روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی
روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

فصلی برا ی گم شدن و پیدا شدن

فصلی برا ی گم شدن و پیدا شدن
نویسنده: محمدعلی سروش
از نظر عامه ی مردم، شاید هنوز زود باشد که درباره ی فکر نوجوان و فلسفه ی زندگی در نظر او سخن بگوییم. آنان اظهار می دارند که نوجوان، هنوز کم سن و کم تجربه و با این گونه مسائل و امور، بیگانه است. در حالی که از مختصات دوران نوجوانی، رشد ذهنی و بارور شدن توان عقلی است. نوجوان که در گذشته ای نه چندان دور، از جهت عقل و خرد، کودکی تسلیم بود و قدرت، استدلال نداشت، اینک در شرایطی است که می تواند عقلانی بیندیشد و حسن و قبح را از یکدیگر تمییز دهد و زشت و زیبا را از هم بازشناسد. او می خواهد از رمز و راز امور و از اسرار و فلسفه ی حیات، سردرآورد. نوجوان، اهل عقل و استدلال می شود و به همه چیز، با دیده ی عدم اعتماد می نگرد تا وقتی که حقیقت بر او ثابت شود و در این امر، تا جایی پیش می رود که برخی گفته اند دچار «مالیخولیای استدلال» می گردد.
رشد «خود» توسعه ی اندیشه ی چراجویی و گسترش توان استدلال از یک سو و تحولات زیستی ـ جسمانی و بیداری غرایز از سوی دیگر، نوجوان را وادار به کشف خود و هویت خویش می سازد. آنچنان که گاهی اوقات، دور از جمع خانواده و دیگران در خود فرد می رود و درباره ی خود می اندیشد که کیست؟ و چه رمز و رازی برای آفرینش او وجود دارد؟ و چرا در چنین وضع و شرایطی دست و پا می زند؟! او پیوسته در این اندیشه است که چه چیز برای او مهم و چه چیزی پر بها و ارزشمند است، تا از آن برای شکل دهی شخصیت و رشد خود استفاده کند.

هویت چیست؟

اریک اریکسون، هویت را به صورت یک احساس نسبتاً پایدار از یگانگی خود تعریف می کند. یعنی علی رغم تغییر رفتارها، افکار و احساسات، برداشت یک فرد از خودش همواره مشابه است. علاوه بر این، او می گوید این احساس که«ما چه کسی هستیم؟» باید با نگرشی که دیگران نسبت به ما دارند، نسبتاً همخوان باشد. این مسئله، اعتقاد اریکسون را به اهمیت رابطه بین خود و جامعه به روشنی می رساند.

فرآیند شکل گیری هویت

از مسائل مهم در شکل گیری شخصیت نوجوان، مسئله ی کشف خود و هویت خویش است. من کیستم؟ به کجا تعلق دارم؟ به کجا می روم؟ این سه سوال و سوالاتی از این دست، مظهر جریان هویت یابی نوجوان است.
اریکسون، تشکیل یک هویت شخصی منسجم را نتیجه ی مثبت نوجوانی و بی هدفی یا آشفتگی نقش (یعنی آنکه نوجوان نداند واقعا کیست) را نتیجه ی منفی نوجوانی می دانست. دو مؤلفه ی اصلی هویت، عبارت اند از: پیدا کردن یک «هویت شخصی» و دست یافتن به یک «ایدئولوژی شخصی»؛ یعنی دست یافتن به ارزشهای کلیدی و محوری، اعتقادات معنوی و برقراری پیوند با خانواده و اجتماع.
هویت، جنبه های متعددی دارد از جمله: شخصی، دینی، شغلی، میان فردی و نژادی ـ قومی. ممکن است یکی از این هویتها در فرد، تشکیل شود و یکی دیگر نشود.

حالات و وضعیتهای هویت

هویت یابی به دو متغیر بستگی دارد: اکتشاف (که گاهی به آن، بحران می گویند) و تعهد. در دوره ی اکتشاف، نوجوان به شدت یا جنبه های مختلف هویت خویش رو در رو می شود و آنها را زیر سوال می برد. تعهد با تصمیم داشتن یا نداشتن، رابطه دارد. نوجوانان از لحاظ میزان بحرانی که تجربه می کنند یا تعهدشان با هم فرق دارند. یکی از محققان این حوزه به نام جیمز مارسیا، بر اساس بحرانها (اکتشاف) و تعهدها، نوجوانان را به چهار گروه تقسیم کرده است. چون بین وضعیت هویتی و برخی نگرشها و رفتارها رابطه وجود دارد، بد نیست هر یک از این چهار وضعیت را دقیق تر بررسی کنیم.
الف ـ پخش شدن هویت: کسی که هویت «پخشی» دارد، ممکن است راههای مختلف را کشف کرده یا نکرده باشد؛ ولی تعهدی ندارد و هم اکنون هیچ هویتی در وی در حال شکل گیری نیست. کسانی که هویت پخش شده ای دارند، ممکن است عملاً دنبال تعهد نباشند و از وضعیتهای شاق و پر زحمت، فرار کنند. آنها نمی خواهند یا نمی توانند متعهد باشند. این افراد، ظاهراً بی هدف، گوشه گیر، سرگردان و آشفته اند و احساس پوچی می کنند. برای آنها برنامه ریزی دشوار است و نمی توانند تصمیمات محکمی بگیرند.
این گروه از مردم به همسالان خود، خیلی وابسته اند و معتقدند کنترلی بر اوضاع ندارند. همرنگی مفرط آنان با انتظارات گروه، باعث می شود که از لحاظ فردی، ولی رشد و کمال نداشته باشند.
پخش بودن هویت، علامت اختلال روانی نیست. این وضعیت فقط وقتی به یک مشکل تبدیل می شود که شخص مورد نظر، نوجوانی را بدون آزمودن تعهدها سپری کند. غالبا قبل از تشکیل یک هویت منسجم، یک دوره پخش بودن هویت، عادی است. در واقع دو نوع «بخش بودن هویت» داریم: مداوم و موقت.
ب) مختومه شدن هویت: گروهی که هویت مختومه ای دارند از نوجوانانی تشکیل می شود که دچار بحران نشده اند؛ آنها راههای گوناگون را کشف نکرده اند و تعهد هم حس نکرده اند. تعهدهای این نوجوانان، ناپخته است. آنها سخت با والدین خود، همانند سازی می کنند. برای مثال، برخی از آنها به این دلیل شغل پدرشان را ادامه می دهند که همیشه از آنها انتظار می رفته همین کار را بکنند. آنها حق نداشته اند ـ یا به خودشان حق نداده اند ـ راههای دیگر را برگزینند.
افرادی که هویت مختومه ای دارند، در مورد برنامه های آینده ی خویش بسیار مطمئن هستند و وقت چندانی صرف بررسی خویش و خودکاوی نمی کنند. هویت مختومه می تواند آرامش بخش باشد و باعث شود همسالان نوجوان مزبور به او غبطه بخورند. در ضمن، این گروه از نوجوانان، مسیر مشخصی در زندگی دارند. با این حال برای رسیدن به این آرامش، بهایی نیز می پردازند. آنها مسیرشان را انتخاب نکرده اند و بعدا ممکن است در یک سبک زندگی ناخوشایند فرو روند.
ج) تعلیق هویت: نوجوانانی که هم اکنون در بحران به سر می برند ولی تعهدات مبهمی دارند، در وضعیت تعلیق به سر می برند، وضعت یا دورانی که در آن، هنوز برای تعهدات صریح و روشن، آمادگی ندارند. آنها امکانهای زیادی را می آزمایند که برخی از آنها حتی افراطی است؛ وی تعهدات نهایی شان محافظه کارانه است.
کسی که در وضعیت تعلیقی به سر می برد، آدم خوشحال و خوشبختی نیست. نوجوانانی که در حال کشف هویت هستند، نسبت به سایر نوجوانان، بیشتر به خودشان شک می کنند و بیم، آشفتگی و تعارض بیشتری با والدین و سایر مظاهر قدرت دارند. آنها غالباً احساس تنهایی می کنند و به راهها و گزینه های پیش روی خود می اندیشند.
تعلیق هویت از لحاظ ثبات در بین وضعیتهای دیگر، ضعیف ترین موقعیت را دارد؛ ولی ممکن است برای فرد مورد نظر ضروری باشد. این خود انسانها هستند که پس از این دوره جستجوی پاسخها، متعهد می شوند.
د) دستیابی به هویت: کسانی که به هویت دست می یابند، خودشان این کار را می کنند. آنها راههای مختلف را کشف می کنند و به یکی متعهد می شوند. هویتهای شخصی مستقل آنان، رونوشت هویتهای پدر و مادرشان نیست. در عین حال، در تضاد کامل با هویتهای پدر و مادرشان نیز نیست. در هویت آنان برخی از ارزشها و نگرشهای پدر و مادرشان حفظ شده و برخی دیگر حذف شده است. این گروه از نوجوانان، سازگاری خوب دارند و با همسالان و مظاهر قدرت، روابط خوبی دارند.

نگرانی در مورد وضعیت هویتی

هویت، چیزی نیست که بتوان به آسانی در اوایل یا اواسط نوجوانی به آن رسید. با افزایش سن، تعداد کسانی که به هویت خویش دست می یابند، افزایش می یابد و شمار کسانی که «هویت مختومه ای» دارند و خصوصا کسانی که «هویت بخشی» دارند، کاهش می یابد؛ اما هویت، حالت ثابت و لایتغیر ندارد. برخی از افراد به دنبال بحرانها یا تصمیمی جدی به گروه دیگری ملحق می شوند. یک تجربه ی نامعمول، ممکن است نوجوان را به حالت تعلیق هویت بازگرداند. ثانیا وقتی فرد به وضعیت دستیابی به هویت رسید، جریان هویت جویی خاتمه نمی یابد؛ بلکه غالباً به جستجو ادامه می دهند. این افراد، اگر چه به هویتی دست یافته اند، ولی به استقبال تجربه های جدید می روند و از حساسیت، واقعگرایی، خودانگیختی و خودپذیری بالایی برخوردارند و برای کسب هویت سطح والاتر تلاش می کنند.

هویت منفی

هویت منفی به مفهوم «خود» اشاره دارد که به کلی متضاد با ارزشهای والدین یا جامعه است. هویت منفی اغلب در شرایطی به وجود می آید که والدین یا جامعه، از موفقیتهای انفرادی شخص، حمایت ناچیزی می کنند. در این حال، اغلب از برچسبهای چون: «بزهکار» یا «بی عرضه» برای شناساندن و توصیف این افراد، استفاده می شود.
این نوجوانان بدون توجه به الگوهای مثبت و ارزشهای اجتماعی، با الگوهای منفی همانندسازی کرده، به گونه ای می اندیشند و رفتار می کنند که برای هویت منفی خود، تأیید و اعتبار به دست آوردند. مارسیا، چنین افرادی را به عنوان موارد ویژه ای از حالت «محرومیت از هویت» طبقه بندی کرده است. از نظر روان شناختی چون این افراد از طریق صحیح و مورد پسند جامعه نتوانسته اند خود را شناسانده و ابراز وجود وجود نمایند، برای کسب هویت منفی یا انحرافی تلاش می کنند تا از این طریق، توجه همگان را به خود معطوف نمایند.

علم و آگاهی و بحران هویت

مطالعات مختلف نشان داده است که حاکمیت مذهب در جامعه به رفع بحران هویت کمک می کند و در جوامع که مذهب وجود ندارد، نوجوانان، بحران شدیدتری را تجربه می کنند؛ چرا که مذهب به مهم ترین سؤالات نوجوانان، یعنی از کجا آمده ام؟ چه کسی هستیم؟ به کجا خواهم رفت؟ و چه کار باید کنم؟ پاسخ می دهد.
بنابراین، می توان گفت حل صحیح مسائل اصلی در جهان بینی می تواند راه را برای حل مسائل دیگر باز کند. کسی که نسبت به خدای متعال، شناخت پیدا کرده و به هدف و فلسفه ی وجودی انسان در این جهان پی برده است، با کسی که به این معرفت دست نیافته، در رفتارها و جهت گیریها بسیار متفاوت است.
در زمینه ی این گونه تفاوتها از امیرالمؤمنین (ع) نقل شد که فرموده اند: «دنیا در بینش فردکوردل، موضوع نهایی است که وی فراسوی آن نمی بیند، در حالی که چشم بصیرت فرد بینا از آن عبور کرده، به این دانش دست می یابد که مقصد و منزلگاه، فراسوی دنیاست» و آن گاه درباره ی چگونگی تأثیر این دو نوع جهان بینی در رفتار می فرمایند: «پس فرد بینا از این دنیا کوچ می کند، ولی کوردل به سوی آن کوچ می کند. این از دنیا زاد و توشه برمی گیرد و آن برای دنیا می اندوزد». (نهج البلاغه، خطبه ی 133)
به این ترتیب، جهان بینی راههایی کلی فراسوی ما می گشاید که فقط قدمهای بعدی، مصداق آن را تعیین می کنند که آن هم با تجربه های شخصی و استفاده از تجارب دیگران، قابل دستیابی است و به این ترتیب، فرد به مرحله ی حل بحران هویت دست می یابد.
منابع:
ـ دنیای نوجوانی، علی قائمی، تهران: سازمان ملی جوانان، 1378.
ـ روانشناسی نوجوانان، اسماعیل بیابانگرد، تهران؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376.
ـ روانشناسی رشد، پاول اس. کاپلان، ترجمه: مهرداد فیروزبخت، تهران: رسا؛ 1381.
ـ روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تهران: سمت، 1374.
مجله ی حدیث زندگی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد