درآمدی بر رویکرد جامعهشناختی دین در حوزة دینپژوهشی
چکیده در حوزة مطالعات دینپژوهشی، رویکرد اجتماعی به دین، از این جهت اهمیت دارد که همواره جامعه بهصورت نظام اجتماعی با دین به مثابه نهاد اجتماعی، همسویی داشته است و دین را مجموعة عقاید، اخلاق و مقرراتی برشمردهاند که برای ادارة امور اجتماعی و پرورش انسانها ثمرهبخش باشد. این واقعیت همانا نگرش کارکرد گرایی دین به اجتماع را که به شناخت رابطة دین و انسانها و کارکردهای آن بهصورت پدیدة اجتماعی میانجامد تعیین میکند. بر این اساس، چارچوب نظری مقاله حاضر چنین است: بررسی تعاریف مفهومی دین و دستیابی به وجوه مشترک مفهومی مابه الاشتراک دینپژوهان، تحلیلی بر رویکردهای روانشناختی، کارکردگرایی اجتماعی از دین به منظور تأیید این فرضیه که در هدایت مردم به وسیلة آموزههای دینی و اصول راهبردی آن فراتر از انگیزههای مادی در روابط اجتماعی است و بر نوعی جهانبینی اتکا دارد که تکامل جوامع بشری را در رسیدن به علت حاکم بر جهان هستی و باور به خدا تقویت میکند. کلید واژگان: دین، رویکرد روانشناسی، جامعهشناسی دین، کارکردهای اجتماعی. مقدمه شناخت هر موضوع معرفتی، در گرو ارائة تعریفی روشمند از آن است تا در روشنایی تعریفی جامع از موضوع، شناخت آثار و احکام آن میسر شود و از بروز اختلاف در تحلیل مسائل مرتبط به علوم جلوگیری کند. در تعریف دین تاکنون اتفاقنظری بین عالمان و صاحبنظران صورت نیافته؛ چرا که تلقی از دین به صورتهای بسیار متنوعی جلوهگر شده است و طبقهبندیهایی که از تعاریف به عمل آمده، هیچکدام دربرگیرندة تعریفی قانع کننده از دین نیست؛ چون هر یک، یا جنبهای از دین را در نظر داشته یا این که به کلی از مفهوم آن به دور افتادهاند؛ چنانکه یکی از این طبقهبندیها، تعریفهایی است که بر حسب وجوه مشترک ادیان به عمل آوردهاند و عناصر مشترک دینهای موجود را بررسی کرده و تعریف فراگیری از دین ارائه دادهاند. از سویی، سختی ترجمة واژة دین در زبانهای گوناگون نیز بر مشکل تعریف دین افزوده است؛ به طوری که دربارة ریشهیابی واژة دین(Religion) تردید وجود دارد و نیز بین واژة «Relegere» به معنای برداشتی با دقت کامل و دوباره جمع کردن به مفهوم بیرونی و واژه «Religer» به معنای پیوند بخشیدن که مورد استفاده لاکتسانس بوده است.1
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
بحثی پیرامون روانشناسی اسلامی
کلیات روانشناسی
میزگردومصاحبه شونده:غروی، سید محمد
معرفت: پیشینه مطالعاتى مباحث روان شناختى در حوزه علمیه چیست و اساساً حوزه با چه هدفى جداى از فقه و اصول و... به عنوان موضوعات اصلى حوزه به بحث پیرامون بعضى از رشته هاى علوم انسانى همانند روان شناسى پرداخته است؟
حجة الاسلام غروى: بسم الله الرحمن الرحیم. پیشینه مطالعاتى مباحث روان شناسى در حوزه علمیه را نمى توان به طور دقیق بیان کرد. البته پیش از انقلاب برخى از فضلاى حوزه بر حسب نیاز و تشخیص شان مبنى بر این که باید معلومات خود را توسعه دهند با این گونه مطالعات، چه در روان شناسى و چه دیگر علوم انسانى، درگیر بوده اند. شاهد بر این مدّعا، وجود کتاب هاى تفسیرى، اخلاقى و یا اعتقادى است که برخى از استادان و فضلاى حوزه پیش از انقلاب نوشته اند و مباحث روان شناسى جدید را در آن ها مطرح کرده اند. البته به عنوان یک نمونه، که فاصله زیادى با انقلاب ندارد، مى توانیم به اولین گروه آموزشى مؤسسه در راه حق اشاره نماییم که به سال هاى 1353 و 1354 باز مى گردد. در برنامه درسى این دوره، چند واحد روان شناسى عمومى گنجانیده شده بود که یکى از استادان دانشگاه هم آن را تدریس مى کرد. از سال 1360 به بعد، یعنى قبل از انقلاب فرهنگى و بازگشایى دانشگاه ها به طور مشخص روان شناسى به عنوان یکى از موضوعات پژوهشى حوزه مورد توجه قرار گرفت.
در ستاد انقلاب فرهنگى که مسؤولیت اسلامى کردن دانشگاه ها را به عهده داشت، برخى معتقد بودند که اگر واحدهایى از دروس معارف اسلامى به واحدهاى دانشگاهى اضافه شود، فضاى دانشگاه ها اسلامى مى شود. بنا شد این مسأله را با امام(قدس سره) در میان بگذارند که این کار انجام گرفت و حضرت امام(قدس سره)تأکید کردند که این کار در علوم انسانى باید با کمک حوزه انجام گیرد. به دنبال این دیدار، اعضاى محترم ستاد انقلاب فرهنگى در جلسه جامعه محترم مدرسین حضور یافته و به تبادل نظر پرداختند. انجام این مهم بر عهده برخى از اعضاى جامعه، که مسؤولیت مؤسسه در راه حق را داشتند، گذاشته شد و در این رابطه طرحى تهیه و به تصویب رسید، بودجه اى براى آن در نظر گرفته شد و بنا شد این کار با همکارى استادان دانشگاه و فضلاى حوزه که عده اى از آن ها آشنایى نسبتاً خوبى با علوم انسانى داشتند انجام گیرد. مسؤولیت کار به عهده حضرت آیت الله مصباح واگذار گردید و دفترى در قم و تهران به عنـوان دفتر همکارى حوزه و دانشگاه تأسیس شد. یکى از رشته هایى که بنا شد مورد مطالعه و بازنگرى قرار گیرد رشته روان شناسى بود.
حاصل کار، تهیه حدود چهل جزوه بود که پس از نقد و بررسى در اختیار برخى استادان قرار گرفت که برخى از آن ها هنوز هم مورد استفاده مى باشد. پس از آن، کتاب هایى با این هدف نوشته شد که نمونه اى از آن ها کتاب «مکتب هاى روان شناسى و نقد آن» و نیز «روان شناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى» است. خلاصه این که، احساس شد این علم نیاز به بازنگرى و احیاناً تکمیل و توسعه دارد که با تلفیق با فرهنگ اسلامى مى تواند غنى تر و مفیدتر شود و کارآیى بهترى هم داشته باشد. علاوه بر این، اصولاً روان شناسى علمى است که براى حوزه ها مفید است و این داد و ستد بین روان شناسى و حوزه مى تواند اثرات مفیدى به نظام آموزش حوزه و دانشگاه داشته باشد.
معرفت: جناب استاد! از لزوم بازنگرى در رشته روان شناسى و همچنین بهره گیرى از یافته هاى روان شناسى در حوزه علمیه صحبت کردید، سؤالى که مطرح مى شود این است که ارتباط روان شناسىویا سایر رشته هاى علوم انسانى با دین چیست و بر این اساس آیا ما مى توانیم رشته هاى علوم انسانىواجتماعى را با پسوند اسلامى مطرح کنیم و از مقوله اى به نام روان شناسى اسلامى سخن بگوییم؟
حجة الاسلام غروى: علوم انسانى در دامان فرهنگ غرب و به خصوص فلسفه غرب به وجود آمده، رشد نموده اند و معمولاً دیدگاه هاى کلان آن برخاسته از دیدگاه هاى فلسفى است. شاهد بر این مطلب مکاتب گوناگون روان شناسى است که على رغم تأکید بر روش تجربى در آن ها، همه داده ها و نظریات روان شناسى دقیقاً برخاسته از تجارب علمى به معناى دقیق کلمه نیست و عملاً در پاره اى از موارد آمیخته با تحلیل و تعمیم هایى است که گاهى برخى از بخش هاى این نظریات را دیدگاه هاى فلسفى و جریانات فکرى خاصى تأمین مى کنند. از این رو، ما نمى توانیم ادعا کنیم که چون این علوم، تجربى هستند، نقش اصلى را عملاً تجربه ایفا مى کند. این حقیقتى است که حتى روان شناسان بزرگ هم بدان معترفند. از سوى دیگر، اگر نظریه پردازان علوم انسانى در مقوله هاى فلسفى و دیدگاه هاى جهان بینى به گونه اى صحیح بیندیشند و آن نگرش ها را مبنا قرار دهند، چه بسا نتایج و گزینه هاى به گونه اى دیگر رقم بخورد. اجمالاً علوم انسانى چون موضوع آن انسان است و اصولاً مکاتب مختلف به انسان به گونه اى خاص نگاه کرده اند و حتى موضوعات انسانى را مورد مطالعات علمى و تجربى قرار داده اند، در نتیجه گاهى دچار افراط و تفریط شده اند.
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
روانشناسى دین و نقش دین در سلامت جسم و روان(1)
اشاره
آنچه در پى مىآید ترجمه دو مقاله از کتاب دائرةالمعارف روانشناسى و علم رفتار کورسینى مىباشد. در مقاله اول به روانشناسى دین و در مقاله دوم به نقش دین در سلامت جسم و روان پرداخته شده است. نویسنده مقاله اول G.R. Collins و نویسنده مقاله دوم T. E. Woodsمىباشد. به دلیل ارتباط تنگاتنگ این دو موضوع، هر دو در یک مقاله درج شدهاند.
الف.مذهبوروانشناسى(2)
چرا برخى از مردم داراى اعتقادات عمیقا مذهبى هستند، در حالى که عدهاى دیگر هیچ اعتقادى به خدا ندارند و هیچگاه در مراسم مذهبى شرکت نمىکنند؟ چرا برخى از مردم پیرو کلیساى پرسبیترى (Presbyterian) هستند، در حالى که برخى دیگر، پیرو کلیساى اسقفى(3)، پنتکاستل Pentecostal))، کاتولیک، یا بودایى مىباشند؟ به چه دلیل، بعضى از معتقدان داراى تجارب هیجانى مذهبى سطح بالایىاند، در حالى که برخى دیگر مذهب را به عنوان یک «عادت ملالآور» تلقّى مىکنند؟ چرا عدهاى از مردم با کمک گرفتن از عقاید مذهبىشان تسلّى مىیابند و مورد حمایت قرار مىگیرند، در حالى که عدهاى دیگر در احساس گناه و خود سرزنشگرى(4) شدید فرو رفتهاند؟ مذهب چه نقشى در سلامت روان، روان درمانگرى، پالایش ارزشها(5) و رفتار افراد ایفا مىکند؟
اینها برخى از موضوعات جالب براى روانشناسانى هستند که درباره مذهب مطالعه مىکنند. با آنکه بسیارى تلاش کردهاند «روانشناسى دین»(6) را تعریف کنند، اما شاید تعریف روبرت اچ. تاولس (Robert H. Thouless)، استاد دانشگاه کمبریج، بهتر از بقیه تعاریف ارائه شده باشد. او در کتاب مقدّمهاى بر روانشناسى دین(7) مىنویسد: «مطالعه روانشناختى مذهب در جستوجوى آن است که با به کار بردن اصول روانشناختى به دست آمده از مطالعه رفتار غیرمرتبط با مذهب، رفتار مذهبى را بشناسد.» در این رشته، روشهاى روانشناختى نه تنها به منظور مطالعه رفتار مذهبى، بلکه همچنین براى مطالعه نگرشها، ارزشها و تجارب افرادى که به وجود و تأثیر خدا یا دیگر نیروهاى معنوى معتقدند، مورد استفاده قرار مىگیرد. هرچند روانشناسى دین در بعضى مواقع، پدیدههاى فراروانشناختى(8) را مورد بررسى قرار مىدهد، با این حال، روانشناسى دین بیشتر بر اَشکال سنّتىتر تجربه دینى، مانند دعا، روى آوردن به دین، تجارب عرفانى، عبادت و شرکت در انجمنها و مراسم مذهبى، تأکید مىکند. روانشناسى دین، همچنین موضوعات مشاورهاى را مورد بررسى قرار مىدهد، اما بیشتر با درک و فهم رفتار یا تجربه مذهبى سر و کار دارد و به ندرت به مشاوره مذهبى و دیگر رویاوردهاى مذهبى به درمانگرى مىپردازد.
از لحاظ تاریخى، روانشناسى دین در اوایل این قرن (قرن بیستم) با شور و اشتیاق فراوان آغاز گردید و در طول پنجاه سال پس از تولد رفتارگرایى، تقریبا خاموش گردید، و اخیرا به عنوان یک رشته پژوهشى موجّه و قابل احترام براى روانشناسان، مجددا ظهور کرده است. بخش 36 انجمن روانشناسى امریکا(9) یک گروه جالب توجه براى «روانشناسانى است که به موضوعات دینى علاقهمند مىباشند.» در کمتر از ده سال، این بخش به سرعت رشد و توسعه یافته است، به گونهاى که تعداد روزافزونى از روانشناسان توجه خود را به شناخت رفتار و تفکر مذهبى معطوف کردهاند.
هرچند فروید دین را یک «توهّم»،(10) «روانآزردگى جهانى»(11) و «مخدّر»(12) توصیف مىکند که امید دارد انسانها بر آن غلبه کنند (آینده یک توهّم)، با این وجود، وى علاقه شدیدى به رفتار مذهبى داشت و مقالات متعدد و سه کتاب مهم درباره این موضوع نگاشته است. در اوایل ظهور جنبش «روان تحلیلگرى»،(13) یونگ (Jung, C.G)، آدلر (Adler, A)و دیگران، به مطالعه مذهب، اغلب از یک چشمانداز کمتر انتقادى و بیشتر تأکیدکننده ارزش روانشناختى عقاید کلامى ادامه دادند.
در ایالات متحده امریکا، مطالعه مذهب، یک شاخه مهم از روانشناسى عمومى اولیه شمرده مىشد. براى مثال، جى استنلى هال (G. Stanly Hall)، یک مربّى برجسته، سردمدار روانشناسى کودک و اولین رئیس «انجمن روانشناسى امریکا» مىباشد. او با هوشیارى، روشهاى علمى را براى مطالعه دین به کار برد، مجله روانشناسى مذهبى(14) را پایهگذارى کرد، و در سال 1917 کتابى تحت عنوان عیسى مسیح در پرتو روانشناسى(15) منتشر نمود. کار مشهورتر و بسیار مؤثرتر، سخنرانىهاى ویلیام جیمز (William James) در گیفورد (Gifford) است. این مجموعه سخنرانى در سال 1902 در قالب کتابى تحت عنوان گونههاى تجربه مذهبى چاپ و منتشر شد. کتاب جیمز احتمالاً تنها بررسى روانشناختى سنّتى مذهب مىباشد.
با ظهور رفتارگرایى، روانشناسى دین، به عنوان یک حوزه تحقیق براى روانشناسان، به سرعت افول کرد. رفتارگرایى با منطق ساده و جذّاب خود، روانشناسى را از مطالعه موضوعات پیچیدهاى مانند تأثیر عقاید، رشد و تحوّل معیارهاى اخلاقى و دلایل درگیر شدن افراد در رفتار مذهبى، منحرف نمود. تنها تعداد اندکى از نویسندگان روانشناسى (از جمله آلپورت "Allport, G.W"، آش "Asch"، مورر"Mowrer"، میل "Meehl"، مازلو "Maslow,A"، فروم"Fromm,E"، منینگر "Menninger") کتابها یا مقالههایى درباره رفتار مذهبى نگاشتند. این امر این رشته را تا نو پدیدآیى اخیر آن به عنوان یک رشته فرعى مهم روانشناسى زنده نگه داشت.
هر تلاشى براى تقسیم روانشناسى دین به حوزههاى کوچکتر مورد علاقه، بدون تردید، کارى سلیقهاى است. با این وجود، ما مىتوانیم نتیجه بگیریم که روانشناسانى که در این رشته فعالیت مىکنند به موضوعات گوناگونى مىپردازند؛ از قبیل روششناسى،(16) خاستگاههاى روانشناختى دین، رشد و تحوّل مذهبى، تجربه دینى، پویایىهاى رفتار مذهبى، دین و رفتار اجتماعى، تلاشهایى که براى ادغام روانشناسى والهیّات با یکدیگر انجام مىگیرند، و نظریههاى روانشناختى دین.
برخى از زمینههاى مورد علاقه
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
روانشناسى دین و نقش دین در سلامت جسم و روان(1)
اشاره
آنچه در پى مىآید ترجمه دو مقاله از کتاب دائرةالمعارف روانشناسى و علم رفتار کورسینى مىباشد. در مقاله اول به روانشناسى دین و در مقاله دوم به نقش دین در سلامت جسم و روان پرداخته شده است. نویسنده مقاله اول G.R. Collins و نویسنده مقاله دوم T. E. Woodsمىباشد. به دلیل ارتباط تنگاتنگ این دو موضوع، هر دو در یک مقاله درج شدهاند.
الف.مذهبوروانشناسى(2)
چرا برخى از مردم داراى اعتقادات عمیقا مذهبى هستند، در حالى که عدهاى دیگر هیچ اعتقادى به خدا ندارند و هیچگاه در مراسم مذهبى شرکت نمىکنند؟ چرا برخى از مردم پیرو کلیساى پرسبیترى (Presbyterian) هستند، در حالى که برخى دیگر، پیرو کلیساى اسقفى(3)، پنتکاستل Pentecostal))، کاتولیک، یا بودایى مىباشند؟ به چه دلیل، بعضى از معتقدان داراى تجارب هیجانى مذهبى سطح بالایىاند، در حالى که برخى دیگر مذهب را به عنوان یک «عادت ملالآور» تلقّى مىکنند؟ چرا عدهاى از مردم با کمک گرفتن از عقاید مذهبىشان تسلّى مىیابند و مورد حمایت قرار مىگیرند، در حالى که عدهاى دیگر در احساس گناه و خود سرزنشگرى(4) شدید فرو رفتهاند؟ مذهب چه نقشى در سلامت روان، روان درمانگرى، پالایش ارزشها(5) و رفتار افراد ایفا مىکند؟
اینها برخى از موضوعات جالب براى روانشناسانى هستند که درباره مذهب مطالعه مىکنند. با آنکه بسیارى تلاش کردهاند «روانشناسى دین»(6) را تعریف کنند، اما شاید تعریف روبرت اچ. تاولس (Robert H. Thouless)، استاد دانشگاه کمبریج، بهتر از بقیه تعاریف ارائه شده باشد. او در کتاب مقدّمهاى بر روانشناسى دین(7) مىنویسد: «مطالعه روانشناختى مذهب در جستوجوى آن است که با به کار بردن اصول روانشناختى به دست آمده از مطالعه رفتار غیرمرتبط با مذهب، رفتار مذهبى را بشناسد.» در این رشته، روشهاى روانشناختى نه تنها به منظور مطالعه رفتار مذهبى، بلکه همچنین براى مطالعه نگرشها، ارزشها و تجارب افرادى که به وجود و تأثیر خدا یا دیگر نیروهاى معنوى معتقدند، مورد استفاده قرار مىگیرد. هرچند روانشناسى دین در بعضى مواقع، پدیدههاى فراروانشناختى(8) را مورد بررسى قرار مىدهد، با این حال، روانشناسى دین بیشتر بر اَشکال سنّتىتر تجربه دینى، مانند دعا، روى آوردن به دین، تجارب عرفانى، عبادت و شرکت در انجمنها و مراسم مذهبى، تأکید مىکند. روانشناسى دین، همچنین موضوعات مشاورهاى را مورد بررسى قرار مىدهد، اما بیشتر با درک و فهم رفتار یا تجربه مذهبى سر و کار دارد و به ندرت به مشاوره مذهبى و دیگر رویاوردهاى مذهبى به درمانگرى مىپردازد.
از لحاظ تاریخى، روانشناسى دین در اوایل این قرن (قرن بیستم) با شور و اشتیاق فراوان آغاز گردید و در طول پنجاه سال پس از تولد رفتارگرایى، تقریبا خاموش گردید، و اخیرا به عنوان یک رشته پژوهشى موجّه و قابل احترام براى روانشناسان، مجددا ظهور کرده است. بخش 36 انجمن روانشناسى امریکا(9) یک گروه جالب توجه براى «روانشناسانى است که به موضوعات دینى علاقهمند مىباشند.» در کمتر از ده سال، این بخش به سرعت رشد و توسعه یافته است، به گونهاى که تعداد روزافزونى از روانشناسان توجه خود را به شناخت رفتار و تفکر مذهبى معطوف کردهاند.
هرچند فروید دین را یک «توهّم»،(10) «روانآزردگى جهانى»(11) و «مخدّر»(12) توصیف مىکند که امید دارد انسانها بر آن غلبه کنند (آینده یک توهّم)، با این وجود، وى علاقه شدیدى به رفتار مذهبى داشت و مقالات متعدد و سه کتاب مهم درباره این موضوع نگاشته است. در اوایل ظهور جنبش «روان تحلیلگرى»،(13) یونگ (Jung, C.G)، آدلر (Adler, A)و دیگران، به مطالعه مذهب، اغلب از یک چشمانداز کمتر انتقادى و بیشتر تأکیدکننده ارزش روانشناختى عقاید کلامى ادامه دادند.
در ایالات متحده امریکا، مطالعه مذهب، یک شاخه مهم از روانشناسى عمومى اولیه شمرده مىشد. براى مثال، جى استنلى هال (G. Stanly Hall)، یک مربّى برجسته، سردمدار روانشناسى کودک و اولین رئیس «انجمن روانشناسى امریکا» مىباشد. او با هوشیارى، روشهاى علمى را براى مطالعه دین به کار برد، مجله روانشناسى مذهبى(14) را پایهگذارى کرد، و در سال 1917 کتابى تحت عنوان عیسى مسیح در پرتو روانشناسى(15) منتشر نمود. کار مشهورتر و بسیار مؤثرتر، سخنرانىهاى ویلیام جیمز (William James) در گیفورد (Gifford) است. این مجموعه سخنرانى در سال 1902 در قالب کتابى تحت عنوان گونههاى تجربه مذهبى چاپ و منتشر شد. کتاب جیمز احتمالاً تنها بررسى روانشناختى سنّتى مذهب مىباشد.
با ظهور رفتارگرایى، روانشناسى دین، به عنوان یک حوزه تحقیق براى روانشناسان، به سرعت افول کرد. رفتارگرایى با منطق ساده و جذّاب خود، روانشناسى را از مطالعه موضوعات پیچیدهاى مانند تأثیر عقاید، رشد و تحوّل معیارهاى اخلاقى و دلایل درگیر شدن افراد در رفتار مذهبى، منحرف نمود. تنها تعداد اندکى از نویسندگان روانشناسى (از جمله آلپورت "Allport, G.W"، آش "Asch"، مورر"Mowrer"، میل "Meehl"، مازلو "Maslow,A"، فروم"Fromm,E"، منینگر "Menninger") کتابها یا مقالههایى درباره رفتار مذهبى نگاشتند. این امر این رشته را تا نو پدیدآیى اخیر آن به عنوان یک رشته فرعى مهم روانشناسى زنده نگه داشت.
هر تلاشى براى تقسیم روانشناسى دین به حوزههاى کوچکتر مورد علاقه، بدون تردید، کارى سلیقهاى است. با این وجود، ما مىتوانیم نتیجه بگیریم که روانشناسانى که در این رشته فعالیت مىکنند به موضوعات گوناگونى مىپردازند؛ از قبیل روششناسى،(16) خاستگاههاى روانشناختى دین، رشد و تحوّل مذهبى، تجربه دینى، پویایىهاى رفتار مذهبى، دین و رفتار اجتماعى، تلاشهایى که براى ادغام روانشناسى والهیّات با یکدیگر انجام مىگیرند، و نظریههاى روانشناختى دین.
برخى از زمینههاى مورد علاقه
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
بحثی پیرامون روانشناسی اسلامی
کلیات روانشناسی
میزگردومصاحبه شونده:غروی، سید محمد
معرفت: پیشینه مطالعاتى مباحث روان شناختى در حوزه علمیه چیست و اساساً حوزه با چه هدفى جداى از فقه و اصول و... به عنوان موضوعات اصلى حوزه به بحث پیرامون بعضى از رشته هاى علوم انسانى همانند روان شناسى پرداخته است؟
حجة الاسلام غروى: بسم الله الرحمن الرحیم. پیشینه مطالعاتى مباحث روان شناسى در حوزه علمیه را نمى توان به طور دقیق بیان کرد. البته پیش از انقلاب برخى از فضلاى حوزه بر حسب نیاز و تشخیص شان مبنى بر این که باید معلومات خود را توسعه دهند با این گونه مطالعات، چه در روان شناسى و چه دیگر علوم انسانى، درگیر بوده اند. شاهد بر این مدّعا، وجود کتاب هاى تفسیرى، اخلاقى و یا اعتقادى است که برخى از استادان و فضلاى حوزه پیش از انقلاب نوشته اند و مباحث روان شناسى جدید را در آن ها مطرح کرده اند. البته به عنوان یک نمونه، که فاصله زیادى با انقلاب ندارد، مى توانیم به اولین گروه آموزشى مؤسسه در راه حق اشاره نماییم که به سال هاى 1353 و 1354 باز مى گردد. در برنامه درسى این دوره، چند واحد روان شناسى عمومى گنجانیده شده بود که یکى از استادان دانشگاه هم آن را تدریس مى کرد. از سال 1360 به بعد، یعنى قبل از انقلاب فرهنگى و بازگشایى دانشگاه ها به طور مشخص روان شناسى به عنوان یکى از موضوعات پژوهشى حوزه مورد توجه قرار گرفت.
در ستاد انقلاب فرهنگى که مسؤولیت اسلامى کردن دانشگاه ها را به عهده داشت، برخى معتقد بودند که اگر واحدهایى از دروس معارف اسلامى به واحدهاى دانشگاهى اضافه شود، فضاى دانشگاه ها اسلامى مى شود. بنا شد این مسأله را با امام(قدس سره) در میان بگذارند که این کار انجام گرفت و حضرت امام(قدس سره)تأکید کردند که این کار در علوم انسانى باید با کمک حوزه انجام گیرد. به دنبال این دیدار، اعضاى محترم ستاد انقلاب فرهنگى در جلسه جامعه محترم مدرسین حضور یافته و به تبادل نظر پرداختند. انجام این مهم بر عهده برخى از اعضاى جامعه، که مسؤولیت مؤسسه در راه حق را داشتند، گذاشته شد و در این رابطه طرحى تهیه و به تصویب رسید، بودجه اى براى آن در نظر گرفته شد و بنا شد این کار با همکارى استادان دانشگاه و فضلاى حوزه که عده اى از آن ها آشنایى نسبتاً خوبى با علوم انسانى داشتند انجام گیرد. مسؤولیت کار به عهده حضرت آیت الله مصباح واگذار گردید و دفترى در قم و تهران به عنـوان دفتر همکارى حوزه و دانشگاه تأسیس شد. یکى از رشته هایى که بنا شد مورد مطالعه و بازنگرى قرار گیرد رشته روان شناسى بود.
حاصل کار، تهیه حدود چهل جزوه بود که پس از نقد و بررسى در اختیار برخى استادان قرار گرفت که برخى از آن ها هنوز هم مورد استفاده مى باشد. پس از آن، کتاب هایى با این هدف نوشته شد که نمونه اى از آن ها کتاب «مکتب هاى روان شناسى و نقد آن» و نیز «روان شناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى» است. خلاصه این که، احساس شد این علم نیاز به بازنگرى و احیاناً تکمیل و توسعه دارد که با تلفیق با فرهنگ اسلامى مى تواند غنى تر و مفیدتر شود و کارآیى بهترى هم داشته باشد. علاوه بر این، اصولاً روان شناسى علمى است که براى حوزه ها مفید است و این داد و ستد بین روان شناسى و حوزه مى تواند اثرات مفیدى به نظام آموزش حوزه و دانشگاه داشته باشد.
معرفت: جناب استاد! از لزوم بازنگرى در رشته روان شناسى و همچنین بهره گیرى از یافته هاى روان شناسى در حوزه علمیه صحبت کردید، سؤالى که مطرح مى شود این است که ارتباط روان شناسىویا سایر رشته هاى علوم انسانى با دین چیست و بر این اساس آیا ما مى توانیم رشته هاى علوم انسانىواجتماعى را با پسوند اسلامى مطرح کنیم و از مقوله اى به نام روان شناسى اسلامى سخن بگوییم؟
حجة الاسلام غروى: علوم انسانى در دامان فرهنگ غرب و به خصوص فلسفه غرب به وجود آمده، رشد نموده اند و معمولاً دیدگاه هاى کلان آن برخاسته از دیدگاه هاى فلسفى است. شاهد بر این مطلب مکاتب گوناگون روان شناسى است که على رغم تأکید بر روش تجربى در آن ها، همه داده ها و نظریات روان شناسى دقیقاً برخاسته از تجارب علمى به معناى دقیق کلمه نیست و عملاً در پاره اى از موارد آمیخته با تحلیل و تعمیم هایى است که گاهى برخى از بخش هاى این نظریات را دیدگاه هاى فلسفى و جریانات فکرى خاصى تأمین مى کنند. از این رو، ما نمى توانیم ادعا کنیم که چون این علوم، تجربى هستند، نقش اصلى را عملاً تجربه ایفا مى کند. این حقیقتى است که حتى روان شناسان بزرگ هم بدان معترفند. از سوى دیگر، اگر نظریه پردازان علوم انسانى در مقوله هاى فلسفى و دیدگاه هاى جهان بینى به گونه اى صحیح بیندیشند و آن نگرش ها را مبنا قرار دهند، چه بسا نتایج و گزینه هاى به گونه اى دیگر رقم بخورد. اجمالاً علوم انسانى چون موضوع آن انسان است و اصولاً مکاتب مختلف به انسان به گونه اى خاص نگاه کرده اند و حتى موضوعات انسانى را مورد مطالعات علمى و تجربى قرار داده اند، در نتیجه گاهى دچار افراط و تفریط شده اند.
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
روشمندی و شرایط تحقیق در روان شناسی و خلأهای موجود در تدوین روان شناسی اسلامی
معرفت: در خدمت جناب حجة الاسلام والمسلمین سید محمد غروی، یکی از محققان و پژوهشگران ارجمند حوزوی، هستیم. ضمن تشکر و سپاسگزاری از این که وقت خود را در اختیار ماقراردادید، در ابتدا، خواهش می کنیم که اجمالی از زندگی و سیر تحصیلاتی خود را بیان فرمایید.
حجة الاسلام غروی:بسم الله الرحمن الرحیم. از سال 1341 ه.ش. تا 1348 در مدرسه آقای «مجتهدی» تهران مشغول آموختن دروس مقدماتی حوزه و بخش معتنابهی از سطح بودم. سپس به قم آمدم و با ادامه سطح، و تا سال 1350 از محضر اساتیدی چون آیت الله فاضل در خیارات مکاسب و جلد اول کفایة الاصول و آیت الله سلطانی و سبحانی در جلد دوم کفایه استفاده نمودم و پس از آن در درس خارج اصول و فقه شرکت کردم. در اصول از محضر اساتیدی چون آیات عظام اراکی رحمه الله ، حائری رحمه الله و شاه آبادی و وحید خراسانی استفاده نمودم. و در فقه نیز از محضر اساتیدی چون آیات عظام گلپایگانی رحمه الله و حاج شیخ کاظم تبریزی رحمه الله و حاج شیخ جواد تبریزی و حاج شیخ حسین وحید خراسانی استفاده کردم. و در فلسفه از محضر اساتیدی چون حضرات آیات محمدی گیلانی، حسن زاده آملی، مصباح یزدی و جوادی آملی و دو دوره عرفان خدمت استاد بزرگوار جوادی آملی و در تفسیر از خدمت استاد فرزانه مصباح یزدی بهره مند شدم.
در کنار تحصیل در حوزه، در سال 1354 در برنامه آموزشی «مؤسسه در راه حق» شرکت کردم.این دوره، که به منظور تربیت گروهی از طلاب که مشغول درس خارج بودند در زمینه هایی که حوزه به آن کمتر می پرداخت دایر شده بود، تا سال 1359 ادامه پیدا کرد و با وجود فراز و نشیبهایی که به دلیل مصادف شدن با دوران پیروزی انقلاب داشت، در مجموع به خوبی سپری شد.
در سال 1360، با مطرح شدن مسأله انقلاب فرهنگی، که زیر نظر «جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم» و ستاد انقلاب فرهنگی قرار داشت و مسؤولیت اجرایی آن را در ابتدا حضرت آیة الله مصباح یزدی بر عهده گرفتند، در گروه روان شناسی «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» به فعالیت پرداختم که تاکنون نیز ادامه دارد.
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
روشمندی و شرایط تحقیق در روان شناسی و خلأهای موجود در تدوین روان شناسی اسلامی
معرفت: در خدمت جناب حجة الاسلام والمسلمین سید محمد غروی، یکی از محققان و پژوهشگران ارجمند حوزوی، هستیم. ضمن تشکر و سپاسگزاری از این که وقت خود را در اختیار ماقراردادید، در ابتدا، خواهش می کنیم که اجمالی از زندگی و سیر تحصیلاتی خود را بیان فرمایید.
حجة الاسلام غروی:بسم الله الرحمن الرحیم. از سال 1341 ه.ش. تا 1348 در مدرسه آقای «مجتهدی» تهران مشغول آموختن دروس مقدماتی حوزه و بخش معتنابهی از سطح بودم. سپس به قم آمدم و با ادامه سطح، و تا سال 1350 از محضر اساتیدی چون آیت الله فاضل در خیارات مکاسب و جلد اول کفایة الاصول و آیت الله سلطانی و سبحانی در جلد دوم کفایه استفاده نمودم و پس از آن در درس خارج اصول و فقه شرکت کردم. در اصول از محضر اساتیدی چون آیات عظام اراکی رحمه الله ، حائری رحمه الله و شاه آبادی و وحید خراسانی استفاده نمودم. و در فقه نیز از محضر اساتیدی چون آیات عظام گلپایگانی رحمه الله و حاج شیخ کاظم تبریزی رحمه الله و حاج شیخ جواد تبریزی و حاج شیخ حسین وحید خراسانی استفاده کردم. و در فلسفه از محضر اساتیدی چون حضرات آیات محمدی گیلانی، حسن زاده آملی، مصباح یزدی و جوادی آملی و دو دوره عرفان خدمت استاد بزرگوار جوادی آملی و در تفسیر از خدمت استاد فرزانه مصباح یزدی بهره مند شدم.
در کنار تحصیل در حوزه، در سال 1354 در برنامه آموزشی «مؤسسه در راه حق» شرکت کردم.این دوره، که به منظور تربیت گروهی از طلاب که مشغول درس خارج بودند در زمینه هایی که حوزه به آن کمتر می پرداخت دایر شده بود، تا سال 1359 ادامه پیدا کرد و با وجود فراز و نشیبهایی که به دلیل مصادف شدن با دوران پیروزی انقلاب داشت، در مجموع به خوبی سپری شد.
در سال 1360، با مطرح شدن مسأله انقلاب فرهنگی، که زیر نظر «جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم» و ستاد انقلاب فرهنگی قرار داشت و مسؤولیت اجرایی آن را در ابتدا حضرت آیة الله مصباح یزدی بر عهده گرفتند، در گروه روان شناسی «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» به فعالیت پرداختم که تاکنون نیز ادامه دارد.
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
روشمندی و شرایط تحقیق در روان شناسی و خلأهای موجود در تدوین روان شناسی اسلامی
معرفت: در خدمت جناب حجة الاسلام والمسلمین سید محمد غروی، یکی از محققان و پژوهشگران ارجمند حوزوی، هستیم. ضمن تشکر و سپاسگزاری از این که وقت خود را در اختیار ماقراردادید، در ابتدا، خواهش می کنیم که اجمالی از زندگی و سیر تحصیلاتی خود را بیان فرمایید.
حجة الاسلام غروی:بسم الله الرحمن الرحیم. از سال 1341 ه.ش. تا 1348 در مدرسه آقای «مجتهدی» تهران مشغول آموختن دروس مقدماتی حوزه و بخش معتنابهی از سطح بودم. سپس به قم آمدم و با ادامه سطح، و تا سال 1350 از محضر اساتیدی چون آیت الله فاضل در خیارات مکاسب و جلد اول کفایة الاصول و آیت الله سلطانی و سبحانی در جلد دوم کفایه استفاده نمودم و پس از آن در درس خارج اصول و فقه شرکت کردم. در اصول از محضر اساتیدی چون آیات عظام اراکی رحمه الله ، حائری رحمه الله و شاه آبادی و وحید خراسانی استفاده نمودم. و در فقه نیز از محضر اساتیدی چون آیات عظام گلپایگانی رحمه الله و حاج شیخ کاظم تبریزی رحمه الله و حاج شیخ جواد تبریزی و حاج شیخ حسین وحید خراسانی استفاده کردم. و در فلسفه از محضر اساتیدی چون حضرات آیات محمدی گیلانی، حسن زاده آملی، مصباح یزدی و جوادی آملی و دو دوره عرفان خدمت استاد بزرگوار جوادی آملی و در تفسیر از خدمت استاد فرزانه مصباح یزدی بهره مند شدم.
در کنار تحصیل در حوزه، در سال 1354 در برنامه آموزشی «مؤسسه در راه حق» شرکت کردم.این دوره، که به منظور تربیت گروهی از طلاب که مشغول درس خارج بودند در زمینه هایی که حوزه به آن کمتر می پرداخت دایر شده بود، تا سال 1359 ادامه پیدا کرد و با وجود فراز و نشیبهایی که به دلیل مصادف شدن با دوران پیروزی انقلاب داشت، در مجموع به خوبی سپری شد.
در سال 1360، با مطرح شدن مسأله انقلاب فرهنگی، که زیر نظر «جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم» و ستاد انقلاب فرهنگی قرار داشت و مسؤولیت اجرایی آن را در ابتدا حضرت آیة الله مصباح یزدی بر عهده گرفتند، در گروه روان شناسی «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» به فعالیت پرداختم که تاکنون نیز ادامه دارد.
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
مشاوره الگویى برتر در آموزش دینى به نوجوانان
مقدّمه
بدون تردید، یکى از مهم ترین رسالت هاى دانش آموختگان علوم و معارف الهى، آموزش آموزه هاى دینى به دیگران، به ویژه نوجوانان و جوانان، است، و این تکلیفى است که خداوند در مرحله نخست به عهده انبیا(علیهم السلام) گذارده ـ چه اینکه در قرآن کریم فرمود: (هو الذى بعثَ فى الاُمیّینَ رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یُعلمهم الکتابَ و الحکمة.) (جمعه: 2) خداوند در این آیه، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به عنوان معلّم کتاب و حکمت، که همان معارف الهى و آموزه هاى دینى است، معرفى نموده و سپس این مسئولیت را متوجه کسانى دانسته که بر اساس فرمان الهى به مراکز علوم اسلامى ـ یعنى حوزه هاى علمیه و دانشگاه ها ـ رفته اند و فرمود: (فَلولا نَفَر مِن کلِّ فرقة مِنهم طائفةً لیتفقَّهوا فى الدّین و لیِنُذروا قومَهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرونَ) (توبه: 122) آنان که در بخش یا بخش هایى از معارف دینى تفقّه پیدا کرده اند، باید به میان مردم و ترجیحاً قوم خودشان برگردند و آن ها را با دین آشنا کنند.
اما سؤال اصلى اینجاست که «چگونه مى توان معارف دینى را به دیگران، به ویژه جوانان، آموخت؟» پاسخ گویى به این سؤال مستلزم چند امر است که بدون توجه به آن ها، پاسخ گویى دشوار است و ارائه راهکار مناسب براى آموزش آموزه هاى دینى به جوانان امکان پذیر نیست.
اول. جوان کیست و چه ویژگى هایى دارد؟ مخاطب شناسى یکى از مهم ترین مسائلى است که در آموزش باید به آن توجه کرد. اگر یک سخنران مخاطبان خود را نشناسد و نداند آن ها در چه دوره اى از تحوّل شناختى، انگیزشى و توانشى هستند، معلوم نیست مطالب او هرقدر هم ارزشمند، دقیق و علمى باشند، مؤثر واقع شوند; زیرا یا مطالب او در سطح شناختى مخاطب نیستند و یا تناسبى با نیازهاى او ندارند. در نتیجه، مخاطب انگیزه اى براى گوش دادن و فراگیرى آن ها ندارد; چنان که یک معلم اگر نداند سر چه کلاسى رفته است و از دانش آموزان خودش هیچ اطلاعاتى نداشته باشد تدریسش مؤثر واقع نخواهد شد. بنابراین، شناخت مخاطب از لحاظ ویژگى هاى عاطفى ـ ذهنى باید موردتوجه معلمانومبلّغان دینى قرار گیرد.
دوم. شناسایى الگوهاى آموزشى است. کسى که مى خواهد مطلبى را به دیگرى آموزش دهد، باید به سبک و سیاق آموزش و همچنین الگوهاى آموزشى آشنایى داشته باشد; زیرا هر مخاطبى را نمى توان با هر سبکى آموزش داد. به عبارت دیگر، هر الگوى آموزشى متناسب با افراد خاصى است و همه افراد را با یک الگو نمى توان آموزش داد. بنابراین، دانش آموختگان دین، که مى خواهند در قالب مبلّغ یا معلم، و یا مشاور و راهنما آموزه هاى دینى را به دیگران آموزش دهند، علاوه بر شناسایى مخاطبان، باید با شیوه هاى آموزشى گوناگون آشنایى داشته باشند و داراى مهارت هاى لازم آموزشى باشند.
سوم. تدریس یا تبلیغ معارف دینى
مانند سایر علوم، بدون ارتباط با مخاطب امکان پذیر نیست. بنابراین، کسى که مى خواهد مطلبى را به دیگرى بیاموزد، خواه از طریق گفتار (مستقیم) یا نوشتار (غیر مستقیم) باید با متعلّم و مخاطب خود ارتباط برقرار کند و بدون ارتباط با او امکان تأثیرگذارى و آموزش وجود ندارد.
به دلیل آنکه بحث حاضر در مورد آموزش دینى جوانان است، ابتدا ویژگى هاى انگیزشى و توانشى و همچنین دیگر ویژگى هاى شخصیتى آن ها مورد بررسى قرار مى گیرند، سپس بحث ارتباط ـ اعم از بحث مفهومى، تعریف و نوع ارتباط ـ مطرح مى گردد و در نهایت، الگوهاى آموزشى موجود بررسى مى شوند و بهترین و مناسب ترین الگویى که براى آموزش دینى جوانان مؤثر است ارائه مى گردد:
ویژگى هاى بدنى، اجتماعى، عاطفى و ذهنى نوجوانان
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>