و هشیارى براى سلامتى مفید است.
اصل هفتم. دعا کردن براى دیگران در غیاب آنها قادر است از راه هاى مافوق طبیعى سبب شفا یا ارتقا سلامتى آنها گردد.
و بالاخره به عنوان نتیجه کلى باید گفت (پزشکى در حال کشف دین و معنویت است).
________________________________________
1. Levin, J. S. (2002). God, Faith, and Health, New York, John Wiley & Sons.
2. Healthy behavior
3. Healthy life style
4. Psycho-neuro-physiologic pathway
5. Health promotion
6. Koenig, H. G. et al, (2001). Handbook of Religion and Health, New York, Oxford University Press.
7. Institute of mind-body medicine
8. Boston ص s Deaconess haspital
9. meditation
10. Levin, J. S. (2002).
11. Levin, J. S (2002); Koenig, H. G. et al, (2001).
12. Pressman, Peter (1992). Journal of Hospital & Community Psychiatry, Vol.43, No.12.
13. Levin, J. S. (2002).
14. Psycho-neuro-physiologic pathway
15. مرعشى, سید على, فیزیولوژى سیستم عصبى و غدد درون ریز, انتشارات دانشگاه آزاد اسلامى واحد اهواز, 1376 .
16. Psychoneuroimmunology
17. Koenig, H. G. & Cohen H. J. (2002). The link between Religion and Health: psychoneuroimmunology and the faith factor, New York,, Oxford University Press.
18. Levin, J. S. (2002).
19. Ibid.
20. هیلس, دایان, رهنمودى به سوى سلامتى, ترجمه جمعى از اساتید دانشگاه علوم پزشکى تهران, 1380 .
21. An invitation to health.
22. طباطبائى, سید محمدحسین, تفسیر المیزان, ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى, قم, دفتر انتشارات اسلامى, 1375 .
23. Levin, J. S. (2002).
24. Ibid.
25. Ibid.

17 راه برای تبدیل شدن به یک فرد بالغ و کامل

17 راه برای تبدیل شدن به یک فرد بالغ و کامل
شما از نظر ظاهری به عنوان یک فرد بالغ شناخته می شوید، اما تا زمانی که از نظر عاطفی و ذهنی به بلوغ نرسید، نمی توانید نام یک شخص کامل را بر روی خود بگذارید. مگر اینکه بخواهید با یک کودک ازدواج کنید (که در این حالت "کمال" بالاجبار به شما تزریق می شود) در این حالت وقت کافی دارید که در حین رابطه رشد کرده و بزرگ شوید.
روش های زیر به شما کمک می کند که راه رسیدن به کمال را آسانتر طی کنید.
فاکتورهای اجتماعی
1- مسئولیت پذیری
اساس شخصیت و درستی، مسئولیت پذیری می باشد. بدون هیچ عذر و بهانه ای یاد بگیرید که مسئولیت کارهایی را که انجام می دهید به عهده بگیرید. همانطور که تحسین و تمجید را قبول می کنید باید گله و شکایت را نیز بپذیرید. برای پی آمد تصمیم های خود آماده باشید و سعی کنید تصمیمات درستی اتخاذ کنید، چرا که قبول مسئولیت کار دشواری است. به عنوان مثال می توانید کارهایی را که به طور بالقوه خطرناک هستند، مثل: رانندگی بیشتر از سرعت مجاز و یا رانندگی بعد از مصرف الکل را انجام ندهید.
2- احساسات خود را کنترل کنید
عدم توانایی در کنترل احساس می تواند هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی لطمات جبران ناپذیری را به شما وارد آورد. نباید به طور کلی احساستان را بکشید بلکه باید آنها را از طریق یکسری رفتار و گفتار موجه بروز دهید. به عنوان نمونه اگر کسی از زور عصبانیت دست خود را بر روی شما بلند کند، نباید سریعا عکس العمل مشابهی انجام دهید. اگر بتوانید همچنان خونسردی خود را حفظ کنید همه شما را به عنوان "آدم خوبه" داستان می شناسند.
3- بخشنده باشید
موفقیت شما به کمک هایی بستگی دارد که در میان راه از دیگران دریافت می کنید. بدون هیچ چشم داشتی به دیگران کمک کنید. اگر توان مالی شما اجازه می دهد میتوانید هزینه ای را نیز به خیریه ها و سایر موسسات این چنینی اختصاص دهید. اگر دست شما از نظر مالی باز نیست می توانید از وقت خود استفاده کرده و به آموزش بچه های بی سرپرست بپردازید.
4- وقت خود را با خانواده و دوستان بگذرانید
صله رحم را از یاد نبرید. اگر نمی توانید همیشه به دیدنشان بروید، حداقل ارتباط تلفنی را قطع نکنید. این امر برای دوستانتان نیز صدق می کند. اگر سرتان خیلی شلوغ است، سعی کنید حداقل آخر هفته را با آنها بگذرانید. می توانید یک نوشیدنی با هم میل کنید و یا یک دست بیلیارد بازی کنید. همیشه به خاطر داشته باشید که شما قبل از اینکه با خانمتان آشنا بشوید، دوستان و خانواده در زندگی شما وجود داشتند.
خود را بشناسید
5- ضعف های شخصیتی خود را از بین ببرید
هر کدام از ما عیب و ایراداتی در شخصیت خود دارد. در شناخت عادات، ویژگی های اخلاقی و به طور کلی شخصیتتان تلاش کنید. به نظرات دوستان و اقوام در مورد صفات اخلاقی خودتان گوش کنید. ضعف های خود را به تدریج از بین ببرید و نقاط قوت خود را تقویت کنید. به عنوان مثال اگر در زمینه کاری با مشکل مواجه هستید سعی کنید هر روز بیش از روز قبل بر روی مسائل کاری تمرکز کنید.
6- متوجه رفتار خود باشید
رفتار و گفتار شما در قبال دیگران تعیین کننده برخورد آنها درقبال شما می باشد. شما یک تابلوی تبلیغاتی متحرک هستید که توجه همه را به خود جلب می کنید، پس بهتر است اخلاق خوب خود را به نمایش بگذارید. اگر این کار را نکنید مردم از شما خوششان نمی آید، شما را استخدام نمی کنند و با شما قرار ملاقات نمی گذارند. کارهای خوبی را که از والدین خود در کودکی اموخته اید در زندگی نیز به اجرا در آورید.
7- کار خودتان را انجام دهید
کاری که تصور می کنید برایتان مناسب است انجام دهید نه کاری که دیگران فکر میکنند انجام آن برایتان لازم است. به عبارت دیگر در پی رسیدن به خوشی و سعادت باشید. هیچ گاه خودتان را با کسی مقایسه نکنید، به ویژه در مورد مسائل مالی برای اینکه ممکن است احساس نارضایتی کنید. کارهایی که همیشه آرزوی انجام دادن آنها را داشته اید اما هیچ وقت انجام نداده اید را شروع کنید.
8- درستکار باشید
یک فرد درستکار همیشه برای اصول اخلاقی ارزش بیشتری نسبت به لذات و سودهای شخصی قائل است. کارمندان، همکاران، و خانم ها برای افراد درستکار ارزش بسیار زیادی قائل هستند. روی حرف خود بایستید و کاری را که فکر می کنید درست است، انجام دهید.
دیدگاه خود را مشخص کنید
9- با اهدافتان روبرو شوید
افراد موفق از روسای شرکتها گرفته تا ورزشکاران همه و همه دارای یک عادت ویژه هستند: هدفمندی و تلاش برای رسیدن به مقصود. بدون داشتن هدف و نقشه مناسب برای رسیدن به آن زندگی شما عادی شده و شادی و موفقیت ناچیزی را میتوانید به دست آورید. برای خود اهداف روزانه، هفتگی، و ماهیانه تعیین کنید، سپس راه مناسب برای هر یک را طرح ریزی کنید و تمام تلاش خود را برای رسیدن به آن به کار بندید و از آن به عنوان راهی برای رسیدن به آرزوهای نهایی خود بهره بگیرید.
10- عادات بد خود را ترک کنید
هر یک از ما به طور متفاوت دارای عادات بدی هستیم. دیر یا زود پی آمدهای منفی آن متوجه ما خواهند شد. با خودتان عهد ببندید که رفتار بد خود را کاهش داده و یا به طور کلی از میان می برید. به عنوان نمونه یکی از عادات بد خود مثل قسم دروغ خوردن و یا تاخیر داشتن را انتخاب کنید و بعد به دوستان و خانواده خود بگویید که می خواهید چنین عادتی را برای همیشه از زندگی خود بیرون کنید. اگر آنها به عنوان یک مراقب در کنار شما باشند تمایل شما نسبت به انجام این کار افزایش پیدا خواهد کرد.
11- روحیه جوان و شاداب داشته باشید
به خاطر داشته باشید که سن شما به آن اندازه ای است که خودتان می خواهید. یک شیوه شاداب و جوان پسند را در زندگی پیش بگیرید تا بدن و ذهن شما همواره به تحرک واداشته شوند. در حالی که خودتان احساس جوانی می کنید پس چه اشکالی وجود دارد که با یک خانم یا آقای جوان هم نامزد کنید؟
12- از موقعیت های خود استفاده کنید
فرصت های بیشماری در زندگی هر فردی وجود دارد، اما سود بردن از آنها کار ساده ای نبوده و دارای ریسک بالایی می باشد. اما باید توجه داشته باشید که هیچ کار بزرگی بی خطر نمی باشد. چه این موقعیت را داشته باشید که برای خودتان شغلی راه بیندازید، چه با دختر خانمی یا آقا پسری که به هیچ وجه در سطح شما نیست، قرار ملاقات بگذارید، به خودتان مطمئن باشید و تا تنور داغ است نان را بچسبانید. کاری نکنید که بعدا موجبات پشیمانی شما را فراهم آورد.
13- تمرین بردباری
صبر و پافشاری شما را به سمت کامیابی و موفقیت رهنمون می سازند. بیشتر انسان های بزرگ بیشتر از اینکه موفق شده باشند در زندگی خود با شکست مواجه میشدند. زمانی که بی حوصله می شوید باید یاد بگیرید که خونسری خود را حفظ کرده و آرام باشید. برای اینکه قدری شکیبایی خود را تقویت کنید می توانید پرستاری کودک یکی از دوستان و یا آشنایان خود را برای مدت زمان کوتاهی به عهده بگیرید.
یک مرد همه جانبه
14- علایق خود را متنوع سازید
یک سرگرمی جدید برای خودتان پیدا کنید تا افق های جدید را بر روی خود باز کنید. با یاد گیری ورزش ها و مهارت های جدید خود را به چالش وادار کنید. یکی از کارهایی که می توانید در این خصوص انجام دهید، یادگیری یک زبان جدید می باشد. زمانی این کار با موفقیت انجام شد؛ به عنوان پاداش، سفر تفریحی به کشوری که زبان آنرا یاد گرفته اید را به خودتان هدیه دهید تا پیشرفت خود را محک بزنید.
