روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

قاطعیت در تربیت

قاطعیت در تربیت
مقدمه
اصولا یک تربیت صحیح در دو جبهه‏تلاش مى‏کند. جبهه‏اى که در آن امر به‏خوبیها و رعایت امور پسندیده است وجبهه‏اى دیگر که در آن نهى از انجام امورناپسند است. همانگونه که تشویق و تقدیربراى ایجاد حرکت و واداشتن فرد به اعمال‏پسندیده لازم است، وجود قاطعیت وملامت و هشدار و حتى گاهى تنبیه براى‏جلوگیرى از انجام کارهاى ناروا ضرورى‏است.
در این مقاله بر آنیم در مورد لزوم وجودجدیت و قاطعیت‏یا به عبارت دیگرمحرکهاى باز دارنده در تمام مراحل تربیت‏سخن برانیم و آثار سوء فقدان یا کمبود آن رابر عدم پختگى و استقلال و رشد عاطفى واجتماعى کودک بیان کنیم.
تعاریف تربیت:
تربیت‏به معنى پروردن و پروراندن ازماده "ربو" است و این لغت‏به معناى بالارفتن، اوج گرفتن، افزودن و رشد کردن‏است. و در اصطلاح به معنى کوششى است‏جهت ایجاد دگرگونى مطلوب در فرد و به‏کمال رساندن تدریجى و مداوم او.
در تعریف تربیت نظرات مختلفى وجوددارد:
از نظر فلاسفه و علماى اخلاق: پروردن‏قواى جسمى و روحى انسان است، براى‏وصول به کمال مطلوب مقدر انسانى .
از نظر روان شناسان: تربیت مراقبتى‏است دائم از حیات در حال رشد و ایجادتغییر در فرد به منظور یافتن قدرت درک‏مسائل و ایجاد زمینه جهت استقلال فکرى وهمچنین شکوفایى استعدادهاى مادر زادى‏فرد.
از دیدگاه اسلام: تربیت وسیله‏اى است‏براى ساختن مستمر و به عمل آوردن آدمى‏که حاصل آن داشتن انسانى است متفکر،مؤمن، متعهد و مسؤول که در برابر محیط‏ارزیاب و منتقد و در جنبه رفتار، عامل به‏یافته‏هاى مکتب است.
باید توجه داشت که تربیت ازدیدى‏نوعى تحمیل به حساب مى‏آید.الزامات و قیودى وجود دارد که تحمل‏آن براى طفل ضرورى است اما کودک‏خلاف آن را مایل است. کودک یانوجوان اغلب تحت تاثیرخواسته‏هایى است که بدون‏آینده‏نگرى یا آگاهى از عواقب تسلیم‏شدن به این خواسته‏ها، در بر آوردن‏آنها اصرار مى‏ورزند.
اگر او در برابر این گونه‏خواسته‏هاى نابجاى خود مقاومتى‏احساس نکند. یعنى قاطعیتى در برابرآنها وجود نداشته باشد همواره به‏نوعى خواسته‏هاى خود را به کرسى‏مى‏نشاند.
در مواردى پدر یا مادر لازم است‏با قاطعیت در برابر کارهاى ناپسند یاخیره سریهاى فرزند بایستند. بطورى‏که همواره این احساس در فرزندوجود داشته باشد که دستش براى‏انجام کارهاى ناپسند باز نیست و به‏عبارت دیگر فردى رها شده به حال‏خود نیست.
در محبت زیاده روى نکنیم
اگر چه هیچ عاملى مانند محبت وتوجه صحیح در نرم کردن دلها و ایجادجو صمیمى و دوستانه مؤثر نیست واگر چه مهمترین عامل در تربیت‏فرزندان و ایجاد اعتماد به نفس وخصوصیات شخصیتى سالم و مثبت‏در آنها سیراب کردن کودکان ونوجوانان از مهر و محبت است، اماباید توجه داشت که تاکید بر محبت‏به‏معناى افراط و زیاده‏روى در آنهانیست. در روایتى از امام محمدباقر«علیه السلام‏» آمده است:
"بدترین پدران کسانى هستند که‏در محبت و نیکى نسبت‏به فرزندان‏زیاده‏روى کنند".
باید توجه داشت که محبتهاى‏افراطى اولا باعث مى‏شود که فرزندشخصیت مستقلى نداشته باشد وبیش از حد وابسته بار بیاید و همواره‏خود را محتاج توجه و یارى دیگران‏ببیند. در ثانى فرزندانى که بیش از حدمورد توجه و محبت والدین قرارمى‏گیرند. از دیگران نیز توقع محبتهاى‏آن چنانى را دارند و زمانى که واردجامعه مى‏شوند، چون توقعات آنهابرآورده نمى‏شود، سرخورده ومایوس مى‏شوند و گاهى باپرخاشگرى برخورد مى‏کنند. (1)
چنین افرادى نمى‏توانند با دیگران‏رابطه عاطفى متعادل و منطقى برقرارکنند. زیرا که توقعات بیش از حد آنان‏موجب مى‏شود که افرادى بسیار زودرنج و شکننده باشند. باید اشاره کردکه معمولا این افراد در زندگى‏زناشویى خود نیز به علت همین‏روحیه آسیب‏پذیر و نامتعادل بامشکلات جدى روبرو مى‏شوند.
همواره باید ابراز محبت همراه بااصولى باشد. چنانچه فرزندى مرتکب‏کارى خلاف مى‏شود در حین انجام وبلافاصله بعد از آن ابراز محبت‏یانشان دادن توجه کار نادرستى است.اکثرا والدین ندانسته در چنین‏موقعیتهایى رفتارهاى غلط کودکان راتقویت مى‏کنند.
مثلا گاهى اوقات وقتى فرزندخواسته‏اى کاملا غیر منطقى و نابجادارد و شرایط آن فراهم نیست، بعضى‏والدین براى آرام کردن کودک او رامى‏بوسند و نوازش مى‏کنند و وعده‏فراهم کردن یا انجام آن را به کودک‏مى‏دهند. به جاى آنکه خیلى قاطع اماملایم به او بفهمانند که اصلا با اوموافق نیستند و چنین کارى صحیح‏نیست. کودکانى که به آنها مجوزداشتن خواسته‏هاى غیر منطقى وتوقعات بیجا خیلى راحت داده شده‏زمانى که کمى بزرگتر مى‏شوند،والدین از وظیفه‏شناس نبودن و متوقع‏بودن آنها بسیار گله‏مندند. صاحب‏نظرى در این زمینه اشاره مى‏کرد که‏اجازه دهید کودکان با عقوبت متناسب‏با کار نابجاى خود مواجه شوند; به‏عبارت دیگر باید اجازه داد که کودکان‏پى آمدهاى طبیعى و منطقى رفتارهاى‏خود را تجربه کنند. (2) متخصصان‏مسائل تربیتى معتقدند اصلا به صلاح‏کودکان نیست که دریابند حتى اگر به‏وظایف خود عمل نکنند و یا اعمال‏ناپسند انجام دهند، هیچ اتفاقى روى‏نخواهد داد. در اینجا باید به این نکته‏توجه داشت که در تربیت لازم است ازخطاهاى کم اهمیت و کوچکتر کودکان‏صرف نظر و هر ایراد جزئى را بویژه‏در نوجوانان بلافاصله مورد انتقاد واعتراض قرار نداد، تا بتوان مواردمهمتر را با قاطعیت جلوگیرى کرد;چرا که تذکرات مداوم و پى در پى نه‏تنها بعد از مدتى بى تاثیر مى‏شود بلکه‏روحیه لجاجت و سرکشى را در کودک‏بوجود مى‏آورد. در این زمینه حضرت‏على‏«علیه السلام‏» فرموده‏اند: "الافراط فى‏الملامه یشب میزان اللجاج " ; افراط وزیاده‏روى در سرزنش کردن،شعله‏هاى لجاجت را دامن مى‏زند.
قاطعیت و نافرمانیهاى کودک:
اکثر خانواده‏ها از این جهت که‏کودکان حرف شنوى ندارند و تمردمى‏کنند مشکل دارند. مى‏توان گفت‏قدم اول در این راه یافتن تسلط است‏که شرط لازم براى تربیت‏به شمارمى‏رود. دوم توجه به این نکته است که‏این سلطه از روى مهر و توام با محبت‏باشد. یکى از راههاى ایجاد سلطه،هیبت و جذبه است. هیبت و جذبه درکل شخصیت و رفتار انسان باید نشان‏داده شود و این مهم با بلند کردن صداایجاد نخواهد شد.
داد و بیداد بیش از حد معمول ودائمى موقعیت والدین را متزلزل‏مى‏کند. باید توجه داشت که بیشترموقعیتهاى انضباطى وقتى بااحساساتى شدن زیاد از حد همراه‏شود کمتر اثر بخش خواهد بود. (3) یکى دیگر از راههاى مهم در ایجادسلطه قاطعیت است. در اینجا مى‏توان‏قاطعیت را به پافشارى روى حرف‏خود تعبیر کرد; به این معنا که والدین‏حرفشان حرف باشد و در برابرخواسته‏هاى نامعقول کودک با قدرت‏بایستند و با جیغ و دادهاى او تسلیم‏نشوند. البته رفتار والدین نباید به‏گونه‏اى باشد که عصبانیت را در کودک‏تشدید کنند، بلکه با حفظ متانت نبایدزیر بار حرف غیر منطقى کودک بروند.این کار در ابتدا براى کسانى که همیشه‏به کودک خود باج داده‏اند مشکل‏است; چرا که معمولا کودک از همان‏سنین حدود یک سال سلطه‏گرى خودرا آغاز مى‏کند. این کودکان از همان‏ابتدا احساس کرده‏اند که خانواده‏محور ثابت و محکمى ندارد و همین‏احساس از میزان فرمانبردارى و اتکاى‏آنها به خانواده کاسته و بر جسارت‏آنها در برآوردن خواسته‏هاى خویش‏افزوده است. و نیز دریافته‏اند که دربرابر تصمیمات پدر و مادر مى‏توان‏ایستاد و با مختصر اصرار و چانه زدن،آنها را از تصمیماتشان منصرف کرد وسرانجام خواسته‏هاى خود را بر آنهاتحمیل نمود.
باید دانست که پس از یکى دوبارپافشارى و مقاومت‏خیرخواهانه ومدبرانه والدین، کودک تسلیم شده وبهتر به وظایفش عمل خواهد کرد. درمورد کودکان بزرگتر مى‏توان درصورت نافرمانى او را از یکى ازامکاناتى که برایش تامین کرده‏ایم‏موقتا محروم کنیم - کاملا منصفانه وحساب شده و به وى بفهمانیم‏همانطور که پدر و مادر موظف به‏تامین او هستند، او نیز وظایفى درمقابل پدر و مادر دارد.
براى برخوردارى از قاطعیت هرچه بیشتر باید توجه داشت که فرمانهاجدى، کوتاه، محکم و در عین حال‏گرم و صمیمى باشد. و اگر پیامها تا حدممکن کوتاهتر و تعداد تذکرها کمتر ودر عوض بر جدیت و پافشارى روى‏آن افزوده شود، نتیجه مطلوب‏ترى‏حاصل مى‏گردد. (4) اصل باید بر این باشد که در موردلغزش و خطا و در صورت عدم تاثیرهدایت‏ها، قواعد انضباطى درباره‏کودک اجرا شود، مربى در مواردى‏نیاز است که مقاومت کودک را در هم‏شکند و او را به مقصد هدایت نماید وبدیهى است که در این راه به‏لجاجت‏ها، فریادها و گاهى اشکهاى‏او اعتنایى نخواهد شد. (5)
قاطعیت غیر از خشونت است
در اینجا باید به این نکته ظریف‏توجه داشت که خشونت‏بى جا نوعى‏ضعف روحى و اخلاقى است و فردخشن هیچ وسیله‏اى غیر ازپرخاشگرى براى اجراى مقاصدخویش نمى‏شناسد. چه بسیارنوجوانانى که قربانى خشونت والدین‏یا مربیان شده‏اند و روحیه‏اى ناسالم ونامتعادل پیدا کرده‏اند و یا در تعاقب آن‏خشونتها خصوصیاتى از قبیل‏خودکم‏بینى و احساس حقارت و یا کبرو غرور کاذب در آنها پدیدار شده‏است. به همان اندازه که خشونت‏ناشى از ضعف روحى و اخلاقى‏است، قاطعیت، جدیت و داشتن‏قدرت تصمیم‏گیرى ناشى از قدرت‏روحى و از امتیازات اخلاقى است که‏اگر با نرمخویى، سعه صدر وصمیمیت و روشن بینى همراه شود، آثارى بسیار مفید و سازنده به دنبال‏خواهد داشت.
همچنین قاطعیت‏با سختگیرى‏متفاوت است. سختگیرى با کودک‏ارتباط پیدا مى‏کند. در حالى که قاطع‏بودن با رفتار و احساس شما مرتبط‏است. سختگیرى به کنترل غلط کودک‏مربوط مى‏شود و قاطع بودن، طرزتلقى خاص یک فرد نسبت‏به‏تصمیماتش است. (6) لازم است‏با استوارى و بیان روشن‏به فرزندانتان بفهمانید که چه انتظارى‏از آنان دارید تا آنان هم بتواننداعمالشان را متناسب با انتظارات شماشکل دهند.
قاطعیت و رشد و قوام شخصیت کودک
رفتارى را که پدر و مادر در خانواده‏نسبت‏به کودک پیش مى‏گیرند و یابطور کلى روش تربیتى والدین اثربسیار محسوسى در رشد اجتماعى وشخصیتى کودک به جا مى‏گذارد. به‏این معنا که روش تربیتى والدین اعم ازسخت‏گیر و خودکامه بودن یا بسیارسهل گیر و حمایت‏کننده بودن تاثیرمستقیم در رشد عاطفى و اجتماعى اودارد. تحقیقات متعددى در این زمینه‏انجام شده که به عنوان نمونه به دومورد آن اشاره مى‏شود. (7) دیانا باوم ریند(1973) از دانشگاه‏کالیفرنیا مجموعه بررسیهایى را انجام‏داده که در آنها الگوهایى از شیوه‏هاى‏رفتارى والدین بررسى شده است. این‏مجموعه بررسیها با مقایسه‏اى بین‏والدین کودکانى که در دوران پیش ازمدرسه توانش هایى در سطح بالاداشتند و والدین سایر گروههاى‏کودکان آغاز شد. کودکان توانا آنهایى‏بودند که از لحاظ استقلال یا رشدیافتگى، متکى به خود بودن، فعال‏بودن، میل به کاوش و دوستى وجهت‏گیرى به سوى پیشرفت، رتبه‏بالایى داشتند. کودکان داراى این‏الگوى رفتارى (که در این تحقیق‏الگوى الف نام گرفته‏اند) با دو گروه‏دیگر مقایسه شدند. کودکانى که نسبتابه خود متکى ولى ناراضى، منزوى وبى‏اعتماد به دیگران بودند، الگوى(ب) تلقى شدند. کودکانى که اتکا به‏خود، میل به کاوش و کنترل بر خود درآنها بسیار ضعیف بود و رشد یافتگى‏در آنها کمتر بود الگوى (ج) نام‏گرفتند.
شایان ذکر است که در این تحقیق‏سه روش یا الگوى تربیتى از والدین‏در نظر گرفته شده است:
1- والدین قاطع و اطمینان بخش
2- والدین مستبد
3- والدین سهل‏گیر و گذشت‏کننده.
نتایج نشان داد که نمره والدین‏کودکان با کفایت و رشد یافته (الگوى‏الف) در همه جنبه‏ها بالا بود. این گروه‏والدین در مقایسه با سایر گروههاگرمتر و با محبت‏تر بودند و با فرزندان‏خود رابطه بر قرار مى‏کردند، در عین‏حال آنان را کنترل مى‏کردند و از آنان‏توقع رفتار عاقلانه داشتند. هرچند به‏استقلال و تصمیمات فرزندان احترام‏مى‏گذاشتند، اما در برابر کارهاى‏ناپسند آنان در مواضع خود محکم‏مى‏ایستادند و دلایل قاطعانه‏اى درمورد راهنماییهاى خود ارائه مى‏دادند.
والدین کودکان الگوى (ب) ازلحاظ اعمال کنترل منطقى رتبه کمترى‏گرفتند. آنان بیشتر به اعمال قدرت وانضباط اجبارى تاکید داشتند و درضمن کمتر با فرزندان گرم و صمیمى‏بودند. این گروه والدین مستبد نامیده‏شدند. چنانکه اشاره شد فرزندان این‏گروه از والدین بیشتر ناراضى، منزوى‏و بى‏اعتماد به دیگران بودند. والدین‏کودکانى که کمتر رشد یافته بودند وشخصیت‏هایى ناپخته داشتند، والدین‏سهل‏گیرى (الگوى ج) بودند که‏فرزندان خود را کنترل مى‏کردند، ازآنان توقعى نداشتند و گرم بودند. درامور خانه نظم و ترتیبى نداشتند و درتنبیه یا پاداش دادن به فرزندان خودجدى نبودند بطور جدى از فرزندان‏خود انتظار رفتار عاقلانه نشان‏مى‏دادند و آنان را به‏طور جدى ازآسیب رساندن به اسباب خانه یاوسایل دیگران منع نمى‏کردند.
همچنین نتایج تحقیقى که کارل‏گریسون(1972) در این زمینه انجام‏داده نشان داده است که فرزندان،والدین سهل‏گیر و حمایت کننده که‏قاطعیت کمترى در روش تربیتى آنان‏وجود داشته است، خصوصیاتى ازجمله تاخیر در بلوغ و پختگى عاطفى‏و اجتماعى، نداشتن خود رهبرى،نداشتن احساس مسؤولیت و نداشتن‏اعتماد به نفس کافى دارند. (8)
از ترحم کردن اجتناب کنید:
بسیارى از والدین فرزندانشان را ازقبول مسؤولیت‏بر حذر مى‏دارند، زیرانسبت‏به آنان احساس دلسوزى‏مى‏کنند. ترحم یک طرز تفکر مخرب‏است که به کودک مى‏گوید آنقدرضعیف است که نمى‏تواند از عهده‏مشکلاتش برآید. والدینى که به‏کودکانشان ترحم مى‏کنند. اغلب‏نمى‏دانند که محافظت‏بیش از حد به‏معناى گرفتار کردن کودک است.محافظت‏بیش از حد که معمولا ازوالدین نامطمئن سر مى‏زند، مانع رشدشخصیت کودک خواهد بود. ترحم باهمدلى متفاوت است. از آنجا که‏مادران به فرزندانشان عشق مى‏ورزند، باید با آنان همدلى کنند و به آنها نشان‏دهند که احساسشان را درک مى‏کنند.همدلى نقاط قوت کودک را افزایش‏مى‏دهد، در حالى که ترحم و ندادن‏مسؤولیت و قاطعیت نداشتن بجا،نقاط ضعف کودک را تقویت مى‏کند. (9) به عقیده "فردریک پرز" صاحب‏یکى از نظریه‏هاى روان درمانى ناکامى‏جزء مثبتى در فرآیند قوام شخصیت‏است; زیرا انسان را وا مى‏دارد تانیروهایش را به کار اندازد وتوانایى‏هاى بالقوه‏اش را کشف کند و باتسلط بر محیط بر ناکامى خویش غلبه‏کند. کودکى که در حد اعتدال و باخیرخواهى و دلسوزى والدین یامربیان ناکام شده باشد، توانایى‏بالقوه‏اش را براى کنترل خود و مستقل‏شدن به کار مى‏بندد. (10)
در پایان باید این نکته ظریف ومهم را نیز یادآور شد که اجراى قواعدانضباطى درباره کودک امرى نیست که‏ناگهانى و یکباره صورت گیرد.ضرورى است که از مراحل ساده وآسان و با خیرخواهى شروع شود و درصورت نتیجه ندادن به مراحل‏سخت‏تر و جدى‏تر منتهى گردد. این‏مراحل عبارتند از :
1- تذکر: یادآورى چیزى که قبلا ازروى خیرخواهى به عنوان وظیفه براى‏کودک مطرح کرده‏ایم.
2- اخطار: مربى نزدیک شدن خطررا گوشزد و به او تفهیم کند که راه‏غلطى را در پیش گرفته است.
3- تحکم: گاهى کودک در برابرآنچه به او گفته شده، مقاومت مى‏کند;در حالى که انجام آن براى او ضرورى‏است. در چنین مواردى باید از درتحکم وارد شد.
4- توبیخ: لازم است توبیخ متناسب‏با جرم و میزان آن به اندازه‏اى باشد که‏کودک احساس نکند که جاى جبران‏کردن وجود ندارد.
5- سلامت: گاهى به کودک بالحن‏تندترى یاد آورى مى‏کنیم که مگر به‏شما نگفته بودم؟...
6- قهر: در آن هنگام که بى‏اعتنایى‏به کودک سود نبخشد مى‏توان از این‏روش استفاده کرد، آن هم با شرایطى‏از جمله آنکه مدت قهر طولانى‏نباشد.
7- تهدید: گاهى براى سازندگى وهدایت کودک ناگزیریم او را تهدیدکنیم و از شیوه ترس براى تربیت اواستفاده کنیم.
8- تنبیه: در مرحله آخر چنانکه‏مراحل قبلى کارگر نیفتد، از تنبیه‏استفاده مى‏کنیم، در اینجا بازهم این‏نکته را یادآورى مى‏کنیم که منظور ازتنبیه نیز با توجه به ریشه آن (نبه) آگاه‏ساختن کودک یا نوجوان مى‏باشد، نه‏آزار رساندن به او که چنانچه والدین ومربیان با دلسوزى مبادرت به انجام آن‏ورزند با عنایت‏حق تعالى، اثرات‏سودمند خود را با برجاى خواهدگذاشت.
در ضمن باید اضافه کرد که تنبیه‏همه‏گاه به صورت تنبیه بدنى نیست،ممکن است گاهى تنبیه به صورت‏محروم کردن از شى مورد علاقه طفل،سلب آزادى موقتى کودک، اخطارکتبى یا شفاهى، عدم اجازه براى‏ورزش، تفریح یا مسافرت یا شرکت‏در مهمانى و از این قبیل باشد.
گاهى نیز مى‏توان بگونه‏اى پیش‏رفت که کودک حساب کند قصد تنبیه‏او را دارید ولى تنبیه را معلق گذاشت ودید که پس از آن کودک چگونه عمل‏خواهد کرد. در همه حال تنبیهى که‏براى کودک بکار مى‏رود، بایدبگونه‏اى باشد که احساس نکند این‏امر عکس العمل شخصى علیه اوست.بلکه دریابد نتیجه عمل اوست .
پى‏نوشتها:
1) ر.ک: سادات - محمدعلى: راهنماى پدران‏و مادران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ‏چهارم، 1372
2) ر.ک: فابر - آل و مازیش - الین: به‏بچه‏هاگفتن، از بچه‏ها شنیدن. ترجمه فاطمه‏عباسى فر. انتشارات روش نو، چاپ سوم،فصل‏3، 1370
3) ر.ک: پورنقشبند زهرا: اطاعت و حرف‏شنوى در کودک، مرکز ترجمه و نشر کتاب،1373
4) همان منبع، ص 20
5) قائمى على: زمینه تربیت، انتشارات‏امیرى، 1368، ص 235
6) میر. دان ونیک. دى مگى. گارى: والدین‏مؤثر فرزند مسؤول،ترچمه مجید رئیس دانا،انتشارات رشد، 1371
7) ر.ک: مانس - پادل هنرى: و همکاران -رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشیدیاسایى، نشر مرکز
8) ر.ک: پارسا محمد: روان‏شناسى تربیتى،انتشارات سخن، فصل 3
9) مایر، دان دینک دى مگى، گارى: والدین‏مؤثر، فرزند مسؤول، ترجمه رئیس‏دانا،انتشارات رشد، 1371، ص 120
10) شفیع آبادى، عبدالله: ناصرى، غلامرضا،نظریه‏هاى مشاوره ور وان درمانى - نشر مرکز،ص 187
منابع و مآخذ:
1- سادات محمد على: راهنماى پدر و مادران دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1372
2- پورنقشبند زهرا: اطاعت و حرف شنوى در کودک، مرکز ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول،1373
3- پارسا محمد: روان‏شناسى تربیتى،انتشارات سخن چاپ سوم، 1375
4- فابر آدل - مازیش، الین: به بچه‏ها گفتن، از بچه‏ها شنیدن، ترجمه فاطمه عباسى، انتشارات‏روش نو ، چاپ سوم، 1370
5- شفیع آبادى عبدالله; ناصرى، غلامرضا: نظریه‏هاى مشاوره و روان درمانى، نشر مرکز
6- ماسن پارل هنرى و همکاران - رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایى، نشر مرکز.
7- قائمى على: زمینه تربیت، انتشارات امیرى - چاپ ششم، 1368
8- مایر دان دنیک ; دى مگى، گارى: والدین مؤثر، فرزند مسؤول: ترجمه مجید رئیس دانا،انتشارات رشد، چاپ اول، 1371

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد