روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی
روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

زن ها به احساس ارزشمند بودن نیازمندند تا نقش همسر بودن خود را به

زن ها به احساس ارزشمند بودن نیازمندند تا نقش همسر بودن خود را بهتر ایفا کنند.
باربارادی آنجلیس در کتاب خود تحت عنوان رازهایی درباره زنان اینگونه می نویسد:
هفته گذشته یکی از دوستانم به من زنگ زد تا از نامزدش شکایت کند. آن ها سه سال تمام بود که با هم نامزد بودند. با صدایی ناراحت گفت: «دوباره اتفاق افتاد. دنی با یکی از دوستانمان سوزی، ناهار خورده بود و ظاهراً به او گفته بود که چقدر مرا دوست دارد و چقدر با من احساس خوشبختی می کند و اینکه من چه زن فوق العاده ای هستم»
پاسخ دادم:«خب، این که خیلی خوب است. نمی فهمم از چه چیزی ناراحت و عصبانی هستی؟»
گفت:«الآن دلیل اش را می گویم. مسئله این است که او هیچ وقت این چیزها را در حضور خودم نمی گوید!»
متأسفانه زن هایی شبیه دوست من تعدادشان کم نیست. پس از سالیان سال تجربه ی مشاوره به زوج ها چنین نتیجه گرفته ام که مردها یکی از مهمترین نیازهای اساسی زن ها را بسیار دست کم گرفته اند و برای آن اهمیت کمی قائل اند. نیاز به ارزشمند بودن. بیشتر مردها در این باره بسیار لاقید شده اند و بیان نمی کنند که نامزد/همسرشان تا چه حد برای آن ها اهمیت دارد. بارها،زن هایی را مشاهده کرده ام که احساس می کنند شوهران شان قدر و اهمیت زیادی برای آن ها قائل نیستند. هرگاه با این قبیل مردها صحبت می کنم، در کمال تعجب متوجه می شوم که برعکس ارزش و احترام بسیاری نیز برای همسر خود قائل هستند اما هرگز آن را در رفتار یا گفتار خود نشان نمی دهند.
چرا نیاز به ارزشمند بودن یکی از اساسی ترین و مهمترین نیازهای پنهان زن هاست؟ این نیاز با دو نیاز دیگر که قبلاً درباره ی آن ها صحبت کردیم، ارتباط نزدیک دارد: نیاز به امنیت و نیاز به ارتباط. بیایید مجدداً نگاهی به دلایل تاریخی نیاز به امنیت در زن ها و ارتباط آن با بقا و حفظ حیات آن ها بیاندازیم.چه چیزی امنیت زن را در رابطه با همسرش تضمین می کند؟ چنانچه مرد برای زن ارزش و قدر و منزلت قائل باشد، زن احساس امنیت خواهد کرد. چرا که در این صورت احتمال این که بخواهد با آن زن بماند بیشتر خواهد شد. لذا زن نهایت تلاش خود را خواهد کرد که قدر و منزلت خود را در چشمان مرد بالاتر ببرد. بدین معنا که تلاش خواهد کرد مادر بهتر،آشپز بهتر و خیاط بهتری باشد و به هرطریق که می تواند او را خوشحال کند. هنگامی که مرد رضایت خود را از او ابراز می کند و به ارزشی که در زندگی مرد دارد صحه می گذارد، زن احساس امنیت می کند.
همواره در طول تاریخ به زن ها براساس میزان قدر و ارزش شان نگریسته شده است. ارزش دارایی و املاک پدرشان، ارزش جهیزیه شان، ارزش ارتباطات خانوادگی و میزان نفوذ هریک از اعضای خانواده ی آن ها، ارزش و میزان جوانی و زیبایی و توانایی باورر شدن آن ها و زاییدن فرزندان سالم .بله .حال زمانه در بیشتر جوامع مدرن بسیار عوض شده است و زنان ،دیگر در قبال زمین های کشاورزی داد و ستد نمی شوند یا به دلایل مادی و اقتصادی ازدواج نمی کنند.گرچه در این میان ،چیزی همچنان دست نخورده باقی مانده است و آن نیاز به ارزشمند بودن در زن هاست.
نظیر بسیاری از زنهای دیگر که خود را قوی و مستقل می دانند،من نیز همواره با این نیاز که توسط مردی در زندگی ام با ارزش و محترم تلقی شوم.دست و پنجه نرم کرده ام .بخشی از وجودم می گفت :«این که او درباره تو چه فکر می کند نباید اهمیت زیادی داشته باشد!»در اعماق وجودم،این را نیز می دانستم که در نهایت واقعاً اهمیتی نخواهد داشت.اما از آن جا که تجارب روزمره زندگی ام از روابط من تأثیر پذیرفته بودند ،نمی توانستم نیاز به تأیید و پذیرش از جانب مرد زندگی ام را نادیده بگیرم .این حقیقت را نیز نمی توانستم کتمان کنم که هرگاه از احساس ارزشمند بودن از ناحیه نامزد/همسرم محروم بودم،بدترین ترس ها و ناامنی ها به سراغم می آمدند.
دراین باره با بسیاری از زن های توانمند و موفق اجتماع صحبت کرده ام.ممکن است تصور کنید که تقدیر و احترام مردها روی زن هایی که برای نمونه هنرپیشه ،دکتر ،میلیونرو...هستند تأثیر چندانی بر روی حس اعتماد به نفس و خود باوری آن زن ها نخواهد داشت.اما در واقع این طورنیست.به یاد دارم خواننده ی معروفی یک بار به من گفت:
«ممکن است باور کردنش مشکل باشد، اما هیچ یک از موفقیت هایی که در بیرون کسب می کنم به اندازه ی آن هنگامی که شوهرم از غذای خوشمزه ای که درست کرده ام تعریف می کند یا مثلاً می گوید که مادرخوبی برای بچه هایمان هستم یا نظرم درباره یکی از نگرانی های شغلی اش جویا می شود و هنگامی که موفق می شوم به او کمک می کنم از هوش و ذکاوتم تعریف می کند، در من احساسات خوب تولید نمی کنند. ممکن است ده ها جایزه فوق العاده را کسب کنم، یا موفق بشوم چندین آهنگ درجه یک و عالی بسازم، اما هیچ یک به اندازه ی نظر او درباره ی من اهمیت ندارند.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


زن ها نیاز دارند احساس ارزشمند بودن کنند و از شما مردها بشنوند که نقش مهمی را در زندگی شما ایفا می کنند.
برای یک زن ارزشمند بودن به این معناست که مردی حضور او را در زندگی اش ارزشمند بداند و بگوید که حضور او در زندگی اش مسلماً نقش مهمی را ایفا کرده است و این که بدون او قطعاً کمبود چیزی را احساس خواهد کرد. در یکی از تحقیقاتم زنی چنین نوشته بود: هنگامی که شوهرم صریحاً می گوید بدون من خوشبخت نخواهد بود، احساس ارزشمند بودن می کنم.» آنچه این زن سعی دارد آن را توصیف کند، همان نیاز عمیق زن ها به دانستن این نکته است که حضورشان در زندگی همسرشان نقشی منحصر به فرد را بازی کرده است و همسرشان هرگز نمی خواهد او را از دست بدهد.
حقیقتاً باور دارم که بیشتر مردها هرگز نمی دانند که زن ها تا چه حد نیاز دارند احساس ارزشمند بودن کنند و چقدر نیاز دارند احساس کنند که در زندگی مرد زندگی شان تأثیر مثبتی می گذارند. این موضوع بالاخص هنگامی بیشتر صحت پیدا می کند که مرد، زن خود را قوی و توانمند می بیند. چرا که در این گونه مواقع به غلط فرض می کند که اعتماد به نفس ظاهری زن به این معناست که احساس خوبی نسبت به خود داشته است و دیگر نیازی ندارد بشوند که چقدر زن خوبی است. البته این باور غلط است و زن ها هر قدر هم که موفق، با نفوذ، با... هم که باشند، همواره به تأیید و تحسین از جانب همسرشان نیاز دارند.
برای زن هایی که احساس ارزشمند بودن نمی کنند، چه اتفاقی می افتد.
طی سالیان، از خوانندگان و دوستارانم نامه های بسیاری دریافت کرده ام. برخی در نامه هایشان از من تشکر کرده بودند، برخی سؤالاتی پرسیده بودند و برخی نیز توصیه و پیشنهادهای مرا در رابطه با مسئله ای که با آن مواجه بودند، جویا شده بودند. در این میان شمار بسیاری از نامه ها از طرف مردهای دل شکسته ای بود که اعتراف کرده بودند زن مورد علاقه شان را از دست داده اند و این که تقصیر و کوتاهی نیز از خودشان نبوده است.
این مردها همگی یک فیلم نامه را بازگو می کردند. همگی آن ها عشق زنی را توصیف می کردند که همسری مطلوب و بسیار مهربان، وفادار، با ملاحظه، صبور و بخشنده داشته اند. در ابتدا همه چیزخوب و ملایم پیش می رفته است. اما در مقطعی خاص از رابطه زن، در ناحیه ای خاص احساس کمبود می کرده است. حال کمک در انجام کارهای خانه، عدم بیان و ابراز افکار واحساسات یا صرفاً توجه و محبت. در هر مورد نیز مرد به این قبیل شکایات همسر خود گوش نمی داده، نیازهای او را نادیده می گرفته، عصبانی می شده یا از او فاصله می گرفته است. زن همچنان سعی می کرده است به او نزدیک شود و ناخوشحالی های خود را با او در میان بگذارد. اما هر بار مرد لج بازتر، مغرورتر یا مسامحه کارتر از آن بوده است که پاسخ مقتضی بدهد.
تمامی داستان های فوق نیز پایانی مشابه دارند. همگی مردها در نامه هایشان لحظه ای را توصیف کرده بودند که در کمال شگفتی و تعجب نامزد/همسرشان چنین بیان داشته است که دیگر تاب تحمل ندارد و این که رابطه پایان یافته است. همگی این مردها چنین نوشته بودند که به یکباره به خود آمده و اذعان داشته اند که هرگز آن گونه که باید و شاید قدر همسر خود را ندانسته و به او احساس ارزشمند بودن نداده اند و این که عشق او را امری بدیهی، همیشگی و ماندگار تلقی کرده بودند. اما حال دیگر بسیار دیر شده است. حال رابطه پایان یافته و مرد تنها و درمانده در حسرت چیزی است که روزی از آن او بوده و حال آن را از کف داده است.
در زیر پاراگراف پایانی یکی از همین نامه ها را آورده ام. نامه از طرف مرد جوانی است که از ایالت ویرجینیا که از هم پاشیدگی ازدواج چهارساله اش با ترزا، همکلاسی دوران دانشگاه خود خبر می دهد.
حال که این نامه را می نویسم، پاسی از شب گذشته است و تنها درآپارتمان کوچک و غمزده ام مثل هر شب به یاد ترزا هستم. دلم برایش تنگ شده است و می خواهم برگردد. اما می دانم که هرگز امکان ندارد. خداوند چیزی ارزشمند و گرانبها را به من ارزانی کرد، اما من قدر آن را ندانستم و آن را از دست دادم. دکتر دی انجلیس، آنچه شکنجه ام می دهد این است که می دانم او چقدر مرا دوست داشت. او واقعاً براستی مرا دوست داشت و تنها خواسته ای که در مقابل از من داشت این بود که مطمئن شود من نیز به همان میزان او را دوست دارم. آنچه آزارم می دهد این است که می دانستم چه می خواهد اما مغرورتر و کله شق تر از آن بودم که این خواسته او را برآورده سازم. با بی تفاوتی و بی خیالی خود او را از دست دادم. او فرشته ی نجاتم بود. اما حالا دیگر رفته و رونق زندگی ام را با خود برده است.
در این جا از شما نمی خواهم به من بگویید که چگونه می توانم او را برگردانم. زیرا می دانم کوچکترین امیدی نیز در این رابطه وجود ندارد. تنها خواسته ام در این جا از شما این است که داستان مرا با دیگر خوانندگان یا شرکت کنندگان سمینارها یا سخنرانی هایتان در میان بگذارید تا اشتباهات مرا تکرار نکنند. به مردها بگویید که زن زندگی خود را گرامی و محترم بشمارند و دودستی او را بچسبند. وگرنه سرنوشتی نظیر سرنوشت من گریبان شان را خواهد گرفت و این چیزی است که برای هیچ انسانی آرزو نمی کنم.»
اولین بار هنگامی که نامه او را خواندم، اشک چشمانم را پر کرد. حال نیز که این داستان را دوباره برای شما بازگو می کنم، اشک از گونه هایم سرازیر است. به حال این مرد و تمامی مردهای دیگری اشک می ریزم که
کمی دیر از خواب غفلت بیدار شده اند و کمی دیر متوجه این حقیقت می شوند که عشق یک زن در واقع هدیه ای گرانبهاست.چنانچه قدرش را ندانند، نهایتاً آن را از دست خواهند داد. همچنین برای زن هایی (از جمله خودم) اشک می ریزم که مجبور بودند به رغم میل باطنی شان مردی را ترک کنند که دوستش داشته اند. تنها به این دلیل که حضورشان هرگز گرامی و محترم شمرده نشده و عشق شان امری بدیهی پنداشته شده است.

چهار راز درباره ی احساس ارزشمند بودن زن ها


یکی از دوستانم که جریان پیشرفت نگاشتن این مقاله را همواره با من تعقیب می کند، همین امروز صبح به من تلفن زد. او پذیرفته است که توصیه ها، پیشنهادها، و نظرات سازنده ی خود در رابطه با مقالاتم ارائه دهد. از نظرات او همواره سود جسته ام. او همواره برایم ملاک سنجش بوده است تا مطمئن شوم نحوه ی ارائه مطالب همواره به نحوی روشن، واضح و ساده بوده است.برای مردی سنتی نظیر او آسان و قابل فهم باشد.
از من پرسید: «عنوان مقاله ای که در حال حاضر روی آن کار می کنی چیست؟»
برایش توضیح دادم:«زن ها نیاز دارند احساس ارزشمند بودن کنند، ولی مردها اغلب به ما نشان نمی دهند که برایمان ارزش و احترام قائلند.»
بعد گفتم: «حالاکه زنگ زدی بذار سؤالی از تو بپرسم: «چطور به ملانی (همسرش) نشان می دهید که برایش ارزش و احترام قائلی؟»
با صدایی متعجب پرسید: «چگونه به او نشان می دهم که برایش ارزش قائلم؟ خب، با او ازدواج کردم!»
بعد از آن که خنده مان تمام شد و گوشی را قطع کردیم به آنچه دوستم گفته بود فکر کردم. او نیز مانند بسیاری از مردها فکر می کرد که صرف حضورش در رابطه به این معناست که همسرش را دوست دارد و برایش نیز ارزش و احترام قائل است. مثل آن داستان قدیمی که در آن زن از همسرش می پرسد: «جورج، آیا هنوز عاشقم هستی؟» و جورج جواب می دهد: «مگر نمی بینی که هنوز با تو هستم؟» گرچه کمی خنده دار به نظر می رسد، اما این لطیفه متأسفانه نشانگر یکی از سوءتفاهمات است که مردها همیشه در باره ی زن ها داشته و دارند و آن این است که به مجرد این که به کسی تعهد دادند یا با او ازدواج کردند، زن باید از آن جا به بعد بداند که شوهرش ارزش زیادی برای او قائل بوده است و دیگر نگران چیزی نباشد!

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


چنانچه قرار باشد زنی احساس ارزشمند بودن بکند به چیزی بیش از حضور و شرکت شما در رابطه نیاز دارد. ما زن ها نیاز داریم مردها ارزش و احترامی را که برایمان قائلند درقالب رفتارها و گفته هایشان نیز به ما نشان دهند.
مردان عزیز:از شما معذرت می خواهم، اما باید بگویم که صرف حضور خشک و خالی کافی نیست. مگر این که بخواهید زن خود را به زنی نق نقو، ایرادگیر تبدیل کنید.
چنانچه می خواهید به زنی که دوستش دارید احساس با ارزش بودن بدهید، به این چهار مورد عمل کنید:
1-به او نشان دهید که خوشحالی او اولویت اول شما می باشد.
2-به او نشان دهید که به زندگی اش علاقه مند هستید.
3-به او نشان دهید که به او نیاز دارید و این که برای نظرات و افکار او نیز ارزش قائل هستید.
4-به او نشان دهید که هرگز برایتان عادی نشده است.
1-به او نشان دهید که خوشحالی او اولویت اول شما است
چند سال پیش در یکی از سمینارهایم لصیفه ای را برای زن های حاضر تعریف کردم که از این قرار است.

پرسش: وجه اشتراک مردها و زن ها در چیست؟


پاسخ: هر دوی آنها مدام به این فکر می کنند که چگونه مردها را خوشحال و راضی نگه دارند!؟
مردان عزیز: قبل از آن که به شما بربخورد، بگذارید برایتان توضیح دهم، بیشتر زن ها چنان عشق را اولویت اول خود قرار داده اند و چنان همیشه سعی در خوشحال کردن دیگران دارند که فکر و ذکرشان این است که چگونه شوهرشان را خوشحال نگه دارند. چنانچه بی پرده و صریح باشیم باید اذعان کنیم که اغلب مردها نیز بیشتر به فکر خودشان هستند تا آن که به نیازهای همسرشان توجه و بر روی آن تمرکز کنند. زن ها لحظه به لحظه به نامزد/همسرشان فکر می کنند. این را هم می دانیم که اغلب مردها این گونه نیستند. نتیجه این که مردها اغلب خودشیفته تر از زن ها هستند. به این معنا که لحظات کمتری به فکر دیگران اند لحظات بیشتری را غرق در خود. بی آنکه بخواهند یا حتی بدانند.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


هنگامی که مردی به نامزد/همسر خود نشان می دهد اولویت اول اوست و این که به خوشحالی و خوشبختی او احترام می گذارد، زن به عنوان یک انسان احساس ارزش مند بودن و عزت نفس می کند.
زن ها هرگز فکر نمی کنند که مرد زندگی شان نمی خواهد آن ها را خوشحال کند. بلکه تنها چنین باور دارند که خوشحالی زن اولویت اول آنها نیست. مردها معمولاً پس از آن که امور مربوط به کار و شغل و نیز تفریح و استراحت شان را رتق و فتق یا پس از آن که صدای زنشان به آسمان بلندشود، به او و خوشحالی او می پردازند.
مردان عزیز:چگونه به نامزد/همسر خود نشان می دهید که خوشحالی او اولویت اول شماست؟ براستی زیاد مشکل نیست. در زیر توصیه هایی است از طرف برخی زن ها که از من خواسته بودند آن توصیه ها را به شما انتقال بدهم:
*سعی کنید چیزهایی را که برای نامزد/همسرتان اهمیت دارد، شناسایی کنید و سپس تمامی تلاش خود را به کار گیرید تا آن چیزها یا کارها را برایش انجام دهید.
برای نمونه چنانچه می دانید خواباندن بچه ها برای همسرتان کار مشکل و خسته کننده ای است سعی کنید پیش از آن که از شما کمک بخواهد خودتان داوطلبانه به او کمک کنید. چنانچه می دانید نامزد/همسرتان کلوچه های شکلاتی مثلاً فلان مغازه را دوست دارد، گاه و بیگاه او را با خرید این کلوچه ها غافلگیر کنید.
چنانچه نامزدتان از تماشای برنامه تلویزیونی به خصوصی لذت می برد، پیشنهاد دهید که حداقل هر ازگاهی با هم به تماشای آن بنشینید. چنانچه جایی از همسرتان می شنوید که فلان فیلم سینمایی، فیلم خوبی است، او را با بلیط سینمای از پیش رزرو شده غافلگیر کنید. اگر می دانید نامزدتان از این که پیش از هر کار صبح ها به او زنگ بزنید خوشحال می شود این کار را بکنید. چنانچه چندی پیش از نامزدتان شنیدید که دوست دارد بزودی اوقات رمانتیکی را با هم ترتیب دهید سعی کنید پیش دستی کنید و این شما باشید که دفعه ی بعد صحبت آن را پیش می کشید. به جای آن که منتظر او بمانید تا او کارها را ترتیب دهد.
چنانچه دقت کنید زن ها همیشه سرنخ هایی را در خصوص علایق، خواسته ها و نیازهایشان در اختیار شما قرار داده اند. گرچه ممکن است بسیاری از این سرنخ ها، درخواست هایی روشن و صریح نباشند، اما معمولاً راهنمایی های مؤثری برای خوشحال کردن آنها هستند. دقت کنید و سعی کنید معنای آن ها را بفهمید. این گونه دقت ها معمولاً مستلزم صرف وقت یا تلاش زیادی نیستند. اما در چشم همسرتان بسیار مهم و با ارزش تلقی می شوند.
*از او بپرسید دوست دارد چه کار کند و این که چه چیز/چیزهایی او را خوشحال می کند.
این معمولاً زنها هستند که از نامزد/همسرشان می پرسند: «عزیزم دوست داری امشب چه کار کنی؟» یا «دوست داری کجا غذا بخوری؟» یا «دوست داری آخر هفته به برنامه ی بچه ها یه نگاهی بیاندازی؟» ما زن ها در انطباق با خواسته ها و اولویت های همسرمان و سازش پذیری و هماهنگ سازی خود با آن ها تخصص داریم، پیش از آن که حتی خواسته ها و ترجیحات خودمان را فاش سازیم. لذا هنگامی که مردی این کار را در حق ما می کند، از شادی و شعف در پوست خود نمی گنجیم.با تعجب پیش خودمان فکر می کنیم، اول از من پرسید که دوست دارم امشب چکار کنم؟! احساس می کنم که خواسته هایم اهمیت دارند و این که برایش مهم هستم.
مردان عزیز: باور کنید که مبالغه نمی کنم. یک بار زنی به من نوشته بود: «هنگامی که نامزدم می داند چه چیزی برایم مهم است و سعی می کند که آن را انجام دهد احساس محبوب بودن می کنم. زیرا به من نشان داده است که واقعاً مرا دوست دارد و به افکار و احساسات من احترام می گذارد.»
چنانچه می خواهید سنگ تمام بگذارید و حسی قوی از ارزشمند بودن را به او القا کنید در کنار او بنشینید و از او بپرسید: «عزیزم، آیا کاری از من ساخته است تا تو را خوشحال تر سازم؟»
پیش از آن که با ناباوری به این گفته ی من اعتراض کنید، مدتی به این پرسش فکر کنید:«آیا چنانچه براستی نامزد/همسر خود را دوست داشته باشید آیا حاضر نیستید بدانید چه چیزی او را خوشحال تر می کند؟ چنانچه پاسخ تان مثبت است پس به جای آن که به حدس و گمان روی آورید چرا از خود او نپرسید؟
*برایش وقت بگذارید.
هنگامی که برای بودن با نامزد/همسرتان وقت می گذارید و برنامه ریزی می کنید، او احساس خواهد کرد که یکی از اولویت های شماست. نگذارید برای این کار از شما التماس کند.هر آنچه را که در توان دارید به کار ببیندید و برای او وقت بگذارید.حتی اگر مقادیرش کم یا کوتاه باشد. مطمئن باشید از هر هدیه ای او را خوشحال تر خواهید کرد و احساس خاص بودن و ارزشمند بودن بیشتری را به او خواهید داد.
2-به او نشان دهید که به زندگی اش علاقه مند هستید
داستان زیر داستانی واقعی است:
زنی برای چک آپ به متخصص زنان خود مراجعه می کند و دکتر روی یکی از تخمدان های او چیزی غیرطبیعی را مشاهده می کند. از او می خواهد که پنج شنبه صبح مجدداً برگردد تا آزمایش های دقیق تری را بر روی رحم و تخمدان های او به عمل آورد و مطمئن شوند که آیا مشکل جدی است یا خیر. آن شب، زن، شوهر خود را از ماجرا باخبر می کند و با نگرانی به او می گوید که ممکن است آزمایش های روز پنج شنبه احیاناً چیز بدی مثل سرطان را مشخص کنند. شوهرش می گوید: «بگذار جواب آزمایش ها حاضر شوند بعد خودمان را نگران کنیم.»
صبح روز پنج شنبه فرا می رسد و مرد درحالی که زنش هنوز کاملاً بیدار نشده است او را می بوسد و از او خداحافظی می کند. زن با اضطراب و نگرانی لباس می پوشد و به طرف مطب دکتر به راه می افتد. دکتر معاینات و آزمایش های لازم را به عمل می آورد و به او می گوید که هیچ جای نگرانی وجود ندارد. زیرا همه آزمایش ها طبیعی هستند. زن بیچاره از نگرانی در می آید و نفس راحتی می کشد.
آن شب زن شام را آماده می کند و منتظر شوهرش می شود تا به خانه بیاید. او در حالی که مثل همیشه خسته است و روز طولانی و سختی را نیز پشت سر گذاشته است به خانه می رسد و سر میز شام می نشیند تا غذا بخورد. در حالی که دهانش را با سالاد پر کرده است می گوید: «هی، اشکالی نداره کمی تلویزیون را نگاه کنیم. یه مسابقه است که حتماً می خوام ببینمش.»
مرد تلویزیون را روشن می کند و اشک از چشمان زن سرازیر می شود.
با ناباوری تمام با خود می گوید: «از آزمایش هایم هیچ چیز از من نپرسید. حتی یادش هم نبود که قرار است به دکتر بروم. مدتی صبر می کند. به این امید که شاید پس از کمی استراحت یادش بیاید. اما همین که شام شان تمام می شود و مرد شروع به تماشای برنامه بعدی می کند. زن مطمئن می شود که شوهرش چیزی از او نخواهد پرسید و این که احتمالاً در تمام مدت روز نیز اصلاً به آن فکر هم نکرده است عصبانی و رنجیده خاطر به طبقه ی بالا می رود و به دوستش زنگ می زند و در حالی که گریه امانش نمی دهد، ماجرا را برای او تعریف می کند. های های گریه می کند و می گوید: «اصلاً برایش اهمیتی ندارد چه بلایی به سر من می آید. اگر مرا دوست داشت حتماً یادش بود که وقت دکتر دارم.»
خواهید پرسید:«از کجا می دانم که این داستان واقعیت دارد؟ پاسخ اش ساده است: زیرا سال ها پیش برای خودم اتفاق افتاده بود. می توانید باور کنید که داستان های مشابه بسیاری را از دوستان و آشنایان و نیز زن های دیگر شنیده ام!
از بیان این داستان چه منظوری دارم؟ منظورم هرگز آن نیست که مردها را تحقیر کنم یا بگویم که آن ها بد هستند.مرد داستانی که تعریف کردم، واقعاً مرد خوبی بود و اصلاً متوجه نبود که زنش را ناراحت کرده است مگر تا هنگامی که به او گفته است. او پاک همه چیز را فراموش کرده بود، اما متأسفانه به درستی نمی دانست که چگونه احساس ارزشمند بودن به زن بدهد. او تمام انرژی خود را صرف زندگی و چالش های مربوط به خودش می کرد، به طوری که چیزی برای زن باقی نمی ماند.
مردان عزیز:دوست ندارم این را بگویم. اما گاهی اوقات مردها به طرزی باور نکردنی خودشیفته و خود مرکزبین می شوند. (البته بعضی از زن ها هم همینطور، اما این مقاله خطاب به آن ها نوشته نشده است) می دانم مردها منظور خاصی از این کار ندارند و معمولاً هنگامی که به آن ها گفته می شود واقعاً متعجب می شوند. زیرا در واقع نیت شان خیر است. واقعیت آن است که بیشتر مردها آموزش ندیده اند تا مثل ما زن ها به نیازهای دیگران توجه داشته باشند. لذا آماده آن هستند که به سادگی و بی آن که متوجه باشند به دام خودخواهی بیافتند.
به همین دلیل است که لازم می بینم به مردها یادآوری کنم که به زندگی نامزد/همسرشان از خود علاقه نشان دهند و این که زن ها نیاز دارند احساس ارزشمند بودن و مهم بودن کنند. از آن جا که شما مردان گاهی اوقات کمی فراموش کار هستید توصیه های زیر را لازم می بینم.
*به آنچه در زندگی نامزد/همسرتان می گذرد، توجه کنید.
آیا می دانید چنانچه زنی به همراه شوهر و یکی از دوستان زنش در یک مسابقه ی تلویزیونی در این باره که کدام یک آن زن را بهتر می شناسند شرکت می کردند، کدام یک برنده می شدند؟ بسیاری از مواقع مردها در این نوع مسابقه ها بازنده هستند! این بدان دلیل است که دوست آن زن احتمالاً توجه بیشتری به جزئیات زندگی آن زن نشان می دهد تا شوهرش. باور کنید، تمامی دوستان من تاریخ وقت دکتر و قرار معاینات و آزمایش های مرا دقیقاً به یاد داشتند.
توجه به عزیزان و جزئیات زندگی آنان در برنامه ریزی ژنتیکی زن ها گنجانده شده است. برای نمونه می دانم که در همین یک هفته دوستم رابین برای شرکت در یک کنگره تلویزیونی عازم لاس وگاس است و این که می خواست یک کیف زنانه ی نو بخرد و به اضافه ی این که منتظر یک پیمانکار است تا سقف اتاق خوابش را که چکه می کند، تعمیر کند. دوست دیگرم، جولیا دوشنبه باید برای دریافت نتایج آزمایش مربوط به ذخایر آهن خونش مراجعه کند و این که هفته آینده در محل کارش یک سخنرانی دارد و این که او و شوهرش همین شنبه در یک مراسم هنری که سود آن عاید خیریه می شود، شرکت خواهند کرد.
این وقایع و قرارهای مهم در کنار دیگر وقایع مهم زندگی خودم، همگی یک جا در تقویم مغزم حک شده اند این در حالی است که نامزد رابین و شوهر جولیا احتمالاً از تمامی این اطلاعات آن هم به این میزان که من خبر دارم، خبر نداشته باشند یا اگر هم خبر داشته باشند فراموش کنند که در باره اش از نامزد/همسر خود جویا شوند و به پیشرفت کارها و امور از خود علاقه نشان دهند.
مردان عزیز:آنچه برای نامزد/همسرتان مهم است از خود توجه و علاقه نشان دهید. به یاد دارم زنی برای من نوشت:
هنگامی که شوهرم از چیزهایی که در زندگی من اتفاق می افتد جویا می شود و خود را درگیر آن می کند، گویی به من می گوید:«هر چه برای تو مهم است پس برای من نیز مهم است و می خواهم همه چیز را در آن باره بدانم.»
در باره ی فعالیت هایی که برای او مهم هستند از او بپرسید.
همواره خود را در جریان آخرین وقایع و اتفاقات زندگی او قرار دهید. هنگامی که واقعه ای پایان می پذیرد همچنان وضعیت او را تعقیب کنید.
در باره آنچه می خواسته با شما در میان بگذارد، صحبت را پیش بکشید.
تنها با اندکی تلاش می توانید به او نشان دهید که به آنچه برایش مهم است اهمیت می دهید و این که برایش ارزش قائل هستید.
افکار و احساساتش را از او جویا باشید.
یکی از راه هایی که معمولاً زن ها برای ورود به رازهای درونی مرد به کار می برند، پرسیدن این سؤال از اوست که «به چه چیزی فکر می کنی؟» «چه احساسی در باره ی آن داری؟»
در این جا لازم می دانم بگویم که بیشتر مردها از این قبیل سؤالات بیزارند. زیرا این سؤالات مرد را تحت فشار می گذارند که فوراً جواب دهد و از طرفی نیز این سؤالات، سؤالاتی گیج کننده ومبهم هستند. علاوه بر آن، این سؤالات به حیطه هایی مربوط می شوند که به طور معمول مردها دوست ندارند درباره آن صحبت کنند. اما هنگامی که ما زن ها این سؤالات را از مرد زندگی مان می پرسیم تنها منظورمان این است که به او نشان دهیم آنچه در درون او می گذرد برایمان مهم است.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


هنگامی که از نامزد/همسر خود می پرسید، «چه احساسی داری؟» یا «به چه چیزی فکر می کنی؟» در واقع این پیام را به او فرستاده اید که افکار و احساسات او برای شما مهم است و برای افکار و احساسات او، و در نتیجه خود او نیز ارزش قائل هستید.
پرسیدن این سؤالات از زن زندگی تان یکی از ساده ترین راه های ابراز علاقه به زندگی اوست. مطمئن باشید او از تلاش شما قدردانی می کند و شما نیز چیزهای بیشتری از او دستگیرتان خواهد شد. که پیش از آن هرگز نمی دانستید.
3-به او نشان دهید که به او نیاز دارید و این که برای نظرات و افکار او نیز ارزش قائل هستید.
چنانچه مردی از من بپرسد چه می تواند بکند تا نامزد/همسرش احساس محبوب بودن و ارزشمند بودن بکند به او می گویم به نامزد/همسرش نشان دهد که چقدر به او نیازمند است. آیا می توانید باور کنید بیشتر زن ها به درستی نمی دانند که نامزد/همسرشان چقدر به حضور آن ها در زندگی خود نیاز دارند؟ بارها شاهد بوده ام که زن ها از این موضوع شکایت دارند که شوهرانشان هرگز به آن ها نشان نمی دهند که چقدر دوست شان دارند یا چقدر به حضور آن ها در زندگی خود نیازمند هستند واحتمالاً چنانچه آن ها بگذارند و بروند هرگز دلشان هم برای او تنگ نمی شود.اما هنگامی که با مردها صحبت می کنم، در کمال تعجب اعتراف می کنند که عمیقاً همسر خود را دوست دارند و این که بسیار به او و هر آنچه در زندگی او انجام می دهند، نیازمند و محتاج هستند.
اگر مردها براستی به ما زن ها نیاز دارند پس چرا ما آن را حس نمی کنیم؟
مردان عزیز: شاید به این دلیل باشد که به ما نشان نمی دهید یا به ما نمی گویید! مردها دوست ندارند قوی، مستقل و خودکفا ظاهر شوند و این فکر که به نامزد/همسر خود نیازمند هستند می تواند برایشان ناراحت کننده یا حتی وحشتناک باشد. نتیجه این می شود که ممکن است گاهی اوقات البته به طرزی ناخودآگاه سعی کنید به او نشان دهید که آنقدرها هم به او نیاز ندارید و این کار را معمولاً به شیوه های زیر انجام می دهید:
*از او درخواست کمک یا حمایت نمی کنید.
*نظرات و توصیه های او را جدی نمی گیرید یا کم اهمیت تلقی می کنید.
*او را در فرآیند تصمیم گیری خود منظور نمی کنید.
*ناامنی ها و آسیب پذیری های خود را در رابطه با او پنهان می کنید. این رفتارها چه احساسی را در زن تولید می کنند؟
پاسخ:این احساس که به او نیازی ندارید و برایش احترام یا ارزش نیز قائل نیستید. و این واقعاً ناراحت کننده است.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


هنگامی که به روش هایی به زن زندگی تان نشان می دهید که به او در زندگی خود نیاز دارید به او احساس ارزشمند بودن می دهید.
در زیر توصیه هایی است برای عملی کردن این راز:
*به او بگویید نیازمندش هستید.
یکی از خوشایندترین و باارزش ترین لحظاتی که در زندگی خود به یاد می آورم هنگامی بود که نامزدم به من نشان داد چقدر به من احتیاج دارد. در آن موقع من و نامزدم در دو جای مختلف کشور زندگی می کردیم و به نوبت برای دیدار یکدیگر به شهرهای همدیگر مسافرت می کردیم.هنگامی که با هم بودیم در بهشت بودیم و هنگامی که از یکدیگر دور بودیم بسیار دشوار بود. به طوری که به طرزی وحشتناک دلم برای او تنگ می شد.
یک شب دیرهنگام پس از آن که در پی دیداری فوق العاده، او به شهر خود بازگشت، تنها در بستر دراز کشیده بودم. احساس تنهایی می کردم و این احساس را داشتم که گویی ماه هاست او را ندیده ام، درست در همان هنگام ناگهان تلفن به صدا در آمد.
با صدایی بسیار مهربان گفت: «سلام عزیزم، هنوز بیداری؟»
پاسخ دادم:«آره، دراز کشیده بودم و به تو فکر می کردم.»
با ملایمت و مهربانی ادامه داد: «می دانم دیروقت است. اما با این حال خواستم یک زنگ کوچولو به ات بزنم! خوابم نمی برد. چون که دلم خیلی برات تنگ شده.»
از شنیدن آن کلمات در خود آب شدم. معمولاً این من بودم که خیلی با او رمانتیک بودم و نامزدم مردی مستقل و قوی بود. لذا شنیدن این کلمات محبت آمیز از او قلبم را از خوشحالی پر کرد.
در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود به او گفتم: «من هم برایت دلتنگ شده ام. این را گفتیم و خداحافظی کردیم.»
بعد از آن که گوشی را گذاشتیم متوجه شدم که احساساتی عمیق از جنس صلح، آرامش، امنیت خاطر بر من هجوم آورده اند. می دانستم که منشأ و منبع این صلح و آرامش چه بود:«احساس خواستنی بودن و مورد نیاز بودن کرده بودم.»
به دنبال فرصت هایی باشید تا به زن زندگی خود نشان دهید به او احتیاج دارید. هر چه می خواهد باشد. این که دلتان برای او تنگ شده، این که نمی توانید زندگی بدون او را تصور کنید یا هر چیز دیگری که می دانید به او احساس خاص بودن و خواستنی بودن می دهد.
*اجازه ندهید به شما و زندگی شما کمک کند و نقش خود را ایفا نماید.
بیشتر مردها به سختی می توانند چیزی را از زن ها دریافت کنند. حتی از زنی که دوستش دارند. دلایل بسیاری برای این حالت وجود دارد. نیاز به استقلال، ترس از کنترل شدن، ترس ناخودآگاه از دست دادن، رد شدن یا طرد شدن. اما نهایتاً نتیجه همواره یک چیز است:
زن احساس می کند که به حساب نیامده است و این که آنچه برای ارائه دارد، به قدر کافی ارزشمند یا خواستنی نیست.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


هنگامی که به نامزد/همسر خود اجازه می دهید در زندگی شما نقشی داشته باشد، به او احساس مهم بودن می دهید.
چگونه می توانید زن زندگی خود را تشویق کنید نقش خود را در زندگی شما ایفا کند؟
نظراتش را بپرسیدـ درباره سیاست، اخبار، مشکلاتی که با آن رو به رو هستید و سرانجام درباره ی هر چیز و همه چیز.
این به او نشان می دهید که برای او و افکارش ارزش قائل هستید، و این که به نظراتش علاقه مند و کنجکاوید.
از او بیاموزید. به آموزش پذیری در نواحی و زمینه هایی که تبحر یا دانش و آگاهی بیشتری از شما دارد از خود تمایل و علاقه نشان دهید. برای نمونه شاید نامزد/همسرتان مهارت های فوق العاده ای در سازمان دهی، ورزش تنیس یا مراقبه و تمرکز گرفتن ذهنی داشته باشد. این قابلیت ها و استعدادها را در او گرامی بدارید و از او بخواهید آن ها را با شما سهیم شود. فراموش نکنید به او بگویید که چه نقش فعال و مثبتی را در زندگی شما ایفا می کند.
*از او کمک بخواهید یا حداقل هنگامی که خودش کمک یا توصیه ای ارائه می دهد آن را پس بزنید.
مردها گاهی اوقات مغرور و لج باز هستند.
مردان عزیز: متأسفم که این حقیقت را چنین صریح گفتم، اما می دانید که حقیقت دارد. طی چندین هزار سال، مغز مردها چنان برنامه ریزی شده است که چنانچه از کسی کمک بگیرند دیگر دستیابی ها و موفقیت هایش ارزش چندانی نخواهد داشت.
لذا از سرگذراندن بحران ها، انجام کارها وحل مسائل و مشکلات، آن هم به تنهایی و بدون دریافت هیچ کمک خارجی است که ارزشمند تلقی شده است و تنها چنین مردهایی هستند که بزرگ، قوی و... به حساب می آیند. نتیجه ی این تفکر و باور اشتباه این است که برای بیشتر مردها تقاضای کمک، حمایت یا راهنمایی، آن هم به خصوص از جانب زنی که او را دوستش دارند، کاری بسیار دشوار به حساب می آید.
این یکی از بزرگترین شکایت هایی است که زن ها از مرد زندگی شان دارند. هنگامی که کمک ما را نمی پذیرند احساس جداافتادگی و به حساب نیامدن می کنیم و این پیام دردناک را دریافت می کنیم که چیز با ارزشی برای ارائه دادن به شما را نداریم.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


هنگامی که زنی می داند نامزد/همسرش روزهای سختی را پشت سر می گذارد یا در ناحیه ای خاص از زندگانی خود با چالش یا دشواری هایی دست به گریبان است، اما در عین حال از زن زندگی خود تقاضای همراهی، کمک یا حمایت نمی کنند، احساس بی ارزش بودن می کند.گویی نامزد/همسرش به او اعتماد یا اطمینان کافی ندارد و فکر نمی کند که زنش اصولاً چیز با ارزش یا مؤثری برای ارائه دادن داشته باشد.
این را می دانم که تک تک سلول های مغز مردها فریاد می زنند که:«هرگز اجازه نده زنی بفهمد که چقدر ترسیده ای، چرا که از آن علیه تو استفاده خواهد کرد!» شاید برخی از زن های آسیب دیده این کار را بکنند، اما بیشتر زن ها چنین نیستند. بیشتر ما زن ها ـ تنها چنانچه به ما فرصتی داده شودـ نهایت تلاش خود را خواهیم کرد تا از مرد زندگی مان حمایت کنیم، و آن جا که می دانیم نظراتی برای ارائه دادن داریم، به او کمک فکری برسانیم. و با او مهربان و با محبت باشیم. شاید نهایتاً گفته های ما تأثیر چندانی در حل مشکل شما نداشته باشند یا راه حل فوری و مناسبی نیز ارائه ندهند، اما به شما قول می دهم که آغوش گرم و بوسه هایی که به شما خواهیم داد موجب خواهند شد احساس به مراتب بهتری داشته باشید.در این اوقات ما نیز احساس خواهیم کرد که نقش کوچکی در زندگی شما داشته ایم. حتی اگر آن نقش، تنها ارائه عشق و محبت ما باشد.
*از جایگاه هایی برابر با او رفتار کنید.
بیشتر مردها هرگز اعتراف نخواهند کرد که به طرزی ناخودآگاه حق و حقوق کمتری برای زن ها قائل هستند.
(بیایید با این حقیقت رو به رو شوید حتی امروزه نیز مردهایی وجود دارند که باور دارند جایگاه آنان در ازدواج بالاتر و مهم تر از جایگاه زنان است. مطمئنم که این قبیل مردان جزو خوانندگان این کتاب نیستند. بنابراین می توانم با امنیت خاطر کامل به نوشتن ادامه دهم!) حتی صادق ترین، آزاد اندیش ترین و خوش نیت ترین مردها نیز مستعد افتادن در این دام هستند که یک تنه و به تنهایی تصمیمات مهمی را که بر روی
هر دو نفر رابطه تأثیر می گذارند اخذ کنند، و فراموش کنند که نامزد/همسر خود را در این گونه تصمیم گیری ها دخالت دهند. اما در این جا نیز اشاره ی مجددی به آن خواهیم کرد.
برخی از مردان سنتی نقش حمایتگر یا به عبارتی «سپر بلا» را در ازدواج بازی می کنند و زن ها را درمشکلات و تصمیم گیری ها دخالت نمی دهند. گرچه ممکن است برخی زن ها این رفتار پدرانه و حمایتگرانه را ترجیح بدهند، اما بیشتر زن ها ترجیح می دهند مانند فردی بالغ، توانا و قابل با آنها رفتار شود. به زبان ساده:بیشتر زنان چنانچه با آنها از جایگاهی برابر رفتار نشود، احساس ارزشمند بودن نخواهند کرد.
انجام این کار چندن نیز مشکل نیست. کافی است بیاموزید که با یکدیگر مانند یک تیم کار کنید و پیش از اخذ تصمیمات مهم با یکدیگر صحبت و گفتگو کنید. حال چه درباره ی پول و مادیات باشد، چه خریدها یا تغییرات شغلی، بچه ها، یا والدین سالخورده تان.
4-به او نشان دهید که هرگز برایتان عادی نشده است.
آیا هرگز این سؤال را در رابطه با نامزد/همسرتان از خود پرسیده اید: «اگر واقعاً مرا دوست داشته باشد چگونه می تواند با من چنین رفتار کند؟.» من (و نیز بیشتر زن های دیگر) این سؤال را از خود پرسیده ایم.
پس از سال ها تجربه ی شغلی و نیز روابط شخصی، متوجه حقیقتی درباره ی مردها شده ام که این پرسش را پاسخ می دهد.
بیشتر مردها رابطه ی میان نحوه ی رفتار خود و احساسی را که در پی آن در ما زن ها تولید می کنند، نمی بینند.
این جمله در کمال عجیب و غریب بودنش، حقیقت دارد. شاید به همین دلیل است که حتی خوش قلب ترین مردها نیز ظاهراً دلیل ناراحتی و عصبانیت نامزد/همسرشان را نمی توانند درک کنند.
برای نمونه، مردی به هنگام ناخوشحالی همسرش از من می پرسد: «چطور می تواند فکر کند قدر او را نمی دانم و دیگر همه چیز برایم عادی شده است؟ من او را واقعاً دوست دارم و دیوانه وار عاشق اش هستم!»
پس از آن که با او صحبت می کنم روشن می شود که براستی همسرش را دوست دارد. سپس زن فهرست بلند بالایی از تمامی رفتارهایی را که از مرد سر می زند و موجب می شود همسرش احساس کند دیگر او را دوست ندارد و زندگی با او دیگر برایش عادی شده است ذکر می کند: به او در رابطه با بچه ها کمکی نمی کند و به درخواست های او در این رابطه نیز ترتیب اثر نمی دهد، در درست کردن غذاـ به رغم درخواست های بی شمار همسرش ـ به او کمک نمی کند (با این که هر دو تمام وقت کار می کند و شاغل هستند) در تعریف و تحسین کردن یا به کار بردن عبارات رمانتیک لاقید است. و... هنگامی که درباره ی این مسائل و موضوعات با مرد صحبت می کنم و حقایق را به رخ او می کشانم، در بیشتر موارد مرد می پذیرد و اعتراف می کند:«حق با شماست، می دانم که خیلی در این گونه کارها مهارت ندارم.اما نمی توانم بفهمم که این صحبت ها چه ربطی به این احساس او دارد که دیگر محبوب من نیست یا دیگر برای من ارزش ندارد؟» در این گونه اوقات می توانم ببینم که این را صادقانه می گوید و شوخی هم نمی کند.بدین معنا که به راستی نمی تواند ارتباط میان این دو را دریابد.
خب، علت این موضوع چیست؟ توضیح این داستان به تقسیم بندی زندگی مردها برمی گردد. این مرد به راستی نمی تواند رابطه ی علی ـ معلولی میان رفتارهایی را که نشانگر عدم احترام او به وقت و انرژی همسرش و احساس نامطلوب بودن و محترم نبودن در اوست، دریابد چرا؟ زیرا درست به نحوی مشابه، خود او نیز نمی تواند ارتباطی میان احساس به همسرش و رفتاری که با او دارد ببیند. احساسات مردها نسبت به همسرشان بیشتر در یک اتاق، از دایره ی خودآگاهی آنها و عادت های رفتاری و تصمیمات روزمره شان در اتاقی دیگر قرار گرفته است. به عبارت دیگر:
نحوه ی رفتار مرد با زن ممکن است هیچ گونه رابطه ای با احساسی که مرد نسبت به او دارد نیز نداشته باشد. همین هفته گذشته سعی داشتم که این مفهوم را برای یکی از دوستانم جا بیندازم. او مدت هفت ماه است که با زنی نامزده شده است.او مدت هفت ماه است که با زنی نامزد شده است. هنگامی که از او پرسیدم اوضاع به چه نحوی پیش می رود، پاسخ داد که همه چیز خوب است. اما من می دانستم که برای نمونه پنج روز تمام است که با او حتی حرف هم نزده بود. زیرا در محل کار
سرش خیلی شلوغ بوده است.
بالحنی انتقادآمیز به او گفتم: «الیوت، پنج روز است که حتی یک تلفن هم به دنیس نزده ای. مطمئنم که او بسیار نگران و ناراحت است.»
با ساده لوحی تمام پرسید: «واقعاً این طور فکر می کنی؟»
«البته که این طور فکر می کنم. او عادت داشت هر روز با تو صحبت کند. حال ناگهان ناپدید شده ای، بدون این که توضیحی به او داده باشی.مطمئنم نگران است که می خواهی با او به هم بزنی.»
اعتراف کرد: «خب، راستش، روی دستگاه پاسخگوی تلفنی ام برایم چندین پیغام گذاشته بود، پرسیده بود که آیا حالم خوب است یا نه. صدایش هم کمی احساساتی و نگران به نظر می رسید.»
«بفرما!احتمالاً تا الآن حالش خیلی بد شده است.»
«اما، آخرین بار که با هم بودیم خیلی به ما خوش گذشت و همه چیز ببن ماخوب بود. او می داند که من عمیقاً او را دوست دارم.»
«واقعاً؟ تو واقعاً فکر می کنی که او مطمئن است دوستش داری، در حالی که پنج روز تمام به او زنگ نزده ای که پیغام هایش را هم جواب نداده ای؟»
گفت: «خب، فکر می کردم بدونه که سرم شلوغه و این که هر وقت، وقت کنم، به او زندگی می زنم.»
«از کجا بداند؟ مگر او فالگیر یا غیب گو است که این را بداند. تمام چیزی که او می داند این است که تو هر روز به او زنگ می زدی و این که اخیراً این کار را نکرده ای حتی با این که می دانی او چندین بار زنگ زده و می خواسته که حتماً با تو صحبت کند.»
با تعجب گفت:«اما این که ربطی به احساس من به او ندارد.»
تا این جا دیگر از ناامیدی می خواستم فریاد بزنم. به همین دلیل است که زن ها احساس می کنند دیگر برای مردشان عادی شده اند، زیرا او نمی تواند بفهمد که رفتارهای هر روزه ی او نیز مهم هستند و فرض را بر این می گذارند که همسرش حتماً می داند که او دوستش دارد.
مردان عزیز:یک یک تمامی کارهایی که می کنید برای ما مهم هستند. در زیر روش های برای نشان دادن این موضوع به نامزد/همسرتان هست که همچنان او را دوست دارید و این که او برایتان عادی نشده است.
*به وقت و انرژی او احترام بگذارید:
آیا می دانید زن ها از چه چیزی بیزارند؟ هنگامی که مرد طوری رفتار می کند که گویی وقت و انرژی او مهم تر از وقت و انرژی زنشان است. این شکایت را بارها از زن های زیادی شنیده ام. زن هایی که مادر هستند، زن هایی که شاغل هستند و با وجود این هنوز قسمت اعظم مسئولیت های خانه بر دوش آنهاست: زن هایی که شوهرشان فکر می کند شغل او مهمتر از شغل همسر اوست. آن هم تنها به این دلیل که درآمد یا وجهه ی اجتماعی بالاتری دارد. در زیر گفته ها برخی از این زن ها را آورده ام.
«گاهی اوقات شوهرم همین جوری می نشیند، در حالی که من از دویدن دنبال بچه ها خیس عرق شده ام. گویی اصلاً نمی تواند ببیند که به کمک او احتیاج دارم. وقت های دیگر وقتی که از کار به خانه برمی گردم، می بینم که چندین ساعت پیش از من به خانه رسیده است، اما چیزی برای شام درست نکرده است. احساس می کنم او ابداً اهمیت و احترامی برای وقت من قائل نیست.»
من و شوهرم هر دو شاغل هستیم. او فکر می کند تنها به این دلیل که یک وکیل است و من یک مدیر معمولی هستم، پس لزوماً بیشتر از من خسته می شود، لذا به مرخصی و حق و حقوق بیشتری از من نیاز دارد. هر بار که از او می خواهم در آشپزی یا نظافت خانه به من کمک کند، طوری به من نگاه می کند، که گویی دیوانه هستم. سپس سخنرانی مبسوطی ارائه می دهد مبنی بر این که چه شغل پرزحمت و سختی دارد. انگار که احترام و ارزشی برای شغل یا وقت وانرژی من قائل نیست.»
«فکر می کنم نامزد من چنین فکر می کند که وقت او با ارزش تر از وقت من است. او یک تهیه کننده ی برنامه های تلویزیونی است و تمام زندگی او در حول و حوش برنامه ریزی و تحویل دادن یک محصول دور می زند. اما وقتی که به من می رسد، فکر می کند که می توانم مدت ها صبر کنم و نیاز به رسیدگی و توجه ندارم.مثلاً هنگامی که از او می پرسم آیا می تواند با من به یک میهمانی بیاید، می گوید که الآن نمی تواند تصمیم بگیرد. این در حالی است که چنانچه کسی در رابطه با شغلش به او زنگ بزند، تنها ظرف دو ثانیه همه چیز را ترتیب می دهد و برنامه ریزی می کند. بیشتر هنگامی که می گوید بزودی به من زنگ خواهد زد، تا ساعت ها این کار را نمی کند، می دانم که با مشتری های خود این طور نیست. احساس می کنم که برایش عادی شده ام.»

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


هنگامی که برای وقت و انرژی ما احترامی قائل نیستید، احساس می کنیم که برای ما احترام قائل نیستید و این که برایتان عادی شده ایم.

راه حل


*از همسر خود بپرسید که آیا در کارهای خانه یا بچه ها به کمک احتیاج دارد یا نه؟
منتظر نشوید ببینید همسرتان دیگر به ستوه آمده است، پیشنهاد کنید در انجام کارها به او کمک کنید.حتی هنگامی که از شما کمک نخواسته یا ظاهراً نیازی به آن نیز ندارد. صرف این که همه چیز را بدون شکایتی انجام می دهیم، لزوماً به این معنا نیست که از آن لذت می بریم و خوشحال هستیم. بر فرض هم که این طور باشد، چنانچه به ما کمک کنید بسیار خوشحال تر خواهیم شد.
*در قبال وقت و برنامه های شخصی او مسئولانه رفتار کنید.
چنانچه می دانید نامزد/همسرتان منتظر تلفن شما یا تصمیم نهایی شما در مقابل برخی برنامه های مشترک شماست آن را پشت گوش نیاندازید. چنانچه کار داری یا سرتان شلوغ است زنگ بزنید که نمی توانید صحبت کنید تا وقتی که کارتان تمام شود.به او بگویید که مایل هستید برای تعطیلات آخر هفته تان از پیش برنامه ریزی کنید، اما به مدت چند روز به علت مشغله نمی توانید دست به این کار بزنید.چنانچه
قرار است دیر کنید حتماً از پیش به او خبر دهید.
*به حقوق او تجاور نکنید، حتی چنانچه مخالفتی نیز با شما نداشته باشد.
در بخش پرسش و پاسخ یکی از سمینارهایم مرد خوش سیمایی برخاست و گفت:«من شوهر خوبی نیستم.» زن های حاضر همگی خندیدند. سپس مرد ادامه داد «دوسال است که نامزد دارم. او را واقعاً دوست دارم. اما... چطور بگم؟ او زیادی خوب است. می گذارد هر کاری که دوست دارم انجام دهم. هرگز از دست من ناراحت یا عصبانی هم نمی شود.»
پرسیدم: «چرا فکر می کنی این یک مشکل است.»
توضیح داد: «مشکل این است که من از این صفت او سوءاستفاه می کنم. همیشه همه کاری را در آخرین لحظه انجام می دهم. یا مدت ها به او زنگ نمی زنم، حتی با این که می دانم منتظر تلفن من است.
می توان گفت او برایم خیلی عادی شده است. کدام یک از کتاب های خود را به او توصیه می کنید؟ فکر می کنم اعتماد به نفسش پایین باشد. اگر کمی قوی تر بود این جوری همیشه (قسر)در نمی رفتم!»
پاسخ دادم:«طوری صحبت می کنید که گویی دلیل بدرفتاری های شما آن است که نامزدتان با خیلی خوب بودن و با گذشت بودن در حق شما، شما را وسوسه می کند با او بیشتر بدرفتاری کنید. در این که این مشکل اوست، بحثی نیست. مطمئناً نامزد شما باید بیاموزد که حدود و ثغوری برای خودش تعریف کند. اما این موضوع مورد بحث ما نیست.
مشکل این است که شما دانسته حدود و ثغور و نیز حقوق شخصی او را زیر پا می گذارید و خوب بودن او را وظیفه ای می دانید. مهم نیست که او مقابل شما می ایستد یا نه. اما این درست نیست که شما با او چنین رفتار کنید.
کمی با او سخت گیر بودم. زیرا در واقع آنچه انجام می داد، سرزنش قربانی خود بود. بدین معنا که می گفت رفتار نادرست او تقصیر اونیست. بلکه تقصیر ضعف نفس و عدم اعتماد به نفس نامزد اوست. گویی می گفت، «اگر از من بخواهد، با او بهتر رفتار خواهم کرد. ولی حالا که ان یک تو سری خور حسابی است نمی توانم جلو خودم را بگیرم و توی سرش نزنم. این در واقع شقی از بازی روانی ببین مجبورم کردی چکار کنم است.(1)این بازی همواره مرا عصبانی می کند. حال چه در اتاق مشاوره بازی شود چه در دادگاه.
هدفم از بیان این داستان این بود که به شما مردها بگویم به حدود و ثغور نامزد/همسرتان تجاوز نکنید حتی اگر او به شما اجازه می دهد حقوق او را زیر پا نگذارید و او را امتحان نکنید. حتی چنانچه به شما اجازه می دهد. اجازه ندهید تنبل شوید، به او بی احترامی نکنید، حتی اگر او به شما اجازه ی این کار را می دهد.
ما زن ها همواره در طول تاریخ با این قبیل شرطی شدن های اجتماعی در نبرد بوده ایم. این که برای احراز حقوق خودمان در برابر مردها نایستیم یا مرد زندگی مان را با توقعات زیادی نترسانیم.ما زن ها می بایست صدمات و لطمات عاطفی گذشته ی خود را که نتیجه بدرفتاری هایی است که تحمل کرده ایم، التیام بخشیم. اما شما مردان می توانید حتی هنگامی که ما خودمان نیز بر حقوق خود واقف نیستیم و به کمتر از آن دل خوش کرده ایم، به ما کمک کنید و با احترام با ما رفتار کنید. به یاد داشته باشید: کم گذاشتن درعشق، پیروزی محسوب نمی شود و چیزی جز باخت و شکست نیست.
در زیر خلاصه ای از مواردی که به زن ها احساس ارزرشمندبودن و بی ارزش بودن می دهند، آورده شده است.
آنچه موجب احساس ارزشمند بودن در ما می شود:
 آنچه موجب احساس بی ارزش بودن در ما می شود:
 
توجه شما به آنچه بر ما می گذرد
 خودشیفتگی شما
 
تشکر و قدردانی کلامی
 تشکر و قدردانی نکردن
 
همکاری و کار گروهی
 خودسری و یکه تازی
 
نشان دان این که به ما نیاز دارید
 پنهان کردن نیازهایتان
 
پرسیدن و جویا شدن افکار و نظرات ما
 به حساب نیاوردن ما
 
ما را در اولویت قرار دادن
 انکار یا نادیده گرفتن نیازهای ما
 
احترام به وقت و نگرانی های ما
 بی توجهی به ما
 
نشان دادن علاقه به زندگی ما
 توجه نکردن به ما
 
در زیرجدولی آمده که در لحظات دشوار و پر اضطراب روابط تان می توانید پرسشهای ساده آن را از خود بپرسید و به خودتان و همسرتان در حل مشکلات کمک کنید.

آنچه مردها می تواند انجام دهند:


هنگامی که متوجه می شوید نامزد/همسرتان علایمی دال بر نارضایتی و ناخوشحالی از خود بروز می دهد، سؤالات زیر را از خود بپرسید:
1-چگونه می توانم الآن به او احساس امنیت بدهم؟
2-چگونه می توام الآن به او احساس مرتبط بودن بدهم؟
3-چگونه می توانم الآن به او احساس ارزشمند بودن بدهم؟
به عنوان مثال: فرض کنید همسرتان یک شب کمی زودرنج و تحریک پذیر شده و نمی دانید که چرا؟ به جای آن که آن را نادیده بگیرید و فرض را به این بگذارید که چنانچه خودش
بخواهد حتماً در آن باره با شما صحبت خواهد کرد، از او بپرسید:«چه اتفاقی افتاده؟ آیا کاری از من ساخته است تا تو را خوشحال کنم؟» ممکن است او به طور واضح و مشخص به شما بگوید که در آن لحظه چه خواسته ای از شما دارد. چنانچه خواسته اش را نگوید نگران نباشید. کافی است کاری کنید احساس امنیت، مرتبط بودن یا ارزشمند بودن کند، اهمیتی ندارد، چنانچه راه حلی برای مشکل فعلی او ارائه ندهید، صرف این که پیش قدم شوید و به او نشان دهید که برایتان مهم است و دوستش دارید، به او احساس بهتری خواهد داد.
به یاد داشته باشید میزان تلاشی که صرف تغییر احساسی او می کنید در مقایسه با وقت و انرژی که صرف ناراحتی مداوم او خواهید کرد، بسیار ناچیز است.رسیدگی به یکی از سه نیاز پنهان او سرمایه گذاری ای کوچک خواهد بود با سودی گزاف.

آنچه زن ها می توانند انجام دهند:


گاهی اوقات ما زن ها در مقاطعی از زندگی مان احساسات ناخوشایندی را تجربه می کنیم که دلیل آن راهم نمی دانیم.هنگامی که به ناگهان احساسات بدی به سراغ شما می آیند، به احتمال قوی به این دلیل است که یکی یا هر سه ی نیازهای اساسی و پنهان شما برآورده نشده است.بدین معنا که یا احساس ناامنی می کنید یا احساس جداافتادگی و گسستگی می کنید و یا احساس ارزشمند بودن شماخدشه دار شده است.

از خود بپرسید:


1-چگونه می توانم همین حالا احساس امنیت داشته باشم؟
2-چگونه می توانم همین حالا احساس مرتبط بودن کنم؟
3-چگونه می توانم همین حالا احساس ارزشمند بودن کنم؟
برای نمونه، فرض کنید یک روز غمگین و ناراحت هستید و دلیلش را هم نمی دانید. سؤالات فوق را از خود می پرسید و متوجه می شوید که شوهرتان اخیراً خیلی کار داشته و شما نیاز داشته اید که بیشتر با او مرتبط باشید. ولی تمام این مدت احساس جداافتادگی و دوری داشته اید.
چه کار می توانید بکنید؟ به او نزدیک می شوید و احساسات خود را بیان می کنید. می توانید برای خودتان برنامه ای دو نفره ترتیب یدهید. می توانید نزدیکی و صمیمیت جسمانی را امتحان کنید.حال دیگر می دانید که مشکل چیست و می توانید چاره ای بیاندیشید.
گاهی اوقات نیز احساسات بدی را تجربه می کنید که هیچ ربطی به روابط صمیمی شما ندارند.به یاد داشته باشید سه نیاز پنهان که درباره ی آن ها صحبت کردیم، نیازهایی نیستند که فقط از مردها داشته باشیم. این ها نیازهای عمومی زن ها محسوب می شوند. شاید تشخیص دهید که احساس ارزشمند بودن نمی کنید.در این گونه مواقع چه کار می توانید بکنید؟ از خود بپرسید به اهدافی دست یافته اید که برای خود قرار داده بوده اید یا خیر.شاید لازم باشد فهرستی از تمامی چیزهایی که در خود ارزشمند می دانید، تهیه کنید. شاید دستیابی ها و موفقیت های خود را با دوستان تان در میان نگذاشته اید تا پاسخی مثبت و کافی را که استحقاقش را نیز دارید، دریافت کنید. می توانید به یکی از دوستان خود زنگ بزنید و پیشرفت های خود را با او در میان بگذارید. خواهید دید که سریعاً حالتان بهتر خواهد شد.
هر چه بیشتر با نیازهای پنهان خود آشنا شوید، بیشتر به آن ها احترام خواهید گذاشت و بیشتر تلاش خواهید کرد تا آن ها را
برآورده سازید.بدین ترتیب می توانید آن نوع از زندگی را که استحقاق آن را دارید، برای خود ایجاد کنید.

پی نوشت :


1-به منظور کسب اطلاعات بیشتر درباره ی بازی های روانی در روابط انسانی،رجوع کنید به کتاب :بازی ها،اریک برن،ترجمه ی اسماعیل فصیح-م.

هفت باور نادرست مرد ها درباره زن ها(1)

هفت باور نادرست مرد ها درباره زن ها(1)
نویسنده :باربارادی آنجلیس
مردان نسبت به زنان :1-سیری ناپذیرند2-حفظ زنها مشکل است 3-زنها مردها را کنترل می کنند 4-زن ها حسودند.
دکتر باربارادی آنجلیس در کتاب خود :رازهایی درباره زنان می نویسد:
«همه ی مردها فقط یک چیز از زن شان می خواهند: رابطه ی جنسی.»
«مردها برای شان اهمیتی ندارد به زن ضربه ی روحی بزنند.»
«مردها به لحاظ احساس سرد و یخ زده هستند و نمی توانند احساسات خود را ابراز کنند.»
«مردها خودخواه و بی احساس هستند.»
«هیچوقت نمی شود به مردها اعتماد کرد. همه شان دست آخر قلب ما را می شکنند.»
«مردها مثل بچه هایی هستند که با کوچکترین فشار و سختی جا می زنند و از هم می پاشند.»
قبل آز آنکه از دست من عصبانی شوید و فکر کنید که از مردها بدم می آید، بگذارید جملات فوق را توضیح دهم.زن ها نیز عقاید و باورهای نادرستی نسبت به مردها دارند.عقاید و باورهایی کلیشه ای که منصفانه نیستند. مطمئنم چنانچه یک مرد هستید از خواندن جملات فوق ناراحت یا عصبانی شده اید و درحالی که حالت تدافعی و تهاجمی به خود گرفته اید، می گویید:«اما مطمئناً من اینطور نیستم.ممکن است بعضی از مردها اینطوری باشند، اما درست نیست آن را به همه ی مردها تعمیم دهیم.»
البته حق با شماست. باورهای نادرست، نادرست هستند. باورهای نادرست معمولاً سوءبرداشت ها و یا سوءتعبیرهایی هستند که خصوصیات رفتاری منفی را تعمیم داده آن را به کل یک گروه ـ در اینجا مردها ـ نسبت می دهند. هنگامی که مردی با زنی رابطه دارد که به طرزی خودآگاه یا ناخودآگاه به یکی از باورهای نادرست فوق اعتقاد دارد، خود را درگیر نبردی بی امان با او می بیند تا در برابر کلیشه ای که هیچگونه ارتباطی با او ندارد، از خود دفاع کند. همانگونه که شما مردها از اینکه قربانی یک کلیشه شوید، بیزارید ما زن ها نیز از اینکه به غلط درباره ی ما قضاوت شود، ناراحت می شویم. درک زن ها و عشق واقعی به آن ها به این معناست که آن ها را همان گونه که هستند، ببینید. نه آن گونه که از ما به تصویر کشیده یا نقل کرده اند. صرف نظر از این که چقدر هم تلاش کنید که کلی گویی ها و کلیشه هایی را که درباره ی هر دو جنس زن و مرد رایج شده اند بر روی عقاید، باورها و احساسات شما نسبت به جنس مخالف تأثیر نگذارند، امادر هر صورت نمی توانی به طور کامل از تأثیراتی که خواه ناخواه بر روی شما خواهند گذاشت، رهایی یابیدـ حتی درباره ی زن یا مردی که دوستش دارید.
در این مقاله هفت باور غلط را که درباره ی مردها رایج شده است به بحث و بررسی می گذاریم و حقیقتی را که در پشت هر یک از آن ها خوابیده است بازگو خواهیم کرد.امیدوارم زن ها از مطالعه ی این مقاله به درک عمیق تر و واقع بینانه تری از خود برسند و بفهمند چرا آن گونه هستند که هستند. تا در نتیجه کمتر خود را سرزنش کنند و در عوض احترام بیشتری برای خود قائل باشند. امیدوارم بتوانم به شما مردان نیز کمک کنم از این باورهای غلط درباره ی زنی که دوستش دارید، رهایی یابید و هر چه بیشتر او را درک کنید و دوست بدارید.

هفت باور نادرست مردها در باره ی زن ها


1-زن ها سیری ناپذیرند.
2-حفظ و نگهداری آن ها مشکل است.
3-زن ها می خواهند مردها را کنترل کنند.
4-زن ها حسود هستند.
5-زن ها زیاده از حد احساساتی هستند.
6-زن هایی که قوی و توانا هستند نیازی به توجه و مراقبت ندارند.
7-زن ها آزادی مرد را مختل می کنند.

باور غلط (1) زن ها سیری ناپذیرند


«هرگز نمی شود زن ها را خوشحال و راضی کرد، پس اصلاً چرا خودمان را اذیت کنیم؟»
«اول این را می خواهد، بعد هم آن را. بعداً هم چیزی دیگری. اصلاًخواسته هایش تمامی ندارد.»
«زن ها مدام نق می زنند. از غرغر کردن بر سر ما انرژی می گیرند.»
« در برابر آن ها هیچ وقت برنده نیستی. هیچ وقت هیچ چیز از نظر آن ها به اندازه ی کافی خوب نیست.»
چه مردها این جملات را بر زبان بیاورند و چه تنها به آن ها فکر کنند، موضوع در هر حال یکی است: هنگامی که به نیازها و خواسته های نامزد/همسرشان گوش می کنند یا تلاش او را مبنی بر بهبود رابطه می بینند، فقط و فقط به یک چیز می رسند: مهم نیست چقدر تلاش می کنی. زن ها هیچ وقت راضی نمی شوند. این باور نادرست، زن های نق نقویی را به تصویر می کشد که مدام مردها را با سرزنش ها و گفت و شکایت های خود در باره ی هر چه می کنند یا می گویند، عصبی می سازند. از آن جا که سیری ناپذیر نیز هستند، لذا مردها خودآگاه یا ناخودآگاه به این نتیجه می رسند که:اصلاً چرا خودمان را خسته کنیم!؟»
چرا این باور نادرست است؟ زیرا تمایل و گرایش همیشگی زن مبنی بر بهبود و اصلاح کارها را با پرتوقع بودن و سیری ناپذیری مزمن او اشتباه گرفته است. این حقیقت ندارد که ما زن ها سیری ناپذیر یا تسلی ناپذیر هستیم. بلکه این طبیعت ماست که به فکر بهبود، اصلاح و ارتقاء همه چیز باشیم.

باور غلط: زن ها سیری ناپذیر هستند


واقعیت: زن ها همیشه به دنبال آنند تا همه چیز را بهتر کنند.
مردان عزیز: ممکن است جملات فوق را بخوانید و بگویید: «خب، مگر فرق این دو جمله در چیست؟ آیا معنای هر دو این نیست که هر چه مردها تلاش کنند باز هم کافی نیست؟» پاسخ من این است که «نه. معنای این دو جمله یکی نیست. بهبود و اصلاح اوضاع هرگز با سیری ناپذیر بودن یک چیز نیست.»
برای نمونه، چنانچه از یکی از کارمندان خود بخواهید گزارشی را دوباره از نو تهیه کند به این معنا نیست که هرگز از کار کسی رضایت ندارید. چنانچه بورد جدیدی روی دستگاه استریوی خود نصب کنید یا سیستم را ارتقاء دهید به این معنا نیست که هیچ وقت از هر چه می خرید، راضی نیستید. چنانچه ماشین خود را بفروشید تا یک مدل بالاتر از آن را بخرید، به این معنا نیست که از ماشینی که می رانید راضی نیستید. تمامی اعمال فوق نمودهایی از این میل و گرایش در شما مبنی بر بهبود و ارتقاء چیزهایی است که دارید.
در رابطه با زن ها هم موضوع به همین قرار است. تنها به این دلیل که می خواهیم چیزی را بهتر کنیم به این معنا نیست که هیچ وقت نمی شود ما را خوشحال کرد. باید اعتراف کنم زن هایی را می شناسم که این شکایت در باره ی آن ها صدق می کند. زن های ایرادگیر و نق نقویی که به گونه ای با شوهرشان رفتار می کنند که گویی مرد بیچاره در یک مرکز بازپروری ثبت نام کرده است نه در یک ازدواج. چنانچه با زنی این چنین رابطه دارید، با شما همدردی می کنم. اما باور کنید همه ی زن ها اینطور نیستند.
این حقیقت دارد که زن ها اغلب به سادگی مردها از روابط صمیمی خود راضی نمی شوند و به کم توقعی مردها نیستند.و به نظر من این به این دلیل است که استاندارهای احساسی و عاطفی ما بالاتر از مردهاست. به یاد داشته باشید: برای زن ها عشق اولویت اول محسوب می شود و این که زن ها همواره خواستار آفرینش و خلاقیت هستند. لذا احساس می کنند وظیفه ی آنان است که روابط صمیمی خود را بهبود یا ارتقاء ببخشند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هر گاه زنی برای بهبود یا اصلاح رابطه پیشنهادی دارد به این معنا نیست که شما را سرزنش می کند یا به شما انتقاد دارد، بلکه به این معناست که متعهد است رابطه اش را به رابطه ای مطلوب تبدیل می کند.
برخی از مشکلات ناشی از باور غلط (1)از این قرار هستند:
*مردها گاهی اوقات از این باور غلط به عنوان بهانه ای برای کم اهمیت جلوه دادن نیازها و خواسته های نامزد/همسرشان استفاده می کنند.
ژانت، پس از آن که سرانجام پس از یک هفته جسارت لازم را به خود می دهد کنار شوهرش می نشیند و به او می گوید احساس می کند که از او جدا افتاده و دور شده است، به او توضیح می دهد که نیاز دارد شب ها و آخر هفته ها بیشتر با هم باشند و مجبور نباشند که همه اش در خانه کار کنند تا بتوانند نزدیکی و صمیمیت گذشته ی خود را مجدداً باز یابند.داریل با نگرانی به صحبت های او گوش می دهد و با حالتی اعتراض آمیز پاسخ می دهد که:«هرکاری می کنم، نمی تونم تو رو خوشحال کنم.خودت بودی که گفتی این شغل جدید را انتخاب کنم و حالا شکایت می کنی که زیادی کار می کنم.هیچ وقت از هیچ چیز رضایت نداری.»
داریل خود را متقاعد کرده است که نیازی نیست به احساسات و نیازهای همسرش رسیدگی کند زیرا او زنی است که همیشه ناراضی و گله مند است. لذا، آنچه می گوید ارتباط چندانی با واقعیت ندارد.او از باور غلط (1) استفاده می کند تا با ترس از بی کفایتی خود رو به رو نشود.
*مردها از باور غلط (1) به عنوان بهانه ای برای ناموجه جلوه دادن و بی اعتبار دانستن نظرات و بازتابی های ما و رو به رو نشدن با کاستی های خودشان استفاده می کنند.
مردهای بسیاری را می شناسم که با استناد به این باور غلط که:زن ها سیری ناپذیر و پرتوقع هستند» استفاده می کنند تا مجبور نباشند به نظرات همسرشان گوش کنند.بدین معنا که در مواجهه با صحبت ها و خواسته های نامزد/همسرشان فوراً اعتبار و صحت این گونه درخواست ها و نیازها را زیر سؤال می برند و به خودشان ـ و گاهی اوقات او نیزـ می گویند که هرکاری هم که بکنند،همسرشان راضی نخواهد شد، پس چرا اصلاً خودشان راخسته کنند. معمولاً این قبیل مراودات و تبادلات به قرار زیر پیش می روند:
زن:عزیزم، می خواستم درباره ی خواباندن بچه ها با تو صحبت کنم.ما توافق کرده بودیم که در این کار به هم کمک کنیم.اما ظاهراً تو همیشه اعتراض می کنی که خسته هستی یا اضافه کاری داشتی و دست آخر این من هستم که مجبور می شوم به تنهایی آن را انجام دهم.
مرد:«دوباره شروع کردی، همیشه کاسه کوزه ها را سر من می شکنی که پدر خوبی نیستم. هیچ وقت هیچ چیز برات به اندازه ی کافی خوب نیست.»
این تاکتیک زن را مجبور می سازد تا فوراً حالت تدافعی به خود بگیرد. این حالت را زخم زبان زدن می دانم.حرکات آن نیز به این ترتیب است که مرد، زن را با کلیشه ای منفی می چزاند و سپس موضوع مکالمه را که عبارت بود از اینکه آیا در انجام کارهای مربوط به بچه ها به همسرش کمک می کند یا نه، به این موضوع که مشکل از زنش است تغییر می دهد. به جای آن که مایل باشد تا به خود و رفتار خود نگاهی بیاندازد، خود را قربانی مظلوم و بی گناهی جلوه می دهد که از ناحیه ی قوانین سخت و غیرمنطقی همسرش مورد محاکمه و بازخواست قرار گرفته است.
*مردها با استناد به این باور غلط برای خود حسی قلابی از قدرتمند بودن خریداری می کنند.
بعضی از مردها چنین باور دارند که چنانچه همه ی خواسته های نامزد/همسر خود را برآورده سازند، برده ی نیازهای او می شوند. پیش خودشان فکر می کنند: «اگر کوتاه بیایم، بدبختی ها شروع می شوند، دیری نمی کشد که باید به هر ساز او برقصم و چیزی نمی گذرد که نوکر بی اختیار او می شوم!»لذا به مجرد اینکه نامزد/همسرشان درخواستی از او می کند، واکنشی افزوده و افراطی از خود نشان می دهند و به جای آنکه به آنچه نامزد/همسرش می گوید گوش کند به گونه ای رفتار می کنند که گویی تمامی حقوق و آزادی های او را زیر پا گذاشته اند. این گونه مردها فکر می کنند باید از اول همه ی حد و مرزها را خوب ترسیم کنند تا مبادا کسی حق شان را پایمال کند!
البته این گونه مردها اشتباه می کنند. در بیشتر موارد این قبیل خواسته های زن ها نبردی بی امان بر سر تصاحب قدرت و کنترل در رابطه نیست، بلکه صرفاً بیان خواسته یا نیازی ساده است و ترس مرد مبنی بر اینکه اگر «شل بگیرد یا وادهد» بزودی تمامی اقتدار و اعتبار خود را از دست خواهد داد، بی پایه و اساس است. این کار درست مانند این است که ماشین تان به یک تنظیم موتور یا تعویض روغن نیاز داشته باشد، اما شما بترسید که چنانچه آن را نزد مکانیک ببرید و موافقت کنید که روغن موتور را تعویض کند، مکانیک از شما خواهد خواست که کل موتور را تعویض کنید!
*مردها از این باور غلط استفاده می کنند تا شکست خود را در برآورده ساختن نیازهای نامزد/همسرشان لاپوشانی کنند.
داستان زیر را یکی از زنان شرکت کننده در یکی از سمینارهایم تعریف کرد:
«من و شوهرم تازه ازدواج کرده ایم. او واقعاً مردی خوب و دوست داشتنی است. فکر می کنم پیش خودش فکر کرده بود که اگرهرشب آشغال ها را خالی کند مرا خوشحال می کند. همین کار را هم می کرد. متوجه شدم که هر شب تمامی سطل آشغال های تک تک اتاق ها را توی سطل اصلی خالی می کرد و سپس با خوشحالی، سوت زنان آن را می برد و دم در توی سطل های بزرگ خالی می کرد.
یک روز پس از آن که به تازگی به آپارتمان جدیدمان نقل مکان کرده بودیم، از او خواستم تا در شستن ظرف ها به من کمک کند. در کمال تعجب بسیار بداخلاق و عصبانی شد. با شکایت گفت: «هر چه می کنم تو را راضی نمی کند. هیچ وقت هیچ چیز کافی نیست!» راستش را بخواهید اصلاً نمی توانستم بفهمم چرا تا این حد عصبانی است، مگر پس از آن که با هم صحبت کردیم. معلوم شد که او از جانب خودش (و بی آن که از من پرسیده باشد) تصمیم می گیرد که چه چیزی مرا خوشحال می کند. من هرگز از او نخواسته بودم در خالی کردن آشغال ها به من کمک کند. لذا هر بارکه حدسیات او درست از آب در نمی آمدند، احساس می کرد که شکست خورده است و من زنی پرتوقع و سیری ناپذیر هستم.»
احتمالاً داستان فوق برای بسیاری از شما آشناست.
حال یا شوهرتان هدیه ای برایتان خریده است که فکر می کرده از آن خوشتان می آید و نیامده.یا قفسه بندی هایی برای قرار دادن قابلمه ها توی آشپزخانه ساخته بود. در حالی که ما همان طور که بوده است، از همه چیز راضی بوده ایم. یا نامزدتان بلیط هایی برای تماشای مسابقه ی کشتی تهیه کرده است آن هم تنها به این دلیل که یک روز درباره ی ورزش با او صحبت کرده بودید و بعداً متوجه شده است که حالتان از کشتی به هم می خورد!
یا ... گاهی اوقات حتی خوش قلب ترین و مهربان ترین مردها نیز فراموش می کنند که خواسته های همسرشان را از او بپرسند و خودسرانه و از روی حدسیات، خود را به زحمت می اندازند و در پی آن احساس شکست و اجحاف و... می کنند و از دست نامزد یا همسرشان به این بهانه که پرتوقع و سیری ناپذیر است عصبانی می شوند.

واقعیت مربوط به باور غلط (1)


مردان عزیز:می توانم قسم بخورم که این ادعا حقیقت دارد:
زنهاـ دست کم بیشتر آنهاـ بسیار نیز کم توقع اند و می توان به راحتی با کوچکترین چیزها خوشحال شان کرد. فکر نکنید صدای خنده ی شما را نمی شنوم! زیرا اینطور نیست؟!اما همچنان بر سر ادعایم خواهم ماند. این موضوع که چنانچه نیازهای واقعی یک زن را درک کنید، راضی کردن و خوشحال کردن او نیز عملاً بسیار ساده خواهد شد. چنانچه باور نمی کنید به شما پیشنهاد می کنم، توصیه زیر را بیازمایید و نتایج را ارزیابی کنید: هر روز سه تعریف و تمجید و تحسین کوتاه به نامزد/همسرتان بدهید: یک تلفن اضافی، پنج دقیقه در آغوش گرفتن و صمیمیت، و پرسیدن یک سؤال ساده: «از دست من چه کاری ساخته است؟» «الآن چه کاری می توانم برایت انجام دهم؟» سپس ببینید که چگونه در برابرتان از خوشحالی و رضایت آب خواهد شد!

باور غلط (2) حفظ و نگهداری زن ها مشکل است


«حفظ زن ها خیلی کار می بردـ واقعاً آدم را خسته می کند.»
«زن ها خیلی سفت و سخت و پرتوقع هستند.»
«رابطه با زن ها مشکل است.»
فکر می کنم کمتر زنی باشد که این باور غلط را در مقطعی از ازدواج خود توی سرش نکوبیده باشند: «اوه، خیلی سخت و دشواره. فکر نمی کردم با تو بودن اینقدر کار ببره. ما یکی که بریدیم!» این جمله ما را خرد می کند. پیش خودمان فکر می کنیم:«آیا حق با اوست؟ آیا من براستی اینقدر پرتوقع و غیر قابل تحمل هستم؟»
قبل از آن که سؤال فوق را پاسخ گوییم، بگذارید ببینیم منظور واقعی مردها هنگامی که می گویند حفظ و نگهداری ما مشکل است، چیست.
*ما از مردها توقع داریم با ما صمیمی باشند.
*ما از مردها توقع داریم افکار واحساسات شان را با ما درمیان بگذارند .
*ما از مردها توقع داریم برایمان وقت بگذارند.
*ما از مردها توقع داریم با مشکلاتی که داریم رو به رو بشوند و از حل و فصل آن ها سر باز نزنند.
*ما از مردها توقع داریم آن ها نیز مانند ما روی رابطه مان کار کنند.
ممکن است مردی لیست بالا را بخوان و بگوید: «ببین، منظور من همین بود.ببین زن ها چقدر پرتوقع هستند!خیلی زحمت دارد.» اما دراین باره من با شما موافق نیستم.این توقعات، توقعات فوق العاده و نامعقول زن های پرتوقع و پرزحمت نیست، بلکه ملزومات زیربنایی و اساس هر رابطه ی سالم و صمیمی میان هر دو انسان است.
این همان جایی است که مردها به بیراهه می روند. بدین معنا که به توقعات و نیازهای طبیعی رابطه به گونه ای از خود واکنش نشان می دهند که گویی توقعاتی غیرطبیعی، غیرمنطقی و غیر واقع بینانه هستند.
باور غلط:حفظ و نگهداری زن ها مشکل است.
واقعیت:حفظ و نگهداری روابط صمیمی مشکل است.
پس در واقع این زن ها نیستند که حفظ و نگهداریشان مشکل است، بلکه این روابط ـ دست کم روابطی که منعکس کننده ی صمیمیت واقعی، دوستی و رشد شخصی باشدـ است که حفظ و نگهداری اش مشکل است.روابط موفق به هیچ وجه ساده نیست. بلکه بسیار هم دشوار و مشکل است و مستلزم کار و تلاش.اما ارزش این سختی ها را نیز دارد.
چنانچه کمی بیاندیشید، خواهید دید هر آنچه در زندگی ارزشمند است مستلزم کار و زحمت بوده است.از خانه ی مطلوبتان گرفته یا فرزندان یا بدنتان و شغل و حرفه ای که دارید. تمامی اینها مستلزم صرف وقت بسیار، توجه، تلاش و حفظ و نگهداری هستند.فکر نمی کنم مردی وجود داشته باشد که با این گفته مخالف باشد.زیرا می داند هر آنچه به راستی ارزشمند است مستلزم مراقبت و محافظت است.
مردان عزیز:تصور کنید یک ماشین کورسی دارید. ماشین زیبایی که مدتهای طولانی رؤیایش را در سر می پروراندید.
آیا هرگز شکایت می کنید که:«این ماشین هم که همه اش زحمت است. هر چند روز یکبار بنزین می خواهد. مرتب باید روغن آن را وارسی کنی، باد لاستیکها را تنظیم کنی و تازه اگر آن را نشویید، بسیار بدنما به نظر می رسد. اصلاً چرا آن را خریدم؟ زحمت زیادی برای خود درست کردم؟»
نه البته که این چیزها را نمی گویید. زیرا می داند ماشین خوب مراقبت و رسیدگی خوب هم می خواهد تا سالم بماند و خوب کار کند.
خب، روابط هم همین طور. روابط مستلزم توجه، کار و زحمت هستند تا سر پا و سالم بمانند. زنها به غریزه اینها را می دانند. به همین دلیل است که شمارا تشویق می کنند یا از شما می خواهند و یا حتی شما را مجبور می کنند که ارتباط برقرار کنید، صحبت کنید، افکار و احساسات تان را بیان کنید، صمیمی باشید و...ما زن ها می دانیم که حفظ و نگهداری روابط مشکل است.به همین دلیل به کمک شما احتیاج داریم تا روی آن کار کنیم، تا همیشه در بهترین و مطلوب ترین وضعیت خود باشد.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
زن ها استانداردهای بالایی برای روابط صمیمی خود دارند. نه از آن رو که ایرادگیر و پرتوقع هستند، بلکه از آن رو که عمیقاً متعهد و پای بند عشق خود بوده می خواهند که موفق باشند.
برخی از مشکلات ناشی از باور غلط (2)این ها هستند:
*مردها از این باور غلط به عنوان بهانه ای برای کار نکردن بر روی رابطه استفاده می کنند.
هنگامی که مردها زنی را به این بهانه که حفظ و نگهداری او مشکل است از سر باز می کنند، در واقع این پیام را به او می دهند که می خواهند از زیر کل رابطه و مسئولیت های آن شانه خالی کنند. گویی با گفتن این جمله که حفظ نامزد/همسرشان مشکل است می خواهند خود را از گوش دادن به نظرات او یا وقت گذاشتن برای او یا تلاش برای ایجاد و حفظ صمیمیت با او راحت و خلاص کنند.مردان عزیز: می دانم همواره حفظ و نگهداری یک رابطه موفق کار ساده ای نیست، اما همان گونه که بارها نیز گفته ام و خواهم گفت ارزش آن را خواهد داشت.

واقعیت مربوط به باور غلط (2)


زنی که حفظ و نگهداری او مشکل است، زنی است که متعهد و پای بند عشق است. مردان عزیز: چنانچه خواهان رابطه ای فوق العاده با زنی هستید، که متعهد و پای بند عشقش به شماست راهی ندارید جز این که از وقت و انرژی خود مایه بگذارید تا رابطه خود را با او حفظ کنید. البته، چنانچه صریح و بی پرده باشیم، زن هایی نیزوجود دارند که اهمیت زیادی به صمیمیت یا کیفیت رابطه و اینجور حرف ها نمی دهند، بلکه تنها یک پدر یا یک «والد»می خواهند که برایشان ایفای نقش کند. چنانچه دوست دارید با چنین زنی باشید، احتمالاً بهره زیادی نخواهید برد تا وقتی که صورت حساب ها را می پردازید و در مواقع ضروری ظاهر می شوید، با مشکلی نیز مواجه نخواهید شد، اما واقعیت این است که چیز ارزشمندی به دست نخواهید آورد و در واقع خود را از عشق، شادی و اعجازی که عشق واقعی می تواند برایتان به ارمغان آورد، محروم می کنید.

باور غلط (3) زن ها می خواهند آدم را همیشه تحت کنترل داشته و همه جا آن ها را تعقیب کند.»


«محال است زن ها نسبت به چیزی بی خیال شوند.آنقدر به آدم گیر می دهند تا سرانجام کاری را که می خواهند، برای شان انجام دهید.»
«همیشه همه چیز باید مطابق میل زن ها باشد و گرنه ناراحت می شوند.»
«زن ها دوست دارند از آدم یک نوکرـ بله قربان گو، زن ذلیل ـ بسازند.»
این ها نمونه های از مورد علاقه ترین شکایت های مردها از ما زن ها و در عین حال همان هایی هستند که بیش از هر چیز ما را ناراحت می کنند: این که ما زن ها کنترل گر و فریب کار هستیم و تلاش های ما در جهت بهبود و اصلاح روابط مان، تنها تلاش هایی موذیانه برای کنترل و بهره کشی از مرد زندگی مان است.
ماجرا از این قرار است:مردها تلاش ما برای سازمان دهی، برنامه ریزی و حل مشکلات را می بینند و سپس آن را به اشتباه به عنوان تلاشی از جانب ما برای کنترل کردن مردها و بهره کشی از آن ها تعبیر می کنند.
باور غلط:زن ها می خواهند مردها را کنترل کنند.
واقعیت:زن ها می خواهند کمک کنند، ایفای نقش کنند، بهبود ببخشند، ارتقاء دهند و به حساب آورده شوند.
به یاد داشته باشید:به طور معمول نیت واقعی زن ها این نیست که مردها را کنترل کنند. زن ها در واقع می خواهند آنچه را در توان دارند از روی عشق به شما و رابطه ارائه دهند. حال به هر شکل که می خواهد باشد:سازمان دهی نظرات، پیشنهادها، جایگزین ها و... هنگامی که مرد این تلاش زن را به معنای تلاش برای مغلوب کردن یا کنترل او تعبیر می کند، در واقع یکی از اساسی ترنی جلوه ها و نمودهای عشق زن نسبت به خود را پس زده است.
چه چیزی در نتیجه ی این باور غلط عاید مردان می شود؟
*مردها بدینوسیله احساسات و کرده های خود را پنهان می کنند.
جک، روزهای سختی را در شغل جدید خود می گذراند. محیط کار جدید او به مراتب پراسترس و دشوارتر از شرکت قبلی او است. به طوری که حتی پس ازگذشت چندین هفته هنوز احساس نمی کند که در شغل جدید خود جا افتاده است. هرشب خسته و کوفته و افسرده به خانه می رسد، اما هنگامی که همسرش الن از او می پرسد موضوع چیست، چیزی به او نمی گوید و فقط به طرزی مبهم و ناواضح زیر لب شکایت می کند که روز بدی را پشت سرگذاشته است.
الن، جک را از نوجوانی هنگامی که چهارده پانزده ساله بودند، می شناسد و به خوبی می داند که از وقتی جک شغل جدید خود را شروع کرده است بسیار مضطرب به نظر می رسد.هفته ها می گذرد و الن همچنان منتظراست چیزی از جک بشنود،اما تمامی درخواست های او در این رابطه تنها با سکوت او مواجه می شوند،نهایتاً دیگر تحمل نمی کند و یک شب پیش از شام موضوع را پیش می کشد:
«جک،می دانم که از شغل جدید راضی نیستی و من فکری دارم که می تواند به تو کمک کند.پسرخاله ام بیل، در شرکت بزرگی کار می کند که مشابه شرکت توست، بار اول که او هم در آن جا شروع به کار کرد بامشکلاتی نظیر مشکلات تور رو به رو شده بود.شاید اگر به بیل زنگ بزنی و با او صحبت کنی به تو کمک کند تا بتوانی با شرایط کنار بیایی.این فکر را هم کردم که اگر آخر هفته ها من پسرها را به تمرین فوتبال ببرم تو وقت بیشتری داشته باشی تا در خانه کار کنی.»
الن سخت نگران شوهرش است و تنها نیت او این است که به او کمک کند تا اوضاع بهتر شود. اما ازعصبانیت شوهرش در حیرت می ماند:
«خدای من، الن، آیا می توانی کاری به کار من نداشته باشی و مرا به حال خودم بگذاری؟ مگرمجبوری توی همه چیز از جمله کار و شغل من هم دخالت کنی؟ خیلی دوست داری تک تک حرکات را کنترل کنی، اینطور نیست؟»
داستان از این قرار است که جک تلاش الن برای کمک و حمایت از او و بهبود شرایط کاری اش را با تلاش او مبنی برکنترل کردن خود اشتباه گرفته است.
*مردها بدین شکل احساس می کنند که همه ی کارها را خودشان به تنهایی انجام داده اند.
یی از رایج ترین شکایت های زن ها از مرد زندگی شان آن است که بیشتر مردها،در فرآیند تصمیم گیری خود زن ها را دخالت نمی دهند.به یاد دارم زنی می گفت:«هنگامی که شوهرم تصمیمی می گیرد و تا لحظه ی آخر که آن را عمل کرده است چیزی به من نمی گوید، احساس می کنم که به حساب نیامده ام.»از آن جا که زن ها از این احساس بیزارند پس تلاش می کنند تا خود را به نحوی در جریانات زندگی همسرشان وارد کنند.بدین معنا که سؤال می پرسند و راه حل ارائه می دهند.مشکل زمانی آغاز می شود که مرد علاقه و کمک ما را به معنای تلاشی برای مداخله یا به دست گرفتن کنترل اوضاع و سلطه جویی تعبیرمی کند.
زن ها دوست دارند با شوهرشان مثل یک تیم باشند. هر گاه از همسرمان درباره ی مسائل و مشکلات اش جویا می شویم یا کمکی ارائه می دهیم، به این دلیل نیست که می خواهیم او را کنترل کنیم،بلکه از آن روست که می خواهیم ما نیز شرکت داشته باشیم.نیاز نداریم که همیشه
تصمیم نهایی را ما بگیرم یا حرف آخر را ما بزنیم،بلکه تنها دوست داریم ما نیز به بازی گرفته شویم و در آن شرکت داشته باشیم.
متأسفانه این نیاز ما زن ها مبنی براینکه دخالت داده شویم با این نیاز مردان مبنی بر اینکه همه چیز را خودشان به تنهایی انجام دهند (تا احساس قوی بودن و مستقل بودن کنند)در تقابل و برخورد زیادی قرار گرفته است. گویی مردان چنین باوردارند که چنانچه کمکی دریافت کنند به این معناست که ضعیف هستند.لذت به راحتی دست رد به سینه نامزد/همسرشان می زنند و او را متهم می کنند که کنترل کننده یا سلطه جو هستند.سپس به تنهایی دست به کار می شوند تا بدین وسیله احساس مستقل بودن و خودمختار بودن کنند.

واقعیت مربوط به باور غلط (3)


مردان عزیز:لطفاً توجه داشته باشید که اولویت اول ما در زندگی عشق است نه کنترل کردن و سلطه جویی. اگر شما را ناراحت ببینیم دوست داریم به شما کمک کنیم. چنانچه متوجه شویم با مشکلی مواجه هستید، دوست داریم کمک کنیم راه حلی بیابید.اگر ببینیم که مراقب خود نیستید، دوست داریم محبت، علاقه و حمایت خود را ارائه دهیم. هنگامی که می بینیم نگرانی وجودتان را فرا گرفته است دوست داریم خود را شرکت دهیم تا احساس نکنید تنها هستید. چرا این کارها را می کنیم؟ نه از آن رو که می خواهیم شما را کنترل کنیم یا بر روی شما سلطه داشته باشیم، بلکه از آن رو که شما را دوست داریم و به شما عشق می ورزیم!

باور غلط (4)


زن ها حسود هستند
«زن ها خیلی حسود هستند.انگار می خواهند مردها را تصاحب کنند.»
«همه ی زن هایی که می شناسم از این وحشت دارند که روزی کسی مرد زندگی شان را از آن ها بدزدد.»
«مردهای بیچاره حق ندارند با هیچ زن دیگری حرف بزنند، و گرنه زن شان از حسادت دق می کند!»
«زن ها بدشان نمی آمد چنانچه می توانستند ما را در غل و زنجیر کنند و چشمان مان را ببندند تا اصلاً نتوانیم به زن دیگری نگاه کنیم.»
داستان های زیر داستان هایی واقعی هستند:
کندس تلفنی با خواهرش درباره ی شوهر خود صحبت می کند. می گوید: «خیلی نگران هستم.زنی در دفتر کار جیک کار می کند که می دانم به او نظر دارد.چند روز پیش به شرکت جیک رفته بودم، نمی تونی باورکنی چه جوری رفتار می کرد.مدام کنار او می نشست. جُک های احمقانه تعریف می کرد و از تعریف و تمجید جیک دست برنمی داشت.آن هم درست جلو روی من!»
خواهر کندس می پرسد: «چه شکلی بود؟»
«خب، راستش، خیلی خوشگل بود.بدتر از همه، مجرد هم بود. راستش، وقتی به او نگاه می کردم، خیلی حالم بد می شد.»
«جیک دراین باره چه می گوید؟»
«مشکل همین جاست. وقتی که در این باره با او صحبت کردم. خیلی به اش برخورد و گفت من زیادی حسود هستم و سوءظن دارم. اما واقعاً اینطور نیست. با چشم های خودم دیدم.»
مردان عزیز:احتمالاً پیش خودتان فکر می کنید داستان هایی که من نقل کردم به خوبی مؤید این نکته هستند که زن ها در واقع بسیار هم حسود هستند. خب، متأسفم که شما را نومید می کنم. اما اصلاً هم اینطور نیست. تمامی زن های فوق در یک چیز مشترک هستند. همگی آن ها می خواستند که از
رابطه ی خود با مردی که دوستش داشتند، محافظت کرده باشند. در هر یک از موارد بالا، زن ها پیوند صمیمی میان خود و نامزد/همسرشان را به خطر یا تهدیدی مواجه می دیدند، از این رو با حالتی تدافعی برخورد کردند. در هر مورد نیز مردها غریزه ی تدافعی زن ها را با حسودی اشتباه گرفته بودند.

باور غلط:زن ها حسود هستند.
واقعیت: زن ها محافظ و نگاهبان روابط صمیمی و نزدیک خود هستند.


سال ها تلاش کرده ام که این نکته را به مردها بفهمانم. ما زن ها به نحوی غریزی محافظ و مدافع عزیزان خودیم و همواره مراقب تهدیدات و خطرات احتمالی هستیم.شاید مادرانی را دیده باشید که به هنگام بازی مراقب کودک خود هستند یا مادرانی را که نگران اند، مبادا اتاقی که بچه ها در آن خوابیده اند، زیاد سرد یا کوران گیر باشد.بعضی مادرها حتی نگران این هستند که مبادا دوست شان که سرما خورده است بچه ها را هم مریض کند.
نظیر همین حس حمایتگری در روابط ما با مردها نیز خود را آشکار می سازد. زن ها همواره گوش به زنگ هرگونه خطرات احتمالی در رابطه با معشوق خود هستند و باید اعتراف کنیم که یکی از همین خطرات و تهدیدات احتمالی همواره زنان دیگر هستند.این را نه به عنوان قضاوتی درست و معتبر درباره انسان ها، بلکه به عنوان مشاهده ای بی طرفانه از واقعیات دنیای کنونی می گویم.لذا هنگامی که مردی از همسر خود می پرسد: «مگر به من اعتماد نداری؟»پاسخ همسر او در واقع این است که:«مسئله اعتماد یا بی اعتمادی به تو نیست.قضیه آن است که به زنان دیگر اعتماد ندارم.»
هنگامی که مگ از شوهرش آلن به خاطر E-mail های مکرر به نامزد قبلی و به تازگی طلاق گرفته خود ناراحت و عصبانی می شود، حسود نیست. بلکه می خواهد از رابطه ی خود مراقبت و محافظت کرده باشد.
هنگامی که کندس نیز به خواهرش می گفت از ناحیه ی زنی که در محل کار شوهرش مدام به پروپای او می پیچد، نگران است، حسودی نمی کرد. بلکه می خواست از رابطه ای مراقبت و محافظت کند. در هر یک از موارد فوق، آنتن های این سه زن فعال شده بودند، زیرا نظام هشدار مرکزی آنان می گفت:
آماده باش!امواج انرژی جنسی ای ثبت شده است که به طرف شوهر شما نشانه گیری شده اند!آژیر قرمز!.
لازم است در اینجا بیفزایم که در طی سال ها روابط صمیمی در شک ها و سوءظن های خود نسبت به مغرض بودن زن های دیگر نسبت به شوهر و یا برعکس، یک بار هم مرتکب اشتباه نشده ام.گاهی اوقات شاید سال ها بعد مشخص می شد که درست فهمیده بودم، آن هم تنها به این دلیل که چند سال طول می کشید تا نتیجه ی آن معلوم شود یا شوهرم اعتراف کند که بله، در واقع او نیز به آن زن علاقه مند شده بود، یا آن زن به شوهرم چراغ سبز نشان داده بوده است.فکر می کنم نظیر همین حالت درباره ی بیشتر زن های دیگر نیز صدق می کند.
زن ها معمولاً بوی خطر را از یک کیلومتری تشخیص می دهند. زن هایی نیز وجود دارند که مشکلات روحی جدی دارند و هر بارکه شوهرشان برای خرید به دکان بقالی سر محل می رود،حسود می شوند، اما این دسته از زنان در اینجا مورد بحث ما نیستند و به این گونه اختلالات حاد و افراطی در جاهای دیگر به خوبی اشاره شده است.در اینجا موضوع
بحث ما تنها مراقبت ها و محافظت های معمولی و روزانه ای است که به غلط توسط مردها برچسب حسودی و ناامنی می خورد.
آنچه در اینجا مورد بحث ماست حد و مرزهاست. حدود و ثغور آن هم به معنای احترام به انرژی جنسی و صمیمیت میان دو نفر که یک زوج متعهد را تشکیل داده اند و باید با هیچ کس دیگری آن را تقسیم نکنند. زن ها به این قبیل حدود و ثغور و یا هر چیزی که تمامیت رابطه آن ها را تهدید کند، بسیار حساس اند.حدود و ثغور کندس آن بود که تنها اوحق دارد از شوهرش دلبری کند،اما زن همکار او این حدود و ثغور را زیر پا گذاشته بود. مگ نیز به این حد ومرز اعتقاد داشت که شوهرش تنها باید با او ساعت ها به گفتگو و صحبت درباره ی افکار و احساساتش بپردازد و نه با هیچ زنی دیگری. اما نامزد قبلی او به این حریم آنها تجاوز کرده بود.
آیا امکان دارد که هر سه ی این زن ها بی دلیل ناراحت شده و عکس العمل نامتناسب از خودشان داده اند و همکار زن یا نامزد قبلی وهیچگونه نیت یا قصد شومی نداشته اند؟ من شخصاً عقیده دارم که اگر نه در همه ی موارد، اما در اکثر آنها این زنها هستند که زودتر از مردها انرژی جنسی نامناسب از خود ساطع می کنند.به علاوه حتی با این فرض که هر سه ی این زن ها اشتباه کرده باشند و زن های مقابل هیچگونه نیت یا منظور خاص نیز نداشته بودند، واکنش آنها برخاسته از حس حمایتگری و محافظت بود،نه از سر رشک و حسادت.
برخی مشکلات ناشی از باور غلط (4) به قرار زیر هستند:
*مردها احساس می کنند که زن ها نسبت به آن ها بی اعتماد هستند. هر گاه مردها به غلط رفتار حمایتگرانه را با حسودی اشتباه می گیرند احساس می کنند که نامزد/همسرشان به آن ها بی اعتماد است، لذا به آن ها بر می خورد و عصبانی می شوند.اما در واقع واکنش زن ها در این گونه مواقع هیچ گونه ارتباطی با اعتماد یا بی اعتمادی نسبت به مردها ندارد. بلکه در واقع اشاره به موقعیتی ناخوشایند، مضر یا احیاناً تهدید آمیز دارد.
فرض کنید قرار است به نقطه ای دورافتاده از کشور سفر کنید. یکی از دوستان شما از برنامه ی سفر شما باخبر شده و به شما می گوید که در آن منطقه ی خاص عنکبوت های سمی ای وجود دارد که بسیارنیز خطرناک هستند و اضافه می کند که اگر به جای شما باشد از این سفر منصرف می شود.چه عکس العملی به او نشان خواهید داد؟ آیا به او می گویید:«به من اعتماد نداری؟ فکر می کنی نمی توانم از خودم مراقبت کنم ؟» البته که نه. بلکه در عوض از دوست خود به دلیل توجه اش به شما تشکر می کنید.
مردان عزیز: حال تصور کنید گیرنده های نامزد/همسرتان انرژی های جنسی نامناسبی را ثبت کرده اند که مشخصاً به نفع رابطه ی صمیمی شما نیستند:زن دیگری که به شما علاقه مند است، حال چه پنهانی یا آشکار، محیط یا دوستانی که ممکن است شما را وسوسه کنند، یا ... هنگامی که نامزد/همسرتان این نکته را به شما گوشزد می کند، در واقع همین کار را کرده است.منظور او این نیست که نسبت به شما بی اعتماد است. منظورش این هم نیست که شما حتماً به او خیانت خواهید کرد.تنها مقصود او این است که شما را در مقابل عوامل مشکل ساز یا خطرناک محافظت کند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
بیشتر مردها نگرانی های حمایتگرانه نامزد/همسرشان را کاملاً نادیده می گیرند، زیرا احساس می کنند به آنها توهین شده یا غیرمنصفانه مورد اتهام قرار گرفته اند.از این رو چشمان خود را بر روی موقعیت یا شرایطی می بندند که می تواند برایشان خطرساز باشد، و خود را مبتلا به خطراتی می کنند که در واقع باید فوراً به آن توجه کنند و از آن بگریزند.
مردی را می شناسم که اشتباه فوق را مرتکب شده و بهای گزافی را نیز برای آن پرداخت.همسر این مرد نگرانی خود را از جانب دختری که دوست آنان بود به شوهرش ابراز کرده و گفته بود که احساس می کند آن دختر می خواهد چیزی بیش از تنها یک دوست باشد.البته این زن هیچگونه مدرک یا سندی دال بر اثبات این نگرانی خود در دست نداشت. حرکاتی که زن از دختر مشاهده کرده بود، نحوه ای بود که به شوهرش نگاه
می کرد یا عذر و بهانه هایی که برای تلفن زدن به او می تراشید وحرکات بدن او در حضور شوهرش بود. شوهر آن زن که مردی مهربان و مؤدب بود، از اینکه همسرش چنان افکار نامنصفانه ای درباره ی دختر داشته ناراحت شده و حتی به مراتب نیز این این حقیقت که همسرش فکر می کرده او نمی تواند چنین حرکات تحریک آمیزی را تشخیص بدهدـ چنانچه واقعاً اتفاق افتاده بودند؛ که به عقیده ی مرد هزگز هم چنین نبودـ از دست همسرش عصبانی می شود. پاسخ و واکنش این مرد به همسرش این بود که هشدارهای همسرش را تماماً نادیده بگیرد و برای این که به او اثبات کند، حدسیات او غلط بوده است و هیچ گونه جای نگرانی وجود ندارد، حتی عمداً نیز اوقات بیشتری را با این دختر می گذراند.
خب، می توانید بقیه ی داستان را حدس بزنید. یک شب که همسر مرد، شهر را برای یک مسافرت شغلی ترک کرده بود، دختر به مرد زنگ می زند و می گوید که به جهت اتفاق بدی که برای او افتاده است خیلی ناراحت است و اینکه نیاز دارد، مرد به خانه او برود تا درباره ی چیزی با او صحبت کند. صحبت های زن مدام در طول راه توی گوش مرد زنگ می زنند.اما برای اینکه به فکر خودش در برابر حسادت همسرش طغیان کند، لج بازی می کند و به راه ادامه می دهد.همین که به خانه ی دختر می رسد و روی کاناپه می نشیند، ملاحظه می کند که دختر لباس های بسیار نازک و بدن نما پوشیده است و با وجود این که زنگ خطر را توی سر خودش می شنود، همچنان اصرار می ورزد که همسرش اشتباه می کرده و اینکه حق با خود اوست، چند دقیقه طول نمی کشد که زنگ خطر به آژیری گوش خراش تبدیل می شود.در اینجا مناسب نمی بینم
آنچه را که دختر بدان مبادرت می ورزد بیان کنم و چنانچه کنجکاو شده اید و می خواهید بدانید که آیا مرد نیز به او پاسخ مثبت می دهد یا نه، به شما می گویم که نه. مرد بیچاره که حسابی شوکه شده و ترسیده است به طرزی مضحک و خنده دار مثل دست و پا چلفتی ها، تمامی پیش روی های دختر را پس می زند و از آن خانه فرار می کند.اما خراب کاری ها دیگر اتفاق افتاده اند و او نمی تواند دیگر جلوی آن ها را بگیرد. او با بی توجهی به هشدارهای همسرش و افراطی دانستن آن ها و نیز تعبیر آن به عنوان حسادت احمقانه، خود را در موقعیت خطرناکی قرار داد که برایش گران تمام شد. کمترین آسیب آن این است که هربار دختر را در مناسبت های اجتماعی در جایی می بیند، صحنه ی زشتی که میان آن دو اتفاق افتاده بود در ذهنش مجدداً تداعی می شود و به او احساس ناخوشایندی دست می دهد.
مردان عزیز:آیا درس لازم را از داستان فوق گرفته اید؟ هرگز اجازه ندهید غرور و منیت شما، دوراندیش همسر شما را مغلوب خود کند. از روی لج بازی به خود دروغ نگویید و خود را گول نزنید.از خود و ازدواج تان در برابر این گونه خطرات احتمالی و «آتش های زیر خاکستر» محافظت کنید.
*مردها عصبانی می شوند و احساس می کنند ما زن ها می خواهیم آزادی آنان را محدود یا مختل کنیم.
«سعی نکن به زور به من بگی با کی دوست باشم با کی دوست نباشم.»
«اگه بخوام با زنی فقط دوست باشم، این کار رو می کنم.»
جملات فوق برخی از گفته هایی هستند که بیشتر به هنگام اشاره به مشکلات بالقوه در رابطه با زنی دیگر از نامزد/همسرمان می شنویم. همانگونه که دیدیم مردها حس مراقبت و محافظت در ما را تلاشی برای کنترل و سلب آزادی خود می بینند.مردان عزیز:در بسیاری از اوقات، شما حتی اطلاعاتی را که نامزد/همسرتان سعی دارد به شما بدهد، نمی شنوید زیرا سریعاً از خود واکنش نشان می دهید و احساس می کنید که او با ارائه این اطلاعات و بازتاب به شما قصد دارد دوباره شروع کند!لذا نگرانی های او را نادیده می گیرید و در برابر او شورش می کنید؛ تنها به این دلیل که به او اثبات کنید هر کاری دوست داشته باشید می کنید. این دقیقاً همان اتفاقی بود که برای مرد داستان پیش روی داد و نهایتاً اینطور شد که توی دردسر و زحمت زیادی افتاد.

واقعیت مربوط به باور غلط (4)


ما زن ها بنابر غریزه از هر آنچه برای مان ارزشمند باشد، مراقبت و محافظت می کنیم و یکی از همین چیزهای ارزشمند برای ما، شما مردان هستید.شما گنجینه ی ما هستید و رابطه با شما برایمان بسیار ارزشمند و گرانقدر است. هرگز نمی خواهیم چیزی به آن آسیبی برساند یا آن را تهدید کند.لذا همواره مراقب خطرات احتمالی هستیم، نه از آن رو که به شما اعتماد نداریم، بلکه از آن رو که شما را دوست داریم و نمی خواهیم شما را از دست بدهیم.
منبع:رازهایی درباره زنان

هفت باور نادرست مردها درباره زن ها(2)

هفت باور نادرست مردها درباره زن ها(2)
نویسنده:باربارادی آنجلیس
باورهای نادرست مردان نسبت به زنان 5-زن ها زیادی حساسند6-زن های قوی نیاز به مراقبت ندارند6-زن ها آزادی مردها را مختل می کنند.
باور غلط (5) زن ها زیادی احساساتی هستند.
«زن ها خیلی نازک نارنجی و زودرنج هستندـ با کوچکترین چیزی از هم می پاشند.»
«زن ها فقط احساس دارند. از تفکر و منطق و اینطور حرف ها خبری در آن ها نیست.به همین دلیل سریعاً به همه چیز واکنش نشان می دهند.»
«زندگی با زن ها مثل یک ملودرام احساساتی است.»
این یکی از باورهای غلطی است که براستی مرا آزار می دهد. زیرا یکی از زیباترین ویژگی های ما زن ها را مغرضانه بد و منفی جلوه می دهد.این قابلیت که حس کنیم و احساس داشته باشیم و این احساسات را هم نشان دهیم و ابراز کنیم.این باور غلط این ویژگی مثبت ما زن ها را که موهبتی محسوب می شود،نقطه ضعفی مهلک معرفی می کند و به نوبه ی خود بر این باور غلط بنا شده است که نشان دادن احساسات کیفیتی ضعیف تر و ناخواستنی تر از پنهان کردن احساسات می باشد.البته این درست همان پیامی است که اغلب مردها در کودکی و هنگامی که پسربچه های کوچکی بیش نبودند، دریافت کرده اند:اینکه گریه نکردن، مردانه تر و بهتر از گریه کردن است، خشن و قوی بودن بهتر از ترسو بودن است، و مستقل بودن بهتر از نیازمند بودن است.
به عقیده من زندگی مردها تماماً صرف این می شود که از این شرطی شدن اجتماعی رهایی و التیام یابند.شرطی شدنی که متأسفانه در تمام طول عمر آن ها را از این موهبت و هدیه الهی که حس کنند و احساسات خود را نشان دهند، محروم ساخته است.یکی از عواقب و پی آمدهای ناخوشایند این واقعه آن است که مردها اغلب احساساتی بودن را که از ممنوعه های خودشان بوده است و حال دیگر بخشی از خویشتن گمشده و از دست رفته شان را تشکیل می دهد روی زن ها فرافکنی کرده و آن را در آنها تقبیح می کنند و می کوبند.گویی در سطحی ناخودآگاه این تنها روشی است که ارتباط خود را با این بخش از دست رفته از وجودشان حفظ کنند.بدین معنا که آن را در دیگری شناسایی کرده به طرز مشابهی که درخودشان سرکوب شده است آن را در اونیز سرکوب کنند.نتیجه آن که مردها اغلب احساسات طبیعی زن ها را به غلط ضعف نفس تلقی می کنند و توانایی ما در حس کردن و احساس داشتن را به زیاده روی احساسی و سرانجام ابراز احساسات در ما را نشانه ی از هم پاشیدگی روحی و روانی ما می دانند.

باور غلط:زن ها زیادی احساساتی هستند.
واقعیت: زن ها با احساسات خود در تماس هستند.


بار دیگر یادآوری می کنم که زن هایی نیز وجود دارند (مانند برخی از مردها)که فاقد تعادل احساسی و عاطفی اند و احساسات شان از کنترل خودشان خارج است.در این جا منظور ما زن معمولی، طبیعی و سالم است که عمیقاً احساس می کند و احساساتش را نیز ابراز می کند.اشتباهی که مردان مرتکب می شوند آن است که زن هایی را که با احساساتشان در تماس هستند زیاده از حد احساسی معرفی می کنند.
منظور مردها از «زیادی احساساتی» چیست؟ به عقیده ی من مبدأ مختصات یا به عبارتی ملاک و معیار آن ها در این رابطه مقدار احساساتی است که برای یک مرد مجاز و طبیعی محسوب می شود.گویی که مردها واجد یک دماسنج نامرئی هستند که احساسات را اندازه می گیرد.و درجه ی اندازه گیری این دستگاه نیز نقطه ی مشخصی است که آن را نقطه ی «نرمال» یا طبیعی در نظر گرفته اند.مردها حق دارند غمگین باشند، اما نه خیلی.گریه کردن مسلماً بالای این نقطه قرار می گیرد. می توانند بترسند، اما نه خیلی زیاد. وحشت کردن مسلماً به طور مطلق پذیرفته نیست.خشم برای مردان طبیعی محسوب می شود.زیرا احساسی مردانه و در مواردی نیز جاهل مآبانه محسوب می شود که برای بعضی از مردها خوشایند نیز هست و نقطه مقابل ضعیف بودن و ترسو بودن است.نیاز داشتن و تنهایی از سویی دیگر آسیب پذیری محسوب می شوند و باید مراقب شان بود.البته در اینجا اندکی کلی گویی کرده و تعمیم داده ام.اما احتمالاً متوجه منظورم شده اید: مردها احساسات زن ها را براساس استانداردهای خود می سنجند مبنی بر اینکه برای مردها چه چیزی طبیعی است و چه چیزی غیرطبیعی محسوب می شود، لذا بر طبق این استاندارها زن ها ظاهراً بیش از حد احساساتی ارزیابی می شوند.
دلیل دیگری نیز وجود دارد که چرا از چشم مردها ابراز احساسات و عواطف درزن ها نشانه ای از ضعف و بی ثباتی تلقی می شود. از آن جا که زن ها احساسات و عواطف را از بقیه ی زندگی خود جدا نکرده اند، لذا اینگونه به نظر می رسد که کنترل احساسات وعواطف خود را در دست ندارند. همانگونه که از فصل (1) نیز به یاد دارید، عشق واحساسات برای زن ها اولویت اول محسوب شده و به رغم مردها که تنها یک اتاق از دایره ی خودآگاهی آنان به عشق اختصاص داده شده است تمام اتاق های ذهن زن به عشق و احساسات نیز اختصاص یافته است.از دید یک زن چنانچه چیزی در یک اتاق از خانه ی ذهن و دایره ی خودآگاهی او جای نداشته باشد،در کل خانه نیز وجود ندارد.ما زن ها همیشه اول یک همسر، نامزد و معشوق هستیم، بعد یک مدیر، دوست یا همکار. این در حالی است که مردها می توانند بسادگی از اتاق عشق خارج شوند و چنانچه با مشکلی مواجه شدند، کلیدی در مغز خود را روشن کنند و به یکباره به یک حسابدار، دندانپزشک یا برنامه ریز کامپیوتر تبدیل شوند. از آنجا که مغز مردها چنین پارتیشن بندی شده است لذا ساده تر می توانند احساسات خود را بلوکه کنند. در حالی که برای زن ها به مراتب مشکل تر است که بتوانند عواطف را در خود خاموش کنند و به دنبال کار خود بروند گویی که اصلاً چیزی اتفاق نیافتاده است.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


تنها به این دلیل که زن ها به سهولت و سرعت مردها نمی توانند احساسات خود را خاموش کنند،لزوماً به این معنا نیست که احساسات شان افراطی و زیادی است.
زن ها توجه، نزدیکی و مؤانست زیادی با دیگران و دنیای پیرامون خود دارند. ما در مقایسه با مردها، چه به لحاظ فیزیکی و چه روحی، احساسی عاطفی و نیز روان، حساس تر هستیم. اما حساس بودن یک نقطه ضعف نیست، بلکه یک موهبت و هدیه محسوب می شود.
به عقیده ی من یکی از دلایل اینکه خالق هستی انسان ها را از دو جنس مختلف آفریده است آن است که این دو می توانند چیزهای بسیاری را به یکدیگر بیاموزند.زن ها می توانند از مردها تمرکز بالاتر و قوی تر، حضور در دنیا از موضع قدرت و توانمندی و نیز بسیاری چیزهای دیگر را بیاموزند.مردها نیز به نوبه ی خود می توانند درس های گرانبهایی درباره ی احساسات و گرانقدر دانستن آنها بیاموزند.
برخی از مشکلات ناشی از باور غلط (5)عبارتند از این که:
*مردها از باور غلط (5) به عنوان بهانه ای برای نادیده گرفتن یا کم اهمیت جلوه دادن احساسات زن ها استفاده می کنند.
مریدیت و شوهرش تام تصمیم می گیرند تا برای صرف شام یکدیگر را در یکی از رستوران های محله شان ملاقات کنند.تام اخیراً سخت روی پروژه ای مشغول کار بوده و این اواخر اصلاً وقت استراحت نداشته است. از این رو پس از سفارش غذا، شروع به صحبت درباره ی وقایع آن روز می کنند.
مریدیت می پرسد:«خب پروژه چطور پیش می ره؟»
تام پاسخ می دهد: «افتضاح، فکر نمی کنم بتونم این همه استرس رو تحمل کنم.»
«به من بگو مشکل چیه. شاید بتونم به ات کمک کنم راه حلی پیدا کنی.»
تام به مسخره پاسخ می دهد:«جدی؟ باشه، حتماً.تو می خوای مشکلاتم رو برام حل کنی؟!»
«تام، من فقط می خوام کمکت کنم.»
«لازم نکرده، تو می خوای تو کارم دخالت کنی.»
مریدیت می رنجد واشکهایش سرازیر می شوند:تام، مجبور نیستی اینطور بامن حرف بزنی. واقعاً منو می رنجونی.»
تام با صدایی بلند پاسخ می دهد:«اُه، خدای من، خیلی احساساتی هستی. آدم اصلاً نمی تونه با تو حرف بزنه.»
در اینجا چه اتفاقی می افتد؟ تام که به طور معمول مردی ملایم و مهربان است در اینجا با همسرش خیلی مؤدبانه و محترمانه صحبت نمی کند. شاید فشار زیادی را از ناحیه ی شغل خود تحمل می کند وعصبی است، اما این دلیل نمی شود آن را روی همسرش خالی کند. خود او نیز این موضوع را می داند. لذا هنگامی که مریدیت شروع می کند به گریه کردن، خود تام نیز پشیمان شده بسیار ناراحت می شود.اما از آنجا که مغرور است دوست ندارد به خود یا به همسرش اعتراف کند که اشتباه کرده و رفتارش با او بد بوده است. در عوض چه کار می کند. موضوع را تحریف می کند و مریدیت را مقصر می داند. آن هم به این دلیل که زیاده از حد احساساتی و زودرنج است. به خود می گوید:«اگر اینقدر آسیب پذیر و
نازک نارنجی نبود، آنقدر از گفته های تام ناراحت نمی شد.»

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


مردها اغلب زن ها را متهم می کنند که زیاده از حد احساساتی هستند، به این دلیل که مسئولیت گفتار یا رفتار نامهربانانه و احیاناً خشونت آمیز خود را نپذیرند. این الگوی رفتاری در مردها چنان رایج و مرسوم است که اغلب خوانندگان زن حتماً پیش خودشان می گویند:«صدها بار این اتفاق را تجربه کرده ام!»
مردان عزیز:چنانچه با خودتان صادق باشید، اذعان خواهید کرد که شما نیز برای این گونه رفتارها با زن زندگی تان احساس گناه می کنید.بدین معنا که به ناگهان متوجه می شوید چیزی گفته یا کاری کرده اید که نامزد/همسر خود را رنجانده اید و سپس به جای آنکه عذرخواهی کنید یا احساسات او را تیمار کنید او را متهم می کنید که زیاده از حد نازک نارنجی، احساساتی و یا زودرنج شده است.شما از این باور غلط به عنوان بهانه ای برای نادیده گرفتن احساسات نامزد/همسرتان و نیز فرار از احساس گناه یا پشیمانی خودتان استفاده می کنید.
*مردها از این باور غلط به عنوان روشی برای لاپوشانی احساس ضعف خود استفاده می کنند.
لیندا کنار شوهرش در بستر دراز کشیده است و ترس ها و نگرانی هایش را در خصوص مادر پیرش با شوهرش در میان می گذارد. او از این ناراحت است که ممکن است مجبور شوند مادرش را در خانه ی سالمندان بگذارند.در حالی که بازوی شوهرش هوارد را سفت گرفته است و اشک گونه هایش را خیس کرده است صحبت تلفنی ای را که امروز صبح با مادرش داشته است بازگو می کند:«مادرم به من التماس می کرد که او را به خانه ی سالمندان نبریم. من برایش توضیح دادم که او به مراقبت تمام وقت نیاز دارده و این ممکن نیست، مگر آن که در جایی باشه که تحت نظارت دقیق و دارای تجهیزات وتسهیلات ویژه باشه. اما او اصلاً گوش نمی کردو می گفت که خیلی ترسیده است... احساس گناه می کنم.»
هوارد به درد دل های همسرش گوش می کند و نمی داند به او چه بگوید. می خواهد او را تسلی دهد، اما راه حلی برای مشکل او پیدا نمی کند. به او می گوید» «لیندا باید سعی کنی به خودت مسلط باشی. نباید اجازه بدی اینجوری از هم بپاشی.»
لیندا با هق هق می گوید:«دست خودم نیست. خیلی ناراحت کننده است که مادر تا این حد غمگین باشه.»
هوارد می گوید:«وضع را از آنچه هست، بدتر نکن خیلی داری احساساتی می شی.»
«احساساتی؟ چطور می تونی اینقدر سرد و سنگدل بشی. من دارم از خانه ی سالمندان صحبت می کنم. جایی که مادرم باید تا آخر عمرش اونجا تنها بمونه تا زمانی که بمیره.»
این را می گوید و از بستر بیرون می آید و به دستشویی می رود تا آنجا به تنهایی گریه کند.
در این داستان چه اتفاقی افتاده است؟ هوارد در ارائه راه حل برای حل مشکل همسرش احساس عجز و درماندگی می کند. نمی داند به او چه بگوید. در حالی که آن جا نشسته است و به گریه کردن همسرش گوش می کند. احساس می کند کاری از دستش برنمی آید. سرخورده و ناتوان، سعی می کند کاری کند تا لیندا احساساتش را خاموش کند و دست آخر هم او را متهم می کند که زیادی احساساتی شده است و واکنش او افراطی است تا از رویارویی با احساس درماندگی و ناتوانی خودش سرباز بزند.
اجتماع به مردها چنین آموزش می دهد که ارزش آن ها در گرو توانایی ها، دستیابی ها و موفقیت های شان است.این شرطی شدن مردها را راه حل مدار بار می آورد. آن ها دوست دارند مشکلات را حل و خرابی ها را درست کنند. اما در قلمرو دنیای احساسات این کار همواره امکان پذیر نیست.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


هنگامی که مردها با احساسات بد کسی که دوستش دارند رو به رو می شوند و کاری از دست شان برنمی آید تا برای خوشحالی او انجام دهند احساس ناتوانی و شکست می کنند.سپس برای پوشاندن این احساس شکست، زن ها را به این اتهام که زیادی احساساتی هستند سرزنش می کنند. همان احساساتی که به آن ها احساس ضعف و ناتوانی داده است.
هر بار که این الگو را برای مردان توضیح می دهم، براستی متعجب می شوند و احساس خلاصی و راحتی می کنند.زیرا خودشان نیز براستی نمی فهمند که چرا تا به این حد نسبت به ناراحتی یا ترس نامزد/همسرشان از خود واکنش نشان می دهند، ساکت می شوند، مأیوس و سرخورده می گردند، تحریک پذیر، ناراحت یا حتی عصبانی می شوند.یکبار مردی برای من اعتراف کرد: «هر بار که همسرم حالت عاطفی می گیرد و آسیب پذیر می شود، ناراحت و ناراحت تر می شوم.خودم نیز از این عکس العمل خود احساس بسیار بدی دارم. اما دست خودم نیست. حق با شماست. این به آن دلیل است که او را دوست دارم و نمی خواهم ناراحتی اش را ببینم و در عین حال کاری از دستم برنمی آید تا برایش انجام دهم.

واقعیت مربوط به باور غلط (5)


بیشتر زن ها زیادی احساساتی نیستند.بلکه فقط احساساتی هستند!مردها هم همینطور.اما نمی توانند به راحتی احساسات خود را نشان دهند یا ابراز کنند.حقیقت آن است که شما مردها به همین دلیل ما زن ها را بسیار دوست دارید. همین حساس بودن، احساساتی بودن و توانایی حس کردن ما دلیل آن است.زیرا همین احساساتی بودن ماست که به ما امکان می دهد شما را بپرستیم و احساساتی چنین خوب را در شما تولید کنیم!

باور غلط (6) زن های قوی نیازی به توجه و مراقبت ندارند.


«زن هایی که خیلی قوی و مستقل و موفق هستند نیازی به مردها ندارند و بهتر است که تنها زندگی کنند.»
«او خیلی قوی است.از پس هر چیز برمی آید.»
«زن های مستقل نیازی به شوهر ندارند.»
به تازگی در یک اردوی مراقبه و تمرکز ذهنی،زنی از آشنایان خود را دیدم که به طورغیررسمی چندین بار با هم ملاقات کرده بودیم.جولیان وکیلی موفق و زنی چشمگیر بود.او اعتماد به نفس و جذبه ی زیادی داشت، به طور مرتب هر چند وقت یک بار در برابر شنوندگان زیادی سخنرانی می کرد.از من پرسید که در حال حاضر مشغول چه کاری هستم و من گفتم مشغول نوشتن این مقاله هستم.ناگهان چشمانش برق زدند و با هیجان بازویم را گرفت و گفت:«نکته ی مهمی است که باید در این کتاب حتماً به مردها بگویی. تنها به این دلیل که زنی در کار و شغل خود موفق است به این معنا نیست که به شوهر، محبت، توجه و مراقبت نیازی ندارد.هر چند که اینطور نیز به نظر نرسد.»
از اوتشکر کردم وهنگامی که می خواستم از او خداحافظ کنم، صدا زد:«باربارا!!یه چیز دیگه. هر وقت که کتاب چاپ شد به من زنگ بزن و خبر بده. می خوام یک نسخه ی آن را به شوهرم بدهم. او فکر می کند من(سوپر زن) هستم!؟»
درحین تحقیقات برای نوشتن این کتاب بارها و بارها از زنان زیادی جملاتی شنیده ام که به تصویر کشنده ی باور غلط (6) می باشند:
نامزدم نمی فهمد که به رغم این که زن قوی و مستقلی هستم همچنان به آسایش خاطر و مهربانی نیاز دارم. بسیاری از اوقات قوی و شجاع ظاهر می شوم،به طوری که او فکر می کند از عهده ی هر چیز برمی آیم.اما در واقع اینطور نیست و گاهی اوقات نیز به کمی همدردی، همدلی و مراقبت احتیاج دارم.»
«هر بار که شوهرم می گوید:"تو خیلی قوی هستی.مطمئنم از عهده اش برمی آیی." احساس می کنم که می خواهد نیازهایم را نادیده بگیرد. ممکن است قوی باشم، اما هنوز دوست دارم که مردی از من محافظت کند.»
«تنها به این دلیل که قوی و توانا هستم به این معنا نیست که دوست ندارم گاهی اوقات نیز کسی مثل بچه ها از من محافظت و مراقبت کند. هنگامی که مردی تلاش می کند از من مواظبت کند، احساس محبوب بودن و زنانگی می کنم.»
«گر چه به لحاظ مادی و اقتصادی مستقل هستم و شغلم را جدی می گیرم، اما این به آن معنا نیست که ظریف و مهربان نیستم و هیچ گونه نیازی هم به کسی یا چیزی ندارم.زیرا بسیار ظریف هستم و نیازهای زیادی هم دارم وقتی به خانه می رسم و می خواهم با شوهرم باشم، دوست ندارم آن زن جدی و خشنی باشم که از ساعت نه تا پنج بعد از ظهر بودم. دوست دارم این وقت ها مواضعم را ترک کنم، همه چیز را رها کنم و کسی باشد که مرا دوست بدارد و به من آسایش خاطر و آرامش خیال بدهد.»
به تجربه دریافته ام که مردها به اشتباه چنین فکر می کنند که دو نوع زن در دنیا وجود دارد.نوع اول که آسیب پذیر، ظریف و لطیف و وابسته هستند و باید از آنها مراقبت و مواظبت شود و یک نوع دیگر که قوی، توانمند و قابل است، بنابراین نیاز به مراقبت و مواظبت ندارند.لذا هرگاه مردی نامزد/همسری دارد که به عنوان مثال شغلی آبرومند و با نفوذ دارد یا پویا و منظم و مستقل است، بیشتر توانایی ها و اعتماد به نفس او را به اشتباه به حساب این می گذارند که نیاز ندارد کسی از او مواظبت و مراقبت کند و این که نیازی نیست نگران او باشند.
باور غلط:زن های قوی و مستقل نیاز به توجه و مراقبت ندارند.
واقعیت:تنها به این دلیل که زن ها قوی و مستقل هستند، لزوماً به این معنا نیست که نیاز به حمایت و مراقبت ندارند.
اشتباهی که مردان مرتکب می شوند این است که قدرت و توانایی را با خودکفایی اشتباه می گیرند. صرف اینکه زنی قوی و با اعتماد به نفس است به این معنا نیست که هیچ گونه نیازی ندارد.و اصلاً نیز به این معنا نیست که به شخص توانمند و نیرومند دیگری نیاز ندارد.به این معنا نیز
نیست که ما زن ها قوی و مستقل هرگز خسته، ترسیده، وحشت زده و بی رمق نمی شویم.در واقع بخشی از مشکل نیز همین است که ما زن ها در انجام مجموعه ای از وظایف و کارهای مختلف بسیار توانمند و قوی نیز ظاهر می شویم. مردها این قابلیت و توانایی را در ما می بینند و تحسین می کنند و سپس چنین نتیجه گیری می کنند که به کمک آن ها نیازی نداریم.اما در واقع چنین نیست.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


صرف اینکه زن ها در یک یا چند مورد احساس توانایی و لیاقت می کنند و به کمکی احتیاج ندارند به این معنا نیست که هیچ گاه به کمک کسی احتیاج پیدا نمی کنند.
یکی از دوستانم داستانی برایم تعریف کرد که به خوبی مطلب فوق را به تصویر می کشد.او و نامزدش به تازگی با یکدیگر ازدواج کرده بودند. آنها در یک آپارتمان در طبقه ی سوم زندگی می کردند و دوست من هربار که به خرید می رفت باید همه چیز را تا سه طبقه با خود بالا می برد.این دوستم از قضا ورزشکار بود و برایش مسئله ای نبود چندین بار پله ها را بالا و پایین برود. اما چندان نیز به این کار علاقه مند نبود.
یک روز پس از یک خرید حسابی و درحالی که دست هایش مملو از پاکت های پر و سنگین است،وارد خانه می شود و همسرش را در حالی می بیند که بر روی کاناپه لم داده است و مشغول تماشای تلویزیون است.
نفس نفس زنان می گوید:«سلام عزیزم، می تونی کمک کن بقیه ی خریدها را بالا بیاریم؟»
همسرش با لبخندی به او نگاه می کند و می گوید:«می دونم چقدر قوی هستی.چند ماهه که همیشه خودت تنهایی همه ی چیزها رو بالا می آری. فقط الآن داری تنبلی می کنی!»
«جدی می گم.به کمکت احتیاج دارم. صندوق عقب هنوز پر از خرت و پرته.»
تام در حالی که حتی چشمهایش را نیز از تلویزیون برنگرفته است و در حالی که نشان می دهد مزاحمتی ایجاد شده است می گوید:«چت شده.همیشه خودت همه چیزها رو می آوردی بالا.»
دوستم بسیار عصبانی می شود و می گوید:«صرف اینکه می تونم همه چیز را خودم بار کنم به این معنا نیست که همیشه باید خودم به تنهایی این کار رو بکنم و تو از انجام این کار معاف هستی.»در اینجا تام هرگز خودخواه یاحتی بی ملاحظه نیز نبود، بلکه تنها به باور غلط (6) مبتلا بود.
از آنجا که خود من نیز همواره زنی مستقل، قوی و موفق بوده ام، همواره از این باور غلط نیز در زندگی خودم رنج برده ام.در روابط قبلی ام همواره مردها فرض را بر این می گذاشتند که چون از عهده ی کارهای بسیاری به خوبی برمی آمدم، پس به کمک آن ها احتیاجی نداشتم.به یاد دارم که یک روز از این بابت در برابر نامزدم به زانو درآمدم و در حالی که گریه می کردم، فهرستی از تمام نگرانی هایم را به او ارائه دادم. در حالی که واقعاً برایش سؤال شده بود، به من می خندید و گفت:«باربارا، چطور می تونی از من انتظار داشته باشی حرف هاتو باور کنم.تو زن موفق سال هستی و از عهده ی هر کاری به تنهایی برمی آیی.»
در حالی که هنوز گریه می کردم به او گفتم:«اما الآن خیلی احساس آسیب پذیری و ضعیف بودن می کنم و به کمک و حمایت تو احتیاج دارم.»
«دست بردار، تو مشکلات بزرگ تر از این رو خودت به تنهای حل کرده ای. این ها که دیگه چیزی نیستند.نذار تو رو از پا در بیارن!»
در مقابل رفتار او چه احساسی داشتم؟ همان احساسی که همه ی زن ها در این مواقع دارند.این که باید تاوان قوی بودن و مستقل بودن خودمان را بدهیم. این که حق نداریم تقاضای کمک و حمایت کنیم آن هم تنها به این دلیل که بسیاری از اوقات به کمکی احتیاج ندارم و تنها در شرایط بسیار بسیار دشوار یا هنگامی که دیگر داریم دیوانه می شویم حق تقاضای کمک و یاری داریم!

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


مردان عزیز:گاهی اوقات ما زن ها دوست داریم شما به ما کمک کنید، حتی اگر خودمان نیز به تنهایی قادر به انجام آن باشیم. در این گونه مواقع، دوست داریم قدرت، توان، حمایت و مراقبت شما را حس کنیم، دوست داریم گاهی اوقات از ما بپرسید:«چهکاری از دست من ساخته است؟» این موجب می شود احساس امنیت و ارزشمند بودن کنیم. گاهی اوقات نیز دوست داریم شما خودتان تشخیص دهید که به کمک تان احتیاج داریم حتی پیش از آن که از شما کمک خواسته باشیم. گاهی اوقات دوست داریم منتظر تقاضای کمک از جانب ما نشوید.
یکبار زنی می گفت:
«لطفاً به مردها بگویید ما زن ها گاهی اوقات به کمک شان احتیاج داریم و گاهی اوقات نیز نداریم. چنانچه نمی دانید، از ما بپرسید هرگز فرض را بر این نگذارید که چون هفته پیش حالمان خوب بود و مثلاً به کمک شما احتیاج نداشتیم، این هفته نیز به کمک احتیاج نخواهیم داشت.»
برخی از مشکلات ناشی از باور غلط (6)اینها هستند:
*مردها از باور غلط (6)به عنوان بهانه ای برای سرباز زدن از مسئولیت، حمایت احساسی و عاطفی از ما استفاده می کنند.
هنگامی که الی باگری که یک چشم پزشک بود آشنا شد، گری آخرین مراحل طلاق از همسر اولش را می گذراند.گری بسیار تحت تأثیر الی قرار گرفته بود که درحرفه ی شخصی خود بسیار موفق بود.او دکوراتور داخلی خانه بود و شش کارمند خود را به خوبی اداره می کرد.این دو برای مشاوره به نزد من آمدند. همین که نشستند، گری اعتراف کرد که:«با همسر قبلی ام کلر سر هیچ چیز اتفاق نظر نداشتیم.او مدام شغل های عجیب و غریب داشت و یک روز این جا و یک روز آن جا کار می کرد.لوازم آرایش می فروخت و همیشه هم خیلی شکننده، ضعیف و آسیب پذیر به نظر می رسید.هنگامی که با هم زندگی می کردیم،برای کوچکترین تصمیم ها به من زنگ می زد "به لوله کش کی بگم بیاد؟ با جعبه ی دستگاه ماکروویوی که تازه خریدیم چه کار کنم؟ برای شام پاستا درست کنم یا غذای چینی؟"
انگاراصلاً نمی تواند بدون من تصمیمی بگیرد.»
از او پرسیدم:«هنگامی که با الی آشنا شدی چه احساسی داشتی؟»
«احساس خلاصی می کردم. احساس می کرم سرانجام با یک آدم بزرگ ازدواج کرده ام.کسی که مدام مجبور نباشم مثل یه بچه نگرانش باشم و مدام از او مواظبت کنم.»
الی حرف او را برید و گفت:«دقیقاً همین طور است. او هیچ وقت نگران من نیست وهمیشه فکر می کند که برای هیچ چیز به او احتیاجی ندارم. حتی هنگامی که از او کمک می خواهم.»
گری پاسخ داد:«عزیزم. دست بردار. تو قوی ترین و مستقل ترین زنی هستی که تا به حال دیده ام.چیزی نیست که تو نتونی خودت به تنهایی انجام بدی. من این چیز رو در تو دیدم.»
«بله، من زن قوی و مستقلی هستم، اما این به آن معنا نیست که گاهی اوقات به حمایت و محافظت تو احتیاجی ندارم.»
«اما من مطمئنم که تو بدون من هم هیچ مشکلی نداری.پس چرا باید نگران تو باشم؟»
الی در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود گفت:«چون که من زن تو هستم.چون که نمی خوام مدام با کلر مقایسه بشم و بشنوم که چون خیلی قوی تر از او هستم به میزان او استحقاق توجه و حمایت را ندارم. گویی مجبورم خیلی از هم پاشیده باشم تا کسی به من کمک کنه.»
این الگو را بارها و بارها در روابط مختلف شاهد بودم.مردی که نقش ناجی و حمایتگر را در روابط قبلی خود بازی می کرد زنی قوی، مستقل و توانمند را ملاقات می کند که ظاهراً به کمک و حمایت هیچ کس متکی نیست. سپس مثل گری از این که دیگر مجبور نیست بیست و چهار ساعت مراقب همسرش باشد، احساس خلاصی و راحتی می کند و از نیازهای او غافل می ماند و فرض را بر این می گذارد که چون او قوی است بنابراین از شوهرش انتظار ندارد که در رابطه با هیچ چیز از او مراقبت کند.
گاهی اوقات، مردی که خشم و انزجار زیادی را از این ناحیه از نامزد/همسر قبلی خود دارد و همواره بیشتر نقش پدر در رابطه قبلی خود بازی می کرده تا شوهر یا معشوق، از این نیز فراتر رفته با ظاهر شدن کوچکترین نیاز آسیب پذیری در نامزد/همسر جدیدش، خشم خود را روی سر او خالی می کند و به طرزی منفی به او پاسخ می دهد.گویی به طرزی ناخودآگاه احساس امنیت می کند که چنانچه تمامی این احساسات بر هم انباشته را به یک باره تخلیه کند، آنگونه که نامزد/همسر قبلی اش را می رنجانده یا ناراحت می کرده به نامزد/همسر جدیدش آسیب نخواهد رساند.شاید حق با او باشد و آسیب جدی به او نزد، اما مطمئناً او را خواهد رنجاند.
به یاد دارم زنی در یکی از مصاحبه هایم گفت:
«شوهرم سال ها وقت صرف رسیدگی به کوچکترین نیازهای همسر اولش کرده بود، ولی حالا که کوچکترن کمک یا حمایتی از او می خواهم یا هنگامی به او می گویم احساس ناامنی دارم، از کوره در می رود.منصفانه نیست. چطور می توانست از زن قبلی خود آن مقدار حمایت کند، اما من حق ندارم حتی گاهی اوقات نیز خواسته ها یا توقعاتی داشته باشم!؟»

واقعیت مربوط به باور غلط (6)


هزگز اجازه ندهید زن های قوی و مستقل شمارا گمراه کنند. به یاد داشته باشید که ما زن ها هنوز هم زن هستیم. هر قدر هم کهقوی یا مستقل باشیم، همچنان نیاز دارم احساس کنیم که به طرق مختلف از ما مراقبت می شود. هنگامی که به ما توجه می کنیدو آماده اید از ما حمایت کنید، به ما اطمینان دهید و تکیه گاه ما باشید.هرقدر که قوی باشیم از خوشحالی در خود آب می شویم. این راز را همواره به یاد داشته باشید:زن هایی بیشتر نیاز به توجه، حمایت و مراقبت دارند که از دیگران بیشتر حمایت و مراقبت می کنند.

باور غلط (7) زن ها آزادی مرد را مختل می کنند


«همین که ازدواج کنی پاهایت در غل و زنجیر می روند.»
«زن ها دوست دارند چنان مرد را کنترل کنند که هر گونه تفکر مستقلی را از او سلب کنند.»
«همین که به زنی تعهد دادی، دیگر زندانی او خواهید بود.تا بوده همین بوده!»
این باور غلط یکی از بدنام ترین و انگشت نماترین اتهاماتی است که بر زن ها وارد می آورند.همانی که هر بار مردهای زن دار با هم هستند از آن گله و شکایت می کنند، همانی که موجب می شود بسیاری از مردها تن به ازدواج ندهند و سرانجام همانی که موجب می شود بسیاری از مردهای متأهل از تن دادن به خواسته های همسرشان سر باز بزنند:این که زن ها می خواهند مردها را برده خود کنند، این باور غلط چنین بیان می کند که زن ها به تدریج و آرام آرام تمامی آزادی مرد را از او سلب می کنند تا سرانجام مرد به پایشان بیافتد و نوکر زرخرید او شود.طبیعی است که مردها بخواهند به هر قیمت از این سرنوشت شوم رهایی یابند.اما چطور؟ با گوش ندادن به خواسته های زن و تسلیم نشدن در مقابل توقعات او.
این باور غلط را غالباً در بیشتر گفته ها و اشارات مردها به یکدیگر در توصیف روابط شان با زن ها می شنوید:
«مثل اینکه رفیق، حسابی تو رو می رقصونه.نه؟!»
«برادر!دخلت در اومده! مثل اینکه حسابی سرت سوار شده!»
«نمی تونه با ما بیایید مگر اینکه از رئیسش اجازه بگیره.البته منظورم زنشه! غلط می گم؟!»
تمامی این گفته ها همگی حاوی یک پیام هستند:«چنانچه حواست را جمع نکنی، نوکر حلقه به گوش او می شوی، تمامی آزادی ات را از دست می دهی و ضعیف و تو سری خور می شی.»
چرت مردها فکر می کنند زن ها می خواهند قدرت و آزادی آن ها را سلب کنند؟ ما از مردها می خواهیم که وقت بیشتری را با ما بگذرانند. ما از آنها می خواهیم به احساسات مان گوش کنند. می خواهیم به ما بگویند که به ما احتیاج دارند. می خواهیم برنامه ریزی هایشان را با ما در میان بگذارند. می خواهیم به ما نشان دهند که دوست مان دارند.می خواهیم ما را در تصمیم گیری های مهم خود دخالت دهند.می خواهیم حمایت و نظرات ما را هم بپذیرند.می خواهیم نزدیک به ما باشند و ارتباط خود را با ما حفظ کنند.
خب، همگی این خواسته ها به چه معنا هستند؟
آیا این ها تاکتیک هایی هستند از سوی زن ها برای کنترل و بازی دادن مردهایی که دوست شان داریم؟ آیا این ها روش ها موذیانه ای هستند برای گرفتن مردانگی شان از آن ها؟ آیا این ها روش هایی پلید هستند برای به بردگی کشاندن آن ها؟ نه!هرگز!این روش ها صرفاً روش هایی هستند برای درخواست کمک از مردها برای خلق روابطی متعهدانه و صمیمانه.

باور غلط:زن ها آزادی مردها را مختل می کنند.
واقعیت:زن ها دوست دارند روابطی متعهدانه و صمیمانه ایجاد کنند.


مشکل اینجاست:مردها بیشتر به اشتباه درخواست های طبیعی و به عقیده ی من منطقی زن ها را مبنی بر شرکت در رابطه با تلاش زن برای سلب آزادی مرد اشتباه می گیرند. آنها چنین احساس می کنند که چنانچه تسلیم خواسته های او بشوند و مثلاً موافقت کنند هنگامی که به مقصد رسید به آنها زنگ بزند یا در باره ی موضوعی که مطرح کرده است با او به صحبت بنشینند یا نظر او را هم به حساب بیاورند و توصیه هایش را به کار ببندند، آزادی خود را از دست خواهند داد. این ترس از باختن آزادی، واز دست دادن آن و واکنش پذیری و تحریک پذیری پیامد آن، دینامیسمی خصمانه و ناسالم را در رابطه به وجود می آورد.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


هنگامی که مرد می خواهد به خود اثبات کند که آزاد است هر گونه مراوده و تبادل میان او و نامزد/همسرش به نبرد قدرتی تبدیل می شود که مرد می خواهد از آن برنده بیرون بیاید.
صبح روز جمعه است و پتی و شوهرش مت در بستر هستند.پتی از مت می پرسد:«عزیزم، امروز می خواهی چه کار کنی؟»
مت پاسخ می دهد: «نمی دونم بذار ببینیم چی پیش می یاد.»
«اما، ساعت ده شده و ما قبلاً توافق کرده بودیم که برای حمام رنگ بخریم و سری هم به مغازه ی الکترونیک بزنیم تا دستگاه فاکس جدید بخریم.»
مت با حالتی طعنه آمیز می گوید: «خوم می دونم. چه خوابی برام دیدی. اولش چند تا کار کوچیک بعد هم منو با خودت به هزار تا مغازه می کشونی و تا چشم بر هم بذارم تمام روزم رو خراب کرده ای.»
پتی با ناراحتی می گوید: «خدای من! من فقط خواستم چند تا کار را با هم انجام بدیم.و تو طوری حرف می زنی که انگام مرتکب قتل شده ام!»
«خب، احساسم دقیقاً همین است.این که گروگان تو شده ام و جایی گیر افتاده ام که انتخاب خودم نبوده.»
مکالمه پایان می پذیرد و پتی مأیوس و سردرگم می شود.نمی تواند بفهمد که چرا برای شوهرش اینقدر مشکل است که با انجام چندکار کوچک موافقت کند و چرا تا این حد در مقابل چند درخواست کوچک او از خود مقاومت نشان می دهد.مت چه احساسی دارد؟ احساس می کند که پیروز شده و تسلیم خواسته های پتی نشده است. در واقع خود او نیز می خواست که حتماً رنگ و دستگاه فاکس را همان روز خریداری کند، اما بخشی از وجود او نمی توانست به همسرش «بله» بگوید زیرا احساس کرد که اگر با او موافقت کند، حتماً آزادی خود را از دست داده است.
این نمونه ی مطلوبی است از نبرد قدرتی که باور غلط (7) به وجود می آورد.برای مردانی که چنین باوری دارند حتی پیش پا افتاده ترین و عادی ترین مراوده ها، تهدید بر آزادی او تلقی می شود، نه همکاری و تشریک مساعی زنی که دوستش دارد.هنگامی که همسرش سؤالی از او می پرسد، احساس می کند که چنانچه سریعاً پاسخ دهد آزادی اش را از دست خواهد داد و چنانچه به آن عمل کن برده ی او خواهد شد.هنگامی که همسرش برنامه ریزی می کند، احساس می کند چنانچه برنامه های را عمل کند، نوکر او شده است.
ما زن ها باید لحظه ای بیندیشیم تا پاسخ سؤالی را که ذهن همگی ما را به خود مشغول ساخته است بیابیم:«منظور مردها از این آزادی که مدام درباره ی آن حرف می زنند هنگامی که می گویند ما آزادی مان را می خواهیم، واقعاً چیست؟ آزادی در چه و در کجا؟ آزادی در انجام چه چیزی؟»
سال ها، چه در روابط شخصی خود و چه در حرفه ی شخصی خود، به پاسخ این سؤال اندیشیده ام و باید اعتراف کنم که همچنان از تعریفی که مردها برای آزادی در روابط خود ارائه می دهند، حیردت زده هستم.
مردان عزیر:از بررسی هایی که به عمل آورده ام به این نتیجه رسیده ام که منظورتان از آزادی این است که:
*مجبور نباشید به نامزد/همسرتان پاسخ دهید.
*مجبور نباشید افکار، کارها یا رفتارهایتان را برای او توضیح دهید.
*مجبور نباشید کاری کنید یا جایی باشید که دوست ندارید.
*مجبور نباشید با نامزد/همسرتان هنگامی ـ که حوصله اش را نداریدـ صحبت کنید.
*مجبور نباشید برنامه ریزی کنید یا تعهد بدهید.
*مجبور نباشید به رغم میل واقعی تان به خواسته ها و نیازهای نامزد/همسرتان رسیدگی کنید و آن ها را برآورده سازید.
*مجبور نباشید با مسائل مربوط به نامزد/همسرتان سروکله بزنید.و سرانجام اینکه:
*مجبور نباشید اینقدر به نامزد/همسرتان توضیح بدهید که چرا می خواهید آزاد باشید.
باید اعتراف کنم هربار که لیست بالا را می خوانم دلم می خواهد به مردها بگویم:«تمامی آزادی های بالا را می خواهید؟ باشه، پس بروید و برای خودتان تنها باشید!این طوری می توانید تمامی آزادی هایی را که می خواهید بدست آورید.»
بسیار خب، کمی زیاده روی بود؟ اما آیا لیست بالا وصف الحال مجردها نیست؟ هنگامی که با کسی رابطه ندارید، مجبور نیستید به کسی یا چیزی پاسخ بدهید،کاری را انجام دهید که دوست ندارید،برنامه ریزی کنید، یا به نیازهای کسی رسیدگی کنید،اماهنگامی که عاشق می شوید برخی از این آزادی ها را در مقابل شادی و سرور سهیم شدن زندگی تان با شخصی دیگر «داد و ستد»می کنید.این بهایی است که برای موهبت عشق می پردازید.
این همان چیزی است که زن ها را در رابطه با مردها گیج می کند:شما می خواهید با ما باشید و ما را دوست داشته باشید و می خواهید که ما زن ها نیز شما را دوست بداریم، اما از طرفی اصلاً نیز دوست ندارید و حاضر نیستید که هیچ یک از آزادی های خود را از دست بدهید.پاسخ من در این جا این است که آزادی ای که مردها با حرارت تمام از آن صحبت می کنند و از باختن و از دست دادن آن تا این حد نیز می ترسند، در واقع یک توهم است. در واقع آن ها این آزادی ها را هیچ وقت از همان اول هم نداشته اند.
تنها عده ی بسیار معدودی از ماـ مگر این که در یک جزیره ی متروک و دور افتاده زندگی کنیم ـ به معنای فوق آزاد هستیم تا نگران هیچ چیز یا هیچ کس نباشیم.برای نمونه هر بار که رانندگی می کنید، برخی از آزادی های خود را از دست می دهید به این معنا که مجبورید قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کنید و به تابلوها و علایم راهنمایی و...احترام بگذارید. مگر اینکه بخواهید دستگیر یا جریمه شوید.هر بار که بر سر کار می روید، برخی دیگر از آزادی های خود را از دست می دهید.زیرا مجبور هستید کاری را که دیگران از شما می خواهند و احیاناً دوست هم ندارید، انجام دهید. لباسی را بپوشید، که جزء مقررات آنجاست، دیگران را خوشحال یا راضی کنیدـ حال چه مشتری ها، همکاران و چه کارفرمایتان راـ هر بار که تلویزیون را روشن می کنید برخی دیگر از آزادی های تان را ازدست می دهید.زیرا حواس شما توسط تصاویری بمباران می شوند که شخص دیگری آن ها را ایجاد کرده است.حتی با اینکه این شمایید که کانال ها را می چرخانید اما موقتاً نیز تصاویری را می بینید یا صداهایی را می شنوید که ناخواسته اند.
دست به طرزمشابهی به مجرد اینکه به رابطه ای وارد می شوید، مقادیری نیز از آزادی های شخصی خود را از دست می دهید. چرا که از حالا به بعد شخصی که با او رابطه برقرار کرده اید به آنچه می گویید یا می کنید از خود واکنش نشان خواهد داد،از شما توقعاتی خواهد داشت، خواسته ها و نیازهایی خواهد داشت، مسائل و مشکلات خود را روی شما خواهد انداخت و شما را با خلق و خوها و احساسات، انرژی ها، شخصیت و امیال و خواسته هایش تحت تأثیر قرار خواهد داد.رابطه نیز اساساً چیزی جز این نیست.
در رابطه شما به خود اجازه می دهید که از دیگران تأثیر بپذیرید.
آزادی واقعی به این معنا نیست که چه کارهایی می توانید بکنید و چه کارهایی نمی توانید بکنید.بلکه به معنای آزادی در عشق ورزیدن آن هم بدون ترس و دریافت کردن بدون مقاومت و دادن و بخشیدن بی دریغ می باشد .
یکی از عواقب ناشی از باور غلط (7)بدین قرار است:
*مردها از این باور غلط به عنوان بهانه ای برای تعهد ندادن استفاده می کنند.
«البته که دوست دارم برای خودم یه دوست ثابت داشته باشم و فقط با یکی باشم.اما از اون مردها نیستم که آزادی خودم رو فدا کنم.می فهمیم چی می گم؟»
«وقتی فهمیدم که سو دوست داره شوهر کنه، سریع با او به هم زدم. داشت سعی می کرد منو گیر بندازه.منم خب مردی ام که به آزادی زیادی احتیاج دارم.»
به رغم آنچه این مردها ادعا می کنند این آزادی شان نیست که از باختن و از دست دادنش می ترسند،بلکه تعهد دادن و پای بند ماندن است.تعهد و پای بندی به عشق انسانی دیگر ترسناک است.زیرا شما احتمال آسیب پذیری، ترک شدگی، مورد پذیرش قرار نگرفتن و از دست دادن و فقدان را به جان می خرید.برای برخی از مردها این ترس چنان قوی است که آن ها را وادار می کند تا از نزدیک شدن به زن ها یا تعهد دادن به آن ها به هر قیمت سرباز بزنند. البته آن ها هرگز به شما نخواهند گفت که:«من از تعهدات می ترسم، از این رو نمی تونم به تو دل ببندم.» یا:«نامزد قبلی ام به من خیانت کرد، لذا از این که دوباره عاشق شوم یا به عشق کسی اعتماد کنم می ترسم.» این جملات نشانه ضعف اند و خیلی «مردانه» نیستند!در عوض این گونه مردها باور غلط (7)را بهانه می کنند که: «دوست دارم با زنی باشم، اما به شرط این که سعی نکند آزادی هایم را از من سلب کند.» در واقع دلیل این که برخی مردها پای بند هیچ رابطه ای نمی شوند، این است که هر زنی که می بینند به نظرشان خیلی پرتوقع یا کنترل کننده یا سلطه جو می آید.
مشکل مردی که ادعا می کند زن ها می خواهند آزادی او را سلب کنند این است که حتی به کوچک ترین و جزئی ترین تلاش های زن بیچاره مبنی بر نزدیکی و صمیمیت بیشتر از خود واکنش فوق العاده ای نشان می دهند و عشقی را از دست می دهند که می توانست قلب شکسته و درمندشان را التیام بخشد، همان دردی که روز اول موجب شد دیگر به عشق کسی اعتماد نکنند.

واقعیت مربوط به باور غلط (7)


زن ها هرگز سعی ندارند چیزی را از شما سلب کنند.برعکس آن ها می خواهد عشق، فداکاری، از خودگذشتگی، تعهد، پای بندی و وفاداری خودشان به به شما هدیه کنند.تمامی تلاش های ما زن ها برای با شما بودن، صمیمی بودن، حل و فصل مسائل و مشکلات، برای مختل کردن آزادی شما نیست، بلکه تلاشی است برای ایجاد بهترین و صمیمی ترین رابطه ممکن.

هفت «مانترا» برای غلبه بر هفت باور غلط


در متافیزیک اصل و قاعده ای وجود دارد که می گوید برای کنترل ذهنی و ایجاد واقعیت مطلوب، باید افکار منفی خود را با افکار مثبت جایگزین کرد. به عنوان مثال به جای اینکه بگویید:«من نمی توانم موفق شوم.» بگویید: «من تمامی امکانات و شرایطی را که برای رسیدن به
موفقیت لازم است.»به این فکر افتادم که این مقاله را با توصیه های مثبتی برای جایگزین کردن باورهای غلط ذکر شده به پایان برسانم.
این توصیه ها را «مانترا» می نامم. واژه «مانترا» واژه ای از زبان سانسکریت بوده به معنای واژه یا عبارتی است که روح کسی را که آن را تکرار کند بالا می برد و ارتقا می بخشد.بسیار مفید خواهد بود چنانچه هر بار که این باورهای غلط در ذهن مان جاری می شوند، مانتراهای زیر را در ذهن خود تکرار و مرور کنیم.برای نمونه هر بار که پیش خودتان فکر می کنید:«همسرم خیلی کنترل کننده و سلطه جو است.» به طرزی خودآگاه تصمیم بگیرید که «مانترا»ی ضد آن را در ذهن خود تکرار کنید:«همسرم تلاش می کند در زندگی من شرکت داشته باشد و بتواند نقش مثبتی را ایفا کند.»آیا این طور بهتر نیست؟ چنانچه چنین فکر کنید، احساسی به مراتب بهتر نیز خواهید داشت.
این مانتراها عبارت اند از:
باور غلط:
 مانترا
 
01 او پرتوقع و سیری ناپذیر است
 او واقعاً متعهد است همه چیز بهترین باشد
 
02 با او بودن خیلی کار می برد
 او واقعاً متعهد و پای بند عشق مان است و می خواهد که رابطه مان موفق باشد
 
03 می خواهد بر سرم سوار شود و مرا کنترل کند
 او می خواهد نقش مثبتی در زندگی من ایفا کند، زیرا مرا واقعاً دوست دارد
 
04 او خیلی حسود و مالکیت طلب است
 او قلبی مهربان و گشاده دارد.
 
05 او زیاده از حد احساساتی است
 او واقعاً متعهد است از رابطه مان مراقبت و مواظبت کند
 
06 او قوی و مستقل است و به توجه و مراقبت احتیاجی ندارد
 گرچه او قوی و مستقل است، اما همچنان به توجه، حمایت و پشتیبانی من نیاز دارد
 
07 او می خواهد آزادی هایم را سلب کند و مرا برده خود سازد.
 او متعهد ایجاد رابطه ای فوق العاده ومطلوب است و می خواهد همواره با من مربوط و مرتبط باشد.
 
بازنگری و بازتعریف این باورهای غلط در رابطه با زن ها نشانه ای از تعهد و در عین حال فداکاری مردها است.
مردان عزیز:هنگامی که تمرین می کنید تا بهترین چهره ی نامزد/همسر خود را ببینید نه بدترین و زشت ترین چهره ی او را، آن گاه هدیه ای بس گرانبها را به خود و نیز همسرتان هدیه کرده اید:دیدن ودیده شدن از پشت دیدگان عشق.

زن عاقل خود را دیوانه نکنید!(1)

زن عاقل خود را دیوانه نکنید!(1)

نویسنده:باربارادی آنجلیس

آقایان مراقب باشید! زن عاقل خود را به یک دیواری زنجیری بدل نکنید.

دکتر باربارادی آنجلیس در کتاب رازهایی درباره زنان می گوید:
کاری نکنید که زن عاقل و سر به راه خود را به یک دیوانه ی زنجیری بدل کنید؟!
خود را زن عاقل و سالمی می دانم.اغلب اوقات منطقی، متمرکز و آسان گیر هستم. هوش سرشار و اعتماد به نفس بالایی دارم. سی سال از زندگی خود را صرف تحصیلات، مطالعه، معنویات، مشاوره و روانکاوی شخصی کرده ام که همگی مهارت های فوق العاده ای را برای رو به رو شدن برای چالش های روانی و عاطفی زندگی در اختیارم قرار داده اند. با وجود این اعتراف می کنم که با تمامی این تجارب و توانایی ها هنگامی که در رابطه ای صمیمی و عشقی هستم، مردی که دوستش دارم می تواند کاری کند که احساس کنم یک دیوانه ی تمام عیار هستم!
عنوان این مقاله را بسیار دوست دارم.تمامی زن های دیگری که این مطلب را به آن ها نشان داده ام، همین طور.زیرا همگی بارها آن را تجربه کرده اند.بدین معنا که در یک لحظه بسیار آرام و عاقل هستیم و سپس ناگهان نامزد/همسرمان کاری می کند یا چیزی می گوید که بدترین احساسات را در ما زنده می کند و سپس لحظه ای بیش نمی گذرد که احساس می کنیم به آن زنی تبدیل شده ایم که به خود قول داده بودیم هرگز نباشیم؟!
گویی دقیقاً همان دکمه ای را فشار داده اند که ما را وحشت زده، ترسو، پرتوقع، نق نقو یا حسود و عصبانی می کند. بدتر از همه این که نامزد/همسرمان اصلاً هم رابطه ی میان گفته ها یا رفتارهای خود و واکنش نامطلوبی را که در ما رقم زده است نمی تواند ببیند!
بارها در روابط شخصی خود شاهد بوده ام مردی که دوستش دارم چیزی گفته است که مرا... خب، شاید گفتنش صحیح نباشد!درست در همین هنگام سعی می کنم او را از مهلکه نجات دهم و فرصتی به او بدهم تا وضعیت را اصلاح کند.از او می پرسم: (البته با این امید که بلکه متوجه معنای گفته ی خود بشود و آن را اصلاح کند.)
«آیا واقعاً این را جدی می گویی؟»یا جواب می دهم: «این حرف تو واقعاً مرا می ترساند» یا «هر وقت که این کار را می کنی، واقعاً مرا می رنجانی.» پیش خودم فکر می کنم چنانچه متوجه تأثیر آنچه گفته یا کرده است بر روی من بشود کمی بیشتر مراعات کند، اما انگار هیچ فایده ای ندارد. بدین معنا که با بی خیالی تمام بر سر آنچه گفته یا کرده است ایستاده و بی خبر از اینکه موضع او مرا دیوانه کرده است و بدترین احساسات را در من زنده می کند. با لج بازی تمام به رغم هشدارها، راهنمایی ها و خواهش های من کوچکترین تغییری نیز در موضع خود نمی دهد.
البته، این تنها من نیستم که چنین احساساتی را تجربه کرده ام.هزاران زن دیگر را نیز شاهد بوده ام که همین سناریو را بارها و بارها تجربه کرده اند.می گویند:«می دانم همسرم عمداً نمی خواهد مرا ناراحت کند، اما انگار به خوبی می داند چه کار کند تا مرا دیوانه سازد و در کار خود نیز بسیار استاد است!به طوری که با مهارت تمام یکی پس از دیگری گلوله های خود را شلیک می کند و بعداً هم نمی داند از اینکه چه کار کرده است که مرا منفجر ساخته است اظهار بی خبری می کند!»
من نیز با این گفته موافقم به این معنا که بیشتر مردها قصد ندارند عمداً زنی را که دوستش دارند، ناراحت کنند و عکس العمل های ناخوشایندی را در او رقم بزنند.اما متأسفانه این همان اتفاقی است که همیشه می افتد.بدین معنا که بی آنکه متوجه باشند، نامزد/همسر خود را دیوانه می کنند.موضوع بحث ما نیز در این مقاله همین است.
مردان عزیز:آیا دوست ندارید بدانید چگونه از دیوانه ساختن نامزد/همسر خود و تبدیل او به زنی که لحظه ای نیز تحمل اش را هم ندارید جلوگیری کنید؟ زنان عزیز: آیا می توانید تغییر موضع فوری خود را از زنی منطقی و با اعتماد به نفس به دیوانه ای وحشت زده درک کنید؟ در این بخش به اشتباهاتی خواهیم پرداخت که مردها در روابط خود با زن ها مرتکب و موجب می شوند که ناخواسته و بی آنکه متوجه باشند،همسر خود را به لحاظ روحی تخریب کنند.سپس به پاسخ پرسش های فوق خواهیم رسید.
در زیر فرمولی برای دیوانه ساختن زن زندگی تان ارائه شده است.اما چرا باید یک مرد بخواهد که چنین فرمولی را مورد استفاده قرار دهد؟ خب، چنانچه بخواهد او را از سر باز کند یا با او به هم بزند یا ناراحتش کند و البته بیشتر مردها چنین هدف و نیتی ندارند. اما آیا به آن معنا است که نمی توانند این فرمول را قدم به قدم و مو به مو اجرا کنند به طوری که به بهترین نحو ممکن مؤثر واقع شود؟ خیر، هرگز اینطور نیست. بدین معنا که چه بخواهند و چه نخواهند، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه، این فرمول را به کار برند نتیجه همواره یکی است.
در تهیه ی این فرمول از هزاران زن کمک گرفته ام.در سمینارها، مصاحبه ها، و تحقیقاتی که قبل از نگاشتن این مقاله انجام دادم، از زن ها پرسیدم: «کدام یک از کارهای نامزد/همسرتان شما را دیوانه می سازد؟» فرمول ارائه شده در این مقاله نتیجه ی پاسخ های صادقانه و اعترافاتی است که این زن ها کرده اند.به عقیده من این اطلاعات برای مردهایی که نامزد/همسرشان را دوست دارند و خواهان درگیری و اختلافات کمتری در روابط خود می باشند بسیار گرانبها است.
مردان عزیز:چنانچه می خواهید دل نامزد/همسر خود را شاد کنید لیست صفحه ی بعد را با دقت و با فکر و قلبی باز بخوانید.این لیست به شما نمی گوید که چه کار بکنید.در واقع تنها به شما می گوید که چه کارهایی نکنید. این لیست به شما نشان می دهد که چنانچه خواهان آنید تا بهترین احساسات را در زن زندگی خود تولید کنید و روابطی هماهنگ، متفاهم و ارضا کننده داشته باشید، باید از چه کارهایی برحذر باشید.خواسته ای که در اینجا از شما دارم این است که هرگز این کارها را نکنید!

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید:

01 با او حرف نزنید.
02 به صحبت هایش گوش نکنید و نیازهایش را نادیده بگیرید.
03 در مقابل او شورش کنید.
04 هرگز به او آسایش خاطر و آرامش خیال ندهید.
05 با زن های دیگر گرم بگیرید.
06 از او فاصله بگیرید.
07 از او انتقاد کنید.
08 مبهم، ناواضح و دو پهلو صحبت کنید.
09 فراموشکار باشید و کارها را به تعویق بیاندازید.
010 به او بی توجهی نشان دهید.
011 از افکار و احساسات خود چیزی به او نگویید.
مردان عزیز:در ارائه ی اطلاعات زیر بسیار بی پرده و صریح بوده ام. امیدوارم این اطلاعات بتواند رفتارهای مخربی را که از شما سرزده است و تأثیر منفی ای را که بر روی زن زندگی تان می گذارد، به شما نشان بدهد. معتقدم بیشتر مردها از تأثیر نیرومند رفتار خود بر روی ما زن ها آگاهی ندارند و عکس العمل زنان خود را در برابر اینگونه رفتارها نیز درک نمی کنند. در اینجا مقصودم هرگز این نیست که مردها را بد جلوه دهم. بلکه تنها سعی دارم به شما کمک کنم ارتباط میان خود و نامزد/همسرتان را بهبود ببخشید.

01 با او حرف نزنید.

می خواهیم درباره ی بعضی از برنامه ریزی ها با شما صحبت کنیم، اما شما موضوع صحبت را عوض می کنید.
می خواهیم سر میز شام یا به هنگام رانندگی در ماشین با شما صحبت کنیم، اما شما کمی غرغر می کنید و به ندرت پاسخ می گویید.
می خواهیم درباره ی چیزی که ناراحت مان کرده است صحبتی را پیش بکشیم، اما شما می گویید که نمی خواهید درآن باره صحبتی بکنید.
مردها به راستی در صحبت نکردن درباره ی چیزی که دوست ندارند صحبت اش را کنند مهارت بسیار خاصی دارند.
مردان عزیز:می دانم الآن چه فکر می کنید.اصولاً طبیعت شما این نیست که خود را ابراز کنید.زیرا سروکله زدن با مسائل احساسی و روحی برایتان ساده و راحت نیست.به علاوه از ساکت بودن لذت می برید.به خصوص هنگامی که خسته یا نگران هستید و حوصله ی جواب دادن به کسی را نداشته باشید حتی زنی که دوستش دارید.هیچ یک از اینها اشکال محسوب نمی شوند. اما حقیقتی که وجود دارد این است که سکوت کردن و حرف نزدن با زن ها احساسات بدی را در آنها زنده می کند.
می توانم تصور کنم که چشمان خود را از ناراحتی به این سو و آن سو می چرخانید و زیر لب می گویید:«بفرمایید باز شروع شد، سخنرانی در باره ی اینکه چرا باید بیشتر صحبت کنیم.»
خب، متأسفانه بله.زیرا واقعاً صحت دارد. اولین مورد لیست نیز همین است. چرا که یکی از غالب ترین و رایج ترین شکایتهای زن ها از مردها نیز همین است.
عده ای از مردها به اعتراض می گویند:«منظورتان چیست؟ من همیشه با همسرم در حال صحبت کردن هستم.»
لازم می بینم که بگویم که در اینجا منظور ما صحبت درباره ی هوا، اخبار روز، بچه ها یا دیگر موضوعات بچه ها یا دیگر موضوعات معمولی نیست. بلکه منظور پاسخ به نیاز زن برای صحبت درباره ی موضوعی مشخص و خاص است که ذهن او را به خود مشغول ساخته است.حال چه برنامه ریزی برای آینده باشد، چه پرداختن به مسئله یا مشکلی و چه صحبت کردن در باره ی رابطه تان.
در زیر برخی از اشتباهات مردان در این باره و پاسخ های ناخوشایند احتمالی از جانب زن ها آورده شده اند.

کدامیک از رفتارهای مردان زن ها را دیوانه می سازد

*هنگامی که موضوعی را پیش می کشیم که دوست ندارید در باره ی آن صحبت کنید، هیچگونه پاسخی نمی دهید، ساکت می مانید یا یکی دو کلمه می گویید، اما عملاً گفته ی ما را نشنیده می گیرید.
*از دست ما به این دلیل که می خواهیم درباره ی چیزی صحبت کنیم، عصبانی می شوید و کاری می کنید احساس حماقت کنیم و ما را تحت فشار می گذارید یا می ترسانید که قید آن را بزنیم.
*از زیر صحبت کردن در می روید.یا به هنگام پاسخ دادن طفره می روید و هیچگونه بازتاب یا اطلاعات واقعی و عمل درآن باره به ما نمی دهید.
*وسط صحبت کردن بلند می شوید و کار دیگری را انجام می دهید.مثلاً تلویزیون تماشا می کنید، با کامپیوترتان ور می روید، به روزنامه ی روی میز نگاهی می اندازید و عملاً به این طریق مکالمه را پایان می دهید.
*می گویید که بعداً درباره اش صحبت خواهید کرد، اما هرگز پی آن را نمی گیرد و موضوع را مجدداً مطرح نمی کنید و هنگامی که ما مجدداً آن را پیش می کشیم دوباره طفره می روید.
*به ما نمی گویید چه چیزی شما را ناراحت کرده است و در عوض فاصله می گیرید،خاموش می شوید و از ما دوری می کنید.

چگونه صحبت نکردن احساسات بدی را در زن ها رقم می زند

*در این گونه اوقات ما زن ها مضطرب و نگران می شویم و می ترسیم که مبادا احساساتی را تجربه می کنید که نمی خواهید به ما بگویید.
*احساس ناامنی می کنیم، زیرا اطلاعات لازم را در دست نداریم و نیز به این دلیل که احساس می کنیم که صحبت کردن با ما برایتان اهمیت ندارد.
*احساس نیازمند بودن و محتاج بودن می کنیم، زیرا شما ما را مرتباً پس می زنید و رد می کنید.
*سعی می کنیم شما را وادار سازیم با ما صحبت کنید، لذا زورگو و لجباز جلوه می کنیم.
*با مطرح کردن دوباره و دوباره ی آن موضوع نق نقو و پرتوقع جلوه می کنیم.
*به این امید که سرانجام شما را وادار سازیم به ما پاسخ گویید، وسواسی جلوه می کنیم.
نهایتاً نیز از اینکه به نیازها و خواسته های ما اهمیت نمی دهید از شما عصبانی و بیزار می شویم.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هنگامی که با ما صحبت نمی کنید یا به حرف های ما پاسخ نمی دهید، احساس محبوب نبودن و مهم بودن می کنیم. می دانیم که صحبت کردن همیشه برای شما ساده و راحت نیست، اما پیامدهای صحبت نکردن حتی به مراتب نیز بدتر خواهد بود.

راه حل:

01 هنگامی که در مقابل از خود واکنش نشان می دهید، به خود یادآوری کنید که اصرار نامزد/همسرتان در صحبت با شما از سر کنترل کردن و سلطه جویی نیست، بلکه تلاشی است برای برقراری ارتباط و مرتبط شدن با شما.
02 سکوت اختیار نکنید.به این نیاز ما که با شما صحبت کنیم، صحه بگذارید و چنانچه در همان لحظه نمی توانید این کار را بکنید، وقتی را معین کنید که بعداً حتماً این کار را بکنید.
03 به یاد داشته باشید که هر چه بیشتر آن را به تعویق بیندازید و به بعد موکول کنید، برایتان مشکل تر خواهد شد. حال چه برنامه ریزی باشد چه رسیدگی به مسئله،چه مشکل کوچک و ظریف.به خود بگویید که هر چه زودتر به آن رسیدگی کنید، متحمل درد و رنج کمتری خواهید شد.

02 به صحبت هایش گوش نکنید و نیازهایش را نادیده بگیرید.

به شما می گوییم به چه نیاز داریم.شما به خودتان می گویید اهمیت چندانی ندارد. به شما می گوییم از رابطه مان راضی نیستیم و احساس خوشحالی نمی کنیم،اما شما آن را به حساب آن می گذارید که ما زیادی نق نقو و پرتوقع هستیم.
به شما توضیح می دهیم که هفته ی سختی را در پیش داشته ایم و به کمک و حمایت شما نیاز داریم، اما شما به کلی همه چیز را فراموش می کنید و حتی یک ذره هم از آنچه تقاضایش را کرده بودیم به ما نمی دهید.
نه تمام زن ها، اما بیشتر آنها با خوشحالی تمام داوطلبانه به مردی که آنها را خوشحال کند، امتیاز می دهند.هم زمان با جدی شدن رابطه، زن ها اطلاعات زیادی را درباره ی نیازها، خواسته ها، آنچه موجب احساس امنیت آنها می شود و آنچه ناراحت و عصبانی شان می سازد، در اختیار مرد زندگی شان قرار داده اند، اما برای آنکه مطمئن شوند حتماً آنها را به خوبی درک کرده اید، مجدداً نیز بارها و بارها به شما می گویند!اما در بیشتر اوقات شما مردان به ما گوش نمی دهید و تمامی آنچه را که آنها درباره ی نیازهایشان با شما در میان گذاشته بودند فراموش کرده یا نادیده می گیرید.
مردها شنونده ی خوبی نیستند.برای نمونه نامزد/همسرتان به شما می گوید که احساس می کند او را نادیده می گیرید.اما شما کوچکترین ترتیب اثری نمی دهید.روزها، هفته ها و ماهها نیز می گذرند، اما گویی هیچ چیزی به شما گفته نشده است.نامزد/همسرتان به شما می گوید بسیار خوشحال خواهد شد هنگامی که در سفر هستید به او زنگ بزنید، اما باز هم شما این کار را نمی کنید، به او یادآوری می کنید، چهارشنبه شب که کلاس دارید او مواظب باشد، بچه ها پیش از خواب زیاد تلویزیون تماشا نکنند تا بی خواب نشوند. چهارشنبه شب فرا می رسد. به خانه می رسید و می بینید که بچه ها هنوز نخوابیده اند و نحسی می کنند.تمامی این داستان ها از یک چیز حکایت می کنند: یا شما مردان به ما گوش نمی کنید یا این که به سادگی گفته هایمان را نادیده می گیرید.
اخیراً یکی از دوستانم به من تلفن زد و خبرهای تلخی را برایم تعریف کرد که به نحوی مطلوب این اشتباه مردان را و نیز پیامدهای بد آن را به تصویر می کشید.لیندا هیجده سال است که با شوهرش آیروینگ ازدواج کرده است. حاصل این ازدواج دو بچه است و همچنین ارتباطی بین آن دو که از چشم دوستان آنها ارتباط خوبی محسوب می شود.اما ظرف پنج سال گذشته لیندا احساس خوشحالی نمی کند.زیرا آیروینگ توجه زیادی به او ندارد و ظاهراً غرق دنیاهای خود، کار و نگرانی های شخصی خودش می باشد.گهگاه نیز افسرده و کج خلق می شود و خشم خود را بر روی لیندا و حتی بچه ها خالی می کند.عموماً نیز کنار او بودن و همنشینی با او چندان خوشایند نیست.لیندا و آیروینگ سالهاست که با یکدیگر رابطه ی جنسی نداشته اند و عملاً رابطه شان بسیار بد و از هم پاشیده شده است.
لیندا بارها سعی کرده است درباره ی مشکلات شان با آیروینگ صحبت کند. وی در ابتدا سعی می کرد با صحبت درباره ی احساساتش موضوع را پیش بکشد. اما آیروینگ سریعاً موضوع را عوض می کرد یا از اتاق بیرون می رفت. با گذشت زمان و تغییر نکردن اوضاع، لیندا به طرز فزاینده ای مأیوس و سرخورده شده بود و هرچند ماه یکبار به آیروینگ می گفت که باید درباره ی وضعیت شان با هم صحبت کنند.آیروینگ با بی میلی و اکراه قبول می کرد تا بنشیند و با لیندا صحبت کنند.اما هر بار، همان کار همیشگی اتفاق می افتاد. بدین معنا که لیندا عجز و ناله می کرد تا روی رابطه شان کار کنند اما آیروینگ روی کاناپه قوز کرده به دستهایش خیره می شد و چیزی نمی گفت. مدتها بدون تغییری سپری می شدند. لیندا به من گفت که ظرف نه ماه گذشته به جایی رسیده بود که مجبور شد آیروینگ را با به میان کشیده موضوع طلاق تهدید کند تا بلکه او را وادار سازد کاری کند ازدواج شان را نجات دهند.اما این کار نیز مؤثر واقع نشده بود.
یک روز، لیندا متوجه می شود که دیگر تاب تحمل ندارم و تصمیم می گیرد به آیروینگ بگوید می خواهد از او جدا شود.یک شب هنگامی که آیروینگ از سر کار به خانه می آید، می بیند که لیندا منتظر او نشسته است. در حالی که گریه می کند به او می گوید:«آیروینگ، خیلی سعی کردم اما دیگه خسته شده ام.فکر می کنم برای هر دوی ما بهتر است از هم جدا شویم. می خواهم که خانه را ترک کنی.»
آیروینگ در حالی که شوکه شده است می پرسد:«آیا هیچ می دانی چه می گویی؟ می خواهی از من جدا شوی؟ نمی توانم باور کنم.مگر چه اتفاقی افتاده است؟»
لیندا با تعجب می پرسد:«چه اتفاقی افتاده است؟ چطور می توانی بپرسی چه اتفاقی افتاده است؟ پنج سال است از تو می خواهم که بر روی رابطه مان کار کنیم. پنج سال است که به تو گفته ام احساس خوشبختی نمی کنم. اما مثل اینکه یک بار هم گوش نکردی!»
آیروینگ ملتمسانه می گوید: «چطور می توانی بدون اینکه فرصتی به من داده باشی یکباره مرا ترک کنی.این خیلی ناگهانی است.فکر نمی کنی قبلاً باید درباره اش فکر کنیم؟»
لیندا پاسخ می دهد:«صدها بار به تو فرصت دادم. شوخی می کنی که می گویی تعجب کرده ای. این چند سال کجا بودی؟»
در تمام طول مدتی که لیندا این داستان را برایم تعریف می کرد، گریه کرد. او گفت «بدترین قسمت داستان این است که آیروینگ واقعاً مرد خوبی است. تعجب آور است اما مثل اینکه او واقعاً تمام مدت این پنج سال هیچ یک از حرف های مرا نشنیده است اما چگونه می توانسته است هیچ یک از هشدارها و التماس های مرا نشنیده باشد؟»
پاسخ سؤال لیندا را به درستی نمی دانستم.شاید آیروینگ نیز مانند بسیاری از مردهای دیگر نمی خواسته و دوست نداشته است چیزهایی را بشنود که به او احساس شکست بدهند. شاید راه حلی برای مشکلات شان نداشته از این رو ناخودآگاه به این انتخاب دست زده بود که آنها را نادیده بگیرد. شاید هم شکایت های لیندا را خیلی جدی نگرفته و آنها را به حساب نق نقو بودن او گذاشته بود. اما به هر دلیل واقعیت این بود که شنونده ی خوبی نبود و بهایی که پرداخت نیز از دست دادن همسرش بود.
مردان عزیز: شاید همواره پیامدهای گوش ندادن شما به خواسته ها یا شکایتهای نامزد/همسرتان به این حد وخیم و جدی نباشند؛ یا حداقل در آینده ی نزدیک مخرب نباشند.
اما چرا باید ما زن ها را به جایی برسانید که نقطه ی برگشتی در کار نباشد؟ چرا باید احساسات ما را چنان وخیم، جنون آمیز و تهدید کننده کنید؟ چرا نباید به خود آیید و نیازهای ما را جدی بگیرید؟
و در نهایت از ما بیزار شوید و وادارمان سازید کاری کنیم که خودمان نیز از خودمان بیزار شویم؟
گاهی اوقات در سمینارهایم هنگامی که می خواهم درباره ی این موضوع با شنوندگان صحبت کنم،لطیفه ی زیر را برای آن ها نقل می کنم که طنز زیبایی در آن نهفته است:
زنی است که به مدت چهل سال با همسر خود ازدواج کرده است.
زن مدت سی سال آخر زندگی شان هفته ای یکبار شوهرش را تهدید کرده است که چنانچه تغییر نکند،از او جدا خواهد شد.یک روز شوهر به خانه آمده است و زن را در حال بستن چمدانهایش می بیند.از او می پرسد؟:
«چی شده! آیا مشکلی پیش آمده؟»
زن های حاضر داستان فوق را با «مزه» ارزیابی می کنند در حالی که مردها به ندرت به آن می خندند. بارها از خودم پرسیده ام که آیا به این دلیل است که متوجه موضوع لطیفه نمی شوند یا اینکه متوجه می شوند اما از آن خوششان نمی آید.مردان عزیز: تمامی چیزی که سعی در گفتن آن را دارم این است که:«هرگز زن را به حدی تحت فشار نگذارید تا مجبور شود شما را به جدایی تهدید کند یا به لحاظ جنسی نسبت به شما سرد شود یا به زن نق نقو و جیغ جیغویی بدل شود تا سرانجام شما به گوش دادن به گفته های او تن بدهید.
کدام یک از رفتارهای مردها زن ها را دیوانه می کند
*به گفته های ما صحه نمی گذارید یا آنها را احمقانه یا اشتباه می پندارید و سپس طوری رفتار می کنید که گویی منتظرید صحبت هایمان تمام شود تا فوراً آن را از گوش به درکنید.
*خواسته ها و نیازهای ما را بی جا تلقی می کنید یا آنها را وارد نمی دانید و با خودتان یا به ما می گویید که ما پرتوقع و زیاده خواه هستیم.
*تا آخرین لحظه خواسته های ما را به تعویق می اندازید.گویی می خواهید ببینید آیا می توانید ما را منحرف کنید یا سرانجام وادارمان سازید قید آنها را بزنیم یا نه.
*اهمیت خواسته ها و نیازهای ما را دست کم می گیرد و اینطور فکر می کنید که واقعاً مهم نیستند و لزومی ندارد آنها را برآورده سازید.
*طوری وانمود می کنید که به نیازهای ما گوش داده اید و می خواهید آنها را برآورده سازید، اما سپس کار خودتان را می کنید و همه چیز را نادیده می گیرید و تلاشی برای برآورده ساختن آنها نمی کنید.
چرا و چگونه گوش ندادن به زن ها و نادیده گرفتن نیازهایشان بدترین احساسات را در آنها تولید می کند
*در این گونه اوقات احساس ناامنی می کنیم و می ترسیم.زیرا احساس می کنیم به ما اهمیتی نمی دهید.
*نق نقو شده ایم و مدام از شما شکایت می کنیم.زیرا مجبوریم برای یک چیز مدام از شما خواهش کنیم.
*عصبانی شده از شما بیزار می شویم.زیرا شما احساسات ما را نادیده می گیرید.
*پرتوقع می شویم و شما را تهدید می کنیم.زیرا می خواهیم سرانجام به نحوی توجه شما را جلب کنیم.
*بدجنس و مغرض می شویم.زیرا متوجه می شویم عامدانه به ما بی توجهی می کنید.
*زودرنج، عصبی و تحریک پذیر می شویم.زیرا مدام نگرانیم که سرانجام به خواسته های ما ترتیب اثر خواهید داد یا نه.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هرگاه به ما گوش نمی کنید و نیازهای مان را نادیده می گیرید، احساس می کنیم که ما را دوست ندارید و ما را زیاد جدی نمی گیرید و نگران آثار آن بر روی احساسات ما و پیامدهایی که برای رابطه یا ازدواج مان خواهد داشت، نیستید. به طرز مضحکی هرچه دیرتر به نیازهای ما ترتیب اثر دهید، پرتوقع تر و نق نقوتر می شویم و راضی کردن ما برایتان مشکلتر خواهد شد.

راه حل:

01 به گفته ها،خواسته ها و نیازهای ما گوش کنید و آن را به چشم تضمینی برای رابطه بنگرید.ما به گفته هایمان و در میان گذاشتن خواسته هایمان با شما در واقع کلیدهای خوشحال ساختن خود را در اختیار شما قرار داده ایم و هنگامی که شما ما را خوشحال و راضی نگه می دارید، همسر به مراتب بهتری نیز برای شما خواهیم بود.
02 برای مدت یک هفته تنها بر روی یکی از نیازهای ما تمرکز کنید:صحبت بیشتر، گذران وقت بیشتر با بچه ها، جمع آوری کردن لباس های خودتان و...سپس سعی کنید اندکی از آن را برآورده سازید.
03 ما را جدی بگیرید.ما درگفته های خودجدی هستیم و چنانچه از شما خواسته ای داریم، به هیچ وجه احمقانه، یا از سر هوا و هوس نیست و برایمان بسیار نیز مهم است و این به آن دلیل است که شما برایمان مهم هستید.

3-در مقابل او شورش کنید

بارها از شما خواهش می کنیم که در مرتب نگه داشتن اتاق خواب به ما کمک کنید و لباس هایتان را سرجایشان بگذارید، اما شما به سادگی آن را فراموش می کنید یا نادیده می گیرید.
به شما می گوییم دوست نداریم مجلات مستهجن بخوانید یا فیلم های مبتذل تماشا کنید و اینکه از این کار شما ناراحت می شویم. اما شما می گویید که ما مادر شما نیستیم و دوست ندارید که ما به شما بگوییم چه کار بکنید و چه کار نکنید.
از شما می خواهیم شبهایی که دوست دارید تا دیروقت تلویزیون تماشا کنید به ما خبر بدهید و زودتر به ما «شب به خیر»بگویید تا ما تا دیروقت در بستر به انتظار شما بیدار نمانیم.اما شما ناراحت می شوید و می گویید که دوست ندارید یک یک حرکات و کارهای خود را به ما گزارش بدهید و برای آن ها اجازه بگیرید.
مردان عزیز:می دانم به این موضوع حساسیت زیادی دارید لذا سعی می کنم تا آنجایی که امکان دارد با ملایمت تمام آن را توضیح دهم.مردها بنابر غریزه نیاز دارند مستقل باشند و از اینکه آزادی و خودمختاری خود را از دست بدهند، می ترسند. می دانم اصلاً دوست ندارید به «زنی» جواب پس بدهید یا از دستورها و فرمان های او اطاعت کنید. از این که مرتباً به شما دستور بدهند بیزارید. اما حقیقت آن است که چنانچه می خواهید زن عاقل و مهربان خود را به یک دیوانه ی زنجیری تبدیل کنید، کافی است کنترل رابطه یا ازدواج خود را به دست بخش شورشی وجود خود بسپارید.
همین و بس. ممکن است در برابر من جبهه بگیرید و اطلاعات ارائه شده در این مقاله را نپذیرید. ممکن است در جایی از وجود خود احساس کنید از شما می خواهم که تسلیم شوید، غلام حلقه به گوش نامزد/همسرتان شوید و اجازه دهید شما را به بردگی بکشاند.هرگز این طور نیست. این از دست دادن آزادی نیست.بلکه آزاد شدن از شورشی و طغیان گر درون خودتان است که ممکن است زندگیتان را در دست خود گیرد.
اما این شورشی و سرکشی از کجا می آید؟ این شورشی از پسر کوچولوی درون هر مردی سرچشمه می گیرد که مجبور بوده است روزی پیوندهای عاطفی احساسی خود را با مادرش ببرد و مجدداً به عنوان موجودی مستقل و مجزا از مادرش دوباره تعریف کند تا مرد شود. این فرآیند جدایی چنانچه قرار باشد که پسر به مردی مستقل؛ خودمختار و سالم بدل شود کاملاً ضروری به حساب می آید و مقادیری رفتار شورشی را نیز در پی خواهد داشت. بالاخص این فرآیند در سالهای نوجوانی بیشتر صدق می کند که در آن میل و گرایش زیادی در پسر نوجوان وجود دارد که متفاوت از مادرش باشد و تولد دوباره ای به شخصیت واقعی و منحصر به فرد خویش به عنوان موجودی مجزا و مستقل بدهد.
پس مشکل در کجاست؟ خب، در بسیاری از پسرهای جوان این فرآیند جدایی و استقلال هرگز کامل نمی شود.گاهی اوقات بدان دلیل است که مادر اجازه ی این استقلال و جدایی را نمی دهد و بسیار کودک را کنترل می کند یا کاری می کند که کودک به دلیل این تمایز احساس گناه کند. گاهی اوقات به این دلیل است که پسر مجبور است نقش پدر فوت شده، غایب یا آزاررسان خود را برای خانواده بازی کند و از نقش حمایتگر برای مادر خود سر باز بزند و گاهی اوقات نیز بدان دلیل است که پیوندهای عاطفی میان اعضای خانواده به حدی نزدیک، صمیمی و قوی است که کودک به طوری ناخودآگاه همواره به مادر خود وابسته می ماند و این تمایز و استقلال هرگز اتفاق نمی افتد.
اما هنگامی که پسر جوان فرآیند جدایی و استقلال روحی و احساسی خود را از مادرش به پایان نمی برد، چه پیامدهایی انتظار او را می کشند؟ در این گونه اوقات این کار ناتمام را با زن های دیگر زندگی خود از قبیل همسر، نامزد و... از سر می گیرد و در مقابل هر چیز که به او احساس کنترل شدگی یا مغلوب بودن بدهد، شورش می کند.
حال ممکن است از خود سؤال کنید که آیا مردها آگاهانه این کار را می کنند یا خیر؟ پاسخ من به این پرسش این است که:«احتمالاً نه» چنانچه زنی مهربان و با احساس با چنین مردی که هنوز در مقابل زن های زندگی اش شورش می کند، ازدواج کند چه بر سر او خواهد آمد؟ از عصبانیت دیوانه خواهد شد!؟
مردان عزیز: از کجا می توانید بفهمید که آیا شما نیز یک شورشی هستید یا خیر؟ در زیر آزمونی وجود دارد که در تعیین این نکته به شما کمک خواهد کرد.(البته چنانچه مایل نیستید، مجبور نیستید به پرسشهای آن پاسخ دهید!)

آیا شما یک شورشی هستید؟

کدامیک از جملات زیر درست است و کدامیک نادرست؟
01 در جملاتی که برای توصیف زندگی عشقی تان به کار می برید، کلمات فشار و اجبار و الزام بیش از سایر کلمات دیگر به کار برده می شوند.برای نمونه:
«اینقدر مرا تحت فشار نگذار و الا می گذارم و می رم.»
«هر بار که خواسته ها و نیازهایت را با من در میان می گذاری احساس فشار، اجبار و الزام می کنم.»
«دوست ندارم منو مجبور کنی کارهایی رو که دوست ندارم انجام بدم:مثلاً خواندن این مقاله.»
02 هرگاه زنی از شما می خواهد کاری را انجام دهید، قویاً احساس می کنید که دوست دارید خلاف آن کار را انجام دهید.
03 شما از کلمه و واژه ی شورش و شورشی بیزارید و دوست دارید خود را مردی مستقل و قوی بدانید که هرگز مایل نیست تسلیم شده و به یک «زن ذلیل»تبدیل شود.
04 از این آزمون بدتان می آید.
خُب، مردان عزیز، چطور بود؟
چنانچه فکر می کنید آزمون فوق احمقانه بوده است و از فکر کردن به پاسخ پرسشهای آن سر باز زدید و حتی یک بار هم نخندیدید پس به شما تبریک می گویم. شما یک شورشی و طغیان گر حسابی و تمام عیارهستید!
حالا بیایید لحظه ای جدی به قضیه نگاه کنیم.زیرا در اینجا نکته ی مهمی وجود دارد که باید آن را یادآور شوم. مشکل شورشی بودن این است هر مراوده و تبادل کوچک، با نامزد/همسرتان را به نبرد خواسته ها تبدیل می کند.نبرد قدرتی که در آن شما مدام می خواهید استقلال و کنترل ناپذیری خود را به خودتان اثبات کنید. برای نمونه نامزد/همسرتان می گوید: «بیا آخر هفته بریم بیرون شهر.» و شما احساس می کنید مجبورید که حتماً با او مخالفت کنید و بگویید که مثلاً کار دارید هر چند که به طرزی پنهان خودتان نیز بدتان نمی آید که کمی استراحت یا تفریح کنید.همسرتان می گوید آمادگی دارد که با شما همبستر شود، اما شما به یکباره احساس خستگی یا بی علاقگی می کنید، هر چند که همین ده دقیقه پیش خودتان نیز می خواستید شروع کنید. نامزد/همسرتان از رفتار یکی از دوستان شما انتقاد می کند، اما شما به یکباره احساس می کنید که می خواهید از او دفاع کنید، گر چه پیش از آن که همسرتان چیزی بگوید، خودتان نیز از رفتار این دوست تان ناراحت شده بودید و با همسرتان هم عقیده بودید.
کدامیک از رفتار مردها، زن ها را دیوانه می سازد
* در برابر آنچه از شما خواسته بودیم که انجام دهید، مقاومت می ورزید و اغلب خلاف آن را انجام می دهید.
* با نظر یا عقیده ی ما مخالفت می کنید، تنها برای آنکه متفاوت باشید.
*درخواستهای ما را به عنوان فشار و اجبار تعبیر می کنید و با ناراحتی از دست ما از خود بیش از حد واکنش نشان می دهید.
*به عشق و علاقه و محبت ما مظنون هستید و اظهار عشق ما را به خود روش های فریبکارانه ای برای کنترل و سلطه جویی بر خودتان تصور می کنید.
*به توصیه ها، پیشنهادها، کمک ها و حمایتهای ما به گونه ای پاسخ می دهید که گویی تلاش های ما را برای کنترل کردن و سلطه بر شما صورت می گیرد و سپس گفته های ما را به حساب نمی آورید، هر چند هم که منطقی باشد.
*از آسایش خاطر دادن به ما خودداری می ورزید و عشق تمام و کمال خود را از ما دریغ می کنید.زیرا دوست ندارید از شما توقعی داشته باشیم یا احساس کنید که مجبورید ایفای نقش کنید.
چرا و چگونه شورشی بودن بدترین احساسات را در ما زن ها تولید می کند
*دراین گونه اوقات ما از شما می رنجیم و احساس محبوب نبودن می کنیم، زیرا ظاهراً این طور به نظر می رسد که مرتباً رو در روی ما می ایستید و جبهه می گیرید.
*احساس ناامنی و محتاج بودن می کنیم، زیرا شما عشق خود را از ما دریغ کرده اید.
*عصبی، مأیوس و سرخورده می شویم، زیرا در مقابل پیشنهادها یا پرس و جوهای ما از خود مقاومت نشان می دهید.
*احساس می کنیم مجبوریم در حق شما مادری کنیم، زیرا مانند یک پسر بچه ی شورشی رفتار می کنید.
*مغرض و بدجنس می شویم،زیرا احساس می کنیم ما را به یک نبرد قدرت کشانده اید.
*عصبانی، تحریک پذیر و سلطه جو می شویم، زیرا از انجام کوچکترین و ساده ترین کارهایی که برای حفظ رابطه مان ضروری است نیز سرباز می زنید.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هرگاه که مثل شورشی ها رفتار می کنید از ما یک دشمن می سازید.
هنگامی که مثل مادرتان با ما رفتار می کنید، مادری که باید استقلال و خودمختاری تان را از او پس بگیرید، بدترین احساسات را در ما زنده می کنید.هرچه بیشتر در مقابل ما و رابطه مقاومت بورزید، ما را بیشتر تخریب می کنید و به کابوس هایتان بیشتر تحقق می بخشید.

راه حل:

01 نبردهایتان را با دقت انتخاب کنید.در هر رابطه موقعیتها و زمان هایی وجود دارند که باید حدود و ثغوری را برای خود
تعریف کنید. پایتان را زمین بکوبید و مثلاً «نه» بگویید (اما نه در تمامی اوقات)به جای آن که به طور مستمر و مداوم در برابر تمامی درخواست ها و نیازهای نامزد/همسرتان از خود واکنش افراطی نشان دهید، مواقع و موقعیت هایی را انتخاب کنید که این نوع رفتار در آنها مناسب و منطقی باشد. ببینید کدام یک از مسائل و موضوعات برای شما مهمترند:وقت گذرانی با دوستانتان، تماشای تلویزیون، وقت آزاد در تنهایی بی آن که مزاحم تان شوند، عدم اجبار در برنامه ریزی برای تعطیلات آخر هفته و... و سپس بیاموزید که برای آنها با نامزد/همسرتان مذاکره کنید. نه اینکه به طور اتوماتیک در برابر حتی ساده ترین خواسته های او شورش کنید. در غیر این صورت رابطه یا ازدواج شما به میدان نبردی بدل می شود که مسلماً هر دو در آن مجروح و زخمی خواهید شد.
02 هرگاه در خود احساس سرکشی، طغیان و شورش می کنید، به خود یادآوری کنید که نیت نامزد/همسرتان این نیست که شما را کنترل کند و از شما یک پسربچه ی کوچک، مطیع و فرمانبردار بسازد، بلکه تلاش می کند با شما ارتباط برقرار سازد، مرتبط شود، افکار و احساساتش را بیان کند، نزدیکی و صمیمیت بیشتری ایجاد کند و تفاهم، هارمونی و هماهنگی بیشتری در زندگی تان بیافریند.
03 بر روی مسائل و موضوعات حل و فصل نشده ای که با مادرتان دارید کار کنید. آه، می دانم که این کار خیلی جالب و لذت بخش به نظر نمی رسد. اما چنانچه فکر می کنید که مسائل
ناتمام و احساسات حل و فصل نشده ای را با مادرتان دارید، ممکن است آنها را بر روی نامزد/همسر خود فرافکنی کنید.سعی کنید خود را از شرطی شدن های گذشته آزاد سازید.می توانید برای چند جلسه به یک مشاور یا روانکاو مراجعه کنید.به گروه درمانی های مردانه بپیوندید، با دیگر اعضای خانواده صحبت کنید.از هر چیز دیگری که بتواند به شما کمک کند از عکس العمل های خود چه درسطح درونی و چه در سطح بیرونی آگاه شوید و آنها را تعدیل سازید، استفاده کنید.

4-هرگز به او آسایش خاطر و آرامش خیال ندهید.

به شما می گوییم از این که اخیراً از ما راضی نبوده اید و نسبت به ما بی محبت و نامهربان شده اید و از ما کناره گیری می کنید،نگران هستیم.اما شما می گویید که خیالاتی شده ایم و این که بهتر است آرام بگیریم.شب به هنگام خواب به شما می گوییم که نگران سخنرانی بزرگی هستیم که فردا باید در محل کار خود بکنیم و از شما می خواهیم که پیش از خواب کمی ما را در آغوش بگیرید، اما شما معذب می شوید و می گویید که وقت ندارید و باید به برخی از E-mailهای خود پاسخ دهید و ما را در اتاق خواب تنها می گذارید.
واقعه ای تلخ از گذشته را به یاد می آوریم و احساساتی می شویم و گریه می کنیم. اما شما همان جا می نشینید، ما را نگاه می کنید و هیچ کاری نمی کنید یا چیزی نمی گویید تا ما را آرام کند.
چنانچه از زن ها بپرسید که در مواقع نگرانی و اضطراب چه کسی بهتر می تواند به آنها آرامش و احساس امنیت دهد، معمولاً پاسخ خواهند داد:دوست شان و نامزد/همسرشان را به این عنوان معرفی نخواهند کرد.
مردان عزیز: متأسفانه این موضوع حقیقت دارد که زن ها در این زمینه مهارت بیشتری از مردها دارند.هرگاه ما زن ها ناراحت یا نگران هستیم، دوست داریم که به گفته هایمان گوش داده شود، در آغوش مان بگیرند، آراممان کنند و به ما اطمینان دهند که همه چیز خوب و رو به راه خواهد شد. اما مردها به جای اینها اغلب ما را نصیحت می کنند و راه حل و دستورالعمل ارائه می دهند. یا این که پس می نشینند یا به ما پشت می کنند و تنهایمان می گذارند یا بدتر از همه این که به ما انگ حماقت می زنند که چرا اصلاً ناراحت شده ایم!
هرگاه ما زن ها ترسیده باشیم یا احساس ناامنی کنیم، به طرزی غریزی تقاضای کمک می کنیم و امیدواریم که آرامشی بیابیم تا در سایه ی آن نگرانی هایمان تسکین بیابد.بنابراین چنانچه به جای تسلی و آرامش، با سردی، بی تفاوتی یا سرزنش و انتقاد رو به رو شویم، سطح نگرانی و ناامنی ما افزایش می یابد و احساسات مان از آنچه بود نیز بدتر خواهد شد.بدین معنا که اگر در ابتدا کمی ناراحت بودیم، این بار به راستی ناراحت و عصبانی می شویم. نه برای آنچه از ابتدا ما را ناراحت کرده بود، بلکه به جهت واکنش شما!
متأسفانه این الگو در بسیاری از روابط صمیمی رواج دارد. دقیقاً در همان لحظه که زن به آسایش خاطر و آرامش خیال از جانب مرد زندگی اش نیاز دارد، نامزد/همسرش که به طور معمولی مردی مهربان و با احساس است به یک باره یخ می زند و نقطه ی مقابل آنچه از او خواسته شده بود، از سر می زند بدین معنا که چنانچه از او خواسته شده بود تا نزدیکتر شود، از او دور می شود، چنانچه از او خواسته شده بود تا حرفهای امیدوار کننده بزند، ساکت می شود. چنانچه از او خواسته شده بود بگوید همه چیز درست خواهد شد، ناراحتی و معذب شدن واضح و عیان او برعکس این پیام را به زن می دهد که همه چیز همین الآن هم خرابتر شده است.
چرا مردها به سختی می توانند به زن ها آرامش خیال و آسودگی خاطر بدهند. چند دلیل در این رابطه وجود دارد:
01 مردها احساس اجبار و الزام می کنند که مشکل را حل کنند و هنگامی که نمی توانند ناراحت و سرخورده می شوند و احساس شکست می کنند.
آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا مرد زندگی تان به هنگام نگرانی شما از مسئله یا مشکلی بازپرس و تحلیل گر می شود، سؤالات بسیاری از شما می پرسد، راه حلها و توصیه های بسیاری ارائه می دهد و حتی هنگامی که احساس می کند به تلاشهای او پاسخ مثبت نمی دهید، از دست شما عصبانی می شود؟ این به آن دلیل است که مردها راه حل مدار هستند.آنها طوری بار آمده اند که احساس مسئولیت می کنند که کارها را درست کنند و برای مشکلات راه حل بیابند.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

بیشتر مردها اغلب درخواست زن مبنی بر تسلی خاطر و آرامش خیال را با اجبار برای حل و فصل مشکلات اشتباه می گیرند.
بنابراین هرگاه ناراحت باشید نامزد/همسرتان احساس می کند باید راه حلی پیدا کند.لذا فکر و ذهن او به حالت «راه حل یابی»تغییر وضعیت می دهد. البته هنگامی که ما زن ها ترسیده ایم یا احساس ناامنی می کنیم، این دل و جان مرد زندگیمان است که به آن نیاز داریم،نه عقل و فکر او. آنچه حالمان را خوب می کند و احساس بهتری به ما می دهد، ممکن است منطقی به نظر نرسد، اما به هرحال مؤثر است:در آغوش گرفته شدن، بوسه و شنیدن اینکه: «عزیزم، درک می کنم چه می گویی، متأسفم که چنین احساسات بدی را تجربه می کنی.»یا:«الآن چه خواسته ای از من داری؟» مردان عزیز: می دانم ممکن است به راحتی باور نکنید.احتمالاً خواهید پرسید: «منظورتان این است که چنانچه فقط او را در آغوش بگیرم و حرف های آرامش بخش بزنم، عملاً احساسات او بهتر خواهند شد، حتی هنگامی که مشکل او را حل نکرده باشم!؟»پاسخ این است که:«بله» شاید مفید باشد، از خود بپرسید. چنانچه دختر کوچک شش ساله تان ترسیده باشد، چگونه او را آرام می کردید؟ آیا غیر از این است که او را در بغل می گرفتید؟ نوازش می دادید و به او عشق می ورزیدید؟ عشق شما به سراسر وجود او رخنه می کرد و چنان احساس آرامشی می کرد که نظیر آن از هیچ واژه یا عبارتی ساخته نبود.خب، درست به طرز مشابهی در یک یک تمامی زن هاـ حتی قویترین، مستقل ترین و به ظاهر آسیب ناپذیرترین ماـ نیز دختر بچه های کوچکی وجود دارد که گاهی اوقات می ترسند. چه بدانیم چه ندانیم آنچه به راستی در این لحظات احتیاج داریم همان چیزی است که تمامی دختربچه ها به آن نیاز دارند. بازوانی قوی و امن که ما را در آغوش بگیرند و به ما احساس امنیت بدهند به ما بگویند که تنها نیستیم.
مردان عزیز:گاهی اوقات هنگامی که در حل مشکلات یا برطرف کردن درد و رنج زنی که به او عشق می ورزید احساس ضعف و ناتوانی می کنید و عصبانی می شوید، از بیرون چنین دیده می شود که این عصبانیت ظاهراً متوجه نامزد/همسرتان می باشد.این عکس العمل شما ما زن ها را به راستی گیج و سردرگم می کند. از خود می پرسم: «این من هستم که ناراحت هستم.پس چرا او از دست من عصبانی می شود؟» البته این ما نیستیم که شما ازدستش عصبانی هستید، شما از خودتان عصبانی هستید که چرا نتوانسته اید از او حمایت کنید یا چرا در نجات او شکست خورده اید.اگر از آنچه در درون تان می گذرد آگاهی نداشته باشید، این امکان وجود دارد که عصبانی تان به بیرون «چکه» کند و شما را تحریک پذیر، سرزنش گر، انتقاد کننده کند. این اتفاق بدترین احساسات را در ما زنده می کند. یعنی احساس می کنیم کسی که در وقت تنگی و آسیب پذیری خود به او رو کرده و پناه برده بودیم به ما پشت کرده و ما را تنها گذاشته است.
2-مردها به طرزی ناخودآگاه احساس گناه می کنند که مسئول درد و رنج نامزد/همسرشان هستند.لذا از دست او عصبانی می شوند.
سالها طول کشید تا من این دینامیسم را درک کنم، اما به مجرد آن که نسبت به آن آگاهی یافتم، توانستم علت و دلیل واکنش مردها را دریابم.برای نمونه زنی به شوهرش می گوید که یکی از رفتارهای شوهرش او را ناراحت کرده است یا به دلایل دیگری که ممکن است ربطی هم به او نداشته باشد، ناراحت است و به اندکی آسایش خاطر از جانب او نیازمند است.اما مرد به جای دلگرمی دادن به او یا معذرت خواستن از او عملاً از دست همسرش عصبانی شده است و او را متهم می کند که زیادی احساساتی، محتاج، نق نقو یا... است. در اینجا چه اتفاقی می افتد؟ احتمالاً مرد در اینحا احساس گناه می کند که همسرش را ناراحت کرده است یا احساس حقارت می کند که همسرش رفتاری از او را به رخش کشیده است که خودش نیز نسبت به آن کوچکترین آگاهی ای نداشته است و به جای آن که به خود اعتراف کند که از دست خودش ناراحت است همسرش سرزنش می کند که چرا چنین احساسی به او داده است.
مردان عزیز:هنگامی که به شما می گوییم از چیزی ترسیده یا ناراحت هستیم و شما عصبانی می شوید، وضعیت را ازآنچه هست بیست برابر بدتر می کنید.حقیقت آن است که در این مواقع ما نمی خواهیم شما را سرزنش کنیم یا از شما انتقادکنیم.بلکه تنها می خواهیم احساس امنیت و محبوب بودن بکنیم. به همین دلیل به کمک و آسایش خاطر از جانب شما احتیاج داریم.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

مردها اغلب درخواست زن ها مبتنی بر آسایش خاطر، احساس امنیت و عشق را با سرزنش و انتقاد اشتباه می گیرند.

کدامیک از رفتار مردها زن ها را دیوانه می سازد.

*هنگامی که نگران یا ناراحت هستیم برای ما سخنرانی می کنید یا ما را پند و اندرز می دهید.در حالیکه تنها چیزی که در این اوقات بدان نیاز داریم درک و محبت است.
*هنگامی که از شما می خواهیم ما را آرام کنید و به ما آسایش خاطر بدهید، خلاف آن را انجام می دهید و بدتر آن که ازما دور می شوید.
*ناراحتی ما را عکس العمل افراطی تلقی می کنید و نیاز ما را به حمایت نادیده می گیرید.
*از ما به این جهت که ناراحت هستیم.ناراحت و عصبانی می شوید و بدین ترتیب ما را ناراحت تر و چه بسا عصبانی می کنید.
*ما را سرزنش می کنید و برچسب زیاده از حد ضعیف یا محتاج و وابسته بودن به ما می زنید، تنها به این دلیل که از شما تقاضای آسایش خاطر کرده بودیم.
*احساسات ما را بی اهمیت تلقی می کنید و آنها را جدی نمی گیرید.
*منطقی و تحلیل گر می شوید. در حالی که تنها چیزی که ما به آن نیاز داریم عشق، مهربانی و ملایمت است.
چرا و چگونه آسایش خاطر ندادن به زن ها بدترین احساسات را در آنها تولید می کند.
*در این اوقات احساس رهاشدگی و محبوب نبودن می کنیم، زیرا به نیاز ما به آسایش خاطر با سردی و بی تفاوتی پاسخ می دهید.
*می ترسیم و احساس ناامنی می کنیم، زیرا به ما آسایش خاطر نمی دهید.
*پرتوقع، نق نقو و مستأصل جلوه می کنیم، زیرا ما را وادار می کنید برای اندکی آرامش به شما التماس کنیم.
*عصبی، تحریک پذیر و زودرنج می شویم، زیرا نیازها و درخواستهای ما را درک نمی کنید.
*افسرده می شویم زیرا در کنار شما احساس امنیت نمی کنیم.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هرگاه به دنبال آرامش و آسایش خاطر به شما روی می آوریم و شما با سردی، بی تفاوتی، دوری یا عصبانیت به ما پاسخ می دهید، احساس می کنیم ناراحتی ما برای شما اهمیتی ندارد و شما دیگر دوستمان ندارید تا از ما حمایت کنید.
هر چه آسایش خاطر را از ما بیشتر دریغ کنید، ترس ما بیشتر می شود و در آن صورت نیاز ما به آسایش خاطر بیشتر می شود.

راه حل:

01 به خود یادآوری کنید که مجبور نیستید مارا نجات بدهید
یا مشکلات را حل کنید.ما تنها می خواهیم احساس کنیم که شما در کنار ما هستید و ما را تنها نمی گذارید. چنانچه ما را در آغوش بگیرید، ببوسید، و باما مهربان باشید (و نیز دیگر اشکال حمایت روحی و عاطفی)مرتکب هیچ اشتباهی نشده اید.چنانچه فکر می کنید برای حل مشکل ما راه حلی در اختیار دارید از ما بپرسید که آیا بدان نیازی داریم یا خیر.گاهی اوقات خواهیم دید که از توصیه ها، پیشنهادها و راه حلهای شما استقبال خواهیم کرد و گاهی اوقات نیز از این که نمی خواهیم با راه حل ومنطق یا مشکلاتمان مقابله کنیم، تعجب خواهید نمود.در این گونه اوقات تنها به شنونده بودن شما و حمایت روحی و عاطفی شما نیازمندیم.02 هرگاه از یک رفتار شما ناراحت شده ایم یا می گوییم که به آرامش و آسایش خاطر شما نیازمندیم، سعی کنید غرور خود را کنار بگذارید و به کمک ما بشتابید.تنها چیزی که دراین اوقات بدان نیاز داریم احساس مرتبط بودن و آرامش خیال است و هرگز نمی خواهیم شما را سرزنش کنیم یا گذشته ها را دوباره به میان بکشیم.
03به یاد داشته باشید:ارزشمندترین چیزی که در این اوقات برای ارائه به ما دارید عشق تان است نه راه حل و منطق تان.عشق و محبت شما این قدرت و توان را دارد که قلب ما را التیام بخشد و این با ارزش ترین از هر راه حل یا پیشنهادی است که در اختیار دارید.

زن عاقل خود را دیوانه نکنید! (2)

زن عاقل خود را دیوانه نکنید! (2)
نویسنده: باربارادی آنجلیس
آقایان مراقب باشید!زن عاقل خود را به یک دیوانه زنجیری بدل نکنید
5-با زن های دیگر گرم بگیرید.
باربارای عزیز:
نامزدم که سه سال است او را می شناسم این عادت بد را دارد که با زن های دیگر گرم می گیرد.این کار او مرا دیوانه ساخته است. او همیشه به زن های زل می زند. حتی گاهی اوقات در حضور من نیز به آنها چراغ سبز نشان می دهد. البته او همیشه این حقیقت را انکار می کند. هرگاه از این رفتار او شکایت می کنم و به اومی گویم که چقدر مرا ناراحت می کند و می رنجاند مرا متهم می کند که حسودی می کنم . احساس ناامنی دارم. مشکل اینجاست که رفتار او براستی احساس ناامنی هم درمن تولید می کند لذا نمی توانم از خودم دفاع کنم. فکر نمی کنم که او هرگز به من خیانت کند. پس چرا این رفتارش مرا اینقدر ناراحت می کند؟ لطفاً به من کمک کنید.
این تنها یکی از صدها نامه ای است که از زن هایی دریافت کرده ام که از این رفتار نامزد/همسرشان شکایت داشته اند.هرگاه این موضوع را در سمینارهایم پیش می کشم مردها اغلب می خندند. گویی می گویند:«اوه، آره می دانم زن ها همیشه از این موضوع شکایت دارند. اما در واقع زیادی خودشون را ناراحت می کنند.»خب، مردان عزیز! می خواهم به شما بگویم که اصلاً هم این طور نیست. این نوع سهل انگاری در قبال انرژی جنسی هر چند هم که از لحاظ اجتماعی کاملاً قابل قبول باشد یکی از مخرب ترین دشمنان در هر رابطه ی نزدیک و صمیمی است و حتی با اعتماد به نفس ترین، قویترین و مستقل ترین زن ها را نیز به لحاظ روحی از هم می پاشد.
صحبتی بامردها: پیش از آنکه برچسب انتقادگر به من بزنید، می خواهم به شما بگویم که درباره ی این موضوع با هزاران زن ومرد مختلف در سمینارهایم صحبت کرده ام و نحوه ی بیانم به گونه ای است که قبلاً هرگز نظیر آن را نشنیده اید. در اینجا موضوع اصلاً این نیست که درست یا غلط چیست، حق با کیست و اینکه چه کسی خوب و چه کسی بد است، بلکه صحبت در باره ی درک تأثیرات لاس زدن بر روی انرژی جنسی است که در هر رابطه ی صمیمی وجود دارد.لذا از شما خواهش می کنم با ذهنی باز گوش کنید و اجازه دهید برایتان توضیح دهم که چگونه ممکن است با دستهای خودتان بنای زندگی عشقی خود را فرو بریزید بی آن که خود نیز از آن باخبر باشید.

حساب بانکی انرژی جنسی


تصور کنید که هر زن ومردی یک حساب بانکی دارند که در آن میزان انرژی جنسی آنها که تشکیل شده است از مقادیر انرژی احساسی و رمانتیک، شهوت، شور و حرارت، عشق، نیاز جنسی و... ثبت شده است. درست همانگونه که آزاد هستید وحق انتخاب دارید که با موجودی حساب بانکی مالی خود هر کاری بکنید.مثلاً همه را خرج کنید، سرمایه گذاری کنید، ببخشید یا دور بریزید.می توانید انتخاب کنید که با موجودی انرژی حساب بانکی جنسی خود هر کاری بکنید.
هنگامی که مجرد هستید، مقدار کمی از این انرژی جنسی را بر روی یک رابطه ی رمانتیک به خصوص سرمایه گذاری می کنید و سپس منتظر می مانید تا ببینید که آیا بهره وری یا سودآوری لازم و کافی را دارد یا خیر. هنگامی که رابطه ای موفق نیست، مایه گذاشتن از انرژی جنسی، عاطفی و رمانتیک خود را متوقف می کنید.سپس این انرژی ها را پس می گیرد و مجدداً درحساب سپرده ی خود پس انداز می کنید و منتظر فرصت بعدی می مانید.درست همان گونه که همگی دوست داریم جایی سرمایه گذاری کنیم که سودهای کلان به جیب بزنیم،هنگامی که مجرد هستیم همواره دوست داریم برنده باشیم و روی کسی حساب باز کنیم که بتوانیم تمامی عشق، امیدها، رویاها و خلاصه تمامی پس اندازهای جنسی و عاطفی خود را بر روی او سرمایه گذاری کنیم.
هنگامی که عاشق می شوید، به طرزی جدی با کسی درگیر می شوید.نامزد می شوید یا با کسی ازدواج می کنید،گویی فرصتی را که همیشه می خواستید روی آن سرمایه گذاری کنید، پیدا کرده اید.سپس تعهد می دهید که خود را به طرزی انحصاری چه به لحاظ عاطفی و چه به لحاظ جنسی صرفاً روی آن شخص سرمایه گذاری کنید.به طوری که هیچ گونه سرمایه گذاری جانبی یا پروژه های کوتاه مدت دیگر را جایز نمی دانید!روز به روز، ماه به ماه و سال به سال نیز موجودی های بیشتری را مرتباً به حساب خود واریز می کنید (خواهش می کنیم نخندید!)این موجودیها از چه چیزهایی تشکیل شده اند؟ صمیمیت، ارتباط، محبت، علاقه و عشق.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هربار که با نامزد/همسرتان ارتباط احساسی برقرار می کنید، هر بار که مکنونات قلبی خود را با یکدیگر در میان می گذارید، هر مکالمه ای که با یکدیگر دارید، هر کلمه ی محبت آمیز یا عاشقانه ای که بر زبان می آورید، هرگونه ابراز احترام و تشکری که از یکدیگر دارید، هر لحظه از صمیمیتی که دارید، هر بوسه، هرآغوش و البته هر مهرورزی و همبستر شدن همه و همه سرمایه هایی هستند که به حساب مشترک خود با شخصی که دوستش دارید، واریز می کنید.
مردان عزیز: حال تصور کنید که متأهل هستید و با خوشبختی با همسرتان زندگی می کنید.مهندس معماری هستید و در شرکت بزرگی مشغول به کار هستید.زن زیبایی با شما همکار است که بیش از حد طبیعی باشما خوش رو، اجتماعی و خون گرم است. احساس می کنید کمی به او جذب شده اید. چرا که بالاخره او زنی زیباست و همواره احساس خوبی به شما می دهد. زیرا مدام از شما تعریف می کند و به شما لبخند می زند.لذا شما خود را متقاعد می سازید که هیچ گونه اشکال یا ضرری ندارد با او بیشتر صحبت کنید، به یکدیگر E-mail بفرستید و گاهی اوقات نیز با هم ناهار بخورید. خب. کسی از شما ایرادی نمی گیرد. زیرا بالاخره متأهل هستید و او فقط یک دوست است نه هیچ چیز دیگر. اینطور نیست؟ به رغم حسن نیت شما مراوده با این زن به هیچ وجه بی ضرر
نیست.چرا که هر بار با او صحبت می کنید، E-mail می فرستید، به او توجه ویژه می کنید و با او مراوده می کنید، در واقع مقادیری از موجودی حساب بانکی جنسی مشترک خود و همسرتان را برداشت می کنید و به حساب آن زن واریز می کنید! این به آن معنا است که عملاً موجودی و سرمایه ای را که منحصراً به رابطه ی صمیمی خود و حفظ و ارتقای آن اختصاص داده بودید، از حساب مشترک خود برداشت می کنید و به حساب زنی می ریزید که حتی او را خوب نیز نمی شناسید.
خب، خطر این کار در چیست؟
این کار به آن معنا است که از حساب همسرتان می دزدید و به حساب زن دیگری می ریزید.
می دانم که این قضاوتی است بسیار محکم و قاطع.اما می خواهم لحظه ای به آن فکر کنید.حتی هنگامی که مقادیری از افکار، تحسین و حتی بازی گوشی های خود را روی زن دیگری که حال چه آشکارا و چه پنهانی به شماعلاقه نشان می دهد در واقع موجودی و اعتباری را که متعلق به رابطه و ازدواج تان می باشد، برداشت کرده اید و آن را در جای دیگری که سود و بهره اش هرگز به حساب شما برگشت داده نمی شود، خرج کرده اید.
ممکن است بگویید:«دست نگه دار! من که هیچ کار اشتباه یا نامشروعی انجام نداده ام.من که با او همبستر نشده ام و حتی او را لمس هم نکرده ام. مکالمات ما همگی مؤدبانه هستند. چگونه می توانید بگویید که من از حساب همسرم دزدی کرده ام؟» خب، معتقدم که آن نوع از توجه
و انرژی مذکر و مردانه، که معطوف این زن می کنید و مراودات و تبادلاتی که با او دارید چنانچه برقرار باشد که ازدواج و رابطه تان هر لحظه مستحکم تر، صمیمی تر و با شور و حرارت تر شود باید تنها و تنها صرف ازدواج و همسرتان گردد نه کس دیگری.ممکن است درابتدا متوجه تأثیرات آن نباشید، اما هنگامی که بخش هایی از خود را برای زن دیگری صرف می کنید، به تدریج انرژی هایی را از حساب جنسی خود هرز می دهید و طولی نمی کشد که متوجه آثار و پیامدهای مخرب آن خواهید شد.بدین معنا که همسرتان از جذابیت کمتری برایتان برخوردار خواهد بود، احساس ارتباط و مرتبط بودن کمتری با او خواهید کرد، و احساس محدودیت بیشتری.یک روز صبح از خواب بیدارمی شوید و می بینید که جذابیت و ارتباط جنسی چندانی نسبت به همسرتان درخود احساس نمی کنید. شور و حرارت رابطه تان از بین رفته است.این در حالی است که ممکن است ندانید چرا، مگر تا وقتی که دیگر خیلی دیر شده است.
چنانچه کار و تجارتی داشتید و می خواستید فرد موفقی باشید و این موفقیت و اعتبار را برای همیشه برای خود حفظ کنید، آیا سرمایه های خود را در جای دیگری به خطر می انداختید؟ البته که نه.پس چرا باید موجودی انرژی های جنسی و عاطفی خود را از مهم ترین حساب شخصی خود که رابطه و ازدواج با زن زندگی تان است برداشت کنید و آن را در جای دیگری سرمایه گذاری کنید؟ واقعیت این است که هرگز این کار را نمی کنید مگر این که متوجه نباشید که چه می کنید.
مردان عزیز:منظور من نیز دقیقاً همین است. بیشتر مردها هرگزمتوجه این نوع پنهان و نامرئی از تبادل دائمی انرژی های قدرتمند جنسی و عاطفی نیستند که همیشه در پیرامون آن ها در جریان است، هرگز هیچ کس این آموزش ها را در کودکی یا نوجوانی به ما نداده است. لذا با خوش بینی و ساده لوحی تمام پا بر روی روابط می گذارید و به خود می گویید مادامی که باکسی همبستر نشده اید، به نامزد/همسرشان خیانت نکرده اید.این کُد اخلاقی خوبی است که هرگز به غیر از همسرتان با زن دیگری همبستر نشوید، اما باید بدانید که تأثیرات توجهات و انتخاب های شما به آنچه که به لحاظ فیزیکی و جسمانی (جنسی)مرتکب می شوید یا نمی شوید، محدود نمی شوند.

از کجا بدانید که آیا از حساب جنسی مشترک خود برداشت کرده اید یا نه.


گاهی اوقات هنگامی که مطالب فوق را با مردها در میان می گذارم می گویند: «بسیار خب، می فهمم چه می گویید.اما خب چاره چیست؟ انتظار دارید چه کار کنم؟ باید چشم بند به چشم بزنم؟ دنیا پر از زن های خوشگل و زیباست. آیا منظورتان این است که چنانچه حتی اگر به یکی از آنها هم نگاه کنم از حساب مشترکمان دزدی کرده ام؟ »نه، البته که نه. اما میان ملاحظه کردن یابه عبارتی «مشاهده کردن» با «دامن زدن» تفاوت بسیاری وجود دارد.
مشاهده و تشخیص زیبایی انسانی که از مقابل شما عبور می کند و لذت بردن از نقشی که زیبایی او در دنیا ایفا می کند یک چیز است و دامن زدن به انرژی جنسی که نسبت به او در خود احساس می کنید چیز دیگری است.این دو بسیار متفاوت هستند. هنگامی که مردی تنها این زیبایی را ملاحظه می کندـ درست به همان طریق که زیبایی غروب خورشید یا زیبایی ماشین گران قیمت را مشاهده می کندـ در واقع به زیبایی ها این جهان صحه گذاشته است. او این زیبایی را می پسندد و پیش خودش فکر می کند: «چه زیبا!»و سپس توجه و تمرکز خود را مجدداً معطوف کار قبلی خودش می کند.
اما هنگامی که یک مرد دامن می زند موضوع بسیار فرق می کند.دامن زدن با مشاهده کردن آغاز می شود، اما همان جا متوقف نمی شود. برای نمونه زن زیبایی را در یک رستوران بر سر میز می بینید، اما سپس میل شما پیش می رود و تصمیم می گیرید که با انرژی جنسی زن آن هم به طرزی جنسی شرکت کنید.حال با خیره شدن، زبان با گفته ها و کلام تان و یا فقط در ذهن و تخیل تان.
مردان عزیز:درست مانند این است که موقتاً تعهد جنسی خودتان را به نامزد/همسرشان فراموش می کنید و یک خوش گذرانی کوتاه ده ثانیه ای را با زنی دیگر از ذهن وتخیل خودتان می گذرانید.گویی لحظه ای از جلد خود خارج می شوید، بر سر میز او می پرید، کام می گیرید و سپس به جلد و کالبد خو باز می گردید.چنانچه نامزد/همسرشان آن جا کنارتان باشد، شمابا معصومیت تمام پاسخ می دهید که:«من جایی نرفته بودم. همین جا کنار تو نشسته ام.»
خب، حالا می دانید که شما فقط آن جا نشسته بودید، بلکه داشتید به انرژی جنسی خود دامن می زدید، بی آنکه خود نیز متوجه باشید. اما نامزد/همسرتان چنین احساس کرده بود که برای ده ثانیه یا بیشتر غیب تان زده است و آن جا در کنارش حضور نداشتید و همین طور نیز هست. ما زن ها در موازنه و بیلان موجودی و نیز برداشت های مختلف انرژی از حساب جنسی و عاطفی خود بسیار دقیق، حساس و باریک بین هستیم.حتی چنانچه مقادیر بسیار کمی برداشت کرده باشید، از چشم تیزبین زن ها پنهان نمی ماند. ممکن است از جزئیات آگاهی نداشته باشیم:بخصوص هنگامی که حضور نداریم.اما چنانچه از توجه و انرژی شما نسبت به ما حتی اندکی نیز کاسته شده باشد،گیرنده های مان آن را ثبت می کنند و هنگامی که بیلان انرژی جنسی و عاطفی موجود درحساب تنزل می کند احساس امنیت مان نیز سریعاً نزول می کند.
به همین دلیل است که اغلب زن ها ازگرم گرفتن ،چشم چرانی و دلبری کردن خوش شان نمی آید.(مگر اینکه خودشان هم از همان قماش باشند!)و به منظور محافظت ار روابط خود شدیداً از خود واکنش نشان نمی دهند وما زن ها به مجرد آن که مرد زندگی مان از حساب انرژی جنسی و عاطفی مشترک مان برداشت کند بنا بر غریزه متوجه می شویم (حتی مقادیر بسیار جزئی )و سپس به دنبال آن احساسات بسیار بدی به سراغ ما می آید.ناگهان احساس می کنیم که از سه نیاز اساسی و پنهان خود محروم مانده ایم :نیاز به احساس امنیت ،نیاز به مرتبط بودن و سرانجام نیاز به ارزشمند بودن.به دنبال آن خصوصیات
و رفتارهایی را از خود بروز می دهیم که مردها تحملش را هم ندارند و از آن بیزارند.البته، این تنها موجب می شود که از جذابیت ما نیز برای نامزد/همسرمان کاسته شود.که این نیز به نوبه ی خود زن های دیگر را جذاب تر و خواستنی تر می سازد و بدین ترتیب چرخه ی معیوب تولید می شود.
هیچ کس مرا به عنوان یک فرد محافظه کار نمی شناسد؛ در هیچ زمینه ای همواره در تمامی زندگانی ام آزادانه اندیشیده ام.لذا ممکن است کمی عجیب تر به نظر برسد که چرا و چگونه در قبال این مسئله موضعی چنان سخت و محکم و انعطاف ناپذیر اتخاذ کرده ام.موضع من در عین حال برخاسته از هیچ تفکر اخلاقی یا مذهبی نیست.بلکه برخاسته از مشاهدات و تجربیاتی است که از آثار مخرب این گونه سهل انگاری ها و مسامحه کاری ها بر روی روابط صمیمی داشته ام.سهل انگاری در قبال سهیم شدن انرژی جنسی با دیگران همواره تأثیرات بسیار مخربی را بر روی روابط صمیمی بخصوص ازدواج داشته است.موفقیت در ازدواج و روابط صمیمی به خودی خود به اندازه ی کافی سخت و دشوار است که نیازی نباشد این معضل را نیز بر آن اضافه کنیم!

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


هنگامی که انرژی عاطفی و جنسی خود را در جایی غیر از رابطه صمیمی یا ازدواج خود سرمایه گذاری و مصرف می کنید، ما زن ها را بسیار فراتر از آنچه بتوانید تصورش را هم بکنید، می رنجانید.نهایتاً این هرز رفتن انرژی، رابطه را از منابع ارزشمند و حیاتی خود محروم می سازد.

راه حل:


01 هنگامی که احساس می کنید وسوسه شده اید مقادیری حتی جزئی از حساب عاطفی و احساسی خود برداشت کنید، از خود بپرسید:از انجام این کار چه هدف یا مقصودی دارم؟ می خواهم به چه چیزی برسم؟ سپس تعهد خود به نامزد/همسرتان را مجدداً به یاد آورید و از برداشت از حساب تان منصرف شوید.سپس معادل همان میزان را به حساب مشترک با نامزد/همسرتان ـ آن هم با عشق ورزیدن به او به هرطریق ـ واریز کنید.
02 هنگامی که زنی زیبا و جذاب را مشاهده کردید به او به عنوان چیزی که می خواهید مال شما باشد نگاه نکنید.بلکه به چشم یک شاهکار هنری زیبا به او نگاه کنید و زیبایی اش را تحسین کنید و تنها چشم بیندازید اما دل مبازید. به تخریب بنیاد زندگی تان دامن نزنید.تنها نگاه کنید.خیره نشوید.سپس در همان لحظه زن زیبای خود یا زیبایی های دیگر او را به یاد آورید و به خود بگویید که چقدر خوشبخت و خوش اقبال بوده اید که عشق او را برای خود دارید و از آن خود کرده اید.
حال به شش مورد باقی مانده خواهیم پرداخت.لازم به تذکر است که این شش مورد را اندکی خلاصه تر از پنج مورد قبلی به بحث و بررسی خواهیم گذاشت.

6-از او فاصله بگیرید


و اینک سریع ترین و مؤثرترین روش برای تبدیل زنی که دوستش دارید به زنی محتاج، وابسته، نق نقو و فاقد هرگونه احساس امنیت:
پس بنشینید و از او فاصله بگیرید.با او صحبتنکنید. افکار و احساساتتان را با او درمیان نگذارید و به سؤالات او درباره ی این که چه چیزی شمارا ناراحت کرده است پاسخ ندهید.سپس مشاهده کنید که چگونه قوی ترین، مستقل ترین، با اعتماد به نفس ترین و خوش اخلاق ترین زن ها که از مؤانست و معاشرت شان لذت می بردید، چگونه در برابر دیدگانتان در کسری از ثانیه به زنی پارانویید، عصبی، مضطرب، هراسان و مستأصل بدل خواهد شد.به یاد داشته باشید، زن ها نیاز دارند احساس امنیت کنند، مرتبط باشند و به آنها ارزش و احترام گذاشته شود.لذا هنگامی که خاموش می شوید و از آن ها فاصله می گیرید و سکوت اختیار می کنید بدترین احساسات را در او زنده می کنید.او را می ترسانید، احساس انزوا و مرتبط نبودن به او می دهید و موجب می شوید احساس بی اهمیت بودن کند.
برخی از مردها اسم این روش را «روندادن» و «گربه را دم حجله کشتن!» می نامند اما من آن را بی فکری و بی ملاحظگی و بی احساسی می نامم.گویی به یک باره رابطه را بی خبر ترک گفته باشید.ما به دنبال شما می گردیم اما هیچ کجا پیدایتان نمی کنیم.شما را می بینیم.شاید حتی شما را لمس هم بکنیم اما شما را احساس نمی کنیم چرا که به لحاظ احساسی و عاطفی ناپدید شده اید.
گاهی اوقات مردها حتی متوجه نیستید که از نامزد/همسرشان فاصله گرفته اند.و واقعاً آن را از روی عمد انجام نمی دهند.مردها معمولاً به دلایل متعددی بر پیرامون خود دیوارها و موانع احساسی بر می افرازند و از زنی که دوستش دارند فاصله می گیرند:ازمقاومت در مقابل صمیمیت، ترس از صدمه دیدن،و...گرفته تا مسائل و موضوعات حل و فصل نشده و ناتمام کودکی.مردان عزیز:ما زن ها می توانیم درک کنیم که ممکن است شما به این صفت عادت کرده باشید و حتی بدون آن که متوجه باشید از ما فاصله بگیرید و نسبت به ما سرد شوید. به همین دلیل است که سعی می کنیم به شما نزدیک شویم. قدم پیش بگذاریم و فضای خالی را به سوی شما پل بزنیم.این را نیز می دانیم که هرچه مدت طولانی تری را خاموش و یخ بسته بمانید،حال ما نیز بدتر می شود.
به یاد داشته باشید که هزگز نتیجه ی خوب یا مثبتی از بسته شدن و خاموش شدن نسبت به نامزد/همسرتان تولید نمی شود، زیرا تمامی مسائل و موضوعات حل و فصل نشده ای که زنی نسبت به احساسات رهاشدگی دارد مجدداً سر باز می کنند.تخم بی اعتمادی در دل او کاشته می شود،بطوری که هرگز مجدداً نمی تواند همچون گذشته احساس آرامش و امنیت بکند.سپس شما نیز به نوبه ی خود نسبت به ما سردتر شده از ما بیشتر فاصله خواهید گرفت. نهایتاً چنانچه این سیکل معیوب به اندازه ی کافی ادامه داشته باشد، ما نیز ناپدید خواهیم شد.طوری که هم ما و هم رابطه با ما را از دست خواهید داد.

راه حل:


هنگامی که احساس می کنید خاموش شده و از ما فاصله گرفته اید، سعی کنید به طریقی مجدداً برگردید.به خود دروغ نگویید و وانمود نکنید که این فاصله گرفتن ها و دورشدن ها بی ضرر است.زیرا اصلاً این طور نیست.ما می دانیم که شما ما را رها کرده اید و از شما می رنجیم.چنانچه مشکلی وجود دارد درباره ی آن با ما حرف بزنید.اما هرگز خود را کرخت و سرد نکنید و ما را به جهت آن ترک نکنید.

7-از او انتقاد کنید.


چرا برخی از مردها مدام از نامزد/همسر خود انتقاد می کنند؟ آیا آنان به راستی چنین فکر می کنند که چنانچه مدام با قضاوت ها و محاکمه هایشان به ما حمله کنند ما تغییرخواهیم کرد و بهتر خواهیم شد؟ آیا چنانچه به طور مداوم و مستمر اشتباهات مان را توی سرمان بزنند از ما زن بهتری خواهند ساخت؟ آیا آن ها به دلایلی احساس می کنند که عشق توأم با سخت گیری و خشونت سرانجام ما را سر عقل می آورد و اصلاح خواهد کرد؟ آیا آنان به راستی فکر می کنند که چنانچه ما را به دلیل وزن زیادمان، لباس پوشیدمان، خانه داری مان، دوست هایمان، آشپزی مان، کتاب هایی که می خوانیم و...سرزنش و
تحقیر کنند به ما انگیزه ی تغییر خواهند داد؟
اما چنانچه شما مردی سخت گیر، سرزنش گر و انتقادگر هستید (که البته خودتان می دانید هستید یا نیستید.)پس، از روزی بترسید که زن زندگی خود را دیوانه سازید!هرچه بیشتر اشتباهات مان را به به رخ مان بکشید، اعتماد به نفس ما را کاهش می دهید و عملکردمان را ضعیف تر خواهید ساخت.هرچه بیشتر از قیافه، ظاهر یا سر و وضع مان انتقاد کنید احساس بدتری نسبت به خود خواهیم داشت و کمتر برای بهبود شرایط فیزیکی و زیبایی ظاهری خود کار و تلاش خواهیم کرد به تدریج انتقاد همیشگی و مستمر شما باقیمانده ی اعتماد به نفس و خودباوری ما را نیز تخریب خواهد کرد به طوری که در همه جا تشنه ی کوچکترین تأیید شما یا دیگران باشیم. مشمئز کننده است، اینطور نیست؟ خب، هنگامی که مدام نقش منتقد و نقاد را بازی می کنید نتیجه ای جز این نیز انتظارتان را نخواهد کشید.
هنگامی که زنی در ترس دائمی از انتقادهای گزنده نامزد/همسرش زندگی می کند، به طرزی مزمن عصبی می شود و هرگونه احساس امنیت در زندگی را از دست می دهد.زیر پایش خالی می شودو احساس می کند که همه جا باید پاورچین پاورچین راه برود.
انسان های انتقادگر خود در کودکی مورد انتقاد و سرزنش زیادی بوده اند. به آنان گفته شده است که این انتقادهای گزنده و نیشدار که ازآن ها می شود فقط برای «خوبی خودشان» است.ممکن است آنان به طرزی ناخودآگاه این را به راستی باور داشته باشند و لذا بی آنکه متوجه باشند یا قصد بدی داشته باشند برای اصلاح دیگران مدام از آن ها انتقاد کنند. اما هرگز هیچ گونه رشدی تحت شرایط ترس و ارعاب امکان پذیر نخواهد بود. تنها از طریق عشق است که احساس امنیت لازم جهت تغییر، شکوفایی و درخشیدن تولید می شود.

راه حل:


هنگامی که احساس می کنید می خواهید از نامزد/همسر خود انتقاد کنید از خود بپرسید:«هدفم از این که می خواهم همین الآن این انتقادها را با او در میان بگذارم، چیست؟»آیا قصد و نیت تان این است که اشتباهی را تصحیح یا مشکلی از رابطه تان را حل کنید.یا نیازی از نیازها و خواسته های خودتان را مطالبه کنید یا نامزد/همسرتان در خواست تغییر رفتار نمایید؟ مبادا صرفاً می خواهید خشم یا انزجار خودتان را روی او خالی کنید؟ چنانچه سعی دارید داده هایی را در اختیار او بگذارید یا احساسات خود را ابراز کنید، شاید راه بهتری برای آن وجود داشته باشد که کمتر و توأم با سرزنش منتقدانه باشد.

8-ناواضح و دوپهلو صحبت کنید.


و اینک روشی برای تبدیل من از زنی صبور و آرام به زنی عصبی، تحریک پذیر و انفجاری؛پاسخ مشخص، صریح و واضحی به من ندهید، از برنامه ریزی سرباز بزنید.بر سر هیچ یک از قول ها و توافق های مان نایستید، همه چیز را «پا در هوا»بگذارید و رها کنید و به سؤالات و پرسش های من با ابهام پاسخ دهید.بطوری که دست آخر هم چیزی از جواب های دوپهلو یا چند پهلوی شما دستگیرم نشود!
این فرمولی است جادویی برای دیوانه کردن من و البته بیشتر زن های دیگر. متأسفانه این روش یکی از مورد علاقه ترین روش های ارتباط برقرار کردن درمردهاست.بسیاری از شما مردها در مبهم بودن و فاش نکردن افکار و احساسات خود، برنامه ها و تدارکات خود و زمان اجرای آن ها تخصص ویژه دارید.هرچه بیشتر از مشخص و واضح و صریح صحبت کردن سرباز بزنید، حال ما را بدتر می کنید.

9-فراموشکار باشید و کارها را به تأخیر بیاندازید


«گفتم لوله کش خبر می کنم؟ آه، احتمالاً فراموش کردم این کار روبکنم.»
«مهمونی پدرو مادرت این هفته است؟ فکر کردم یه وقتی توی ماه بعده.»
«ببین، درسته گفتم یه وقتی حتماً با جان درباره ی نمره هاش صحبت می کنم!اما نمی خوام همین الان«این کار رو بکنم.»
«یادم می یاد چند ماه پیش درباره احساسات تو در این باره یه صحبت هایی کردیم، اما دقیقاً یادم نمی یاد چه چیزهایی گفتیم.»
این جملات همان هایی هستند که زن ها را دیوانه می کند.مطمئنم تمام زن ها جملاتی شبیه به این را حتماً در روابط خود بارها و بارها شنیده اند. در اوقاتی که مردها کاری یا قراری را که قولش را داده بودند، فراموش می کنند یا کاری را که گفته بودند حتماً انجام می دهند به تعویق می اندازند، یا فراموش می کنند درباره ی چیزی که ما را ناراحت کرده است با ما صحبت کنند.
مردان عزیز:می دانید چه چیزی ما را به راستی ناراحت و عصبانی می کند؟ اینکه مثلاً چنانچه رئیس تان از شما خواسته بود که ظهر در وقت مشخصی در دفتر او حاضر شوید،حتماً این کار را می کنید، هرگز اتفاق نمی افتد که فردا به دفتر او بروید و به او بگویید که "اُه، راستی قرار بود که من به دفتر شما بیایم؟ احتمالاً فراموش کرده ام."این را هم می دانیم که مثلاً اگر به ورزش علاقه مند هستید و برای تماشای مسابقه ی نهایی بلیط گرفته اید، هرگز تاریخ آن را فراموش نمی کنید.مثلاً به دوستان خود نمی گویید که: «مسابقه این هفته بود؟ فکر می کردم ماه بعده!»این را هم مطمئن هستیم که مثلاً چنانچه قرار بود یک سرمایه گذار یک میلیون دلار به شما وام بدهد و از شما می خواست که یک گزارش کار یک صفحه ای از اهداف شغلی خودتان را برای او بنویسید، هرگز به او نمی گفتید:«ببین، حتماً این کارو می کنم، اما نه این هفته!»ولی متأسفانه این دقیقاً همان کاری است که با زن زندگی تان می کنید.
در این اوقات چه احساسی به زن ها دست می دهد؟ این احساس که برای شما مهم نیستیم و چنانچه کارها را مدام تعقیب و پی گیری نکنیم، شما هرگز آن ها را انجام نخواهید داد.این احساس که خواسته ها و احساسات ما هیچ یک از اولویت های شما نیستند، اینکه به گفته ها و نیازهای ما توجهی ندارید و سرانجام این که اصلاً نه به ما اهمیتی می دهید و نه به رابطه مان.
تمامی این ها، احساسات بسیار بدی را در ما تولید می کنند. هنگامی که فراموش کار و غیر قابل اعتماد ظاهر می شوید، ما زن ها تهاجمی تر، خصمانه تر، زورگوتر و نق نقوتر می شویم و بیشتر به گونه ای با شما رفتار می کنیم که گویی شما پسربچه ای هستید و ما مادرتان.همچنین از این نیز می ترسیم که نتوانیم روی شما حساب کنیم لذا احساس ناامنی می کنیم و عصبی می شویم.زیرا می دانیم هیچ گاه نمی توانیم آرامش خیال داشته باشیم و مطمئن باشیم که شما حتماً کارها را انجام خواهید داد. البته هر چه زن این قبیل احساسات و خصوصیات را بیشتر از خود نشان دهد، مرد را بیشتر نسبت به خود سرد خواهد کرد و هر چه مرد نسبت به همسرش سردتر شود، کمتر احساس مسئولیت می کند و بیشتر کارها را به تعویق خواهد انداخت.هرچه کارها بیشتر به تعویق بیافتند، احساس ناامنی زن بیشتر می شود و این سیکل معیوبی است که ایجاد شده است.

راه حل:


مردان عزیز:لطفاً هیچ وقت پشت مارا خالی نکنید. چنانچه دوست ندارید محبور باشید مدام به نامزد/همسرتان همه چیز را گزارش بدهید و احساس می کنید که می خواهید به این دلیل در برابر او شورش کنید، یا صرفاً چیزهایی که برای زن ها مهم هستند برای شما مهم نیستند و به همین دلیل آن ها را نادیده می گیرید یا اینکه فقط تنبلی می کنید و می دانید که سرانجام ما به شما یادآوری خواهیم کرد یا به هردلیل دیگر، اما بدانید که نتیجه همواره یک چیز است: اینکه ما احساس می کنیم مادرتان هستیم همان افسرمافوق شما که باید مدام کارهای تان را زیر نظر بگیریم. نه تنها شما از این رفتار خوش تان نمی آید، بلکه خودمان نیز از آن بیزاریم.
لطفاً قول ها، قرارها، مکالمات و برنامه ریزی های تان را جدی بگیرید. ما آن ها را جدی می گیرم پس شما نیز باید آن ها را جدی بگیرید.به یاد داشته باشید زن ها همواره تمامی جزئیات را در یاد دارند.چنانچه سه هفته پیش چیزی را گفته باشید، باورکنید که ما زن ها همچنان آن را به یاد داریم. حتی اگر چنین ادعا کنید که حادثه یا رویدادی آن را از حافظه شما پاک کرده است.هنگامی که تعهدات خود را در برابر ما همواره به یاد دارید و به آن ها عمل می کنید احساس محبوب بودن، ارزشمند بودن و محترم بودن می کنیم و متقابلاً عشق، ارزش و احترام بیشتری را نیز برای شما قائل خواهیم بود.

10-به او بی توجهی نشان دهید


برای یک زن بسیار مهم است احساس ارزشمند بودن بکند؟ هرگاه به ما زن ها بی توجه هستید بدترین احساسات را در او زنده می کنید. هرگاه به زندگی و نگرانی ما بی تفاوت هستید، از ما نمی پرسید که چه نیازهایی داریم یا متوجه ناراحتی و نگرانی ما نمی شوید و نمی بینید که مثلاً، تنها، خسته، تکیده، بی رمق هستیم یا احساس مطلوب نبودن می کنیم.حس می کنیم نامرئی هستیم، وجود نداریم یا از کوچکترین اهمیتی برای شما برخوردار نیستیم.

11-از افکار واحساسات خود چیزی به او نگویید.


آقایان عزیز: برای زن ها بسیار بسیار مهم است از دنیای درونی شما، افکار، احساسات و فرآیندهای درونی شما در رابطه با زنی که دوستش دارید باخبر باشند.هنگامی که ما را راه نمی دهید، احساس محترم بودن، ارزشمند بودن و مورد اعتماد بودن نمی کنیم.بلکه در عوض وحشت زده می شویم و می ترسیم که مگر چه اتفاقی افتاده است؟ و نگران می شویم که مبادا چیزهایی را از ما مخفی نگه می دارید.نتیجتاً به طرزی شما را زیر فشار می گذاریم.یافته های درونی خود را بیرون بریزید و گرنه از شما تحقیق و بازجویی خواهیم کرد تا نهایتاً بفهمیم که از چه چیزی ناراحت هستید. البته می دانم هیچ یک از این رفتارها برای شما چندان خوش آیند، جالب یا هیجان انگیز نیستند.
نقطه مقابل این که یازده مورد که بدترین احساسات را در زن ها تولید می کنند، چیست؟ متضاد یا به عبارتی نقطه مقابل هر آنچه تا به حال درباره آن صحبت کردیم. مردان عزیز:چنانچه علاقه مندید که امیدوارم تا حالا علاقه مند شده باشید!؟ در زیر لیستی آورده ام که در آن کارهایی را که باید انجام دهید تا نامزد/همسر خود را خوشحال کنید، ذکر کرده ام.
می دانم بسیاری از زن ها این لیست را کپی خواهند کرد و آن را در جایی که شوهرشان هر روز بتواند آن را ببیندـ مثلاً روی یخچال ـ قرار خواهند داد. بسیاری از دختران آن را به نامزد خود E-mail خواهند زد یا خلاقیت های دیگری به خرج خواهند داد تا مرد زندگی شان حتماً آن را بیشتر ببیند. مردان عزیز:لطفاً هرآنچه را که تا به حال آموخته اید، به یاد داشته باشید تا هرگاه نامزد/همسرتان آشکارا از چنین تاکتیک های استفاده کرد از دست او ناراحت یا عصبانی نشوید و از خود واکنش تندی نشان ندهید.زیرا ما فقط سعی داریم متعهد،دوستار و عاشق شما باشیم و از خود ابتکار نشان دهیم! به دلیل آن که احساس کرده ایم احتمالاً به یادآوری نیاز دارید تا مبادا آموزه های تان را از یاد ببرید...!

چگونه بهترین احساسات را در زن ها تولید کنید


1-با ما صحبت کنید
2-به ما گوش کنید و به نیازهای ما اهمیت بدهید.
3-در مقابل ما شورش نکنید، با ما همکاری و تشریک مساعی کنید.
4-به ما اطمینان خاطر و آسایش خیال بدهید.
5-انرژی های احساسی، رمانتیک و نیز جنسی خود را تنها و تنها بر روی ما سرمایه گذاری کنید.
6-با ما مرتبط بمانید، خاموش نشوید و از ما فاصله نگیرید.
7-از ما تعریف، تحسین و تشکر کنید.
8-به طرزی مشخص، واضح و گویا با ما ارتباط برقرار کنید.
9-وقت شناس باشید و همیشه بر سر قول و قرارهای خود بایستید.
10-به ما توجه کنید.
11-رازهای درون، افکار و احساسات تان را با ما در میان بگذارید.

چگونه همه جا معشوق مطلوبی باشیم؟

چگونه همه جا معشوق مطلوبی باشیم؟
نویسنده :باربارادی آنجلیس
توصیه ای به آقایان برای اینکه در خارج اتاق خواب هم معشوقی مطلوب باشند.
دکتر باربارادی آنجلیس نویسنده کتاب رازهایی درباره زنان می نویسد:
سال ها پیش همراه همسرم به سفر رفتیم و در هتلی رویایی واقع در بیرون شهر اتاق گرفتیم. به دور از کارو مسئولیت های شغلی، فشارهای روزمره زندگی و... بسیار احساس خوبی داشتیم. می توانستیم در چنین نقطه ی زیبایی با یکدیگر کاملاً تنها و آزاد باشیم. صبح جمعه که از خواب بیدار شدم بسیار احساس طراوت، شادابی، خوشحالی و سرزندگی می کردم. صبحانه را به همراه دیگر میهمانان در تراس زیبایی که رو به کوه ها بود، صرف کردیم و سپس تصمیم گرفتیم برای قدم زدن به زمین های دور و اطرف برویم.
همین که رستوران هتل را ترک کردیم و در حالی که دست های یکدیگر را گرفته بویدم و از جاده ای که از هتل دور می شد قدم زنان سرازیر شدیم.زنی را دیدم که به طرف ما می آمد.همین که مرا دید لبخند بزرگی بر روی چهره اش نقش بست.حدود پنجاه سال سن داشت و مطمئن شدم که یکی از کارکنان هتل بود، زیرا دستانش پر از حوله بود.حیران بودم که چرا به من لبخند می زند. من نیز به او لبخند زدم. همین که از کنار ما گذشت لحظه ای ایستاد، به من چشمکی زد. و گفت: «عزیزم، عشق چقدربه تو میاد.»سپس به راه خود ادامه داد.
احساسی را که پس از شنیدن این جمله به من دست داد حتی تا امروز از یاد نبرده ام.گویی کسی یکی از عمیق ترین حقایق دل و جان مرا به کلمه کشیده بود. این زن که تا آن روز هرگز قبلاً او را ندیده بودم، به من نگاه کرده بود و توانسته بود ببیند که قلبم خوشحال و سرشار از عشق و احساس محبوبیت بود و البته هم درست می گفت: «عشق چقدر به تو میاد.» عشق مرا درخشنده و براق کرده بود. عشق موجب شده بود مرا با اصلی ترین جوهره ی وجودم مرتبط کند. او از قدرت اعجازگونه عشق خبر داشت و آن را می شناخت. زیرا خود یک زن بود و تأثیری را که عشق بر چهره و قیافه ی یک زن داشت، درک می کرد.
هیچ گونه آرایش، لباس گرانقیمت، جواهرات پرزرق و برق، هرگز زیبایی و تلألویی را که عشق در زن رقم می زند نمی توان برای او به همراه بیاورد. به علاوه هیچ یک از این چیزها نیز قادر نیستند تا غم، اندوه، تنهایی و خلأیی را بپوشاند که زنی از ناحیه ی مرد زندگی اش احساس عدم محبوبیت نماید. هنگامی که ما زن ها خود را در آینه می نگریم می توانیم بگوییم که در قلب خود چه احساسی را تجربه می کنیم. چهره ی ما و چشمان مان با ما صحبت می کنند که هرگز نیز دروغ نمی گویند.هنگامی که زنان دیگر را نیز می بینیم، می توانیم قلب های آن ها را نیز ببینیم.درست همان گونه که سال ها پیش آن زن قلب مرا دید.تنها با نگاه به زنی دیگر می توانیم بگوییم که آیا احساس محبوبیت می کند یا آن که تشنه ی عشق و محبت است.
این مقاله به این موضوع پرداخته است که چگونه چنان نگاهی را بر چهره ی زنی بنشانیم. همان نگاهی که آن روز بر روی چهره ی من نقش بسته بود. این مقاله در این باره است که چگونه قلب زنی را سیراب سازیم و نگذاریم در عطش عشق بسوزد.این مقاله درباره ی این است که چگونه معشوقی واقعی باشیم.آن هم به معنای واقعی کلمه، نه تنها در بستر بلکه در بیرون اتاق خواب نیز، جایی که عشق حقیقی معنا پیدا می کند.
به یاد دارم مقاله ای تحقیقاتی را درباره ی پرورشگاه های در اروپا مطالعه می کردم که بسیاری از آن ها پر از کودکان بی سرپرستی بودند که از بدو تولد به وسیله ی والدین خود رها شده بودند.بسیاری از این کودکان مریض حال و دچار سوءتغذیه شدید بودند.مقاله تحقیقاتی درباره ی تفاوت های بود که پزشکان و پرستاران در روند رشد و افزایش وزن این کودکان مشاهده کرده بودند.برخی از کودکان با سرعت بسیار بیشتری رشد افزایش وزن داشتند. در حالی که کودکان دیگر به طرزی مرموز روند رشدی سریع و رضایت بخش از خود نشان نمی دادند. در ابتدا پزشکان متحیر شده بودند. زیرا به تمامی کودکان فرمول غذایی یکسان و داروهایی کاملاً مشابه خورانده می شد. همگی در یک سالن نگهداری می شدند و به یک میزان نور دریافت می کردند و برنامه ی زمانی غذایی یکسانی داشتند.چرا برخی بسیار سریع رشد می کردند و برخی رشد چندانی از خود نشان نمی دادند؟
سپس محققان متوجه موضع جالبی شدند.پرستاران برخی از کودکان عادت داشتند نه تنها مراقبت های پزشکی لازم را از کودکان به عمل آورند و به آن ها شیر وغذا بدهند، بلکه مرتباً آن بچه ها را بلند می کردند، در آغوش می گرفتند، با مهربانی با آن ها حرف می زدند، سرشان را نوازش می دادند و برای شان آواز می خواندند. پرستاران دیگر در وظایف خود سطحی تر بودند و با وجود آن که با ملایمت و مهربانی رفتار می کردند، اما چیزی بیشتر از آنچه شغل و وظایف شان به آنان دیکته می کرد برای کودکان انجام نمی دادند. محققان پس از بررسی اطلاعات و داده ها به این نتیجه رسیدند که نوزادانی که در آغوش گرفته شده، نوازش دیده و مورد محبت قرار گرفته بودند در مقایسه با کودکانی که لمس نشده و با آنان صحبت نشده بود، رشد به مراتب سریع تری را از خود نشان می دادند.

از مشاهدات فوق می توان به نیروی اعجازگونه ی عشق پی برد.


عشق نیروی وصف ناپذیری است که ما را در عمیق ترین لایه های وجودی مان سیراب می کند.عشق جان، دل و حتی جسم ما را غذا می دهد. با عشق است که می شکفیم و سیراب می شویم. بدون آن در عطش عشق می سوزیم.
از همان بدو تولد که چشم به این جهان می گشاییم، به چیزی به مراتب بیش از غذا، آب و هوا نیاز داریم که زندگانی مان را معنا و مفهوم بخشد.ـ آری ما به عشق نیازمندیم.هنگامی که با صمیمیت، توجه، محبت و ارتباط، قلب مان سیراب می گردد، نیازمان به عشق ارضاء می شود.اما هنگامی که از عشق محروم می مانیم، قلب مان تشنه می ماند و در عطش عشق می سوزیم.
بر این باورم که بسیاری از مردها و زن ها بی آن که خود نیز بدانند تشنه ی عشق، محبت، توجه، تقدیر و احترام هستند، درست مانند آن کودکانی که لمس نشده بودند.متأسفانه در این جا منظورم افراد مجرد نیست، بلکه مردها و زن هایی است که با کسی درارتباط هستند، اما بی آنکه متوجه باشند از جانب او به قدر کافی مورد توجه و محبت قرار نمی گیرند و قلب شان سیراب نمی شود.
هنگامی که ما زن ها با مردی رابطه داریم، اما هنوز تشنه ی عشق و محبت هستیم به این معناست که از موارد یاد شده ی بالا به قدر کافی دریافت نمی کنیم تا احساس امنیت، محبوبیت و ارزشمند بودن کنیم.از این رو در درون خود احساس خلأ می کنیم.اما چگونه با این خلأ درونی خود کنار می آییم؟ سعی می کنیم که آن را با چیزهای دیگری همچون غذا، الکل، موادمخدر، خرید کردن، کارکردن، مواظبت و مراقبت از دیگران و... پر کنیم.گرچه حقیقت آن است که تنها یک چیز است که احساس کمبودش را می کنیم و تشنه اش هستیم، چیزی که با هیچ یک از چیزهای دیگر جایگزین نمی شود.چیزهایی که تنها یک نوع نشئگی موقت و احساس پرشدن گذرایی را در ما تولید می کنند.آنچه فقدانش را احساس می کنیم،عشق است.
فرض کنید قلب شما گیاهی است که نیاز به آب دارد تا سالم باشد.شکوفه بزند و زنده بماند.هنگامی که نامزد/همسرتان قلب شما را سیراب می کند احساس پربودن و غنی بودن می کنید.هنگامی که به چهره ی دیگران نگاه می کنید به سادگی می توانید بگویید که آیا از عشق سیراب و لبریز هستند یا در عطش آن می سوزند.این همان چیزی بود که آن زن آن روز در هتل در من دیده بود.
این در حالی است که قلب برخی از مردم به قدرکافی از عشق سیراب و لبریز نیست و قلب شان تشنه ی عشق و محبت و توجه است.درست مانند گیاهی که به آن آب نداده باشند.چهره شان خشک و گرفته و خالی به نظر می رسد گویی به آبیاری نیاز دارند که البته نیز همین طور است. زیرا تشنه هستند و از عطش در سوزش.
در این جا منظورم هرگز آن نیست که چنانچه با کسی رابطه ندارید، تشنه ی عشق و محبت اید و از عطش می سوزید. حقیقت آن است که چنانچه فردی مهربان و با محبت هستید و به طور مرتب با دیگران در ارتباط هستید و به آن ها محبت می کنید، قلب خود را آبیاری می کنید.در این جا اشاره ام به پیوندی است که در روابط صمیمی میان دو فرد وجود دارد.بدین معنا که چنانچه قرار باشد این پیوند مستحکم و سالم باقی بماند باید مقادیر مشخصی از عشق و محبت همواره در میان دو طرف درحال جریان و رفت و برگشت و مبادله باشد. هرگاه قلب شما توسط نامزد/همسرتان که متعهد شده است از شما حمایت کند و به شما عشق بورزد سیراب نمی گردد، شما تشنه ی عشق و محبت باقی می مانید.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


سیراب کردن دل و جان نامزد/همسرتان یکی از مهم ترین مهارت هایی است که باید در روابط خود بیاموزید.هنگامی که قلب ما را سیراب می سازید ما را شکوفا و بالنده می کنید و ما از عشق لبریز می شویم.هنگامی که مهر و توجه خود را از قلب ما دریغ می کنید، عشق و شور و حرارت را در ما می خشکانید.
هنگامی که زن ها تشنه ی محبت باشند چه اتفاقی خواهد افتاد
هنگامی که مدتهاست غذا نخورده اید و بسیار گرسنه هستید چه اتفاقی می افتد؟ خود من نحس، تحریک پذیر، کم طاقت و آماده به انفجار می شوم.خب، هنگامی که نامزد/همسرتان را تشنه ی محبت نگاه می دارید، او نیز نحس، تحریک پذیر، کم طاقت و بیش از اندازه حساس می شود.در واقع با این کار، شما او را به کسی تبدیل می کنید که دیگر تحمل اش را ندارید.
جویس وگای شش سال است که ازدواج کرده اند و می دانند که ازدواج شان دچار بحرانی جدی شده است.جویس زنی شاد، پرشور و نشاط و فوق العاده مهربان بود هنگامی که برای اولین بار گای را ملاقات کرد، شکی نداشت که مرد رؤیاهای خود را پیدا کرده است.اما اخیراً جویس بسیار تغییر کرده و درست نقطه ی مقابل سابق اش شده است. به طوری که همیشه عصبانی و طعنه زن شده و کاملاً نیازها، گرایش ها و تمایلات جنسی خود را از دست داده است. گای نیز خود را چنین تسکین می دهد که جویس مرحله ای خاص از زندگی خود را پشت سر می گذارد و دیری نخواهد گذشت که همه چیز عادی می شود.از این رو خود را بیش از پیش غرق کار و شغل خود کرده است.اما با گذشت زمان اوضاع به مراتب نیز بدتر شده است و هر دو اعتراف کردند که چنانچه از بیرون کمک نگیرند کارشان به طلاق و جدایی خواهد کشید.
به شکایت هایی که جویس از گای داشت گوش دادم:او بیش از حد کار می کند و زحمت هایی را که جویس در خانه می کشد، نمی بیند.بیشتر وقت آزاد خود را با دوستانش می گذراند...
هر چه بیشتر صحبت می کرد عصبانی تر می شود به طوری که نهایتاً به گریه افتاد.
از جویس پرسیدم:«چرا گریه می کنی؟»
پاسخ داد:«زیرا مثل زن های نق نقو شده ام.حقیقت هم دارد.من واقعاً نق نقو و جیغ جیغو شده ام.به این دلیل گریه می کنم که قبلاً هیچ وقت اینطور نبوده ام.از خودم بیزارم.نمی توانم بفهمم چه اتفاقی برایم افتاده است.»
از گای پرسیدم:«آیا این واقعیت دارد؟ آیا او قبلاً مهربان و خوش اخلاق بوده و حالا به یک باره به زنی عصبانی مزاج و تندخو بدل شده است؟»
گای درحالی که صورتش برافروخته شده بود گفت:«فکر می کنم همین طور است.»
«خب، فکر می کنید چرا چنین اتفاقی افتاه است؟»
گای پاسخ داد:«به خدا نمی دانم.» کاملاً مشخص بود که صادقانه این را می گوید.
همیم که سؤالات بیشتری درباره ی رابطه شان پرسیدم، مشکل شان را به وضوح دیدم.جویس از کمبود عشق و محبت بسیار رنج می برد. شوهر او مردی خوب و خوش قلب بود که هرگز شاهد عشق ورزیدن پدر و مادرش به هم نبوده است.برای همین نمی دانست و یاد نگرفته بود که چگونه در ازدواج خود مهربان، با محبت و با عاطفه باشد.او دارای یک شرکت خصوصی بود.سخت و طولانی کار می کرد، به طوری که وقت زیادی برای چیز دیگری باقی نمی گذاشت.نتیجه این بود که بی آنکه متوجه باشد، از جویس غافل شده بود.و قلب جویس را با برآورده ساختن نیازهایش سیراب نمی ساخت.بدین معنا که محبت، توجه، ارتباط، بیان افکار و احساسات، صمیمیت، وقت و زمان و تمامی چیزهای دیگری را که درباره ی آن ها صحبت کردیم به او نمی داد.در نتیجه جویس تشنه و تشنه تر، و کج خلق، و نق نقو شده بود.او نیز مانند شوهرش به درستی نمی دانست که چه اتفاقی افتاده وبد و دلیل آن که تا بدان حد احساس بدبختی و فلاکت می کرد چه بود.به علاوه نمی دانست که چگونه نیازهای خود را از گای مطالبه کند، از این رو به جای آن که احساسات اش را ابراز کند، آن ها را اعمال می کرد.نتیجه ازدواجی بود که در وضعیت اورژانس قرار داشت.
هنگامی که دلایل را برای جویس و گای توضیح دادم هر دو نفس راحتی کشیدند و احساس خلاصی کردند. جویس نگران بود که مبادا واقعاًمشکلی داشته باشد.همین که فضایی را برای احساسات خود دید و درک کرد که از فقدان محبت و نتیجه رنج می برده است شروع به ابراز احساسات واقعی خود کرد.گای نیز به نوبه ی خود نگران بود که مبادا محاسن و اخلاق خوب جویس تنها فریبی برای پوشاندن طبیعت واقعی او که از قضا بسیار بد و منفی بود، بوده باشند.گرچه از این که دریافته بود ندانسته او را تشنه ی محبت نگه داشته بود،زیاد خوشحال نبود.اما نسبت به تغییرات ممکن بسیار امیدوار بود زیرا حال می دانست مسئله و مشکل شان حل شدنی است.
به هزاران زن و مرد نظیر جویس و کای مشاوره داده ام.مردهایی که نمی دانستند همسر خود را تشنه محبت نگاه داشته اند و زن هایی که علایم این تشنگی خود را نمی شناختند و از این رو نمی توانستند نیازهای خود را به درستی درک و سپس آن ها را به وضوح ابراز و مطالبه کنند.گرچه موقعیتی که در آن قرار دارند ناراحت کننده و مأیوس کننده بوده و رابطه شان را در معرض تهدید قرارداده است، اما تقصیر آن ها نیست زیرا نمی دانستند چگونه از وقوع آن جلوگیری کنند.
کدامیک از ما ایجاد روابطی عالی، پرشور و حرارت و مطلوب را از پدر و مادر خود یاد گرفته ایم؟ روابط پدر و مادر کدامیک از ما مطلوب، خوب و سالم بوده است.مطمئنم که تعداد این نوع روابط سالم خیلی زیاد نیست.بیشتر ما هرگز مهارت های لازم برای ایجاد روابط سالم و مطلوب را از والدین خود نیاموخته ایم.چه باور کنید و چه نکنید پدر و مادر ما تنها آموزگاران و معلمان ما در عشق بوده اند.همان گونه که در کتاب «چگونه در
همه حال عشق بورزیم»نیز توضیح داده ام اکثر عادات ما در رابطه با عشق و صمیمیت پیش از آن که خانه را ترک گفته و زندگی مستقل خود را آغاز کرده باشیم و در نتیجه مراودات ما با والدین مان و مشاهدات ما از آن ها شکل گرفته اند.
درست به همین دلیل است که بی آن که متوجه باشیم همسر خود را تشنه ی محبت نگاه می داریم.صرفاً زیرا رفتار و روش دیگری یاد نگرفته ایم. هیچ کس به ما یاد نداده است که باید روابط خود را نیز درست مانند گیاهان یا کودکان مان آبیاری و تغذیه کنیم تا رشد کنند.حتی اگر خود نیز اهمیت این کار را دریافته باشیم، اما هرگز آموزش های لازم را برای عملی ساختن آن ندیده ایم.
دلیل دوم این که تشنه ی عشق و محبت هستید ممکن است این باشد که در کودکی به لحاظ احساسی و عاطفی همواره تشنه نگه داشته می شده اید و عشق، محبت و توجهی را که باید به شما داده می شد، دریافت نمی کرده اید.چنانچه درکودکی آموخته باشید که با ذره ای محبت سر کنید و زنده بمانید، این امکان وجود دارد که نامزد/همسرخود را در همین قحطی محبت نگه دارید.زیرا هرگز نیاموخته اید که چگونه بیشتر بدهید.این امکان نیز وجود دارد که خود شما همان شخصی باشید (مثل جویس)که محبت چندانی دریافت نمی کنید. زیرا به آن عادت دارید.
دست آخر، گروه دیگری نیز وجود دارند که از تشنه نگه داشتن نامزد/همسر خود به عنوان روشی برای اعمال قدرت و در دست داشتن کنترل و سلطه جویی استفاده می کنند .
ممکن است احساس کنید که نامزد/همسر شما به دفعات کافی تسلیم خواسته های شما نمی شود، از این رو عشق و محبت خود را از او دریغ می کنید تا بدین وسلیه اورا تنبیه کرده باشید.هنگامی که رضایت شما را فراهم می آورند با عشق پاسخ می دهید.درغیر این صورت پس می نشینید و سردی نشان می دهید. متأسفانه نه تنها این دینامیسم بسیار مخرب و ناسالمی است بلکه هرگز شما را نیز به نتیجه ی مطلوب نخواهد رساند.انسان ها همانند حیوانات نیستند که به وسیله ی دادن یا ندادن پاداش آموزش ببینند که به فرمان ها و دستورها پاسخ مطلوب بدهند.نهایتاً زن یا مردی که چنین رفتاری با او می شود هوش و درایت خود را به کار خواهد برد و استثمارگر خود را ترک خواهد کرد.
چرا زن ها به «خرده محبتی»دل خوش می کنند.
چرا زن ها به سختی می توانند بفهمند که تشنه ی محبت بوده اند؟
چرا زن ها بیشتر به «خرده محبتی» دل خوش می کند و هرگز به نامزد/همشرشان نمی گویند که تا چه حد از کمبود عشق و توجه رنج می برند؟
چرا برای ما زن ها فدا کردن و زیر پا گذاشتن خوشحالی و خوشبختی خودمان تا این حد ساده است؛ بی آنکه حتی متوجه آن باشیم؟
ما زن ها همیشه این کار را می کنیم، این طور نیست؟
*خود و احساسات مان را در درجه ی دوم اهمیت و احساسات شوهرمان در درجه ی اول اهمیت قرار می دهیم.
به خودمان می گوییم خواسته های مان اهمیت چندانی ندارند. و مهم تر آن است که اوضاع را متشنج نکنیم و قایق را سخت بچسبیم و تکان ندهیم مبادا واژگون گردد.
*نیازهای خودمان را کوچک و کم اهمیت جلوه می دهیم و خود را متقاعد می سازیم که بیش از حد پرتوقع هستیم.
*هرگز به روی او و حتی به روی خودمان هم نمی آوریم که محبت کافی دریافت نمی کنیم.
ما دراینجا درباره بده ـ بستانی که در هر رابطه وجود داشته و بسیار نیز طبیعی محسوب می شود صحبت نمی کنیم.بلکه منظور و مرادمان زن های هستند که بی آن که خود نیزبدانند خودشان را زیر پا می گذارند و فدا می کنند و همواره تشنه ی محبت باقی نگه می دارند.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


ما زن ها اغلب به جهت عشق خود را بیش از حد زیر پا می گذاریم و فدا می کنیم، و درنهایت نیز تشنه ی محبت باقی می مانیم لذا منزجر و عصبانی می شویم.
هرگز این طور نیست که صبح ازخواب بیدار شوید و خودآگاه به خودتان بگویید:«امروز می خوام خودم را فدا کنم و نیازهایم را زیر پا بگذارم تا این که نحس و نق نقو شوم و از درون احساس خلأ و تهی بودن کنم.» اغلب ما هرگز خودمان نیز متوجه نیستیم که داریم این کار را می کنیم.اما نکته این است که در هرحال بیش از آنچه سالم و مفید باشد در روابط صمیمی از خود ایثار نشان می دهیم.
یکی از نمونه های مرد علاقه ام را در زیر آورده ام و آن را «آزمون ماهی» نامیده ام.این آزمون بدین منظور طراحی شده است تا به شما در فهم این که زن ها تا چه حد ناخودآگاه مرتکب این اشتباه می شوند کمک کند.البته این زن ها هستند که باید در این آزمون شرکت کنند. اما مردها نیز می توانند از آن آموزش بگیرند.

آزمون ماهی


خانم های عزیز:فرض کنید که می خواهید برای خود و شوهرتان شام درست کنید و تصمیم گرفته اید که ماهی را به عنوان غذای اصلی انتخاب کنید.دو تکه فیله ی ماهی تازه را از یخچال بیرون آورده و آن را توی ماهی تابه می گذارید تا تفت دهید.در حین اینکه فیله ها پخته می شوند.بقیه ی غذا را آماده می کنید.
هنگامی که مجدداً به ماهی تابه سر می زنید متوجه می شوید که یکی از فیله ها کمی وارفته است.و از آنجا که به چند قطعه شکسته شده است به زیبایی قطعه ی دیگر که درسته دست نخورده است به نظر نمی رسد.قطعات شکسته ی ماهی را برمی دارید و روی بشقاب جداگانه ای می گذارید و کنار آن را با سبزیجات و برنجی که آماده کرده اید تزئین می کنید.
سپس سر میز می آیید.شوهرتان قبلاً برای صرف شام سر میز نشسته و آماده است.یک بشقاب را دریک دست و بشقاب دیگر را در دست دیگر خود دارید.کدام یک از بشقاب ها را مقابل شوهرتان می گذارید؟ بشقاب حاوی تکه درسته ی ماهی یا بشقاب حاوی قطعات شکسته شده ی ماهی؟
هزاران زن و مردی که در سمینارهای گوناگون من حاضر بوده اند در این آزمون شرکت کرده اند و نتایج همواره یکسان بوده است.به مجرد اینکه به آن قسمت از داستان می رسم که یکی از ماهی ها وا می رود زن ها لبخند می زنند و سرهایشان را تکان می دهند، زیرا فوراً متوجه منظور من می شوند. از طرفی دیگر مردها همین طور به من خیریه می شوند بدون اینکه بشود چیزی را از چهره های شان خواند. آن ها نمی توانند بفهمند که اصلاً درباره ی چه چیزی حرف می زنیم و اینکه اصلاً مراد از ماهی چیست؟ هنگامی که داستان به اینجا می رسد که درحالی که یک بشقاب را در یک دست و بشقاب دیگر را در دست دیگر دارید، در برابرشوهرتان ایستاده اید.همگی زن ها می خندند و سپس کف می زنند.اما مردها طوری به ما نگاه می کنند که گویی دیوانه شده ایم یا به لطیفه ای بی مزه می خندیم که از عهد باستان به یادگار مانده است و هرگز کسی قبلاً آن را برای شان تعریف نکرده است. سپس از زن ها می پرسم:«چه تعداد از شما ماهی درسته را به شوهرتان می دهید؟» و سپس همه ی زن ها دست هایشان را بالا می برند. اما مردها هنوز هم به گونه ای به مانگاه می کنند که گویی نفهمیده اند ما درباره ی چه چیزی حرف می زنیم و

منظور از این داستان ماهی چیست!


اما زن ها همگی فوراً متوجه منظور داستان می شوند:«بیشتر ما زن ها هیچ وقت حتی فکر آن را هم نمی کنیم که ماهی وارفته را جلو شوهر خود بگذاریم.» چرا؟ زیرا این کار در تضاد با تمامی آن جیزی است که خودآگاه یا ناخودآگاه درباره ی روابط آموخته ایم. حتی فکر قرار دادن ماهی شکسته و وارفته مقابل همسرمان برایمان چندش آور است. (مگر اینکه به دلیل چیزی از دست او عصبانی باشیم!) و به طرزی غریزی، فوراً ماهی وارفته را جلو خودمان می گذاریم تا او بتواند ماهی درسته و زیباتر را بخورد.
هنگامی که از مردها می خواهم تا همین پرسش را پاسخ دهند و بگویند که کدام یک از ماهی ها را به همسرشان می دادند.پاسخ هایی که می دهند حرص من و سایر زن های حاضر را درمی آورد:«پیش از هر چیز می توانید توضیح دهید که چرا قطعه ی وارفته به خوبی قطعه ی درسته نیست؟»
«نمی فهمیم، مگر چه اشکالی دارد ماهی وارفته باشد؟»
«اگر هر دو قطعه درست به یک اندازه باشند دیگر چه فرقی دارد چه کسی کدام یک را می خورد.»
«بشقابی را جلو او می گذارم که به او نزدیک تر است.»
«به همین دلیل است که من هیچ وقت آشپزی نمی کنم. چیزهایی است که زن ها هیچ وقت درباره آشپزی به ما یاد نمی دهند و سپس وقتی که ماهی وا می رود، از دست ما عصبانی می شوند.»
«من می گویم یکی از بشقاب ها را هرچه زودتر به من بده که خیلی گرسنه ام!»
البته مقصود از آزمون ماهی این نیست که راز و رمزهای هنر آشپزی را به شما بیاموزد.بلکه تنها هدف و مقصود آن، اشاره به این نکته است که برای زن ها چقدر طبیعی است بی آنکه متوجه باشند،خودشان را فدا کنند و به نفع شوهرشان خواسته های خودشان را زیر پا بگذارند و اینکه هنگامی که فکر می کنیم باید از خودگذشتگی به خرج دهیم و نمی دهیم چقدر ناراحت مان می کند. اشکالی ندارد ماهی درسته را به شوهرتان بدهید. گرچه اگر راستش را بخواهید، اکثرمردها هرگز متوجه کاری که کردید، هم نمی شوند و فرق دو بشقاب را تشخیص نمی دهند. این عمل و فعلی است زیبا که هنگامی که مردی را دوست دارید و به او عشق می ورزید، انجام می دهید. اما هنگامی که صحبت زیر پاگذاشتن و نادیده گرفتن احساسات، نیازها، خواسته، خوشحالی و خوشبختی تان هم به اسم «زن خوبی بودن» و «فداکار بودن» به میان می آید، و صحبتفقط بر سر یک تکه ماهی نیست موضوع، کاملاً متفاوت می شود.
هنگامی که مردها می پرسند که آیا این صفت به نوعی به زن ها آموزش داده شده است یا نه، چندان بی ربط هم نمی گویند.عادت از خودگذشتگی ارثی است. بسیاری از ما، در کودکی شاهد ایثار و فداکاری های مادران و مادربزرگ های خود بوده ایم که چگونه استعدادها، علایق، رؤیاها و حتی خوشحالی و خوشبختی خود را زیر پا گذاشته اند و آن را فدای پدران و پدربزرگ های ما کرده اند تا از آن طریق، نظامی حمایتی برای آن ها باشند.
کانون خانواده را حفظ کنید یا اینکه صرفاً دردسر درست نکنند. غالباً در اجتماع ما چنین زن هایی را بزرگ می دارند و از خودگذشتگی آنان را نوعی موفقیت و دستیابی بزرگ ارزیابی می کنند و بزرگ جلوه می دهند:
«همسر جو درد و رنج و ناشادی بسیاری را در زندگی و ازدواج خود تحمل کرد، اما سه بچه ی خوب و دوست داشتنی بزرگ کرد و کمک کرد جو شغل و پیشه ی موفقی برای خود دست و پا کند.»
«مادرم یک قدیسه بود.او با وجود الکلی بودن پدرم داد و بیدادها و حتی آزار و اذیت های همیشگی او سر کرد، اما هیچ وقت لب به شکایت نگشود.»
«مادربزرگم ظاهراً استعداد نقاشی خوبی داشت و نقاش بزرگی بود، اما به هنگام پیشنهاد ازدواج پدربزرگ بورس تحصیلی را که برای تحصیل در پاریس به او پیشنهاد شده بود رها کرد تا با او به میلواکی بیاید.»
پیامی که در تمامی این گفته ها و اشارات نهفته است یک چیز بیش نیست: این زن ها، زن های بزرگی بودند زیرا خواسته ها، خوشحالی و خوشبختی خودشان را فدای شوهر یا خانواده شان کردند.
البته این یکی از زیباترین خصوصیات زن هاست: این قابلیت که عشق را در اولویت قرار دهیم و برای آنان که دوست شان داریم از خودمان مایه بگذاریم. بخشی از این صفت از خصوصیات و ویژگی های مادرانه ی ما سرچشمه می گیرد.ما زن ها نیمه شب از خواب برمی خیزیم تا نوزادان خود را شیر دهیم. از شغل خود استعفا می دهیم تا در خانه بنشینیم و بچه های مان را بزرگ کنیم.ازعلایق، تفریحات و فعالیت های خود چشم پوشی می کنیم تا بتوانیم بچه ها را با ماشین خودمان به کلاس فوتبال، موسیقی یا باله ببریم. البته هرگز نیز اسم از خودگذشتگی بر روی آن نمی گذاریم، بلکه آن را عشق می نامیم و حقیقت نیز همین است.
هرگز اشکالی وجود ندارد گهگاه خواسته ها یا نیازهای خودمان را زیر پا بگذاریم تا دیگران را خوشحال کنیم. این یکی از نشانه های قلبی بزرگ و سخاوتمند است. در اینجا من از حالت افراطی آن صحبت می کنم. بدین معنا که گاهی اوقات ما زیادی همه چیز خودمان را زیر پا می گذاریم و در این فرآیند آنچه از دست می دهیم چیزی و کسی نیست مگر خود ما.
هر بار که زنی بخشی از احساسات، نیازها و رؤیاهای خود را فدا می کند در واقع بخشی از وجود خویش را فدا کرده است. هر چه بیشتر ایثار می کند. بخش های بیشتری از وجود خویش را فدا می کند به عبارت دیگر چیزی از خودش باقی نمی ماند و روزی بیدار می شود و از درون احساس خلأ و تهی بودن می کند.
مردان عزیز:در اینجا مظورم این نیست که این کار لزوماً تقصیر شماست. به یاد دارم یکی از مردهای حاضر در سمینار می گفت: «هی، من که از او نخواستم ماهی درسته را به من بدهد.این خود اوست که احساس اجبار می کنه حتماً باید این کار را بکنه.» حق نیز با اوست. اغلب، این نه مردهای زندگی مان، بلکه خودمان هستیم که خود را تحت فشارمی گذاریم تا خودخواه جلوه نکنیم و از خودگذشته باشیم و از آنجا که فداکار هستیم همیشه خواسته ها و نیازهای مان را به شما نمی گوییم مگر تا وقتی که دیگر خیلی دیر شده است.

آنچه مردها باید دراین باره بدانند:


*ما زن ها اغلب برای خوشحالی و آرامش شما نیازها و خواسته های خود را فدا می کنیم.
*ما برای خوشحالی شما احساسات و عواطف خود را کنار می گذاریم.
*ما اغلب اوقات احساسات خود را فرو می خوریم. به شما می گوییم آنچه گفتید، ما را ناراحت نکرده است،احساس تنهایی خود را لاپوشانی می کنیم تا شما احساس کنید شوهرخوبی برای ما هستید.
*هرگز جرأت نمی کنیم به شما بگوییم ما را ناراحت کرده اید مگر آن که به راستی از دست شما عصبانی باشیم یا از پیش قلب های مان را به روی شما بسته باشیم.
*هرگز به روی خود نیز نمی آوریم که چقدر خسته و بی رمق شده ایم یا چقدر تحت فشار و اجبار هستیم.تا شما را خوشحال نگه داریم، بلکه به ما افتخار کنید.

راه حل:


01 به نشانه های هشدار که حاکی از آن هستند که نامزد/همسرتان بیش از اندازه کار می کند، بیش از اندازه می بخشد و از خود مایه می گذارد، و درعوض چیزی دریافت نمی کند و به عبارتی تشنه ی محبت است توجه کنید.


نشانه های هشدار حاکی از تشنه ی محبت بودن زن ها.
01 تحریک پذیری
02 عصبی و زودرنج بودن
03 پرتوقع بودن
04 خستگی مزمن
05 کم اشتهایی یا پرخوری
06 افسردگی
07 مشغولیت های افراطی
08 سردمزاجی و بی تفاوتی جنسی
09 سردی احساسی و عاطفی
010 مصرف الکل یا موادمخدر
منتظر نشوید زن زندگی تان از هم بپاشد، منفجر شود یا بیمار، تا سرانجام به او توجه کنید.به یاد داشته باشید که ما زن ها احتمالاً هرگز به شما نخواهیم گفت چقدر اوضاع بد یا وخیم شده است یا اینکه چقدر افسرده هستیم با به لحاظ روحی تا چه میزان احساس خستگی و بی رمقی می کنیم. دقت کنید مبادا کمتر از آنچه می دهیم، دریافت نکنیم وخود را زیاده از حد فدا نکنیم. چنانچه متوجه یکی از این علایم شدید توصیه های ارائه شده در این مقاله را به کار ببندید.

02اوضاع و احوالش را بپرسید و جویا شوید


ممکن است شما مردها هرگز متوجه نشوید که ما زن ها چند بار در روز از شما می پرسیم که حال تان چطور است، چه احساسی دارید، چگونه روزی را پشت سر گذاشتید، و سؤالات بسیار دیگری از این قبیل تا مطمئن شویم حال تان خوب است و اینکه بفهمیم آیا خواسته ای دارید که بتوانیم برایتان برآورده سازیم یا خیر. اما شما احتمالاً مانند بیشتر مردها همه ی این چیزها را اینطوری با ما مورد بررسی قرار نمی دهید.سعی کنید گاهی اوقات از نامزد/همسرتان بپرسید:«جلسه چطور بود؟»«بچه ها چه کار کردند» یا «چگونه رفتاری داشتند؟» «ماشین بعد از تعمیرو سرویس چطور کار می کرد؟» «سردردی که داشتی خوب شد یا نه؟» «بعد از مکالمه ای که دیروز با خواهرت داشتی چه احساسی داری؟» از او درباره ی همه چیز بپرسید!
یکی از اشتباهات رایجی که مردها مرتکب می شوند این است که فرض را بر این می گذارند که چنانچه کاری از دست شان برنمی آید ونمی توانند مسئله را حل کنند پس چرا اصلاً در آن باره از نامزد/همسرشان سؤال کنند.
یکی بار مردی به من گفت:«هنگامی که می دانم نمی توانم به حل مشکلی که همسرم در حل کار خود دارد کمکی کنم از او نیز در این باره چیزی نمی پرسم، زیرا هرچه هم که بگویم توفیری نمی کند.»
نکته ای که باید به یاد داشته باشید آن است که حتی چنانچه نامزد/همسرتان به شما بگوید که حالش خوب نیست یا ناراحت است و از دست شما نیز کاری ساخته نیست تا حالش را بهتر کنید همین که از او می پرسید و جویای احوالش می شوید، قلب او را تغذیه کرده اید و احساس محبوبیت به او می دهید.مطمئن باشید توجه شما همیشه مؤثر واقع می شود.

03 از او بپرسید چه کاری از دست تان ساخته است.


زن ها همیشه احساس می کنند مجبورند همه کارها را خودشان به تنهایی انجام دهند. از انجام کارهای خانه گرفته تا مواظبت و مراقبت از بچه ها، برنامه ریزی ها، سازمان دهی و هماهنگ سازی برنامه های دیگران با یکدیگر، خرید و آشپزی به انضمام یک شغل نیمه وقت یا حتی تمام وقت.حتی چنانچه گهگاهی از این همه وظایف سنگین شکایت کنیم، اما همراه به طرزی پنهان معتقدیم که خب، این کارها همواره وظایف زن ها بوده و بخشی از زنانگی ما زن ها را تشکیل می دهند.از این رو هرگاه مردی از ما می پرسد برای کمک به ما چه کاری از دستش ساخته است تعجب کرده، خوشحال شده و بسیار از او ممنون و متشکر می شویم.بسیاری از زن ها در تحقیقاتی که انجام دادم جملاتی نظیر جملات زیر را بیان می کردند:هنگامی که شوهرم پیشنهاد می دهد بچه ها را توی رختخواب شان بگذارد یا آشپزخانه را سر و سامانی بدهد از خوشحالی در خود ذوب می شوم.او فکر می کند با این کارش ادب و احترام را رعایت کرده است اما برای من به این معنا است که واقعاً به زندگی مان اهمیت می دهد. ممکن است کمی عجیب و غریب به نظر برسد، اما کمک های او برای من واقعاً همچون پیش نوازش قبل از مهروزی می ماند. به طوری که احساس عشق بیشتری نسبت به او می کنم و آمادگی بیشتری دارم تا بازیگوشی کنم.به جای آنکه از اینکه همه چیز را خودم به تنهایی انجام دادم از دست او عصبانی و منزجر باشم.
«هرگاه شوهرم از من می پرسد که به چیزی احتیاج دارم یا نه، خیلی خوشحال می شوم. من در کمک خواستن از دیگران خیلی خوب نیستم و نمی توانم به راحتی از دیگران بخواهم کاری را برایم انجام دهند.به طوری که چنانچه مرا به حال خودم رها کنند هرگز از کسی تقاضای کمک نمی کنم. از این رو هرگاه شوهرم پیشنهاد کمک می دهد احساس می کنم که واقعاً توجه دارد و می بیند که من زیاد کار کرده ام یا مثلاً خسته ام و این کار او را برایم خیلی عزیزتر می کند.»
مردان عزیز:باید اعتراف کنم که ممکن است همشیه به راحتی از شما کمک نخواهیم، زیرا گاهی اوقات به طرزی پنهانی چنین اعتقاد داریم که بعضی کارها را خودمان بهتر انجام می دهیم.اما از این که به ما پیشنهاد کمک دهید، همیشه خوشحال می شویم و از شما تشکر می کنیم. با این کار قلب مان را از محبت سیراب می کنید.

روابط و تشنگی محبت


در برخی ازرفتارهای رایجی آورده شده اند که موجب محرومیت نامزد/همسر شما از محبت و توجه می شوند و اغلب نیز ناخودآگاه هستند.

01 نادیده گرفتن و غافل شدن از نامزد/همسرتان و یا رابطه تا هنگامی که مشکل بزرگی تولید شود.


هیچیک از ما عادت نداریم باک بنزین ماشین را تنها زمانی پر کنیم که کاملاً خالی شده باشد.با این حال این همان روشی است که بسیاری از مردم، به خصوص مردها، در قبال رابطه شان اتخاذ می کنند.بدین معنا که صبر می کند و هیچ گونه توجه و محبتی را صرف رابطه شان نمی کنند، مگر زمانی که مشکل بزرگی به وجود آمده باشد.این بدان دلیل نیست که مردها اهمیتی به زندگی عشقی خود نمی دهند.بلکه تنها به این دلیل است که عشق در فهرست اولویت های آن ها بعد از کار، علایق، ورزش و... قرار می گیرد.
همان گونه که قبلاً نیز دیدیم برای اکثریت مردها عشق اولویت اول و حتی دوم و سوم نیز نیست.گویی توجه به رابطه شان را همواره تا آخرین لحظه به تعویق می اندازند.درست به طرزی مشابه که بنزین زدن را تا زمانی که باک کاملاً خالی شده باشد به بعد موکول می کنند.گرچه این عادت چه در مورد زندگی عشقی شان و چه درباره ماشین شان همواره پیامدهای یکسانی به دنبال دارد. بدین معنا که بی آنکه متوجه باشید ناگهان در وسط جاده بنزین تمام می کنید!
مردان عزیز:می دانم همواره ساده نیست که وقت، توجه و انرژی خود را برای رابطه تان صرف کنید.ممکن است گاهی اوقات ترجیح دهید تلویزیون تماشا کنید، یا در اینترنت گشتی بزنید یا حتی اضافه کاری کنید تا مجبور نباشید شکایت های احتمالی نامزد/همسرتان را در رابطه با چیزی بشنوید اما هرچه قلب نامزد/همسر خود را از محبت سیراب تر کنید، رابطه یا ازدواج تان بالنده تر و شکوفاتر می شود و بی آنکه متوجه باشید دوست دارید صمیمی تر و نزدیک تر شوید، زیرا احساس بسیار خوبی را در شما تولید می کند.
قبلاً به این نکته اشاره کرده ام و مجدداً نیز بدان اشاره می کنم که منتظر نشوید نامزد/همسرتان به ستوه بیاید و بخواهد شما را ترک کند تا سرانجام مجبور شوید به شکایت های او گوش کنید.اجازه ندهید چنان تشنه ی محبت شود تا سرانجام از لحاظ احساسی نسبت به شما سرد شود.اجازه ندهید رابطه تان در وضعیت اورژانس قرار بگیرد تا سرانجام به آن رسیدگی و توجه کنید همین الآن این کار را بکنید!
در پایان زندگی، هیچ یک از ما نخواهیم گفت:«ای کاش زمان بیشتری را صرف شغل خود کرده بودم. ای کاش بیشتر تلویزیون تماشا کرده بودم. ای کاش بیشتر به سالن ورزشی می رفتم.» به عقیده من همگی ما پیش از مرگ جملاتی نظیر جملات زیر را به زبان خواهیم راند: «ای کاش بیشتر عشق ورزیده بودم. ای کاش به آنانی که دوست شان داشتم نشان می دادم و می گفتم که چقدر برایم عزیز هستند.»

02 در اولویت قرار دادن بچه ها


در اینجا می خواهم به موضوعی اشاره کنم که ممکن است گفتن آن به لحاظ برخی ملاحظات و مناسبات چندان درست نباشد، اما با تمامی وجودم باور دارم که حقیقت محض است.هنگامی که روابط با کودکان و فرزندان خود را بر روابط با همسرتان در ارجحیت قرار می دهید مرتکب اشتباه بزرگی شده اید که می توان نهایتاً به قیمت تخریب و از هم پاشیدگی ازدواج تان تمام شود. پدر یا مادر خوب بودن به این معنا است که حامی خوبی برای فرزندان خود باشید و از آنها به بهترین نحو مراقبت و حمایت کنید.اما این امکان وجود دارد که در تلاش برای این مهم ناخواسته و ندانسته از همسر خود غافل شوید و او را تشنه ی محبت و توجه نگه دارید.
این الگورا بارها در خانواده های زیادی شاهد بوده ام که در آن یکی یا هر دوی طرفین (زن، شوهر یا هر دو)قسمت اعظم توجه و انرژی روانی و عاطفی خود را صرف کودکان کرده اند و بدین ترتیب فرزندان در حکم چسبی بودند که زن و شوهر را در رابطه کنار یکدیگر نگه داشته بودند.یک روز هنگامی که بچه ها به حدی بزرگ می شوند و به سن خاصی می رسند که خانه را ترک کنند یا به دانشگاه و... می روند زن و شوهر رو به یکدیگر می کند و می بینند که با یکدیگر مانند غریبه ها هستند و رابطه شان مرده است. اما چرا؟ زیرا در تمام مدت طرفین رابطه را از عشق، توجه و صمیمیتی که به منظور شکوفایی و بالندگی به آن نیاز داشته محروم ساخته اند. می توان گفت تمام مدت همه چیز را به فرزندان خود داده اند اما
به خودشان هیچ چیز نداده اند.نهایتاً فرزندان خوب و فوق العاده ای بزرگ می کنند اما ازدواج شان وجود خارجی هم ندارد.
هرگز مردی را فراموش نمی کنم که سال ها پیش آخر هفته در یکی از اولین سمینارهایم در لوس آنجلس شرکت کرده بود. والتر همسرخود گریس و چهار فرزندشان را که همگی از 12 تا 19 سالگی بودند به همراه خود آورده بود و می گفت همگی به این امید شرکت کرده اند که به عنوان یک خانواده با هم نزدیک تر و صمیمی تر شوند. هر کس به آن ها نگاه می کرد می گفت که حتماً زوجی مطلوب و خوشبخت با فرزندانی فوق العاده هستند.
جمعه بعد ازظهر درباره این موضوع در سمینار صحبت کردم که چگونه ممکن است بدون آن که متوجه باشیم همسر خود را ازعشق و محبت محروم کنیم و او را تشنه نگه داریم. متوجه شدم که گریس کمی ناآرام و بی قرار شد و دستش را به علامت این که می خواهد صحبت کند بلند کرد. هنگامی که از او خواستم تا صحبت کند بلند شد و فوراً شروع به گریه کرد.
با گریه گفت:«همه فکر می کنند ما از اون خانواده های حسابی آمریکایی هستیم. اما اگه قرار باشه یه چیزی از این سمینار یاد بگیرم و با دست پر بیرون برم باید راستش را بگم و با خودم و اون هایی که دوست شون دارم صادق باشم.و حقیقت این است که والتر، احساس خوشبختی نمی کنم. تو و بچه ها را خیلی دوست دارم اما تو هیچ وقت منو در اولویت نمی گذاری.از همان لحظه که بزرگترین فرزندمان، جسی، متولد شد، تو بچه ها را در اولویت قرار دادی.تو تمام توجه و محبتی را که من تشنه اش هستم، به آن ها می دی. به اونها می گی که چقدر به آنها افتخار می کنی. درست همان کلماتی که من دوست دارم بشنوم.تو فکر می کنی که پدر مطلوبی باشی و به عقیده ی من هم همین طور است اما شوهر خیلی خوبی نیستی.هرگاه تو رو با بچه ها می بینم، حسودی ام می شه. حسادت به بچه های خودم و بعد از درون احساس بدبختی، تهی بودن و خلأ می کنم.»
در حالی که گریس هق هق می کرد والتر بلند شد و او را به خود نزدیک کرد. چهار فرزند آنها نیز در حالی که روی صندلی دستهای یکدیگر را گرفته بودند اشک از گونه هایشان سرازیر بود. از والتر پرسیدم: «والتر، آیا می دانستی که گریس چنین احساسی دارد؟»
والتر در حالی که می لرزید پاسخ داد: «فکر می کنم در پشت افکارم بله اما هیچ وقت نخواسته بودم که عمداً او را برنجانم یا ناراحت کنم.» سپس رو به همسرش گفت: «عزیزم، متأسفم. من فقط خواسته بودم پدر خوبی باشم. نمی خواستم به تو احساس عدم محبوبیت بدهم. چرا که واقعاً تورا دوست دارم.»
از والتر پرسیدم:«آیا این واقعیت دارد که بچه ها را در اولویت قرار داده بودی؟»
با ساده لوحی تمام اعتراف کرد: «بله، همینطور است. در بچگی پدر خودم هیچگاه در خانه حضور نداشت. فکر می کنم به همین دلیل است که من می خواستم جبران کرده باشم و پدرخیلی خوبی بوده باشم.می خواستم به خودم اثبات کنم که می توانیم خانواده ی خیلی خوبی داشته باشیم.»
پاسخ دادم:«و خانواده ی خیلی خوبی هم هستید.اما پایه و اساس یک خانواده ی خیلی خوب پیش از هر چیز یک ازدواج خیلی خوب است. چه فایده ای دارد بچه ها احساس محبوبیت بکنند، اما هیچ وقت ندیده باشند که شما هم یکدیگر را دوست دارید؟»
سپس رو به گریس کرده از او پرسیدم: «چه خواسته ای از والتر داری؟» گریس با چشمانی معصوم و آسیب پذیر به والتر نگاه کرد و گفت: «از اینکه همیشه شماره دو باشم خسته شده ام. احساس می کنم که به اندازه ی بچه ها مهم نیستم.می خواهم در اولویت باشم.»
سپس ایده ای به نظرم رسیدم.از بچه های خواستم که بلند شوند و رو به پدر و مادرشان بایستند. گفتم: «بچه ها، می خواهم سؤالی را از شما بپرسم: آیا اشکالی دارد چنانچه پدر، مادر را در اولویت اول زندگی اش قرار دهد، حتی پیش از شما؟» بچه های همگی لبخند زدند و سپس با هم فریاد زدند: البته که «نه!»
سپس گفتم:«خب والتر، می خواهم رو به گریس کنی و به او بگویی که از حالا به بعد او فرد شماره ی یک زندگی توست.»
هرگز نگاهی را که بر روی چهره ی گریس نقش بسته بود فراموش نمی کنم. والتر در مقابل تمامی حضار رو به همسرش ایستاد، دستهای او را گرفت و گفت: «عزیزم، قول می دهم که از همین لحظه به بعد مهمترین و عزیزترین فرد زندگی ام باشی.» سپس هر دو یکدیگر را در آغوش گرفتند و جمعیت حاضر نیز همگی ابراز احساسات کردند.
سپس گفتم: «یک لحظه صبر کنید، والتر، هنوز تمام نشده است! یک چیز مهم دیگر هنوز باقی مانده. می خواهم به بچه ها بگویی: بچه ها، از حالا به بعد مامان «شماره یک»است!»
در حالی که هنوز گریس را در آغوش خود داشت به بچه ها نگاه کرد و با صدایی بلند گفت: «بچه ها دوست تان دارم. اما از حالا به بعد مامان (شماره یک)است!» چهار بچه ی نوجوان به طرف پدر ومادرشان دویدند و همگی یکدیگر را در آغوش گرفتند و در همان لحظه به راستی خانواده ای فوق العاده و مطلوب بودند.
همچنان پس از گذشت سالها، خاطره ی آن روز را با خود دارم و می دانم که والتر و گریس نیز برای اینکه داستان شان را با شما نیز در میان گذاشته اند خوشحال اند.
همان روز والتر در ازدواج خود با همسرش تجدید پیمان کرد.او نمونه ی واقعی مردی مهربان و متعهد بود که بی آنکه خود نیز بداند با قراردادن بچه ها در اولویت، همسر خویش را تشنه ی محبت و توجه نگاه داشته بود.و گریس نیز که نمونه ی مطلوب یک زن فداکار و از خودگذشته بود از اینکه همسر مردی فداکار و پدری مهربان و از خودگذشته بود به خود می بالید و از اینکه در اولویت نیز نبود هرگز لب به شکایت نگشوده بود.هیچ یک از آنها متوجه ضرر و زیانی نبودند که به ازدواج خود می زدند.
ضرر و زیانی که خوشبختانه غیر قابل برگشت نبود.
بزرگترین و ارزشمندترین هدیده ای که می توانید به فرزندان خود بدهید ازدواجی شاد و ماندگار است. و این مستلزم کار و تلاش از جانب شماست.
هر بار که قلب نامزد/همسر خود را با محبت سیراب می کنید بدانید که قلب کودکان خود را سیراب کرده اید. به طوری که در نهایت عشقی را که شما و همسرتان مشترکاً جا به جا می کنید به کل خانواده سرایت می کند و کل خانواده از خوشحالی و خوشبختی لبریز خواهد شد.

چگونه قلب نامزد/همسر خود را از عشق سیراب سازید.

چگونه قلب نامزد/همسر خود را از عشق سیراب سازید.


رژیمی ابداع کرده ام به نام «رژیم عشق»!و آن را بدین منظور طراحی کرده ام تا روش ساده ای باشد برای اینکه قلب نامزد/همسر خود را از عشق و محبت سیراب کنید و بتوانید بیرون از اتاق خواب نیز معشوقی مطلوب باشید. این روش ساده، عملی و لذت بخش می تواند تفاوتهای بزرگی را در ازدواج شما ایجاد کند.
هنگامی که دانش تغذیه را مطالعه می کنید درمی یابید که غذاها شامل چند گروه اصلی هستند:سبزیجات، غلات، پروتئین ها و لبنیات. در ضمن حایز کمال اهمیت است که هر روز حتماً یک عضو متعلق به هریک از این گروه های اصلی را در برنامه ی غذایی خود داشته باشید. خب، نیازهای احساسی و عاطفی انسان نیز دقیقاً به همین صورت هستند.تغذیه ی قلب نامزد/همسرتان و سیراب ساختن او به این معناست که حتماً هر روز مقادیری از هریک از نیازهای پایه و اساسی او را تأمین کنید. این نیازهای پایه شامل سه گروه اند: توجه، محبت و قدردانی.این سه جزء اصلی و حیاتی، فرمول اصلی اکسیرعشق را تشکیل می دهند که در واقع سیراب کننده دل و جان نامزد/همسر شما یا به عبارتی غذای روح اوست. بدین ترتیب باید به معشوق خود توجه کنید، به او محبت نشان دهید و مراتب تشکر و قدردانی خود را از او اعلام کنید.

سه عنصر سازنده ی اکسیر عشق


01 توجه
02 محبت
03 تشکر و قدردانی
چنانچه از شما بپرسند که به چند وعده غذا در روز نیاز دارید احتمالاً پاسخ خواهید داد:سه وعده اصلی به انضمام چندین میان وعده ی کوچک و سبک. در اینجا از شما می خواهم که برای غذا دادن به روح زن زندگی خود، همین تعداد وعده ها و میان وعده ها را با رعایت فرمول های ارائه شده در زیر تکرار کنید:
وعده های اصلی: نامزد/همسر شما به سه وعده ی اصلی از اکسیر عشق در طول روز نیازمند است. اما اکسیر عشق چیست؟ اکسیر عشق تشکیل شده است از سه مورد لیست غذایی صفحه ی پیش باید روزی سه بار، هر بار به میزان سه دقیقه یک، دو یا سه عنصر سازنده ی اکسیر عشق را به نامزد/همسر خود بخورانید!توجه، محبت، قدردانی. من این فرمول را به 3×3 می نامم. بدین معنا که روزی سه بار هر بار به مدت سه دقیقه. می توانید آن را سه دقیقه ی صمیمیت و نزدیکی نیز بنامید.زمان وعده ها را نیز می توانید صبح پیش از آنکه از بستر خارج شوید، ظهر، و سرانجام شب پس از آنکه بچه ها به خواب رفتند، در نظر بگیرید: سه دقیقه صبح هنگامی که با هم بیدار می شوید، سه دقیقه ظهر تلفنی هنگامی که در محل کار خود هستید و سه دقیقه شب پیش از خواب.اینها وعده های اصلی هستند. درست مانند صبحانه، ناهار و شام.
میان وعده ها: حتی با اینکه سه وعده در روز غذا می خورید، اما با این حال، گهگاهی نیز نیاز دارید تنقلات یا خوراکی های سبک دیگری را نیز مصرف کنید. اینطور نیست؟ به هر طرز مشابهی نظیر همین فرمول را باید در رژیم عشق نیز رعایت کنید. بدین معنا که علاوه بر فرمول 3×3 باید چند میان وعده ی کوچک و سبک را نیز به دل و جان همسر خود بخورانید.

اما میان وعده چیست؟


*بوسه ای کوچک از گونه های همسرتان هنگامی که از کنار او عبور می کنید.
*یک تلفن کوتاه که فقط بگویید:«دوستت دارم»
*تعریف، تمجید یا تحسینی کوچک.برای نمونه: «خیلی خوشگل شدی.»امروز چقدر زیبا به نظر می رسی»
*نگاه یا لبخندی محبت آمیز که حاوی تمام عشق تان باشد.
*یک پیغام یا یادداشت کوتاه و مختصر که بر روی تلفن همراه یا کیف پول او می گذارید.
حال که اصول کلی و اصلی رژیم عشق را آموختید، وقت آن رسیده است تا در باره ی سه عنصر سازنده ی اکسیرعشق، توجه، محبت و قدردانی، اندکی صحبت کنیم.

01 توجه


یکی از رایج ترین اشتباهاتی که در تشنه نگه داشتن نامزد/همسرمان مرتکب می شویم آن است که به او توجه کافی نشان نمی دهیم.توجه کردن به نامزد/همسرتان یکی از مؤثرترین روش های سیراب سازی قلب زن زندگی شما و تولید احساس محبوبیت در اوست و همانگونه که دیدید نیز اولین عنصر اصلی سازنده ی اکسیر عشق است.
توجه کردن به معنای 100 درصد حضور داشتن شماست در لحظه ی اکنون، آن هم در کنارنامزد/همسرتان. ممکن است بگویید:«خب، من که همیشه این کار را می کنم.ما اوقات زیادی را با هم می گذرانیم، اما حقیقت آن است که با هم بودن و در کنار همسرتان بودن لزوماً به این معنا نیست که توجه خود را تمام و کمال به او داده اید. ممکن است سرگرم صحبت با او باشید اما در عین حال با گربه تان بازی کنید. ممکن است کنار او نشسته باشید اما مشغول تماشای برنامه ی مورد علاقه تان از تلویزیون باشید. این ها توجه کردن نیستند.مطمئناً نامزد/همسرتان نیز آن را احساس خواهد کرد. شاید بتوان این قبیل توجهات را یک میان وعده در نظر گرفت اما مطمئناً وعده ی اصلی نخواهد بود.
توجه کردن به نامزد/همسرتان به این معناست که تمام کمال و با تمامی وجود خود در کنارش و با او باشید، مشغول هیچ کار دیگری نباشید.تلویزیون تماشا نکنید، مشغول باز کردن صندوق پستی کامپیوتری خود نباشید. مشغول ور رفتن با کامپیوتر خود نباشید، و تمامی توجه خودتان را فقط صرف او کنید.چگونه؟ به چشمان او نگاه کنید. حالش را از او بپرسید. شنونده ی خوبی باشید و او را به خود نزدیک کنید. این توجهات قلب او را چنان سیراب خواهند کرد که تصور آن را هم نمی توانید بکنید. توجه شما آن هم به این طریق به نامزد/همسرتان، به اومی گوید که برای شما مهم است و شما برای او ارزش قائل اید. گویی برای مدت سه دقیقه آن هم سه بار در روز. او تنها چیزی است که در کل این دنیا برایتان مهم است. هرگاه دربست و تمام و کمال توجه می کنید، لحظات گرانقدر و ارزشمند صمیمیت می توانند ایجاد شوند. اینگونه توجه کردن از بهترین اشکال «پیش نوازش» محسوب می شود.

02 محبت


در مطالعات و تحقیقاتی که ظرف پنج سال گذشته از هزاران هزار زن به عمل آمده است از آنها پرسیده شده که آیا دوست دارند تماس جنسی و «دخول» را با شوهرشان تجربه کنند یا اینکه صرفاً فقط او را در آغوش بگیرند.حدود 80 درصد از زنان پاسخ داده بودند که دوست دارند فقط ناز و نوازش شده و درآغوش گرفته شوند بدون اینکه دخول جنسی ای در کار باشد. این در حالی است که مردها همگی از این آمار و ارقام متعجب و حیران مانده بودند.اما این نتایج برای زن ها چندان هم تعجب آور نبود. به طوری که همگی آن را خوب درک می کردند.به زبان ساده: اغلب زن ها، بیشتر تشنه ی محبت جسمانی، اما غیر جنسی از جانب شوهرشان هستند.
محبت دومین عنصر اصلی سازنده ی اکسیر عشق است. محبت یعنی که روزی سه بار، هر بار به مدت سه دقیقه به لحاظ جسمانی با همسر خود ارتباط برقرار کنید.دستش را بگیرید، او را به خود نزدیک کنید، او را ببوسید، موهایش را نوازش کنید، و از نظر جسمانی و فیزیکی با او صمیمی بشوید. هرگاه به همسرتان محبت جسمانی می کنید، انرژی های خود را در بعدی فیزیکی و جمسانی به یکدیگر مرتبط کرده جریان واحدی را بین قلب های خود برقرار می سازید.تحقیقات انجام شده در پرورشگاه ها و یافته های آنان در رابطه با قدرت التیام بخش محبت و نوازش جسمانی را به یاد دارید؟ هرگاه به همسر خود محبت جسمانی می کنید قلب او را عمیقاً سیراب می سازید.
چرا برخی از مردها با محبت کردن مشکل دارند؟ این قبیل مردها که به سختی می توانند به لحاظ جسمانی و فیزیکی به همسرشان محبت نشان دهند چیزی در خود دارند که من آن را سندرم «یا هیچ یا همه چیز» می نامم.این باوری است که می گوید:«چنانچه امکان آن را نداشته باشم که تمام و کمال انجامش دهم پس اصلاً انجامش نمی دهم!» و در ضمن برخواسته از این باور غلط و سوءتفاهم است که تمامی احساسات جنسی باید به «ارگاسم یا همان اوج لذت جنسی یا به عبارتی به انزال ختم شوند. ذهنیت بسیاری از مردها این است که چنانچه به لحاظ جنسی تحریک شوند، باید فوراً دست به کار شده ارتباط جنسی «دخول» برقرار کنند. لذا چنانچه امکان کافی برای به اتمام بردن آن را نداشته باشند اجازه نمی دهند حتی تحریک شوند.زیرا احساس می کنند این کار تلف کردن یا به هدر دادن انرژی شان است.
برای نمونه،زن و شوهری در کنار هم خوابیده اند. صبح که زن بیدار می شود نزدیک می آید تا شوهرش را در آغوش بگیرد. مرد احساس می کند که می خواهد تحریک شود ناگهان به یاد می آورد که تا پنج دقیقه ی دیگر باید برای رفتن به سر کار حاضر شود و گرنه دیرش خواهد شد. از این رو همسرش را پس می زند و می گوید: «الآن نه عزیزم. باید بلند شوم.» زن احساس طردشدگی و عدم محبوبیت می کند و می رنجد و نمی تواند بفهمد که چرا شوهرش تا این حد نسبت به او سرد و بی محبت است. اما مرد احساس نمی کند که مرتکب اشتباهی شده باشد.بعداً همان شب که مرد حال و حوصله و نیز وقت ارتباط جنسی را دارد، زن سرد، بی علاقه و بی تفاوت است و این بار این مرد است که نمی تواند بفهمد چرا.
آنچه در اینجا اتفاق می افتد سندرم «یا هیچ یا همه چیز» است. مرد احساس می کند وقت آن را ندارد که همه چیز را خوب اجرا کند و سنگ
تمام بگذارد.از این رو هیچ کاری نمی کند و حتی از یک بوسه یا نزدیک شدن ساده نیز سر باز می زند. چرا که احساس می کند منجر به همه چیز [دخول] نخواهد شد. اما مردان عزیز، توجه داشته باشید که محبت جسمانی همیشه نباید به مقصد خاصی بیانجامد. بلکه به خودی خود تجربه ای است از صمیمیت. به علاوه این وعده و میان وعده های عشق تأثیرات مثبت و بسزایی بر روی زندگی جنسی شما نیز خواهد گذاشت. چنانچه به یاد داشته باشید، همان گونه که در مبحث مربوط به حساب جنسی و عاطفی نیز گفتیم هر بار که به لحاظ جسمانی نسبت به همسرتان از خود محبتی نشان می دهید در واقع مقادیری را به حساب مشترک خود با همسرتان واریز کرده اید. این کار چه تأثیری بر روابط جنسی شما خواهد گذاشت؟ همانگونه که بعداً نیز خواهیم دید هرچه موجودی حساب عشق و صمیمیت زنی بالاتر باشد، بیشتر به لحاظ جنسی تحریک می شود و تمایل بیشتری به همبسترشدن با شما خواهد داشت.

03 تشکر و قدردانی


«می دانم دوستم دارد اما هیچوقت از من تشکر و قدردانی نمی کند.» این گله و شکایتی است که زن ها همیشه از نامزد/شوهرشان دارند و علت آن نیز این است که بیشتر زن ها تشنه ی تشکر و قدردانی از مرد زندگی شان هستند. هنگامی که مردها این شکایت زن ها را می شنوند گیج می شوند:«چگونه می تواند بگوید که من از او قدردانی نمی کنم؟ من سخت
مشغول کار هستم تا زندگی او و بچه ها را تأمین کنم؛ نسبت به او وفادارم. برای او زیرزمین خانه را مجدداً بازسازی و تعمیر کردم.من همه کار می کنم تا قدردانی خود را نسبت به او نشان دهم.»
مردان عزیز:آنچه شما از آن صحبت می کنید تشکر و قدردانی از زن ها به وسیله ی کارهایی است که انجام می دهید. اما آنچه قلب زن ها به راستی به آن نیاز دارد، شنیدن تشکر و قدردانی شما در قالب الفاظ و عبارات است.
بیشتر زن ها به مراتب حراف تر و خوش صحبت تر از مردها هستند. بیشتر اوقات چیزها برای ما زن ها خیلی واقعی نیستند مگر اینکه به زبان آورده شوند.دانستن اینکه شما از ما قدردانی می کنید، همیشه کافی نیست.ما نیاز داریم آن را از زبان شما بشنویم.ما به کلمات و گفتار شما احتیاج داریم. ابراز کلمات عاشقانه و نیز تعریف و تحسین کلامی و گفتاری شما همانند جواهرات برای ما ارزشمند و گرانقدر هستند.ما آنها را جمع می کنیم و گرامی می داریم. آنها موجب می شوند احساس ارزشمند بودن و غنی بودن کنیم.آنها به ما احساس خوشبختی و رضایت می دهند.

چگونه باید تشکر و قدردانی خود را ابراز کنیم؟


*به ما بگویید از چه چیز ما خوش تان می آید.
*به ما بگویید کدامیک از کارهایی را که برای شما و خانواده مان انجام می دهیم دوست دارید و برای آن از ما متشکر هستید.
*برای ما بگویید که چه چیزی از ما را تحسین می کنید و به آن افتخار می کنید.
*به ما بگویید برای نقشی که در زندگی شما ایفا می کنیم از ما قدردانی می کنید.
*به ما بگویید که به واسطه چه چیز ما احساس غرور می کنید.
بیشتر مردها احساس می کنند که از نامزدشان تشکر و قدردانی لازم را به عمل آورده اند (حتی تشکر و قدردانی کلامی)اما آنچه متوجه آن نیستند این است که ممکن است از چیزهایی که به راستی برای نامزد/همسرشان مهم است قدردانی نکرده باشند.در مصاحبه ها و تحقیقاتی که پیش از نگارش این مقاله انجام دادم تمامی زن ها به ویژه نیاز داشتند که مرد زندگی شان برای نگهداری و بزرگ کردن بچه ها و انجام دادن کارهای خانه از آنها تشکر و قدردانی کنند. بسیاری از زن ها گفته بودند که نیاز دارند شوهرشان صرفاً برای آنکه مادرهای بسیار خوبی هستند یا از خانه به خوبی مراقبت و نگهداری می کنند یا پیراهن های شوهرشان را همیشه شسته شده و اتو شده نگه می دارند یا غذاهای مورد علاقه ی او را تهیه می کنند از آنها متشکر و ممنون باشند.مادران شاغل به ویژه نیاز داشتند که شوهرانشان از آنها برای مراقبت از بچه ها و انجام کارهای خانه و درعین حال داشتن یک شغل نیمه وقت یا تمام وقت تشکر و قدردانی کنند.به یاد دارم زنی یکبار برای من نوشت:«نیاز دارم شوهرم به من بگوید که مادری خوب و زنی فوق العاده هستم . دوست دارم به این دلیل که پس از روزی نه یا ده ساعت کار باز هم در خانه آشپزی می کنم و غذای مورد علاقه ی او را برای شام درست می کنم از من قدردانی کند. دوست دارم به این دلیل که در کنار این همه مشغله به امور جزئی خانه مثل کوتاه کردن چمن ها، بردن ماشین به مکانیکی و دخترمان به دکتر نیز توجه و رسیدگی می کنم از من تشکر کند.»
به تجربه دریافته ام که واقعیت این نیست که مردها برای انجام این کارها از نامزد/همسرشان متشکر و ممنون نیستند.بلکه داستان از این قرار است که زن ها چنان در انجام امور متفرقه و جانبی بویژه انجام چند کار به طور همزمان مهارت دارند که این کارها برایشان بسیار ساده و به طور خودکار صورت می گیرد. لذا مردها نیز این حالت ما را مشاهده می کنند و آن را بسیار ساده و بدیهی می پندارند و تصور می کنند که اصلاً برای انجام این همه کار تلاشی صرف نکرده یا متحمل زحمتی نیز نشده ایم.مردان عزیز: ممکن است که ظاهراً ساده به نظر برسد اما در واقع چنین نیست.نمی توانید تصور کنید شنیدن عبارات یا جملاتی نظیر:عزیزم، برای شما متشکرم» یا: «امروز صبح برای شرکت در مراسم مذهبی چه لباس های زیبایی بر تن بچه ها پوشاندی»واقعاً از تو متشکرم. چقدر ما را خوشحال کرده قلب مان را از عشق و محبت سیراب می کند.

تنقلات پیش از خواب: تشکر و قدردانی


وعده های اصلی و میان وعده های رژیم عشق را به یاد دارید؟ حال وعده ی آخری را نیز پیش از خواب به آن اضافه می کنیم و آن را:«تنقلات پیش از خواب»می نامیم:روشی ساده و در عین حال بسیار نیرومند که قلب همسرتان را با تشکر و قدردانی تغذیه کنید.نحوه ی انجام آن نیز بدین صورت است که تشکر و قدردانی خود را از کاری که همسرتان در همان روز انجام داده است پیش از خواب هنگامی که به بستر می روید به او اعلام می کنید:
«متشکرم که بچه ها را نگه داشتی تا من بتوانم به سالن ورزش بروم.»
«متشکرم که شام مورد علاقه ی من را درست کردی.»
«متشکرم که شانه هایم را امشب پس از کار ماساژ دادی واقعاً بهش احتیاج داشتم.»
«متشکرم که امروز صبح خیلی با من صبور بودی. از اینکه من خیلی غرغر کردم معذرت می خوام.»
بسیار عالی و فوق العاده است چنانچه چنین تنقلاتی را پیش از خواب نثار هم کنید. از این که چه تعداد چیزهایی وجود دارند که می توانید برای آنها از همسرتان متشکر و ممنون باشید.تعجب خواهید کرد؛ تنها چنانجه توجه کافی مبذول دارید. به علاوه چنانچه این آخرین وعده به میان وعده ی فیزیکی و جسمانی دیگری نیز انجامید، تعجب نکنید.چرا که عشق و محبت بهترین پیش نوازشی است که وجود دارد... .

سیراب سازی قلب فرزندانتان با اکسیر عشق


درست به همان میزان که نامزد/همسرتان به توجه، محبت و قدردانی نیاز دارد فرزندانتان نیز به این سه عنصراکسیر عشق برای سیراب سازی دل و جان شان نیاز دارند.اکسیر عشق فرمولی است بسیار ساده برای سیراب سازی قلب کودکانتان از عشقی که بدان نیاز دارند. سعی کنید حتماً هر روز چند دقیقه از هر سه عنصر توجه، محبت و قدردانی به فرزندان خود بدهید. بدین معنا که چند دقیقه تمام و کمال منحصراً فقط به آنان توجه کنید به طوری که واقعاً حضور شما را احساس کنند.آنان را در آغوش بگیرید و ببوسید (آن هم نه فقط صبح یا شب که به آنها صبح به خیر یا شب به خیر می گویید) بلکه این کارها را در بین روز نیز بارها تکرار کنید و تشکر و قدردانی خود را از آنها نیز اعلام دارید. به این معنا که بگویید به آنها افتخار می کنید، بگویید از چه چیز آنها خوشتان می آید و هر بار که شما را خوشحال می کنند از آنها تشکر کنید.
یکی از روش هایی که به ویژه مؤثر واقع می شود این است که درست پیش از خواب این کارها را با آنها بکنید.درست همانگونه که توصیه کردم این کار را با همسرتان بکنید:«از اینکه امروز اتاقت را مرتب کردی متشکرم.«از اینکه در شستن ظرفها به مامان کمک کردی از تو متشکرم» با این روش فرزندان با قلب و دلی آکنده از شادی، عشق و احساس محبوبیت به خواب خواهند رفت.
آنچه عشق را پژمرده می سازد و آنچه در مقابل آن را بالنده و شکوفا می کند
هیچ یک از اعمال شما خنثی نیستند.یک یک تمامی رفتارها و حرکات شما یا نامزد/همسرتان را سیراب می سازد و یا آن را محروم نگاه می دارد.تمامی افعال شما یا میان شما صمیمیت ایجاد می کند یا آن را پژمرده می سازد. یا شمارا به یکدیگر نزدیک تر می کند یا از هم دور می سازد. اما بارها این مهم را فراموش می کنیم که آنچه می گوییم یا نمی گوییم، می کنیم یا نمی کنیم تأثیرات عمیق و بسزایی را بر فردی که دوستش داریم به جا می گذارد.
در سمینارهایم معمولاً از حضار کمک می گیرم تا به همراه یکدیگر بر روی تخته سیاه فهرستی از مواردی را که عشق را شکوفا و بالنده می کند و نیز مواردی که آن را پژمرده و محروم می سازند، تهیه کنیم.این راه مؤثری است، برای درک تأثیراتی که گفته ها یا کرده های ما بر روی روابط مان می گذارند.در زیر نمونه ای از این لیست نوشته شده است:

آنچه موجب پژمردگی و مردن عشق می گردد:


نگه داشن و بیرون نریختن احساسات
انتقاد و نکوهش
گرم گرفتن و زیاد از حد تحویل گرفتن و چشم چرانی با دیگران
بدیهی پنداشتن نامزد/همسرتان
تنهایی طلبی ـ تک روی
جمع شدن انزجار و عصبانیت
پس کشیدن، دور گرفتن
زیاد کارکردن
سرزنش کردن و دیگران را مسئول دانستن

آنچه موجب شکوفای و بالندگی عشق می گردد:


ابراز و بیان افکار و احساسات
تعریف، تحسین و تمجید
پای بندی و وفاداری به همسر
تشکر و قدردانی
مهرطلبی، با هم یک تیم بودن
حل و فصل کردن مسائل و مشکلات
نزدیکی، صمیمیت
با هم بودن
پذیرفتن مسئولیت اعمال و رفتار
طبیعتاً موارد زیاد دیگری نیز وجود دارند که می توان به فهرست فوق افزود. بسیار مفید است این فهرست را به همراه نامزد/همسرتان مطالعه کنید. سپس درباره ی موارد ذکر شده در آن با یکدیگر مذاکره کنید و ببینید که با کدامیک موافق یا مخالفید.در واقع، توصیه ی من این است که شما فهرست جداگانه و شخصی خودتان را حال به تنهایی و یا ترجیحاً به کمک نامزد/همسرتان ترتیب دهید و ببینید که چه مواردی موجب شکوفایی عشق و روابط شما شده و چه مواردی آن را سرد و خاموش می کنند.افزودن این موارد به فهرست نوشته شده، پیاده کردن آنها را به مراتب ساده تر خواهد کرد. زوجی را می شناسم که فهرست خود را بر روی یخچال آشپزخانه شان زده بودند یعنی درست جایی که بتوانند هر روز آن را ببینند. بعدها برای من نوشتند که روابط شان به طرز فوق العاده ای دگرگون شده و بهبود یافته بود تنها به این دلیل که نسبت به مواردی که موجب شکوفایی یا پژمرده شدن روابط و ازدواج شان می شده آگاهی یافته و خودآگاه تر شده بودند.من فرمول اکسیر عشق را به این دلیل ابداع کردم که مردها اغلب به من می گفتند:«می خواهم شوهر بهتری باشم اما نمی دانم چه کار کنم.» یا «می دانم نامزدم به توجه بیشتری از جانب من احتیاج دارد، اما درست نمی دانم چگونه این خواسته اش را به او بدهم.» اکسیر عشق پاسخ به این پرسش هار ا بسیار ساده کرده است: یکی را انتخاب کنید: توجه، محبت یا قدردانی، و مطمئن باشید که حتماً درست عمل کرده اید.(به عبارت دیگرمحال است اشتباه کنید!)با وجود این اگر می خواهید خیلی مطمئن شوید هر سه را با هم ترکیب کنید تا اکسیر

عشق 3×3 را به همسر خود خورانده باشید!


سیراب ساختن قلب نامزد/همسرتان با اکسیرعشق مانند آن است که ازدواج خود را بیمه کرده باشید.آیا می دانید در تحقیقاتی که به عمل آمده است چنین اثبات شده که علت اکثریت روابط نامشروع خارج از ازدواج نه به دلیل گرسنگی جنسی، بلکه به دلیل محرومیت از توجه، محبت و قدردانی است؟ در تحقیقات انجام شده از زن هایی که به شوهر خود خیانت کرده بودند در ارتباط با دلایل روابط نامشروع شان سؤال شده بود و در کمال تعجب تنها عده ی بسیار معدودی از آنها گرسنگی یا نیاز جنسی را به عنوان دلیل این نوع روابط ذکر کرده بودند. هرگز زنی پاسخ نداده بود که:«زیرا مردی را با اندام و هیکلی زیبا دیدم.» یا:«به این دلیل، با مربی یوگای خود همبستر شدم که بدنی ورزیده و در عین حال نرم و انعطاف پذیر داشت.»
بیشتر این زن ها دلیل خیانت خود را کمبود و محرومیت از توجه، محبت و قدردانی ذکر کرده بودند.به همین دلیل در جای دیگری به جست و جوی آن رفته بودند.
این گفته ادعایی سطحی یا بی پایه و اساس نیست، بلکه حقیقتی محض است که چنانچه نامزد/همسر خود را به دفعات کافی با وعده ها و میان وعده ها سیر کنید، دیگر از گرسنگی به این سو وآن سو سرک نخواهد کشید تا خود را سیر کند.
چنانچه با کسی رابطه دارید امیدوارم رژیم عشق را از همین امروز به کار ببندید.خود را متعهد سازید که تنها به مدت یک هفته سه بار در روز هر بار به مدت سه دقیقه اکسیر عشق (توجه، محبت و قدردانی)را در سه وعده ی اصلی و نیز میان وعده های نامزد/همسر خود بگنجانید و نتایج حیرت انگیز آن را مشاهده کنید. نامزد/همسرتان از عشق خواهد درخشید و شما نیز عشق بیشتری به او در خود احساس خواهید کرد.

هفت سرمایه گذاری کوچک درعشق که سود کلانی برای آقایان به ارمغان م

هفت سرمایه گذاری کوچک درعشق که سود کلانی برای آقایان به ارمغان می آورد


در سرتاسر این مقاله بارها ادعا کردم که زن ها براستی پرتوقع نیستند و به راحتی می توان آنها را خوشحال کرد.فقط باید بدانید که چکار کنید. این را نیز بارها گفته ام که مردها تعجب خواهند کرد چنانچه بدانند تنها با اعمال بسیار ساده و پیش پا افتاده می توانند، زن زندگی خود را خوشحال کنند. خب، مردان عزیز:می دانم که احتمالاً هنوز نیز این ادعای مرا باور ندارید.خب، شاید وقت آن رسیده است تا با صرافتی بیشتر از پیش با شما صحبت کنم و فهرستی از روش های ساده ای را که دل و جان زندگی تان را از عشق و محبت سرشار خواهد کرد به شما نشان دهم. اینها همان خواسته های کوچکی هستند که زن ها همیشه از شما می خواهند برایشان انجام دهید. به شما اطمینان می دهم چنانچه این توصیه های کوچک را به کار ببندید، نتایجی خواهید گرفت که هرگز کوچک نخواهند بود!
من این هفت توصیه را سرمایه گذاری کوچک می نامم که سودهای کلانی برای مردها در پی خواهند داشت. تصور کنید مشاور مالی و اقتصادی شما به شما تلفن زده در حالی که بسیار هیجان زده است می گوید بهترین و مناسب ترین زمان برای سرمایه گذاری فرا رسیده است. شما به او پنج هزار تومان می دهید و او در همان روز پنجاه میلیون تومان به شما برمی گرداند!فرض کنید مطمئن بودید که با شما شوخی نمی کند چه کار می کردید؟ البته که فوراً دست به کار می شدید. فوراً در ماشین تان می نشستید تا هر چه را که در چنته دارید خودتان برایش ببرید.
خب، آیا متوجه منظورم شدید؟ توصیه های ارائه شده در فهرست پایین همان سرمایه گذاری های کوچک و پیش افتاده هستند .سرمایه گذاری های احساسی و عاطفی، این سرمایه گذاری ها هرگز مستلزم صرف وقت یا انرژی زیادی نیستند.اما با وجود این تضمین می کنم که نتایج و سودهای کلانی را به شما برخواهند گرداند.اما این نتایج و سودها کدام هستند؟
*زنی که خلق وخوی بهتری دارد.
*زنی که آرام تر بوده کم تر عصبی باشد.
*زنی که شکایت نمی کند و نق نمی زند.
*زنی که همنشینی با او لذت بخش تر است.
*زنی که فکر می کند شما بهترین شوهر و مرد دنیا هستید.
*زنی که دوست دارد بیشتر با شما رابطه ی جنسی داشته باشد.
تذکری به مردها:مردان عزیز:خواهید دید که احتمالاً انجام برخی از اقلام این فهرست خیلی لذت بخش نخواهند بود. مثل:خریدن کارت پستال و دادن آن به نامزد/همسرتان.این امکان وجود دارد که برخی اقلام دیگر حتی وحشتناک نیز به نظر آیند همچون به خرید رفتن با او و نظر دادن در باره ی لباس هایی که پرو می کند.در این دو مورد با شما همدردی می کنم. اما می خواهم به شما بگویم که سختی و عذاب موقعیت و کوچکی که ممکن است در حین انجام این کارها تجربه کنید در مقایسه با خوشحالی و رضایتی که از داشتن همسری شاد شاد شاد نصیب تان خواهد شد بسیار کوچک، کم اهمیت و قابل چشم پوشی خواهد بود.
به این هفت توصیه به عنوان پیش نوازش بنگرید.همانگونه که در بخش مربوط به روابط جنسی نیز خواهیم دید، ما زن ها ابتدا از جانب سرمان تحریک می پذیریم. ممکن است نزد خودتان فکر کنید: «آیا ممکن است فرستادن یک کارت، زندگی جنسی ما را بهتر کند؟» پاسخ من در اینجا به شما این است که:«بله!بله! بله!.» به کار بستن توصیه های این فهرست شما را برای زن زندگی تان بسیار محبوب تر و غیرقابل چشم پوشی خواهد کرد.
تذکری به زن ها:همیشه شکایت می کنید که نیاز دارید مرد زندگی تان کارهای کوچکی در حق شما انجام دهد تا خوشحال شوید. اما هنگامی که از شما می پرسد: «مثلاً چه کاری؟» خودتان هم نمی دانید که چه بگویید. خب، پس از خواندن این فهرست، دیگر گیج و سردرگم نخواهید بود که چه بخواهید! فراموش نکنید هنگامی که این فهرست، را به نامزد/همسر خود نشان می دهید، خواسته های شخصی خود را نیز به آن بیفزایید.

هفت سرمایه گذاری کوچک برای برداشت سودهای کلان:


01 به مناسبتهای مختلف به ماکارت تبریک بدهید.
02 برایمان یادداشت بگذارید.
03 در میان روز به ما تلفن بزنید.
04 نزد دیگران از ما تعریف کنید.
05 برای با ما بودن برنامه ریزی کنید.
06 با ما به خرید بروید.
07 ما را متعجب و غافلگیر کنید.

01 به مناسبت های مختلف به ما کارت تبریک بدهید.


ما زن ها عاشق کارت تبریک هستیم.هرگز از آن سیر نمی شویم. در تحقیقات و مصاحبه هایم همگی زن ها بدون استثناء به کارت تبریک اشاره کرده بودند.در اینجا منظورم تنها به مناسبت خاصی همچون تولدها و سالگردها نیست. به بهانه های مختلف می توانید کارت های مختلفی را به نامزد/همسر خود بدهید. کارت های مضحک و خنده دار، رمانتیک، زیبا، دست ساز، و ساده هر چه بیشتر، بهتر!
می پرسید، چرا ما زن ها عاشق کارت هستیم؟ پاسخ ما این است که:زیرا نشانه ی توجه شما به ما هستند. نشانه هایی مسلم از اینکه به ما فکر می کردید و برای آن خود را به زحمت انداخته اید. ما آنها را نگه می داریم. بارها و بارها آنها را می خوانیم و نزد دوستان مان به آنها می نازیم!
مردان عزیز: می دانم پاسخ تان چیست:«من یکی از اهل کارت و این حرف ها نیستم!»پاسخ من نیز به شما این است که: «حتی اگر لازم شد خود را مجبور کنید!» خیلی چیزها در زندگی وجود دارند که دوست ندارید انجام دهید اما مجبورید: رعایت سرعت مجاز و... تنها توقع مان این است که هر چند وقت یکبار یک کارت کوچک خریداری کنید. مگر چقدر این کار مشکل است؟ لازم نیست این کار منطقی به نظر آید.مجبور نیز نیستید از انجام این کار حتماً لذت ببرید. فقط آن را امتحان کنید. به یک مغازه بروید و یک دسته کارت را یکجا با هم خریداری کنید تا هر بار مجبور نباشید به خرید بروید. کارت های الکترونیکی که از طریق پست الکترونیکی فرستاده می شوند نیز بسیار عالی اند گرچه کارت های واقعی که موجودیت فیزیکی دارند و ما می توانیم آنها را لمس کنیم یا به روی میزمان قرار دهیم، بهترند.
حال که کارت ها را خریداری کرده اید با آنها چه کار خواهید کرد؟ خب، چیزی روی آنها بنویسید.سپس می توانید آنها را به ما بدهید یا آنها را بر روی بالش مان یا توی کیف دستی مان یا داخل ماشین، بر روی یخچال بگذارید یا سرانجام هر جایی که می دانید آن را پیدا خواهیم کرد. زن ها عاشق غافلگیر شدن هستند.
و کلام آخر اینکه: به این کارتها به چشم پیش نوازش بنگرید.آیا می دانستید که حروف C A R D S حروف اول کلمات: Ceremonious Attention Rewarded by Dynamite Sex به معنای توجه رسمی (تشریفاتی) اعطا شده توسط سکس دینامیتی !!! می باشند؟! دست کم از این به بعد تداعی معانی ای که با این کلمه خواهید داشت مثبت تر و
سازنده تر خواهد بود.
خلاصه ی کلام اینکه هرگاه ما زنها کارتی را از طرف شما دریافت می کنیم به شما احساس نزدیکی بیشتری کرده به دفعات بیشتری به روابط جنسی با شما نیاز پیدا می کنیم.خب، نظرتان چیست؟ آیا نمی خواهید به مغازه ی محله تان سری بزنید؟!

02 برایمان یادداشت بگذارید


می دانم دارید غرغر می کنید که: «آه، یادداشت روی بالش. دیگه همین یکی مونده بود!» بله حق با شماست. دوست داریم گفته هایمان را با دست خط خودتان ببینیم. هر چه باشد:یادداشتی کوتاه، یک نقاشی کوچک، یا فقط یک جمله ی ساده . مختصر دو کلمه ای: «دوستت دارم.» که البته بسیار شخصی تر و صمیمانه تر و حتی به مراتب بهتر از کارت است. همچنین ارزان تر!
چقدر طول می کشد یادداشت کوتاه و ساده ای را برای ما در جایی بنویسید؟ ده ثانیه؟ آیا می توانید ده ثانیه از وقت خود را برای ما کنار بگذارید؟ آیا می توانید تصور کنید که این ده ثانیه چه سرمایه گذاری بزرگی خواهد بود.با این کار ساده موجب خواهید شد تمام روز خلق و خوی بسیار خوبی داشته بسیار سرحال باشیم و بتوانیم تمامی اشتباهات کوچک آن روز شمارا ببخشیم و لباس خواب زیبا و مورد علاقه ی شما را از کمد بیرون بیاوریم و بپوشیم.
لازم نیست فشار زیادی بر خود بیاورید و نگران باشید که قدرت قلم شکسپیر را ندارید و نمی توانید عبارات شاعرانه و رمانتیک بسیاری بنویسید. تنها چند کلمه کافی است.یک صورت متبسم که فقط با چهار تا خط کج و کوله نقاشی کرده باشید یا یک قلب، ما زیاد سخت گیر و مشکل پسند نیستیم.تنها می خواهیم بدانیم که شما تلاش خودتان را کرده اید و همین نیز کافی است.
بزگترین هدیه ای که در تمامی طول زندگی ام دریافت کرده ام دفترچه یادداشتی است که یکسال شوهرم برای کریسمس به من هدیه داد. قسمت خالی بالای هر صفحه یک یا دو خط درباره ی یکی از محاسن من یا خاطره ی خوبی که با هم داشتیم یا امید و آرزویی که برای آینده در سر می پروراندیم، نوشته بود. این دفترچه ارزشمندترین چیزی است که دارم. و براستی نمی توانم قیمتی روی آن بگذارم.همیشه آن را می خوانم. هیچ هدیه ی خریداری شده ای، هیچ جواهر گران قیمت و نه هیچ چیز دیگری نمی تواند با آن رقابت کند. چرا؟ زیرا حاوی کلمات و جملات اوست. و برای یک زن حرف های عاشقانه و کلمات محبت آمیزی که مرد زندگی مان به ما هدیه داده است، گنجینه ای گرانبهاست که تا ابد در قلب های خود نگاه خواهیم داشت.

03 در میان روز به ما زنگ بزنید.


زن ها تشنه ی ارتباط هستند. باید این حقیقت را تا به اینجا دیگر از بر شده باشید زیرا ده ها بار به آن اشاره کرده ام!(زن ها همچنین حرفهایشان را هم زیاد تکرار می کنند!!) ارتباط، قلب ما را تغذیه می کند و احساس محبوبیت به ما می دهد وحتی ما را به لحاظ جنسی نیز تحریک می کند. بخصوص در اوقاتی که از نظر فیزیکی با شما نیستیم دوست داریم ارتباط خود را با ما حفظ کنید، زیرا نشان دهنده ی این است که به ما فکر می کنید.
چنانچه می خواهید نامزد/همسر خود را خوشحال سازید از دستورالعمل یک دقیقه ای زیر استفاده کنید.در بین روز گوشی تلفن را بردارید و به او زنگ بزنید. شصت ثانیه از وقت خود را بر روی خوشحالی او سرمایه گذاری کنید. لازم نیست چیز بخصوصی برای گفتن داشته باشید. صرف شنیدن صدای شما ما را خوشحال می سازد. جملات زیر در ضمن بسیار مفید و مؤثر واقع می شوند:«داشتم به تو فکر می کردم.» یا:«امیدوارم که روز خوبی داشته باشی.» یا:«همین الآن به هتل رسیدم و می خوام اتاق بگیرم.» آه که چقدر از شنیدن این جمله خوشحال می شویم، زیرا به معنای رسیدن و اعلام ورود و دقیقاً متضاد رها کردن و ناپدید شدن است.
هنگامی که به ما زنگ می زنید، چه اتفاقی می افتد؟ خیالمان راحت می شود و احساس آرامش می کنیم.لبخند می زنیم. فکر می کنیم که شما مردی با ملاحظه هستید، مردی فوق العاده، همان جا به شما هزار امتیاز می دهیم و آن را به حساب جنسی مشترکمان واریز می کنیم که می توانید بعداً از آن برداشت کنید. حال نظرتان چیست؟ آیا ارزش آن را ندارد که گوشی تلفن خود را همین الآن بردارید؟!
جهت دریافت امتیازات بیشتر و «تشویقی» و «ترفیع» هربار که برنامه هایتان تغییرکرده باشد و می دانید که احتمالاً نگران شما خواهیم شد، از پیش به ما زنگ بزنید و خبر دهید. چنانچه قرار است دیرتر بیایید از پیش به ما زنگ بزنید. هر بار که با خبر می شوید به شما زنگ زده ایم اما شما را پیدا نکرده ایم به ما زنگ بزنید.اوقاتی که احساس می کنید نگران شما باشیم به ما زنگ بزنید. یکی از شیرین ترین و دوست داشتنی ترین کارهای همسرم در همین اواخر این بود که به من زنگ زد تا بگوید برای یک کنفرانس تلفنی مکالمه ی تلفنی بلندی را در پیش خواهد داشت لذا زنگ زده بود تا چنانچه تصادفاً به او زنگ زدم و خط تلفن به مدت طولانی اشغال بود نگران نشوم و از پیش خبر داشته باشم.به یاد دارم تمام آن روز احساس بسیار خوبی داشتم.زیرا شوهرم احساسات مرا درنظر گرفته بود و بسیار ملاحظه کارانه و عاقلانه رفتار کرده بود.
به یاد داشته باشید.درست به همان اندازه که مردها از تلفن بدشان می آید زنها عاشق آن هستند و در واقع آن را جزئی از وجودشان می دانند! لذا هرگاه از تلفن جهت برقراری ارتباط با ما استفاده می کنید، خب، چنانچه باهوش باشید باید متوجه منظورم شده باشید...!

04 نزد دیگران از ما تعریف کنید


دفعه ی بعد که خواستید نامزد/همسر خود را خوشحال کنید این توصیه را به کار ببندید.هنگامی که دیگران مثلاً دوستان یا اعضای خانواده حضور دارند منتظر فرصت مناسبی باشید تا در لا به لای صحبتها از او تعریف کنید.به عنوان مثال چنانچه صحبت درباره ی رستوران ها است بگویید:«ورونیکا چنان آشپزخوبی است که دیگر دوست ندارم هیچوقت در رستوران غذا بخورم.»اگر صحبت درباره ی کار و شغل است بگویید: «به شما گفتم که درآمد ورونیکا این ماه از تمامی همکارانش بیشتر بوده؟» اگر صحبت به بچه ها کشانده شده مثلاً بگویید:«ورونیکا چنان مهارتی در برخورد با بچه ها داره که باور نمی کنید.باید بازیهای خلاقانه ای را که در جا برای آنها ابداع می کند، ببینید.من یکی که دوست دارم ساعتها بنشینم و بازیهایشان را تماشا کنم.»
دیگر بیش از این ادامه نمی دهم.احتمالاً متوجه داستان شده باشید. ممکن است بگویید این کار مصنوعی یا اجباری به نظر می رسد اما بگذارید به شما بگویم اوقاتی که نامزد/همسر شما نزد دیگران درباره ی شما غلو می کند و کلی از شما تعریف می کند و پز می دهد.حتی متوجه آن هم نمی شوید و فقط احساس خوبی می کنید.چنانچه نامزد/همسرتان این کار را نمی کند. خب، باید از این به بعد بکند. اظهار و بیان نقاط قوت و خوبی زن ها در حضور دیگران فعال کننده ی پاسخ و واکنش بسیار مهم و اساسی در زن هاست. گویی درحضور همگان به آنها اعلام می کنید که یک مرد هستید و این زن خوشبخت همسرشماست.درقلمرو حیوانات و جانوران نیز موجودات مذکر، جفت خود را در حضور دیگران معرفی می کنند.البته آنها این کار را به طرق دیگری انجام می دهند و شما می توانید به همان تعریف و تمجید و تحسین ها بسنده کنید!
هنگامی که زنی احساس می کند به او افتخار می کنید از خوشحالی در خود آب می شود به این جهت امتیاز زیادی به شما می دهد.یک تعریف و تحسین در حضور دیگران معادل ده تعریف و تحسین درخلوت ارزش دارد. تعریف و تحسین، نوعی پیش نوازش کلامی محسوب می شود.

05 برای با ما بودن برنامه ریزی کنید.


برنامه ریزی همواره موجب تحریک زن ها می شود و به او احساس امنیت می دهد.برنامه ریزی موجب می شود احساس کنیم شما به ما فکر می کنید. برنامه ریزی موجب می شود از شما متشکر و ممنون باشیم.بزرگ یا کوچک، فرقی نمی کند. مهم این است که برای با ما بودن برنامه ریزی کنید.
مردان عزیز:عذر و بهانه های شما را می شناسم:زن ها بهتر از مردها برنامه ریزی می کنند.پس چرا خودمان را دردسر دهیم؟ پاسخ من به شما این است که: چنانچه شما برنامه ریزی کنید احساس می کنیم از ما مراقبت و مواظبت شده است.برنامه ریزی شما به ما نشان می دهد که شما با افکار خود برای آینده ی ما سرمایه گذاری می کنید و ما هر دو با هم در زندگی پیش می رویم.
توجه داشته باشید که موضوع و محتویات آن ابداً مهم نیست.بلکه نفس برنامه ریزی مهم است.به همین دلیل برنامه ریزی از هر نوع آن که باشد احساسات بسیار خوبی را در ما تولید می کند. حال چه پیدا کردن یک رستوران جدید و برنامه ریزی برای بیرون رفتن برای شما با ما باشد و چه برنامه ریزی برای تماشای برنامه ی بخصوصی از تلویزیون به همراه ما یا حتی برنامه ریزی برای کمک کردن به ما در تمیز کردن گاراژ یا... تا هنگامی که از پیش به ما بگویید برنامه ریزی به حساب می آید و به همین دلیل است که ما خوشحال خواهیم شد.آیا به یاد دارید که یکی از کارهایی که زن ها را از دست مردها دیوانه می کرد، پا در هوابودن و بی برنامه بودن بود؟ هنگامی که برای چند ساعت بعد یا چند روز بعد یا چند هفته بعد برنامه ریزی می کنید، ما در ذهن خود چیزی داریم که منتظر و مشتاق اش باشیم و این خود به ما احساس امنیت می دهد.
آیا دوست دارید دل همسر خود را چنان نرم کنید که مانند چشمه ای از عشق همواره زیر پای شما بجوشد؟ با او بنشینید و بگویید:عزیزم، برای آخر هفته برنامه ریزی بکنیم؟»«آیا چیزی هست که برایش برنامه ریزی نکرده باشیم؟» کافی است سعی کنید از کلمه ی برنامه و برنامه ریزی به نحو مثبتی در گفتار خود استفاده کنید.مدام در گوش او بخوانید: «برنامه ریزی، برنامه ریزی، برنامه ریزی!!

06 با ما به خرید بروید.


پیش از آنکه از ترس فریاد بزنید کمی به من گوش کنید:مجبور نیستید زیاد این کار را بکنید.همان یکبارش هم به منزله ی واریز کردن مقادیر هنگفتی درحساب بانکی عشق و صمیمیت ما به حساب می آید حسابی که می توانید بعداً از آن برداشت کنید!اغلب زن ها عاشق خرید کردن هستند.همانگونه که قبلاً هم نیز توضیح دادم خرید برای بسیاری از ما زن ها تجربه ای احساسی و صمیمانه به شمار می رود.لذا چنانچه به ما پیشنهاد خرید رفتن بدهید، هیجانی بزرگ برای ما به حساب می آید.
پوشیدن و پرو کردن لباس های زیبای گوناگون در حضور مردی که دوستش داریم و پرسیدن نظر او به نوعی تجربه ای شهوانی و جنسی به حساب می آید.زیرا زن ها بدینوسیله توجه شما را به بدن خود معطوف می کنند و به شما نیز این فرصت داده می شود که به بدن او خیره شوید.
این روش را به یکی از مراجعه کنندگانم با نام هرب پیشنهاد دادم و به رغم مقاومت های بسیار، سرانجام موافقت کرد تا به همسرش پیشنهاد دهد با هم به خرید بروند.درست پیش از آنکه خانه را ترک کند و به همراه همسرش به خرید برود به من تلفن زد و گفت:«باربارا، اصلاً نمی توانم این کار را بکن. ترجیج می دهم برای روت کانال یا کشیدن یکی از دندان هایم به دندان پزشک مراجعه کنم، اما به خرید نروم!»
پاسخ دادم: «گوش کن، هرب، اصلاً فکر نکن که می خواهی به خرید بروی و الا حال ات بد می شود. فکر کن می خواهیم «تمرین تمرکز» بکنی. سعی کن توی فکر و ذهن اش نفوذ کنی.به هرچیز توجه می کند تو هم روی همان چیز تمرکز کن.مثلاً اگر به رنگ دوژاکت مختلف نگاه می کند، تو نیز واقعاً به آن دو رنگ فکر کن.اگر مدل دوژاکت مختلف را با هم مقایسه می کند و «تن خور»آنها را روی بدن خودش امتحان می کند تو نیز به آنها نگاه کن گویی که قرار است برای این کار و ارائه نظر حرفه ای خود درباره ی آن ژاکت ها دستمزد بگیری.با این کار بزودی با سطح خودآگاهی او همراهی خواهی کرد گویی او را از خودش بیرون کشیده ای.قول می دهم می توانی این کار را بکنی!
گوشی را گذاشتم و مشتاقان منتظر ماندم تا نتیجه را به من خبر دهد.
کمی بعد هرب از تلفن همراه خود به من زنگ زد و گفت:«جوی پای صندوق است و دارد پول لباس هایش را پرداخت می کند.خواستم یک لحظه سریع زنگ بزنم و بگویم که موفقیت آمیز بود!اولش می خواستم فریاد بزنم و از مغازه فرار کنم.اما تمرکز کردن را تمرین کردم و سعی کردم افکار و حرکات او را درک کنم.چیزی نگذشت که احساس عجیبی به من دست داد.احساس کردم به او نزدیک تر شده ام. علاوه بر آن خیلی هم به من خوش گذشت. همسرم می توانست ببیند که از خرید کردن با او لذت می برم. فکر کنم کمی شوکه شده بود.ناگهان خیلی با من مهربان شد و هر بار که از اتاق پرو بیرون می آمد مرا می بوسید.قسم می خورم هر دویمان تحریک شده بودیم.
ادامه داد:«حالا داریم به خانه برمی گردیم.جوی پیشنهاد داده است که چون بچه ها خونه نیستند و پیش دوستاشون هستند و تا شب هم برنمی گردند،بهتره بریم خونه کمی «دراز بکشیم»و «استراحت کنیم!؟» او قبلاً هیچ وقت از این جوربازی گوشی های و «سربه هوایی ها» نمی کرد اونم این وقت عصر.فکر کنم عاشق خرید کردن شده ام!
پذیرفتن این پیشنهاد من ممکن است مستلزم کمی باور و اعتماد از جانب خودتان باشد. اما هرجور که شد، سعی کنید آن را امتحان کنید.چنانچه می خواهید امتیاز بیشتری بگیرید، لباسی را هم شما انتخاب کنید و به او بدهید تا پرو کند. حتی اگر از آن خوشش هم نیاید صرف اینکه توجه کرده بودید صمیمیت زیادی را میان شما تولید خواهد کرد.

07 ما را غافلگیر کنید.


ما زن ها دوست داریم مردی که دوستش داریم ما را متعجب و غافلگیر کند. چیزی در آن وجود دارد که به نحوی جنسی وتحریک کننده است.چرا که غیر منتظره و برنامه ریزی نشده است، درست مثل یک اغوا شدن ناگهانی و از آنجا که ما زن ها معمولاً سعی می کنیم بیست کار را یک باره با هم انجام دهیم، غافلگیر شدن با چیزی دلچسب و خوشایند موجب می شود احساس کنیم کسی از ما محافظت می کند.
هنگامی که مردها این خواسته ی ما را می شنوند فکر می کنند باید با دو بلیط مسخره به پاریس یا یک گردنبند طلا یا چیزی پر زرق و برق و گران قیمت ما را غافلگیر کنند.اما مردان عزیز: اصلاً این طور نیست با هرچیزی می توانید ما را غافلگیر کنید.با گل به خانه بیایید، ما را با انجام دادن خریدهای خانه در هنگامی که فرصت انجامش را نداریم غافلگیر کنید. هنگامی که صبح در حمام مشغول دوش گرفتن هستیم با مرتب کردن رختخواب ها غافلگیرمان کنید.اوقاتی که می دانید روز پرکاری را پشت سر گذاشته ایم و احتمالاً وقت یا حوصله ی آشپزی نداشته ایم برای شام از بیرون غذا سفارش دهید.چنانچه جایی از ما می شنوید مثلاً از فلان CD خوشمان می آید با خرید و هدیه کردنش به ما غافلگیرمان کنید.
و سرانجام توصیه ای فوق العاده:سعی کنید با به کار بستن و عمل کردن به ایده ها و نظرات جالبی که در این مقاله آموخته ایم نیز ما را غافلگیرسازید!
هفت مورد فوق تنها بخشی کوچک از فهرست سرمایه گذاری های کوچک (که سودهای کلانی را برای تان به همراه خواهد آورد!)را تشکیل می دهند.به یاد داشته باشید از نامزد/همسرتان بخواهید تا موارد مشخص خود را به این فهرست اضافه کند.
اما چرا باید این فهرست و نیز تمامی اطلاعات ارائه شده در این مقاله را جدی بگیرید؟ چرا باید آن ها را امتحان کنید؟ زیرا که این کار نشان دهنده ی تعهد شما به ازدواج و نامزد/همسرتان می باشد.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


تعهد واقعی یک حلقه ی ازدواج،عقدنامه یا سند ازدواج یا سال هایی نیست که با یکدیگر زندگی کرده اید.بلکه رفتار شماست در یک یک روزهای زندگی تان، با فردی که دوستش دارید.
متوجه شده ام که مردها اغلب به تعهد به عنوان یکی موضع درونی یا یک تصمیم قلبی می نگرندـ بدین معنا که در قلب خود پای بند زنی باشند یا پای بند باشند که از او و خانواده شان حمایت و مراقبت کنند.یا...این در حالی است که زن ها که ابرازگر و خلاق هستند هر روزه به دنبال نشانه هایی دال بر تعهد و پای بندی همسرشان به آن ها و زندگی خانوادگی شان می گردند و از این نشانه ها به عنوان مدرکی دال بر عشق و محبت شوهرشان و نیز محبوبیت خود استفاده می کنند.
تعهد واقعی موقعیتی ایستا و ثابت (استاتیک)نیست.بلکه رفتاری است که در لحظه لحظه ی زندگی پیشه ی خود می سازید.هربار که عشق خود را ابراز می کنید،تعهد و پای بندی درونی خود را نشان داده اید.هربار که از خود می پرسید:«چگونه می توانم دل و جان همسر خود را سیراب سازم؟»این تعهد درونی را در خود تقویت و تحکیم کرده اید.هرچه این تعهد درونی به واسطه ی ابراز عشق و محبت های شما رشد می کند و مستحکم تر می شود،شما و نامزد/همسرتان احساس ارتباط و صمیمیت بیشتری را نسبت به یکدیگر در خود احساس خواهید کرد.
نتیجه این که:عشق بازی فقط دراتاق خواب نیست که به وقوع می پیوندد. هر بار که انتخاب می کنید به همسرتان توجه کنید، از او قدردانی کنید و با مهربانی او را لمس کنید و نوازش دهید به او عشق ورزیده اید.با این توصیف، عشق بازی واقعی همیشه از قلب شما آغاز می گردد.شاید گاهی اوقات به بستر منجر شود و شاید نشود.اما هر بار که قلب معشوق تان را سیراب می سازید عشق بیشتری را برای هر دوی تان خریداری کرده اید و این همان چیزی است که از شما به معنای واقعی کلمه یک «معشوق» واقعی می سازد.

آنچه زن ها دوست دارند مردها درباره ی ارتباط و روابط بدانند:


هیچ چیز ناراحت کننده تر و عذاب آورتر از این نیست که در برابر فردی که بیش از هر کس دیگری در این دنیا دوستش دارید نشسته باشید و ناگهان دریابید که نمی توانید بدون تنش، ناراحتی، اوقات تلخی یا عصبانیت با او حرف بزنید.چنانچه تا به حال عاشق شده اید، حتماً با این احساس آشنا هستید: از خودتان می پرسید:«چرا باید اینقدر سخت باشد؟ اگر این قدر همدیگر را دوست داریم پس چرا نمی توانیم یکدیگر را درک کنیم؟»
سی سال گذشته ی زندگی خود را صرف یافتن پاسخ و پرسش فوق نموده ام. حقیقت آن است که عاشق شدن، همبستر شدن و رابطه ی جنسی برقرار کردن و به یک خانه نقل مکان کردن همه و همه بسیار ساده هستند.این درحالی است که ایجاد تفاهم، هماهنگی، هارمونی و همدلی مستمر و مداوم مستلزم تحمل سختی ها و دشواری های بسیار است.بسیاری از مشکلات، درگیری ها، اختلاف سلیقه ها، تضادها و نزاع های خانوادگی ناشی از آن هستند که زوج ها هنوز به درستی نمی دانند چگونه به نحوی مؤثر با یکدیگر حرف بزنند.ما همگی سخت تلاش می کنیم اما بیشتر وقت ها موفق نمی شویم.پس حیران می مانیم که آیا زمانی خواهد رسید یا اصولاً امکان آن وجود دارد که مردها و زن ها زبان یکدیگر را بیاموزند یا خیر.
منبع:رازهایی درباره زنان

رازهایی از سبک های ارتباطی زن ها(1)

رازهایی از سبک های ارتباطی زن ها(1)
نویسنده: باربارادی آنجلیس
5راز ارتباطی با زن ها :
راز (1):زن ها عاشق حرف زدن و صحبت کردن هستند، زیرا حرف زدن تولید کننده ی ارتباط است.
راز (2):زن ها با صدای بلند فکر می کنند و با صدای بلند نیز احساس می کنند!
راز (3):زن ها همواره با ذکر جزئیات همه چیز را بیان می کنند.
راز (4):زن ها از صحبت کردن و حرف زدن به عنوان روشی برای تخلیه ی تنش های خود استفاده می کنند.
راز (5):زن ها همیشه ناراحتی و نگرانی خود را کمتر از آنچه به راستی هست نشان می دهند.
راز ارتباطی (1):
«زن ها عاشق حرف زدن و صحبت کردن هستند زیرا حرف زدن تولید کننده ی ارتباط است»
زنی پس از صرف شام به همراه شوهرش بر روی کاناپه می نشیند. شوهرش کنترل تلویزیون را بلند می کند و آماده است تا تلویزیون را روشن کند. زن به شوهرش رو می کند و می گوید: «عزیزم، بیا اول یه خورده صحبت کنیم.»
مرد در حالی که سریعاً حالت تدافعی به خود می گیرد می گوید: «چرا؟ مگه مشکلی پیش اومده؟»
آیا تبادل فوق برای تان آشنا نیست؟ چنانچه تا به حال با کسی رابطه داشته اید، مطمئنم که تبادل فوق برای تان آشناست.نظیر همین صحنه هر روزه شاید میلیون ها بار در خانه های سراسر دنیا میان زن ها و مردها اتفاق می افتد. بدین ترتیب که زن ها سعی می کنند با شوهرانشان صحبت کنند و مردها نیز سعی می کنند به هر قیمت که شده از آن سرباز بزنند.برای بسیاری از مردها کلمات «بیا حرف بزنیم» کلمات وحشتناکی هستند.به محض این که این سه کلمه را می شنوند، آه می کشند، غرغر می کنند، دندان هایشان را به هم فشار می دهند و خود را مهیای نبرد می کنند.حال چه با «مگه مشکلی پیش اومده» پاسخ گویند و چه با «مگه مجبوریم؟» یا:«اُه، خدای من، این دفعه چی شده؟» یا:«بذار یه دقیقه آسایش داشته باشم. تمام روز سخت کار کرده ام.» پیامی که به زن ها مخابره می شود در هرحال یک چیز است: «نمی خواهم با تو صحبت کنم.»
گذشته از این که چقدر مردها را خوب درک می کنیم یا اینکه چند بار این اتفاق برایمان می افتد، اما با وجود این می رنجیم و از این گونه پاسخ سر درگم و سرخورده می شویم.چرا؟ زیرا ما زن ها عاشق صحبت کردن هستیم بخصوص با شوهرمان.به علاوه صحبت کردن موجب تولید ارتباط، نزدیکی و صمیمیت می شود.آیا باید دلایل دیگری نیز داشته باشیم؟ آیا صرف میل و نیاز به احساس نزدیکی و صمیمیت با مردی که دوستش داریم کافی نیست که بخواهیم با او صحبت کنیم . به همین دلیل است که وقتی می گوییم «بیا صحبت کنیم» و در جواب می شنویم که: «چرا؟ مگه چی شده؟» یا: «اَه، دوباره شروع شد.» گیج و سردرگم می شویم.گویی تنها هنگامی می شود صحبت کرد که مشکل بزرگی وجود داشته باشد.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


زن ها نیاز به دلیل خاص به خصوصی برای صحبت کردن با مرد زندگی شان ندارند.
لازم نیست هدف یا مقصود خاصی را از این خواسته شان دنبال کنند.ما فقط به این جهت دوست داریم با شما صحبت کنیم که دوست داریم با شما مرتبط باشیم.
مردان عزیز:این یکی از مهمترین رازهایی است که باید درباره سبک ارتباطی زن ها بیاموزید.برای زن ها حرف زدن و صحبت کردن روشی است برای عشق ورزیدن، ارتباط برقرار کردن و تبادل انرژی. هدف تنها صرف فرآیند ارتباط برقرارکردن است ونه هیچ هدف یا نتیجه ی خارجی دیگر.یک روز تمثیل جالبی دراین باره شنیدم که هنوز آن را به یاد دارم. اینکه مردها در مواجهه با این درخواست زن شان که:«بیا صحبت کنیم» همواره به دنبال هدف و مقصود خاصی هستند، به این می ماند که هرگاه مردی از همسرش می خواهد:«بیا عشق بازی کنیم»زن در جواب به او می گوید: «چرا؟ می خواهی بچه درست کنی؟»
چنانچه زنی به این درخواست شوهرش چنین پاسخ گوید مرد چنین فکر خواهد کرد که همسرش به راستی عجیب و غریب است، اما آیا این همان عکس العمل مردها نیست؟ گرچه عشق بازی به راستی می تواند زنی را آبستن کند و تولد بچه ای را در پی داشته باشد، اما ما انسان ها معمولاً از سر لذت طلبی یا عشق ورزی به این کار اقدام می کنیم بی آنکه هدف و نتیجه ی خاصی را از آن در ذهن خود دنبال کنیم.به طرز مشابهی نیز با اینکه صحبت کردن می تواند موجب حل و فصل مشکلات شود و تبادل اطلاعات را در بر داشته باشد، اما بیشتر هدف از آن خود فرآیند مرتبط شدن آن هم توسط واژگان و کلمات است و نه هیچ چیز دیگری.
اعتراف می کنم که گاهی اوقات هنگامی که زن ها می گویند:«بیا صحبت کنیم» در واقع به دنبال بهانه ای می گردند تا بمبی کلامی از گلایه ها و شکایت هایشان را بر سر نامزد/همسرشان خالی کنند.در کتاب رازهایی در باره ی مردان که هر زنی باید آن ها را بداند، زن ها را از انجام این کار بر حذر داشته و پیشنهاد کرده ام که در عوض دورنمایی از آنچه را که می خواهند درآن باره صحبت کنند از پیش به او ارائه دهند و از او بپرسند که آیا الآن وقت مناسبی برای صحبت کردن هست و این که آیا نامزد/همسرشان آمادگی صحبت کردن را دارد یا نه.
اما خانم های عزیز:چنانچه این عادت را دارید که بدون اطلاع قبلی به طرزی ناگهانی به نامزد/همسرتان حمله کنید و بازتاب منفی خود را ناگهان بر سر او بریزید او درمقابل هرگونه دعوت شما مبنی بر مکالمه و گفت و گو از خود مقاومت نشان می دهد و همواره از این که آنچه را که می خواهید درباره اش صحبت کنید ناخوشایند و گزنده باشد خواهد ترسید.
در زیر رازی بسیار مهم درباره ی زن ها آورده شده است که هم مردها و هم خود زن ها باید آن را درک کنند:
زن ها فرآیند مدار هستند وتنها نفس فرآیند برای شان با معنا و لذت بخش است و از آن هیچ هدف، مقصود یا نتیجه ی خاصی را تعقیب نمی کنند.
زن ها فرآیند مدار هستند.صرف فرآیند انجام یک چیز برای ما ارزش دارد. چنانچه به دنبال هدف خاصی نیز باشیم، همواره به خود فرآیند نیز به همان میزان تمرکز و توجه داریم.به همین دلیل است که دو زن می توانند در کنار هم بنشینند و بگویند: «بیا صحبت کنیم» بی آنکه به دنبال هدف یا مقصود خاصی باشند.یا باز به همین دلیل است که یک مادر می تواند بنشیند و ساعت ها با فرزندش بازی کند، بی آنکه هدف خاصی را تعقیب کند یا به دنبال آن باشد که مطلب خاصی را به او بیاموزد.باز به همین دلیل است که زن ها می توانند یک روز تمام را از خودشان مرخصی بگیرند و هیچ کاری انجام ندهند ولی با وجود این درانتهای همان روز کاملاً احساس شادابی کنند و پر از انگیزه و انرژی باشند. به همین دلیل است که ما زن ها می دانیم که تنها صرف بودن در کنار عزیزی که دردمند است بسیار تسلی بخش و التیام دهنده است حتی اگر چیز مهمی نیز گفته نشود.یا باز به همین دلیل است که نوشتن مطالبی در دفترچه ی یادداشت شخصی مان بسیار برای ما زن ها آرام کننده است و توان بخش، حتی اگر هنوز نیز راه حلی برای مشکلات مان پیدا نکرده باشیم.بنابراین هنگامی که از همسرم می خواهم تا با هم صحبت کنیم بیشتر وقت ها هیچ هدف خاصی را از گفت و گو دنبال نمی کنم و تنها مقصودم همان فرآیند مکالمه و برقراری ارتباط با او است. گویی می گویم: «بیا عشق بازی کنیم منتها نه با بدن هایمان بلکه فقط با کلمات.»
در اینجا می خواهم از فرصت استفاده کنم و به پرسشی پاسخ گویم که مردها همیشه از من می پرسند:«چرا زن ها این قدر صحبت می کنند؟»خب، پاسخ من این است که احتمالاً می دانند که یکی از راه های ایجاد ارتباط، صمیمیت و نزدیکی با مرد زندگی مان استفاده از کلمات است. کلمات مانند پل هایی هستند که ما را از دنیای شخصی و خصوصی خودمان بیرون برده و به دنیای نامزد/همسرمان وارد می سازند و برعکس.
کلمات سکوت های ما را به هم می پیوندند تا بتوانیم معشوق خود را از درون بشناسیم و او نیز از رازهای درون ما آگاه شود.
عقیده دارم که وجود کلمات بدین منظور لازم است که انرژی بدون شکل عشق را بگیرد و آن را در جعبه هایی بسته بندی کند.سپس این انرژی شکل یافته، احساسات ما را سیراب می سازد به طوری که بتوانیم مجدداً آنها را به پای همسرمان بریزیم.هرگونه ابراز عشق و محبت، تشکر و قدردانی و امتنان، هدیه ای است زیبا و گرانبها که به معشوق خود ارزانی می داریم.هربار که چیزی از خودمان ـ حال چه فکری و چه احساسی ـ را با همسرمان سهیم می شویم، گویی بخشی از وجود خود را به او هدیه داده ایم.با این توصیف مکالمه و گفت و گو شکلی از عشق ورزی است. عشق بازی به گونه ای کلامی. به همین دلیل است که زنان آن را گونه ای از پیش نوازش تلقی می کنند.

چرا مردها مانند زن ها از صحبت کردن لذت نمی برند


اگر زن ها تا بدین حد از صحبت کردن لذت می برند، پس چرا مردها نمی توانند از آن لذت ببرند.مردها بیشتر در این زمینه با زن ها مشکل دارند. زیرا اساساً هدف مدار هستند.مردها صرفاً با شرکت در یک فرآیند، احساس ارزشمند بودن نمی کنند، بلکه باید حتماً به نتیجه یا هدف مشخصی برسند.
مردها هدف مدار و راه حل مدار هستند.آن ها باید حتماً احساس کنند که شرکت آن ها در یک فرآیند، حال چه مکالمه باشد و چه ارتباط برقرارکردن، وقت گذرانی با فردی دیگر یا شرکت در یک فعالیت، هدف و منظور مشخص یا از پیش تعیین شده ای را تأمین خواهد کرد.
در زیر برخی از دلایل این که چرا مردها به همان طریقی که زن ها از صحبت کردن لذت می برند، از آن لذت نمی برند آورده شده است:
01 مکالمه و گفت و گو بدون یک هدف مشخص یا از پیش تعیین شده مردها را آزار می دهد،زیرا احساس مفید بودن و مؤثربودن نمی کنند.
به همین دلیل است که مردها بیشتر به هنگام مکالمه و گفت و گو با زن ها چنین جملاتی را بر زبان می آورند (یا دست کم این جملات از ذهن شان خطور می کند):
*آیا این مکالمه نتیجه ای هم خواهد داشت؟
*آیا نکته ای در این گفت و گو نهفته است؟
*میشه لطفاً بری سر اصل مطلب؟
*خب، نتیجه و خلاصه ی کلام این شد که...
*از این صحبت ها می خواهیم به کجا برسیم؟
آیا کلماتی را که به نحوی اشاره به هدف و منظور و رسیدن به نتیجه ای خاص در آنها مستتر است ملاحظه کردید؟ به همین دلیل که مردها هنگامی بهتر با شما ارتباط برقرار می کنند که از پیش بدانند می خواهند به چه چیزی برسند.آنها می خواهند بدانند هدف ومنظور از مکالمه چیست و این که زن زندگی شان چه خواسته یا چه نیازی از آنها دارد.
مردها به طرزی ناخودآگاه احساس فشار می کنند که باید همه چیز را درست انجام دهند و عملکرد و اجرای خوبی داشته باشند. بنابراین هنگامی که هدف از چیزی را ندانند گیج می شوند و نمی دانند که باید چه کار بکنند.به همین دلیل مردها بیشتر دوست ندارند بدون اینکه از پیش به آنها «خط» داده شود خود را در مکالمه ای درگیر کنند.برای یک فکر و ذهن مذکر، پرداختن به یک مذاکره و گفت و گو بدون آگاهی از هدف و منظور آن به معنای بیهوده و بی ثمر بودن است.فکر و ذهنی که همواره می خواهد مفید و مثمرثمر باشد.
از سوی دیگر زن ها نیاز ندارند که هدف و مقصود ویژه ای را دنبال کنند تا از مکالمه لذت ببرند.صرف شرکت در فرآیند گفت و گو با کسی که دوستش دارند نیاز عمیق آنها به ارتباط برقرارکردن و مرتبط بودن را ارضا می کند. همان گونه که در راز ارتباطی (2)نیز خواهیم دید، سبک گفتاری ما زن ها ظاهراً نقطه ی مقابل سبک گفتاری مردها است.بدین معنا که متمرکز و هدف دار نیست! لذا نمی توانیم بفهمیم چرا هنگامی که می خواهیم با نامزد/همسرمان صحبت کنیم او را آزار می دهیم. در نتیجه بی علاقگی و بی حوصلگی او را به معنای بی علاقگی به ما و فرار از صمیمیت بینابینی تعبیر می کنیم.
02 مردها دوست ندارند کاری را انجام دهند که در آن احساس تسلط و مهارت لازم نمی کنند.
برای بسیاری از مردها دنیای پر رمز و راز درون واحساسات، مانند دنیای افکار و ذهنیات قلمرو شناخته شده و آشنایی نیست.از همان زمان که مردان پسربچه های کوچکی هستند به اندازه ی دختر بچه ها به ابراز احساسات و نشان دادن عواطف خود تشویق نمی شوند.یک نتیجه ی این شرطی شدن ها این است که بیشتر مردها به اندازه ی زن ها در ارتباط با احساسات و عواطف در خود احساس اعتماد به نفس نمی کنند.ممکن است مردها نتوانند به سرعت زن ها با احساسات شان تماس برقرار کنند.یا این که احساسات و عواطف شان را در قالب الفاظ و عبارات بیان کنند.
به یدا داشته باشید مردها دوست دارند احساس توانایی، لیاقت و موفق بودن کنند و چنین آموزش دیده اند که هویت خود را با این ارزش ها تعریف کنند. از این رو به طرزی طبیعی دوست ندارند به کاری دست بزنند که احساس کاستی، ناتوانی، ضعف، بی لیاقتی و ناامنی به آنها بدهد. پرواضح است که صحبت کردن درباره ی احساسات و مسائل و موضوعات عاطفی قطعاً برای آن ها جزو همین دسته از امور قرار می گیرد.
آیا می توانید درک کنید چرا هنگامی که زنی به نامزد/همسر خود روی می آورد و با شور و اشتیاق تمام به او می گوید:«عزیزم، بیا درباره ی خودمان و رابطه مان صحبت کنیم.» مرد فوراً خود را پس می کشد و سرباز می زند؟ آنچه برای زن جشنواره ای صمیمانه از عشق به حساب می آید برای او به منزله ی یک جلسه ی سنگین و طولانی از بدنسازی ایروبیک محسوب می شود!
هرگز فراموش نمی کنم که هر بار که با اولین مرد زندگی ام درباره ی چیزی صحبت می کردیم، ناراحت و عصبانی می شد. ماه ها تلاش کردم تا بفهمم چرا از صحبت کردن درباره ی هر چیز که به نحوی به «ما» مربوط می شد، بیزار بود.سرانجام یک شب از شدت عصبانیت منفجر شد و موضوع را «لو»داد:«چون که نمی تونم به پای تو برسم و پا به پای تو صحبت کنم!
منظورش را نفهمیدم.پرسیدم:«از این که می گویی به پای تو نمی رسم، منظورت چیست؟
«منظورم این است که نمی توانم با سرعت و به روانی تو صحبت کنم به خوبی تو با احساساتم تماس برقرار کنم و به اندازه ی تو هم تمایل و آمادگی ندارم. گویی یک آماتورهستم که با یک قهرمان دو المپیک مسابقه داده ام.به گرد پای او هم نمی رسم!»
به یاد دارم احساسات بدی را آن لحظه تجربه کردم اما هنوز به درستی متوجه منظور او نشده بودم.سالها گذشتند تا سرانجام توانستم معنای گفته های او را درک کنم.او مردی بسیار باهوش بود اما در قلمرو احساسات و عواطف، احساس اعتماد به نفس چندانی نداشت بنابراین سعی می کرد تا حد ممکن از صحبت درباره ی این طور چیزها با من طفره برود.تعجبی نیست از این که در باره ی رابطه مان صحبت کنیم بیزار باشد.
آیا توانستید با این داستان ارتباط برقرار کنید؟ به همین دلیل است که بیشتر مردها صحبت کردن با نامزد/همسرشان را خسته کننده و طاقت فرسا می دانند.زن ها فکر می کنند که این گفته ی مردها بهانه ای بیش نیست اما من می دانم که این طورنیست و براستی صحبت در باره ی احساسات برای شما مانند ماراتونی است که دوست ندارید در آن شرکت کنید و بدوید.
03 مردها فرآیند تفکر را درونی کرده و تنها نتیجه ی نهایی آن را اعلام می کنند.زن ها با سرخوردگی از من می پرسند:«چرا نامزدم تفکراتش را با من در میان نمی گذارد؟ هیچ گاه نمی توانم بگویم چه چیزی در افکارش می گذرد؟»هنگامی که پاسخ این سؤال شان را می دهم خوشحال شان نمی کند: «افکارش را با تو در میان نمی گذارد، زیرا نمی خواهد و دوست ندارد این کار را انجام بدهد.» سپس می پرسند: «چرا نه؟» «زیرا مردها فقط هنگامی دوست دارند خودشان را ابراز کنند که به جواب رسیده باشند و افکار و احساسات شان را به وضوح درک کرده باشند نه پیش از آن، آن ها فرآیند تفکر خود را درونی کرده تا هنگامی که به راه حل یا عقیده ای که از آن مطمئن باشند نرسیده اند، صبر می کنند.
مردها دوست دارند در سکوت و درخلوت خودشان بر روی مسائل درنگ کرده آن ها را کند وکاو نمایند. برای نمونه چنانچه شما یک مرد هستید و مشغول مطالعه ی این مقاله، به احتمال قوی پس از مطالعه ی هرنکته پیش از آن که در آن باره با نامزد/همسرتان یا هرکس دیگری صحبت کنید (حتی چنانچه کنار شما نیز نشسته باشد.)کمی فکر می کنید.ممکن است حداکثر سر خود را به علامت توافق تکان دهید یا زیر لب هوم هوم کنید.اما چیزی نمی گویید.این در حالی است که چنانچه یک زن هستید احتمالاً به سرعت با نامزد/همسرتان یا هر کس که دردسترس شماست شروع به صحبت کرده اید. این بدان دلیل است که زن ها با صدای بلند فکر می کنند.
بیشتر مردها برای صحبت کردن با نامزد/همسرشان احساس آمادگی نمی کنند.زیرا زن می خواهد همین حالا «الآن» صحبت کند و به شما وقت نمی دهد تا بر روی موضوع درنگ کرده آن را کندوکاو نمایید.البته زن ها این را نمی دانند که شما مشغول تأمل هستید یا پیش از آن که بتوانید درباره چیزی صحبت یا مذاکره کنید به وقت بیشتری احتیاج دارید.بلکه فوراً احساس می کنیم که نمی خواهید با ما حرف بزنید. بعداً در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد.

راه حل:


مردان عزیز: می دانیم که ما زن ها بیشتر از شما حرف می زنیم! این را نیز می دانیم که شما نمی توانید به راحتی درباره ی مسائل احساسی و عاطفی صحبت کنید. می دانیم که بیشتر ترجیح می دهید فقط ساکت باشید ولی ما شمارا دوست داریم و نیاز داریم که با صحبت کردن با شما ارتباط برقرار کنیم.
01 حتی با این که می دانید در صحبت کردن درباره ی احساسات مهارت کافی ندارید بهتر است همان «دست و پا شکسته» آن را انجام دهید تا اینکه اصلاً با ما حرف نزنید.هرچه بیشتر تمرین کنید مهارت بیشتری کسب می کنید. درست مثل هر چیز دیگر.
02 هنگامی که زنی شروع به صحبت می کند، از او بپرسید درباره ی چه چیزی می خواهد حرف بزند.با این کار هدف و منظور از صحبت کردن را زودتر خواهد فهمید و احساس راحتی بیشتری خواهید کرد.چنانچه پاسخ داد چیزخاصی نیست و فقط می خواهد صحبت کند حرفش را باور کنید.در این اوقات زن ها فقط می خواهند کمی صمیمیت تولید کنند.حتی شاید هم فقط می خواهند احساس نزدیکی روحی بیشتری با شما بکنند تا بتوانند آمادگی نزدیکی جسمانی و جنسی با شما را پیدا کنند.

راز ارتباطی (2):


زن ها با صدای بلند فکرمی کنند و با صدای بلند احساس می کنند!
«هرگاه همسرم با من صحبت می کند، همه جا می رود. می دانم زن باهوشی است اما خیلی از اوقات پریشان فکر و حواس پرت به نظر می رسد.»
«نامزدم را بسیار دوست دارم و همیشه سعی می کنم به نیازهایش پاسخ دهم. اما هر وقت که شروع به صحبت می کند هی آن را کش می دهد.در این اوقات احساس می کنم که صحبت هایش تمامی ندارد.»
«مدتی است سعی می کنم وقتی همسرم از چیزی ناراحت است بیشتر از او حمایت کنم.اما راستش را بخواهید نیمی از اوقات اصلاً نمی دانم درباره چه چیزی صحبت می کند.گویی یک یک افکاری را که از سرش عبور می کنند با صدای بلند به من می گوید.»
بگذارید در رابطه با یک چیز که مردها را گیج کرده است با خودمان صادق باشیم. چرا ما زن ها گاهی اوقات هنگامی که افکار و احساسات مان را ابراز می کنیم بسیار گیج، حیران، پریشان افکار، حواس پرت و از هم پاشیده به نظر می رسیم؟ اما با وجود این ادعا می کنیم که خیلی هم خوب می دانیم در باره ی چه چیزی حرف می زنیم؟ چرا به نظر مردها پرچانه هستیم و صحبت های مان تمامی ندارد.اما باوجود این همیشه بعد از صحبت کردن احساس بهتری داریم؟ آیا ما زن ها خودمان متوجه هستیم که حرف هایمان را چندین بار تکرار می کنیم؟ آیا خودمان آگاهی داریم که تنها ظرف پنج دقیقه درباره بیست چیز مختلف صحبت می کنیم؟
پاسخ تمامی این سؤالات در راز ارتباطی (2)نهفته است:ما زن ها جریان افکارو احساسات خود را با صدای بلند گزارش می دهیم.
خانم های عزیز:می دانید درباره ی چه چیزی حرف می زنم؟ تصور کنید شما و همسرتان مشغول خوردن صبحانه هستید و سپس تصمیم می گیرید او را از برنامه هایی که برای آن روز در نظر گرفته اید باخبر کنید:
«عزیزم، می شه حتماً کت و شلوارهاتو بذاری بیرون روی تخت چونکه می خوام بدمشون خشکشویی. می دونم هفته ی دیگه برای مسافرتت بهشون احتیاج داری.پس باید حتماً پیش از ظهر ببرمشون تا بتونم فردا پسشون بگیرم.راستی حالا که دارم می رم خشکشویی می تونم فیلم هایی رو که برای آخر هفته کرایه کرده بودیم به ویدیوکلوپ پس بدم.چون که نزدیک خشکشویی یه.اُه، اما او فیلمی رو که خیلی هم دوست داشتی ببینی هنوز ندیده ای. این طور نیست؟ آره، ندیدی.خب، پس حالا که اینجوری شد فیلم ها رو نمی برم. اُه.داشت یادم می رفت.آیا بهت گفتم که استیو و آرلن دیروز زنگ زدند.گفتند که خونه شون فروش رفته. آیا عالی نیست؟ خوب شد یادم اومد.هنوز یه کارت تشکر براش نفرستادم تا به خاطر گل هایی که برای سالگرد ازدواج مون فرستاده بودن تشکر کنم.راستی دفترچه یادداشت مو کجا گذاشتم؟ دیشب اینجا بود.به هرحال، راستی می خواستم برم خشکشویی آیا کار دیگه یی هست برایت سر راه انجام بدم؟»
اما آیا این زن به راستی چه کاری انجام می دهد جزاین که شوهرش را عصبی کند؟ او یک یک افکاری را که از سرش می گذرند با صدای بلند تجربه می کند و اجازه می دهد که هرفکر به فکر دیگری بیانجامد که آن هم با صدای بلند بیرون می ریزد.از دید شوهرش او فقط دارد شلوغ می کند.اما همان گونه که هر زن دیگری نیز می داند، اصلاً این طور نیست.این زن مشغول کاری است که من آن را «پیچ و تاب خوردن» می نامم.
عبارت پیچ و تاپ خوردن را پس از مطالعه ی تفاوت های فرآیند تفکر در مردان و زنان ابداع کردم. مسیر جریان فکری ما زن ها درست به مانند یک پلکان مارپیچ دورانی است.به عقیده ی من نمودار فکری یک زن شباهت بسیار زیادی به زهدان او دارد که اساساً نیز گرد، مدور و حلقوی است. جریان تفکر ما زن ها بدین شکل است که ابتدا آنچه را که درباره اش فکر می کنیم، ابراز می کنیم.سپس آن فکر موضوع دیگری را به یاد ما می آورد.و در پی آن شروع به صحبت درباره ی آن فکر می کنیم.به زودی مجدداً آنچه را که در ابتدا می خواستیم درباره اش صحبت کنیم به یاد می آوریم و به آن سو پیچ می خوریم و همین طورالی آخر در دوایری مدام فکرمان دوران پیدا کرده و از یک فکر و احساس به فکر و احساس بعدی منتقل می شود و پیچ و تاب می خورد.از دید یک شاهد عینی غیر حرفه ای (در اینجا مذکر!)اینطور به نظر می رسد که موضوع اصلی ای را که درابتدا می خواستیم درباره اش صحبت کنیم فراموش کرده ایم.زیرا مدام حاشیه می رویم، اما در واقع این طور نیست.چنانچه مدتی به گوش دادن ادامه دهید خواهید دید که نهایتاً با یک چرخش دورانی دیگر به همان جایی که از آنجا شروع کرده بودیم باز می گردیم.به همین دلیل است که این فرآیند را پیچ و تاب خوردن نامیده ام. حتی ممکن است این فرآیند را در طول یک مکالمه ی واحد چندین بار تکرار کنیم!
چرا ارتباط برقرار کردن آن هم به این طریق برای زن ها مؤثر واقع می شود و کارآیی دارد؟ زیرا ما زن ها فرآیند مدار هستیم.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:


ما زن ها با گوش دادن به صحبت های خودمان درمی یابیم که در اندرون مان چه می گذرد.ما با بیان افکار و احساسات خود با صدای بلند سعی داریم آن ها را بفهمیم و درک کنیم.
این عادت پیچ و تاب خوردن زن ها بیشتر مردها را عصبی می کند. چرا؟ خب، چنانچه به تمثیلی که در ابتدا به آن اشاره کردم، برگردیم ـ همانگونه که ملاحظه می کنید من نیز در بین افکار خود مشغول پیچ و تاب خوردن هستم!ـ خواهیم دید همان گونه که جریان فکری زن ها به زهدان آن ها شباهت دارد،مسیر فکری مردها نیز بی شباهت به اندام جنسی مذکر نیست که اساساً مستقیم بوده همواره به یک نقطه اشاره دارد.مردها همواره در امتداد یک خط مستقیم فکر می کنند و می توان گفت که معادله ی تفکر آنان خطی است به همین دلیل است که مردها همیشه دوست دارند در پایان به نکته ای برسند.در سمینارهایم همواره به موقع شرح تفاوت های فکری مردها و زن ها از تمثیل اندامهای جنسی مردانه و زنانه استفاده می کنم زیرا هم سرگرم کننده است و هم به خاطرسپاری و یادآوری اطلاعات ارائه شده را سهل و آسان می کند.
هرگاه مردها به مارپیچ های دورانی افکار زن ها گوش می کنند، بیشتر فرض را بر این می گذارند که زن ها در تفکرات خود نامنظم و سازمان نایافته هستند.پیش خودشان فکر می کنند:«خب، حداقل ما وقتی که حرف می زنیم می گوییم چه می خواهیم و کاری انجام می دهیم.هرگز با حاشیه رفتن و از این شاخه به آن شاخه پریدن وقت دیگران را تلف نمی کنیم.»از دید یک مرد که ذهن اش همیشه سعی می کند به نکته و نتیجه ای برسد فکر کردن زن ها پراکنده و بی نظم و ترتیب و حتی اندکی زیادی و افراطی به نظر می رسد.
چرا هنگامی که زن ها پیچ و تاب می خورند، از دید مردها پریشان افکار و از هم پاشیده به نظر می رسند؟
01 ما هیچ چیز را ویرایش نمی کنیم.
02 از یک موضوع به موضوع دیگری می پریم و ظاهراً
«منطقی »فکر نمی کنیم.
03 حرفهایمان را بارها، بارها و بارها تکرار می کنیم.
04 بسیار احساساتی، حساس و زودرنج و تحریک پذیر به نظر می رسیم.
مردان عزیز، آنچه زن ها دوست دارند شما بدانید این است که هرگاه پیچ و تاب می خوریم دچار «پرش افکار»نشده ایم.گیج و سردرگم نیستیم، به بن بست نرسیده ایم و یک کلمه از تمامی آنچه را که گفته ایم هم فراموش نکرده ایم! ما در این اوقات کاملاً آگاهیم که حرفهایمان را تکرار می کنیم.این را نیز می دانیم که از یک موضوع به موضوع دیگری می پریم.از این حقیقت آگاه هستیم که احساسات و عواطف ما پایین و بالا شده و دستخوش تغییر می گردند. برای خودمان، تمامی این چیزها کاملاً طبیعی و منطقی به نظر می رسند، زیرا ما افکار و احساسات خود را با صدای بلند پردازش می کنیم و هنگامی که این کار را به پایان می بریم حالمان به مراتب بهتر شده است.
البته زن های دیگر خیلی خوب درک می کنند.هرگز نمی شنوید در وسط یک مکالمه ی طولانی زنی به زن دیگر بگوید:«چقدر می خواهی به حرف زدن ادامه دهی؟ مقصود و منظورت از این صحبت ها چیست؟ می خواهی به کجا برسی؟ چندین بار حرف هایت را تکرار می کنی؟» این حرف ها برای زن ها حتی خنده دار به نظر می رسد. هرگز نمی توانیم فکر آن را هم بکنیم که به هنگام گفتگو چنین سؤالاتی را از یکدیگر بپرسیم. زیرا پیچ و تاب خوردن را خوب می شناسیم و با آن آشنا هستیم.آن را خوب درک می کنیم این درحالی است که این عادت زن ها بیشتر برای مردها آزار دهنده و ناخوشایند است و بیشتر پاسخ و واکنش مثبتی در قبال آن از خود نشان نمی دهند.

اشتباه مردها:


01 فرض را بر این می گذارید که ما گیج و سردرگم شده ایم.مردان عزیز: تنها صرف این دلیل که شما منطق افکار زن ها و چگونگی بیان احساساتشان را درک نمی کنید به این معنا نیست که ما گیج و حیران هستیم.گرچه در تلاش هایتان به منظور این که با ما مهربان و مفید باشید طوری با ما حرف می زنید که گویی یک بچه یا یک بیمار روانی هستیم و در یک آسایشگاه روانی بستری شده ایم.دراین گونه اوقات سعی می کنید با صدایی منطقی با قاعده و «روشمند» با ما صحبت کنید بلکه بتوانید راه روشنایی را به ما نشان دهید و ما را از ظلمت جهالت برهانید.این کار تنها ما را ناراحت می کند و می رنجاند زیرا برخلاف آنچه ممکن است حتی خودمان بگوییم اصلاً نیز گیج و سردرگم نیستیم.بلکه فقط مشغول پردازش افکار و احساسات خود هستیم و به زودی در این مکالمه یا در مکالمه ی دیگری به وضوح و روشنی کامل خواهیم دید.اما هنگامی که فرآیند دورانی شکل افکار ما را متوقف یا مختل می کنید، تنها موجب می شوید همه چیز کش پیدا کند و طولانی تر شود!
02 حرف ما را قطع می کنید زیرا فکر می کنید صحبتهایمان پایانی نخواهد داشت.
اعتراف می کنم که زن ها این قابلیت و توانایی را دارند که مدتها بدون آنکه پایانی برای آن وجود داشته باشد همینطور صحبت کنند وبه پیچ و تاب خوردن خود ادامه بدهند. درست مانند درویشی که درخلسه ذکر می گویند و مشغول رقص سماع هستند.اما حقیقت آن است که ما از پردازش افکار و احساسات خود با صدای بلند لذت می بریم. این کار به ما کمک می کند تنش خود را تخلیه کنیم. این در حالی است که شما مردان بیشتر به ما فرصت کافی نمی دهید و عملاً پیش تر از گفتن تمامی هرآنچه می خواستیم بگوییم، وسط حرفهای ما می پرید و صحبت هایمان را قطع می کنید. گاهی اوقات حتی اجازه ی این را هم به ما نمی دهید که شروع کنیم و کل فرآیند را از همان ابتدا با گفتن جملاتی نظیر جملات زیر در نطفه خفه می کنید: «آیا این را هم یکی دیگر از آن ماراتون های اعتراف همیشگی خواهد بود؟» یا:«وقت ندارم.» البته می ترسید چنانچه ما را متوقف نکنید تا طلوع خورشید پیش ما گیر بیافتید!ادعا نمی کنم که غیر ممکن است این اتفاق بیافتد. زیرا گاهی اوقات این صحبتهای ما واقعاً طولانی می شوند.اما هنگامی که احساس می کنیم با بی حوصلگی بی صبرانه منتظر نشسته اید تا ما به نتیجه ای برسیم تنها ما را عصبی تر و مضطرب تر می سازید و موجب می شوید فرآیند به درازا بکشد و بیش تر از آن که قرار بود، به درازا بکشد.
03 معنای تحت اللفظی آنچه را که می گوییم برداشت می کنید.
ممکن است بپرسید:«خب، پس باید چه معنایی را از گفته های شما برداشت کنم.» خب، توصیه ام به شما این است که بگذارید ما صحبت کنیم و حساب خواسته هایمان را اظهارکنیم بدون اینکه شما خود را مجبور کنید به هر اشتباه کوچک ما رسیدگی کنید و در رابطه با هر نکته ی مبهم و مستتر در گفته های ما از ما توضیح بخواهید.برای نمونه ممکن است زنی به شوهرش بگوید: «خیلی خسته ام.استرس زیادی دارم. ما هیچوقت تفریح نمی کنیم. احساس می کنم همه اش مجبورم کار کنم. کار، کار، کار.» شما این جمله را می شنوید و پیش خود فکر می کنید:«یک دقیقه صبر کن ببینم. همین یک هفته پیش بود که به سینما رفتیم.او زیاد دقیق صحبت نمی کند. زیادی دارد غلو می کند.» سپس به او می گویید: «عزیزم، حقیقت ندارد ما خیلی زیاد هم تفریح داریم. همین هفته ی پیش به سینما رفتیم.»
اتفاقی که در اینجا می افتد این است که شما به میزان صحت و دقت گفته های او فکر می کنید بدون اینکه پیامی را که در پشت گفته های او نهفته است دریافت کنید.پیامی که او در تمام مدت سعی داشته است با کلمات و جملات خود به شما منتقل کند.نتیجه این می شود که همیشه دست آخر ما احساس می کنیم که شما به ما اهمیتی نمی دهید، بی احساس هستید، و اینکه اصلاً نمی شود با شما صحبت کرد.
04 مأیوس، سرخورده و دلسرد می شوید زیرا به نتیجه ی مشخص و واضحی نمی رسید.
از آنجا که مردها هدف مدار و راه حل مدار هستند. از این رو برای شان بسیار مأیوس کننده و دلسرد کننده است که مدتی طولانی را پای صحبت کسی بنشیند بی آنکه طرف شان نیز به نتیجه ی مشخص و واضحی برسد. در این اوقات احساس نمی کنند کار مفیدی انجام داده اند. حتی شاید همسرشان هنوز هم ناراحت به نظر برسد. اما شاید او مشغول تکرار همان چیزی باشد که در ابتدای صحبت هایش هم گفته بود. اجازه ندهید این چیز شما را گمراه کند. حتی هنگامی که به نظرتان نمی رسد که گفت و گو پیشرفت خاصی داشته و به جایی رسیده باشد باورکنید که رسیده است.
صرف این حقیقت که پای صحبت ما نشستید، قلب مان را سیراب می کند و آرام ترمان می سازد. به طوری که یک ساعت یا یک روز بعد در کمال شگفتی خواهید دید که ناگهان در رابطه با آنچه سعی داشتیم بفهمیم به وضوح و روشنی می رسیم.

راه حل:


01 درباره مفهوم پیچ و تاب خوردن با زن زندگی خود صحبت کنید. چنانچه تأیید کرد که این دقیقاً همان روشی است که او افکار و احساساتش را پردازش می کند، گوش دادن محض را تمرین کنید: گوش داده بدون چشمداشت به هیچ نتیجه ی مقصودی نهایی.
02 چنانچه پیچ و تاب خوردن نامزد/همسرتان زیاد طول می کشد و شما از این بابت ناراحت و نگران هستید، محدودیت های زمانی خود را از پیش با او در میان بگذارید، به جای آن که یک دفعه صحبت های او را قطع کنید. در هر حال ما زن ها ترجیح می دهیم که مکالمه ی کوتاه و مختصری با شما داشته باشیم تا این که اصلاً با شما حرف نزنیم.
مثال:عزیزم: خیلی دوست دارم همه چیز رو درباره ی روزی که پشت سر گذاشتی برام تعریف کنی. باید دوش بگیرم، پیش از او ده دقیقه وقت دارم. اما توی این ده دقیقه تمام توجهم به تو خواهد بود.
منبع:رازهایی درباره زنان