15- ساعات مطالعه خود را بیشتر کنید
مطالعه یکی از راه های مناسب برای افزایش اطلاعات و دایره لغات شما می باشد. روزی یک ساعت هم که شده تلویزیون را خاموش کرده و در عوض شروع به خواند یک کتاب کنید. بیشتر سعی کنید کتاب های الهامی در مورد ارتقای شخصیتی و یا زمینه شغلی دلخواهتان را مطالعه کنید. حتی می توانید کتاب های سرگرم کننده را به صورت تفریحی مطالعه کنید.
16- ورزش کنید
ورزش یکی از راههایی است که از شما فرد سالم تر و جوان تری می سازد. آنقدر که کار شما ارزش دارد مدت زمانی که مشغول به انجام آن هستید مهم نیست. با خودتان تعهد کنید که در برنامه روزانه خود مقداری فعالیت فیزیکی بگنجانید.
17- یک حیوان خانگی بگیرید
داشتن حیوان خانگی تا حد زیادی استرس و فشار را کاهش داده و درصد خوشحالی را نیز افزایش می دهد. این کار شما را برای ازدواج و بچه دار شدن آماده می سازد.
عاقل باش جوان!
همچنان که به مسیر خود در راه رسیدن به یک فرد کامل ادامه می دهید، به خاطر داشته باشید که طرز تفکر مثبت همیشه به عنوان اساسی ترین فاکتور شناخته میشود. دید مثبت ذهنی نسبت به هر چیز در زندگی به شما اجازه می دهد در جایی که دیگران شکست خوردند، به پیروزی دست پیدا کنید.
بدون توجه به اینکه شرایط تا چه حد دشوار است اگر نقطه نظر مثبتی داشته باشید و این کار را ادامه دهید، همیشه راهی برای پیروزی در مقابلتان باز خواهد شد.
منبع: http://www.mardoman.com/success/matur.aspx

عوامل مؤثر در گرایش نوجوانان و جوانان به نماز

عوامل مؤثر در گرایش نوجوانان و جوانان به نماز
رضا فرهادیان «و أمر اهلک بالصّلاة واصطبر علیها» 1 و تو اهلت را به برپایی نماز بخوان و در این امر پایداری و صبوری پیشه کن. در گرایش نوجوانان و جوانان به نماز، سه عنصر اصلی خانه، مدرسه و رسانههای جمعی نقش اساسی و محوری دارند. دراین مقاله به بررسی این سه عامل تأثیرگذار میپردازیم.
تربیت و آموزش، انتقال اطلاعات نیست، بلکه تغییر در جهانبینی است. 2 هیچ تربیت و آموزشی بدون زمینهسازی، موفق نیست. اگر مجموعة عناصر و عوامل تأثیرگذار در ارسال یک پیام ارزشی، از وحدت و هماهنگی لازم در عمل برخوردار نباشند، نمیتوانند مؤثر واقع شوند و چه بسا آثار یکدیگر را خنثی کنند.
عناصر و عوامل تأثیرگذارنده در محیط خانه، مدرسه و جامعه در القای یک ارزش معنوی و رسانیدن پیام و بیان روح نماز، اگر عملاً یکدیگر را نفی کنند و یا در برنامهها و اظهار مطالب، هر کدام راه و هدفی متفاوت و مغایر با یکدیگر بپیمایند، در ذهن فرد تناقض به وجود میآورند و پیام منجر به ایجاد انگیزه، شوق، اراده و عمل نمیشود.
خانواده
آموزش نماز و پرورش روحیة مذهبی مناسب برای اقامة آن، ابتدا از خانه شروع میشود و خانواده نقشی مهم در انتقال فرهنگ نماز از خود بروز میدهد. آنچه در مورد فرزند درگرایش به نماز مهم است، وجود انگیزه است و آنچه در تربیت و آموزش نماز اهمیت دارد، رسوخ روح معنوی نماز به اعماق دل اوست، نه تحمیل شکل و قالب به او. زمانی آموزش نماز به توفیق میانجامد و قرین موفقیت میشود که با احساسی خوشایند همراه باشد.
بدون تردید همة انسانها به طور فطری استعداد وگرایش به نیایش دارند، اما آنچه دربارة کودکان و نوجوانان مهم است، چگونگی روشهای آموزش و نحوة ارائه و انتقال این ارزشهاست.
آداب و عبادتهای مذهبی چون پاسخی به عالیترین نیازهای معنوی است، اگر به طور طبیعی و با جلب رضایت قلبی جوانان ارائه شود، احساسی خوشایند در آنان برمیانگیزد و آن را به راحتی جذب میکنند، چرا که احساسات و عواطف، مهمترین نقش را در تکوین، رشد و پرورش شخصیت جوان دارند. بدیهی است زمانی که نوجوان در معرض یادگیری و آموزش احکام و عبادت قرار دارد، لازم است از قبل برای این موضوع زمینهسازی شود تا همراه با آموزش، احساسی خوشایند در او ایجاد گردد و به این ترتیب، نتیجهای مطلوب به بار آورد. دراین صورت، تقویت چنین گرایش فطری نیز بسیار آسان و طبیعی خواهد بود. کسب عادتها و رفتارهای مذهبی پیش از آن که متأثر از اندرزها و سخنان والدین باشد، معلول پذیرش رفتار، عواطف و احساسات مرتبط و همراه با مهر و محبت آنان است.
با برانگیختن احساساتی خوشایند در حین انجام فرایض مذهبی در کودکان و نوجوانان، زمینه یادگیری رفتارها و احساسات مطلوب فراهم میگردد و این امر نیز به نوبة خود موجب تقویت انگیزه وگرایش به نیایش و ارتباط با پروردگار متعال میشود. یادگیری بیشتر رفتارها و گفتارهای کودکان و نوجوانان، براساس مشاهداتی است که نسبت به اعمال والدین دارند و نیز احساسی که فضای ارتباطی خانواده در آنها پدید میآورد در این امر مؤثر است. در کانون خانواده است که گرایش دینی افراد تقویت میشود و خمیرمایة شخصیت مذهبی در آنان تکوین مییابد. در همین مکان است که رغبتها، احساسات خوشایند و ناخوشایند، رفتارهای متعادل و نامتعادل و نگرشها و باورهای درست یا غلط منعقد میگردد. علی(ع) میفرماید: «قلب الحدث کالارض الخالیة ما ألقی فیها من شیء قبلته فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبَک» 3 «قلب نوجوان، همچون زمین خالی است، هر بذری که در آن افکنده شود، میپذیرد. من پیش از آن که دلت سخت گردد و فکرت مشغول شود، به ادب و تربیت تو مبادرت کردم.» بسیاری از رفتارها و گرایشهای کودک و نوجوان، از قبیل گرایش به نماز و روزه، شرکت در کارهای خیر و اهمیت دادن به وظایف و تکالیف دینی، غالباً متأثر از تجارب خوشایند تربیتی آنان در خانه و خانواده است. کودکان به شدت نیازمند و تشنة یادگیری هستند و احتیاج به امنیت و آرامش خاطر و اتصال به یک منبع قدرت، رحمت و عطوفت دارند. آوای ملکوتی قرآن و نوای دلنشین اذکار نماز، حتی در دوران بارداری مادر موجب جنب و جوش و شکوفایی گرایش و احساسات دینی در کودک میشود. 4 سکوت، عصبانیت، رفتار، نگاه و سخن پدر و مادر و اطرافیان، برای کودکان سرمشق و اعمال به جای هر کدام، سبب ارضای نیاز و اغنای گرایش فطری آنهاست. آنان پیوسته میآموزند و نسبت به هر چیز کنجکاوند. خانواده باید تلاش کند که آموختههای مذهبی کودکان با تجارب و احساسات خوشایندی شکل بگیرد. سعة صدر، ابراز احساس خرسندی و روحیة رضایتمندی، گرایش به این احساسات مذهبی را برای کودکان گوارا میسازد. بر این اساس، زیباترین و خوشایندترین حالات و اوقات کودکان و نوجوانان در خانواده زمانی است که پدر و مادر آمادة اقامة نماز میشوند، آنگاه که کودک همة شادی و نشاط را در چهرة برافروخته و شادمان اطرافیان خویش مشاهده میکند، یعنی به هنگام وضو گرفتن، جانماز انداختن، معطر ساختن لباس نماز و خود را به زیباترین شکل آراستن 5 و گوش فرا دادن به آوای دلنشین قرآن و اذان 6 که نسیم آرامشبخشی در کالبد افراد میدمد و روح چون پرندهای که از بند و قفس آزاد شود، در فضایی ملکوتی بال و پر میگشاید و به سوی محبوب حقیقی اوج میگیرد:
تو را ز کنگرة عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است 7 خانوادهها میتوانند بسیاری از رفتارهای مطلوب و احساسات خوشایند و دوستداشتنی خود را به طور غیرمستقیم در قالب ارزشها و احکام دینی و از طریق بهرهگیری از الگوهای رفتاری، در وجود کودکان و نوجوانان تثبیت کنند.
مشاهدة رفتار اطرافیان، انگیزهای قوی و غنی برای یادگیری و آموزش فرزندان است. درحالی که آموزشهای خطابی و توصیههای مستقیم و آمرانه، نه تنها چندان رغبت و انگیزهای در درون جوان و نوجوان ایجاد نمیکند، بلکه گاهی مایة آزردگی و تنفر نیز میشود.
نماز خواندن کودکان خردسال نیز رفتاری است که در آغاز امر از طریق مشاهدة حرکات پدر و مادر و اطرافیان آموخته میشود و فرد نسبت به موقعیت و حالات رفتار آنان احساس معنوی خاصی پیدا میکند. نحوة نماز خواندن، چگونگی نگرش اطرافیان نسبت به نماز و میزان اهمیت دادن آنان نسبت به این فریضة الهی، حالت ایستادن به نماز، تأنی و ادب و وقار در نماز، نحوة نماز خواندن، حضور قلب در نماز و توجه و خضوع و خشوع افراد خانواده، در کودکان بسیار تأثیر میگذارد. وقتی که کودک نسبت به رفتار و نحوة حرکات و حرف زدن والدین و اطرافیان کنجکاو میشود، باید توجه داشت که کنجکاوی وی بیهدف و بینتیجه نیست، بلکه متضمن الگوگیری و مشارکت فعالانة او به صورت کسب تجربهای جدید در فرازهای حساس زندگی است. زمانی که نوجوان، الگوهای رفتاری مطلوب خویش را در موقعیتها و شرایط مختلف زندگی، در رفت و آمدها، میهمانیها و برخوردهای بستگان و دوستان و از جمله حضور آنان در صفوف نماز جماعت مشاهده میکند، احساس شادمانی، شوق و شعف سراسر وجودش را فرا میگیرد و عمیقاً نسبت به رفتار آنها کنجکاو میشود واز آنان الگو میگیرد.
مهیا کردن چنین فضایی، بخصوص اگر همراه با مشارکت فعال کودکان و نوجوانان و همسالان آنان باشد، برایشان بسیار دلنشین و مذهبی و روحیة اجتماعی را در آنان تقویت میکند. بدیهی است هر قدر الگو محبوبتر و حالات چهرة خویشاوندان و یا همسالان نسبت به یکدیگر در این هنگام، اگر با تعظیم و تکریم و گشادهرویی همراه باشد، بر میزان تقویت گرایش معنوی کودکان و نوجوانان میافزاید. آنان از مشاهدة این حالتها و بسر بردن در این لحظات، غرق در سرور و خوشحالی میشوند و سعی دارند که خود نیز این قبیل رفتارها را با اشتیاق تمام بازآفرینی کنند. پدر و مادر و اطرافیان اگر در رفتارهای خود، به راستگویی، صداقت، عفاف و حجاب، صبر و بردباری و توجه به حساسیت نسبت به اوقات نماز ارج بنهند و در عملکردهای خود ثابت قدم باشند، تأثیرگذاری و درونسازی گفتار و رفتارشان به مراتب بیشتر از زمانی است که تنها با گفتار و یا اجبار، فرزندان خویش را به کارهای مذهبی وادار سازند، درحالی که خود در عمل سهلانگاری میکنند. لحظههای حساس و پرجاذبه رفتار پدر و مادر در ایجاد فضای دوستانه، صمیمی و دلنشین عاطفی در مواجهه با فرزندان، سبب میگردد که آنان بدون زحمت، رفتار مورد علاقة خود را مورد توجه و تقلید آگاهانه قرار دهند.
پدر و مادر و اعضای خانواده، اگر توجه داشته باشند که درخانه، سفر یا گردش، در میهمانی و یا حین کار و به طور کلی در هر موقعیت که ندای پرطنین و دلنشین اذان را میشنوند، از هر کاری که دارند، دست کشیده، پیش از هر چیز دیگر به اقامة نماز اهمیت دهند، در تلقی ونگرش فرزندان نسبت به این فریضة الهی تأثیر مضاعف خواهند داشت.
باید برای تعلیم نماز و تربیت روحیة معنوی زمینهسازی کرد و همة جوانب و ابعاد گوناگون قضیه را در نظر گرفت و کوشید تا همة عوامل مهم، دستاندرکار و تأثیرگذار از وحدت و هماهنگی لازم برخوردار باشند.
مدرسه
در مدرسه نیز هنگامی که نوجوانان و جوانان، در موقعیتهای مختلف اوقات تحصیل و هنگام شنیدن اذان، مشاهده میکنند که معلمان و مربیان بیهیچ تکلفی، مشتاقانه به سوی نماز میشتابند، در اثر احساس همانندسازی به شوق و رغبت درمیآیند و به اقامة نماز گرایش فزونتری پیدا میکنند.
بهتر است در مدرسه قبل از شروع نماز یا حتی قبل از رفتن به نماز هفتگی جمعه، برنامههایی تدارک دیده شود که زمینهساز احساس خوشایند برای دانشآموزان باشد تا عزم و اراده و رغبت و انگیزة لازم برای انجام این فریضه، با طیب خاطر در آنان پدید آید.
هر قدر شخصیت الگوهای تربیتی و پرورشی برای دانشآموزان، محبوب و دوستداشتنی باشد، تأثیرپذیری آنها افزایش مییابد. روشن است که هرگز نباید به اجبار و تحمیل و فشار، دانشآموزان را به انجام فریضة نماز وادار کنیم. در عوض شایسته است بیش از هر چیز، جاذبههای رفتار خود را در بیان ارزشها، با فراهم کردن مقدمات نماز افزایش دهیم.
اگر چنین فضایی بر مدارس حاکم باشد، روحیة معنوی دانشآموزان افزایش مییابد و در نمازخانة مدرسه ارتباط شوقآمیز همسالان گسترش پیدا میکند. سالن نمازخانة مدرسه که مثلاً با موکت سبزرنگی آراسته شده، تمیزی، سادگی و زیبایی در آن موج میزند، محیط مناسب و دلپذیری برای اقامة نماز فراهم میسازد. استفاده از رنگهای آرامشبخش، همچون آبی و نیلی و فیروزهای، بهرهگیری از خطوط منحنی دیوارها و محراب، فضای نمازخانه را گیرا و دلنشین میکند. استشمام بوی عطر و گلاب و نورپردازی جالب با رنگهای سبز و پخش نوای ملایم و گوشنواز تواشیح مربوط به اسماء الله، قبل از شروع نماز، محیط را سرشار از حال و هوایی معنوی و روحانی میکند. بیان قصههای لطیف و خاطرههای زیبا و اجرای نمایشنامههای دلانگیز با زبانی شیرین و دوستداشتنی برای ارائه احکام و روشهای اخلاقی و نماسازی و تصویرسازی از ارزشها و رفتار انسانهای وارسته و رهبران و اسوههای مذهبی، تأثیرات بسیار در یادگیری و گرایش و پایبندی نسبت به ارزشهای مذهبی و فهم درست از اقامة حقیقی نماز، در بین دانشآموزان به جای خواهد گذاشت. برپایی نماز در مدارس، همراه با معلمان، مربیان و مدیر و همچنین اقامة نماز در بوستانها و یا برگزاری آن در میدانهای ورزشی، اردوها و مجامع عمومی، میتواند برای دانشآموزان دلانگیز و به یادماندنی باشد.
توجه به سرویسهای بهداشتی و وضوخانة مدارس و پاکی و تمیزی آن، برای ترغیب دانشآموزان به گرفتن وضو و شرکت در جمع دانشآموزان درنمازخانة مدرسه، برخورد با چهره گشاده و باز در این هنگام، همه و همه زمینههای آمادهسازی، تقویت و افزایش گرایش به نماز را در دانشآموزان فراهم میکند. قرآن دراینباره با صراحت تمام میفرماید: «وَ أمُرُ اَهْلَکَ بالصّلا''ةِ وَ اَصْطَبِرْ عَلَیْها» و تواهلت را به برپایی نماز بخوان و در این امر پایداری و صبوری پیشه کن. به همین جهت، در خانوادة بزرگ مدرسه نیز، قدرت تحمل و صبر و حوصلة مدیر، ناظم، مربی پرورشی و معلم راهنما برای برپایی نماز باید بالا باشد و از سختگیریهای بیمورد و تحقیر دانشآموزان در فراخوانی به این امر الهی، جداً باید خودداری شود. برای نماز از بهترین مکانها و بهترین لباسها استفاده شود و از محل تنگ و تاریک و کثیف و مخروبه پرهیز گردد. برای شرکت دادن دانشآموزان، کلاسهای اول و دوم دبستان در نماز جماعت، باید به تدریج توسط معلم در کلاس زمینهسازی شود و در آنان تشنگی لازم برای ورود به جمع سایر همکلاسیها درنمازخانه فراهم گردد و نیز لازم است به عنوان تشویق، گاهگاهی به همراه معلم در نماز جماعت مدرسه حضور یابند. محل نمازخانه باید قدری جذاب و دوستداشتنی و خاطرهانگیز باشد که دانشآموزان قبل از شروع ساعت نماز، همیشه در انتظار وقت نماز لحظهشماری کنند. ناظم نباید با تندخویی و عتاب و خطاب، زمینة آزردگی روانی دانشآموزان را فراهم آورد.
مراقبت باید غیرمستقیم باشد و اگر احیاناً دانشآموزی در انجام نماز کاهلی نشان میدهد، باید در مرحلة اول علت آن بررسی شود و سپس زمینه شرکت وی در جمع دوستان و همسالان در نمازخانه فراهم آید. برگزاری مراسم و دعوت برای ناهار و یا افطار در نمازخانه، به مناسبتهای مختلف، جزء خاطرات فراموشنشدنی دانشآموزان خواهد بود. صبر و برداری و رفتار متین و معقول مسؤولان مدرسه، اگر همراه با عطوفت و مهربانی باشد، در دانشآموزان احساس و نگرشی مثبت نسبت به اقامة نماز پدید میآورد.
رسانه ها
رسانهها فنآوری عظیمی هستند که دنیای ما را به تسخیر خود درآوردهاند و پس از خانه و مدرسه از دیگر عوامل تأثیرگذار بر روح کودک و نوجوان هستند. 8 رسانهها از نخستین دوران زندگی تا پایان حیات انسان، به عنوان عامل آموزنده و تأثیرگذارندة بسیار قوی نقش دارند. بنابراین، ظهور رسانهها، تولد دنیای تازهای است که بدون توجه به آثار تربیتی آن، توفیق در آموزش و گرایش به نماز امکانپذیر نیست.
رسانهها آموزشگاه میلیاردها انسان است و در اعماق دل و ذهن اعضای خانوادهها رسوخ کرده است.
رسانهها معلم و کلاس همگانی، همه جایی و غیرانحصاری هستند که همة لحظات خالی و غیررسمی انسان امروز را پر کرده، در ایجاد انگیزه و پذیرش یک عمل و شکل دادن عادتهای خوب یابد، نقش مؤثری ایفا میکنند. اگر برنامهها و زمان پیام رسانهها با تفکر و ارزشهای معنوی و مذهبی جامعه و خانواده انطباق نداشته باشد، آموزش و القای پیامهای دینی و تربیتی اثری نخواهد داشت و هر پیامی از طرف پدر، مادر و معلم، همانند یخی در مقابل حرارت شدید و همهجانبه ذوب خواهد شد و از بین خواهد رفت. دراین شرایط، جوانان شخصیت دوگانهای پیدا میکنند، دچار بحران عاطفی و فکری میشوند و بعدها طی همنوایی با این بحران، به هر سمت و سویی سوق پیدا میکنند و بدون اراده و اندیشه به هر سو روانه میشوند. در تهیه، تولید و پخش برنامه از طریق رسانهها برای کودکان و نوجوانان باید بسیار دقت کرد و برای این مسألة مهم، یعنی آموزش و پرورش احساسات و گرایشهای دینی، به ویژه نماز، بیشترین اهمیت را قائل شد. 9 برنامههای تلویزیونی اگر با ارزشها و تفکر جامعه هماهنگ نباشند، در اندیشة فرد بحران و تناقض ایجاد خواهند کرد و انتخاب بهتر را برایش مشکل خواهند ساخت. در لحظاتی که پدر و مادر، مدرسه و مسجد، همه به نماز اول وقت اهتمام نشان میدهند، پخش مجموعههای تلویزیونی خارجی و داستانی جذاب و دلربا از تلویزیون به چه معناست؟ بزرگترین تأثیر ناخودآگاه مشاهدة روابط بسیار نزدیک و گرم دختر و پسر در برخی از فیلمهای خارجی و داخلی، عدم شوق و رغبت به نماز و ایجاد کسالت در انجام فرایض است. این نحوة نمایش روابط دختر و پسر در فرهنگ اسلامی جایی ندارد، ازاین رو به طور طبیعی و تدریجی اثر تخریبی خود را در روحیة جوان باقی خواهد گذاشت و خود نوعی تهاجم فرهنگی از طریق رسانههاست.
رسانة جمعی یکی از عوامل مؤثر و مهم زندگی است و باید با خواست و ارزشهای معنوی خانه و خانواده و جامعه، همسو و هماهنگ باشد، تا بتواند گرایش به نماز اول وقت را در نوجوانان و جوانان زنده نگه دارد.
بنابراین، برای رسیدن به روح و پیام معنوی نماز و درک فضیلت وقت نماز، تأکید بر ضرورت ایجاد نظامی متشکل از خانه، مدرسه و رسانه، به صورت مجموعهای هماهنگ و حرکتکننده در یک جهت واحد. امری منطقی و اجتنابناپذیر مینماید. باید این مجموعة به همپیوسته، برای انتقال فرهنگ نماز، هماهنگ و از همه بالاتر همدل باشند. اگر شیوههای تربیتی مربوط به نماز و برنامههای زمینهساز و جانبی اوقات فراغت در خانه، مدرسه و رادیو تلویزیون متناقض باشند، کودکان و نوجوانان به شکل صحیح به نماز گرایش پیدا نخواهند کرد و روح حقیقی نماز در وجود آنان تحقق نخواهد یافت.
________________________________________
1 - سوره طه، آیه 132
2 - تربیت صحیح تغییر سازنده در بینش و منش فرد است
3 - نهجالبلاغه، نامة 31
4 - تحقیقات انجام شده نشان داده است که جنین انسان از چهار ماهگی نسبت به صداهای مختلف حساس است و در رشد و پرورش خود، به خصوص از کلام مادر و صداهای مختلفی که مادر به آن گوش فرا میدهد، متأثر است
5 - «یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد.»: ای فرزندان آدم در هر جایگاه نمازی خود را بیارایید. (سورة اعراف، آیه 31)
6 - پیامبر(ص) وقتی که دلتنگ میشدند، میفرمودند: «ارحنی یا بلال.» ای بلال (با گفتن اذان) به من آرامش ببخش (و بعد نماز میخواندند).
7 - حافظ
8 - تلویزیون نباید در محل عمومی خانواده در منظر دید همگان گذاشته شود و همیشه روشن و قابل دسترسی برای همه نباشد، بلکه باید محل مناسب و متمایزی داشته باشد تا اعضای خانواده گهگاه برای تماشای برنامههای مفید انتخابی به آن محل بروند
9 - به ویژه در هنگام اقامة نماز در خانه و مدرسه برنامههای رادیو و تلویزیون نباید به گونهای باشد که قطع برنامه موجب دلخوری و بدبینی کودک یا نوجوان نسبت به نماز شود. به همین جهت، باید قبل و یا بعد از نماز از پخش سریالهای پربیننده خودداری گردد تا این محدودة زمانی به زمینهسازی روانی وعاطفی برای برپایی فریضة نماز اختصاص داده شود.
10 - مجله پیوند، دی ماه 1369، مقالة «نیازهای اساسی و بهداشت روانی»
11 - نماز، تألیف دکتر شهید سیدمحمد بهشتی
6 - طهارت روح، تألیف شهید مطهری
7 - روشهای پرورش احساس مذهبی، نماز، تألیف دکتر غلامعلی افروز
9 - نشریة مشارکتهای مردمی، زمستان 1376، مقالة آموزش
5 - نشریة مکتب تشیع، شماره 2، شهید مطهری
2 - تفسیرالمیزان، تألیف سید محمدحسین طباطبائی
3 - سر الصلوة، تألیف امام خمینی
4 - پرواز در ملکوت، جلد اول، تألیف امام خمینی
8 - توحید و نبوت، تألیف آیتالله دستغیب، انتشارات بنیاد بعثت

معرفى یک مدل مداخله شناختى ـ رفتارى دینى

معرفى یک مدل مداخله شناختى ـ رفتارى دینى
در درمان اختلال وسواسى ـ جبرى
مقدمه
استفاده و به کارگیرى مقوله هاى دینى در جلسات روان درمانى با رویکردهاى شناختى ـ رفتارى1 و با توجه به زمینه هاى فرهنگى و باورهاى دینى مردم ما مى تواند تأثیر سریع تر, عمیق تر و پایدارترى را در بیماران مبتلا به اختلال وسواسى ـ جبرى به دنبال داشته باشد و از این طریق درمان مطلوب حاصل آید. در کشور ما برخى از پژوهش گران گزارش داده اند که افکار وسواسى یا مناسک اجبارى رنگ و بوى دینى دارند (فیضى, 1373; فتى و بوالهرى, 1378; دادفر, بوالهرى, ملکوتى و بیان زاده, 1380). نتایج پژوهش نظیرى, دادفر و کریمى کیسمى (1384) نشان داد که باورهاى ناکارآمد دینى در مورد مناسک شست وشو و طهارت, پیش بینى کننده بهترى براى شدّت علائم وسواسى ـ جبرى هستند تا باورهاى ناکارآمدشناختى. آنها نتیجه گرفتند که در این صورت, ایجاب مى کند که در کار روان درمانى با این بیماران تجدیدنظر شود.
در پژوهش هاى مختلف, اثربخشیِ استفاده از روش هاى دینى در درمان بیمارى هاى روانى از جمله اختلال وسواسى ـ جبرى گزارش شده است (پریستر(Priester), 2001; اسکندرى و کرمى, 1380; بیان زاده, 1376; دادفر, 1376, 1383; یعقوبى و اسداللهى, 1384; کجباف و سجادیان, 1384).
به کارگیرى مداخله (درمان) شناختى ـ رفتارى دینى در درمان بیماران مسلمان و ایرانى لازم است. ضرورى است این نظریه ها و مفروض ها طى انجام پژوهشى که روش شناسى تحقیق و فرآیند درمانى آن براساس روش ها و اصول مورد قبول علمى استوار است, در عمل آزمایش شود و چنان چه نتایج مثبت به دست آید, به عنوان روش هاى جاى گزین در روان درمانى هاى کلاسیک که براى بیماران مبتلا به اختلال وسواسى ـ جبرى مسلمان و ایرانى استفاده مى شود, معرفى و توصیه گردد.
تعریف واژه ها
اختلال وسواسى ـ جبرى
طبق DSM-IV فکر وسواسى, یک فکر, احساس, ایده یا حس مزاحم و تکرارشونده است. عمل وسواسى, رفتار یا عمل ذهنى تکرارى نظیر وارسى یا شمارش است. فکر وسواسى موجب افزایش اضطراب شخص مى شود, در حالى که انجام عمل وسواسى اضطراب شخص را کاهش مى دهد.با این همه, وقتى شخص در مقابل انجام عمل وسواسى مقاومت مى کند, اضطراب وى افزایش مى یابد.
شخص مبتلا به اختلال وسواسى ـ جبرى, معمولاً غیر منطقى بودنِ افکار و اعمال وسواسى خود را درک مى کند. علائم اختلال وسواسى ـ جبرى با ایجاد تغییر در خود بوده و براى خود بیمار ناهم خوان است; یعنى نسبت به تجربه شخص از خود, به عنوان یک موجود روانى, غریب و بیگانه مى نماید. اختلال وسواسى ـ جبرى مى تواند ناتوان کننده باشد, چون افکار و اعمال وسواسى وقت گیر بوده و به طور قابل ملاحظه اى در برنامه معمول شخص, عمل کرد حرفه اى, فعالیت هاى اجتماعى معمول یا روابط با دیگران تداخل مى کند. (کاپلان و سادوک, 1998; ترجمه پور افکارى, 1379).
تکنیک هاى شناختى ـ رفتارى
الگوى شناختى که در این اختلال مبناى درمان قرار مى گیرد, در امتداد مدل شناختى اختلالات افسردگى و اضطرابى بک(Beck,1976) و مدل شناختى اختلال وسواسى ـ جبرى سالکوسکیس (Salkovskis,1985) است که استراتژى هاى اصلى در آن عبارت اند از:
1.در نظر گرفتن افکار مداخله گر به عنوان محرک;
2. شناسایى افکار اتوماتیک منفى که منجر به ارزیابى منفى از افکار مداخله گر مى شود و اصلاح آنها و جاى گزین کردن افکار غیر آشفته ساز;
3. شناسایى طرح واره ها یا نگرش هاى ناکارآمد اساسى و اصلاح آنها با تأکید بر اصلاح مسئولیت بالا و ارزیابى بیشتر احتمال خطر;
4. جلوگیرى از خنثى سازى که در پى احساس مسئولیت و ادراک خطر ایجاد مى شود.
در ارائه این تکنیک از روش ارائه شده به دست سالکوسکیس و کریک(1989) براى اصلاح ارزیابى منفى افکار مداخله گر با تأکید بر تکنیک هاى ویژه اصلاح فرایند ارزیابى احساس مسئولیت و ادراک خطر, ارائه شده به دست ون اوپن(Van Oppen) و آرنتز(Arntz) (1993) استفاده مى شود. این تکنیک هفته اى دو جلسه و هر جلسه 45 دقیقه, و در کل, هر بیمار, شانزده جلسه درمان شناختى دریافت مى دارد.
تکنیک رفتارى شامل مواجهه تدریجى و پیش گیرى از پاسخ مى باشد که عبارت است از مواجهه سیستماتیک با محرک هاى ایجادکننده افکار و رفتار وسواسى و پیش گیرى از پاسخ به طور هم زمان. هدف از به کارگیرى این تکنیک, اصلاح نگرش هاى بیمار درباره مسئولیت و ادراک خطر و هم چنین ایجاد فرایند خوگیرى با محرک هاى اضطراب زاست. تکنیک مواجهه تدریجى و پیش گیرى از پاسخ, تکنیک مستقلى است که براى درمان به کار گرفته مى شود. این روش متأثّر از کار راکمن(Rachman) و همکاران (1976) به اضافه توصیه هاى استکتى(Stecketee,1993) در مورد روش مواجهه و پیش گیرى از پاسخ است. این تکنیک هفته اى دو جلسه و هر جلسه 45 دقیقه اجرا مى شود, و در کل, هر بیمار در پایان طرح, شانزده جلسه درمان مواجهه تدریجى و پیش گیرى از پاسخ دریافت مى دارد. مواجهه بر مبناى سلسله مراتب اضطراب زایى نشانه هاى درونى و بیرونى اضطراب زا, از کمترین عامل اضطراب زا شروع شده و بیمار آن را در تکلیف روزانه منزل نیز استفاده مى کند.
تکنیک درمان شناختى ـ رفتارى عبارت است از: ترکیب دو تکنیک فوق در یک جلسه و به موازات یک دیگر.
در مجموع, هر بیمار هفته اى دو جلسه, هر جلسه حدود 5/1ساعت تحت درمان با روش درمان شناختى همراه با مواجهه تدریجى و پیش گیرى از پاسخ (تکنیک هاى شناختى ـ رفتارى) و نهایتاً طى شانزده جلسه 5/1 ساعته تحت درمان قرار مى گیرد.
تکنیک هاى شناختى ـ رفتارى دینى
نوعى روان درمانى که عبارت است از یک اقدام منظم به منظور رفع بیمارى روانى در یک رویکرد شناختى ـ رفتارى دینى که در آن از روش تشریک مساعى تجربى2 استفاده مى شود. الگوى شناختى ـ رفتارى پیش از این شرح داده شد. تکنیک هاى دینى مورد استفاده در این مدل از مطالعه تحلیل محتوایى از آیات قرآن کریم استخراج شده است (رمضانى فرانى, عمادى و عاطف وحید, 1380) که در این مقاله, برخى از آنها به طور مفصل شرح داده خواهند شد.
روان درمانى به شیوه شناختى ـ رفتارى دینى طى 12ـ16 جلسه براى بیمارانى که به تشخیص روان پزشک واجد شرایط ملاک هاى تشخیصى براى وجود اختلال اضطرابى وسواسى ـ جبرى براساس DSN-IV هستند, انجام مى شود. طول و مدت جلسات درمان عیناً مشابه الگوى درمان شناختى ـ رفتارى است.
فرآیند درمان شناختى ـ رفتارى دینى
تکنیک هاى شناختى ـ رفتارى شامل تکنیک هایى هستند که پیش از این ذکر شد. قبل از شروع درمان در مصاحبه, ارزیابى شناختى ـ دینى صورت مى گیرد که براساس پنج سؤال اقتباس شده از درمان شناختى معنوى (SCT)3 استیونس(Stevens) و استیونس (1999) است و شامل پیوندها و تجارب دینى در دوران کودکى, اعتقاد به نقش باورها یا شیوه زندگى دینى در مشکلات فعلى, علایق و نیازهاى معنوى و دینى, اعتقاد به این که باورها, عبادات و اجتماعات دینى, منبعى از توانایى و کمک هستند و تمایل به مشارکت در مداخلات درمان دینى اند. بنابراین, فرآیند مداخلات درمان دینى به شرح زیر است:
جلسه اول درمان
هدف این جلسه آشنا کردن بیمار با درمان دینى یا مداخلات دینى در درمان اختلال وسواسى ـ جبرى است و دستور کار جلسه شامل: ارائه منطق مداخلات دینى و ارائه جزوه آموزشى در زمینه دعا است.
در این جلسه, ابتدا منطق مداخلات دینى به شرح زیر براى بیمار توضیح داده مى شود:
(از آن جا که شما اظهار تمایل نمودید از راهبردها و شیوه هاى دینى نیز در راستاى درمان بیماریتان استفاده کنید و از طرفى, به نظر مى رسد برخى اعتقادات و اعمال دینى, چنان چه با برنامه اى حساب شده, استفاده شود, مى توانند نقش مؤثرى در مقابله با افکار و اعمال وسواسى ایفا کنند, بنابراین, ما در طى جلسات درمانى که با هم خواهیم داشت سعى خواهیم کرد تا به همراه تکنیک ها و شیوه هاى رایج در درمان وسواس از برخى از این راهبردها و فنون استفاده کنیم. از جمله آنها مى توان به راهبردهاى ذکر, دعا, شکر و اسوه گزینى (الگویابى) اشاره کرد. در پژوهش هاى مختلف به کرات تأیید شده است که وقتى انسان به ذکر خدا و یادآورى قدرت بى نهایت او مى پردازد و از او طلب حاجت, کمک و یارى مى نماید, پله هاى رسیدن به هدفش را سریع تر طى خواهد کرد. براى آن که شما بتوانید از این باورها و راهبردها براى درمان مشکل خود بهتر استفاده کنید, ما در طى جلسات, طبق یک برنامه مشخص از این راهبردها استفاده خواهیم کرد.)
پس از توضیحات, درمان گر در مورد مفهوم دعا به توضیح مى پردازد و کیفیت و تأثیر آن را در درمان علائم وسواسى, با بیمار به بحث مى گذارد. هدف از این اقدام ابتدا ارزیابى برداشت بیمار از دعا و سپس کیفیت استفاده بیمار از دعا است.
الف) آیا دعا کلى گویى است یا اختصاصى و شخصى.
ب) آیا دعا کردن تشریفات صرف دینى است یا با زبان و نیاز بیمار هماهنگ است.
ج) آیا دعا با پاسخ هاى اختلال وسواسى ـ جبرى ارتباط دارد , یا خیر, براى مثال, صلوات فرستادن براى رفع اضطراب ناشى از یک فکر وسواسى است یا براى تقرّب به خداوند.
توضیح و ارائه تعریف از دعا داراى اوصاف زیر است:
الف) دعا گفت وگویى دوطرفه میان خداوند و بنده اوست.
ب) دعا اعلام یک نیاز به موجودى بى نیاز, قدرت مند و بخشنده است.
ج) دعا بیان خالص, روشن و واضح یک حاجت به اجابت کننده اى است که از وعده اش تخطى نمى کند.
د) در دعا ذکر ویژگى هاى خداوند, متناسب با موضوع مورد حاجت ضرورى است.
هـ) دعا ذکر و یادآورى است, از این رو, محتواى سازنده آن داراى اهمیت است. دعاى سازنده مانند دعاهایى است که جنبه هاى مثبت و کارآمدى را براى خود و دیگران دارد, در برابر, دعاهایى مانند (خدایا مرا از روى زمین بردار تا از شرّ وسواس خلاص شوم) جنبه غیر سازنده و منفى دارد.
در پایان جلسه, جزوه دعا به عنوان تکلیف خانگى به بیمار داده مى شود.
جلسه دوم درمان
هدف این جلسه اولاً, آموزش کاربردى دعا در راستاى جهت گیرى درمان و ثانیاً, استفاده از حدیث حضرت على(ع) در مورد مواجهه با ترس براى تسهیل در پذیرش شیوه درمان است, از این رو, دستور کار این جلسه عبارت است از:
1. بیمار از مطالعه جزوه دعا به چه نگرشى از دعا رسیده است.
2. بیمار با مثال, دعاهاى روشن و خالص را در راستاى نیازهاى درمانى اش ارائه و تمرین کند.
3. حدیث حضرت امام على(ع) در مورد مواجهه با موضوع ترس بیان مى شود.
در ابتدا از بیمار خواسته مى شود تا برداشت خود را از مطالعه جزوه آموزش (دعا) بیان کند. سپس به بیمار گفته مى شود که ما در این جلسه سعى خواهیم کرد با هم دیگر دعاهاى متناسب با کاهش علائم وسواسى ـ جبرى شما را پیدا کنیم.
پس از ارائه منطق درمان اختلال وسواسى ـ جبرى با شیوه مواجهه سازى و پیش گیرى از پاسخ, ابتدا کلام امام على(ع), در مورد مواجهه با ترس, براى بیمار خوانده مى شود: (چون از کارى ترسى بدان در شو, که خود را سخت پاییدن دشوارتر تا در نشدن در کار و ترسیدن) (حکمت175) و برداشت بیمار از آن ارزیابى مى شود. در پایان جلسه, براى آماده شدن بیمار در استفاده از تکنیک مواجهه و پیش گیرى از پاسخ, دعاى (امن یجیب) به بیمار توصیه شده و سپس درمان گر با کمک وى دعاى متناسب با مشکل را انتخاب کرده و در جلسه تمرین مى کند.
جلسه سوم درمان
هدف این جلسه بسط حوزه معنایى و کاربردى دعا و آشنا کردن بیمار با شیوه اسوه گزینى (الگویابى) است. دستور کار شامل ارزیابى تکالیف دعا; تمرین دعاهاى جلسه قبل; تعریف اسوه گزینى و به کار بردن آن در تمرین مواجهه; و تلاش براى بیان دعاهاى دیگر.
در این جلسه, پس از ارزیابى تکالیف خانگى مربوط به دعا, از بیمار خواسته مى شود تا دعاى جلسه قبل را براى شروع تمرین مواجهه سازى بیان کند. سپس شیوه اسوه گزینى تعریف شده و از بیمار خواسته مى شود به هنگام تمرین مواجه سازى خود را به جاى یکى از اسوه ها فرض کند و در نقش او تمرین نماید.
در پایان جلسه, بیمار با کمک درمان گر دعاهاى دیگر را تنظیم و در جلسه تمرین مى کند و به عنوان تکلیف خانگى آن را در خانه انجام مى دهد. ضمناً, در تکالیف خانه (نقش بازى) کردن در نقش اسوه انتخاب شده به هنگام تمرین مواجهه سازى توصیه مى شود.
جلسه چهارم درمان
هدف این جلسه آشنا کردن بیمار با مفهوم شکر و تمرین مرحله اول آن و هم چنین تسلط مفهومى استفاده از راهبردهاى دعا و اسوه گزینى است. دستور کار شامل ارزیابى تکالیف مربوط به دعا و اسوه گزینى; آموزش مفهوم شکر و مراحل آن; تمرین مرحله اول شکر است.
در جلسه چهارم, ابتدا تکالیف مربوط به دعا و اسوه گزینى ارزیابى و سپس بیمار با راهبرد شکر آشنا مى شود (علت آموزش راهبرد شکر در این جلسه این است که در تمرین هاى خانگى درمان شناختى ـ رفتارى اختلال وسواسى ـ جبرى موفقیت هاى درمانى هرچند ناچیز شروع شده است). براى آشنایى بیمار با این راهبرد توضیح زیر ارائه مى شود.
