روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

اعتماد به نفس

اعتماد به نفس
در میان خصلت های انسانی و فضیلت های اخلاقی، برخی چنان با اهمیت اند که می توان از آنها به «صفات سرنوشت ساز» یادکرد. خودباوری یا اعتماد به نفس، از شمار این گونه فضایل روحی است. خودباوری، انواعی دارد که آشنایی با آنها، برای همگانْ مفید و بلکه لازم است، بدین قرار:
1. خودباوری انسانی،
2. خودباوری مذهبی،
3. خودباوری ملّی،
4. خودباوری شخصی.
نخستین نهاد خودباوری و اعتماد به نفس، باور به خودِ انسانی است و توجّه به ماهیتی که فراتر از حیوان و عالی تر از ماشین است؛ انسان، موجودی است که استعدادها، ظرفیت ها و زمینه های رشد بی کران دارد، خداوند متعال، او را تکریم کرده است، فرشتگان، بر آستان او سجده گزارده اند،با بهترین نظامْ آفریده شده است و می تواند خداگونه شودو در درون خود، دارای جهانی بزرگ تر است.
این خودباوری انسانی، در برابر خود باختگی ها و از خود بیگانگی های گوناگون، مطرح می شود. هنگامی که این خود باوری انسانی از انسان، رخت بربندد و انسان به خوهای حیوانی روآورد، هویت حیوانی پیدا می کند؛ و اگر از عواطف انسانی تهی شود و از کشش ها و گرایش های متعالی دور گردد، خصلت های ماشینی پیدا می کند، رایانه متحرّک و ماشین آدمْ نما می شود و این، همان «خودباختگی» یا «دیگر شدن» (اِلیناسیون) است.
خودباوریِ دینی
دین، هویّت ملّی و فردی ما را شکل داده و از دیرباز، با همه چیز ما عجین گشته است. عشق ها، آرمان ها، غم ها، شادی ها و خلاصه، نظام زندگی ما، همه برآمده از آموزه های کانون دین است.
دین، با درونْ مایه های غنی و زندگی سازی که دارد و با الگوها، نمادها، شعائر، سنّت ها و ارزش هایش، آشناترین خانه زاد ماست. ما باید تمام تلاش های خویش را در بستر دین، سامان دهیم و باور داشته باشیم که دین، بهترین بستر برای رشد و تعالی فردی و اجتماعی است.
مسلمانان در طول تاریخ، در همین بستر، قلّه های بلند فرهنگ و تمدّن را فتح کردند. اکنون اگر این باورْ سست گردد و پذیرش اندیشه ها و فرهنگ های بیگانه از دین یا مخالف آن گسترش یابد، به از خودبیگانگی دینی دچار خواهیم شد. امروز، خودباوری دینی به این معناست که با عمق جان دریابیم که «الإسْلامُ یَعْلُو وَ لا یُعْلی علیه... اسلام، از هر مکتب و هر بینشی بالاتر و والاتر است و هیچ مکتبی بر آن، برتری ندارد» و باور داشته باشیم که اسلام، تنها دین مورد قبول خداوند است. روشن است که چنین باوری، تنها می تواند با آگاهی و کسب معارف دینی و تجربه های معنوی به دست آید.
خودباوری ملّی
ما به عنوان یک ملّت با پیشینه درخشان فرهنگی و نقش کار ساز در تمدّن اسلامی و بشری و دارای سهم قابل توجّه در پیشبرد دانش جهانی، پیوسته در طول تاریخ، شایستگی های خویش را نشان داده ایم. اکنون نیز باید با باور کردن ظرفیت ها، استعدادها و توانایی های ملّی، سرنوشت خود را در جهان کنونی، رقم بزنیم و حاکمیت های فکری و فرهنگی بیگانه را نپذیریم. خودباوری ملّی، در برابر از خود بیگانگی ملّی و در برابر خودباختگی نسبت به فرهنگ ها و تمدّن های بیگانه است. پذیرش غیرآگاهانه و غیر سود بخش نمادها، ارزش ها و سنّت های بیگانه، بدترین شکل سقوط خودباوری ملّی است. به همین جهت، علامه محمد اقبال (طرّاح «فلسفه خودی») همگان را دعوت می کند که با پای خویش راه بروند و با بال خود، پرواز کنند:
همچو آیینه مشو محو جمال دِگران / از دل و دیده فروشویْ خیال دگران
در جهان،بال و پَر خویش گشودن آموز / که پریدن نتوان با پر و بال دگران
اگر خود باختگی ملّی در جامعه ای پدید آید، نسبت به اصالت ها، سنّت ها و ارزش های ملّی، بی اعتماد می شود و پیوسته، رو به بیگانه می کند. داستان این از خود بیگانگی ملّی را از زبان امام خمینی ـ که مردم ایران، خودباوری ملّی خویش را سختْ مدیون او هستند ـ بشنوید:
آن وقت که در ترکیه تبعید بودم، مجسّمه آتاتورک را دیدم که رو به غرب بود و دستش را بالا کرده بود، و آن جا به من گفتند که این، علامت این است که ما هر چه باید انجام بدهیم، از غرب خواهد بود.
و چه زیبا متفکّر شرق، اقبال لاهوری، در این باره داد سخن درداده که:
قیمت شمشاد خود، نشناختی / سروِ دیگر را بلند انداختی
مثل نِی، خود را ز خود کردی تهی / بر نوای دیگران دل می نهی
ای گدای ریزه خوار از خوان غیر! / جنس خود می جویی از دکّان یر؟
این نوع از خود بیگانگی را در غرب فوئرباخ، هِگِل و مارکس، و در جوامع اسلامی، سید جمال الدین اسدآبادی، محمّد عبدُه، محمد اقبال لاهوری، امیرکبیر، جلال آل احمد، شهید مدرّس و حضرت امام(ره) مطرح ساختند. البته این خود باوری ملّی، به معنای گرایش های ملّی گرایانه جدا شده از دین نیست. اسلام، اساس هویّت ملّی ماست و تفکّر تقابل ایران و اسلام، یک اندیشه پوچ است؛ وگرنه، ملّیت ایرانی، بیش از هزار سال است که با هویت اسلامی آمیخته است و اکنون، تفکیک اسلام از هویّت ملّی ما ممکن نیست. اسلام، عاملِ وحدت ملّی ما در طول تاریخ بوده است. همه افتخارات ملّی ما در هزار سال گذشته، در بستر اسلام، آفریده شده اند و اکنون، تمدّن ملّی ما بخشی از تمدّن اسلامی است.
اهتمام شگفت کشورها به حفظ و حراست بناهای کهن و بزرگداشت شخصیت های تاریخی خویش ونیز مشارکت فعّال آنها در مسابقات بین المللی علمی و ورزشی و هنری، از عنایت آنها به خودباوری ملّی مایه می گیرد. این باور، مادام که به پرستش ملّیت و قوم گرایی افراطی نینجامد، نه تنها همسو با تعالیم دینی است، بلکه از راه کارهای دین برای پیراستن مردم و حاکمان مسلمان از آلودگی هاست؛ زیرا به حتم، مردمی که خود را باور کنند و برای خود، پیشینه و اعتبار بسیار ببینند، دیرتر و سخت تر به گناه ها و خواری ها تن می دهند.
خودباوری شخصی
جدا از باورهای زندگی ساز به خودِ انسانی، ملّی و دینی، هر کس در قلمرو شخصی و شخصیتی خویش ـ با تمام ویژگی هایی که او را از دیگران جدا می سازد ـ ، توانایی ها، استعدادها و ظرفیت های خاصّی دارد که باید آنها را بشناسد، استخراج کند و به کار گیرد و با باورمندی به عظمت آنها، ضعف ها، کمبودها و شکست هایش را جبران سازد. این خودباوری، باید ریشه ناامیدی را برکَنَد، ناتوانی های خیالی را از پندار انسان برگیرد و نشاط و شور بیافریند.
این خودباوری، باید بنیان سست اندیشی و وابستگی بی جهت به دیگران را از بین ببرد و شخص را به استقلال در اندیشه و تلاش، وادارد و رهاوردهایی از این دست دارد:
1. از اتّکای بی جهت به این و آن، جلوگیری می کند؛
2. یأس و ناامیدی را می زداید؛
3. خودباختگی، خودناشناسی و خودکم بینی را از بین می بَرد؛
4. اراده را توانمند می سازد؛
5. به انسان، شجاعت اقدام های بزرگ می دهد.
گفتنی است که این خودباوری، در طول اعتماد، توکّل وتفویض به خداوند متعال و جزئی از آن و از جنس آن است، نه در عرض آن و رویاروی آن. در بینش اسلامی، نیروها و عظمت های شخصی، مستقل و قائم به ذات نیستند؛ بلکه برآمده از کانون قدرت آفرین الهی اند؛ حتّی اعتماد به خداوند و توکّل و تفویض، ممکن است برای بهره وری بهینه از این نیروهای شخصی و گوهرهای نهفته در جان آدمی باشند.
آفت های خودباوری شخصی
آفت های خودباوری شخصی بدین شرح اند:
1. خود کم بینی،
2. نقص های جسمی،
3. شکست ها،
4. پذیرفته نشدن،
5.  کمداشت محبّت،
6. وابستگی افراطی،
7. تحقیرها،
8. فقر و تنگدستی.
اینک به ترتیب، هرکدام از این موارد را شرح می دهیم:
خود کم بینی یا عقده حقارت، نگرش منفی نسبت به خویش و کم انگاشتن یا نادیده گرفتن توانایی ها و ارزش های خود است. اسلام، مؤمن را عزیز و گران قدر می پرورانَد و او را دارای شخصیت والایی می داند: وَلله العِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنین. عزّت، برای خدا، رسول او ومؤمنان است.
اسلام، به هیچ مؤمنی اجازه نمی دهد که خود را خوار سازد و شخصیت خود را نادیده انگارد.
بسیاری از کسانی که دچار خَلأهای روانی، ناهنجاری های اخلاقی و بزهکاری می شوند، آنهایی هستند که خود را خوار می پندارند. عزّت نفس، نقش عمده ای در رفتارهای منطقی و بهنجار و یا رفتارهای نابهنجار و ناسازگار و بزهکاری افراد دارد. چنان که بر اساس تحقیقات انجام شده، عزّت نفس، می تواند موجب پیشگیری، تعدیل و یا تشدید برخی از رفتارها گردد.
در کتاب روان شناسی اجتماعی، مواردی از مطالعات و تحقیقات در این زمینه، بیان شده است. از جمله، مؤلّف در مورد چگونگی احساس درونی افراد، پس از ارتکاب اعمال نامطلوب، چنین می گوید:
وانگهی، همان طور که انتظار می رود، افرادی که عزّت نفس دارند، اگر به نحوی ابلهانه و بی رحمانه رفتار کنند، بیشتر از دیگران، احساس ناهماهنگی می کنند.
در مورد دیگر، نتیجه آزمایش انجام شده از دانشجویان، در خصوص ارتباط عزّت نفس با امکان ارتکاب به تقلّب، نشان می دهد دانشجویانی که قبلاً اطّلاعات مربوط به عزّت نفس پایین دریافت کرده بودند، خیلی بیشتر از آنهایی که اطّلاعات مربوط به عزّت نفس بالا دریافت کرده بودند، مرتکب تقلّب شدند. در روایت آمده است: مَنْ هانَتْ علیه نَفْسُه فَلا تأمَنْ شَرّه. کسی که نفسش بر او خوار شده، از شرّش آسوده مباش. و در روایت دیگری آمده است: مَنْ هانَتْ علیه نَفْسُه فَلا تَرْجَ خَیْرَه. کسی که نفس او برایش خوار شده، امید خوبی از او نداشته باش.
نقص‌های جسمی
نقص عضو، بیماری های مزمن، ناتوانی های جسمی، زشتی چهره، فلج بودن برخی از اعضا و...، از عواملی است که برخی افراد را دچار چالش بی اعتمادی به خویش می سازد. این گونه افراد، باید علی رغم بعضی ضعف ها به توانایی های عظیم خویش باور داشته باشند و بکوشند با استفاده بهینه از دیگر توانایی ها و بسیج ظرفیَت ها در قلمرو ویژه، ناتوانی ها را جبران کنند.
بسیاری از نام آوران بزرگ تاریخ، دچار نقص عضو یا ناتوانی های خاصّ جسمانی بوده اند. در باره جاحظ، شخصیت ماندگار تاریخ، نوشته اند:
جاحظ، در لغت عرب، کسی را گویند که چشم هایش برآمدگی داشته باشد. چون عمرو بن بحر نیز این چنین بوده، به همین لقب (جاحظ) اشتهار یافته است، چنان که او را به همین جهت، حَدَقی نیز گویند، کنایه از آن که حدقه های [چشم] او بزرگ تر و برآمده بود. و باز در توصیف او نگاشته اند:
جاحظ، بسیار زشت رو و بد صورت و زبانزد عموم مردم بود، به طوری که پس از قرون متوالیه که ما در زمان، در هر عصر و اوان، اشخاص گوناگون در آغوش خود بپروریده باز هم زشتْ رویی او ضرب المثل است. او با همین زشتْ رویی کم نظیر، از دانشمندان نام آور جهان شد و نام خویش را در صف بزرگان تاریخ، جاودانه ساخت و کتاب های او هنوز مورد استفاده جهانیان است.
رودکی، شاعر بلندآوازه در تاریخ ادبیات فارسی، نابینا بود. ابو العلای مَعَرّی، شاعر، ادیب و نقّادِ عرب نیز از نعمت چشم، بهره ای نداشت. بتهووِن، موسیقیدان بزرگ جهان غرب، کَر بود. دکتر طاها حسین، نویسنده بنامِ عرب، از کودکی کور بود. ابو بصیر، شاگرد فرزانه امام صادق علیه السّلام نیز نابینا بود.
زَمَخشَری، مفسّر بزرگ قرآن کریم، یک پایش قطع شده بود وبا کمک چوب، حرکت می کرد. تیمور جهانگشا، لنگ بود و دو انگشت دست راستش نیز افتاده بود. هِلِن کِلر، زن نابینا و کَر و لالی بود که با استعداد خود، دنیا را به تحسین و اعجاب واداشت. او همه مراحل تحصیلی را با رنجی وصف ناشدنی پیمود و در بیست و چهار سالگی مدرک کارشناسی گرفت و سپس، در شمارِ نویسندگان معروف امریکا درآمد. بلال حبشی، هم غریب بود، هم سیاه، و هم فقیر؛ لیکن نردبان ترقّی معنوی را با پایداری و پایمردی، تا اوجْ پیمود و از مردان جاودانه نامِ تاریخ گشت.
مکفوف، به معنای نابینا، در علم رجال، لقب: ابراهیم بن یزید، جابر، جعفر بن احمد، حَکم بن مسکین، عبدالله بن محمّد، علاء بن یحیی، علی بن حاتم، لیث مرادی، موسی بن ابی عمیر، یحیی بن قاسم و بعضی از دیگر محدّثان و راویان حدیث است. اَعْرَج، به معنای لَنگ، لقب عبدالرحمان بن داوود، حافظ، قاری و ادیب مشهوری است که ادبیات عرب را در مدینه گسترش داد. اَعوَرة، به معنای یک چشم، لقب چند تن از بزرگان تاریخ اسلام است.
چه زیباست این حکایت سعدی:
مَلِک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر، و دیگر برادرانش، بلند و خوبْ روی. باری، پدر به کراهیت و استحقار در وی نظر می کرد. پسر، به فراست و استبصار، به جای آورد و گفت: ای پدر! کوتاهِ خردمند، بِهْ که نادانِ بلند. نه هر چه به قامتْ مِهتر، به قیمتْ بهتر!
شکست‌ها
زندگی، سرشار از ناکامی ها و کامیابی هاست. روزگار، با شادی و غم، و شکست و پیروزی آمیخته است. امیر مؤمنان، علی(ع) فرمود: الدَّهْرُ یَومان: یَومٌ لَکَ وَیَومٌ عَلَیْکَ. روزگار، دو روز است: روزی به سود توست و روزی به زیان تو. خودباوران، از هر شکستی درس پیروزی می گیرند؛ ولی برخی از مردم، با یک شکست اجتماعی یا فردی، خویش را می بازند، به انزوا می گرایند و اعتماد به خود را از دست می دهند. ما باید هر شکستی را با تلاش و اعتماد به نفس، جبران سازیم.
مرحوم ملّا حسینقلی همدانی، از علما و عرفای برجسته قرن چهاردهم هجری بود که در حکمت، از شاگردان فیلسوف بزرگ، ملّا هادی سبزواری و در عرفان و سیر و سلوک، از شاگردان مرحوم سید علی شوشتری بود. او بسیار کوشید تا در مسیر سیر و سلوک، به مراد و مقصود برسد؛ ولی از این که به هدف نرسیده، پریشان بود. او خود می گوید: در کنار مرقد شریف امام علی علیه السّلام در نجف اشرف، در گوشه ای نشسته بودم. دیدم کبوتری بر زمین نشست و پاره نانی بسیار خشکیده را به منقار گرفت. هرچه به آن نوک می زد، خُرد نمی شد. پرواز کرد و رفت. پس از ساعتی بازگشت و به سراغ آن تکّه نان رفت. باز چند بار به آن نوک زد. باز شکسته نشد. پس از چند بار رفت و آمد، سرانجام، آن تکّه نان را با منقارش خُرد کرد و خورد. همین همّت و استقامت آن کبوتر و به هدف رسیدن او، برای من درسی شد و گویی به من الهام شد که در راه وصول به هدف، همّت باید کرد. با اراده و همّت، دنبال سیر و سلوک را گرفتم و به مقصود و مراد، رسیدم.
اسلام، با ناامیدی می ستیزد و چشم اندازهای روشنی را پیش چشم شکست خوردگان می اندازد. حضرت علی علیه السّلام فرمود: لا تَیْأسَ مِنَ الزَّمانِ إذا مَنَعَ. از زمانه ناامید مشو، هنگامی که از تو دریغ کند. پذیرفته نشدن انسان، نیاز به پذیرفتگی و مورد قبول دیگران واقع شدن دارد. برخی از جوانان، هنگامی که مقبولیت خانوادگی یا اجتماعی خویش را از دست می دهند، به خود، بی اعتماد می شوند. یکی از پژوهشگران در این زمینه می نویسد:
نوجوانان و جوانان، گاهی به علّت داشتن نقایص بدنی و یا به علّت مسائل و دشواری های خانوادگی، شکست ها، محرومیت ها و ناکامی های دوران گذشته زندگی، تمسخر و استهزای دوستان و همسالان، سرزنش های مکرّر معلّمان و هم کلاس ها، و یا به دلیل طرد شدن ها و بی توجّهی ها و یا داشتن مسائل روانی دیگر، اعتماد به نفس خود را از دست داده، دچار احساس حقارت می شوند و تصوّر می کنند دیگران برتری هایی دارند که آنها ندارند و در انجام امور، ناتوان تر از دیگران هستند و مسئولیت هیچ کاری را به تنهایی نمی توانند بپذیرند. مکانیزمی (ساز و کاری) که نوجوان به کار می اندازد تا علیه [احساس] کهِتریِ خود مبارزه کند، همواره بر یک اصلْ متّکی است و آن، اصل جبران یا تلافی است.
محقق دیگری می گوید:
جبران یا تلافی، به معنای زیستی کلمه، وسیله ای است که طبیعت، برای سرپوش گذاردن بر روی نارسایی ها و کمبودهای بدن به کار می برد و از این راه، تا حدّی تعادلی در وجود فرد برقرار می سازد؛ تعادلی که پیش از این، وجود نداشته و یا بر هم خورده است... وقتی فردی که از [احساس] کِهتری رنج می برد، نمی تواند با کِهتری خود به مبارزه برخیزد و بر آن چیره شود و یا در خود، استعدادهایی را گسترش دهد که آن کهتری را جبران کنند و تعادلی در وی به وجود آورند و زمانی که فرد، آن قدرها دوراندیش و گشاده نظر نیست و بینش فلسفی کافی ندارد که قبول کند از دیگران کهتر است، سعی می کند یا کتمان کردن کهتری خود، یا با پیش دستی در حمله کردن، اطرافیان خود را نسبت به نظری که در باره وی دارند، فریب دهد.
کم داشت محبّت
یکی از نیازهای اصیل روانی، نیاز به محبّت است. رشد یافتگان در خانواده های نابِهنجار و آشفته و کسانی که در کانون خانواده، مدرسه و اجتماع، محبّت ندیده اند، اعتماد به نفس کمتری دارند. دینِ زندگی آموز اسلام، تلاش می کند تا خانواده، چشمه سار محبّت باشد و ارتباط های درون خانوادگی، سرشار از صمیمیت و مهر گردد
وابستگی افراطی
همان گونه که ارضای نیاز به محبّت در حدّ مناسب، می تواند مفید و سازنده باشد، محبّت و حمایت افراطی والدین از فرزند نیز تأثیرات نامطلوبی خواهد داشت که رشد وی را با خطرهایی مواجه ساخته، موجب اختلال در شخصیت و رفتارهای وی خواهد شد. مثلاً کودکی که دائم تحت مراقبت و محبّت مادر قرار دارد، تمام نیازهای او بدون هیچ گونه تلاشی ارضا می شود و در هر موردی، از قبیل: لباس پوشیدن، غدا خوردن و رفع دیگر نیازهای خود، متّکی به مادر است؛ هر چه را که بخواهد، بی وقفه دراختیارش قرار می گیرد و حتّی در مقابل هر رفتار سوئی، مورد حمایت قرار می گیرد. چنین کودکی، نوعاً از اعتماد به نفس لازم برخوردار نیست و در سنین نوجوانی و جوانی نیز توان مقابله با مشکلات زندگی و حلّ مسائل شخصیِ خود را ندارد و نمی تواند انسانی مسئول و مفید باشد. چنین فردی (در عوضِ داشتن شخصیتی مستقل)، وابسته و فرمانبُردار است. گفتنی است: بر اساس معارف اسلامی، سه گونه اعتماد، قابل پژوهش است:
1. اعتماد به خدا،
2. اعتماد به نفس،
3. اعتماد به غیر.
اعتماد به خداوند که در معارف اسلامی با عناوین: الثِّقَة باللّه، تفویض، توکّل، تعویذ، و... بدان اشاره شده، یکی از ارزش های دینی است و پیوسته، پویایی و شکوفایی می آورد، ناامیدی ها را می زداید و صلابت در شخصیت و جدّیت در تصمیم را درپی دارد و انسان را با کانون قدرتِ بی کران الهی پیوند می زند. امّا اعتماد به نفس را می توان دو گونه تفسیر کرد:
1) نفس مداری؛ یعنی این که انسان، پیرو گرایش های نفسانی و تمایلات شخصی گردد و خواهش های نفسانی را مدیر زندگی خویش گرداند. بی تردید، این نوع اعتماد به نفس (نفس حیوانی)، زندگی سوز است و در روایت آمده است: مَنْ وَثَقَ بِنَفْسِهِ خانَتْهُ. کسی که به نفس خویش اعتماد کند، نفسش به او خیانت می کند.
2) خودباوری، خودشناسی، احساس عجز و واماندگی نکردن و نادیده نگرفتن استعدادها و ... بی شک، این نوع تفسیر از خودباوری، در برابر اعتماد به خداوند نیست؛ بلکه در برابر اعتماد به غیر و در طول اعتماد به خداوند و از جنس آن است. این اعتماد، ارزیابی واقع بینانه از توانایی های خویش است. در روایت آمده است: خدای، رحمت کند کسی را که اندازه و ارزش خویش را بشناسد و از قلمرو خود، تجاوز نکند.
امّا اعتماد به غیر، یعنی دل بستگی و وابستگی به دیگران، اگر به شکل سربار بودن و بدون ضرورت های واقعی باشد، نکوهش شده است و با اعتماد به خویش و خودباوری، و از سوی دیگر، با اعتماد به خداوند متعال، منافات دارد و در معارف اسلامی، مقوله ارزشمند «الإستغناء عن الناس»، یعنی احساس بی نیازی از مردم، مطرح شده است.
تحقیرها
تهدیدها، تحقیرها و تنبیه ها در خانه و مدرسه و اجتماع، در غالب موارد، نتیجه ای جز شکسته شدن صلابت شخصیت، از بین رفتن اعتماد به نفس و تضعیف احساس ارزشمندی و مفید بودن و عزّت نفس در کودک، نوجوان و جوان، به همراه ندارد. به همین جهت، دینِ زندگی آموز اسلام، هرگونه تحقیر و اهانت به شخصیت دیگران را ناروا می شمُرَد. معارف اسلامی، سرشار از سفارش ها دستورهایی برای پاسداشتِ حرمت و شخصیت دیگران است. به ذکر نمونه هایی از توصیه های اسلام در این زمینه، بسنده می کنیم:
1. نام حقارت آمیز برای فرزندانتان انتخاب نکنید.
2. یکدیگر را مورد تمسخر، قرار ندهید.
3. با لقب های ناشایست، یکدیگر را نخوانید.
فقر و تنگدستی
فقر و بی نوایی با بازتاب های منفی ای که دارد، مثل عدم مقبولیت اجتماعی، گاه زمینه ناخودباوری می گردد. امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرماید: اِنّ الفَقْرَ مِذَلَّةٌ لِلنَّفسِ، مِدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، جالِبٌ لِلْهُمُوم. به درستی که فقر، وسیله خواری نفس و حیرانی عقل و به خود جلب کننده اندوه هاست.
سخن پایانی
خودباوری، کیمیایی است که ناتوان ترین انسان ها را، توفیق های بزرگ می دهد و دشوارترین راه ها را برای آنان هموار می کند. این گوهر کمیاب، انواعی دارد که ما برای رسیدن به آمال و آرمان های خود، به همگی آنها نیازمندیم. همچنین برای «خود باوری» که نهال ارزشمندی در بوستان زندگی است، آفات بسیاری شناسایی شده است که مهم ترین آنها را بر شمردیم. اینک می افزاییم که نشانه خود باوری، آن است که موزونِ خویش باشیم و میزانِ خود. یعنی هماره درپی آن نباشیم که خود را با ساز دیگران موزون کنیم و یا خویشتن را با کسانی که شناخت عمیقی از آنان نداریم، بسنجیم. آن که خود و مذهب و ملیت خود را باور کرده است، مساعدترین زمینه را برای شکوفایی استعدادهای خویش فراهم آورده است، و آن که به چنین باور ارزشمندی نرسیده، عمر گران مایه خود را صرف موزون کردن خود با دیگران، یعنی هیچ، کرده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد