سوء ظن یک مرض مهلکى براى انسان و چیز مخربى براى خانه است . شاید چیزى مخربتر از سوء ظن براى بناى خانواده نداشته باشیم لااقل از جمله آفات بزرگ این بناى مقدس است .
منشأ سوء ظن
سوء ظن از وسوسهى فکرى پیدا مىشود . شیطان گاهى مسلط مىشود بر عقل انسان و در این صورت یک متقلب متظاهر منافق پشت هم اندازى از کار در مىآید . و بعبارت دیگر یک شیطان انسى است و شیطان ، عقل او را استخدام مىکند و » مىبرد آن جا که خاطر خواه اوست « و لذا همیشه در فکر این است که دیگران را بدبخت کند .
گاهى شیطان بر دل انسان مسلط مىشود و در آن صورت از نظر قرآن یک بتپرست به تمام معنى مىشود یعنى تمام دل او را هوى و هوس مىگیرد و یک آدم فاسق و فاجرى مىشود و بقول قرآن یک آدم عابدى است اما براى شیطان نه براى خدا . مشرک مىشود مىشود آن هم بشرک شیطانى . در سورهى یس مىخوانیم :
) الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین ( (1)
اى بنى آدم ! مگر در ازل با هم معاهده نکردیم که شیطان پرست نباشى ؟ چرا شیطان پرست شدى ؟ و این آیه که مىگوید شیطان پرستى به چه کسى مىگوید ؟ به کسى که شیطان دل او را استخدام کرده باشد محبت خدا را از دل او برده باشد و القائاتى که بر دل او مىشود شیطانى باشد نه رحمانى .
گاهى هم شیطان بر قوهى خیال انسان مسلط مىشود که به آن وسوسه مىگویند و به آن شخص وسواسى گویند . این وسوسه دو قسم است : یک قسم وسوسهى فکرى است که امروز مورد بحث ماست و یک قسم هم وسوسهى عملى است یعنى همان وسواسىها که بعض اوقات در میان مقدسین پیدا مىشوند . مثل این که در طهارت و نجاست ، نماز و روزه و بالاخره عباداتش وسوسه دارد . که این بحث آیندهى ماست که ان شاء الله به خواست پرودگار عالم و لطف بقیة الله علیهالسلام مطرح مىکنیم . بالاخره اگر شیطان مسلط بر قوهى خیال شد یک حال وسوسه گرى براى انسان پیدا مىشود . گاهى این وسوسه مربوط به فکر است و گاهى مربوط به عمل . اگر مربوط به فکر بود یک افکار باطل مزخرفى بر او حکمفرما مىشود و اگر مربوط به عمل شد یک اعمال باطلى یک اعمال مزخرف و بیهودهاى از او سر مىزند . اولى وسوسهى فکرى و دارندهى آن وسواسى در فکر است . دومى وسوسهى عملى و دارندهى آن وسواسى در عمل است . و هر دو خیلى خطر دارد که باید بگوئیم از همه چیز خطرش بالاتر است . تسلط شیطان بر قوهى خیال انسان و ایجاد یک حالت وسوسه ، چه وسوسهى فکرى یا عملى ، از نظر امام صادق علیهالسلام یک نوع دیوانگى است .
شخصى آمده بود خدمت امام صادق علیهالسلام تعریف دیگرى را مىکرد ؛ خیلى تعریف کرد از جمله عقل او را هم تعریف کرد اما در ضمن گفت یابن رسول الله وسواسى هم هست . حضرت تبسم کردند یعنى تبسم مسخره آمیز یعنى تو تعریف او را کردى این چه عاقلى است که وسواسى است ؟ بعد فرمودند این تابع شیطان است اگر هم از خودش بپرسند این کارهاى تو شیطانى است یا رحمانى جواب مىدهد شیطانى است . و لذا از نظر روانشناسها ، از نظر امام صادق علیهالسلام وسوسه چه در فکر چه در عمل یک قسم از جنون است .
آثار وسوسه :
1- منفى بافى وسوسهى فکرى خطرها دارد که از جملهى آنها این است که انسان منفى باف مىشود.بعضیها در خودشان ، در دیگران مثبتات را نمىتوانند ببینند آنچه مىبینند منفیات است که چه چیزهایى را ندارد . درصدد این نیست چه امتیازهائى دارد و درصدد این است که چه عیبهائى دارد. همیشه مىرود روى عیب خودش ، رفیقش ، جامعهاش و این خیلى خطرناک است و بسیار هم پیدا مىشود.
اثر دیگر این که اگر حال منفى بافى برایش پیدا شد دیگر نمىتواند ترقى کند ؛ رشد پیدا کند . گناه آن هم بزرگ است . منفى باف نظیر مگس است زیرا مگس اگر در یک باغى از گل باشد مىگردد جاى کثیفى پیدا کند آن جا بنشیند . مثلا بدن شما تمیز باشد مگس با آن کارى ندارد . اما اگر جاى زخمى ، یا جراحتى در بدن باشد مگس آن جا مىنشیند. بعضى از انسانها مثل مگس هستند اگر منفى بافى براى آنها ملکه شود بنابر قانون تجسم عمل افعالش براى او ملکه مىسازد . ملکه براى او هویت مىسازد و در روز قیامت بصورت یک مگس وارد صف محشر مىشود .
به همهى شما مخصوصا به خانمها سفارش مىکنم مواظب باشید منفى باف نباشید مواظب باشید مثبتات شوهرتان را ببینید . به آقایان مىگویم مواظب باشید مثبتات خانمتان را ببینید . دنبال این نباشید یک نقصى از او پیدا کنید . بلبل باشید . همیشه روى گل بنشینید . دنبال گل باشید . دنبال نقاط مثبت باشید . مگس نباشید و دنبال کثافت ، عیبها نروید . انسان معمولا بىوفاست . شما اگر یک عمر خوبى به خانمت بکنى اما یک روزى یک دادى سر او بزنى تمام آن خوبیها فراموش مىشود. این خانم اگر یک زن خانه دارى باشد ، یک زن شوهردار و بچهدارى باشد یک عمر خوبى کند اما یک روز که نشد آن گونه که شوهرش مىخواهد بشود شوهر که وارد خانه مىشود همه چیز را فراموش مىکند و رفتار او عوض مىشود و این سرچشمه مىگیرد از این که انسان وفا ندارد اتفاقا قرآن هم از انسان گله دارد مىفرماید :
) قتل الانسان ما اکفره ( (2)
مرده باد این انسان که چقدر بىوفاست . بنابراین تقاضا دارم منفى باف نباشید .
2- بىنشاطى یکى دیگر از آثار وسوسهى فکرى این است که انسان از زندگى خسته و بىنشاط مىشود و به فکر این است که چرا به این دنیا آمد و اگر بىدین باشد ، خدانشناس باشد به فکر خودکشى مىافتد . این خودکشىها که بعض اوقات پیدا مىشود و در ممالک غربى خیلى دیده مىشود از این جا سرچشمه مىگیرد یعنى وسوسهى فکرى دارد مىنشیند فکر مىکند فکرش به جایى نمىرسد وقتى فکر به جائى نرسید از زندگى خسته مىشود خودکشى مىکند .
این سؤالى است که بعضى جوانها دارند که ما براى چه به دنیا آمدیم ؟ منشأ این سؤال از نظر روانشناسها وسوسهس فکرى است . نشاط ندارد . از زندگى خسته است . سردرگمى دارد . نمىداند براى چه به دنیا آمده است . وقتى هم که در فراخور فکرش براى او صحبت کنى که براى چه به دنیا آمدهاى آن وسوسهى فکرى نمىگذارد قانع شود . بعد دو دفعه مىگوید این که نشد ! اگر ما نیامده بودیم بهتر نبود؟ !
یادم نمىرود یک نویسندهاى یک جملهى خوبى گفته بود . گفته بود یک روز صبح از خواب بیدار شدم . به اندازهاى بىنشاط و نگران بودم گفتم اى واى یک روز دیگرى هم در جلو دارم . مىگوید اتفاقا روزنامهاى در جلو من بود دو مطلب را در روزنامه دیدم که ضد یکدیگر بودند و عجیب بود . یکى این بود که کسى خودکشى کرده بود اما عجیب خودکشى کرده بود . زخم معده داشته و کارد زده شکم خود را پاره و معده را بیرون کشیده انداخته دور و گفته مىخواهم یک دقیقه بدون تو زندگى کنم . پس از یک دقیقه مرده است . مىگوید آن طرف روزنامه را دیدم که خانمى مقالهاى دارد مىگوید الحمدلله صبح به صبح که از خواب بیدار مىشوم یک روز با نشاطى را در پیش رو دارم . خدا را شکر مىکنم که عمر به من داد و توانستم یک روز دیگرى هم در پیش رو داشته باشم . این نویسنده مىگوید من فکر کردم که این نشاط این خانم و آن خودکشى دیگرى و این بىنشاطى و غم و غصهى من از کجا سرچشمه مىگیرد. دیدم همه از این است که وسوسهى فکرى دارم یعنى به عبارت دیگر از خستگى و نفهمیدگى در زندگى است و اثر وسوسهى فکر است .
3- بدگمانىاثر مهمتر از این دو اثر سوء این است که اگر انسان وسوسهى فکرى داشته باشد سوء ظنى مىشود اول سوء ظن به خانه است و بعد سوء ظن به اجتماع و کمکم سوء ظن به خدا ، پیغمبر ، قرآن و ائمهى طاهرین علیهمالسلام پیدا مىکند و بالاخره همین سوء ظن او را کافر مىکند . سوء ظن از شیطان است و شیطان به کم قانع نیست اما از کم شروع مىکند و وقتى او را رها مىکند که به هفت طبقه جهنم برساند آن وقت انسان را رها مىکند و او را مسخره کرده مىگوید خودت به این جا آمدى چه کار به من دارى ؟ وسوسهى فکرى که انسان را سوء ظنى کند این چنین است اول از کم شروع مىشود اما این کم زیاد مىشود و به سوء ظن به خدا و پیغمبر و قرآن و ائمه طاهرین علیهمالسلام مىرسد .
خطرات سوء ظن
خطر بزرگى که سوء ظن دارد این است که بعض اوقات موجب تفسیق مىشود یعنى آن سوء ظنش ، آن وسوسهى فکریش طرف را بد جلوه مىدهد . وقتى تفسیق آمد تکفیر مىآید و وقتى تکفیر آمد جواز قتل یا وجوب قتل مىآید . بعض اوقات مىبینیم جوان متدین است ، انقلابى است اما سوء ظنش نفسیق آورده است حتى به علما و بزرگان ، تکفیر آورده و آن تکفیر جواز قتل یا وجوب قتل آورده است عالم بزرگى را کشته است بخاطر سوء ظنى که داشته است . خیال نکنید که وضع عادى است . این سوء ظنى که از وسوسهى فکرى سرچشمه مىگیرد بعض اوقات به یک دیوانگىهاى عجیبى مىرسد . مخصوصا اگر سوء ظن در خانه پیدا بشود و مثل این که آقا به خانمش سوء ظن دارد العیاذ بالله ، گناهش خیلى بزرگ است . مثلا مردى در کوچه سرفه مىکند آقا سوء ظن پیدا مىکند و به خانم مىگوید این با تو بود . یک دیوانهى بتمام معنى مىشود . یا مثلا آقا در صف نانوائى معطل شده است زن در خانه مىگوید به خانهى زن دوم رفت . وقتى مىآید دادش بلند که کجا بودى یک دیوانگى بتمام معنى .
در بین مردم مشهور است و نظیر آن را در بین انسانها فراوان دیدم . مىگویند یک زن و شوهرى روى پشت بام خوابیده بودند . مىدانید که کهکشان راه شیرى مثل یک راه رو به قبله در آسمان نمایان است و در بین مردم مشهور است به راه مکه . مرد از زن پرسید این چیست ؟ زن جواب داد مىگویند راه مکه است و اگر حاجیها راه را گم کنند از این راه پیدا مىکنند . با شنیدن این جواب بلند شد و با تازیانه به این زن حمله کرد که معلوم مىشود زیر سرت بلند است ! معلوم مىشود یک فکرى دارى مرا این جا خواباندى تا حاجیها بیایند مرا بکشند و تو شوهر دوم کنى ! ممکن است این واقعیت نداشته باشد اما یک آقائى به من مىگفت که یک کسى که وسوسهى فکرى داشت و خانمش هم وسوسهى عملى هر دو آمده بودند نزد من . رو کردم به خانم که وسوسهى عملى در طهارت و نجاست داشت . گفتم توى وسواسى اگر شش ماه حرف مرا بشنوى و بىاعتنائى بکنى ریشهى این وسوسهگرى از دل تو کنده مىشود . دیدم شوهر این زن یک حال عجیبى پیدا کرد و حاضر نشد که من طبابت وسوسهى فکریش را بکنم بلند شد رفت . بعد از مدتى یک تلفن کرد و گفت فهمیدم به خانم من چه گفتى ! گفتى خانم برو طلاقت را بگیر بیا به من شوهر کن . شش ماه اگر زیر نظر من باشى خوبت مىکنم ! یک دیوانهى بتمام معنى که نظیرش زیاد است . زن سوء ظن به شوهر دارد یا مرد به خانمش سوء ظن دارد دست او را کج مىداند ، اگر مثلا یک اسکناس از جیب او گم شود و یا خرج کند و فراموش کند به گردن خانم مىگذارد اول دزدش مىداند ، اول جنایتکارش مىداند و بالاخره اول بىعفتش مىداند و بعض اوقات هم بىحیائى به آن جا مىرسد که به رو مىآورد . همچنین خانم چنین برخوردهائى با شوهر مىکند. گناه به اندازهاى بزرگ است که قرآن مىفرماید :
) لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا ( (3)
اى انسان ! بىعلم حرف نزن متابعت از مظنه نکن ؛ سوء ظن به دیگران نداشته باش . زیرا این سوء ظنها ، این گمانها ، این گفتهها ، این افکار غلط در روز قیامت از گوش تو ، از چشم تو ، از زبان تو و حتى از دل تو سؤال مىشود و دل تو علیه تو شهادت مىدهد ؛ اعضاء و جوارح تو علیه تو شهادت مىدهند . یعنى یک آقا سوء ظن دارد به خانمش اما تودار است حرفش را مىخورد به خانمش نمىگوید ؛ به کسى نمىگوید همین را در روز قیامت مىآورند محشر و دلش علیه او شهادت مىدهد مىگوید تو بودى که به خانمت گمان بد بردى چرا ؟ مگر اسلام نگفته بود گمان بد نبرید ؟ مسلمان باید پیروى از علم کند نه مظنه و گمان ؛ نه ظن و تخمین . آدمهاى سوء ظنى مسلمان حقیقى نیستند . قرآن مىفرماید :
و ظننتم ظن السوء و کنتم قوما بورا ( (4)
آن ملتى که هلاک مىشود ، دنیا و آخرتش نابود مىشود ، آن ملتى است که به یکدیگر سوء ظن داشته باشند . و اتفاقا یکى از مصیبتهائى که در انقلاب پیدا شده است . مخصوصا در میان حزب اللهىها همین سوءظنهاست که نود و نه درصد آنها مطابق واقع نیست . مرگ بر آن کسى که مثل کرم ابریشم در مظنهى خودش ، در تخمین خودش ، در گمان غلط خودش مىتند تا خفه شود . من تقاضا دارم اگر مردى در مجلس ما ، زنى در مجلس ما سوء ظنى باشد این آیه را همیشه در نظر داشته باشد که هر گاه گمان بد در ذهنش آمد بگوید خدا گفته است :
) قتل الخراصون - الذین هم فى غمرة ساهون ( (5)
مرگ بر کسانى که در مظنهى خود ، سوء ظن خود ، گمان خود نظیر کرم ابریشم مىتنند تا خفه شوند . روایت است که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به کعبه نگاه کردند و گفتند که اى کعبه تو خیلى احترام دارى اما احترام مؤمن از تو هم بیشتر است براى این که خدا حرام کرده است از تو یک چیز را ولى از مؤمن سه چیز را : خدا حرام کرده است براى مؤمن که کسى او را بکشد و یا مال او را ببرد و حق ندارد کسى سوء ظن به مؤمنى ببرد . (6) شما را بخدا قسم ببینید پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آدمکشى و مال مردم خورى و سوء ظن را کنار یکدیگر قرار داده است . معلوم مىشود خیلى گناه بزرگى است مخرب خانه است . خداى ناکرده اگر شما سوء ظن به خانم خود داشته باشى و یک جمله به خانم عفیفت بگوئى معلوم است که خانم هر چه هم گذشت داشته باشد این جمله از دلش بیرون نمىرود . معلوم است اگر به یک خانم عفیفى راجع به عفتش یک جمله بگویند این جمله نه تنها محبت را از بین مىبرد بلکه درخت نفرت را در دل این خانم مىکارد . همچنین خانمها . یادم نمىرود یک خانم سوء ظنى که شوهرش گفته بود من امشب کار پیدا کردم و مجبور شدم یک ساعت دو ساعت اضافه کار کنم . اضافه کار براى کى ؟ براى همین خانم . براى زن و بچه . مىگوید بعد از انجام اضافه کار خسته و کوبیده با یک غذاى لذیذى که به من دادند و نخوردم تا به منزل ببرم و با خانواده بخورم آمدم به خانه در زدم آمد در را باز کرد و یک پرخاشگرى کرد و گفت برو آن جا که اول شب بودى . گفتم چشم . از آن جا رفتم هتل غذا را خوردم . فردا صبح یک خانه اجاره کردم و با سفارش به این و آن در همان فردا یک زن گرفتم و تشکیل خانواده دادم . حدود یک هفته پیش آن زن بودم بعد آمدم خانه گفتم خانم ! رفتم آن جا که گفتى دیگر از این به بعد یک شب مال تو یک شب مال او اگر مىخواهى یک شب را بیایم و اگر نمىخواهى دو شبش مال او . تمام شد .
بله یک دفعه شوهر پایش مىرود روى بیل و آنچه نباید بکند مىکند . بعض اوقات مىبینیم خانم یک سوء ظنهائى دارد ؛ یک حرفهائى مىبافد که معلوم مىشود عقل او کشش این حرفها را ندارد پس کى کشش دارد ؟
) ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم و ان اطعتموهم انکم لمشرکون ( (7)
شیطان مىآید وحى مىکند ؛ الهام مىکند مىگوید این جورى کن ؛ این کار را بکن . خانهتان را به این مزخرفات خراب نکنید محبت شوهر را به این چیزها بیهوده از بین نبرید مخصوصا به آقایان سفارش مىکنم . زیرا اگر خداى ناکرده مردى سوء ظن به همسرش پیدا کند گناه خیلى بزرگ است . از زن هم گناه است ولى زن نسبت به حرام نمىدهد مىگوید رفتى یک زن دوم گرفتى اما مرد اگر نسبت بدهد تعزیر مىشود . یعنى اگر سوء ظن داشته باشد و این سوء ظن را به خانمش بگوید ، اگر براى حاکم شرع اثبات شود مىتواند از 25 تا 79 تازیانه به او بزند . مگر مىشود مرد سوء ظن به خانمش پیدا کند ؟ گناه بزرگى است . این همان است که قرآن مىفرماید مرگ بر تو .
بنابراین در خانه سوء ظن نداشته باشید خارج از خانه هم نباید سوء ظن داشته باشید . مخصوصا این را به خانمها سفارش مىکنم . بعض اوقات یک سوء ظن موجب مىشود براى تجسس ، و تجسس گناهش خیلى بزرگ است . گناه به اندازهاى بزرگ است که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم روى منبر مىفرمود اى کسانى که ایمانهاى شما زبانى است نه قلبى ! تجسس نکنید زیرا اگر در کار و امور مردم تجسس کردید خدا شما را افتضاح مىکند ولو این که خیلى عاقل و تودار باشید . سوء ظن به دیگران موجب تجسس مىشود. اگر تجسس کردید بعض اوقات موجب یک کارهاى زشتى مىشود. مثلا خانم در خانهاش ایستاده است مىبیند یک جوانى به خانهى همسایه رفت . خوب اگر این خانم مسلمان باشد باید بگوید که از اقوام اوست و کار دارد . اما اگر تجسس کرد و خداى ناکرده مردم را پشت در خانه جمع کرد و خداى ناکرده کار به جاى باریک رسید ، منجر به طلاق شد ، منجر به بیچارگى و بىسرپرستى بچهها شد ، منجر به از بین رفتن دو طائفه شد این خانمى که این کار را کرده چه قدر گناه کرده است ؟ امام حسین علیهالسلام مىفرمود اگر یک کسى رگهایش را از بدنش بیرون بکشند گناهش کمتر از این است که جدائى بین او و شوهرش ، یا بین او و زنش بیندازد . بعض اوقات بعنوان مقدس یعنى مقدس مآبى و خشک مقدسى تجسس مىکند ؛ خبر مىدهد ؛ این طرف و آن طرف مردم را اطراف خانهى او جمع مىکند بعد یک رسوائى پیدا مىشود و آبروى دو طایفه مىرود و خداى ناکرده منجر به طلاق مىشود براى این که این آقا مىخواسته حزب اللهى عمل کند در حالى که این حزب الشیطانى است حزب اللهى این است که :
» ضع امر اخیک على احسنه « (8)
پیغمبر اکرم بارها سفارش مىکرد که همیشه براى برادر مؤمنت ، خواهر مؤمنت توجیهگر باش . حتى در روایتى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مىفرماید براى مؤمن محمل درست کن . محمل بعدى ، محمل بعدى مىفرماید هفتاد توجیه براى او بکن اگر نتوانستى دیگر محمل درست کنى بگو چقدر من مسلمان بدى هستم که نمىتوانم محمل درست کنم و کار مسلمان را توجیه کنم . آیا ما این گونهایم؟ سفارش من به شما پا منبریها ، شما مقدسها ، شما نخبههاى قم این است که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم مىخواهد شما تجسس نکنید . آقا مىگردد این طرف و آن طرف یک سوژه درست کند و در میان جمعیت ببرد و متأسفانه این در همه جا شایع است و در همهى اقشار ، بازارى ، سپاهى ، بسیجى . آدمکشى نیست ؛ رگها را از بدن بیرون کشیدن است . چرا باید سوء ظن داشته باشیم ؟ چرا به این جمله که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود ، امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود ، این جملهاى که غالب ائمه طاهرین علیهمالسلام از جمله امام صادق علیهالسلام فرمود که : » ضع امر اخیک على احسنه « چرا به این دستور عمل نمىکنیم ؟ چرا بجاى سوء ظن حسن ظن نداریم ؟
سوء ظن از کجا سرچشمه مىگیرد ؟ دل وقتى منجلاب شد بوى بد مىدهد ؛ سوء ظنى مىشود . حسن ظن از کجا سرچشمه مىگیرد ؟ از دل سالم . دل وقتى پاک بود خودش پاک است ، دیگران را هم پاک مىداند . و وقتى خودش ناپاک شد دیگران را هم ناپاک مىداند .
این درد بزرگى است اما درمان آن آسان است و آن بىاعتنائى است . وقتى یک چیزى از خانمت دیدى و توجیه خوب کردى و اعتنا به فکرت نکردى ، در دهان شیطان زدى ، خواه ناخواه شیطان کنار مىرود . امام صادق علیهالسلام فرمود در دهان این خبیث بزنید . وقتى زدى ، عادتش ندادى مىرود. اما اگر عادت و اهمیتش دادى و توجیه غلط کردى ، بلکه به زبان آوردى کمکم این وسوسهى فکرى مىرسد به آن جا که یک دیوانه بتمام معنى مىشوى . بنابراین درد بزرگ است اما مداوا آسان . درد ، سرطانى است ؛ دنیا و آخرت را از بین مىبرد . اما همه کس مىتواند مداوا کند و آن بىاعتنائى ، اهمیت ندادن به سوء ظنها و گمانهاست .
) ان الظن لا یغنى من الحق شیئا ( (9)
قرآن مىگوید ظن و تخمین یک ذره کاربرد ندارند . اگر تو از آن کار گرفتى عمل به قرآن نکردى بدان پشتپا به قرآن زدى .
وسوسهى عملى
بحث ما دربارهى وسوسهى عملى است . وسوسه را به دو قسم تقسیم کردیم : وسوسهى فکرى و وسوسهى عملى . بحث وسوسهى فکرى گذشت و بحث امروز دربارهى وسوسهى عملى است که گاهى انسان در کارهایش وسوسه مىشود نظیر وسواسى در طهارت و نجاست ، وضو ، غسل ، عبادات . این وسوسهى عملى براى خانه فوق العاده ضرر دارد ؛ بنیان خانواده را ویران مىکند . وسواسى را از خانه و جامعه متروک مىکند . و بالاخره محبت خانوادگى را از بین مىبرد . و شاید از این مخربتر نداشته باشیم و لااقل یکى از مخربهاى عمده است . همه مخصوصا وسواسیها به بحث امروز توجه کاملى بفرمایند . این وسوسهى فکرى یا عملى از کجا پیدا مىشود ؟
در فصل یازدهم گفتم شیطان گاهى مسلط مىشود بر عقل انسان و با این تسلط ، انسان حقه باز ، منافق ، پشت هم انداز مىشود . و در میدان سیاست یک سیاستمدار دروغگوى حقه باز مىشود . و گاهى شیطان بر دل انسان مسلط مىشود آن را تابع خود مىکند . چنانچه گاهى خدا بر دل حکومت دارد گاهى شیطان بر دل حکومت پیدا مىکند . و قرآن در آیات فراوانى تذکر به این مطلب مىدهد و اگر شیطان مسلط بر دل انسان شد دیگر دل را » مىبرد آن جا که خاطر خواه اوست « . و یک آدم بت پرستى ، پول پرستى ، هوا پرستى ، و بقول قرآن شیطان پرستى از کار در مىآید . و گاهى مسلط مىشود بر قوهى تخیل و وسوسهى فکرى و عملى براى او پیدا مىشود و این به اندازهاى خطرناک است که چیزهائى که اصلا واقعیت ندارد او مىبیند و مىشنود و قطع به آن پیدا مىکند . مثلا : آن که آدم ترسوئى است و شیطان بر قوهى خیال او مسلط شده اگر شب در یک خرابهاى برود جن مىبیند ، راستى مىبیند . و حرفهاى اجنه را مىشنود ؛ راستى مىشنود . یا وقتى به قبرستان برود مىبیند مرده از قبر بیرون آمد . مرده را مىبیند . داد مىزند بایست ببینم . مىشنود . فرار مىکند . مرده او را تعقیب مىکند . و یکوقت هم مىبیند مرده او را گرفت و لمس مىکند و غش مىکند . با فرضى که در خرابه جنى نبوده است . در آن قبرستان مرده از قبر بیرون نیامده است . مرده صدا نکرده است . او را نگرفته است . اما قوهى خیال اثر گذارده است روى چشم او ، روى گوش او ، روى قوهى لامسهى او و این بلا را به سر او آورده است .
وسوسهى فکرى و عملى اگر براى کسى پیدا شود این گونه مىشود . یعنى مثلا آن کسى که وسواسى در طهارت و نجاست است فورا قطع پیدا مىکند که ترشح کرد و نجس شد با فرضى که ترشح نکرده است ، اما او حس مىکند ترشح در دستشوئى شده است و اما براى طهارتش قطع پیدا نمىکند . براى نجاست فورا قطع پیدا مىکند . یعنى شیطان بر قوهى تخیل او مسلط شده است و به آن چیزهائى که برایش ضرر دارد فورا قطع پیدا مىکند اما براى آن چیزهائى که بر نفعش است نمىتواند قطع پیدا کند ؛ اطمینان پیدا کند . و از همین جا این وسواسى باید پى ببرد که مریض است . براى این که اگر قطع پیدا شدن و زود باورى است هم درد طهارتش باید زود قطع پیدا کند هم در نجاستش . و اگر هم زود باور نیست همان طور که در طهارتش زود باور نیست در نجاستش هم باید زود باور نباشد . این که مىبینید کجا زود باور است قطع پیدا مىکند و در جاى دیگر قطع پیدا نمىکند ، زود باور نیست ، پى ببرد که مریض است ، آن هم مرض روحى که اگر اعتنا به آن بکند روز به روز در تزاید است . امراض روحى طورى است که رو به تزاید است مثل خوره مىماند ؛ مثل سرطان مىماند . از کجا پیدا شده است ؟ از تسلط شیطان بر قوهى خیال . لذا کسى که در نزد امام صادق علیهالسلام تعریف یک کسى را کرد ، حتى تعریف عقلش را ، و بعد گفت وسواسى است امام صادق علیهالسلام تبسمى کرد یعنى این چه عاقلى است که وسواسى است ؟ بعد فرمودند : شیطان بر او مسلط شده و کارهایش شیطانى است نه رحمانى . بعد هم فرمودند : اگر از خودش هم بپرسید که کارهاى او شیطانى است یا رحمانى مىگوید شیطانى .
چیزى که همه باید به آن توجه داشته باشیم این است که شیطان مهیاست که ما را بیچارهى دنیا و آخرت کند و هر کسى را از راهى به جهنم مىبرد . شیطان زرنگ است یک کسى را از راه گناه ، یک کسى را از راه پول حرام ، یک کسى را از راه شهوترانى ، یک کسى را از راه ریاست طلبى ، یک کسى را هم از راه وسواسى گرى ، یک کسى را از راه غیبت ، تهمت ، شایعه پراکنى ، یک کسى را از راه فحشاء و بىعفتى منحرف مىکند .
مشهور است که کسى در خواب صادقى شیطان را دید که یک دسته طناب بر دوش دارد پرسید اینها چیست ؟ شیطان جواب داد اینها افسارهائى است تهیه کردم براى انسانها که به جهنمشان بکشانم . سؤال کرد این زنجیر چیست ؟ گفت این زنجیر براى سید رضى است . امشب رفتم سه مرتبه او را زنجیر کردم اما پاره کرد . گفت این طنابها چرا رنگارنگ است ؟ گفت براى این که هر کسى را از یک رنگى و از یک راهى منحرف مىکنم . فردا که رفت خدمت سید رضى رضوان الله علیه ، ایشان قضیهاى را فرمود که معلوم شد خواب مطابق با واقع بوده است .
مرحوم کلینى رضوان الله علیه یک روایت را نقل مىکند نظیر همین خواب که امام صادق علیهالسلام فرمود شیطان با یک لباس رنگارنگى آمد نزد حضرت موسى علیهالسلام آن حضرت سوال کرد این لباس رنگانگ ، کلاه رنگارنگ براى چیست ؟ گفت براى این که فریب من از یک راه نیست ؛ به جهنم کشاندن من از یک راه نیست . هر کسى را از یک راهى به جهنم مىکشانم . وسواسى را از راه طهارت و نجاست ، وضو و غسل و عبادت ، آن که لاابالى در دین است از راه بىعفتى ، زن مقدس را از راه غیبت ، تهمت ، شایعه پراکنى ، مرد لاابالى را از راه حرام خورى و بالاخره هر کسى را از راهى .
قرآن شریف آیات فراوانى در این باره دارد که شیطان قسم خورده است ، در مقابل خدا عرض اندام کرده است که بندههایت را جهنمى مىکنم ؛ بیچاره مىکنم .قرآن مىفرماید : پس از آن که شیطان راندهى درگاه خدا شد گفت :
) فبما اغویتنى لاقعدن لهم صراطک المستقیم - ثم لاتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم و لا تجد اکثرهم شاکرین ( (10)
حال که بخاطر بنى آدم گمراه شدم سر راهشان حتما مىنشینم و نمىگذارم راه بهشت را بگیرند ؛ راه مستقیم را بگیرند. سپس از چهار طرف مىآیم از جلو مىآیم از عقب ، از طرف راست از طرف چپ . امام باقر علیهالسلام در ذیل این آیهى شریفه مىفرماید : از جلو مىآیم یعنى امر آخرت را براى آنها ضعیف جلوه مىدهم . و این که گفته از عقب مىآیم یعنى آنها را امر مىکنم به جمع آورى اموال و بخل از دادن حقوق شرعى تا براى ورثهى آنها بماند . و این که گفته از طرف راست مىآیم یعنى دین آنها را با زیبا کردن گمراهى و ایجاد شبهه از بین مىبرم . و این که گفته است از طرف چپ مىآیم یعنى آنها را به دوست داشتن لذتها وامىدارم و شهوات را بر قلبهاى آنها غالب مىگردانم . (11)
یعنى براى زن لاابالى شیطان مىگوید از راه بىحجابى ، از راه بدحجابى ، جوراب پانما پوشیدن و بالاخره از راه بىعفتى . براى زن و مرد مقدس از آن راه مىآید از راه راست مىآید یعنى بواسطهى وسوسهگرى آنها را به جهنم مىکشاند. من تقاضا دارم وسواسىها این آیه شریفه را هر روز بخوانند . وقتى که شیطان مىخواهد مسلط بر قوهى خیال اینها شود و اینها سر خودشان بازى درآورند و این کارهاى زشت وسوسهگرى را انجام دهند این آیه را بخوانند و بگویند شیطان در مقابل خدا ایستاده و به او گفته است من هر کسى را از راهى به جهنم مىبرم و وسواسى را از راه طهارت و نجاست ، وضو و غسل و عبادت به جهنم مىبرم . در آیهى دیگر هم نظیر همین آیه آمده است شیطان لعنه الله قسم خورده است که :
) لاتخذن من عبادک نصیبا مفروضا - و لاضلنهم و لامنینهم و لامرنهم فلیبتکن اذان الانعام و لامرنهم فلیغیرن خلق الله ( (12)
یک بهرهى کافى از بندههایت مىگیرم و گمراهشان مىکنم و در آمال و آرزو غوطهورشان مىکنم و به آنها امر مىکنم تا گوشهاى حیوانات را ببرند و امر مىکنم تا خلقت خدا را تغییر دهند.
کارى مىکنم فطرت خدادادى را از دست بدهند و دیگر درک نداشته باشند از خدابینى و خداشناسى ؛ دیگر درک نداشته باشند که بفهمند در مقابل خدا باید کوچکى کرد ؛ درک نداشته باشند که فضیلت را از رذیلت بشناسند . و بعد در دنبالهى همین آیه مىفرماید :
) و من یتخذ الشیطان ولیا من دون الله فقد خسر خسرانا مبینا (
اگر کسى متابعت از این شیطان قسم خورده کند و شیطان ولى او بشود ، مسلط بر او بشود ، ورشکسته است ورشکستهى آشکار .
اى وسواسى ! قرآن مىگوید ورشکستهاى ورشکستهى آشکار .
آیهى سوم نظیر آیهى اول و دوم است . شیطان وقتى رانده درگاه خدا شد گفت خدایا همهشان را گمراه مىکنم خداوند فرمود :
) واستفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فى الاموال و الاولاد وعدهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا ( (13)
یعنى شیطان انسان را گمراه مىکند اما چگونه ؟ بصداى خود . صداى شیطان چیست ؟ ترانهها ، موسیقىها . و ) اجلب علیهم بخیلک و رجلک ( یعنى شیطان دو دسته لشکر دارد یک لشکر پیاده یعنى گرفتار یک رفیق نااهلى مىشود و این رفیق خیلى عالم نیست ؛ دانا نیست با وسوسه او را به جهنم مىفرستد . اما گاهى یک رفیق نااهل ، یک شیطان دانا مسلط بر سر او مىشود که بقول قرآن شریف لشکر شیطان اما لشکر سواره . نظیر مکتبهاى غربى که براى انسانها آورده شده است نظیر یک رفیق نااهل اما رفیقى که دانا باشد و بتواند از راه استدلال ، از راه غیر مستقیم این را به جهنم ببرد . شیطان از راه مال حرام شریک انسان مىشود و او را وادار مىکند همان غذاى حرام را به بچههایش بدهد ؛ انعقاد نطفه از آن غذاهاى حرام بشود و بالاخره بچههایش را هم خراب مىکند . پس با استفاده از آیه مىفهمیم شیطان یکى از راه حرام بچهاش را خراب مىکند. یکى از راه کم فروشى . یکى را وا مىدارد تقلب کند ، رشوه خوارى کند ، ربا خوارى کند . یک کسى را بوسیلهى صداى خود یعنى ترانهها ، موسیقىها . شیطان هر کسى را از راهى به جهنم مىبرد . این طور نیست که براى همه یک راه داشته باشد . فقط توجهى را که باید داشته باشیم این است که این شیطان براى هر کسى شیطانى مىگمارد . براى افراد عادى شیطانهاى عادى ، براى علماء ، دانشمندان یک شیطان عالم . خدا رحمت کند مرحوم آشیخ غلامرضا یزدى را . مىگویند این مرد عارف کامل بارها روى منبر مىگفت که هر کسى شیطانى دارد و شیطان من ملا شیطان است . این حرف را از قرآن گرفته است ) و اجلب علیهم بخیلک و رجلک (
سورهى فلق و ناس براى دفع شیطان خوب است . حتى به بچههایتان یاد بدهید چهار قل را ، وقتى مىخواهند از خانه بیرون بیایند یا هر وقت دیگر بخوانند براى این که از شر اجنه و شیطان و انسانهاى شرور محفوظ باشند . این دو سورهى آخر نکتهى جالبى دارند که همه ما باید به آن توجه کنیم مخصوصا وسواسیها . در سورهى فلق یک مرتبه پناه به خدا مىبرد از چهار چیز مهم :
) بسم الله الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الفلق ( خدایا پناه مىبرم به تو از شر مردم و البته شر مردم ، شر استعمارگرها ، شر ابرقدرتها خیلى بزرگ است . و پناه مىبرم به تو ) و من شر غاسق اذا وقب ( وقتى که غریزهى جنسى تحریک شود . راستى هم باید پناه برد به خدا ) و من شر النفاثات فى العقد ( خدایا پناه مىبرم به تو از آن وقتى که زن عشوهگرى کند مثل این که العیاذ بالله یک زنى جلوى شما باشد و شما به دنبال او ، یا شما سر کسبتان هستید یک زنى مىآید به مغازهى شما عشوهگرى کند بخندد این سوره مىگوید خدایا پناه مىبرم به تو از شر چنین صحنهاى ) و من شر حاسد اذا حسد( یعنى خدایا پناه مىبرم به تو وقتى که حسود حسادتش گل کند .
این چهار چیز خیلى مهم است اما یکمرتبه پناه برده شده است به خدا . اما در سورهى ناس سه مرتبه به خدا پناه برده شده است .
) بسم الله الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الناس - ملک الناس - اله الناس ( (14)
این ملک الناس و اله الناس ولو بطور صفت آورده شده ولى در حقیقت مىگوید : خدایا پناه مىبرم به تو . خدایا پناه مىبرم به تو . خدایا پناه مىبرم به تو . از چى ؟ ) من شر الواسواس الخناس ( از شر شیطانى که خیلى وسوسه مىکند و از شر آن وسواسى که با استدلال وسوسه کند . وسواس خناس از آن کهنه کارهاست ؛ زرنگهاست ؛ عالمهاست که مىداند چطور وسوسه کند و مىداند چطور براى این زن یا مرد استدلال کند . یعنى علاوه بر این که وسواس خناس است . وسواس صیغهى مبالغه است یعنى خیلى وسوسه مىکند خناس هم صیغهى مبالغه است یعنى خیلى استدلال مىکند. وسواسىها اتفاقا این گونهاند. براى کارشان یک استدلالهاى عجیب و غریبى مىکنند ؛ موشکافیها مىکنند که این موشکافیها به ذهن مرجع تقلیدشان به هنگام فتوا دادن نمىآید. یک چیزهاى عجیبى به ذهن اینها مىآید . اینها خیال نکنند که استدلال است . نه . قرآن مىگوید اینها وحى شیطان ؛ الهام شیطان است ) ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم ( یعنى وسواسى ! شیطان به تو الهام مىکند که به آن کسى که به تو مىگوید این چیز پاک است تو بگو نجس است استدلال هم برایش بکن . آن که مىگوید به وضویت بىاعتنا باش به غسلت بىاعتنا باش قبول نکن استدلال هم برایش بکن ) ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم ( . و سورهى ناس مىگوید بگو خدایا پناه مىبرم به تو از وسواس خناس . من از وسواسیها تقاضا دارم این چهار قل را یعنى قل هو الله احد ، قل یا ایها الکافرون و مخصوصا این دو سورهى قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس را همیشه بخوانند و وقتى که وسواس خناس ، این شیطان کهنه کار ، مىخواهد فریبشان دهد به سر او بزنند بقول امام صادق علیهالسلام در دهان این خبیث بزن و بگو برو گم شو عادتش نده و نگذار بر تو مسلط شود . تقاضا دارم همان وقت که مىخواهد مسلط بر شما شود فورا بخوانید بسم الله الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الناس ... بعد هم براى خودت معنى کن . معنایش این است که بگو خدایا پناه مىبرم به تو ، پناه مىبرم به تو ، پناه مىبرم به تو از این وسواس خناس که وسوسه مىکند، با استدلال وسوسه مىکند و مىخواهد مرا به جهنم بکشاند.
خلاصهى حرف امروز این شد که از نظر روانشناسى وسواسى یعنى مریض . از نظر اسلام وسواسى یعنى تسلط شیطان بر قوهى خیال . و بعبارت قران وسواسى یعنى آن که شیطان را دوست خودش گرفته است و بقول قرآن کسى که شیطان را دوست خودش گرفته است فقد خسر خسرانا مبینا ورشکسته است ورشکستهى آشکار . و فهمیدیم که شیطان هر کسى را از راهى به جهنم مىبرد . حزب اللهى را از یک راه ، ضد انقلاب را از یک راه ، مقدس را از یک راه ، بازارى را از یک راه و بالاخره آن زن لاابالى را از راه دیگر و آن زن مسجدى را از راه دیگر و زنى که با خدا و پیغمبر و قرآن سروکار دارد از راهى و آن زنى که با معنویت و محراب و منبر سروکار ندارد از راه دیگر . چه باید کرد ؟ یعنى این وسواسى چه باید بکند ؟ درد خیلى بزرگ است باندازهاى که بعضى از روانشناسها مىگویند اصلا قابل معالجه نیست . یادم نمىرود یک آقاى روانشناسى آمده بود پیش من شنیده بود که من وسواسىها را خوب مىکنم این تعجب کرده بود آمده بود پیش من خیال کرده بود من وردى دارم ، رملى دارم، اسطرلابى دارم . گفتم نه بابا من یک راه دارم و آن راهى است که امام صادق علیهالسلام نشان داده است. تعجب مىکرد . مرادم این است که درد خیلى بزرگ است بحدى که بعضى روانشناسها مىگویند قابل معالجه نیست اما فراوان من وسواسى شدید را خوب کردم به چه وسیله ؟ به یک دواى خیلى آسان ، آن دواى آسان چیست ؟ امام صادق علیهالسلام فرموده است وسواسى ! بىاعتنائى کن ، اهمیت نده به شیطانى که وسوسه مىکند . یکى دو ماه که بىاعتنائى کردى مثل مردم برخورد کردى ، یعنى خانم که وسواسى است شوهرش را باید الگوى خودش قرار دهد ؛ هر چه شوهرش بگوید بشنود . اگر شوهر وسواسى است باید خانمش را الگو قرار دهد هر چه خانمش مىگوید بشنود .
مردم چطور نماز مىخوانند ؟ چه جور وضو مىگیرند ؟ چطور غسل مىکنند؟ چطور آب مىکشند ؟ مثل مردم رفتار کند . یک ماه دو ماه که مثل مردم برخورد کرد خوب مىشود ولى ریشهاش سوخته نمىشود، پنج شش ماه که این گونه برخورد کرد ریشهى آن هم سوخته مىشود . اگر این حرف مرا نشنوى بدان روز به روز این مرض رو به تزاید است . دنیاى تو را از بین مىبرد . خانهات را خراب مىکند . بچههایت را عقدهاى مىکند . خودت را بىنشاط مىکند و بالاخره یک عضو زائد جامعه مىشود و به هر حال این دنیاى تو است که براى خودت یک جهنم مىسازى ، براى خانوادهات هم یک جهنم مىسازى و در آخر هم یقین داشته باش همین جهنمى که این جا ساختى آن جا هم وجود دارد . و اگر حرف مرا بشنوى به مدت پنج شش ماه حتما این مرض سرطانى ریشه کن مىشود. در آخر یک نکتهاى باید عرض کنم که آن نکته را آنهائى که وسواسى نیستند توجه داشته باشند و آن این است که اگر خانمت وسواسى است با تندى و داد و فریاد نمىشود کارى کرد . او مریض است با مریض که تندى نمىکنند . اگر شوهرت وسواسى است ، اگر پسرت ، دخترت وسواسى است با تندى با داد و فریاد : العیاذ بالله ، با کتک یا فحش و غیره نمىشود ، بدتر مىشود. این مریض است با مریض چه باید کرد ؟ مدارا ، با زبان خوش ، با شنیدن این گونه صحبتها ، با شنیدن این گونه نوارها ، حوصله به خرج دادن ، آرام آرام این مرض را از او گرفتن . بقول عوام مرض کوه کوه مىآید اما مو مو مىرود. باید مواظب وسواسى باشى ، حوصله به خرج بدهى ، باید مو به مو این مرض را از او بگیرى تا خوب شود . به وسواسىها سفارش مىکنم درصدد باشید خوب شوید و به این نسخه عمل کنید . به پرستارهاى وسواسیها یعنى آنها که وسواسى نیستند و وسواسى در میانشان وجود دارد سفارش مىکنم با تندى با آنها رفتار نکنید . برخورد شما عاقلانه باشد .مثل برخورد با یک مریض باشد .
خدایا بحق حضرت زهرا علیهاالسلام قسمت مىدهم همهى مریضها را مخصوصا مریض وسواسى فکرى و وسواسى عملى را شفا عنایت بفرما .
پی نوشت ها:
1- سورهى یس آیهى 60 ترجمه : اى فرزندان آدم ! آیا با شما عهد نبستم که شیطان را نپرستید که او دشمنى آشکار است ؟
2- سورهى عبس آیهى 17 ترجمه : کشته باد انسان چقدر ناسپاس است .
3- سورهى اسراء آیهى 36 ترجمه : و هرگز آنچه علم و اطمینان ندارى دنبال مکن ) بىتحقیق در پى سخن مرو و کسى را نیک و بد مخوان و از احدى نکوهش و ستایش روا مدار و به آن کسى ظن بد مبر ( که ) در پیشگاه خدا ( چشم و گوش و دل همه مسئولند .
4- سورهى فتح آیهى 12 ترجمه : و بسیار گمان بد و اندیشهى باطلى کردید و مردمى در خور قبر و هلاک بودید .
5- سورهى ذاریات آیهى 10 و 11 ترجمه : کشته و نابود باد آن کس که بناى کارش بر گمان و تخمین است آنان که در ضلالت و غفلت زیستند .
6- بحار ج 67 ص 71 .
7- سورهى انعام آیه 121 ترجمه : شیاطین سخت به دوستان خود وسوسه کنند تا با شما به جدال و منازعه برخیزند و اگر از آنها پیروى کنید مانند آنان مشرک خواهید شد .
8- بحارالانوار جلد 75 صفحهى 169 ترجمه : کار برادر خود را بر بهترین وجه آن قرار بده .
9- سوره نجم آیه 28 ترجمه : ظن و گمان در فهم حق و حقیقت سودى ندارد .
10- سورهى اعراف آیات 16 و 17 ترجمه : چون مرا گمراه کردى من نیز بندگانت را از راه راست ) که شرع و آئین توست ( گمراه گردانم آن گاه از پیش روى و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در آیم ) و هر یک از قواى ادراکى آنان را به میل باطل مىکشم ( تا بیشتر آنان شکر نعمت تو به جاى نیاورند .
11- بحارالانوار جلد 63 صفحهى 243 - مجمع البیان و نور الثقلین ذیل آیه .
12- سورهى نساء آیهى 118 و 119 ترجمه : ) شیطان با خدا به مجادله برخاست و گفت ( من قسمتى از بندگان تو را زیر بار اطاعت خواهم کشید . آنها را سخت گمراه کنم و به آرزوهاى دور و درازى ) که از راه خدا باز مانند و از هر خیر و سعادت محروم شوند( درافکنم و به آنها دستور دهم تا گوش حیوانات را ببرند ) تا علامت باشد که این حیوان نصیب بتهاست ( و امر کنم تا خلقت خدا را تغییر دهند .
13- سورهى اسراء آیهى 64 ترجمه : برو با لشکر سوار و پیادهات بر آنها احاطه کن و در اموال و اولاد با آنان شریک شو و با وعدههاى دروغ آنها را بفریب و مغرور ساز . آرى وعدهى شیطان چیزى جز غرور و فریب نخواهد بود .
14- ترجمهى تمام سورهى ناس : به نام خداوند بخشندهى مهربان ) این رسول ما ( بگو پناه مىبرم به پرودگار آدمیان پادشاه آدمیان اله و معبود آدمیان از شر وسوسهى شیطان . شیطانى که وسوسه و اندیشهى بد افکند در دل مردمان . چه آن شیطان از جنس جن باشد و یا از نوع انسان .