پس از دعا و اسوه گزینى که با هم آنها را مرور و در درمان به کار بردیم, در این جلسه مى خواهیم با کمک شما راهبرد دیگر دینى را مرور و در درمان از آن یارى جوییم. راهبردى که به شما کمک مى کند تا به داشته هاى مثبتتان بیشتر توجه کنید و نداشته ها را کمتر به نظر آورید, زیرا شکر, سپاس گزارى از خداوند به خاطر نعمت هایى است که به ما ارزانى داشته است. خداوند وعده داده است که در مقابل این شکرگزارى, هم به ما پاداش دهد و هم نعمت خود را بر ما فزونى بخشد. براى رسیدن به چنین پاداشى لازم است:
اولاً, ابتدا نعمت هاى خداوند را بشناسید. نعمت هاى الهى شامل هر ویژگى مثبت شخصى و یا موفقیتى مى شود که شما در زندگى دارید. اما در این درمان, فقط موفقیت هایى منظور است که شما در طول درمان بر اثر تلاش و کوشش آن را کسب مى کنید, مثل صرف وقت کمتر در افکار یا اعمال وسواسى, یا تداخل کمترى که افکار یا اعمال وسواسى در سایر فعالیت هاى شما طى درمان ایجاد مى شود که نشان دهنده بهبود در علائم وسواسى ـ جبرى است.
ثانیاً, پس از شناسایى موفقیت ها به عنوان یک عطیه الهى, بایستى یکایک آنها را به زبان بیاورید, زیرا شکر زبانى شما را براى دست یابى به هدف درمان آماده مى سازد.
ثالثاً, پس از شناسایى موفقیت ها با شکر زبانى در مورد به دست آوردن آنها از خداوند به دلیل این موفقیت ها سپاس گزارى کنید. با این امید که (لئن شکرتم لازیدنکم); کسى که شکرگزار باشد خداوند به آن خواهد افزود.
حال مرحله اول این راهبرد را که شناسایى موفقیت هاست با هم به انجام خواهیم رساند. اطلاعات ثبت شده در تکالیف خانگى شما مى تواند در این زمینه کمک کننده باشد.
در ادامه جلسه, به هنگام تمرین مواجهه سازى و پیش گیرى از پاسخ همانند جلسه پیش, از دعا و اسوه گزینى استفاده مى شود. در پایان, در خصوص مرحله اول شکر و نیز دعا و اسوه گزینى در زمان تمرین مواجهه, تکالیفى به بیمار ارائه مى شود.
جلسه پنجم تا هشتم درمان
هدف این جلسات تسلط مفهومى و مهارتى بر راهبردهاى دعا, اسوه گزینى و شکر است. دستور کار جلسه شامل تمرین مرحله دوم و سوم شکرگزارى, و تمرین دعا و اسوه گزینى به هنگام تمرین مواجهه سازى و پیش گیرى از پاسخ است.
موفقیت هاى شناسایى شده در تکالیف خانگى یک به یک شناسایى و به زبان آورده مى شوند, سپس از خداوند سپاس گزارى مى گردد. پس از آن به هنگام تمرین مواجهه سازى و پیش گیرى از پاسخ, مثل جلسات قبل از دعا و اسوه گزینى استفاده مى شود.
جلسه نهم تا شانزدهم درمان
هدف این جلسات تغییر فرض هاى ناکارآمد دینى بیمار است که با وسواس وى در ارتباط است. از این رو, آموزه هاى دینى زیر مدنظر قرار مى گیرند:
1. دین اسلام دین میانه است, از این رو, در تکالیف آن سهولت وجود دارد.
2. بین عمل, نیت و آن چه به زور به ذهن مى آید, تفاوت وجود دارد و (وسواس هاى فکرى), اعمال انسان ها به شمار نمى آیند تا مورد بازخواست خداوند باشند, زیرا تنها در حوزه اختیار از انسان ها بازخواست مى شود. هم چنین لازم است احساس گناه بیمار در خصوص افکار وسواسى دینى (کفر به خدا و ) به چالش گذاشته شوند.
3. تکالیف هرکسى براساس وسع و میزان و محدوده توانایى هاى اوست. در این جا بین سخت گیرى هاى اضطرابى (در اخلاق) و آموزه هاى دینى تمایز ایجاد مى شود.
4. توجه به خوبى ها و توان مندى هاى خود و تحسین آنها به عنوان آموزه اى از حضرت سبحان که پس از آفرینش انسان خود را تحسین کرده و فرموده است: (فتبارک الله احسن الخالقین), تأکید مى شود. ضمن تحسین از خود تفاوت آن با تکبر و غرور نیز مشخص مى شود.
در هر جلسه, در مورد یکى از موضوعات فوق از منظر دین بحث شده و افکار بیمار به چالش کشیده مى شود. این موضوعات تنها نمونه اى از فرض هاى دینى و اخلاقى افراد وسواسى هستند که از فردى به فرد دیگر فرق مى کند و مى تواند فرض هاى دیگرى را نیز که درمان گر در طى جلسات, بسته به مورد, به دست مى آورد, در بر گیرد.
کتاب نامه :
قرآن کریم, ترجمه محمدمهدى فولادوند, تهران, نشر دارالقرآن کریم, 1376.
اسکندرى, محمدرضا; کرمى, صغرى, (بررسى مقایسه اى تأثیر دارودرمانى همراه مشاوره مذهبى در بیماران داراى اختلال وسواسى ـ اجبار), چکیده مقالات اولین همایش بین المللى نقش دین در بهداشت روان, تهران, 27ـ30, فروردین ماه, دانشگاه علوم پزشکى و خدمات بهداشتى ـ درمانى ایران, 1380.
بیان زاده, اکبر, (ضرورت نگاه به ارزش هاى دینى در انتخاب رویکرد مشاوره اى و روان درمانى), چکیده مقالات اولین همایش بین المللى نقش دین در بهداشت روان, تهران, 24ـ27, آذر ماه, دانشگاه علوم پزشکى و خدمات بهداشتى ـ درمانى ایران, 1376.
دادفر, محبوبه; بوالهرى, جعفر; ملکوتى, کاظم; بیان زاده, سید اکبر, (بررسى شیوع نشانه هاى اختلال وسواسى ـ جبرى), فصلنامه اندیشه و رفتار, سال هفتم, شماره1و2, 1380.
ــــــــــــ, (روان درمانى مذهبى در درمان بیماران مضطرب و افسرده), مقاله منتشر نشده موجود در دفتر مطالعات اسلامى در بهداشت روان, انستیتو روان پزشکى و مرکز تحقیقات بهداشت روان, 1376.
ــــــــــــ, (بررسى نقش دین در بهداشت روانى و فرآیندهاى روان درمانى), نقدونظر, سال نهم, شماره سوم و چهارم, 121ـ84, 1383.
رمضانى فرانى, عباس; عمادى, سید کمال الدین; عاطف وحید, محمدکاظم, (راهبردهاى تأمین سلامت روانى در قرآن), چکیده مقالات اولین همایش بین المللى نقش دین در بهداشت روان, تهران, 27ـ30, فروردین ماه, دانشگاه علوم پزشکى و خدمات بهداشتى ـ درمانى ایران, 1380.
علامه طباطبائى, محمدحسین, تفسیر المیزان, تهران, مرکز نشر فرهنگى رجاء, 1367.
فتى, لادن; بوالهرى, جعفر, (بررسى مشخصات بالینى اختلال وسواسى فکرى ـ عملى در بیماران مراکز درمانى منتخب شهر تهران), مجله دانشگاه علوم پزشکى ایران, سال ششم, شماره2, 1383.
فیضى, اسماعیل, (بررسى رابطه اعتقادات مذهبى و برخى از رفتارهاى بیماران وسواسى), پایان نامه درجه دکتراى پزشکى, دانشکده پزشکى دانشگاه علوم پزشکى ایران, 1373.
کاپلان, هارولد و بنیامین, سادوک, خلاصه روان پزشکى, ترجمه نصرت الله پورافکارى, تبریز, انتشارات شهر آب, 1379.
نظیرى, قاسم; دادفر, محبوبه; کریمى کیسمى, عیسى, (بررسى نقش پایبندى هاى مذهبى, باورهاى ناکارآمد مذهبى, احساس گناه و باورهاى ناکارآمد شناختى در شدت علایم اختلال وسواسى ـ اجبارى), فصلنامه اندیشه و رفتار, سال یازدهم, شماره3, 1384.
نهج البلاغه, ترجمه محمد دشتى, قم, انتشارات محدث (دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامى), 1379.
کجباف, محمدباقر; سجادیان, ایلناز, (روان درمانى در قلمرو مذهب), چکیده مقالات نخستین همایش کشورى گفت وگوى علم و دین. مفهوم حیات, انسان و مباحث کاربردى, تهران, 12ـ 15 اردیبهشت ماه, مرکز ملى تحقیقات علوم پزشکى کشور, 1384.
ییعقوبى, محمد; اسداللهى, قربانعلى, (بررسى تأثیر مشاوره مذهبى در درمان بیماران مبتلا به اختلال وسواسى ـ جبرى (حساس نسبت به طهارت, غسل و )), چکیده مقالات نخستین همایش کشورى گفت وگوى علم و دین: مفهوم حیات, انسان و مباحث کاربردى, تهران, 12ـ 15, اردیبهشت ماه, مرکز ملى تحقیقات علوم پزشکى کشور, 1384.
Priester, P. E. (2001), Cognitive behavioral treatment of obsessive- compulsive disorder with religions features, 1st International Congress on Religion and Mental Health, Tehran, I. R. 16-19 April.
Salkovskis, P. (1991), Obsessions and compulsions, In J. Scott, G. Williams, & A. T. Beck (Eds.), Cognitive therapy in clinical practice (pp:50-78). London: Routledge.
Steketee, G. (1993), Treatment of obsessive compulsive disorder, New York: Guilford Press.
Stevens, T. G., & Stevens, SH. B. (1999), Spiritual Cognitive Therapy (SCT), American Counselling Association World Conference, 14 April.
Van Oppen, P., & Arntz, A. (1993), Cognitive therapy for obsessive-compulsive disorder, Behavior Research and Therapy, 32, 79-87.
________________________________________
* سرپرست دفتر مطالعات اسلامى در بهداشت روان, انستیتو روان پزشکى تهران و مرکز تحقیقات بهداشت روان .
** کارشناس ارشد روان شناسى بالینى, انستیتو روان پزشکى تهران و مرکز تحقیقات بهداشت روان .
1. cognitive-behavioral
2. collaborative-empiricism
تشریک مساعى تجربى, عبارت است از یک همکارى میان درمان گر و بیمار به منظور کشف سوءتعبیرهاى مختل و سعى در تعدیل کردن آنها; در واقع این تجربه مشترک باعث مى شود که بیمار مثل یک دانشمند, تجربى عمل کند .
3. Spiritual Conitive Therapy (SCT)

هنگامه‏های دعا و درمان

هنگامه‏های دعا و درمان
این گزارش می‏کوشد تا به سه پرسش زیر پاسخ مناسب دهد.
1. آیا مراسم دعا با مراحل روان‏درمانی مقایسه‏شدنی است؟ چگونه؟
2. آیا چگونگی و چندی سخن و واژه‏ها در قرآن کریم با آنچه در روان‏درمانی به کار می‏رود همسانی دارد؟
3. آیا شرایط پذیرش دعا در قرآن کریم، پیام‏هایی برای افزایش تأثیرپذیری روان‏درمانی دارد؟
چکیده
دعا در سراسر تمدن انسان و در تمام فرهنگ‏ها و ادیان وسیله‏ای برای رهایی از گرفتاری‏ها، درماندگی‏ها، تحقق آرزوها و درمان آسیب‏های بدنی و روانی بوده است. در قرآن کریم موارد فراوانی از توسل پیامبران و مردمان به دعا آمده است. در این گزارش با پژوهش در هنگامه‏های دعا در قرآن کریم و توجه به آنچه در هنگامه‏های روان‏درمانی می‏گذرد به پرسشهایی چند پاسخ می‏دهیم:
1. آیا مراسم دعا با مراحل روان‏درمانی مقایسه‏شدنی است؟ چگونه؟
2. آیا چگونگی و چندی سخن و واژه‏ها در قرآن کریم با آنچه در روان‏درمانی به کار می‏رود همسانی دارد؟
3. آیا شرایط پذیرش دعا در قرآن کریم، پیام‏هایی برای افزایش تأثیرپذیری روان‏درمانی دارد؟
برای پاسخ به این پرسشها، نخست باید دیدگاه خود را در روان‏درمانی روشن کنیم و سپس آن را با آنچه که در قرآن کریم درباره دعا آمده است مقایسه و آن گاه نتیجه‏گیری کنیم.
واژه‏های کلیدی: دعا، درمان، روان‏درمانی، دعادرمانی، روان‏درمانی دینی.
پرسش اوّل
ـ آیا مراسم دعا با مراحل روان‏درمانی مقایسه‏شدنی است؟ چگونه؟
برای ارائه پاسخ مناسب به این پرسش ابتدا از خود می‏پرسیم: آیا دعا کردن همان نشانه‏هایی را دارد که در روان‏درمانی شناسایی شده است؟
در پاسخ به این سؤال باید نخست روان‏درمانی و دعا کردن را نشانه‏یابی کنیم.
دانش روان‏درمانی: روان‏درمانی دانشی بالینی است. دانش‏های بالینی در فضاهای بالینی پیدا می‏شوند، سپس گستردگی و ژرفا می‏یابند.
فضای بالینی: هر فضای بالینی از رویارویی یک انسان با انسان دیگر و یا یک انسان با یک چیز پیدا می‏شود. بزرگترین واحد فضای بالینی را مجتمع بالینی و کوچکترین را هنگامه بالینی می‏نامیم.
برخی از ویژگی‏های فضاهای بالینی عبارت است از:
ـ هر هنگامه دربردارنده نشانه‏های تمام مجتمع است.
ـ در مجتمع‏ها و هنگامه‏ها، حالت‏ها، رفتارها و تلاشهای انسان در داد و ستدی پویاست.
این رفتارها و حالت‏ها دارای چهار وضعیت است:
1. حالت‏ها و رفتارهایی که به دیگران و چیزها نسبت می‏دهند (برون‏فکنی).
2. حالت‏ها و رفتارهایی که به دیگران و چیزها نشان می‏دهند (برون‏نمایی).
3. حالت‏ها و رفتارهایی که به خود نسبت می‏دهند (درون‏فکنی).
4. حالت‏ها و رفتارهایی که در خود نشان می‏دهند (درون‏نمایی).
تلاشها: واژه‏ها، سخن‏ها، حرکت‏ها، حرف‏ها، نگاه‏ها، سرودها، آواها، نشستن‏ها، برخاستن‏ها، سکوت‏ها، اشک‏ها، لبخندها، فریادها، زمزمه‏ها، آه‏ها، شتاب‏ها، کندی‏ها، تندی‏ها، نوشتن‏ها، خواندن‏ها، زانوزدن‏ها، خم‏وراست شدن‏ها، قربانی‏کردن‏ها،... هر یک تلاشی است و هر تلاش هنگامه‏ای و نمودی از پویایی روان است.
روان: پیدایی روان در حالت‏ها و رفتارهایی است که با آزادی، آگاهی و خواست باشد: در باهمی، یکسانی و همزمانی این سه است که روان، پویا و آفریننده می‏شود.
روان سالم: روان سالم در فردی است که آزادانه، آگاهانه و با خواست خود می‏تواند در موقعیت‏های مختلف ابتکار عمل نشان دهد، بن‏بست‏هایی را که دارد بگشاید و با فرانگری به تلاش‏های خود، گستردگی، ژرفا، معنی و جهت بخشد.
روان ناسالم: روان ناسالم نمی‏تواند با آزادی، آگاهی و خودخواست رفتار کند. در کاربرد هر یک از این توانایی‏ها در موقعیت‏های مختلف ضعف نشان می‏دهد و از خلاقیت باز می‏ماند.
درمان: توانمندسازی آزادی، آگاهی و خواست، در درمانجوست تا به یاری آنها بتواند، در بن‏بست‏ها، تعارض‏ها،... ابتکار عمل نشان دهد، آفریننده شود، راهنما، مشاور و مشکل‏گشای خود باشد.
درمانگاه: جایگاهی است که می‏توان آگاهانه، آزادانه، محرمانه و با خواست خود به آن مراجعه کرد: در آن پناهگاه امن، بدون دخالت و واسطه دیگری، با درمانگر رابطه برقرار کرد و درمان خواست.
فرانگری: ناب‏ترین نشانه روان سالم، توانایی او در فرانگری است. روان سالم، از درون و برون، به مشاهده تلاش‏های خود در جهان می‏پردازد: از یک سو خود را در آنچه کرده، می‏کند و خواهد کرد و از سویی خود را در جهان و در درگیری‏هایش به پرسش می‏گذارد و می‏کوشد تا برای تلاش‏های خود، گستردگی، ژرفا، معنی و جهتی جاویدان بیابد. روان در آگاهی به خود فرانگر است: کاهش توان فرانگری، کاهش آگاهی به خود و کاهش سلامت است. روان‏درمانی با افزایش آگاهی به خود، و توانمندسازی فرانگری در درمانجو سلامت او را باز می‏گرداند.
روان‏درمانی: دانشی بالینی و هر دانش بالینی مجتمع روان ـ فضای پویایی است از تلاش‏هایی که با پشتوانه‏های خاص بروز می‏کند، با نظریه‏های معین فرانگری می‏شود و با راهکارهای مشخص، گستردگی، ژرفا، جهت، معنی و حساسیت پیدا می‏کند؛ داده‏های آن در چند وضعیت بسته‏بندی و برداشت می‏شود.
ویژگی‏های روان‏درمانی و دعا
دیدگاه‏ها: درمان با دیدگاه خاص درمانگر مانند روانکاوی، انسان‏گرایی، رفتارگرایی، پدیده‏گرایی،...) ممکن است انجام گیرد و دعا نیز ممکن است با دیدگاه دینیِ اسلام، مسیحیت، یهود، زرتشتی،... برگزار شود.
خاستگاه‏ها: خاستگاه و پشتوانه تمام احکام دین از جمله، نماز و دعا در آن است که فرد، عاقل، بالغ و مختار باشد و خدا را محرم اسرار خود و حاضر بداند و این همان است که در درمان از درمانجو انتظار داریم که آزادانه، آگاهانه، خودخواست و محرمانه به درمانگر مراجعه کند.
گستردگی و ژرفا: درمان با فراوانی پرسشها گستردگی پیدا می‏کند و با ازدیاد پاسخها ژرفا می‏یابد. در دعا نیز هرچه خواست‏ها و امکان اجابت (پاسخها) بیشتر می‏شود، تأثیر آن گسترده‏تر و ژرفتر است.
فرانگری: دعاکننده، باور دارد که خداوند ناظر بر تمام اعمال و رفتار اوست. از آنچه بر او گذشته و می‏گذرد و خواهد گذشت، آگاه است. با این باور در موضعی فرانگرانه نسبت به ارتباط خود با خدا قرار می‏گیرد و قبولی دعای خویش را روشنتر می‏بیند. او آرامش بیشتری دارد، می‏داند که خداوند بر خاطرات گذشته او، بر خواسته‏های نگفته او، بر هنگامه‏های پرهیجان و برجسته زندگانی او و بر تغییر حالت‏ها و رفتار او آگاه است، در درمان نیز تلاش می‏شود تا توان درمانجو به فرانگری در خویشتن، در روابط خود با درمان و درمانگر، یا جهان و انسان‏های دیگر، افزایش یابد.
راهکاریابی: درمانگر برای پاسخ‏یابی به پرسش‏ها، راهکارها، روش‏ها، شیوه‏ها، ابزارها، مکان‏ها و زمان‏هایی را انتخاب یا ابداع می‏کند و آنها را انفرادی و یا گروهی به کار می‏گیرد، دعاکننده نیز برای استجابت دعا و گرفتن پاسخ، طریقه‏ای، زمانی و مکانی را انفرادی یا گروهی برمی‏گزیند.
معنادهی: درمانجو پاسخ‏هایی را که از درمانگر گرفته است و آگاهی‏هایی را که پیدا کرده است در رفتار و تلاشهای روزانه، هفتگی و ماهانه خود به کار می‏برد، گویی داروی سلامتْ بخشی را مصرف می‏کند و با کاربرد آنها به روابط، رفتارها و تلاش‏های خود معنا و جهت می‏بخشد. دعاکننده نیز روابط، رفتار و تلاش‏های خود را با خواست خداوند مطابق می‏سازد و معنا و جهت می‏دهد.
دسته‏بندی و برداشت: تلاش‏های روان‏درمانی بر حسب دیدگاه‏های روان‏شناختی، آسیب‏های روانی، روش‏ها و شیوه‏های درمانی دسته‏بندی و برداشت می‏شود. تلاش‏های دعا، نیز، بر حسب وضع و حال دعاکننده، دیدگاهی که از دین و زندگانی در جهان دارد، دسته‏بندی می‏گردد.
جهت‏دهی: در روان‏درمانی با دیدگاه‏های گوناگون به تعادل و کاهش هیجان‏ها، حل تعارض‏ها، هماهنگی خواست‏های آزادانه، آگاهانه، آرامش‏های تنی ـ روانی، تنظیم روابط اجتماعی، فعال ساختن تلاش‏های شغلی، علمی و هنری می‏پردازیم. یافته‏های خود را برای نظریه‏پردازی، آزمون سازی و پیدا کردن دیدگاههای تازه به کار می‏گیریم. در دعا نیز با دیدگاه و باورهایی که از دین و خداوند داریم، برای خود، نزدیکان، همسایگان، برادران، خواهران، ملت‏ها، جهانیان، گذشتگان، حاضران، آیندگان در روزها، ماه‏ها و سال‏ها، سعادت، سلامت و آرامش دو جهان را می‏خواهیم. در کمی یا زیادی تأثیر، شرایط، زمان، مکان، مراسم و شیوه‏های دعا نظریه‏پردازی می‏کنیم.
حساسیت بخشی: دعاکننده، در حالت خلوص نزد پروردگار آنچه را در زندگانی، گذشته و آینده می‏اندیشیده و تجربه کرده، آزادانه بیان می‏کند، خواست‏هایی را که نگفته در قالب پرهیجان‏ترین واژه‏ها به زبان می‏آورد و فرانگرانه به چگونگی بودن، تغییر حالت‏ها و رفتارهای خود در محضر پروردگار توجه می‏کند.
در روان‏درمانی برای بالابردن اثر درمان، روشن ساختن زمینه‏های حساس سالم یا بیمار فرد، و افزایش توان فرانگری، از درمانجو خواسته می‏شود تا خاطره‏ها و حوادث زندگی را، آزادانه تداعی کند، آنچه را که می‏خواسته و نگفته است بازگوید، پرهیجان‏ترین حوادث و خاطره‏هایی را که دارد روشن و متمایز سازد و به تغییراتی که در حالت‏ها و رفتارهایش در هر نشست درمانی پیدا شده است بیندیشد.
پرسش دوّم
آیا چگونگی و چندی سخن و واژه‏ها در قرآن کریم با آنچه در روان‏درمانی به کار می‏رود همسانی دارد؟
هر واژه یا سخن، هنگامه‏ای و تلاشی در مجتمع میان درمانجو و درمانگر است. به درمانگر امکان می‏دهد تا با طرح پرسش‏هایی مانند: (منظورت چیست؟ با چه احساس و حالتی همراه است؟ در چه وضعیتی است؟...) درمانجو را به برون‏فکنی، برون‏نمایی، درون‏فکنی، درون‏نماییِ حالت‏ها و رفتارهایش وا دارد. واژه‏ها و سخن‏ها، در قالب پرسش‏ها و پاسخ‏ها، وقتی درمان‏کننده است که ویژگی‏های زیر را داشته باشد:
1. واژه‏ها ساده، روشن و متمایز باشد.
2. معنای هر واژه با یک یا چند واژه شناسایی شود.
3. سخن کوتاه و با فعل گفته شود.
4. سخن با قید تأکید، اجبار و زور (مانند: باید، حتما، می‏بایست) همراه نباشد.
5 . سخن با خواست، آگاهی و آزادی مُراجع گفته شود.
6 . در پرسش‏ها و پاسخ‏ها از کلیت و ابهام سخن کاسته گردد و به جزئی و محسوس بودن نزدیک گردد.
7. واژه‏ها از میان گفته‏ها، افکار، ارزش‏ها و عادت‏های مُراجع انتخاب شود و پرداخته خود او باشد.
8 . سخن‏ها و واژه‏ها در یک یا چند نظرگاه معین معنادار شود و جهت پیدا کند.
9. سخن‏ها و واژه‏ها با حالتها و رفتارهای بدنی هیجانی همراه شود.
10. سخن‏ها احساس و بار هیجانی مناسب داشته باشد (آهنگ و طنین‏دار باشد).
11. سخن‏ها و واژه‏ها، سکوت و شروع، بلندی و کوتاهی دوری و نزدیکی مناسب داشته باشد.
12. نشانه‏های هر واژه در رفتارها و حالت‏های مُراجع مشاهده‏شدنی و به پرسش‏گذاشتنی باشد.
13. منظور از هر واژه را از مراجع بخواهیم تا از کلی و مبهم به جزئی و روشن برسد.
14. گزینه‏های پژوهشی، تشخیصی و درمانی را از میان سخن‏های درمانجو انتخاب و همان‏ها را در پرسش‏ها، پاسخ‏ها و گزارشنامه‏ها به کار ببریم.
آیات دعا
نخست آیاتی چند از قرآن کریم را می‏آوریم آن گاه برداشت‏های خود را روشن می‏سازیم.
1. وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِی إِذَا دَعَانِی فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (بقره، آیه 183).
2. ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعا وَخُفْیَةً إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (اعراف، آیه 54).
3. قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ (اعراف، آیه 28).
4. فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ (القمر، آیه 11).
5 . رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَیْتِی مُؤْمِنا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلاَ تَزِدْ الظَّالِمِینَ إِلاَّ تَبَارا (نوح، آیه 30).
6. قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکا لاَ یَنْبَغِی لاَِحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (ص،آیه35).
7. هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ (سوره آل عمران، آیه 34).
8 . لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ‏ءٍ (الرعد، آیه 16).
برداشت از واژه‏ها و سخن‏های دعا در قرآن کریم
1. واژه‏ها و سخن در دعاهای مستجاب شده، ساده، محسوس، کوتاه، بدون ابهام است؛ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ (سوره حمد، آیه 6).
دعای زکریا: رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً (آل عمران، آیه 34).
دعای سلیمان: قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکا لاَ یَنْبَغِی لاَِحَدٍ مِنْ بَعْدِی (ص، آیه 35).
2. واژه‏ها مبین خواست‏ها و نیازهای شخصی دعاگو و سخن، ساخته و پرداخته خود اوست، همچنان که زکریا در دعا فرزندی پاک نهاد و سلیمان، قلمرو سلطنتی بی‏مانند را خواسته است.
3. با تکرار واژه‏هایی، متناسب با واژه‏های درخواست، پروردگار را می‏ستایند و او را توانا برای برآوردن نیاز خود می‏دانند: زکریا می‏گوید اِنَّکَ سمیع الدعا و سلیمان تأکید می‏کند: (انک انتَ الوهاب).
4. سخن‏های دعا، درخواستی محرمانه است: (ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعا وَخُفْیَةً ...) (اعراف، آیه 54).
5 . واژه مستقیم با مخاطب حاضر، آماده، نزدیک و در حالت رویارویی گفته می‏شود: إِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِی... (بقره، آیه 183).
6. واژه‏های (انک، انت) ضمیر مخاطب مفرد که نشانه نزدیکی زیاد و بی‏پرده و راحت بودن ارتباط خداوند با دعاکننده است.
7. استجابت کننده دعا، خود را نزدیک و آماده برای پاسخ دادن بداند و دعاکننده را از خود بداند و اطمینان دهد که در خواست را برآورده می‏سازد:
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِی إِذَا دَعَانِی فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (بقره، آیه 183).
8 . واژه‏ها را با پاسخ به پرسش (منظورت چیست؟) هرچه بیشتر روشن و متمایز سازد (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ، صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ ... سوره حمد، آیه 6 و7) جمله صراط‏الذین... پاسخ پرسش مقدر است؛ (منظور چیست؟).
پرسش سوّم
ـ آیا هنگامه‏های دعا و درمان پیام‏هایی برای یکدیگر دارند؟
با اشاره به آنچه درباره روان‏درمانی و دعا آوردیم پیام‏ها و پی‏آمدهای آن را بازگو می‏کنیم:
دیدگاه: هنگامه‏های دعا و درمان در دیدگاه توحیدی اسلام و دیدگاه روان‏درمانی که ما به آن تکیه می‏کنیم همخوانی و همسانی دارند.
خاستگاه: آگاهی، آزادی و خواست در درمان و دعا، خاستگاه پذیرش و تأثیرگذاری هستند. دعا و درمانی که ناآگاهانه، بدون آزادی و ناخواسته باشد، درمان‏کننده و سالم‏ساز نخواهد بود.
باور: هرچه ارزش‏ها و توانمندی‏های درمانگر و مرجع دعا بیشتر شناخته شوند و به باوری درمانجو و دعاکننده درآیند، اثر سلامت‏بخشی و برآورده شدن بیشتری دارد.
رویارویی: هنگامه‏های دعا و درمان در رویارویی مستقیم، بدون واسطه و محرمانه است.
پویایی: هنگامه‏های دعا و درمان در جایگاه‏ها، زمان‏ها، برنامه‏ها، واژه‏ها، سخن‏ها، فاصله‏ها، وضعیت‏ها و ... پویاست. برحسب آمادگی‏های درمانجو و درمانگر، دعاکننده و مرجع دعا، امکانات و شرایط تغییر می‏کند. درمان و دعا، در کوه، دشت، دریا، هوا و مسجد و در حالت‏های ایستاده، نشسته، خوابیده و اوقات صبح، ظهر و شب و در سرما و گرما و بیماری و سلامت، کم یا زیاد می‏گردد.
جایگاه: جایگاه دعا و نماز و درمان پاکیزه، عطرآگین، آرامش‏بخش، خوش‏نام، لباس‏ها خوشبو، آراسته، و دور از شبهه قانونی، اخلاقی و اجتماعی باشد. درمانجو و دعاکننده بتوانند محرمانه، آزادانه، آگاهانه و با خواست خود هر گاه بخواهند مراجعه کنند و در دسترس باشد.
واژه و سخن: واژه‏ها و سخن‏ها، کوتاه، ساده، محسوس، مثبت، آهنگ‏دار، روشن باشد و تکرار شود و در گفتن، شتاب و هیجان نداشته باشد و به زبانی که دعاکننده و درمانجو سخن می‏گوید و معنی آنها را درمی‏یابد باشد و خواست واقعی و روزانه او را نشان دهد.
فرانگری: توانایی فرانگری در هنگامه‏های دعا به شهودی عارفانه و در هنگامه‏های درمان به بینشی دانشمندانه منجر می‏شود در یک جا در خود و خدا و در جای دیگر خدا را در خود می‏یابیم.
چند پرسش برای اندیشیدن
با نشانه‏هایی که از هنگامه‏های دعا و درمان دادیم پرسش‏هایی چند برای اندیشیدن داریم:
ـ آیا می‏توان از دعادرمانی مانند روان‏درمانی سخن گفت: دعا کردن دانشی بالینی است، هر دانش بالینی دارای مجتمع بالینی و فضای پویایی است. از تلاش‏هایی که با پشتوانه‏های خاص بروز می‏کند، با نظریه‏های معین فرانگری می‏شود و با راه‏کارهای مشخص گستردگی، ژرفا، جهت، معنی و حساسیت پیدا می‏کند. داده‏های آن در چند وضعیت بسته‏بندی می‏گردد و برداشت می‏شود؟
ـ آیا دعاها آن طور که در رسانه‏ها، مساجد، منابر اجرا می‏شود، بهداشتی و درمان‏کننده است؟
ـ آیا می‏توان با توجه به آنچه در مراسم و برپایی نماز و دعا می‏گذرد از آسیب‏شناسیِ دعا سخن گفت؟ چگونه؟
ـ آیا می‏توان از دعا برای بهداشت روانی فردی و اجتماعی سود جست؟ چگونه؟
________________________________________
ــ قرآن مجید.