روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی
روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

«من» من چگونه شکل می گیرد؟

«من» من چگونه شکل می گیرد؟
درآمد

وقتی از هویت حرف می زنیم، ظاهرا از یک مفهوم نام می بریم، اما کمی که جلو برویم، می بینیم که این مفهوم چه ابعاد متنوع و گسترده ای دارد. در واقع، «من» هر کدام از ما طی مراحلی شکل می گیرد و می شود گفت که در هر مرحله و با هر نقشی که می پذیریم، یک «من» از «من» های هر کدام از ما جلوه گر می شود. «من» پیش خودم یک بخش از هویت خود را می یابم، در میان جمع بخش دیگری را، با ویژگی های جنسیتی باز هم بخش دیگری، و با مشخصات قومی و ملی یا باورهای دینی و ... بخش های دیگر خودم را کشف می کنم. در این جا به طور مختصر، با انواع هویت ها پرداخته می شود: از هویت فردی تا هویت ملی، دینی، سیاسی و حتی هویت منفی و انحرافی.

یگانگی خود یا هویت فردی

اریکسون، هویت فردی را به صورت یک احساس نسبتا پایدار از یگانگی خود تعریف می کند. یعنی با وجود تغییر رفتارها، افکار و احساسات، برداشت فرد از خود همواره مشابه است. علاوه بر این، اریکسون می گوید: «این احساس که ما چه کسی هستیم، باید با نگرشی که دیگران نسبت به ما دارند، نسبتا هم خوان باشد. » این موضوع به اعتقاد اریکسون، بر اهمیت رابطه ی بین خود و جامعه تأکید دارد. کارول گاردو و جانیس بوهن (1971، به نقل از: بیابانگرد، 1378) خاطرنشان می سازد که حداقل چهار مسئله ی اساسی در احساس فردی هویت وجود دارد:
1. انسانی: این احساس که فرد یک موجود انسانی است.
2. جنسیت: احساس فرد از مردانگی یا زنانگی.
3. فردیت: این شناخت که فردی خاص و بی نظیر است.
4. پایداری: این آگاهی که فرد همان شخصی است که روز قبل بوده است.
از این رو، رشد احساس هویت فردی مستلزم آن است که فرد دریابد، «او دارای هویت بی نظیر و واحدی است، زن و یا مردی است جدای از دیگران و به طور کلی شبیه هیچ فرد دیگری نیست. »
مرحله ی اول رشد هویت فردی در اوایل کودکی اتفاق می افتد. در این مرحله، کودک خود را کشف می کند و از مادر جدا می سازد. مخالفت های کودک با مادر و خودنمایی های او، برای همین جداسازی است. در دوره ی نوجوانی، دومین مرحله ی رشد هویت فردی پیش می آید. تغییرات بلوغ، نوجوان را متوجه بدن و حالات شخصی خودش می کند. او می خواهد شخصیتی متمایز از دیگران داشته باشد و خود را از سایرین جدا سازد. اگر نوجوان بتواند، تصویر واقع بینانه ای از خود داشته باشد، به نقاط قوت و ضعف خود پی ببرد و متوجه محدودیت های خود بشود، می تواند با دیگران ارتباط مناسبی داشته باشد و هویت فردی موفقی کسب کند. برخی از نوجوانان در این مرحله به مخالفت با والدین و مراجع قدرت برمی خیزند. این مخالفت ها بیش تر در جهت شکل گیری هویت است. باید به صورت درست در جهت هویت یابی آنان کانالیزه شود و به آنان، روش درست برخورد و تعامل گروهی آموزش داده شود.

نقشی که در میان جمع دارم

هویت اجتماعی، جایگاه فرد را بین جمع مشخص می کند. کسب نقش رضایت بخش در گروه، یکی از نشانه های رشد هویت اجتماعی است. نوجوانان به داشتن هویت مناسب اجتماعی اهمیت می دهند. آنان می خواهند، بین جمع و دوستان پذیرفته شوند و مورد قبول آنان باشند. هر گونه انزوا و کناره گیری می تواند، نشانه ای از عدم رشد هویت اجتماعی در نوجوان باشد [احمدی، 1380] .
باربارا و فیلیپ نیومن (1967، به نقل از: بیابانگرد، 1378) معتقدند، پیش از آن که هویت شخصی واحدی شکل گیرد، نوجوانان ابتدا باید به یک احساس هویت گروهی با هم سالان خود دست یابند. در زمینه ی هویت گروهی و شخصی گفته می شود که نقش پذیری (توانایی درک دیگر افراد و جهان معمولا از دیدگاه دیگران) عامل مهمی در شکل گیری هویت است [انرایت (1) و دیمت (2) ، 1979، به نقل از همان منبع] .
دست یابی به هویت، به فرد امکان می دهد تا هم احساس تعلق داشتن به گروه های اجتماعی و هم احساس فردیت را تجربه کند. به منظور تجربه ی این دو احساس، نوجوان باید دارای نقش پذیری اجتماعی باشد و به نظر می رسد، این به نوبه ی خود مستلزم رشد تفکر عملیاتی صوری است. به نظر کرانباخ (1351، به نقل از: احمدی، 1380) ، سه گروه در رشد هویت اجتماعی نوجوان مؤثر است:
الف) اشخاص صاحب نفوذ و قدرتمندی که پیروی از آنان برای نوجوان ارزشمند است.
ب) اشخاصی که نوجوان با آنان همانندسازی می کند و الگوی او هستند.
ج) دوستانی که واکنش مساعد آنان برای نوجوان، نوعی پاداش محسوب می شود و برای او اهمیت دارند.

فراگیری رفتارهای متناسب با جنسیت

هویت جنسی فرایندی است که در آن، فرد الگوهای رفتارهای مناسب با جنسیت خود را فرا می گیرد. در فرایند شکل گیری هویت جنسی، والدین، گروه های هم سال، مربیان، کتاب و رسانه های جمعی تأثیر دارند. هویت جنسی یاد گرفتن مطالبی است که براساس آن ها، فرد بتواند نقش مردانه یا زنانه ی خود را ایفا کند. اغلب نوجوانان در کسب هویت جنسی خود با اشکال رو به رو می شوند؛ چون در این زمینه کمتر با والدین صحبت می کنند و غالبا نوجوان راهنمایی نمی شود. اگر والدین نقش خود را به عنوان مرد و زن، خوب انجام دهند و الگوی مناسبی در این زمینه یافته باشند، فرزندان هویت جنسی خود را به خوبی شکل می دهند. متأسفانه، برخی از والدین نقش پدرانه و مادرانه ی خود را به خوبی انجام نمی دهند و عملا الگوی مناسبی برای فرزندان نیستند. برای پسران، پذیرش نقش جنسی ساده تر است و برای انجام وظایف مرتبط با نقش خود تشویق می شوند. ولی با دختران گفت و گویی درباره ی نقش جنسی آن ها نمی شود و گویا خود آنان باید بدانند که چه بکنند.
سکوت در این زمینه نوجوان را به سمت دوستان، کتاب، فیلم و سایر منابع می کشاند و ممکن است باعث اشکالاتی در هویت یابی جنسی آنان بشود. والدین باید مهر سکوت را بشکنند و درباره ی تغییرات بدنی مرتبط با جنسیت، با نوجوان خود صحبت کنند. چه کسی بهتر از والدین می تواند، فرزند خود را در این زمینه راهنمایی کند و او را از تغییرات مرتبط با جنسیت خود آگاه سازد؟ [احمدی، 1380]

تصویری روشن از هدف ها و استعدادها

هویت شغلی به معنای داشتن تصویری روشن و یکپارچه از هدف ها، علاقه ها و استعدادهای خویش است که براساس آن فرد بتواند، شغل مناسبی انتخاب کند. به نظر هارتز (3) (1979، به نقل از: احمدی، 1380) ، افرادی که آگاهی بیش تری از علاقه ها و استعدادهای خود داشته باشند، در انتخاب شغل و تصمیم گیری برای آن مشکل کمتری دارند.
انتخاب شغل و آمادگی برای انتخاب آن، یکی از مهم ترین تکالیف مربوط به دوران رشد است که نوجوانان در جوامع مختلف، به ویژه در جوامع صنعتی، با آن مواجه می شوند. گر چه این مسئله همیشه برای پسران مصداق داشته، اما شواهدی وجود دارد که در سال های اخیر برای دختران نیز اهمیت پیدا کرده است. نوجوانان به طور معمول از این نکته آگاه اند که انتخاب های شغلی آن ها بر بسیاری از جنبه های زندگی شان تأثیر می گذارد و از این رو، به تصمیمات شغلی رضایت بخش و درست اهمیت می دهند. ترکیب فشارهای بیرونی (تأمین هزینه های زندگی) و درونی (استقلال) ، باعث ایجاد این انگیزه در نوجوانان می شود که برای مسئله ی انتخاب شغل، اهمیت خاصی قائل شوند.
طبق نظر کینزبرگ (1972، به نقل از: بیابانگرد؛ 1378) ، انتخاب شغل در نوجوانان از سه مرحله ی مهم گذر می کند:
دوره ی خیالی، با انتخاب هایی مشخص می شود که بر تمایلات شخصی مبتنی است، بدون این که به ملاحظات واقع گرایانه ای چون توانایی، آموزش و فرصت های شغلی توجه شود. با وجود این، چنین خیال پردازی هایی یک جنبه ی مهم فرایند رشد شغلی را تشکیل می دهند. چنین تفکری مشخصه ی کودکان تقریبا 11 ساله است.
در دوره ی آزمایشی ، سنین 11 تا 18، نوجوانان به گونه ی موفقیت آمیزی، این ملاحظات واقع گرایانه را در تفکر خود مدنظر قرار می دهند: علاقه های شخصی (11 تا 12 سالگی) ، توانایی ها و تحصیلات (13 تا 14 سالگی) ، و ارزش های شخصی و اهداف زندگی (15 تا 16 سالگی) . در 17 تا 18 سالگی، تحت تأثیر این فکر که بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان چه کار خواهند کرد، فشاری را احساس می کنند (به دانشگاه بروند، خانه را ترک کنند، کاری را شروع کنند) .
در دوره ی واقع گرایی (آغاز آن تقریبا از 18 سالگی است) ، نوجوان از طریق تجربیات کاری یا آموزشی و کارورزی پیوسته، به شناخت و آزمون مشاغل گوناگون می پردازد. شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرصت های شغلی واقعی، در کنار توانایی های شخصی، علاقه ها و انگیزه ها، عوامل مهمی در تصمیم گیری های شغلی هستند.
نظریه ی کینزبرگ بر مشاهدات او از پسران متبنی است. اما او معتقد است، دو مرحله ی اول در مورد دختران نیز صادق است. با وجود این، مرحله ی واقع گرایی در دختران به دلیل ازدواج و بچه داری که از امور مهم در زندگی آن هاست متفاوت و پیچیده تر است.

فلسفه ای برای زندگی

استرانگ (4) (1957، به نقل از: احمدی، 1380) ، رشد باورهای مذهبی را جزئی از احساس ارزشمندی فرد می داند. نوجوانان دنبال نوعی فلسفه برای زندگی خود هستند و آن را در مذهب می یابند.
یک تکلیف مهم مربوط به دوران رشد در دوران نوجوانی، دست یابی به فلسفه ی زندگی یا اصولی متعلق به یک مکتب است که از طریق آن، تصمیمات مهم زندگی گرفته می شوند. اریکسون، رسیدن به شناخت فلسفی از زندگی (تعهد مکتبی) را مهم ترین جنبه ی شکل گیری هویت می داند، چرا که تعهد مکتبی چارچوبی را برای نوجوانان فراهم می سازد تا از طریق آن، جنبه های متفاوت هویت با هم متعهد و منسجم شوند.
مطالعات نشان داده اند که حاکمیت مذهب در جامعه به رفع بحران هویت کمک می کند. در جوامعی که مذهب وجود ندارد، نوجوانان بحران شدیدتری را تجربه می کنند. چرا که مذهب به مهم ترین سؤالات نوجوانان، یعنی از کجا آمده ام؟ چه کسی هستم؟ به کجا خواهم رفت؟ و چه کار باید بکنم؟ پاسخ می دهد.
گاهی نوجوان در بازبینی باورهای مذهبی خود به افراط یا تفریط کشانده می شود. وجود الگوهای مناسب مذهبی به هویت مذهبی نوجوان کمک می کند. نوجوانان پاسخ های روشنی را برای سؤال های دینی خود می طلبند و می خواهند باورهای خود را ارزیابی کنند. بی توجهی به زمینه های دینی باعث می شود که نوجوان در هویت یابی خود در این زمینه دچار تردید و اشکال شود [احمدی، 1380] .

هویت سیاسی (5) و همانندسازی با چهره های اقتدار

همان طور که نوجوانان بالغ تر می شوند، توانایی تشکیل یک ایدئولوژی سیاسی منسجم و منطقی (یعنی یک دیدگاه اخلاقی در این باره که جامعه چه طور است و چه طور باید باشد) در آن ها بیش تر می شود [آدلسون، 1371، به نقل از: بیابانگرد، 1378] . آدلسون خاطرنشان می سازد که ایجاد دیدگاه سیاسی جامعی، به طور معمول تا اواخر سال های دبیرستان حاصل نمی شود. علاوه بر این می گوید، تاکنون میزان دست یابی به یک ایدئولوژی سیاسی منسجم در نوجوانان به درستی ارزیابی نشده است و در عمل، تعداد نسبتا کمی از آن ها در حصول چنین دیدگاهی موفق می شوند.
بین رشد اندیشه ی سیاسی و مراحل رشد شناختی پیاژه و مراحل رشد اخلاقی کلبرگ نوعی همسانی وجود دارد. ژوزف آدلسون، روند رشد تفکر سیاسی نوجوانان را چنین توصیف می کند:
«تفکر نوجوانان کم سن تر در مورد مسائل سیاسی، بیش از آن که انتزاعی باشد، عینی است. تفکر آن ها ماهیتی شخصی شده دارد و دیدگاهشان بیش تر از جوانان، دارای جنبه ی تنبیهی و اقتدار طلبی است. از سن 15 تا 18 سالگی تفکر سیاسی انتزاعی تر می شود و کمتر حالت قدرت طلبی دارد. این تغییر به این معناست که افراد در اواخر نوجوانی، بیش تر از اوایل آن می توانند راه حل های انسانی تری را برای مسائل سیاسی و اجتماعی بیان کنند.
دست یابی به یک هویت سیاسی منسجم در نوجوانان، یکی از تکالیف رشدی دیگر در دوره ی نوجوانی است. بنابراین، همانند سازی با چهره های مقتدر و کاوشگری در این زمینه، به تعهد به یک ایدئولوژی سیاسی منجر خواهد شد.

ویژگی هایی که یک ملت به افرادش می دهد

هر ملتی دارای خصوصیات و ویژگی های منحصر به فرد است. ملت ها ویژگی های خود را به افراد جامعه ی خود منتقل می کنند. افراد جامعه تمایل دارند، وابستگی قومی را حفظ کنند و از آداب و رسوم قومی خود پیروی کنند. داشتن «هویت ملی» (6) به وحدت ملی و هم بستگی همگانی کمک می کند. بریدن از هویت ملی به احساس بی ریشگی می انجامد. جوامعی که مهاجرنشین هستند، به دلیل نداشتن هویت ملی، ابتدا دچار آشفتگی می شوند. پس از گذشت قرن ها، افراد مهاجر به آب و خاک خاصی تعلق پیدا می کنند و برای خود هویت ملی جدیدی را پدید می آورند. در این صورت، در انتقال آن و برای حفظ و حراست از آن می کوشند. هویت ملی کشورهایی مانند ایران که قدمت زیادی دارند، ریشه دارتر و دارای کشش بیش تری است. کمک به نوجوان برای کسب هویت ملی، او را به تعلق بیش تر به دیگران و احساس همکاری و تشریک مساعی می کشاند.

هویت مثبت

نوجوانی که به جست و جو و کاوشگری در نقش ها پرداخته، نقش های مناسب خود را برگزیده و به آن ها تعهد پیدا کرده است، دارای هویت مثبت است؛ زیرا نوجوان به یک هویت منسجم و یکپارچه دست یافته است. نوجوانی که دارای هویت مثبت است، با الگوهای مثبت و ارزش های اجتماعی همانندسازی می کند و والدین و جامعه از او حمایت می کنند.

هویت منفی

گاه اتفاق می افتد که نوجوان نمی تواند هویت منسجم و یکپارچه پیدا کند، نمی تواند به موقعیت شغلی، مسلکی یا غیره دست یابد و نمی تواند به اجتماع وارد شود. این همان پدیده ای است که اریکسون آن را سردرگمی نقش ها می نامد. از ویژگی های هویت منفی می توان به عزت نفس ضعیف و نقش اجتماعی بی ارزش اشاره کرد. شکل گیری هویت منفی برای نوجوان یک دام تشکیل می دهد و به عقیده ی برخی از روان شناسان و روان پزشکان، زمینه را برای برخی از اختلالات روانی، از جمله بی اشتهایی روانی یا پراشتهایی فراهم می آورد [زندن، 1370] .

هویت انحرافی

هویت انحرافی (7) به هویتی اشاره دارد که به طور کلی با حاکمیت ارزش های والدین یا جامعه متضاد است؛ یعنی پذیرش شیوه ای از زندگی که با ارزش ها و انتظارهای اجتماعی تضاد دارد.
هویت منفی اغلب در شرایطی به وجود می آید که والدین یا جامعه، از موفقیت های انفرادی شخص چندان حمایت نمی کنند. در این حال، اغلب از برچسب هایی چون بزهکار، یا بی عرضه برای شناساندن و توصیف این افراد استفاده می شود. این نوجوانان، بدون توجه به الگوهای مثبت و ارزش های اجتماعی، با الگوهای منفی همانندسازی می کنند و به گونه ای می اندیشند و رفتار می کنند که برای هویت منفی خود تأیید و اعتبار به دست آورند. مارسیا چنین افرادی را به عنوان موارد ویژه ای از وضعیت محرومیت از هویت (هویت زودرس) طبقه بندی کرده است. از نظر روان شناختی، این افراد چون از طریق صحیح و مورد پسند جامعه نتوانسته اند خود را بشناسانند و ابراز کنند، برای کسب هویت منفی یا انحرافی می کوشند تا از این طریق، توجه همگان را به خود معطوف سازند [بیابانگرد، 1376] .

پی نوشتها:


1. Enright
2. Dimett
3. Hurrtz
4. Strong
5. Political Identity
6. National Identity
7. Deviant Identity

منبع: مجله مشاور مدرسه، شماره ی 12

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد