روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

چگونه عاشق می شویم

 چگونه عاشق می شویم


ـ آیا برایتان اتفاق افتاده است که به دنبال همسری مسئول و جا افتاده باشید و بعد ببینید که شخصی غیر مسئول و غیر قابل اتکاء را یافته اید که شما را مرتباً دیوانه می کند ؟
ـ آیا تا به حال به خود گفته اید که خواستار رابطه ای دراز مدت و به دنبال کسی هستید که به شما پایبند باشد ، اما عاشق کسی شوید که در دسترس تان نباشد و توانایی تعهد دادن به شما را نیز نداشته باشد ؟
ـ آیا شده است که سوگند یاد کنید تا هرگز به شخصی سرد و بی احساس علاقه مند نشوید و ببینید که دوباره درگیر کسی شده اید که شما را آن گونه که استحقاق آن را دارید دوست ندارد ؟
ـ آیا تا به حال اندیشیده اید که چرا و چگونه چنین افرادی را انتخاب کردید ؟
ما می پنداریم که می دانیم از همسرمان چه می خواهیم .ما به دنبال ویژگی های منفی و ناسالم نیستیم .ویژگی هایی مثبت و ارزنده می خواهیم . بنابراین وقتی خود را با فردی که با خواسته های مطلوب ما متفاوت است و چندان هم فوق العاده به نظر نمی آید می یابیم ، ناامید می شویم .
مطمئنم که هریک از شما به دنبال صفات و ویژگی های خاصی در همسرآینده تان هستید .حتی ممکن است که فهرستی از خصوصیات و ویژگی های دلخواهتان را نیز ترتیب داده باشید .اگر می خواستید به یکی از بستگان یا دوستان خود بسپارید که چنان چه کسی را با شخصیت مطلوبتان سراغ داشته و می شناسند به شما معرفی کنند ، احتمالاً چنین فهرستی را درباره ی همسر مطلوب خود به آن ها نشان می دادید :

فهرست ویژگی های مطلوب :


ـ جذاب
ـ حساس
ـ مهربان
ـ از لحاظ روحی باز
ـ توانایی بیان احساسات
ـ عدم ترس از صمیمیت
ـ شغل موفق
ـ عدم اعتیاد به کار
ـ شوخ طبعی
ـ احساس محبوبیت به من دهد
ـ سالم
ـ وفادار
ـ پایبند به ازدواج و خانواده
حقیقت امر این است که اگر مجبور بودید این فهرست را با افرادی که عملاً پیدا کردید مطابقت دهید ، فهرست ویژگی های مطلوب شما ، به «توصیف های طنزآمیز »زیر بدل می شد :
خود شیفته :بازنده ای تخریب شده که استعدادهای بالقوه ی زیادی داشته با آن کاری صورت نمی دهد .ترجیحاً ناپخته و غیر مسئول است و تنبل بودن را نیز به آن بیافزایید .ناتوانی جنسی یک امتیاز محسوب می شود .هیچ مهارت یا سابقه ی موفقیتی از ما انتظار نمی رود .اگر به دنبال کسی می گردید که به او قول های تو خالی بدهید و دیگران را برای شکست هایتان سرزنش کنید ، آن گاه می توانید به من پیشنهاد ازدواج بدهید .توجه :به مردان شاغل ، جواب مثبت داده نخواهد شد .
آیا متأهل بوده اید و یا نامزد دارید ، ولی پایبند هیچ کدام نیستید؟ اگر چنین است ، پس من آن زنی هستم که به دنبالش می گردید .من به دنبال شوهری غیر قابل دسترس برای ازدواجی طولانی ، دردناک و مأیوس کننده هستم .هیچ وقت یا انرژی خاصی لازم نیست .من تمام کارها را انجام می دهم .روز یا شب تماس بگیرید .من منتظر شما هستم .اگر دوست دارید دروغ بگویید ، مرا دنبال خود بکشانید و در ضمن چنانچه به غیر از خودتان به چیز دیگری فکری نمی کنید ، پس مقصود من شما بوده اید .آن گمشده ی من هستید .
روشن است که هرگز هیچ یک از ما چنین توصیف های احمقانه ای از همسر مطلوب خود نمی نویسیم و روابطی از نوع بالا را قبول نیز نمی کنیم .با وجود این کسانی را برای ازدواج انتخاب می کنیم که با توصیف های فوق همخوانی دارند .
این مقاله به این منظور طراحی شده است تا به شما در فهم این که چرا چنین افرادی را انتخاب کرده اید ، کمک کند .

انتخاب هایتان را در جدولی ثبت کنید


هدف از تمرین زیر این است که دید بهتری نسبت به روبطتان به شما بدهد . این تمرین را به مدت چندین سال در سمینارهای خود به کار برده ام و همواره مفید واقع شده است .توجه :این یکی از مهمترین تمرین های این کتاب است .لطفاً دستورالعمل ها را با دقت بخوانید .برای پرکردن هر قسمت ، وقت کافی در نظر بگیرید .
تمرین به اینصورت انجام می شود :
مرحله (1):روی یک تکه کاغذ سفید فهرستی از تمام اشخاصی را که به آن ها علاقه مند شده اید ، تهیه کنید .شخصی را که در حال حاضر نیز به او علاقه مند هستید ، منظور کنید .کسانی را که فقط چند بار دیده اید وارد
نکنید .به یاد داشته باشید هر کسی را که از لحاظ روحی به او وابسته بودید نیز حتماً منظور کنید .در مقابل هر اسم ،فضایی خالی در نظر بگیرید ، به طوری که بعداً برای نوشتن ، جا داشته باشید .اگر فقط یک نفر را در زندگی تان داشته اید ، فقط اسم آن یک نفر را بنویسید .
مرحله ی (2):زیر اسم هر شخصی ، فهرستی از منفی ترین ویژگی های شخصیتی او را ترتیب دهید .منظور ، آن قسمت از شخصیت آنان است که بیش از بقیه از آن بیزار بودند .از نوشتن جملات کامل خودداری کنید ، بلکه ویژگی شخصیتی او را در قالب یک یا دو کلمه ، جمع بندی کنید .به طور مثال :همسر «ماری »در تمام طول زندگی چهار ساله شان ، مرتباً شغلش را از دست می داد .پس او چنین می نویسد :بیکار . ویژگی های مثبت را در این فهرست وارد نکنید .
مرحله ی (3):وقتی که این قسمت را انجام دادید ، دوباره فهرست تان را بخوانید .این بار کلماتی را که چند بار تکرار شده اند مشخص کنید .
مرحله ی (4):از کلمات و ویژگی های شخصیتی ای که بیش از یک بار به کار رفته اند و همچنین از آن هایی که به نظرتان مهم می آیند «لیستی خلاصه »تهیه کنید .
مرحله ی (5):روی فهرست خلاصه و فهرست قبلی ، فکرکنید و از خودتان این سؤالات را بپرسید :
ـ آیا الگوهای خاصی در روابطم به چشم می خورند که باید از آن ها بر حذر باشم ؟
ـ آیا در روابطم با گذشت زمان ، روند خاصی دیده می شود ؟ آیا انتخاب هایم مرتباً بهتر شده و یا بدتر و بدتر شدند ؟ آیا روابطم بهتر و بهتر شده و یا ناگهان دوباره همچون گذشته ، بد و خراب می شوند ؟
ـ آیا تهیه ی فهرست نکات شخصیتی بعضی دیگر ساده تر است ؟
ـ آیا کسانی که درحال حاضر به آن ها علاقه مند هستم ، به طرز محسوسی از اشخاص قبل متفاوت ترند .بهتر ،بدتر ،یا دقیقاً مثل قبل اند ؟

توصیف طنزآمیز همسر مطلوب شما


حال که جدولی از انتخاب هایتان را تهیه کردید ، وقت آن است که با حقایقی درباره ی اشخاصی که انتخاب کرده اید ، رو به رو شوید .
برای درک این که اصولاً در زندگی در پی چه کسی هستید به اشخاصی که انتخاب کرده اید ، دقت کنید.
ـ شما هرگز تصادفی با افراد زندگی تان ملاقات نمی کنید .
ـ شما از بدشانسی به کسی علاقه مند نمی شوید .
ـ این تصادفی نیست که به اشخاصی که ویژگی های مشترک و خاصی دارند ، گرایش دارید .

چیزی را می یابید که در پی آنید


معتقدم ما چیزی را پس می گیریم که از خودتان صادر می کنیم و ضمیر ناخودآگاه ما ، احتیاجات خاصی دارد و براساس همان احتیاجات است که اشخاص خاصی را در زندگی مان ،انتخاب می کنیم .«آن »براین ادعای خود که حقیقتاً مردی مهربان ،گشاده ، با ثبات و مسئول می خواهد ، اصرار می ورزید .اما همان طور که در فهرست خلاصه اش نشان داده شد ، به مردانی علاقه مند می شد که عصبانی ، غیرقابل اعتماد ، خودشیفته ، بیکار و دارای اختلالات جنسی بودند .«میشل »ادعا می کرد چشم به راه زنی قوی و مستقل است ، با وجود این مرتباً به زن هایی کم عقل و معتاد به ماجراجویی که باید نجات داده می شد ،علاقه پیدا می کرد .
مؤثرترین روش برای درک این موضوع که ضمیر ناخودآگاه ما به دنبال چه نوع خاصی از افراد است ، این است که توصیف طنزآمیز آن ها را بنویسیم .شما عملاً اجزای سازنده ی لازم برای این کار را در فهرست خلاصه ی انتخاب های عشقی تان در دسترس دارید .
به این ترتیب که :
توصیف طنزآمیزتان را بر اساس ویژگی هایی که در فهرست خلاصه تان آمده است ،بنویسید .سعی کنید این توصیف را تا حد ممکن رک و طنزآمیز بنویسید .
حتی می توانید انتخاب هایتان را مسخره کنید .در واقع هر چه این چنین توصیفی دراماتیک ،وحشتناک و تکان دهنده تر باشد ، در رهایی شما از الگوهای منفی و مخرب مؤثرتر خواهد بود .
در زیر انتخاب های عشقی «آن »مجدداً آورده شده است :
عصبانی
غیرصادق
دمدمی مزاج
غیر مسئول و غیر قابل اعتماد
ناتوانی جنسی
خودخواه
بیکار
بیزار از صحبت درباره ی احساسات
کنترل گر
در زیر یک نمونه توصیف طنزآمیز «آن »آورده شده است .
عصبانی ، معتاد به کنترل دیگران و بیکار به منظور رابطه ای طولانی و تحقیرآمیز.عصبانیت ، فریبکاری و این مهارت که از ترس ،براندام من لرزه بیاندازد، ازالزامات است ، زیرا این طریقی است که من دوست دارم .هرچه غیر قابل پیش بینی تر باشد و مرا به حدس زدن وادار نماید ، خوشحال تر خواهم بود .به مردانی که در زندگی هدفمند و بلند پرواز بوده و هیچ گاه بدهکار نبوده اند ، جواب مثبت داده نخواهد شد .اگر به رغم غیر قابل دسترس و نفرت انگیز بودنتان به دنبال کسی هستند که بی شائبه دوستتان بدارد ،آنگاه من همسر مورد نظر شما هستم .«همیشه دیر رسیدن »و دروغگویی از امتیازات محسوب می شوند .اگرناتوانی جنسی دارید ، من آن طور وانمود خواهم کرد که شما طبیعی هستید و هرگز شکایتی نخواهم داشت .هروقت که شما خواستید ، می توانید به خواستگاری بیایید .آخر ناسلامتی شما رئیس هستید !
در زیر فهرست خلاصه ی انتخاب های احساسی «میشل »را آورده ایم: ماجراجو
کنترل گر
وسواسی
قربانی
از لحاظ روحی بی ثبات
ناپخته
ناتوانی جنسی
در زیر نمونه ای از توصیف طنزآمیز «میشل »نیز آورده شده است :
آیا از خودتان بیزارید ؟ آیا از دنیا بیزارید ؟ آیا دوست دارید دیگران را مرتباً برای اتفاق های زندگی تان سرزنش کنید ؟ من به دنبال زنی ناپخته ، کم عقل و سرد مزاج هستم که در تمام طول بیست و چهار ساعت ، گله و شکایت کند ف و مدام نق بزند .پرخوری ، اعتیاد و سایر وسواس ها ، از امتیازات مطلق محسوب می شوند .شما باید متخصص بیرون پریدن از ماشین های در حال حرکت ،اوقات تلخی و از کوره در رفتن در رستوران های گران قیمت باشید .آیا از این که لمس تان کنند ، نفرت دارید ؟ پس به راستی محبوب مطلوب من هستید .اگر کمتر از روزی یک بار به والدین تان زنگ می زنید ، به شما پاسخ مثبت داده نخواهد شد ، زیرا من به دنبال کسی هستم که بزرگ نشده باشد ، برای گرفتن وقت خواستگاری ، نیمه شب و یا حتی به محل کارم در بین یک جلسه مهم ، تلفن بزنید .از این که با تلفن خود تولید مزاحمت کرده باشید ،نگران نباشید ، زیرا هیچ چیز به اندازه ی شما و آخرین بحران زندگی تان برایم اهمیت ندارد .
نوشتن توصیف طنزآمیزهمسر مطلوبتان می تواند شما را رو در روی خودتان قرار دهد ، زیرا شما را وادار می کند تا به انتخاب هایتان نگاه کنید .این روش راهی مؤثر برای تغیر برنامه ریزی احساسی شما از طریق استخراج پیام های «ناخودآگاه تان »و تبدیل آن به پیام هایی«خودآگاه »می باشد .
از انجام این تمرین سرباز نزنید ،حتی اگر انجام آن آسان نباشد ، روی آگهی خود تا بدان جا که تأثیر گذار باشد و شما را بخنداند کار کنید .
در زیر چند نمونه از توصیف هایی که برخی از شرکت کنندگان در سمینارهای من نوشته اند ، آورده شده است .
«سینتیا »پیش از جدایی از شوهرش ، سی و دوسال با او زندگی کرده بود .او این توصیف را براساس فهرستی که از رابطه اش استخراج کرده بود ،نوشت :
یک عوضی دمدمی مزاج که حزف زدن نمی داند .زبان ایماء و اشاره نیز پذیرفته است .چشم به راه مردی هستم که با چسب خود را به کاناپه بچسباند . شب و روز روزنامه و مجله ی ورزشی بخواند و مدام آروغ بزند .هرچه کسل کننده تر باشید ، بیشتر از شما خوشم خواهد آمد .احتیاجی نیست حمام بروید یا دوش بگیرید .می خواهم که مشمئز شوم .«انکار »و نادیده گرفتن مشکلات و واقعیت ها ،از الزامات محسوب می شوند .ناتوانی جنسی نیز یک امتیاز محسوب می شود .هرگز لازم نیست بپذیرید مشکلی داریم .
«کارل »سی وشش ساله ،مرتباً به زن هایی علاقمند می شود که چندان علاقه ای به او نشان نمی دادند ، یا طوری رفتار می کردند که انگار او برایشان خواستنی نیست .نمونه ای از توصیف طنزآمیز او ، از این قرار است :
می دانم روزی شما را خواهم دید. مردی فوق العاده سطحی ،ظاهر بین و دیوانه ی پول و ماشین و عاشق این که ادم های مهم شما را ببینند.من برای شما کسرشأن خواهم بود.با وجود این منت بگذارید ،بلکه با شما «آدمی »بشوم.از این که مرا مرتباً تحقیر کنید،لذت خواهم برد.من به زنی احتیاج دارم که موجب احساس بی کفایتی در من بشود .«تحقیر من»امتیاز عمده محسوب می شود.خصوصاً در حضور دوستان ،اگر ساعت ها به لباس پوشیدن و آرایش خود می پردازید و سال هاست که کتابی نخوانده اید،پس شما همان کسی هستید که من به دنبالش می گردم.لطفاً بشتابید .از شما می خواهم که باعث شوید احساس بی ارزشی کنم.
درطول سالیان ، به هزاران نفر کمک کردم که با تهیه ی جدول انتخاب های عشقی شان و نوشتن «توصیف طنزآمیز »همسر مطلوب خود ، چیزهایی را درک کنند و بیاموزند.به یاد داشته باشید که ما در این جا خود ، به ویژگی های مثبت اشخاص نظر نداریم ، بلکه به انگاره های منفی و مطلوب ، تأکید بیشتری داریم .
شناسایی انگاره های همیشگی و منفی در روابط تان اولین قدم در جهت حذف آن الگوها می باشد .

درک برنامه ریزی احساسی تان


آیا هیچ اندیشیده اید که :
ـ به رابطه با کسانی ادامه داده اید که می دانستید برایتان مناسب نیستند ؟
ـ چرا همیشه به نوع خاصی از افراد ، علاقه مند می شوید ؟
ـ اشخاص مورد علاقه تان ، ویژگی هایی دارند که نمی پسندید ؟
ضرب المثلی است که می گوید :«اگر من باهوش بودم ، پس چرا از چنین رابطه ی احمقانه ای سر درآوردم ؟ »
پاسخ این سؤال در فهم دلایل انتخاب های شماست .
آن گاه که دلایل انتخاب هایتان را درک کنید ، قادرخواهید بود که انتخابی نو و بهتر داشته باشید .
باقی این مقاله به این اختصاص داده شده است که درباره ی انتخاب هایتان بینشی به شما بدهد .چه درگذشته و چه در حال .همین که مشغول خواندن این مقاله هستید ، بار دیگر فهرست خلاصه ی ویژگی های منفی و توصیف طنزآمیزتان را مرور کنید .این به تمرکز هرچه بیشتر شما در موضوع های به خصوصی که می خواهید درباره شان بدانید ، کمک می کند .
همانطور که قبلاً گفتم ، افرادی که انتخاب می کنید ، هرگز نه از روی تصادف و نه به دلیل بدشانسی ، بلکه به جهت برنامه ریزی احساسی شما می باشند . برنامه ریزی احساسی شما مجموعه ای از تصمیمات و باورهایی است که در کودکی درباره ی خود ، دیگران و دنیای اطرافتان ، به طورعموم داشتید . هر روزه تجربیاتی گردآوری می کنید .هریک از این تجربیات سبب می شوند که تصمیماتی درباره ی خود ،مردم و زندگی تان بگیرید .به طرز مشابهی که یک کامپیوتر را با اطلاعاتی پایه ای برنامه ریزی می کنید .ذهن خود را نیز با باورهایتان برنامه ریزی می کنید .این برنامه ریزی تعیین می کند باقی عمرتان را چگونه بیاندیشید و چگونه رفتار کنید .
به عبارت دیگر، تجارب زندگی شما موجب می شوند تصمیمات به خصوصی درباره ی خود اتخاذ کنید !مجموعه ای از این تصمیمات ، برنامه ریزی احساسی شما به حساب می آید که این به نوبه ی خود ، انتخاب های احساسی شما را در بزرگسالی رقم می زند .
تجربه های زندگی =تصمیمات =برنامه ریزی احساسی =انتخاب های عشقی
چیز دیگری که باید از آن آگاه باشید ،این است که قسمت اعظم این برنامه ریزی احساسی ، هنگامی که خیلی کوچک بودید ،اتفاق می افتاده است . روانشناسان تخمین می زنند که :
ـ از زمان تولد تا سن پنج سالگی ، 50 % از برنامه ریزی احساسی تان را دریافت می کنید .
ـ بین پنج تا هشت سالگی ،30% برنامه ریزی احساسی تان رادریافت می کنید .
این به آن معناست که از لحاظ روانی تا سن هشت سالگی ، حدود 80 % برنامه ریزی احساسی تان انجام پذیرفته است .
به عبارت دیگر 80 %از تصمیم گیری هایتان درباره ی خود و دیگران ، قبلاً اتفاق افتاده اند .
ـ بین هشت و هیجده سالگی ، 15 % دیگر از باقیمانده ی برنامه ریزی احساسی تان را دریافت می کنید .
بنابراین وقتی هیجده ساله هستید ، 95 % برنامه ریزی شده اید .از این زمان به بعد فقط 5 % برنامه ریزی احساسی شما باقی مانده است .ممکن است این 5% رقم قابل ملاحظه ای به نظر نیاید ، ولی من از طریق همین 5 % است که به دیگران کمک می کنم تا زندگی شان را تغییر دهند .این امیدوار کننده است که شما با استفاده از این 5% می توانید 95% دیگر را دریابید و سپس تغییر دهید .
احتمالاً تاکنون فهمیده اید که چگونه ذهن ناخودآگاه تان که تا 95 % برنامه ریزی شده ،مسئول انتخاب های ضعیف شما می باشد .هرچند که 5% ذهن شما که خودآگاه است ،در جستجوی همسری فوق العاده باشد که بی شائبه عشق بورزد و با شما خوش رفتار باشد .
همین که دلیل رفتارهایتان را درک کنید ، قادرخواهید بود رفتار خود را برای همیشه تغییر دهید .
برنامه ریزی احساسی ناخودآگاه شما ،مسئول بسیاری از دردهایی است که در زندگی عشقی تان تجربه نمی کنید .

کشف تصمیمات تان درباره ی عشق


گام بعدی درک برنامه ریزی احساسی تان است .گویی دفترچه ی راهنمای یک کامپیوتر را برای مغزتان می خوانید .در زیر تمرینی است که به کمک شما خواهد آمد .

تمرین :نمایش برنامه ریزی احساسی تان


مرحله ی (1):فهرستی از دردناکترین وقایع و تجربیاتی تهیه کنید که از زمان کودکی تا آن زمان که خانه را ترک می کردید داشتید .چیزهایی نظیر الکلی بودن یکی از والدینتان یا تجربه های شخصی (تنبیه شدن و یا مسخره شدن به وسیله ی یکی از والدین )را نیز منظور کنید .

مثال (شرایط ):


ـ پدر و مادرم از یکدیگر جدا شده بودند .
ـ مادر و پدرم همیشه با هم دعوا داشتند .
ـ مرا همیشه با «خواهر مطلوبم »مقایسه می کردند .
ـ اضافه وزن داشتم و به این خاطر مسخره می شدم و مورد آزار قرار می گرفتم .
ـ پدر هیچ وقت به خانه نمی آمد و به مادر خیانت می کرد .
ـ ما هشت تا بچه بودیم و برای گردش و تفریح ، وقت یا پول کافی نداشتیم .
ـ مامان فوق العاده عصبانی و دمدمی مزاج بود .
ـ پدر هرگز به من ابراز محبت نمی کرد و هیچ گاه نشد که از من تعریف کند .
ـ وقتی ده ساله بودم ، مادرم به علت سرطان از دنیا رفت .
ـ یک ناپدری داشتم که از من بیزار بود .
ـ ما از لحاظ مذهبی بسیار سفت و سخت بار آمده بودیم و در ترس همیشگی از گناه زندگی می کردیم .

مثال (حوادث و وقایع ):


ـ برادر کوچکترم متولد شد و مرا نادیده گرفتند .
ـ پدرم قول داد که به جشن تولدم خواهد آمد ، اما هیچ وقت پیدایش نشد .
ـ دیدم که پدرم ، برادرم را کتک می زد.
ـ فکر کردم مادرم مرا در مغازه گذاشته و رفته است .
ـ پدرم مرا در دریا رها کرد و نزدیک بود که غرق شوم .
ـ وقتی یازده ساله بودم بهترین دوستم با من قهر کرد و به همه گفت که از من متنفر است .
مرحله ی (2):با دقت به چیزهایی که در فهرست تان نوشته اید فکر کنید و از خود بپرسید :«بعد از وقایع با تجربیات فوق ، چه تصمیماتی راجع به خود ، دیگران ویا زندگی گرفتم ؟ »سپس آن تصمیم را در برابر خاطره ی مربوط بنویسید .برای این کار وقت کافی اختصاص دهید .اگر درباره ی یک مورد ، چیزی به نظرتان نمی رسد ، به سراغ بعدی بروید و بعداً به آن مورد بپردازید .اگر بسیاری از تصمیمات شما شبیه به هم به نظر می آیند ، تعجب نکنید .

مثال ها:


موقعیت یا حادثه                تصمیم :
پدر و مادرم از هم جدا شده بودند./من به اندازه ی کافی دوست داشتنی نیستم
موقعیت یا حادثه                تصمیم :
مادر و پدرهمیشه با هم دعوا داشتند ./من مجبورم که خوب باشم تا باعث عصبانیت کسی نشوم ؛ از من پذیرفته نیست که عصبانی باشم .
من چاق بودم و همیشه اذیتم می کردند ./من همانگونه که هستم دوست داشتنی نیستم و باید تلاش کنم تا مرا دوست داشته باشند .
پدرهیچوقت خانه نبود و به مادر خیانت می کرد ./مردها قابل اعتماد نیستند و زن ها «پادری »هستند .
مادر، فوق العاده عصبانی و دمدمی بود./اگراحساساتم را بیان کنم ، در امان نخواهم بود .به این معنی که باید حال کسی را بد کنم .
پدرهیچوقت به من ابراز علاقه نمی کرد و هرگز نشد که از من تعریف کند ./
باید خیلی تلاش کنم تا مرا دوست بدارند .
مادرم ،وقتی ده ساله بودم از سرطان فوت شد ./من مجبورم از همه مواظبت کنم .
من دیدم که پدر ، برادرم را کتک می زد ./من مجبورم خوب باشم تا صدمه نبینم .نمی توانم کسانی که دوستشان دارم را محافظت کنم .
ناپدری ام از من متنفر بود./کسانی که مرا (مادرم )را دوست دارند ، مرا ترک می کنند .
ما از لحاظ مذهبی خیلی سفت و سخت بار آمده بودیم و در ترس همیشگی از گناه زندگی می کردیم ./این پذیرفته نیست که خوش باشم و حتی به راه های درست و شرعی از روابط جنسی لذت ببرم .
پدر قول داده بود به جشن تولدم بیاید ولی هیچوقت پیدایش نشد ./مردها غیر مسئول هستند و نمی توانم روی آن ها حساب کنم .
مرحله ی (3):بعد از این که به تصمیماتی که به دنبال هر یک از تجارب و یا شرایط فوق گرفتید ، فکرکردید ، آنگاه برنامه ریزی احساسی خود و انتخاب های متأثر ازبرنامه ریزی احساسی تان را بنویسید .این مشکل ترین مرحله ی این تمرین و درعین حال مهمترین مرحله ی آن است .ممکن است چند روز وقت لازم داشته باشید تا درباره ی آن بیاندیشید و با دوستان یا همسرتان درباره اش صحبت کنید .این کار به شما کمک می کند تا نظرتان را با وضوح بیشتری درک کنید و توضیح بدهید ، با گذشت زمان هرگونه دریافت و ادراک جدیدتان را همچنان به فهرست اضافه کنید .
ما در سرتاسر این مقاله،درباره ی «آن »صحبت کردیم و قبلاً فهرست خلاصه و توصیف طنزآمیز او را دیدیم .عصبانی ، بیکار و معتاد به کنترل دیگران ، برای رابطه ای تحقیرآمیز،حال به فهرست برنامه ریزی احساسی او نگاه کنید :

فهرست برنامه ریزی احساسی «آن »


موقعیت یا حادثه                تصمیم                انتخاب عشقی
پدر قول هایی می داد که به آن ها عمل نکرد .مرتباً مرا منتظر می گذاشت. وقتی قرار بود به جایی بیاید ، هیچوقت پیدایش نمی شد ./کسانی که دوستشان دارم ، مرا مأیوس می کنند .نمی شود به مردها اعتماد کرد ./
مردهایی که آن ها را بزرگ و گرامی بدارم و سپس آن ها مرا مأیوس کنند . مردهایی که غیرمسئول هستند .
هرگزبه من گفته نشد که پدر و مادرم مشکل دارند .هرگز به من گفته نشد که قرار است پدر و مادرم طلاق بگیرند ، مگر تا همان لحظه ی آخر ./
کسانی که دوستشان دارم به من دروغ خواهند گفت ، پس نمی توانم به آن ها اعتماد کنم ./مردهایی که با خودشان و من صادق نیستند .
هیچوقت ندیدم که پدرم به مادرم ابراز محبت کند و به او عشق بورزد .او به مادرم خیانت می کرد و با زن های دیگر بود./مردها به وسیله ی همسران خود تحریک نمی شوند .زن ها در حسرت عشق می مانند ./مردهایی با میل جنسی ضعیف که به من نشان نمی دهند خواستنی هستم .مردهایی که چشمشان به دنبال زن های دیگر است .
وقتی بچه بودم مریض شدم و تب بالایی داشتم .پدر به خانه نمی آمد .من با مادرم تنها بودم./نمی توانم روی مردها حساب کنم .باید خودم از خودم مواظبت کنم ./مردهایی که شغلی ندارند و من باید از آن ها حمایت کنم . مردهایی که غیرعملی هستند و از من مواظبت نمی کنند .
نه مادر و نه پدرم راجع به جدایی و احساس غمی که بعد از جدایی دارند ، صحبت نمی کنند .طوری رفتار می کنند که انگار همه چیز خوب است ./
از این که احساساتم را با کسی در میان بگذارم ، احساس امنیت نمی کنم .آن هایی که دوستشان دارم ، دوست ندارند راجع به احساسات صحبت کنند ./مردهایی که مشکل می توانند احساساتشان را بیان کنند و از احساساتی بودن من نیزمتنفرند و از اینکه به مشکلات مان نگاه کنند ، امتناع می کنند .
اظهارات «آن ».هرگز تشخیص نداده بودم که حوادث دوران کودکی تا چه حد بر روی من اثرگذاشته اند .تمام مدت می دانستم که مدام مردان نامناسبی را انتخاب می کنم ، اما نمی توانستم بفهمم چرا ؟ مطلع شدن از تصمیماتی که وقتی دختر کوچکی بودم گرفتم ،ترساننده بود .در درونم احساس می کنم که هنوز بخشی از وجودم ، آن چیزها را باور دارد .من مردهایی را به سمت خود جذب می کردم که همان احساساتی را در من تولید کنند که پدرم در من تولید می کرد :عصبانیت ،نادیده گرفته شدن و احساس خیانت .بدتر از همه این که این انگاره با الگو را حتی تشخیص هم نداده بودم .زیرا به داشتن آن احساسات در کودکی ،عادت کرده بودم و برایم عادی بود .
حال که «آن »با وضوح بیشتری درک می کرد چرا به افراد نامناسب علاقه پیدا می کرد می تواند از این پس ،همسری مناسب را به سمت خود جذب کند .
وقتی از تصمیمات ناخودآگاه خود در رابطه با عشق آگاه شدید ،می توانید تصمیمات جدیدتر و سالم تری بگیرید .
جداً درباره ی این موضوع که چگونه ذهن خود را مجدداً برنامه ریزی کنید ، به طوری که بتوانید از دست عادات ناسالم گذشته رهایی یابید ،صحبت خواهیم کرد .
در زیر نمونه هایی از انواع انتخاب های عشقی که براساس وقایع دوران کودکی یا تصمیمات تان درباره ی عشق می داند آورده شده است .

چرا عاشق می شویم ؟


برنامه ریزی احساسی شما از شیوه های گوناگون در این که شما چه کسی را برای عشق ورزیدن انتخاب می کنید ، مداخله می کند .در زیر دلایل جذب شدن شما به یک شخص ، آورده شده است .

سندرم «بازگشت به خانه »


انسان ها به شبیه خود جذب می شوند .ما دوست داریم هر شب در سمت مشخصی از رختخوابمان بخوابیم یا در محل کار ،ماشین مان را در همان جای همیشگی پارک کنیم .یا تعطیلات مان را در همان جایی که همیشه برای تعطیلات می رفتیم ، بگذرانیم .«بازگشت به شبیه »یک غریزه ی اساسی است که به زندگیمان در این دنیای گیج کننده و دائماً درحال تغییر ،یک حس استمرار و ایمنی می دهد .متأسفانه این غریزه ممکن است ، به ضرر ما به کار بیافتد .
ما غالباً درجستجوی موقعیت های احساسی مشابه آن چه در کودکی داشته ایم ، هستیم .صرف نظر از این که آن تجربیات مثبت یا منفی بوده اند .
من این انگاره یا الگو را سندرم «بازگشت به خانه »می نامم .سندرم « بازگشت به خانه »چنین عمل می کند :
وقتی بچه ی کوچکی بودید ،خانه تان منبع اصلی عشق و ایمنی بود .حتی اگر پر از خشونت و یا هرج و مرج بود ، هنوز هم «خانه »بود .جایی که شکم تان سیر می شد ، جایی برای خوابیدن داشتید و به نوعی توجه دریافت می کردید .بنابراین عشق در ذهن شما ، خانه را تداعی می کند .به عبارتی ، این دو در ذهن شما به هم مربوط هستند .همچنین بر اساس تجربیات دیگرتان ، خانه نیز به نوبه ی خود ، سایر ویژگی های دیگر را در ذهنتان تداعی می کند .به عنوان مثال ،اگر پدر و مادرتان مرتب دعوا می کردند ، شما در ذهن خود این معادله را خواهید ساخت که :
خانه =هرج و مرج .اگربه شما محبت و توجه زیادی نشان داده نمی شد ، ممکن است معادله شما چیزی نظیر این می شد :خانه =تنهایی .اگر یکی از والدین شما آزار دهنده بود ، ممکن بود به این فرم تغییر یابد :خانه =ترس .
چیزی را که از ریاضیات پایه در مدرسه یاد گرفته اید ، هنوز به یاد دارید ؟
A=C آن گاهB=C وA=Bاگر
بیایید همین اصل را در به تصویرکشیدن سندرم «بازگشت به خانه »به کار ببریم .
ـ اگر عشق =خانه و خانه =هرج و مرج ، پس ـ آن گاه عشق =هرج و مرج
ـ اگر عشق =خانه و خانه =تنهایی ، پس ـ عشق =تنهایی
ـ اگر عشق =خانه و خانه =ترس ، پس ـ عشق =ترس
ذهن شما هرگونه تداعی معانی را که شما از خانه دارید ، برابر با عشق گرفته و این طور نتیجه می گیرد که عشق نیز باید چنین احساسی باشد .
اگر خانه برای شما به معنای احساس هرج و مرج بود .آنگاه ممکن است اشخاص بی ثباتی را جستجو کنید تا شما را در خلق یک رابطه ی دراماتیک و پر هرج و مرج کمک کنند .اگر خانه به معنای تنهایی بود ، ممکن است کسی را پیدا کنید که به شما عشق ، محبت و توجه کافی ندهد تا این که بتوانید مجداً در خود احساس تنهایی تولید کنید .اگر خانه به معنای ترس بود ، ممکن است جذب کسی شوید که تماماً از شما انتقاد کند و شما را تهدید کند که ترک تان خواهد کرد و یا کاری کند تا این که همیشه در ترس به سر برید .شما ناخودآگاه ، چیزی را انتخاب می کنید که برایتان آشنا است :«شما به خانه بر می گردید ».
پر واضح است که همگی ما تداعی معنی های مثبتی نیز به خانه داریم که در زندگی بزرگسالی خود ، به دنبال تولید مجدد آن ها خواهیم بود ، اگر چه استنباط من این است که تداعی معنی هایی که بیش از بقیه دردناک بودند ، بیشترین زحمت و گرفتاری را تولید خواهند کرد .چرا که این پدیده ناخودآگاه است . به عبارت دیگر اگر شما در خانه ای بزرگ شده اید که والدین تان به یکدیگر عشق و محبت زیادی ابراز می کردند ، اما از یکدیگر انتقاد نیز می کردند ، ممکن است خودآگاه به شخصی بسیار مهربان و ناخودآگاه به شخصی بسیار انتقادگر ، علاقه مند شوید .

چگونه «آن »در روابطش به خانه باز می گشت ؟


ما در تمام این مقاله «آن »را تعقیب کردیم .زنی سی و یک ساله با سابقه ی جذب شدن به مردهایی غیر مسئول و از لحاظ روحی ، بسته .«آن »درحال حاضر همسر «ادم »است و زندگی خوشبختی دارد .اما به واسطه ی تجارب تلخ گذشته اش ، از این که کاملاً به کسی اعتماد کند ، هراس دارد .با خواندن فهرست برنامه ریزی احساسی او ،خواهید دید که چگونه در بیشتر روابطش به خانه بر می گردد .وقتی از «آن »خواستم تداعی معنی های منفی اش را در رابطه با خانه بنویسد ، او به چنین چیزی رسید :
خانه =یأس و ناامیدی
انکار
عدم بیان احساسات
خیانت
بی کفایتی
بی صداقتی
ترک
کلمه ی خانه را با کلمه ی عشق جایگزین کرده و تداعی معنی های ناخودآگاه « آن »را در رابطه با عشق خواهید دید .
عشق =یأس و ناامیدی
انکار
عدم بیان احساسات
خیانت
بی کفایتی
بی صداقتی
ترک

کامل کردن کار ناتمام روحی تان از دوران کودکی


دومین طریقی که برنامه ریزی احساسی تان شما را تحت تأثیر قرار می دهد به این گونه است که خود انگیزه ای می شود برای این که بخواهید کار ناتمام روحی تان را از دوران کودکی به طرزی ناخودآگاه ، کامل کنید .به این ترتیب که هر کودک دو غریزه ی اصلی دارد :
ـ دوست دارد خوشحال باشد ، و احساس عشق کند ، به ویژه از طرف پدر و مادرش .
ـ دوست دارد که پدر و مادرش نیز خوشحال باشند و یکدیگر را دوست بدارند .
وقتی کودکی دوران کودکی خود را سپری کند و این دو نیاز و میل اصلی اش برآورده نمی گردد مانند این است که یک کار روحی ناتمام دارد .ذهن او « به یاد می آورد »که این میل و نیاز برایش مهم است .پس شرایطی را بازسازی می کند که دوباره در بزرگسالی به او کمک کنند تا این دو هدف ناخودآگاه و ناتمام را به اتمام برساند .
ضمیرناخودآگاه شما مرتباً به دنبال تمام کردن کارناتمام روحی شما از دوران کودکی است و این کار را از راه انتخاب افرادی انجام می دهد که به شما کمک کنند تا درام های دوران کودکی تان را دوباره بازسازی کنید .
اصولاً به یکی از چند شیوه ی زیرکارناتمام روحی خود را کامل می کنید :
ـ اگر عشق با توجهی که از یکی از والدین تان می خواستید به دست نمی آورده اید ،ممکن است به کسی علاقه مند شوید که او نیز به مانند آن «والدتان » عشق و یا توجهی را که می خواهید به شما ندهد و باعث شود بیشتر تلاش کنید تا آن را به دست آورید .
ـ اگر واقعاً از یکی از والدین تان عصبانی هستید ، این امکان وجود دارد جذب کسی شوید که برخلاف آن «والدتان »عشقی را که می خواهید صادقانه به شما بدهد ،اما شما او را طرد کنید یا دلش را بشکنید و یا این که کاری کنید تا سخت تلاش کند که «عشق شما »یا به عبارتی «رابطه با شما »رابه دست آورد .

آیا شما عاشق پدر یا مادرتان می شوید ؟


من تمرینی به «میشل »دادم .از او خواستم تا فهرست را از شکایت هایی که از پدر و مادرش داشته است ، تهیه کند و با فهرست شکایاتی که درباره ی مردهای زندگی خود نوشته است ، مقایسه کند .او به چنین چیزی رسید :
(پدر )                                     (مادر )
غیر قابل دسترس                انتقادگر
منفعل                                       سختگیر
بی احساس                             طعنه زن
جدی                                        دمدمی
سرد                                     کمال گرا
معتاد به کار                                عصبانی
«میشل »گفت :«نمی توانم باور کنم که در تمامی این روابط عاشق مادرم می شدم .مادر «میشل »زنی فوق العاده منتقد و نیش و کنایه زن بود . صرف نظر از این که چقدر تلاش می کرد ، نمی توانست استانداردهای مادرش را برآورده کند .او همیشه به دختر خودش خیلی می نازید و مدام ظاهر و رفتار او را با ظاهر و رفتار بچه های دیگر مقایسه می کرد .پدر «میشل » هیچ گاه در خانه حضور نداشت و هرگاه که پیدایش می شد ، هیچ گاه چیزی را نه تأیید می کرد و نه رد .به این معنا که فقط آنجا بود .میشل توجه زیادی از مادرش دریافت می کرد ، اما از نوع منفی آن ، با این که بزرگ شده بود ، وقتی به مادرش تلفن می زد تا خبر ترفیع شغلی اش را اطلاع دهد و یا بگوید که آماده ی مسافرت می شود ،او به عناوین مختلف ، کارها و ایده هایش را زیر سؤال می برد و موجب می شد که احساس بی کفایتی کند .
میشل با علاقه مند شدن به مردانی که مدام او را تحقیر کنند ، سعی در بازسازی رابطه ی خود با مادرش را دارد .رابطه ای که در آن سخت تلاش کند تا باهوش ،زیبا و خوب باشد ، یا گوئی قسمتی از ذهن اوهنوز چنین می اندیشد که شاید این باربتوانم کاری کنم که او فکر کند زیبا هستم یا گویی قسمتی از ذهن او هنوز باور دارد که اگر آن گونه باشم که او می خواهد باشم .سرانجام مرا دوست خواهد داشت .«کودک »درون میشل ،هرگز این نیاز برای تأیید مادر را رها نکرده است .به همین دلیل انتخاب های عشقی او انتخاب های ضعیفی هستند .
اگر گمان می کنید که عاشق یکی از والدین تان شده اید ، این تمرین را شما نیز انجام دهید :فهرستی از والدین تان درست کنید و آن را با فهرست خلاصه ای که قبلاً در این مقاله راجع به آن صحبت کردیم ،مقایسه کنید .ممکن است تشابهات وحشتناک باشند ،اما یقیناً بینش و درک خوبی ، به شما خواهد داد .

آیا پدر و مادرتان را تنبیه می کنید ؟


چنان چه در کودکی عشق کافی نمی گرفتید و از این بابت خشم سرکوب شده دارید ، انتخاب دومی نیز دارید .به این معنا که به کسی علاقه مند شوید که به شما عشق چندانی نمی ورزد و شما نیز به طرزی ناخودآگاه ، شرایطی فراهم کنید تا او را برنجانید .«لوئیسا »چهل و یک ساله ، چهارسال است که با « فردریک »چهل و سه ساله ازدواج کرده است .این سومین ازدواج «لوئیسا » است .روزی او که در آستانه ی جدایی بود ، نزد من آمد و در حالی که ترسیده بود ، اعتراف کرد :گذشته ام را می بینم که از برابر دیدگانم با سرعت می گذرد .در تمامی سه ازدواجم هرگونه جاذبه ای نسبت به شوهرم را کاملاً از دست دادم و در دو ازدواج آخرم به آن ها خیانت کردم و طلاق های بد و زشتی داشتیم .من «فردریک »را خیلی دوست دارم .وقتی با او ازدواج کردم ، قسم خوردم که هرگز اشتباهات گذشته را تکرار نکنم .اما ظرف شش ماه گذشته ، به نظر می آید کاری جز انتقاد از او نکرده ام ».
کلید درک الگویی که در رابطه ی لوئیسا نهفته است ، پدر اوست .پدر و مادر «لوئیسا »وقتی که او پنج ساله بود ، از هم جدا شدند .پدرش به شهر دیگری رفت و خیلی کم به او نامه می نوشت یا تلفن می زد و حتی کمتر نیز به دیدنش می آمد .«لوئیسا »تمام کودکی خود را با عشق و توجه بسیار ناچیزی از جانب پدرش گذراند و هرگز به جز تعریف و تمجید از او کار دیگری نکرد . اما خشمی که او در درونش احساس می کرد ، تا پیش از بلوغ خود را نشان نداد .دراین زمان بود که او به ازدواج فکر می کرد ، «لوئیسا »کارش این شده بود که مدام دلی بشکند .او پسری را پیدا می کرد که دیوانه ی او باشد .فقط تا آنجا که به او نزدیک می شد مطمئن بود پسر واقعاً خواهان ازدواج با اوست .سپس به او جواب رد می داد ، به طورناگهان رابطه اش را قطع می کرد و یا بی شرمانه با آن ها رفتار می کرد .
«لوئیسا »با ترک مردها در زندگی خود ، پدرش را به دلیل ترک کردن او تنبیه می کرد .گویی که می گوید :«می دانید که طرد شدن چه احساس بدی است ؟ حال بدانید که من چه کشیدم ».
اگر هنوز به دلیل رنجش خود از یک یا هر دوی والدین خود عصبانی هستید ، ممکن است جذب کسانی شوید که آن ها را برنجانید .

آیا سعی می کنید پدر یا مادرتان را نجات بدهید ؟


شیوه ی دیگری که به طورناخودآگاه ناتمام روحی مان را به اتمام می بریم ، بدین ترتیب است .
اگر یکی از والدین شما خوشحال نبود و یا دوست داشته نمی شد ، ممکن است که شما :
ـ جذب شخصی شبیه آن «والدتان »شوید تا به او عشق بورزید ، صرف نظر از اینکه آیا او برای شما مناسب هست یا نه ، تا به مادر یا پدرتان ثابت کنید که آن ها را دوست دارید ، حتی اگر همسرتان آن ها را دوست نداشت .
ـ جذب شخصی شبیه به یکی از والدین تان شوید و سعی کنید که زندگی شان را رو به راه کنید یا نجات شان دهید تا بدین وسیله آن «والد »خود را خوشحال کرده باشید .
ـ به رابطه ای وارد شوید که از ازدواج پدر و مادرتان چندان بهتر نباشد تا از پدر ومادر خود خوشبخت تر نبوده باشید.

ترس ازصمیمیت


ـ آیا مدام به کسانی علاقمند می شوید که پایبند شما نیستند ؟
ـ آیا وقتی که کسی به شما ابراز عشق و علاقه ی شدید می کند ، وحشت زده می شوید و احساس معذب بودن می کنید ؟
ـ آیا وقتی به شما عشق می ورزند ، دست رد به سینه ی آنان می زنید ، حتی با این که چیزی را که خواسته بودید به شما داده اند ؟
اگر به یکی از سؤالات بالا جواب مثبت دادید ، این احتمال وجود دارد که هنوز در انتخاب های خود ، متأثر از برنامه ریزی احساسی خود باشید .به این معنا که از صمیمیت می هراسید .
ماه نه از صمیمیت بلکه از عواقب آن می ترسیم .
موضوع از این قرار است :فرض کنید که در کودکی با کسی صمیمی بودید ، پدر ، مادر ،خواهر ،برادر و یا یکی از بستگان ، به نوعی به شما صدمه زدند .
برای مثال :وقتی بچه بودید ، مادرتان را که خیلی دوستش داشتید ، از دست دادید .درنتیجه ذهن شما بین صمیمیت و آن تجربه ی دردناک ، یک رابطه برقرار می کند :
صمیمیت =از دست دادن یا :صمیمیت =شرم یا صمیمیت =درد
به عبارت دیگر در ذهن شما صمیمیت با عوامل منفی ناشی از آن تداعی
معانی دارند .
سال ها به خود می گویید که خواهان رابطه ای عاشقانه و صمیمی هستید ،اما برنامه ریزی احساسی شما صمیمیت را با یک چیز نامطلوب مربوط ساخته است .پس ضمیر ناخودآگاه شما کسانی را انتخاب می کند که یا قابل دسترس نیستند و یا با صمیمیت مشکل دارند.شما شکایت می کنید که «چرا به کسی که عشق مطلوبم را به من بدهد ،علاقه مند نمی شوم ؟ »پاسخ این است که : شما نمی خواهید «آن گونه »شما را دوست بدارند ، زیرا در گذشته برایتان درد به همراه آورد .شما به او اعتماد نمی کنید ،زیرا در گذشته برای شما موجب درد و رنج شد .می هراسید تا دوباره برایتان درد به همراه بیاورد .
«سوزان »یک هنرمند گرافیست سی و هفت ساله است که به یکی از سمینارهای زنان من آمده بود او گفت «سن باروری من رو به اتمام است . تنها چیزی که می خواهم ، شوهری است که تا با او آرام و قرار گیرم و تشکیل خانواده بدهم .سال ها است که به دنبال مردی مناسب می گردم ، اما مردهای نامناسب نصیبم می شوند ، به این معنا که یا متأهل اند یا بچه نمی خواهند و یا از عاشق شدن می ترسند .چرا هیچ مرد «خوبی »پیدا نمی شود ؟ »
من به شکایت های «سوزان »درباره ی دنیای عشقی او گوش دادم و احساس کردم که موضوع چیز دیگری است .چند ساعت بعد از یک تمرین روحی که به او دادم ، متوجه شدم که موضوع چیست .او با صدایی لرزان و در حالی که اشک در چشمانش بود ، گفت :«من هیچ گاه متوجه ی این موضوع نشده بودم ، اما فکر نمی کنم پدرم را به جهت این که من و مادرم را ترک کرد، ببخشم . پدر و مادرم وقتی سه ساله بودم از یکدیگر جدا شدند ،پدرم به شهر دیگری رفت و بعد از آن فقط چند بار او را دیدم .به یاد می آورم که مادرم می گفت :« بدون او راحت تریم ».و من خودم را متقاعد کردم که حق با اوست .سال ها تلاش کردم تا او را از ذهنم بیرون نگه دارم و به خود بقبولانم که رفتن پدرم ، هیچ اثری روی من نگذاشته است .اما حال می دانم که گذاشته است .از موقعی که این دوره را گذرانده ام ، مرتباً به او فکر کرده ام .من دیگر از این که وانمود کنم همه چیز خوب است ، خسته شده ام .دیگر از این همه کرختی و بی احساسی ، خسته شده ام ».
«سوزان »به علاقه مند شدن به مردهای غیر قابل دسترس و نامناسب ادامه داد ، زیرا که از صمیمیت می هراسید .برای «سوزان »صمیمیت به معنای از دست دادن ، فقدان ، ترس ، بی اعتمادی ، درد و یأس بود .او می خواست که مردی برای خود داشته باشد ، اما ضمیر ناخودآگاه او طوری برنامه ریزی شده بود ، که به هر قیمت از صمیمیت اجتناب کند .پیش از آن که او بتواند رابطه ی سالمی داشته باشد ، می باید خود را از دردی که مدت ها از رو به رو شدن با آن اجتناب می کرد ، می رهاند و سپس تصویری نو و مثبت از صمیمیت خلق می کرد .
تمرین :فهرستی از کلمات منفی که در ذهن خود با صمیمیت مربوط ساخته اید ، تهیه کنید .چگونه این تصمیمات را درباره ی صمیمیت گرفته اید .ازخود بپرسید آیا انتخاب های شما از این تصمیم متأثر بوده اند یا خیر ؟ »

اعتماد به نفس پایین


در بسیاری از فلسفه های متافیزیکی ،این مفهوم آشکارا به چشم می خورد که :
چیزی را به دست خواهید آورد که فکر می کنید مستحق آن هستید
من این موضوع را عمیقاً باور دارم و آن را بارها به طرزی روشن در زندگی خود و دیگران شاهد بوده ام .درزندگی ، مشکل بسیاری از ما این است که فکر می کنیم مستحق عشق زیادی نیستیم .برنامه ریزی احساسی شما تا حد زیادی تأثیر پذیرفته از این موضوع است .این برنامه ریزی به طرزی «ناخودآگاه »به شما می گوید «استحقاق عشقی را ندارید که «خودآگاه »فکر می کنید مستحق آن هستید .
درباره ی اعتماد به نفس ،حتی می توان یک کتاب نوشت ، اما نکته ی مهم این است که :
اگر درکودکی به این نتیجه رسیده بودید که دوست داشتنی نیستید ، مشکل می توانید به سمت خود عشق جذب کنید .
در کودکی هر آن چه را که پدر و مادرمان به ما می گفتند ، باور می کردیم . ما آن ها را دوست داشتیم و آن ها تنها صاحب اختیاراتی بودند که می شناختیم .پس اگر یکی از ما می گفت که ما به اندازه ی کافی خوب نیستیم ، باهوش نیستیم و یا دوست داشتنی نیستیم ، بعضی از ما ،حرف آن ها را باور می کردیم ، حتی اگرهرگز آن کلمات را به کار نمی بردند ، ولی با بی مهری با شما رفتار می کردند ،احتمالاً باز هم این نتیجه گیری را می کردید که «شما »دوست داشتنی نیستید .وقتی بزرگ شدید به کسانی علاقه مند می شوید که شما را دوست ندارند ،با شما بدرفتاری می کنند و یا در علاقه مند شدن به کسی مشکل خواهید داشت .
مشکل عمده ای که دررابطه با اعتماد به نفس پایین وجود دارد ،این است که ممکن است حتی شما متوجه نباشید که رفتار خوبی با شما ندارند .کسانی که اعتماد به نفس کمی دارند ،یا دوست داشته نشدن از طرف همسرشان را توجیه می کنند و یا آن که «خود »را به دلیل رفتار او سرزنش می کنند .

مورد (1):


«کریگ »بیست و هفت ساله ،به ازدواج با زنی فکر می کند که یا مرتباً دیر به قرار ملاقات هایش می رسد و یا اصلاً نمی آید و هر بار هم که نمی آید توضیحی نمی دهد .برای تمامی دوستان این زن کاملاً واضح است که او اهمیت چندانی به «کریگ »نمی دهد .اما او موضوع را این طور نمی بیند . او اصرار می ورزد که :«پاتریس واقعاً سرش شلوغ است .بعضی اوقات در آخرین لحظات کارهایی پیش می آید که او مجبور است آن ها را انجام بدهد .او خودش را وقف شغلش کرده است »کریگ با پدری بزرگ شده بود که همیشه به او می گفت هرگز «کسی »نخواهد شد و به جایی نخواهد رسید . درضمن مادر او زنی ساکت بود و از این که خود را دخالت دهد ، می ترسید کریگ عادت داشت که با او بدرفتاری کنند،یا او را نادیده بگیرند .پس رفتار آن زن برای او عجیب به نظر نمی آمد .
آیا شما از اینکه دوست تان بدارند ، احساس گناه می کنید ؟
برخی اوقات ،عدم اعتماد به نفس ما ، نه به دلیل تأثیر والدین ، بلکه به دلیل احساس گناه یا شرمی است که از دوران کودکی تا به حال با خود جمع کرده ایم .
اگر به دلیل کاری که در گذشته انجام داده اید ، هنوز خود را نبخشیده اید و به طریقی خود را مسئول درد کسی می دانید ،ممکن است برنامه ریزی احساسی شما ایجاب کند که استحقاق دوست داشته شدن را ندارید .

مورد (2):


«جوانی »پرستاری سی و دو ساله و بسیار سرزنده بود .او حتی نمی توانست تصور رو به رو شدن با مردها را هم بکند .وقتی او توضیح داد که تا چه حد تنهاست ،تعجب کردم .زیرا خیلی خونگرم و جذاب بود .او شکایت کرد:«نمی دانم مشکلم چیست ؟ هرکاری می کنم ، نمی توانم به کسی علاقه مند شوم .تمام دوستانم یا ازدواج کرده اند و یا نامزد دارند .آخر من چه مشکلی دارم ؟ ».
ضمن کار بر روی برنامه ریزی احساسی او به چیزی در دوران کودکی اش برخوردیم که او بین آن چیز و زندگی عشقی خالی اش ،ارتباطی نمی دید .
«جوانی »یک خواهر کوچکتر به نام «استفانی »داشت که شدیداً «ناقص الخلقه »متولد شده بود .«جوانی »به یاد می آورد که چگونه وقتی کوچکتر بود ، خواهر کوچکش را حمل می کرد زیرا او نمی توانست راه برود .« جوانی »درغذا دادن به او نیز کمک می کرد ، زیرا «استفانی »هماهنگی عضلانی کافی ،برای این کار را نداشت .استفانی تا سن پنج سالگی به یک صندلی چرخدار محدود شده بود و دست آخر او را به مرکز استثنایی بردند .
جوانی گفت :«به یاد می آورم که در رختخواب کنار استفانی دراز کشیده بودم و به صورت زیبای او نگاه می کردم ، نمی توانستم بفهمم که چرا خداوند چنین بلایی برسرخواهرم آورده است .او تنها خواهر من بود و پدر و مادرم پس از او بچه ی دیگری نداشتند و من احساس می کردم که او را از دست داده ام . به یاد می آورم همه می گفتند چقدر من خوش شانس بودم که سالم هستم ، اما این فقط بیشتر موجب می شد که احساس ...خب ،چه جوری بگویم « احساس گناه »کلمه ی مناسبی است .من «احساس گناه »می کردم که سالم بودم و این استفانی بود که تا این حد نقص عضو داشت .
جوانی از صحبت باز ایستاد و به خاطر خواهر کوچکش از روی عشق و « تأسف »اشک می ریخت .ما درباره ی تصمیماتی که او در کودکی اش گرفته بود ، صحبت کردیم ، این تصمیم که «اگر استفانی خوشبخت نبود ، پس او نیز استحقاق خوشبختی را ندارد .او استحقاق ندارد که ازدواج کند و زندگی عشقی طبیعی داشته باشد ، زیرا که استفانی هرگز نخواهد توانست این چیزها را در زندگی خود داشته باشد .»جوانی از تأثیر نیرومندی که احساس گناه در زندگی اش به عنوان یک فرد بزرگسال داشت ، آگاه نبود .احساسات او به شکل رفتاری ترجمه شده بود که مردها را از او دور نگه دارد.او از لحاظ احساسی به گونه ای برنامه ریزی شده بود که هیچ گاه به مردی علاقه مند نشود .حال که او از منشاء این الگو آگاه شده بود ، می توانست احساس گناه خود را التیام بخشد و خود را مستحق بداند که حتی دو چندان خوشحال باشد :یکی برای خودش ،و یکی هم به خاطر استفانی .

استفاده از گذشته ،به منظور ایجاد آینده ای سرشار از عشق


مطمئنم که اگر نه با تمام این موارد ،حداقل با قسمت هایی از آن ، ارتباط برقرار کرده اید.اگر تجربه ی شخصی شما ترکیبی از دو یا چند چیز مختلف بوده است تعجب نکنید .شاید به این نتیجه رسیده باشید که با انتخاب کسانی که در شما احساس خواستنی بودن تولید نمی کرده اند «به خانه بر می گشتید » زیرا این همان کودکی ای است که داشته اید ، یا ممکن است دریافته باشید که عاشق مردها و یا زن هایی می شدید که به پدر و مادرتان شبیه بوده اند .ممکن است لازم باشد که این مقاله را چندین بار بخوانید تا بتوانید تمام اطلاعات آن را هضم کنید .
ـ آموخته هایتان را درباره ی خود و انتخاب هایتان بنویسید .
به رشته ی تحریر در آوردن افکارتان به شکا کمک می کند تا آن ها را به طرز عینی تر و ملموس ترببینید و بتوانید برنامه ریزی روحی خود را تغییر دهید .
ـ اگر به ازدواج با کسی می اندیشید ،آموخته هایتان را با او نیز در میان بگذارید و از او نیز بخواهید که این مقاله را بخواند و تمرین های آن را انجام دهد .
اگردر رابطه ای نیستید ، در آن صورت این کار را با یکی از دوستان نزدیک خود انجام دهید .هرچه بیشتر درباره ی دریافت ها و ادراک های خود بنویسید ،احتمال آن که آن ها را فراموش کنید کمتر می شود .
موضوع این مقاله این بود که «چرا به اشخاص خاصی علاقه مند می شویم »ما درباره ی برنامه ریزی روحی ، به پایان رساندن کار ناتمام کودکی ، تلاش برای نجات پدر یا مادر و سایر انگیزه های ناسالم دیگر برای انتخاب همسر ، دراین مقاله صحبت کردیم .اما دلایل سالمی که برای عاشق شدن وجود دارند ،کدامند ؟ آیا چنین دلایلی وجود ندارند ؟ آیا ممکن است همسری را انتخاب کنیم که او را واقعاً دوست داشته باشیم ؟ البته که «بله ».احساس اعجازگونه ی مرتبط بودن با یک شخص که عشق نامیده می شود ، می تواند ما را به سمت کسی جذب کند . چیزی که به یاد داشتن آن مهم است این است که حتی در بهترین روابط ممکن است که بسیاری از انگاره های ناسالم نیزخود را آشکار کنند :به عنوان مثال ، ممکن است در رابطه ای باشید و احساس خوشبختی کنید ، اما متوجه شوید که زندگی همسر خود را رو به راه می کنید .یا احساس کنید که در برابر خواسته ی همسر خود مبنی بر صمیمیت بیشتر ، مقاومت نشان می دهید .این رفتارها احتمالاً ریشه در برنامه ریزی احساسی شما دارند که پیش تر از آن صحبت کردیم .
پس اگر در رابطه ای خوب هستید و دریافتید که به دلیل برنامه ریزی احساسی خود به او علاقه مند شده اید ، وحشت نکنید و نپندارید که باید به آن رابطه خاتمه دهید یا از همسرتان طلاق بگیرید .درهررابطه ، عناصری از التیام به چشم می خورند و هیچ چیز بهتر از داشتن همسری نیست که با او احساس امنیت داشته باشید .می توانید برای التیام جراحات خود با یکدیگر کار کنید .جمله ای کوتاه و فوق العاده از «جورج سان تانایا » هست که می گوید :آنان که نمی توانند گذشته را به یاد بیاورند ، محکوم اند تا آن را تکرار کنند .
هیچ یک از ما هرگز نمی توانیم به طور کامل از تأثیرات گذشته ی خود رهایی یابیم .با این حال حقیقتاً باور دارم که با «به یاد آوردن »می توانیم انتخاب های دردناک گذشته را به درس هایی فوق العاده تبدیل کنیم تا ما را در ایجاد روابطی سالم ، پر مهر و مطلوب کمک کنند .
منبع:کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد