روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی
روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

رشد حالت های عاطفی

رشد حالت های عاطفی
در بحث از موضوعات مربوط به رشد حالت های عاطفی، دو موضوع نیازمند بررسی است. اولین موضوع به ماهیت حالت های مختلف و چگونگی استنتاج آنها مربوط می شود. دومین موضوع راجع به دوره رشد حالت های عاطفی در هنگام پیدایش است. مثلا، اگر حالت های عاطفی، خاص تلقّی شوند، چگونگی رشد حالت های خاص نیاز به بررسی و توضیح دارد. دو مدل کلی امکان پذیر است. بر اساس مدل اول، حالت های عاطفی خاص از فرایندهای شناختی استنتاج شده اند. چنین فرایندهایی ممکن است کاملا رشدی بوده یا فعل و انفعالی باشند; مانند فعل و انفعالات ارگانیسم با محیط خود. مدل دوم برای رشد در پیدایش حالت های خاص نقشی قایل نیست; در عوض، فرض بر این است که حالت های عاطفی مجزّا از هم، فطری اند.
در مدل اول، نوزاد دو حالت اساسی یا یک حالت دوقطبی در هنگام تولد دارد: یک حالت منفی یا پریشانی و یک حالت مثبت یا رضایت. حالت های بعدی با جداسازی این حالت دوقطبی اساسی پیدا می شوند. نظریه های جداسازی هم بر تعدیل حالت دو قطبی تأکید می کنند و هم بر حالت انگیختگی کلی. لحن دلنواز و انگیختگی ممکن است دو بعد مورد نیاز برای ایجاد حالت های عاطفی خاص باشند. این ایده از طرف بریجز (Bridges، 1932) مطرح شده بود که فرضیه های متفاوتی در آن لحاظ شده است. افراد دیگری نیز مانند سپیتز (Spitz، 1965)، سروف (Sroufe، 1979) و امد گینزبور ( EmdeGaensbauer) و هارمون (Harmen، 1976) که یک بعد بافتاری (زمینه ای) به طرح افزوده اند این نظریه را پذیرفته اند. شیوه ای که در آن، تلاقی انگیختگی و لحن دلنواز به درون حالات عاطفی خاص گسترش می یابد، نظری باقی می ماند. چنین استدلال شده است که هم تعامل مادر ـ کودک و هم بلوغ (رشد) زمینه فرایند جداسازی است. (آلس Als، 1975; برازلتون Brazelton، کسلوسکی Koslowski و ماین Main، 1974; ساندر Sander، 1977) تنظیم حالت کودک می تواند ساز و کاری باشد که به جداسازی منجر می شود. اگرچه برخی نظریه پردازان تأکید می کنند که جداسازی عاطفی بیشتر به وسیله عوامل بیولوژیکی تعیین می شود تا عوامل ارتباطی (متعاملی)، اما ترکیب این دو نیرو محتمل تر به نظر می رسد. در حالی که چنین نظریه ای جذاب است، منشأ حالات عاطفی بدون تأیید تجربی باقی می ماند.
یک مدل رشدی ساده تر مربوط به جداسازی می تواند از منظر صرفاً بیولوژیکی مورد ملاحظه قرار گیرد. در چنین مدل بیولوژیکی می توان تصور کرد که عاطفه یک پارچه و نامتمایز به هنگام رشد متمایز می شود. بر اساس چنین دیدگاهی (به لوئیس و مایتکسون، 1983 مراجعه شود)، میزان جداسازی و آشکار شدن حالات عاطفی مجزّا شده بر اساس جدول های زمان بندی فیزیولوژیکی طرح ریزی شده است. جداسازی از ساختارهای کلی به خاص، فرایندی است مشترک و عام در ساخت شناسی (واژه شناسی); از این رو، هیچ دلیلی وجود ندارد که چنین احتمالی در رشد عاطفی در نظر گرفته نشود. به احتمال زیاد، در بین رشد عاطفی، جداسازی حالت های عاطفی وجود دارد که به عنوان عمل رشد، اجتماعی کردن و رشدشناختی پدید می آید; عنوانی که مختصراً به آن می پردازم. هرقدر هم فرایندها زمینه ساز این جداسازی باشند، این مدل ذاتاً رشدی است. مدل بدیل این است که بعضی حالت های گسسته به یک معنا از پیش برنامه ریزی شده و نیازی نیست که بیش از این متمایز شده باشند. (ایزارد، 1978) این حالت ها در هنگام تولد وجود دارند، حتی اگر تا مرحله ای از رشد امکان ظهور پیدا نکنند. این دیدگاه برخلاف مدل جداسازی است که در آن، حالت های عاطفی گسسته از حالت نامتمایز اصلی تحول پیدا نمی کند، اما هنگام تولد در شکل متمایز قبلی خود، ذاتی است. در «مدل سیستم های گسسته» حالت های عاطفی خاص با برنامه ای از پیش تعیین شده، به تناسب نیاز زندگی نوزادی ظهور پیدا می کنند. آنها ممکن است با ظهور سایر ساختارها هم رخداد باشند، اگرچه مستقل از آنها هستند. سیستم عاطفی ضرورتاً بر طبق دستورالعمل های بیولوژیکی عمل می کند.


ادامه مطلب...

اظهارات عاطفی

اظهارات عاطفی
اظهارات عاطفی، به تغییرات چهره ای قابل مشاهده بالقوّه در صورت، صدا و بدن، و سطح فعالیت اشاره می کند. اظهارات عاطفی تا حدودی به عنوان تجلّی حالات عاطفی درونی تلقّی شده است. (اکمن  Ekmanو فریسن Friesen، 1974) در واقع، معیار واحدی از حالت های عاطفی متمایزکننده تر از اظهارات عاطفی وجود ندارد. مشکلی که اظهارات عاطفی دارند این است که آنها خیلی زود قابل پنهان شدن، پوشیده شدن و به طور کلی، کنترل از سوی افراد هستند. علاوه بر این، اظهارات عاطفی تابع تجربیات فرهنگی و اجتماعی گسترده هستند; بنابراین، رابطه بین اظهارات و حالت ها تا حدودی مبهم باقی می ماند. (لوئیس و مایکلسون 1983)
چند نکته در زمینه تعریف اظهارات عاطفی:
اظهارات عاطفی با توجه به اظهار چهره ای مورد بررسی قرار گرفته و زمانی که حالت های بدنی مورد مطالعه قرار گرفت، به مطالعه گویایی عاطفی کودکان برحسب حالت های بدنی و فعالیت بدنی توجه کمتری شده است. گفتارها یکی از جنبه های کم اهمیت بیان عاطفی تلقّی شده اند، اگرچه به نظر می رسد آنها انتقال دهندگان فهم حالات عاطفی هستند. علاوه بر این، اظهارات گفتاری بی اندازه قوی هستند و می توانند حالات عاطفی مشابه را در دیگران تحریک کنند. گفتار می تواند بسیار فراگیرتر از اظهارات چهره ای یا بدنی باشد. برای مثال، فیلم ها وقتی به صورت دسته جمعی دیده شوند، خنده دارترند تا اینکه فقط یک نفر آنها را ببیند. به سبب ماهیت فراگیر بودن گفتار، اظهارگفتاری می تواند هدف تلاش های اجتماعی باشد. گریه کردن مورد مناسبی است. عمل گریه کردن، کاملا تحت کنترل قرار می گیرد، همان طور که والدین کودکانشان را اجتماعی می کنند تا وقتی ناراحتند یا به چیزی نیاز دارند گریه نکنند. حرکت (جنبش) 9 می تواند نمونه دیگر اظهار کردن عواطف باشد. برای مثال، فرار از یک شیئی و دویدن به طرف شیئی دیگر، پاسخ های حرکتی هستند که با عواطف منفی و مثبت ارتباط دارند. علاوه بر این، اغلب کودکان از اسباب بازی یا فرد ناآشنا دور می شوند (فرار می کنند). مستقل از اظهار چهره ای، این کار یکی از موارد ترس محسوب می شود. (سگفر، گرینوود و پاری، 1972). اگرچه اطلاعاتی در زمینه اظهارات عاطفی در هر یک از این چهار جهت (چهره ای، حالتی، گفتاری، و حرکتی) وجود دارد، تقریباً به ارتباط بین آنها هیچ توجهی نشده است. این فرض عاقلانه است که فریاد زدن، گریه کردن، و فرار از یک شیئی حالت عاطفی ترس را منعکس می کند. جهت خاصی که برای بیان یک عاطفه به کار رفته، ممکن است کار قوانین خاص اجتماعی شدن یا کار سلسله مراتب پاسخی باشد که در آن، یک جهت مقدم بر جهت دیگر است. چنین سلسله مراتبی ممکن است یا به واسطه مجموعه الزامات بیولوژیکی مشخص شده باشد یا به واسطه مجموعه ای از قوانین اجتماعی. استفاده از یک یا چند مجرا برای بیان یک عاطفه خاص ممکن است به واسطه مجموعه ای مرکب از فعل و انفعالات (تأثیرات متقابل) مشخص شود. یکی از موضوعات خاص مورد علاقه، اثر برخی اظهارات هنگام ممانعت از ظهور بقیه است. جلوگیری از یک جهت خاص عملا می تواند ـ برای مثال ـ به وسیله ممانعت از حرکت کردن یک کودک، ایجاد شود. مثلا، اگر کودکان به سبب اینکه در صندلی مخصوص خود حبس شده اند، نتوانند با نزدیک شدن یک ناآشنا فرار کنند، ممکن است حالت درونی خود را پرشورتر (پرتنش تر) به گونه ای دیگر، همچون تغییر ماهیچه های صورت، بیان کنند. نمونه دیگر استفاده از جهات مختلف، برای اظهار عواطفی است که در کار خود در خصوص اضطراب رخ می دهد. ما (لوئیس، رامسی Ramsay و کاواکامی Kawakami) دریافتیم ـ برای مثال ـ نوزادانی که عاطفه مربوط به ناراحتی هنگام درد را ابراز نمی کنند، به احتمال زیاد واکنش های بزرگی مربوط به غدد فوق کلیوی از خود نشان می دهند. سائومی (Suomi، 1991) و لوین (Levine) و وانیر (Wiener، 1989) به پدیده مشابهی در موجودات غیر انسان دست یافتند. میمون هایی که به سبب جدا شدن مادرانشان با صدای بلند گریه نمی کردند، به احتمال خیلی زیاد واکنش های بزرگ تری مربوط به غدد فوق کلیوی نشان می دادند. بنابراین، ارتباط بین جهت های اظهار می تواند نقش مهمی در تعیین اظهارات عاطفی ارائه شده و شدت آنها ایفا کند.


ادامه مطلب...

تجربه های عاطفی

تجربه های عاطفی
تجربه های عاطفی، تفسیر و ارزیابی افراد از حالت و اظهار عاطفی درک شده آنهاست. تجربه عاطفی ایجاب می کند که افراد به حالت های عاطفی خود (مثلا تغییرات در رفتار فیزیولوژیکی عصبی)، و نیز به وضعیت هایی که در آنها تغییرات رخ می دهد، به رفتارهای دیگران، و به اظهارات خود توجه کنند. با توجه به این امور، انگیزه ها نه خودکار است و نه ضرورتاً خودآگاه. تجربه عاطفی ممکن است به سبب رقابت محرک با چیزی که توجه ارگانیسم را به خود جلب کرده، رخ ندهد. برای مثال، به داستان زیر توجه کنید: خودرویی که راننده آن یک زن است، ناگهان چرخ جلوی آن پنچر می شود; خودرو وسط جاده سُر می خورد و از مسیر اصلی منحرف می شود، اما زن موفق می شود که آن را کنترل کند و در کتار جاده متوقف نماید. حالت جسمانی او و نیز اظهار چهره ای ممکن است نشان دهد که وقتی او خودرو را کنترل می کرده حالت عاطفی غالب بر او، ترس بوده است; زیرا توجه او کاملا در جهت کنترل خودرو بوده است. به هر حال، او از حالت درونی خویش یا از اظهارات (عاطفی) خود آگاه نیست. او فقط بعد از اینکه از خودرو پایین آمد و تایر را بررسی کرد، ترس را تجربه می کند. تجربه های عاطفی، بنابراین، مردم را به کسب مجموعه ای از محرک های برگزیده وادار می کند. بدون توجه، اگر حالت عاطفی وجود نداشته باشد، تجربه های عاطفی ممکن است رخ ندهد.
نمونه های دیگری نیز وجود دارد. از منظر پزشکی، یک مریض ممکن است در حالت عاطفی خاص قرار داشته باشد (مثلا افسردگی)، اما ممکن است به برخی از آثار این حالت توجه کند (مثلا خستگی)، و بنابراین، ممکن است فقط خستگی را تجربه کند. یا یک مریض ممکن است درد را در دندان پزشکی احساس نکند (تجربه نکند); چون مشغول استفاده از گوشی یا شنیدن صدای بلند موسیقی است.


ادامه مطلب...

روابط سالم و سازنده بین همسران

روابط سالم و سازنده بین همسران
ارتباط چیست؟
ارتباط انگاره اى است که با آن دو نفر یکدیگر را مى سنجند و همچنین وسیله اى است که به واسطه آن، این سطح مى تواند براى هر دو تغییر کند. ارتباط شامل رشته کامل راه هاى ردّ و بدل کردن اطلاعات بین مردم است، و یا اطلاعاتى را که مى دهند و مى گویند و نیز راه هاى استفاده از این اطلاعات را در بر دارد. ارتباط نحوه معنا بخشیدن به این اطلاعات به وسیله مردم را نیز در برمى گیرد. ارتباط آموخته مى شود. شاید تا وقتى که به سن پنج سالگى مى رسیم بیش از یک میلیارد تجربه شرکت در ارتباط را آموخته باشیم. در آن سن، از اینکه چطور خود را ببینیم، از دیگران چه انتظارى مى توانیم داشته باشیم و در دنیا، چه چیز به نظرمان ممکن یا ناممکن مى آید، تصورهایى پیدا کرده ایم. این تصورها راهنماى ثابتى براى بقیه عمر ما خواهند بود.1
همین که آدمى دریافت همه ارتباط خود را از راه یاد گرفتن به دست آورده است، اگر دوست داشته باشد، مى تواند براى تغییر آن دست به کار شود. ذکر این نکته سودمند است که هر طفلى که چشم به جهان مى گشاید، تنها چیزى که همراه مى آورد مواد خام است. او نه از خود مفهومى دارد، نه تجربه ارتباط با دیگران، و نه تجربه پرداختن به دنیاى اطرافش. او همه این چیزها را از طریق ارتباط با کسانى که پس از تولّد مسئول تربیت او هستند، مى آموزد.2
ارتباط مانند دوربین فیلم بردارى مجهّز به دستگاه صدابردارى است، فقط در زمان حال کار مى کند; همین جا، همین حالا، بین من و تو.
ارتباط چنین عمل مى کند: تو و من روبه روى هم قرار داریم. حواس تو درمى یابند که من چه شکل هستم، صدایم چطور است، چه بویى مى دهم، و اگر بر حسب اتفاق، مرا لمس کنى، چه احساسى به تو مى دهم. آن گاه مغز تو گزارش مى دهد که این ها براى تو چه معنایى دارند، به تجربیات گذشته ات رجوع مى کند و بر اساس آنچه مغز گزارش مى دهد، احساس راحتى یا ناراحتى خواهى کرد.3
زمینه ارتباط
زمینه ارتباطى اشخاص در تمام مدت زندگى شان شکل مى گیرد و روى همه روابط آن ها اثر مى گذارد. چگونگى ارتباط در خانواده پدرى، فرهنگ، جنسیت، طرز برقرارى رابطه با دیگران، تجارب ناشى از روابط صمیمانه قبلى، برداشت از روابط و شخصیت، روى چگونگى این زمینه تأثیر مى گذارند. بخش اعظم زمینه ارتباطى هر فرد زمانى شکل گرفته که هنوز به رابطه موجود قدم نگذاشته است. اما با این وجود، بر رابطه کنونى شما تأثیر مى گذارد.
اینکه تفاوت در زمینه هاى ارتباطى به رابطه بهتر کمک مى کند یا از کیفیت آن مى کاهد، بستگى به آگاهى طرفین از آن ها دارد. وقتى از زمینه ارتباطى همسر خود بى اطلاع هستیم، اغلب به اشتباه فرض را بر این مى گذاریم که همسر ما از زمینه اى مشابه ما برخوردار است. اما این تصور به روشنى مسئله ساز مى شود.4
در روابط صمیمانه، یکى از رایج ترین تفاوت ها در زمینه ارتباط، به جنسیت برمى گردد. براى مثال، بسیارى از زوج ها نمى دانند و متوجه نیستند که زن و مرد از دو شیوه ارتباطى متفاوت استفاده مى کنند. اغلب مردها بر این باورند که وقتى کسى مسئله اى را با آن ها در میان مى گذارد، انتظار دارد که مسئله اش حل شود و به همین دلیل، بى درنگ راه حل ارائه مى دهند. از سوى دیگر، اغلب زن ها معتقدند که در میان گذاشتن مسائل خود با دیگران راهى براى پیوند و رسیدن به احساس حمایت است، حتى اگر مسئله آن ها لاینحل باشد. بى توجهى به این موضوع، اغلب ایجاد ناراحتى مى کند: زن از مسائلش شکایت مى کند و مرد راه حل نشان مى دهد. در این شرایط، هرگز عجیب نیست اگر زن احساس کند که همسرش به صحبت هاى او گوش نمى دهد، مرد هم به این نتیجه برسد که زنش تنها قصد شکایت دارد; زیرا هرگز به راه حل هاى پیشنهادى او توجه نمى کند.
اما زوجى که از تفاوت زمینه هاى ارتباطى زن و مرد آگاهند، گرفتار این سوءبرداشت از ارتباط نمى شوند; زیرا زن و مرد هر دو از مطلبى که دیگرى مخابره مى کند اطلاع دارند. وقتى شما و همسرتان از تفاوت هاى موجود در زمینه ارتباطى یکدیگر آگاه باشید، این تفاوت ها بسیار کمتر تولید اشکال مى کنند و به زندگى علاقه و تنوّع بیشترى مى بخشند.5
«زمینه ارتباطى» هر فرد در حکم عینکى است که از پشت آن به همه اتفاقاتى که در زندگى رخ مى دهد، نگاه مى کند. اگر بداند که او و همسرش از چگونه لنزهایى استفاده مى کنند، به راحتى مى توانند میان واقعیت ها و برداشت خود از واقعیت ها تمیز قایل شوند.


ادامه مطلب...

ویژگى هاى روابط سالم و سازنده همسران

ویژگى هاى روابط سالم و سازنده همسران
روابط سالم و صحیح زوجین زمانى میسّر مى شود که زوجین در امر مبادله اطلاعات و احساسات، مسائل خاصى را رعایت کنند. در این بخش، به این مسائل اشاره مى شود:
1. درک متقابل یکدیگر
شک نیست که زن و شوهر از دو خانواده و در دو فرهنگ جداگانه پرورش یافته اند. طرز فکرها، سلیقه ها، طرز تلقّى ها و برداشت ها متفاوتند و ممکن است درباره هر مسئله اختلاف نظر وجود داشته باشد. در اختلاف نظر است که هریک مدعى اتخاذ شیوه اى مى شود و چون با همدیگر کنار نمى آیند، مى گویند: همسرم مرا درک نمى کند. این خود موجب پیدایش انفجار در زندگى خانوادگى است. اما اگر دو نفر بکوشند که یکدیگر را بشناسند و از علایق و اندیشه هاى یکدیگر آگاهى پیدا کنند، مطمئناً به موفقیت هایى دست مى یابند.
در راه درک یکدیگر و رسیدن به تفاهم، زوجین باید به این اطمینان برسند که محبوب یکدیگرند و در بینشان پیوندى حقیقى وجود دارد.
این نکته را نباید فراموش کنیم اگر انتظارات افراد از دیگران با مقدورات آن ها برابرى داشته باشد، آنجا درک کردن وجود دارد. در چنین موقعى، تلاش و کوشش و امید حرکت به وجود خواهد آمد. ولى وقتى انتظارات از حدود مقدورات فرد خارج باشد، درک کردن وجود ندارد و در نتیجه، سردى و یأس و سکوت به وجود خواهد آمد; به جاى حرکت بیشتر، سکون و رکود جایگزین خواهد شد; زیرا وقتى کسى را درک نکرده باشیم، طرف مقابل دچار رنج و ملال شده، از حرکت و پویایى باز خواهد ایستاد.9
2. تکریم یکدیگر
در زندگى مشترک زوجین، شاید رعایت آداب به صورتى کامل امکان پذیر نباشد، ولى وجود احترام متقابل براى آن ها اصلى اساسى است. درگیرى ها و اختلافات آشکار هنگامى پدید مى آیند که پرده حرمت فیمابین دریده شود و طرفین براى یکدیگر ارزش و احترامى قایل نباشند. مهم ترین شیوه براى جلوگیرى از بروز درگیرى ها در بین زن و شوهر تحکیم روابط و تکریم یکدیگر است. تکریم کردن زن به شوهر و بر عکس، طرفین را دل باخته و اسیر یکدیگر مى سازد; آن چنان که هرگز از زندگى با همدیگر احساس سیرى و خستگى نمى کنند و سعى دارند همیشه در کنار یکدیگر و دور از همه گونه فریب ها زندگى کنند. حرمت گذاردن به هم یک حُسن است و هر زن و مرد باید در جست‌وجوى نقاط مثبت در زندگى همسر و تکریم او به خاطر آن نقطه مثبت باشد.10
بزرگداشت و تکریم به شخصیت، براى همسران، بلکه هر انسانى یک نیاز طبیعى است. در اثر غریزه حبّ ذات که در طبیعت انسان نهاده شده، به ذات خویش علاقه دارد، میل دارد دیگران نیز شخصیت او را بپذیرند و گرامى بدارند.
اگر نیاز طبیعى به تکریم شخصیت هر فرد در خانواده تأمین شد، احساس آرامش مى نماید و به نفس خویش اعتماد پیدا مى کند. از توانایى هاى خود استفاده مى نماید و با دل گرمى و امید به موفقیت و کسب رضایت سایر اعضاى خانواده در مسیر زندگى قدم برمى دارد، به خانواده همسر و دیگر مردم خوش بین مى شود و آنان را قدرشناس و قابل اعتماد مى داند و از همکارى با افرادى که قدر او را شناخته و شخصیتش را گرامى مى دارند، هراسى ندارد.11
همسرى که مورد تکریم و احترام خانواده قرار گرفته است، به خانواده خود عشق مىورزد و در احترام متقابل همسر خود، از هیچ کوششى دریغ نمى کند.
انسان براى حفظ کرامت ذات و مقام و موقعیت خود، حاضر مى شود حتى از خواسته هاى درونى خویش چشم پوشى نماید. در احادیث معصومان(علیهم السلام) نسبت به این امر نیز اشاره شده است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید: «هر که نفس خویش را گرامى بدارد، او را به ذلّت معصیت نمى کشاند.»12
ایشان همچنین مى فرماید: «هر که نفس خویش را گرامى بداند، ترک خواسته هاى نفسانى برایش آسان خواهد بود.»13
اگر این نیاز طبیعى در چارچوب روابط سالم همسر تأمین نشود، بلکه بر عکس، همسر مورد تحقیر قرار گیرد و به شخصیتش ضربه وارد شود، خود را ضعیف و ناتوان و همسر خود را قدرناشناس به حساب مى آورد; چون از همسر و خانواده احترام ندیده است، نسبت به همسر خود بدبین مى شود. در این زمان است که سوءظن ها و بدبینى ها سراسر وجود او را مى گیرد و درصدد انتقام جویى برمى آید. از این رو، در احادیث معصومان(علیهم السلام) در مورد کسانى که مورد تحقیر قرار گرفته اند و عزّت نفس آن ها مورد خدشه واقع شده، روایات بسیارى وارد شده است.


ادامه مطلب...

عوامل مؤثر در ایجاد روابط سالم

عوامل مؤثر در ایجاد روابط سالم
1. شناخت حقوق متقابل
اصولا خانواده اى سالم است که محیط سالمى براى سعادت زن و شوهر و فرزندان باشد، و این مقصد قابل وصول نیست، مگر آن گاه که طرفین به تعهداتى پاى بند باشند; در هر جا که اشتباهى و لغزشى پدید آمد، توقف کنند، و با تلاش براى تطبیق خود با ضوابط و قواعد، دوباره به پیش بروند. افرادى هستند که در اثر عدم آگاهى از ضوابط و حقوق و یا بى توجهى به اصول حیات مشترک، دایم دچار درگیرى و اختلاف بوده، فرصت عمر را، که باید صرف خودسازى شود، در راه مشاجره و اختلافات مى گذرانند.
در زندگى زناشویى، در عین اینکه اصل بر مودّت و صفا و ایثارگرى است، اما این اصل نباید فراموش شود که میزان خواسته ها و توقّعات و تلاش ها نمى تواند بى حساب و بر اساس سلیقه شخصى باشد. اگر بخواهید در زندگى زناشویى و در کنار همسر حقى را به خود اختصاص دهید، ناگزیرید همان حق را براى همسرتان نیز قایل باشید و شک نیست مادام که شما اداى حق همسر را نکرده اید، نخواهید توانست توقّع اداى آن را از او داشته باشید.
شناخت حقوق متقابل و توجه به این حقیقت که اگر براى یک فرد حق در نظر گرفته مى شود براى طرف مقابل، مسئله تکلیف مطرح است که باید به آن تکلیف عمل کند، زندگى را از زوایاى تاریک بیرون مى آورد و ابعاد وظایف هر دو طرف را روشن مى کند.
اسلام براى هریک از اعضاى خانواده، حقوق خاصى معیّن کرده است که در صورت آشنایى با این حقوق، تکلیفى را در مقابل این حقوق باید بر دوش بگیرند. ضرورى است زن و شوهر هر کدام حقوق و وظایفى که در قبال یکدیگر دارند مورد مطالعه و بررسى قرار دهند تا بتوانند در قبال یکدیگر موضعى نیکو اتخاذ کنند. آگاهى به حقوق و وظایف خود، مقدّمه عمل است و جلوى بسیارى از اختلافات و درگیرى هاى فیمابین را مى گیرد.
2. شناخت خواسته ها و نیازهاى همسر
خواسته ها و نیازهاى انسان حد و مرزى ندارد; بخشى از آن ها جنبه تخیّلى و غیر منطقى دارد که فرد به غیر ممکن بودن آن ها واقف است، اما گاهى در تخیّل به آن ها مى پردازد و از نظر روانى به نوعى، آرام و دل خوش مى گردد و از این طریق، تخلیه روانى مى کند. بخشى دیگر نیز به نیازها، خواسته ها و انتظارات او از خود و دیگران برمى گردد.
آن قسمتى که مربوط به خواسته ها و نیازهاى فرد از خود است و جنبه عملى و منطقى دارد، موجب انگیزه و در نتیجه، تحرّک و فعالیت او مى شود. بخشى که مربوط به دیگران است، مشخص نیست که آیا برآورده مى گردد یا خیر؟ این خواسته ها و نیازها نیز مى تواند منطقى و واقعى باشند یا حد و مرزى نداشته باشند.
در روابط بین زن و شوهر، به دلیل اشتراک در همه زمینه ها، خواسته ها و نیازهاى متقابلى وجود دارند که بخشى از آن ها طبیعى و منطقى است و معمولا در بیشتر زندگى ها یکسان است. با این وصف، این بستگى به نوع شخصیت افراد دارد که بتوانند خواسته هاى طبیعى خود را ابراز کنند و حد و مرز آن را نیز حفظ نمایند. آگاهى به اینکه چه نوع و چه میزان انتظارات، خواسته ها و نیازهاى زن و شوهر از یکدیگر شکل طبیعى و منطقى دارند، از نکات مهمى است که باید به آن توجه دقیق داشت.22
فردى که از همسرش توجه، عاطفه و محبت مى خواهد باید توجه داشته باشد که دیگرى نیز این حق را دارد که چنین انتظارى داشته باشد. از سوى دیگر، درک نیازهاى واقعى و طبیعى همسر به دور از اینکه به آن اعتقاد داشته باشد یا نه، برآورده کردن آن موجب رضایت از زندگى مى شود و بى توجهى به آن خودخواهى است.23
اگر مردى دوست دارد که در هر فرصتى به گردش و مسافرت برود، باید به این امر توجه داشته باشد که همسر او نیز چنین نیازى دارد و داشتن فرزند و مسئولیت خانه دارى نمى تواند دلیلى بر این باشد که زن فرصت گردش و مسافرت ندارد و یا همیشه باید در خانه بماند. گاهى اتفاق مى افتد که در کشمکش ها و در برآورده نشدن خواسته ها و نیازها، به مقایسه زندگى هاى دیگران پرداخته مى شود. اگرچه ـ همان گونه که گفته شد ـ بخشى از خواسته ها و نیازهاى زن و شوهر از یکدیگر جنبه هاى مشترک دارند، اما بخش هاى دیگر تنها اختصاص به آن خانواده دارد. ضمن اینکه هر زندگى مشکلات و کشمکش هاى خاص خود را دارد و هر خانواده سعى مى کند ضمن حفظ ظاهر در جامعه، براى رعایت احترام دیگران به خود، زندگى خود را مطلوب و خوشایند نشان دهد. از این رو، مقایسه زندگى خود با دیگر زندگى ها نه تنها مشکلى را حل نخواهد کرد، بلکه باعث بروز کشمکش هاى بیشترى خواهد شد.24
3. همسویى بینش ها و باورهاى مذهبى
یکى از شرایط ازدواج در اسلام «کفو» بودن است و اولین مرتبه از کفویت، همسانى در مذهب و دین. مسلمان نمى تواند با کافر ازدواج کند. اختلاف در مذهب یکى از عوامل مهم درگیرى و از هم پاشیدگى است. اگر مسلمانى را مى بینید که با فردى بى دین ازدواج کرده است و زندگى شان در کمال مهر و آرامش مى گذرد، مطمئن باشید که آن مسلمان از اصول و ارزش هاى خود صرف نظر کرده است و در حفظ و دفاع از آن ها کوتاه مى آید.
زندگى یک مسلمان بر اساس اسلام و فرهنگ اسلامى صورت مى گیرد و کارهاى غیر مسلمان بر اساس فرهنگ غیر اسلامى او در زندگى مشترک، باید مواضع مشترک وجود داشته باشند. چگونه دو نفر، که داراى دو فرهنگ متضادند، مى توانند در مقام اجرا و عمل هماهنگ باشند؟ بنابراین، یا کارشان به اختلاف و نزاع مى کشد و یا یک طرف دست کم، باید از مواضع خود صرف نظر کند.25


ادامه مطلب...