ولایتعهدى امام رضا علیه السلام
تقارن 29 صفر 1421 ه . ق سال روز شهادت ثامن الحججحضرت امام رضا علیه السلام با 14 خرداد 1379 ه . ش سال روز حلتحضرت امام خمینى (س) (1) و سال امام على علیه السلام - اعلام شده از سوى مقام معظم رهبرى (2) - از ویژهگى خاصى بررخودار است.
امام رضا علیه السلام در سال 148 ه . ق در مدینه چشم به جهان گشود و در سن 55 سالگى مسموم و در سال 202 به شهادت رسید (3) و در سناباد مشهد کنونى به خاک سپرده شد. (4)
پدرش امام موسى بن جعفر علیهما السلام و مادرش مشهور به خیزران، اروى (5) ، نجمه، ام البنین و تکتم (6) بوده است.
نقش انگشتر امام رضا علیه السلام «ما شاء الله ولا حول ولا قوة الا بالله» بوده است. (7)
هدف مامون از ولایتعهدى
مامون با تظاهر به تشیع (8) - در صدد رفع مشکلاتى بود که از ناحیهى علویون - از آغاز خلافت - بر سر راهش قرار گرفته بود او در این مبارزه، گام به گام حرکت کرد و در آخرین مرحله، تحمیل «ولایتعهدى» به امام رضا علیه السلام بود.
مامون در برابر اعتراضى که در مورد ولایتعهدى امام علیه السلام بر او شد چنین پاسخ داد:
«این مرد [امام رضا علیه السلام] کارهاى خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامتخود مىخواند ما او را بدین جهت ولىعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن شیفتگان ایشان بدانند که او آن چنان که ادعا مىکند، نیست; و این امر (خلافت) شایسته ما است نه او! و همچنین ترسیدیم، اگر او را به حال خود بگذاریم در کار ما شکافى بهوجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامى علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که در رابطه با وى این شیوه را پیش گرفته و در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبهى پرتگاه قرار دادهایم، نباید در کار وى سهلانگارى کنیم. بدین جهتباید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم به صورتى در آوریم، که از نظر آنها شایستگى خلافت را نداشته باشد، سپس در بارهى او چنان چاره اندیشى کنیم که از خطرات او که ممکن بود متوجه ما شود جلوگیرى کرده باشیم» . (9)
«ابا صلب هروى» نیز در خصوص واگذارى ولایتعهدى به على بن موسى الرضا علیه السلام مىگوید:
«ولایتعهدى را به امام واگذاشت، تا به مردم نشان دهد که او چشم به دنیا دارد و بدین ترتیب، موقعیت معنوى خود را پیش آنها از دستبدهد» . (10)
به غیر از اهدافى که مامون در مورد ولایتعهدى حضرت اظهار کرد، براى کنترل امام رضا علیه السلام نیز نگهبانان و جاسوسهایى را گمارد تا اخبار امام را به وى برسانند. (11)
عکس العمل امام رضا علیه السلام در برابر پیشنهاد ولایتعهدى
اولین واکنش امام هشتم علیه السلام نسبتبه پیشنهاد مامون در خصوص ولایتعهدى، این بود که از آمدن به خراسان سرباز زد چرا که آمدن او به «مرو» یک پیروزى سیاسى براى مامون به حساب مىآمد. (12)
کلینى از «یاسر خادم» و «ریان بن صلت» نقل کرده است: وقتى کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار یافت، نامهاى به امام علیه السلام نوشته و از او خواست تا به خراسان بیاید، ولى امام هرگز به درخواست او جواب مساعد نمىداد (13) مامون در سال 200ه . ق نامهها و پیکهاى متعدد به مدینه، حضور حضرت رضا علیه السلام فرستاد و آن حضرت را با تاکید و تشدید به خراسان دعوت کرد (14) در حدیث آمده است: مامون از نوشتن نامه در این رابطه دستبردار نبود. (15)
تا این که «رجاء بن ابى الضحاک» را مامور کرد که امام علیه السلام را به این مسافرت مجبور کند. (16)
وداع امام هشتم از مدینه و مکه:
شیخ صدوق رحمه الله از محول سجستانى آورده است:
«وقتى که فرستادهى مامون براى بردن امام رضا علیه السلام از خراسان به مدینه آمد، من آنجا بودم. امام علیه السلام به منظور خدا حافظى و براى وداع، به مسجد النبى کنار قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله رفت و مکرر با قبر پیامبر صلى الله علیه و آله وداع مىکرد و بیرون مىآمد و نزد قبر باز مىگشت و با صداى بلند گریه مىکرد. من به امام نزدیک شده، سلام کردم امام جواب سلام مرا داد، حضرت را در رفتن به سفر خراسان تهنیت و مبارک باد گفتم. امام فرمود: به دیدن من بیا زیرا از جوار جدم خارج مىشوم و در غربت از دنیا مىروم و در کنار قبر هارون مدفون مىشوم! من همراه حضرت به خراسان رفتم، تا این که از دنیا رفت و در کنار قبر هارون به خاک سپرده شد. (17)
امیه بن على مىگوید: من در آن سالى که حضرت رضا علیه السلام در مراسم حجشرکت کرد و سپس به سوى خراسان حرکت نمود، در مکه با او بودم و فرزندش امام جواد علیه السلام (که پنجسال داشت) با او بود. امام با خانهى خدا وداع مىکرد و چون از طواف خارج شد، نزد مقام رفت و در آن جا نماز خواند. امام جواد علیه السلام بر دوش موفق (غلام حضرت) بود که او را طواف مىداد. نزدیک حجر اسماعیل، امام جواد علیه السلام از دوش موفق پایین آمد و مدتى طولانى در آن جا نشست موفق گفت: فدایتشوم برخیز.
امام جواد علیه السلام فرمود: نمىخواهم. مگر خدا بخواهد. آثار غم و اندوه در چهرهاش آشکار شد.
موفق نزد امام رضا علیه السلام آمد و گفت: فدایتشوم، حضرت جواد علیه السلام در کنار حجر اسماعیل نشسته و بلند نمىشود.
امام هشتم علیه السلام نزد فرزندش آمد و فرمود: بلند شو عزیزم.
حضرت جواد علیه السلام عرض کرد: «چگونه برخیزم با این که خانهى خدا را به گونهاى وداع کردى که دیگر نزد آن بر نمىگردى! » .
امام رضا علیه السلام فرمود: «حبیب من برخیز» آنگاه حضرت جواد علیه السلام برخاست و با پدرش به راه افتاد. (18)
امامتحضرت جواد علیه السلام:
«حسن بن على وشاء» مىگوید که امام رضا علیه السلام به من فرمود:
انى حیث ارادوا الخروج من المدینة، جمعت عیالى فامرتهم ان یبکوا على حتى اسمع، ثم فرقت فیهم اثنى عشر الف دینار ثم قلت: اما انى لا ارجع الى عیالى ابدا. (19)
«موقعى که مىخواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، خانوادهام را جمع کرده و به آنها امر کردم که برایم گریه کنند تا صداى گریهى آنها را بشنوم. سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و به آنها گفتم من دیگر به سوى شما بر نمىگردم» .
سپس دست پسرش حضرت امام جواد علیه السلام را گرفت و به مسجد برد و او را به قبر مطهر رسول خدا صلى الله علیه و آله چسبانید و نگهدارى او را به برکت روح مطهر پیامبر صلى الله علیه و آله از خدا خواست.
حضرت امام جواد علیه السلام به پدرش نگاه کرد و گفت: به خدا سوگند به سوى خدا مىروى.
سپس امام هشتم علیه السلام به خدمتکاران و نمایندگان خود دستور داد تا از حضرت جواد علیه السلام اطاعت کنند و با او مخالفت ننمایند و به آنها تفهیم کرد که فرزندش امام جواد علیه السلام جانشین اوست. (20)
امام رضا و ایران:
شهر «مرو» مرکز خلافت مامون بود. به دستور مامون، امام هشتم شیعیان را از مدینه به بصره و از آن جا به اهواز و سپس از مسیر فارس به نیشابور و بعد به خراسان آوردند و حضرت را از طریق کوفه نیاوردند (21) . در بعضى از کتب تاریخى آمده است که امام از طریق «قم» آورده شد. (22)
امام رضا علیه السلام در مسیر خود به نیشابور رسید جمعیتبسیارى از حضرت استقبال کردند هنگام عزیمتبه سوى «مرو» جمعى از دانشمندان اهل سنت از امام خواستند تا حدیثى از آباء گرامش نقل کند، امام دستور داد پردهى کجاوه را کنار زدند، مردم در حال هجوم بودند و سروصدا مىکردند، امام از مردم خواست تا ساکتشوند، آنگاه فرمود:
پدرم از پدرش تا امیر المؤمنین على علیه السلام و او از پیامبر صلى الله علیه و آله و او از جبرئیل نقل کرد که خداوند فرمود: کلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى. (23)
«کلمه توحید، سنگر محکم من است، پس هر کس داخل آن گردید، از عذاب من در امان است» .
امام رضا علیه السلام بعد از اندک تاملى، به آنها فرمود: این موضوع شروطى دارد.
وانا من شروطها. (24)
«پذیرش امامت من، از جملهى شروط آن است» . (25)
بیست هزار و به قولى بیست و چهار هزار نفر. این سخن را نوشتند. (26)
به این ترتیب، حضرت ثامن الائمه علیهم السلام، شرط توحید را، ولایت و امامت آل على علیه السلام را پذیرا بودن، دانست.
از دیگر موضعگیرىهاى آشکار امام علیه السلام در خصوص امامت، فرمایش آن حضرت است در کنار مامون - موقعى که مسئلهى ولایتعهدى را مطرح کرد - امام چنین فرمود: «مامون حقى را به ما داد که دیگران آن را نپذیرفتند» . (27)
تا قبل از موضع گیرى شفاف امام علیه السلام در مورد امامت، این موضوع فقط در میان خواص مطرح بود; ولى پس از طرح این مطلب مهم، در میان عامهى مردم نیز گسترش پیدا کرد. اثبات این مسئله که «امامت، حق علویون است» از نکاتى است که حرکت تبلیغى ایشان در توضیح معناى امامت و مناظرات آن حضرت تاثیر منحصر به فردى در آن داشته است. (28)
امام رضا علیه السلام در مرو:
حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام با همراهان وارد مرو شد و در خانهاى که برایشان در نظر گرفته بودند، مستقر شد و مورد تکریم مامون قرار گرفت. (29)
از متون تاریخى بر مىآید که مامون ابتدا خلافت را به امام علیه السلام پیشنهاد کرد; ولى امام علیه السلام آن را به شدت رد کرد.
مامون براى جلب رضایت امام علیه السلام تلاش کرد. این را یزنىها در مرو بیش از دو ماه طول کشید، ولى امام علیه السلام به هیچ وجه موافقت نکرد. مامون افراد دیگرى را نزد امام فرستاد و آنها نتوانستند امام علیه السلام را متقاعد سازند که ولایتعهدى را بپذیرد.
وقتى دیدند به این روش کارى از پیش نمىبرند; امام را گاهى تلویحا و گاهى صراحتا به مرگ تهدید مىکردند.
(30)
در برخى تواریخ آمده است که مامون نذر کرده بود که اگر بر برادرش امین پیروز شود خلافت را به امام رضا علیه السلام واگذارد، اگر این مطلب درستباشد این سؤال مطرح مىشود که چرا امام را به قبول خلافت مجبور نکرد بلکه ولایتعهدى را به ایشان تحمیل کرد؟ ! و بعد از آنکه حضرت قبول نکرد چرا او را به حال خود وانگذاشت؟ !
امام رضا علیه السلام متوجه خطرات این بازى سیاسى بود لذا گر چه در سال 201 قمرى ولایتعهدى را قبول کرد ولى مکرر خبر مرگ خود را قبل از مامون گوشزد مىکرد. (31)
نظر امام رضا علیه السلام در خصوص قبول ولایتعهدى:
امام رضا علیه السلام در پاسخ ریان (32) که از حضرت پرسید: شما با آن همه زهد در دنیا چرا ولایتعهدى مامون را پذیرفتید؟ فرمود:
قد علم الله کراهتى (33) «خدا مىداند که چقدر من از این موضوع ناخشنودم» .
علت پذیرش ولایتعهدى:
امام رضا علیه السلام ولایتعهدى را پذیرفت در حالى که مىدانستبه قیمت جانش تمام خواهد شد، ولى اگر نمىپذیرفت علاوه بر جان خودش جان شیعیان نیز به خطر مىافتاد. در آن روزگار که تفکرات و فلسفههاى الحادى و ضد دینى رواج کامل داشت. اگر امام اقدامى مىکرد که جانش را از دست مىداد; شیعیان به انحراف کشیده مىشدند. در آن روز وجود امام علیه السلام براى سلامتى افکار شیعیان ضرورى بود. (34)
علاوه بر این امام با قبول ولایتعهدى عملا از بنى عباس اعتراف گرفت که علویین حق حکومت دارند بلکه از بنى عباس هم برترند و غصب حق کسى دلیل حق نداشتن او نیست.
«ابنمعتز» شاعر دربارى در اشعارش به همین نکته اشاره مىکند و مىگوید:
اگر مامون ولایتعهدى را به امام رضا علیه السلام داد، کسى فکر نکند خلافت و حکومتحق «رضا» و علویین است و مامون را در خلافتحقى نیست مامون ولایتعهدى را به امام رضا علیه السلام داد تا به او و علویون بفهماند حکومتى که شما براى آن خود را به کشتن مىدادید نزد من ارزشى ندارد (شاعر متوجه شده بود که واگذارى ولایتعهدى اعتراف به حقانیت امام است و با این حرفها سعى مىکرد حقیقت را واژگون جلوه دهد) .
(35)
نکته دیگر این که امام علیه السلام با قبول ولایتعهدى این شایعه را خنثى کرد که ائمه تنها به امور دینى مردم مىپردازند و کار فقهى انجام مىدهند; اما به خیر و شر امور مسلمین کارى ندارند از این جهت است که امام رضا علیه السلام در پاسخ «محمد بن عرفه» که دلیل قبول ولایتعهدى را پرسید؟ فرمود: به همان دلیل که جدم داخل شدن در شوراى شش نفره را پذیرفت [من نیز ولایتعهدى را پذیرفتم.] .
در مجموع باید گفت: امام به قبول ولایتعهدى راضى نبود گر چه فوایدى در برداشت ولىخطرات آن بیشتر از نفع آن بود و کاملا معلوم بود که مامون امام را حذف فیزیکى یا معنوى خواهد کرد. (36)
چگونگى شهادت امام رضا علیه السلام:
عبدالنبى بشیر مىگوید: مامون به من دستور داد ناخنهاى خود را بلند بگذارم و من نیز چنان کردم، سپس مرا خواست و چیزى شبیه (تمرهندى) به من داد و گفت: این را به همهى دو دستخود بمال، من چنان کردم. سپس برخاسته و نزد حضرت رفت و به امام گفت: حال شما چطور است؟
امام فرمود، امید بهبودى دارم.
مامون پرسید هیچکدام از غلامان نزد شما آمدند؟
حضرت فرمود: نه.
مامون خشمناک شده و به غلامانش فریاد زد (که چرا رسیدگى به حال آن حضرت نکردهاند.) عبدالله بن بشیر مىگوید: در این هنگام مامون به من گفت: براى ما انار بیاور. من چند انار حاضر کردم، مامون گفت: با دستخود آنها را بفشار، من فشردم و مامون آب انار فشرده را با دستخود به حضرت خورانید و همان سبب وفات آن حضرت گردید و پس از خوردن آن افشره، حضرت دو روز بیشتر زنده نماند.
ابا صلت هروى مىگوید: پس از آنکه مامون از حضور امام رفت، من به محضرش رسیدم حضرت فرمود:
یا ابا الصلت قد فعلوها. «اى ابا صلت! اینها کار خود را کردند» .
و در آن حال زبانش به وحدانیت و حمد خدا گویا بود. (37)
________________________________________
1) تقویم روز شمار 1379، 14 خرداد 1379.
2) سخنرانى معظم له به مناسبت تحویل سال نو 1379.
3) تاریخ اهل البیت، ص83، سید محمد رضا حسینى.
4) بر شطى از حماسه و حضور، ص365.
5) همان، ص123.
6) سیره الائمة الاثنى عشر، ج 2 ص 342، هاشم معروف حسنى.
7) بحار الانوار، ج49 ص2.
8) مروجالذهب، ج3 ص417- ابن اثیر، ج6 ص408.
9) عیون اخبار الرضا، ج2 ص167- 168 به نقل از حیات فکرى سیاسى امامان شیعه، ج2 ص74، رسول جعفریان.
10) همان، ص241.
11) حیاة السیاسة للامام الرضا علیه السلام، ص214.
12) حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج2 ص78، سال 1371.
13) همان، ص77.
14) سوگنامهى آل محمد، ص112، محمد محمدى اشتهاردى.
15) اصول کافى، ج1 ص448- مسند الامام الرضا، ج1 ص64.
16) حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص78.
17) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2 ص217.
18) کشف الغمه، ج3، انوار البهیه، ص239، اعیان الشیعه، ج2 ص18.
19) اثبات الوصیة، ص203- مسند الامام الرضا، ج1 جزء 2 ص169.
20) کشف الغمه، ج3 ص141- انوار البهیه، ص239.
21) الخرائج والجرائح، ص236.
22) انوار البهیه، ص240.
23) معانى الاخبار، ص371، امالى صدوق، ص142، حلیة الاولیاء، ج3 ص192، عیون اخبار الرضا ج2 ص146.
24) التوحید، ص25- 26.
25) این حدیثبه حدیثسلسلة الذهب معروف گردید.
26) اعیان الشیعه، ج2 ص18، چاپ ارشاد.
27) عیون اخبار الرضا، ج2 ص145، به نقل از حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج2 ص105.
28) همان، ص105.
29) ارشاد مفید، ج2 ص251.
30) الحیاة السیاسیه لامام الرضا علیه السلام، ص280.
31) همان.
32) علل الشرایع، ج1 ص139، امالى صدوق، ص72، بحار، ج49 ص130، حیات السیاسیه لامام رضا علیه السلام، ص282.
33) بحار الانوار، ج49 ص130، علل الشرایع، ص238، حیاة الامام الرضا علیه السلام، ص244.
34) الحیاة السیاسیه لامام الرضا علیه السلام، ص290.
35) همان، ص308.
36) همان، ص309.
37) ارشاد مفید، ج2 ص261.
آموزش متوسطه و عالى در چالش مسائل ارزشیابى (1)
چکیده
در این مقاله، از مفهوم عام «ارزشیابى» سخن به میان آمده و به عناصر و اجزاى اصلى آن اشاره گردیده است. بر دو مفهوم «کارایى» و «کامیابى» تأکید شده و از فقدان آنها به سرآغازى بر وقوع یک فاجعه انسانى هشدار داده شده است.
در طرح این سؤال که «نظام آموزش در این دیار مقدّس در چه وضعى است: آیا از همان الگو پیروى مىکند و یا روندى دیگر دارد؟» پاسخ آن است که با وجود جستوجو، به هیچ سند یا پژوهشى که به این مسئله پرداخته باشد، برخورد نشده و امید است این موضوع مورد توجه خاص پژوهشگران قرار گیرد. اما در مقوله کارایى، وضع بدین منوال نیست و پژوهشهاى محدود حکایت از آن دارند که نظام آموزش در این سرزمین مقدّس، نه تنها کارا نیست، که متأسفانه در بحران است!
مقدّمه
دو واژه «ارزش» و «ارزششناسى» از لحاظ مفهومى، در قلمرو فلسفه نظرى مورد بحث و مداقّه قرار مىگیرند. اما مفاهیمى همچون «ارزیابى»، «ارزشیابى» و یا «ارزشگذارى» واژگانى تربیتىاند که جایگاه آنها در مسائل و یا مجموعه نظام تربیتى است. اگر عناصر و اجزاى دانش و یا نظام تعلیم و تربیت را در مواردى همچون اهداف و آرمانها، برنامه و محتوا، تعلیم و آموزش، یادگیرى، ارزشیابى و حسابرسى تلخیص کنیم، دو عنصر «ارزشیابى» و «حسابرسى» در مراتب نهایى قرار دارند، اما این حالت هرگز مانع از آن نیست تا نقشى بسیار مهم و بنیادین در تحقق اهداف و آرمانها از یکسو و میزان کارایىکلنظامتربیتىازسوىدیگر،ایفانمایند.
در این نوشته، ابتدا توضیحاتى درباره دو مفهوم «ارزشیابى» و «حسابرسى» ارائه خواهد شد، سپس حدود و میزان کامیابى آموزش متوسطه و عالى در وصول به اهداف خود از یکسو و کارایى آن از سوى دیگر، مورد بررسى قرار خواهند گرفت، آنگاه ضمن نقد شیوه متداول و فراگیر «روانسنجى» در ارزشیابى آموزش عالى، از روش «مسئولیتشناسى» سخن به میان خواهد آمد و در نهایت، با نقل قول مستقیم یک واقعه، از نوعى ارزشیابى آموزشى هشدار دهنده بر این نوشته مهر ختام خواهیم زد.
ارزشیابى و حسابرسى
مقصود از «ارزشیابى» در این نوشتار، آگاهى بر عملکرد تحصیلى فراگیران است و معمولاً به دو صورت «نسبى» و «مطلق» مورد استفاده هیأت علمى قرار مىگیرد. در «ارزشیابى نسبى» تصمیمگیرى بر اساس مقایسه فراگیران با یکدیگر است، در حالى که «ارزشیابى مطلق» به سطح معیّنى از عملکرد فراگیر مىنگرد. به عبارت دیگر، دو نظام ارزشیابى مذکور به مثابه دو روى یک سکّه نیستند، بلکه بر بنیان و فلسفهاى کاملاً متفاوت استوارند و بر اساس همین تفاوت است که ارزشیابى نسبى معمولاً به صورت «حرفى» و ارزشیابى مطلق به صورت «عددى» و در فاصله صفر تا 20 یا صفر تا 100 و جز آنها نشان داده مىشوند.
حسابرسى شکل دیگرى از ارزشیابى است، با این تفاوت که در ارزشیابى، تنها فراگیران و در حسابرسى علاوه بر فراگیران، مجموعه عناصر و اجزاى تشکیلدهنده یک نهاد یا مؤسسه آموزشى در معرض داورى قرار مىگیرند. بدینسان، با آنکه مىتوان ارزشیابى را به دو مقوله خرد و کلان طبقهبندى نمود، اما با توجه به دایره شمول حسابرسى، روشن است که از این طبقهبندى بىنیاز خواهیم بود.
کامیابى و کارایى
در بحث از دستیابى آموزش عالى به اهداف و رسالتهاى خود، مىتوان موضوع را در قالب دو مفهوم «کامیابى» و «کارایى» مورد بحث و مداقّه قرار داد. در مقوله کامیابى، این سؤالها مطرحند: اصولاً فراگیران در نهادهاى آموزشى چه مطالب و موضوعاتى را فرا مىگیرند؟ پس از بیرون آمدن از این نهادها، واجد چه مهارتهایى هستند؟ از عهده چه کارهایى برمىآیند؟ در نظام فکرى، گرایشى و ارزشى آنها چه تغییراتى به وجود آمده است؟ این سؤالها، بخصوص آنها که در حوزه نظام ارزشى قرار مىگیرند، بنیادى، کلیدى و بسیار مهمند، تا آنجا که فقدان آنها مىتواند سرآغازى براى وقوع یک فاجعه انسانى باشد.
در آبان ماه سال 1369 رئیس دانشگاه علوم پزشکى شیراز در سخنرانى خود که به مناسبت جشن فارغالتحصیلى آن دانشگاه ایراد مىشد، به نقل از یک استاد امریکایى، پیرامون «حاصل دانشکدههاى پزشکى در امریکا» اظهار داشت:
1. نود و پنج درصد از دانشآموختگان براى پاسخ به خودخواهىها و حبّ ذات و هواى نفس وارد حرفه پزشکى گردیده ... و کمتر از پنج درصد با نیت علاج دردمندان وارد این حرفه شدهاند.
2. دانشکدههاى پزشکى شخصیت کاذبى به دانشجویان خود داده و بر میزان خودخواهى و خودپسندى آنها افزودهاند.
3. اغلب پزشکان به دلیل روشهاى غلط تدریس، در حل مسائل پزشکىِ بیمار از دیدگاه روانى، اجتماعى و اقتصادى ناتوانند.
4. اغلب پزشکان به درک ارتباط علوم پایه و زیستشناسى با کلیّت مسائل پزشکىِ بیمار نایل نیامدهاند.
5. ارتباط عاطفى بین پزشکان و بیماران نزدیک به صفر مىباشد...
ممکن است این سؤال مطرح شود که نظام آموزش ما در این سرزمین مقدّس داراى چه وضعیتى است؟ آیا از همان الگو پیروى مىکنند یا روند دیگرى دارد؟ پاسخ آن است که علىرغم جستوجوى نویسنده، متأسفانه به هیچگونه سند یا پژوهشى که بدین مسئله پرداخته باشد، برخورد نشد و انتظار آن است که موضوع مورد توجه خاص محققان و پژوهشگران قرار گیرد. اما در مقوله کارایى، وضع بدین منوال نیست و پژوهشهاى محدود انجام شده در اینباره حکایت از آن دارند که نظام آموزش در این دیار، نه تنها کارا نیست، که متأسفانه در بحران است!
پژوهشگرى در اینباره چنین مىگوید: «تعداد دانشجویانى که در سال تحصیلى 1370ـ1371 به دانشگاه راه یافته و ثبت نام کردهاند جمعا 1170 نفر بودهاند. بدینسان، ملاحظه مىشود که پس از 4 سال زمان عادى تحصیلى، تنها یک چهارم از این گروه به مرحله فارغالتحصیلى رسیده و سه چهارم بقیه یا «هنوز از اندر خم کوچه تحصیل» با استفاده از حداکثرِ زمانِ مُجازند، یا دانشجوى شبانهاند که از جمع 432 نفر ورودى آنان، تنها 4 نفر موفق به اتمام تحصیلات خود شدهاند! و یا آنکه در انتظارى زجردهنده به سر مىبرند تا از سوى شوراهاى مختلف دانشگاه درباره آنان اعلام رأى شود. این حالت، که روندى تقریبا ثابت، آن هم نه در این دانشگاه، که در اغلب نهادهاى آموزش عالى کشور دارد، از یک مشکل بزرگ دانشگاهى پرده برمىدارد که نه تنها کارایى آنها را به شدت زیر سؤال مىبرد، بلکه به تبع آن، بر امکانات محدودى که دارند نیز بیشترین فشار را وارد مىآورد. در نظامهاى آموزشىِ کارآمد و داراى کیفیت بالا، نسبتِ پذیرفته شدگان به دانشآموختگان و یا ورودىها و خروجىها، رقمى است در فاصله بین صفر تا 5 درصد و ملاحظه مىشود که واقعا تفاوت بین این رقم و رقم بالا، تفاوت از زمین تا آسمان است.»
روان سنجى و مسئولیت سنجى
در زمینه ارزشیابى آموزشى، لازم به یادآورى است که مسئولان و متولّیان این مراکز معمولاً به شیوه «روانسنجى» روى مىآورند و با ارائه نشانههایى از چگونگى عملکرد تحصیلى فراگیران در قالب نمره و معدل، نتایج امتحانات جامع در گروههاى تخصصى، پذیرش دانشآموختگان در دورههاى بالاتر و جز آنها، درصدد القاى این طرز فکرند که دانشگاهها و مراکز آموزشى توانستهاند دانشها، گرایشها و مهارتهاى لازم را در محصولات خود به وجود آورند و آنان را به صورت عضوى مفید و مؤثر به جامعه تحویل دهند. این گرایش و یا سیاست آموزشى به دلیل تکبعدى بودن، مورد تردید جدّى است و مسئولان آموزشى مىتوانند با سود جستن از روش «مسئولیتسنجى» بر این مشکل غلبه نمایند. در این روش، برنامهها و فعالیتهاى آموزشى و پژوهشى در شبکهاى به هم تنیده از وظایف و مسئولیتها تنظیم مىشوند و کوشش مىشود تا فراگیران با جذب و یا «درونى کردن» آنها، هم خود تجسّمى از آنها باشند و هم آنکه به صورت الگویى براى نسلهاى پس از خود ایفاى نقش کنند. هرچند بحث از همه این مسئولیتها فراسوى اهداف این وجیزه است، اما در ذیل، به برخى از آنها اشاره مىشود:
اولین مسئولیت ایجاد توانایىهاى لازم در فراگیران، براى برقرار کردن ارتباط مؤثر کلامى و نوشتارى با جامعهاى است که عضوى از آنند. این سخن بدین معناست که هر فراگیر در آستانه دانشآموختگى، باید قادر باشد تا اندیشههاى خود را با وضوح هرچه بیشتر در قالب گفتار و نوشتار بیان کند و در انتقال آنها به ذهن تودهها و مسئولان، با کمترین مشکلى مواجه نباشد. اعتقاد دارم که در زرّادخانه یک فرد تحصیلکرده این دو ویژگى ـ خوب نوشتن و خوب سخن گفتن ـ از کاراترین و مؤثرترین سلاحها به حساب مىآیند! دانشآموختهاى که یاد نگرفته است چگونه از زبان مادرى خود به بهترین شیوه استفاده کند، هرگز لیاقت دریافت یک درجه تحصیلى را ندارد. از سوى دیگر، اگر دانشآموخته بر آن باشد تا به جبران هزینههاى گزافى که صرف تربیت او شدهاند اقدام نماید، این جبران تنها در تسلط او بر استفاده از زبان مادرى و گنجینههاى ادبى، که از پیشینیان بر جاى ماندهاند، امکانپذیر خواهد بود.
دومین مسئولیت را مىتوان در شناخت کامل نظام ارزشى و آمادگى براى دفاع عقلانى و منطقى از آن خلاصه نمود. از جمله معیارهاى یک آموزش موفق، آن است که بتواند اولاً، این احساس عمیقِ ارزشى را در افراد زنده نگه بدارد و ثانیا، در آنان این توانایى را ایجاد کند که خوب را از بد، درست را از نادرست، صحیح را از غلط و سره را از ناسره تشخیص دهند و در دفاع از آنها، کمترین تردیدى به خود راه ندهند. بدینسان، نظام آموزشى موظف است تا فلسفه وجودى و برد مهم و راهبردى نظام خود را به فراگیر منتقل نماید و در او این باور را ایجاد کند که یک جامعه تهى از آموزشهاى اصیل و انسانى دیر یا زود به صورت جامعهاى بىنظم و هرج و مرج طلب درخواهد آمد و بدون تردید، در مرداب بىهویّتى فرو خواهد رفت. لازم به یاداورى است که اجرا و یا عملى کردن این مسئولیت در مقایسه با مسئولیت اول، به دلیل نظرى بودن آن، به دقت و توجه بیشترىنیازداردواز اینرو،توجهخاصوکارشناسانهخودرامىطلبد.
سومین مسئولیت را مىتوان در نگاهى همراه با خوشبینى و احترام به همه انسانها و جهانى که در آن زیست مىکنند خلاصه نمود. این مسئولیت، دستور قرآنى حفظ و حراست از محیط زیست را از یکسو، و کلام مولىالموحدین امام على علیهالسلام به مالک اشتر مبنى بر برخورد یکسان با همه ابناى بشر از سوى دیگر، تداعى مىکند.
بر پایه آنچه تا اینجا گفته شد، مىتوان نتیجه گرفت که اگر به مسئولیتهاى سهگانهاى که از آنها نام برده شد، به بهترین وجه پاسخ گفته شود و راهکارهاى هریک با دقت سنجیده و پیشنهاد شوند، در این صورت، برآیند آن چیزى جز یک جامعه مطلوب و آرمانى نخواهد بود و چنین جامعهاى نه تنها مورد تحسین و تکریم دیگر جوامع بشرى قرار خواهد گرفت، بلکه به صورت طبیعى، زمینه «شبیهسازى» و یا «گرتهبردارى» از آن نیز فراهم خواهد آمد.
واژگان ابهامآفرین
هشدار به اجتناب از به کارگیرى واژگان مبهم در مسئله ارزشیابى از آنروست که این اقدام در نهایت، مصداقى است روشن از پدیده «انعکاس صوت» و در تحلیل نهایى، تهى از هرگونه نتیجه تربیتى و آموزشى. داستان ذیل شاهد مثالى است بر این ادعا:
یکى از همکاران از من خواست که به عنوان داور، در یک حل اختلاف ایفاى نقش کنم. از محتواى مکالمه تلفنى حدس زدم که در یک سؤال امتحانى، او بر آن است به فراگیرى نمره صفر بدهد و فراگیر خود را مستحق تمام آن نمره مىداند. وقتى که به دفتر این همکار رفتم، حدسم درست بود. متن سؤال را خواندم، چنین بود: «نشان دهید چگونه مىتوان ارتفاع یک ساختمان بلند را با استفاده از یک دستگاه فشارسنج، تعیین نمود؟» و جواب چنین بود: «فشار سنج را به یک نخ مىبندم و آن را از بالاى بام ساختمان به طرف زمین رها مىکنم. پس از آنکه دستگاه به سطح زمین رسید آن را بالا مىکشم و طول نخ را اندازه مىگیرم. طول نخ مساوى است با ارتفاع ساختمان!»
من جواب را کامل یافتم و فکر کردم که او استحقاق تمام نمره را دارد. اما بلافاصله، بدین اندیشه رسیدم که نمره فراگیر باید نماینده نوعى اطلاع و یا دانش او از رشتهاى باشد که در آن تحصیل کرده و این جواب هرچند درست است، اما نشان از اطلاع و دانش وى در رشته فیزیک ندارد و در نتیجه، براى کسانى که مدارک تحصیلى او را بررسى مىکنند گمراه کننده خواهد بود. به همکارم پیشنهاد کردم به فراگیر یک فرصت شش دقیقهاى داده شود تا مجدّدا به سؤال پاسخ گوید که مورد توافق او و فراگیر قرار گرفت. در پنج دقیقه اول، هیچ کوشش ملموسى از جانب او مشاهده نشد و لذا، به او گفتم: اگر قصد پاسخگویى ندارد، اعلام کند. وى با تأنّى جواب داد که چندین جواب یا راهحل براى مسئله دارد، اما به یکى از «بهترینها» مىاندیشد. من از این بىصبرى عذر خواستم، و فراگیر در همان یک دقیقه باقىمانده از وقت، پاسخ را نوشت و تحویل داد. جواب سؤال این بود: «به پشت بام ساختمان مىروم و با تکیه بر دیوار، فشارسنج را از بالا به پایین رها مىکنم و زمان سقوط آن را با یک دستگاه زمانسنج (کرنومتر) یادداشت مىنمایم و سپس با استفاده از معادله S=12gt2 طول ساختمان را محاسبه مىکنم.»
با بررسى جواب و مشاوره با همکار، آن را قانعکننده یافتم و نمره کامل او را به او دادیم. به هنگام بازگشت از دفتر همکارم، به یاد سخن او افتادم که گفت: «من چندین جواب یا راهحل براى مسئله دارم، اما به یکى از بهترینها مىاندیشم.» از او خواستم که در صورت علاقه، درباره دیگر پاسخها نیز توضیح دهد. او ضمن استقبال از موضوع، دیگر پاسخها را به شرح ذیل برشمرد:
1. در یک روز آفتابى، طول سایه، فشارسنج و ساختمان را اندازهگیرى مىکنم و با یک تناسب ساده، ارتفاع ساختمان را به دست مىآورم. گفتم آفرین! روش دیگر را بفرمایید.
2. این یک روش اساسى است که شما استاد عزیز نیز آن را خیلى دوست خواهید داشت! در این شیوه، شما از همه پلههاى ساختمان بالا مىروید و با قرار دادن فشارسنج بر روى دیوار، آن را بامداد یا هر وسیله دیگر علامتگذارى مىکنید. در پایین آمدن، علایم را مىشمرید و در طول دستگاه فشارسنج ضرب مىکنید. حاصل ضرب مساوى است با ارتفاع ساختمان.
3. اما اگر به دنبال یک روش کاملاً دقیق و عقلانى باشید، بهتر است با بستن نخى به دستگاه فشارسنج آن را به صورت یک اهرم و یا پاندول درآورید و شتاب جاذبه و یا مقدار « g » را در سطح زمین و پشتبام محاسبه کنید. به طور کلى و اصولى، تفاوت بین این دو عدد، ارتفاع ساختمان را به شما خواهد داد.
4. و بالاخره فراگیر به من گفت: اگر شما در حل مسئله مرا در محدوده دانش فیزیک محدود نکنید، من راهها و شیوههاى فراوانى در ذهن دارم که راهحل ذیل یکى از آنهاست:
در طبقه همکف یا زیرزمین، به نگهبان مراجعه مىکنم و با کمال ادب به ایشان مىگویم که بنده این دستگاه فشارسنج را به عنوان هدیه خدمت جنابعالى تقدیم مىکنم، مشروط بر آنکه به من بفرمایید ارتفاع این ساختمان چند متر است؟!
در هر صورت، چه این داستان واقعى باشد و چه طنز، نکته یا پیام آن روشن است؛ زیرا پرسش مبهم پاسخ مبهم به دنبال دارد. چنین نیست؟
••• منابع
*. بخشى از این مقاله در همایش «ارزشیابى در خدمت تعلیم و تربیت»، که در تاریخ 11 و 12 آذرماه 1382، از سوى معاونت آموزش عمومى و امور تربیتى وزارت آموزش و پرورش برگزار شد، ارائه گردیده است.
ـ سید ضیاءالدین تابعى، معیارهاى ارزشى، شیراز، دانشگاه علوم پزشکى شیراز، آبان 1369، ص 13.
ـ نگارنده، «بررسى کلى تجارب آموزشى ـ فرهنگى گروهى از فارغالتحصیلان سال 1373ـ1374 دانشگاه شهید باهنر کرمان در سه زمینه رضایتمندى، اندازه تغییرات و تحقق اهداف و آرمانهاى آموزش عالى در آنان»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانى، دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال دوم، ش 3، بهار 1377، ص 1ـ3.
ـ نگارنده، گزارش طرح پژوهشى، شیراز، مرکز نشر دانشگاه شیراز، شهریور 1371، «ارزش امتحانات تشریحى در پیشبینى عملکرد آموزشى گروهى از فرهیختگان دانشگاه شیراز»، ص 75.
ـ نگارنده، مجموعه مقالات کاربردى، شیراز، انتشارات دانشگاه شیراز، 1379.
کودکآزاری و پیامدهای آن
چکیده
عنوان تحقیق حاضر «پیامدهای کودک / نوجوانآزاری و ارتباط آن با ویژگیهای شخصیتی و پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی والدین» میباشد. نمونه تحقیق شامل 15 کودک و نوجوان آسیبدیده از طرف والدینِ آزارگر و 15 والد آزاررسان ـ که به دادگاه اطفال، پزشکی قانونی و مراکز مشاوره مراجعه کرده بودند ـ به صورت هدفمند انتخاب گردیدند. جمعآوری اطلاعات به صورت مصاحبه و مشاهده صورت گرفت. روش تحقیق جزو تحقیقات کیفی است که اطلاعات گردآوری شده از این روش به صورت توصیفی گزارش شدهاند. در این تحقیق، فرضیه مشخصی تدوین نشده است، اما پژوهش با سه سؤال اصلی آغاز و در نهایت، با یک نتیجهگیری جامع به پایان میرسد. یافتههای مهم تحقیق حاکی از آن است که کودکان و نوجوانان آزاردیده دچار حالات افسردگی، گوشهگیری و خشم پنهانشده میباشند، در امر تحصیل دچار افت تحصیلی و در دوستیابی دچار مشکلاند، نسبت به دیگران بیاعتماد و به دنبال آن، دچار احساس حقارت و ناکامی هستند و در دوره نوجوانی دچار رفتارهای ضد اجتماعی (بزهکاری)، دزدی، فرار از منزل، اعتیاد و فرار از مدرسه میگردند.
از ویژگیهای شخصیتی بارز بزرگسالانِ آزارگر، ترسو بودن، تعصب بیجا به خرج دادن، سوء ظن و بدبینی، داشتن افکار کلیشهای و قالبی و رفتارهای وسواسی میباشد. در عین حال، هر چه والدین از سطح تحصیلی پایینتر و از نظر شغلی به مشاغل سطح پایینتر مشغول باشند، از رفتارهای آزارگرانه بیشتری برخوردارند.
مقدّمه
خانواده کوچکترین نهاد اجتماعی است که با پیوند زن و مرد شکل میگیرد. به تدریج کودکان به این جمع کوچک افزوده شده، تحت سرپرستی آنان قرار میگیرند. کودک که دارای روحی پاک، و جلوه آغازین کمال بشر است، بارها و بارها مورد بحث و گفتوگوی اندیشمندان و مربیان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. به گفته برخی اندیشمندان، به جرئت میتوان قرن بیست و یکم را «عصر کودکان» نامید؛ از اینرو، بخش مهمی از منابع مادی و معنوی کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوبتری دست یافتهاند، صرف توجه به مسائل کودکان و حمایت روانی و جسمی آنان میشود. در این زمینه، علاوه بر افزایش امکانات بهداشتی، آموزشی، هنری و پرورشی، دامنه حقوق کودک نیز به عنوان موجودی نیازمند حمایت ویژه در جهت تعالی مادی و معنوی نسل آینده و ادارهکننده فردای جامعه، وسعت یافته است. اطلاعات در مورد آزار فیزیکی 1 یا جنسی 2 کودک، همسرآزاری و سایر اشکال خشونت در خانواده، سبب گردید متخصصان به این نتیجه برسند که معضل خشونت در خانواده به صورت فراگیر در دو دهه گذشته افزایش یافته است. امروزه خشونت در خانواده توجه قابل ملاحظهای را به خود معطوف ساخته، به گونهای که این پدیده نه تنها در خانوادههای آمریکایی، بلکه در انگلستان، اروپای غربی و بسیاری از کشورها و جوامع کره خاکی به چشم میخورد. 3
نظریات در حیطه کودکآزاری
1ـ الگوی انتقالی [4]
ولف، 1987 (نقل از: همپتون و همکاران)، 1993 با ارائه الگوی انتقالی چگونگی شدت کشاکش والد ـ فرزند را، که منجر به آزار فیزیکی کودک نیز میشود، توصیف میکند. طبق این الگو، استرس به عنوان عنصری کلیدی که احتمال کشاکش در درون نظام خانواده را افزایش میدهد، در نظر گرفته میشود. الگوی انتقالی از سه مرحله تشکیل شده و در برگیرنده سازههای نامتعادلکننده، 5 چندگانه و سازههای جبرانی 6 است. مراحل، مجزّا و ناپیوسته نیستند، ولی همپوش بوده و نشانگر رشد پیشرونده کشاکش والد ـ فرزند میباشد. مرحله اول، عواملی را که در کاهش تحمل استرس توسط والدین و توانایی آنها در بازداری پرخاشگری مؤثرند توصیف مینماید. عوامل نامتعادلکننده شامل وجود رویدادهای استرس بار زندگی و آمادگی ناکافی برای والد شدن است. رفتارهای والدین در این مرحله بیانگر تلاشهای حاشیهای برای سازگاری با عوامل فشارزای زندگی و کنترل رفتارهای ناسازگار 7 کودک خویش است؛ و همچنین عواملجبرانی ثبات اقتصادی و حمایتهای اجتماعی را، که میتواند تأثیر استرس را تعدیل نماید، دربر میگیرد.
مرحله دوم، زمانی شروع میشود که والدین به طور مؤثر در اداره استرس زندگی و رفتار کودک خویش شکست میخورند. طی این مرحله، والدین به طور فزاینده نسبت به رویدادهای استرسبار واکنش نشان میدهند، مسئولیت رفتار منفی با کودک را به خود نسبت میدهند و به کودک به عنوان فردی که عمدا بیاعتنایی میکند مینگرند و خود را فاقد توان کنترل وی مییابند. همچنین مرحله دوم زمانی رخ میدهد که رویدادهای استرسبار زندگی و مهارتهای محدود، منجر به مراقبت والدین آزارنده خواهد شد. عوامل جبرانی شامل فراگیری مهارتهای والدین جدید و اصلاح رفتار کودک میشود.
مرحله سوم وضعیتی را توصیف میکند که والدین الگوهای مداوم تحریکی و کودک آزاری را آغاز مینمایند. طی این دوره، والدین با محرکهای استرسبار چندگانه مواجه میشوند که در سازگاری ناموفقاند، الگوی تحریکی و سرزنش کودک غالبا مورد استفاده قرار میگیرد و احساسات ناامیدکننده ظاهر میشود و والدین در تلاش برای کسب مجدد کنترل، بر شدت و فراوانی رفتار پرخاشگرانه میافزایند. سازههای جبرانی در این مرحله شامل نارضایتی رو به گسترش والدین همراه با تنبیه جسمی شدید، تسلیم کودک در برابر مقررات و انضباط غیرآزارنده و مداخله اجتماع میشود. در این مرحله، سازههای جبرانی تأثیر ناچیزی بر الگوهای عادتی کودکآزاری دارد که تکامل یافته است. 8
2ـ الگوی رفتاری ـ شناختی [9]
تونتیمن و همکارانش آزار (Azar)، امیش (Amish)، روهربک (Roherbeck) الگوی شناختی رفتاری چهار مرحلهای را برای تعیین کودکآزاری مطرح نمودند. عنصر کلیدی این الگو انتظارات غیر واقعی والدین و اسنادهای بد با قصد منفی که واسطههای رفتار آزارگر هستند، میباشد. در مرحله اول، والدین انتظارات غیرواقعی از کودک دارند؛ در مرحله دوم، کودک هماهنگ با انتظارات والدین رفتار نمیکند؛ در مرحله سوم، والدین رفتار کودک را به اشتباه قصد و نیت منفی تعبیر میکند؛ در مرحله چهارم، والدین واکنش افراطی نشان میدهند. در این الگو، ویژگیهای دیگری نیز وجود دارد که شامل شناختهای والدین، توان آنان در کنترل تکانه و تعاملات والد ـ فرزند و همچنین سطوح استرس خانواده و حمایت اجتماعی میگردد.
چهارچوب تحلیلی [10]
این تحلیل، که به تبیین بدرفتاری با کودکان در کشورهای غیرصنعتی میپردازد، در سه سطح صورت میگیرد. به نظر میرسد بهتر است سطوح عملیاتی تمایز بین سطوح فرهنگی و اجتماعی را، که در تعیین و تحلیل بدرفتاری مؤثرند، مشخص نمایند. (بنکووسکی و کربلو، 1989) سطح اول، سطح کلی نامیده میشود. 11
بدرفتاری در شرایط ساختاری نظم اقتصادی ـ اجتماعی جهانی قابل ردیابی است. کودکان در کشورهای غیرصنعتی قربانیان نقایص ساختاری نظام جهانیاند.
اصلاح 12 و ریشهکنی بدرفتاری تنها در سایه تبدیل ریشهای جامعه یا بازسازی نظم جهانی مقدور است.
در سطح دوّم (سطح فرهنگی)، بدرفتاری به فعالیتهای مربوط به پرورش کودک برمیگردد که ممکن است در نظر برخی قابل قبول باشد.
اما در نظر برخی دیگر، نه تنها این فعالیتها بدرفتاری محسوب میشود، بلکه کودکآزاری نیز تلقّی میگردد. (کمپ، هلفر، 1980) بدرفتاری با کودک در این سطح نهادینه میشود و کودک قربانی انضباط خشن یا سایر فعالیتهای عادی، که مورد تایید هنجارهای جامعه است، میگردد؛ انضباطی که برای کودک ناخوشایند میباشد.
در این سطح، تلاشها باید برای تغییر هنجارهای اجتماعی و ارزشهای حاکم بر پرورش کودک جهت داده شوند.
در سطح سوم، که سطح فردی است، بدرفتاری انحراف از هنجارهای قابل قبول فرهنگی و اجتماعی است. این انحراف حالت فردی دارد و تلاشهایی که برای ریشهکنی بدرفتاری در این سطح صورت میگیرد، باید به طرف والدین و سرپرستان کودک جهت داده شوند. 13
بدرفتاری تنبیهی [14]
اشمیت میگوید: آموزش انضباط به کودکان از راههای دردآور یا تنبیه بدنی، بدرفتاری تنبیهی میباشد.
در کل، هنجارها و ارزشهای پرورش کودک در بسیاری از کشورهای غیرصنعتی، استفاده از تنبیه فیزیکی را به عنوان یک راه تحمیل انضباط به کودک تأیید مینماید. برای مثال، در مطالعه جیمزهوک (James Huke) در نیجریه مشاهده شد که %86/2پسران و %82 دختران توسط والدین و سرپرست خویش تنبیه بدنی شدهاند. 15
اطلاعات مربوط به پژوهش
پرسشهای پژوهش
پرسشهای پژوهش عبارتند از:
1. ویژگیهای روانشناختی والدین آزارگر کدامند؟
2. ساختار خانوادگی والدین آزارگر کدام است؟
3. ویژگیهای اقتصادی ـ اجتماعی والدین آزاررسان چگونه است؟
روش پژوهش
پژوهش حاضر یک پژوهش کیفی است که هدف آن بررسی ویژگیهای روانشناختی، خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی والدین و کودکان آزاردیده است.
یکی از ویژگیهای تحقیق کیفی این است که در موقعیت طبیعی اجرا میشود، به گونهای که میزان تعمیمپذیری آن کم و ممکن است با خطا همراه باشد، ولی با تکرار میتوان از میزان خطای آن کاست.
تحلیل دادهها در تحقیق حاضر به صورت توصیفی است؛ همواره توصیف با پدیده حاضر شروع شده و با نتیجهگیری به پایان رسیده است. در این تحقیق، فرضیهای از پیش تعیین شده وجود ندارد و سؤالات نیز حالت پویا دارد.
جامعه آماری مورد استفاده، کلیه والدین و کودکان آزاردیده زیر 18 سال است که به مراکز مشاوره، بهزیستی و مراکز پزشکی قانونی و دادگاه اطفال شهر تهران مراجعه کرده بودند. نمونه تحقیق شامل 15 والد آزاررسان و 15 کودک آزاردیده میباشد، کهآزارهابهصورتجسمانی، عاطفی و روانی بوده است.
ابزار پژوهش
الف. مصاحبه جامع در حیطههای خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و روانشناختی؛
ب. مشاهده مستقیم؛ شامل ثبت رویدادها، رفتارها و موضوعاتی که در محیط و مکان خاصی وجود داشت.
بحث و نتیجهگیری
نتیجهگیری نهایی فرم مصاحبه کودکان
در این پژوهش، نتایج به دست آمده در مورد کودکان آزاردیده به شرح زیر است:
1. بیشتر کودکان آزاردیده دختر بودند.
2. برخی از کودکان طول مدت بدرفتاری والدین را از سه سال تا هشت سال و برخی دیگر، سالیان طولانی بیان کردند.
3. شدت جراحت کودکان در حد متوسط بود.
4. نوع جراحت کودکان بیشتر به صورت کبودی و گازگرفتگی بود و بیشتر در صورتشان آثار ضرب و شتم و جراحت دیده میشد.
5. ارتباطکودکانباوالدینشان در حد متوسط به پایین بود.
6. کودکان علاقه کمی به مدرسه و تحصیل نشان میدادند و روابط دوستانهای باهمکلاسیهایشان نداشتند.
7. خیالبافی کودکان بیشتر در مورد مسائل عاطفی و احساسی بود.
8. کودکان بیشترین آزار و تنبیه را از طرف والدین، و نوع تنبیه را بیشتر شلاق زدن و سیلی زدن گزارش کردند.
9. کودکان هرگاه از طرف والدین خود آسیب میدیدند، ناراحتی و مشکلشان را بیشتر با خواهر و برادرشان مطرح میکردند.
10. کودکان آزاردیده، اغلب پدر خود را آزارگر میدانستند.
نتیجه کلی از مشاهدات رفتاری والدین آزارگر
نتیجه کلی که میتوان از این مشاهدات رفتاری گرفت، بدین شرح است:
1. بیشتر والدینِ آزارگر ظاهری بسیاری عصبی و پرخاشگر داشتند و اغلب از لحاظ سواد در سطح پایینی بودند.
2. رفتارهای تهاجمی و تکانهای و حالتهای افسردگی، انزوا و گوشهگیری در بیشتر والدین آزار گردیده میشد.
3. بیشتر والدین آزارگر از نظر اقتصادی و مالی در حد پایینی به سر میبردند و مضطرب و نگران بودند.
4. والدین آزارگر حالتهای یأس و ناامیدی داشتند و ارتباط اجتماعی و انعطاف در آنها ضعیف بود.
5. بیشتر والدین آزارگر دارای عقیده سنتی بودند و نظرشان این بود که ـ برای مثال ـ دختر باید بیعیب و نقص باشد، حرف مرد مقدم بر زن است و کودک با تنبیه ادب میشود.
6. ویژگیهای شخصیتی نکتهسنجی، خیالاتی، ترسویی، تعصبی، افکار کلیشهای، بدبینی، سوء ظن نسبت به خانواده (کودکان و همسر)، حالتهای ناسازگاری، افکار وسواسی و غرور و خودخواهی در والدین آزارگر مشهود بود و به نوعی اختلالات نوروز، بخصوص اختلال شخصیت از نوع پارانوئیدی، ضد اجتماعی، بزرگمنشی، دوریگزینی و مواردی از این قبیل در آنها دیده میشد.
7. از بین 15موردی که بررسی گردید، چهار مورد (%26/6 آنها) اعتیاد داشتند.
نتیجه کلی از مشاهدات رفتاری کودکان آزاردیده
مشاهدات رفتاری کودکان آزاردیده به شرح زیر بود:
1. در اغلب کودکان حالتهای گوشهگیری، انزوا، اضطراب و نگرانی و عدم امنیت به طور واضح دیده میشد.
2. همواره در چهره کودکان آزاردیده خشم پنهانی مشهود بود.
3. از گفتههای کودکان آزاردیده چنین برمیآمد که بیشتر آنان در رؤیا و خیالبافی به سر میبرند و به دلیل فقدان حس اطمینان و اعتماد به دیگران، کمتر با کسی دوست میشوند.
4. کودکان آزاردیده اغلب از نظر تحصیلی ضعیف بودند؛ این امر به دلیل کند ذهنی آنها نبود، بلکه از بیتوجهی و عدم تمرکز حواس و اعتماد به نفس ضعیف آنان ناشی میشد.
5. کودکان آزاردیده احساس حقارت و کمبود، حالتهای عصبانیت، افسردگی و ناامیدی داشتند و اغلب از لحاظ ظاهری دارای اندامی لاغر و ضعیف بودند. در این رابطه، یک مورد شب ادراری در پسران (%6/6) و دو مورد لکنت زبان در دختران (%13/3) گزارش شد.
6. در افرادی که در سنین نوجوانی قرار داشتند آشفتگی هویت، افکار خودکشی و دروغگویی، سابقه فرار از مدرسه و خانه، سابقه دزدی، سیگار کشیدن، حس جاهطلبی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی مشاهده گردید.
7. روی بدن کودکان آزاردیده، بخصوص روی صورت و دستهای آنان، آثار کبودی، قرمزی، خراش، سوختگی و گازگرفتگی دیده میشد و در دو مورد (یک مورد پسر، یک مورد دختر) شکستگی پا و بینی نمایان بود.
منابع
1. Defining Child abuse htm (2002) Defining Child maltreatment, National Clearing house on child abuse and Neglect.
2. Cale Group (2002) Many blunttrauma injuries are duct child abuse, manisses communications group, Inc.
3. Cale Group (2002) conflict in families chiefly toblame. causes of child abuse.
پینوشتها
1 - Physical Abuse.
2 - Sexual Abuse.
3 ـ بنکووسکی (1989)، به نقل از: شیلا تقیخانی، «پیامدهای کودکآزاری»، نشریه دنیای روانشناسی، تهران، دانشگاه الزهراء1380.
4 - Transitional Model.
5 - Destabilizing.
6 - Compensatory.
7 - Non ـ Compiant.
8 ـ همپتون و همکاران، 1993 به نقل از: حسین اسدبیگی، «کودکآزاری در خانوادههای مبتلا به سوء مصرف مواد مخدر»، ژرفای تربیت، ش3، 1380.
9 - Cognitive Behavioral Modal.
10 - The Analytical Framwork.
11 ـ زهرا شفیعپور، سهلانگاری و سوء رفتار با کودک، تهران، نشر سالمی، 1380.
12 - Amelioration.
13 ـ به نقل از: زهرا شفیعپور، پیشین.
14 - Punitive.
15 ـ بنکووسکی و کربلو، 1989، به نقل از: شیلا تقیخانی، پیشین.
علائم هشدار دهنده افسردگی
بسیاری از مردم که اطلاعات کمی در مورد افسردگی دارند احتمالاً از این که بفهمند این بیماری میتواند باعث چه چیزهایی بشود متعجب خواهند شد. مردم اغلب فکر میکنند افسردگی یعنی «حس بد داشتن» یا «احساس غمگینی». آنها نمیدانند که افسردگی میتواند باعث شود که فرد از یک تصمیمگیری ساده عاجز شود، 20 ساعت در شبانهروز بخوابد، یا بدون دلیل مشخصی شروع به گریه کند و نتواند جلوی خودش را بگیرد. بنابراین آشنایی با علائم افسردگی برای همگان اهمیت دارد.
علائم متداولی که به عنوان علائم هشدار دهنده افسردگی در نظر گرفته میشوند به قرار زیرند:
1- تغییرات در سطح انرژی یا فعالیت
کاهش انرژی: این نخستین علامت است و تشخیص آن بسیار ساده میباشد. به طور خلاصه یعنی این که حس کنید به قدر هفته گذشته یا ماه گذشته انرژی ندارید. نه این که تمام روز خسته باشید بلکه فقط انرژی کمتری نسبت به سابق داشته باشید. برای مثال، ترجیح بدهید بعد از خاتمه کار روزانه، استراحت و مطالعه کنید تا این که به ورزش بپردازید.
خستگی: دومین مرحله بعد از کاهش انرژی. افسردگی میتواند باعث خستگی جسمی شود. خوابیدن و استراحت، شما را سرحال نمیآورد و حتی صبحها پس از بیدار شدن از خواب هم احساس خستگی میکنید. این احساس خستگی در طول روز هم ادامه مییابد. ممکن است در محل کار که هستید فعالیتهای کاری شما را به خود مشغول کند ولی بعد از آن که به خانه برمیگردید آنچنان احساس کوفتگی کنید که انگار قطار از رویتان رد شده است! خمیازه کشیدن، بدن را به این طرف و آن طرف کش دادن و چرت زدن از نشانههای خستگی است.
سستی و رخوت: این عارضه جدّیتری است. کسی که دچار افسردگی باشد ممکن است به طور غیرعادی بیحال و خوابآلوده باشد. و یا در حالت متداولتر، ممکن است ساعتها بدون انجام هیچ کاری روی صندلی بنشیند. نه این که به چیزی واکنش نشان ندهد بلکه به انجام هیچ کاری علاقهمند نباشد و از نظر جسمی و روحی احساس سنگینی کند.
کاهش فعالیت: این ممکن است در نتیجه کاهش انرژی، خستگی و سستی و رخوت باشد و یا آن که مستقل از این عوارض باشد. به هر حال، اگر سطح فعالیتهای معمولی فرد شروع به کاهش کند این ممکن است از علائم افسردگی باشد.
بیخوابی یا پرخوابی: یکی از شایعترین علائم افسردگی بیخوابی است: دراز کشیدن ولی بیدار و نگران ماندن، ناتوانی در استراحت کردن، احساس تنش درونی داشتن و یا فکرهای مختلف کردن. پرخوابی عکس بیخوابی است. یعنی زیادتر از حد معمول خوابیدن. بیخوابی ممکن است فعالیتهای روزانه شما را تحت تاثیر قرار دهد یا ندهد و یا ممکن است در ارتباط با سایر علائم، نشانه وجود افسردگی در فرد باشد زیرا عوامل بسیاری میتوانند موجب بیخوابی گردند. امّا پرخوابی، خود به خود نشانه افسردگی است و فرد باید فوراً به روانپزشک مراجعه کند.
از دست دادن علاقه به فعالیتهای لذتبخش و شادیآور: نام این علامت، خود به قدر کافی گویاست. مثلاً شما به طور معمول از والیبال بازی کردن با دوستانتان بسیار لذت میبردید و حال، دعوت آنها را رد میکنید. همیشه عاشق کارهای باغبانی و نگهداری از گل و گیاه بودید ولی امسال حوصلهاش را ندارید.
کنارهگیری اجتماعی: تشریح این عارضه، آسان ولی تشخیص آن دشوار است و بستگی به این دارد که فردی که شخصیت دوقطبی دارد در کدام حالت باشد. به عنوان مثال، چنین فردی گاهی علاقه زیادی به میهمانی رفتن دارد و گاهی برعکس، ترجیح میدهد تنها در خانه بماند و کتاب بخواند. از سوی دیگر، شخصی که به طور طبیعی آدم گوشهگیری است، در صورت افسردگی گوشهگیرتر و انزواطلبتر میشود ولی چون به این خصلت شناخته شده بوده، تشخیص این علامت افسردگی در او دشوارتر خواهد بود.
2- تغییرات فیزیکی
هر کس که فکر میکند افسردگی فقط با مغز افراد سروکار دارد یا تاکنون به افسردگی دچار نشده و یا از آن چیز زیادی نمیداند. افسردگی نه تنها بر روی ذهن انسانها اثر میگذارد بلکه علائم فیزیکی مهمی نیز به جا میگذارد. برخی از آنها را در بخش 1 ذکر کردیم (کاهش انرژی یا کاهش فعالیت) و در اینجا به برخی دیگر اشاره میکنیم.
دردهای تعریف نشده: یکی از نظریههایی که در مورد علّت بدن درد در افراد افسرده وجود دارد این است که این افراد معمولاً به دلیل اختلال در خواب، استراحت کامل نمیکنند و از نظر جسمی دچار استرس هستند. خواب بدون استراحت (چه کمخوابی و چه پرخوابی) از مؤلفههای اصلی سندروم خستگی مزمن و فیبرومایلجیا (دردهای عضلانی و استخوانی گسترده که علّت آن هنوز ناشناخته است) میباشد. به علاوه، افراد افسرده معمولاً بیشتر از حدّ طبیعی دارای هورمون کورتیزول هستند که این به نوبه خود با دردهای عمومی در بدن ارتباط دارد.
کاهش یا افزایش وزن
کم اشتهایی یا پراشتهایی: کم اشتهایی در شرایط افسردگی کاملاً شایع است. گاهی اوقات نیز افراد افسرده به عنوان مسکّن به غذا روی میآورند. بنابراین هم کاهش وزن و هم افزایش وزن میتواند از نشانههای افسردگی باشد. یکی از دلایلی که افراد به هنگام افسردگی به غذا و مخصوصاً غذاهای پرچربی روی میآورند این است که کربوهیدراتها سطح سروتونین مغز را بالا میبرند (سروتونین یکی از انتقالدهندههای عصبی است که زیاد پائین آمدن سطح آن به افسردگی ارتباط دارد). همچنین، افزایش کورتیزول نیز به عنوان یکی از عوامل ذخیره نامناسب چربی در بدن انگاشته میشود.
بیقراری یا کندی روانی-حرکتی: بیقراری روانی- حرکتی عبارت است از افزایش فعالیت، بیشتر به دلایل ذهنی تا جسمی. نشانههای متداول آن شامل قدم زدن، پیچاندن یا فشار دادن دستها، با انگشت روی میز زدن یا کف پا را به زمین زدن و سایر رفتارهای بدون وقفه مشابه است. کندی روانی-حرکتی برعکس، به آهستگی فعالیتهای فکری و جسمی اشاره دارد. در این حالت، کارهای معمولی مانند مسواک زدن یا غذاخوردن ممکن است به صورتی غیرعادی کند و با طمأنینه انجام شوند.
3- درد هیجانی (Emotional Pain )
غمگینی طولانی
گریه غیرقابل کنترل و غیرقابل توضیح
احساس گناه
احساس پوچی
از دست دادن اعتماد به نفس
احساس ناامیدی
احساس بیپناهی
این علائم، به ویژه اگر تک تک در نظر گرفته شوند، منحصر به افسردگی نیستند. برای مثال، احساس بیپناهی ممکن است واکنش منطقی به قرار گرفتن در یک شرایط دشوار باشد. امّا در حالت افسردگی، احساس بیپناهی به صورتهای زیر است:
آمیخته با انواع دیگر دردهای هیجانی
آمیخته با انواع دیگر علائم افسردگی
تداوم یافتن بیش از یک زمان معقول
شدیدتر بودن بیش از یک حدّ معقول
هر یک از عوارض بالا ممکن است به عنوان واکنش طبیعی به یک رویداد غمانگیز مثل مرگ نزدیکان یا از دست دادن کار پدیدآید امّا طولانی شدن بیش از حدّ آن باید به عنوان علائم احتمالی افسردگی مورد بررسی قرار گیرد. در نظر گرفتن این پدیده، به ویژه در افرادی که دارای سابقه افسردگی هستند حائز اهمیت است.
4- حالتهای روحی دشوار
تحریکپذیری: تقریباً همه این حالت را تجربه کردهاند. تحریکپذیری علتهای بیشماری میتواند داشته باشد. یک سردرد، خواب بد، یک صورتحساب پیشبینی نشده، فرا رسیدن وقت دندانپزشک، و هر عامل استرسزای دیگری میتواند باعث آن شود. امّا هنگامی که دلیل واضحی برای این که چرا یک چیز کم اهمیت و کوچک باعث ناراحتی میشود وجود نداشته باشد و این حالت روزها و هفتهها در فرد باقی بماند، به احتمال زیاد افسردگی عامل آن است.
خشم: خشم نهایت تحریکپذیری است. یک فرد افسرده ممکن است بابت یک چیز کم اهمیت و یا حتی هیچ چیز به حالت انفجار برسد. اگر خشم دوام یافت یا ترساننده شد در اسرع وقت به فکر چاره باشید.
اضطراب و نگرانی. این به چند طریق ممکن است وجود داشته باشد. برای مثال، فردی ممکن است درباره بعضی موضوعات عادی روزمره، نگرانی وسواسی داشته باشد: قرصهایم تمام نشده؟ برای شام چه غذایی درست کنم؟ آیا به ماشینم بنزین زدم؟ مشکل دیگری از این حالت موقعی است که فرد در مورد تمام موضوعات اضطراب داشته باشد : باید به لولهکش تلفن کنم. اگر امروز نیاید چی؟ بهتر است صبح خیلی زود از خانه بروم، چون ممکن است ترافیک سنگین باشد یا وسط راه ماشینم پنچر شود . اضطراب ممکن است شکل عمومیتری نیز داشته باشد و همراه با افکار عجولانه باشد. معمولاً فرد مضطرب در حالت بیتصمیمی به سر میبرد.
بدبینی: داشتن نگاهی منفی نسبت به همه چیز: هیچکس مرا دوست ندارد. امروز هم روز بد دیگری در پیش خواهد بود. شانسی برای استخدام شدن ندارم . در حالتی که بدبینی ناشی از افسردگی وجود داشته باشد، منفیبافی به صورت مبالغهآمیزی در میآید: دلیلی وجود ندارد که روز بدی در پیش باشد، بعضیها شما را دوست دارند، و اگر افسرده نبودی شانس خوبی برای گرفتن کار داشتی.
بیتفاوتی: لباسهای کثیف انباشته شده، صورتحسابها پرداخت نشده و شما بیخیال هستید. دوستی به شما تلفن میکند و مشکلش را با شما در میان میگذارد. امّا شما فقط ساکت نشستهاید و گوش میکنید و حرفهای او هیچ احساسی را در شما برنمیانگیزد.
خود انتقادی: هر کس اشتباه میکند. امّا فرد افسرده اشتباهاتش را بزرگ جلوه میدهد. «من امروز خسته به نظر میرسم.» تبدیل به «من زشت هستم» میشود. «من در محاسبه موجودی حسابم اشتباه کردهام.» به «من در ریاضیات کودن هستم.» تبدیل میشود. منفی بافی بیش از حد درباره خود از علائم افسردگی است.
5- تغییر در الگوهای فکری
گرچه علائم زیر همگی تحت عنوان «تغییر در الگوهای فکری» دستهبندی شدهاند امّا هر یک از آنها میتوانند آثار قابل ملاحظهای بر روی رفتار انسان داشته باشند. این علائم چون بیشتر بر روی نحوه کار کردن تاثیر میگذارند توسط همکاران زودتر قابل تشخیص میباشد:
عدم تمرکز: این به دو شکل امکانپذیر است. یکی این که صرفنظر از این که چقدر سعی میکنید نتوانید روی کاری که در دست دارید یا کتابی که در حال مطالعهاش هستید یا صحبتهای سخنرانی که در جلسهاش حضور دارید و یا روی رژیم غذایی که در پیش گرفتهاند تمرکز کنید. از سوی دیگر، ممکن است توجه شما از موضوعی منحرف شود بدون آن که خودتان آگاهی داشته باشید تا وقتی که ناگهان به خود آئید. مثلاً ناگهان متوجه شوید که 20 دقیقه است که روی همین صفحه کتاب ماندهاید. اوّلی رنجآور و ناراحتکننده است و دومی میتواند مشکلات زیادی برای فرد به وجود آورد. به هر حال، عدم تمرکز، وضعیت مهمی است که باید مورد بررسی قرار گیرد.
بیتصمیمی: امروز برای رفتن به سرکار چه لباسی بپوشم؟ کدام یک از این سه پروژه اولویت بیشتری دارد؟ بهترین روز برای وقت گرفتن از دکتر کی است؟ در حالت افسردگی، تصمیمگیری ساده هم ممکن است مشکلساز گردد. و تصمیمگیریهای پیچیده میتواند غیرممکن شود. هنگامی که بیتصمیمی با اضطراب همراه باشد، مواجه شدن با شرائطی که تصمیمگیری اجتناب ناپذیر است میتواند به هیستری بیانجامد.
مردم معمولاً فکر میکنند که فرد افسرده، آدم آرام و گوشهگیری است امّا چنین فردی وقتی در گوشه و تحت فشار قرار گیرد، میتواند واکنشهایی نظیر انفجارهای هیجانی نشان دهد.
مشکلات حافظهای: این مشکلات میتواند در اثر تمرکز ضعیف بروز کند. یعنی شما به دلیل عدم تمرکز چیزی را که بهتان گفته شده است نشنیدهاید و در نتیجه نمیتوانید آن را به یاد آورید. امّا افسردگی می تواند مستقیماً نیز بر روی حافظه تاثیر گذارد به نحوی که چیزی که به فرد گفته شده، شنیده و یا خوانده است و یک زمان به یاد داشته بعداً فراموشش شود.
بینظمی: این علامت، منحصر به افسردگی نیست. افرادی که به شیدایی خفیف (hypomania ) دچارند نیز معمولاً آدمهای بینظمی هستند. امّا در این حالت ممکن است فرد از این بابت احساس ناراحتی نکند. مثلاً شما علیرغم به هم ریختگی اتاقتان، دقیقاً میدانید که هر چیز کجا قرار دارد. امّا در شرایط افسردگی، بینظمی فرد را ناراحت می کند و باعث میشود که او حتی احساس بدتری هم پیدا کند زیرا اگر افسردگی وجود نداشت اقلاً فرد میتوانست برای حل این مشکل اقدام کند.
6- دل مشغولی به مرگ
هر چند سه موردی که در زیر آمده ممکن است به نظر سه عبارت مختلف برای یک چیز بیایند امّا در واقع، آنها اشکال مختلفی از دل مشغولی به مساله مرگ هستند.
فکر مرگ: فکر کردن درباره مرگ ممکن است به شکل تصوّر و تخیل مرگ خود فرد باشد. برای مثال، فرد ممکن است خود را خوابیده در داخل قبر تصوّر کند. یا به اتفاقاتی که در مراسم خاکسپاریش میافتد فکر کند و یا درباره این موضوع فکر کند که مردم پس از مرگش چه میگویند. یکی از عبارتهایی که مردم، بدون منظور خاصی، زیاد به کار میبرند این است که «ای کاش مرده بودم.» امّا بیان این عبارت از سوی یک آدم افسرده باید جدّی گرفته شود، پیش از آن که افکار به واقعیت بپیوندد.
فکر خودکشی: در این حالت، بیان «ای کاش مرده بودم.» کم کم به فکر کردن درباره تحقق آن پیش میرود. فرد افسرده ممکن است در رویارویی با یک اتفاق پراسترس به فکر خودکشی بیافتد و به طور واقعی برای این عمل برنامهریزی کند. چه فرد برنامه مشخص برای خودکشی در ذهن داشته باشد و چه نداشته باشد، فکر کردن درباره خودکشی باید بسیار جدّی گرفته شود. از جمله پرخطرترین عوامل برای انجام خودکشی میتوان به تلاش قبلی برای خودکشی، حضور عوامل مهم استرسزا در زندگی و دسترسی به اسلحه اشاره کرد.
احساس مرگ:
کسی که احساس مرگ یا بریدن از زندگی میکند، گروهی از علائمی که در 5 بخش قبل ذکر شد را به همراه دارد. این علائم عبارتند از:
ناامیدی
بیتفاوتی
از دست دادن علاقه به فعالیتهای لذتبخش
سستی و رخوت
کنارهگیری اجتماعی
به علاوه، فرد ممکن است خود را صرفاً در جایگاه یک «ناظر» نسبت به اتفاقاتی که پیرامونش میافتد حس کند. احساس «پشت سر کسی ایستادن» و نگاه کردن به اتفاقاتی که میافتد.
نتیجهگیری
علائمی که ذکر شد، به ندرت به صورت منفرد حضور دارند و معمولاً ترکیبی از آنها در فرد افسرده وجود دارد. برای مثال، ممکن است این علائم در یک نفر وجود داشته باشد:
گروه 1- تغییر در سطح فعالیت
خستگی
بیخوابی
سستی و رخوت
گروه 2- تغییرات فیزیکی
دردهای تعریف نشده
بیقراری روانی- حرکت
گروه 3- درد هیجانی
از دست دادن اعتماد به نفس
احساس بیپناهی
گروه 4- حالتهای روحی دشوار
تحریکپذیری
اضطراب و نگرانی
گروه 5- تغییر در الگوهای فکری
بیتصمیمی
بینظمی
و هیچ علامتی از گروه 6، یعنی دلمشغولی به مرگ وجود نداشته باشد. فرد افسرده دیگری ممکن است ترکیب کاملاً متفاوتی از این علائم را داشته باشد. نکته مهم این است که باید نسبت به علائم هشدار دهنده افسردگی شناخت داشته باشیم تا بتوانیم آنها را، در صورت وجود، در خودمان یا اطرافیانمان هر چه زودتر شناسایی کنیم و به موقع نسبت به درمان اقدام نمائیم.
ترجمه: کلینیک الکترونیکی روانیار
منبع
Red Flags: Warning Signs of Depression,
http://psychology.about.com
افسرده خویی (Dysthymia)
خلاصه
افسرده خویی یک نوع اختلال حال و وضع روانی است. مشخصه افسرده خویی، افسردگی مزمن است که حداقل به مدّت دو سال باقی مانده باشد. با وجود این، افسرده خویی به شدّت و حدّت افسردگی عمده (حاد) نیست. بدین معنی که هرچند افسرده خویی باعث نوعی اختلال در عملکرد کاری، تحصیلی و اجتماعی می شود امّا میزان آن به شدّت اختلالی که بر اثر افسردگی عمده پیش می آید نیست.
افسرده خویی معمولاً به تدریج از اوایل دوران بلوغ آغاز می شود و بیماران معمولاً در مشخص ساختن دقیق این که کی برای اولین بار افسرده شدند با مشکل روبرو هستند. این گونه بیماران معمولاً افسردگی خود را عادی تلقّی می کنند. افسرده خویی ممکن است با سایر بیماری های ذهنی و روانی مثل اختلال اضطراب و سوء مصرف مواد ارتباط داشته باشد.
به نظر می رسد سطح نامناسب برخی مواد شیمیایی در مغز با افسرده خویی ارتباط داشته باشد. این اختلال در زنان بالغ بیشتر شایع است و به نظر می رسد دارای یک مؤلفه ژنتیکی باشد. به همین دلیل در افرادی که رابطه نزدیک با بیماران افسرده دارند، بیشتر شایع است. شرایط پراسترس محیط زندگی (مثل تبعیض، فقر، بیماری های مزمن) نیز ممکن است با اختلال افسرده خویی ارتباط داشته باشد.
نشانه های افسرده خویی شامل غمگین بودن، ناامیدی، بدبینی (اعتقاد به این که همه چیز سرانجام بدی خواهد داشت)، خستگی، کمبود انرژی و تغییرات قابل توجه در اشتهاست.
پیش از آن که تشخیص افسرده خویی برای فردی داده شود باید آزمایش های پزشکی کامل توسط پزشک متخصص انجام شود تا احتمال وجود سایر شرایطی که ممکن است باعث این نشانه ها شوند (مثل کم کاری تیروئید) منتفی گردد. پس تشخیص قطعی از طریق انجام ارزیابی سلامت روانی توسط متخصص روان درمانی صورت می گیرد.
درمان افسرده خویی غالباً به طور کامل نشانه ها را از بین می برد، هر چند گاهی اوقات لازم است به منظور جلوگیری از بازگشت بیماری، درمان به طور همیشگی ادامه یابد. در بسیاری موارد، افسرده خویی هم از طریق روان درمانی و هم دارو درمانی درمان می گردد. دارو درمانی برای این اختلال معمولاً با داروهای ضدافسردگی انجام می گیرد.
درباره افسرده خویی
Dysthymia که ما در زبان فارسی به آن افسرده خویی می گوئیم، در زبان یونانی به معنی «وضعیت بد ذهنی» یا «ضعف شوخ طبعی» است. افسرده خویی یک نوع اختلال حال و وضع روانی است که در آن، یک حالت افسردگی مزمن در اکثر ساعت های شبانه روز، حداقل به مدّت 2 سال وجود داشته باشد. بیماران افسرده خو معمولاً حالت خود را عادی تلقی می کنند و بسیاری از آنان اصلاً از وجود مشکل، آگاهی ندارند. هر چند افسرده خویی باعث نوعی اختلال در عملکرد کاری، تحصیلی و اجتماعی می شود امّا میزان آن به شدّت اختلالی که بر اثر افسردگی عمده (حاد) پیش می آید نیست.
بروز افسرده خویی معمولاً تدریجی است. سن میانگین برای بروز افسرده خویی 31 سال است، هر چند ممکن است در بعضی افراد از خیلی زودتر یا دیرتر آغاز گردد. اغلب بیماران نمی توانند به طور دقیق به یاد آورند که کی برای اولین بار دچار افسردگی شدند. در کودکان و نوجوانان، تغییر حالت ممکن است به جای افسردگی به شکل زودرنجی و تحریک پذیری باشد و به جای دو سال، باید حداقل یک سال دوام داشته باشد.
ارتباط نزدیکی بین افسرده خویی و افسردگی عمده (حاد) وجود دارد. به عنوان مثال، بسیاری از بیمارانی که دچار افسرده خویی هستند نهایتاً دچار افسردگی عمده خواهند شد و برعکس، بسیاری از بیمارانی که دچار افسردگی عمده هستند به افسرده خویی مبتلا خواهند شد. چنانچه افسرده خویی و افسردگی عمده هر دو با هم در بیماری وجود داشته باشند به آن افسردگی مضاعف گفته می شود. افسرده خویی با سایر اختلالات سلامت روانی مانند اختلالات اضطراب و سوء مصرف مواد نیز ممکن است ارتباط داشته باشد. افسرده خویی در کودکان ممکن است با اختلال نقص توجه / بیش فعالی ( ADHD ) و سایر وضعیت های روانی یا پزشکی ارتباط داشته باشد. برطبق آمار منتشر شده از سوی مرکز ملّی سلامت روانی آمریکا، در حدود 3/3 میلیون نفر با سن بالاتر از 18 سال در این کشور در زندگی خود دچار افسرده خویی بوده اند. تعداد زنان مبتلا به افسرده خویی تقریباً دو برابر مردان است.
علل و عوامل خطر افسرده خویی
علّت افسرده خویی کاملاً شناخته شده نیست. اعتقاد بر این است که تغییرات در ساختار و مواد شیمیایی مغز باعث تغییرات در حالت و وضع روانی می شود. به نظر می رسد برخی انتقال دهنده های عصبی (مواد شیمیایی که پیام ها را بین اعصاب ردوبدل می کنند)، به ویژه سروتونین، نقشی کلیدی در این مورد داشته باشند. عوامل خطر (فاکتور ریسک) متعددی برای افسرده خویی وجود دارد. این عوامل عبارتند از:
جنسیت. احتمال خطر ابتلا به افسرده خویی در زنان دو برابر مردان است. هر چند علت این امر نامشخص است، امّا ممکن است به دلیل عواملی نظیر تفاوت هورمونی در بعضی مراحل خاص در زندگی، مثلاً پس از حاملگی یا یائسگی باشد. نکته دیگری که در این مورد شایان توجه است این است که احتمالاً زنان بیشتر از مردان تمایل دارند نشانه های افسردگی خود را با پزشکان در میان بگذارند و شاید یکی از علل بروز این اختلال در زنان بیشتر از مردان همین باشد.
سابقه خانوادگی. افرادی که خویشاوندانی با سابقه یکی از اشکال افسردگی، به ویژه افسرده خویی یا افسردگی عمده دارند، در معرض خطر بیشتری برای ابتلاء به افسرده خویی قرار دارند. این امر به ویژه در مورد منسوبین درجه اول (پدرومادر، فرزند، خواهروبرادر) صادق است.
استرس های طولانی مدت. افرادی که در زندگی خود با منابع ثابت استرس زا مانند تبعیض، فقر، بیماری های مزمن و سوء مصرف دارو، سروکار دارند در معرض خطر بیشتری برای ابتلاء به افسرد ه خویی قرار دارند. البته، افراد متأهلی که زندگی زناشوئی نامناسب و ناخوشایندی دارند نیز در معرض خطر بیشتری قرار دارند. هنوز این نکته مشخص نشده است که آیا این ها خود عوامل خطر واقعی برای بروز افسرده خویی هستند یا آن که قضیه برعکس است. یعنی افرادی که افسردگی مزمن دارند کمتر ازدواج می کنند و در صورتی که ازدواج کنند هم به احتمال زیاد زندگی زناشوئی نامناسبی خواهند داشت. افرادی که احساس مطرود بودن یا بیوفایی و خیانت از سوی فرد مورد علاقه شان می کنند نیز در معرض خطر بیشتری قرار دارند.
علائم و نشانه های افسرده خویی
نشانه های افسرده خویی از یک بیمار به بیمار دیگر ممکن است کاملاً متفاوت باشد. نشانه های عمومی عبارت است از کاهش فعالیت، اثر بخشی یا عملکرد. اغلب نشانه های افسرده خویی مشابه افسردگی عمده هستند امّا نه به آن شدّت. به دلیل آن که بیماران افسرده خو معمولاً نشانه های خود را عادی تلقی می کنند، نشانه های بیماری ممکن است قبل از خود بیمار، توسط دیگران تشخیص داده شود. علائم و نشانه های افسرده خویی عبارتند از:
تغییر حال. بیماران معمولاً احساس غمگین بودن، ناامیدی، ناکامی یا بی احساسی (فقدان هیجان) دارند. این گونه بیماران معمولاً دچار بدبینی هستند و حس می کنند که همه چیز در زندگی سرانجام بدی پیدا خواهد کرد. حساسیت فزاینده عاطفی و هیجانی و گریه کردن دوره ای از دیگر نشانه های افسرده خویی است. خشم فزاینده، زودرنجی، تحریک پذیری و بداخلاقی، به ویژه در کودکان، از دیگر نشانه های قابل ذکر است.
بی علاقگی و انزوای اجتماعی. بیماران ممکن است علاقه اندک یا کاملاً بی علاقگی نسبت به فعالیت هایی که قبلاً برایشان خوشایند بود نشان دهند. آن ها همچنین ممکن است از فعالیت های اجتماعی کناره گیری کنند.
کمبود اعتماد به نفس. این یکی از نشانه های رایج در افسرده خویی است. بیماران ممکن است احساس بی ارزش بودن، گناه یا سرزنش از خود کنند.
خستگی و کمبود انرژی.
عدم تمرکز. بیماران ممکن است مشکل عدم تصمیم گیری، عدم توانایی برای تفکر، توجه یا تمرکز به موضوعات یا مشکلات حافظه داشته باشند.
تغییر اشتها و تغییر عمده وزن. بیماران افسرده خو ممکن است اشتهایشان زیادیا کم شود و وزنشان در یک دوره زمانی نسبتاً کوتاه، به طور عمده ای افزایش یا کاهش یابد.
تغیرات در الگوی خواب. بیماران ممکن است دچار بی خوابی یا پرخوابی شوند. این گونه بیماران معمولاً صبح زود از خواب بیدار می شوند و دیگر نمی توانند به خوابشان ادامه دهند.
روش های تشخیص افسرده خویی
پیش از تشخیص افسرده خویی، باید آزمایش های پزشکی کاملی صورت گیرد تا مشخص شود که نشانه های بیماری های دیگری با افسرده خویی اشتباه گرفته نشده باشد. بسیاری از دارو درمانی های طولانی مدّت (مثل کورتیکواستروئید) یا بیماری های مزمن (مثل کم کاری تیروئید و کم خونی) می توانند باعث به وجود آمدن نشانه های مشابهی با افسرده خویی گردند.
تشخیص افسرده خویی با ارزیابی سلامت روانی که توسط یک پزشک یا یک متخصص سلامت روان صورت می گیرد آغاز می شود. این ارزیابی شامل به دست آوردن تاریخچه کامل نشانه ها (زمان شروع، طول مدّت ماندگاری و میزان شدّت آن) است. همچنین باید مشخص شود که آیا بیمار این نشانه ها را قبلاً نیز داشته است یا نه و در صورتی که داشته، درمان شده است یا نه. پزشک همچنین اطلاعاتی راجع به مصرف الکل و دارو توسط بیمار جمع آوری می کند و این که سایر اعضای خانواده او دچار انواع افسردگی، نظیر افسرده خویی یا افسردگی عمده، بوده اند یا نه. اگر سابقه افسردگی در هر یک از اعضای خانواده بیمار وجود داشته باشد، روش و اثربخشی درمان باید گزارش شود.
معیارهای خاصی برای تشخیص افسرده خویی وجود دارد که عبارتند از:
کیفیت و طول دوره تغییر حال. بالغین باید در اغلب اوقات شبانه روز، در اغلب روزها و حداقل به مدّت دو سال دچار حالت افسردگی باشند. کودکان و نوجوانان نیز باید در اغلب اوقات شبانه روز، در اغلب روزها و حداقل به مدّت یک سال دچار افسردگی و زودرنجی و تحریک پذیری باشند.
نشانه ها. دو مجموعه جداگانه ولی دارای همپوشانی از نشانه ها از سوی پزشکان و متخصصان سلامت روان ممکن است به کار گرفته شود. به طور کلّی، بیماران باید دو یا بیشتر از نشانه های زیر را در طول مدتی که حال و وضع روانی شان تغییر می کند داشته باشند:
ناامیدی
تغیر چشمگیر اشتها
کم خوابی یا پرخوابی
خستگی
کاهش اعتماد به نفس
بی تصمیمی یا مشکل در تمرکز
زودرنجی یا خشم فزاینده
بدبینی
بی علاقگی به انجام فعالیت هایی که قبلاً خوشایند بودند
کناره گیری اجتماعی
احساس گناه نسبت به گذشته
کاهش فعالیت، اثربخشی و عملکرد
سازگاری. نشانه ها نباید برای بیش از دو ماه متوالی در یک دوره دو ساله در بالغین و یک ساله در کودکان و نوجوانان، غیبت داشته باشند.
اختلال. نشانه ها باید آنقدر جدّی باشند که حداقل باعث اختلال ضعیفی در عملکرد کاری، تحصیلی یا اجتماعی شده باشند.
تشخیص افسرده خویی تنها هنگامی داده می شود که تشخیص اختلالات روانی دیگری مثل افسردگی عمده یا اختلال دو قطبی برای بیمار داده نشده باشد. البته شرایط خاصی وجود دارد که ممکن است افسرده خویی و افسردگی عمده با هم وجود داشته باشند (افسردگی مضاعف). برای مثال، بسیاری از بیمارانی که دچار افسرده خویی هستند نهایتاً به افسردگی عمده مبتلا می گردند و برعکس. برای تشخیص قطعی، باید نشانه ها مربوط به شرایط جسمی بیمار یا در نتیجه استفاده از دارو نباشند.
سن آغاز بیماری در انتخاب روش درمانی مؤثر است. بیمارانی که پیش از 20 سالگی دچار افسرده خویی شده باشند به احتمال زیاد سرانجام در آینده به افسردگی عمده مبتلا خواهند شد.
درمان و جلوگیری از افسرده خویی
تنها 10 درصد احتمال دارد که نشانه های افسرده خویی بدون درمان، خود به خود از بین برود. درمان افسرده خویی مشکل است امّا غالباً به از بین رفتن کامل نشانه ها می انجامد، هر چند ممکن است برای پیشگیری از بازگشت آن ها به طور همیشگی ادامه یابد. معمولاً تنها هنگامی که افسرده خویی به افسردگی عمده تبدیل می گردد متخصصان سلامت روان مورد مشاوره قرار می گیرند، گرچه افسرده خویی به تنهایی ممکن است به الکلی شدن یا خودکشی بیانجامد. در بسیاری موارد، افسرده خویی هم از طریق روان درمانی و هم از طریق دارو درمانی درمان می گردد.
روان درمانی به آموزش مهارت های وفق پذیری و روش های موثرتر برای برخورد با مشکلات زندگی می پردازد. این روش همچنین نشانه ها و هر نوع مصرف مواد را هدف می گیرد. یکی از روش های روان درمانی که غالباً مورد استفاده قرار می گیرد، درمان رفتار شناختی ( CBT ) است. در این روش، درمانگر بیمار را به حرف می گیرد تا بینش بهتری نسبت به او به دست آورد و الگوهای منفی فکری یا رفتاری مربوط به افسرده خویی را تغییر می دهد. گاهی اوقات به بیمار در بین جلسات روان درمانی، «تکلیف خانگی» داده می شود. درمان رفتار شناختی به بیماران می آموزد که از اعمال خود، رضایت بیشتری کسب کنند و به حل مسائل بپردازند.
دارو درمانی معمولاً رهایی نسبتاً سریع از نشانه ها را به همراه دارد. دارو درمانی برای اختلال افسرده خویی معمولاً با داروهای ضدافسردگی آغاز می شود. بیماران باید آگاه باشند که پزشک برای به دست آوردن بهترین نتیجه با کمترین اثرات جانبی، ممکن است میزان مصرف دارو را کم و زیاد کند و یا نوع دارو را تغییر دهد. بنا به توصیه اداره دارو و غذای آمریکا ( FDA )، مصرف داروهای ضدافسردگی ممکن است باعث افزایش خطر فکر خودکشی در برخی بیماران، به ویژه کودکان و نوجوانان، گردد. بدین خاطر، تمام افرادی که با داروهای ضدافسردگی تحت درمان قرار می گیرند باید برای تغییرات غیرعادی در رفتارشان، از نزدیک مورد مراقبت قرار گیرند. برخی افراد برای درمان افسرده خویی خود به مصرف مکمّل های غذایی مجاز و داروهای گیاهی روی می آورند. با وجودی که در اروپا از این مکمل ها برای بسیاری از اشکال افسردگی خفیف تا متوسط استفاده می شود امّا مطالعات علمی در این زمینه هنوز ناکافی است. به بیماران توصیه می شود قبل از مصرف هر نوع داروی گیاهی یا مکمل های غذایی با پزشک مشورت کنند زیرا بعضی از مکمل های غذایی ممکن است باعث تداخل دارویی گردند.
مطالعات نشان می دهد که ورزش، به ویژه تمرینات هوازی، تأثیر مثبتی بر انواع خفیف و متوسط افسردگی، از جمله افسرده خویی دارد. به بیماران معمولاً توصیه می شود که به ورزش بپردازند.
پرسش هایی برای پرسیدن از پزشک
آماده کردن پرسش هایی از قبل به بیماران کمک می کند تا گفتگوی معنی دارتر و هدفمندتری با پزشک خود درباره وضعیت شان داشته باشند. بیماران می توانند پرسش های زیر را در ارتباط با افسرده خویی از پزشکشان بپرسند:
آیا شما در درمان افسردگی و سایر اختلالات روانی تخصص دارید؟
چرا فکر می کنید که من افسرده خویی دارم نه افسردگی عمده؟
آیا من به دلیل افسرده خویی، در معرض خطر بیشتری برای سایر بیماری ها هستم؟
آیا این احتمال وجود دارد که افسرده خویی من خود به خود برطرف گردد؟
آیا درمان افسرده خویی من از طریق دارو درمانی خواهد بود؟
چه نوع دارو درمانی برای من مناسب تر است؟
دارو درمانی من چقدر طول خواهد کشید؟
چند وقت پس از شروع دارو درمانی، نشانه های بهبودی در من ظاهر خواهد شد؟
بهترین روش درمان برای من چیست؟
درمان من چقدر طول خواهد کشید؟
چقدر طول می کشد تا خودم یا دیگران متوجه تغییر در حالتم شوند؟
آیا سبک زندگی متفاوتی را برای من پیشنهاد می کنید که به وضعیتم کمک کند؟
چگونه می توانم از بازگشت نشانه های افسرده خویی جلوگیری کنم؟
ترجمه : کلینیک الکترونیکی روان یار
منبع
Dysthymia , iVillage Total Health,
http://emotional.health.ivillage.com
گردشگری جنسی در اینترنت
: در گردشگری جنسی و سفر به مکانهای هیجانانگیز، افراد محدودیتهای موجود در منازل خود را نخواهند داشت. در شهرهای خارجی، مردان امکان همه نوع سوءاستفاده و بدرفتاری با زنان و دختران را به روشهایی که در کشورهای خودشان بسیار خطرناک و یا پردردسر است، خواهند داشت.
چکیده گسترش سریع و روزافزون شبکه اینترنت، به تبلیغات صنعت گردشگری جنسی به ویژه جهت ساکنان اروپای غربی و آمریکا، رونقی دوچندان بخشیده است. در این تبلیغات خدماتی نظیر تورهای جنسی، فاحشهخانهها و سفارشات اینترنتی زنان روسپی در کشورهایی نظیر تایلند، فیلیپین و کوبا ارائه میشود.
بیشک در این وضعیت، علاوه بر گسترش قاچاق زنان و کودکان، ضربات سنگینی بر حقوق انسانی زنان و کودکان وارد شده و آنها را به یک کالای جنسی جهت مردان هوسران گردشگر، تبدیل نموده است. مبلغان تورهای جنسی، اندامها و جنسیت زنان را در کل کره خاکی و از طریق شبکه اینترنت به حراج میگذارند. این شبکه، ارتباط بینالمللی جهت فروش زنان در یک بازار جهانی و به ویژه جهت مردان کشورهای صنعتی به وجود آورده است. در دو سال گذشته، امکانات چندرسانهای (صوت و تصویر) به شبکه اینترنت افزوده شده که تبدل رنگ، گرافیک، عکس، انیمیشن، صدا و تصاویر متحرک را ممکن نموده است.
این ویژگیهای پرشور و نوین اینترنت، به رشد سریع منافع تجاری در بخشهای گوناگون شبکه منجر گردیده است که در این میان «صنعت سکس» یکی از پیشگامان در استفاده از این ویژگیهاست. تبلیغات ویژه تورهای جنسی، فاحشهخانهها و استریپبارها (بارهایی که در آن افرادی کاملاً برهنه میشوند). به سهولت و بدون کمترین محدودیتی در شبکه اینترنت ارائه میگردد. چند مثال را مرور میکنیم: اتاقهای گفتوگوی اینترنتی، امروزه به مکانی جهت تبادل اطلاعات در توصیهها برای گردشگریهای جنسی و یافتن زنان روسپی در کشورهای مختلف تبدیل شده است. اطلاعاتی نظیر چگونگی سفر، قیمت هتلها، شماره تلفنها، کرایه تاکسیها، قیمت مشروبات الکلی، قمیت خدمات جنسی ارائه شده و انواع آن را به راحتی میتوانید در این اتاقها بیابید. تصاویر مستهجن این سفرها نیز در دسترس همگان است.
در تابستان 1995 یک مرد آمریکایی، برای اولین بار «تورهای جنسی» به مقصد جمهوری دومینیکن را در شبکه اینترنت تبلیغ نمود. این تور 4 روزه با همراهی یک راهنما جهت ارائه اطلاعات کاربردی در مورد چگونگی یافتن و ارتباط با زنان روسپی و همچنین یافتن گروههای عیاشی ارائه میشد. این تورها با سکس دهانی توسط یک زن جذاب که از سوی راهنمای تور انتخاب میشد، همراه بود و یا در تبلیغات مربوط به «تعطیلات جنسی» در کاستاریکا که با ارائه راهنمای گردشگری (زنان روسپی بومی) همراه بود، با طولانی شدن زمان تور امکان تعویض راهنماها نیز ممکن بود. شوهای مبتذل سکسی نیز در تایلند به یکی از بخشهای مهم گردشگری تبلیغ شده در اینترنت بدل شده است. از تصاویر زنان کاملاً عریان نیز در این تبلیغات استفاده میشود.
در یکی از تبلیغات مربوط به سفر به فیلیپین، که با ارائه تصویر یک زن همراه است، وی از شما دعوت میکند که جهت دیدن فیلیپین با وی همراه شوید! در این تبلیغات از آن کشور به عنوان مکانی جذاب و هیجانانگیز نام برده شده است. در این تبلیغات به اختصار به وجود زنان روسپی در همه جای کشور و با ارائه لیست قیمت آنان اشاره شده است. به نظر میرسد همه حرفها پیرامون عشق، زناشویی کودکان دور میزند.
در تبلیغاتی دیگر، ارائه یک راهنمای مؤنث اختصاصی جهت این تورها تبلیغ شده است. در این تبلیغات اشاره شده که کلیه دستمزدها باید به مدیر تور و نه زن پرداخت گردد، اما پرداخت انعام فراموش نگردد! و یا گفته میشود که این زنان به سن، ظاهر و ثروت شما توجهی نخواهند کرد. در تبلیغی دیگر با ارائه لیستی مصور از زنان مختلف، آدرسهای آنان به خریداران فروخته میشود. همه این تبلیغات برای سودآوری فاحشهخانهها و هتلها و مشروبفروشیهای نیز مفید خواهند بود.
در سفارشات اینترنتی دختران برخلاف آنچه که به عنوان یافتن همسر در کشورهای دیگر تعبیر میشود، اکثر مردان پس از سفر به آن کشورها و ازدواج با آن دختران، آنان را ترک میکنند. در گردشگری جنسی و سفر به مکانهای هیجانانگیز، افراد محدودیتهای موجود در منازل خود را نخواهند داشت. در شهرهای خارجی، مردان امکان همه نوع سوءاستفاده و بدرفتاری با زنان و دختران را به روشهایی که در کشورهای خودشان بسیار خطرناک و یا پردردسر است، خواهند داشت. برای تعدادی از مردان، جذابیت بانکوک به دلیل وجود دختران بسیار جوان و روشهای شبیه به بردهداری در آن است.
در تبلیغات اینترنتی سفر به بانکوک، به رضایت مردانی که پیش از این به تایلند سفر کردهاند، اشاره شده است. نیروهای پرقدرت تبعیض نژادی، آزار زنان، تسلط کشورهای قدرتمند و استعمار اقتصادی در فروش زنان جذاب و شهوانی متحد گردیدهاند. اکثر مکانهای توریسم جنسی در نیم کره جنوبی نظیر تایلند و فیلیپین سالهای آغاز فعالیت خود را با تقاضای مربوط به زنان روسپی توسط نظامیان اشغالگر آمریکایی آغاز نموده است و با ترک ارتش آمریکا، دلالان محبت (قوادان) و کارگزاران فعال در این صنعت بازار جدیدی را برای زنان تایلندی و فیلیپینی جهت تورهای نسی به مقاصد ژاپن و اروپا پیدا کردهاند.
سود فزاینده این تورها نصیب شرکتهای فراملیتی، خطوط هواپیمایی، هتلها و رستورانها میگردد. با تبدیل روسپیگری به یکی از انواع گردشگری ویژه مردان، این فعالیتها به یکی از عوامل توسعه اقتصادی کشورهای فقیر بدل شده است. «صنعت گردشگری» همواره از سوی سازمان ملل متحد، بانک جهانی و گروههای مشاورهای ایالات متحده به عنوان یکی از راههای ایجاد درآمد و بازپرداخت بدهیهای خارجی کشورهای فقیر معرفی شده است. کشورها با تعیین سیاستهای گردشگری خود، میتوانند در صورت تمایل از گسترش روسپیگری به عنوان یک جنبه گردشگری حمایت نموده و یا از شکلگیری آن جلوگیری نمایند.
البته تعدادی از کشورها با اتکا به فروش اندامهای زنان، به کسب درآمد روی آوردهاند. با رشد صنعت سکس، زنان و دختران بیشتری در یک شهر و یا کشور به این سو کشیده میشوند تا به گردشگران خارجی فروخته شوند. در «بارهای بانکوک» زنان و دختران اسم ندارند، بلکه شمارههایی بر لباسهای تنگ و کوتاه آنان نصب شده است. مردان آنان را با شمارههایشان انتخاب میکنند. آنها کالاهایی سکسی و قابل تعویض به معنای کامل کلمه هستند. در یک تخمین گفته شده است که 10 درصد جمعیت مؤنث تایلند در صنعت سکس فعالند.
در مراکز توریسم جنسی، نظیر بانکوک تقاضا برای زنان مورد استفاده در مراکز روسپیگری، از ظرفیت جمعیت بومی آن فراتر رفته و آنان قادر به تأمین زنان کافی جهت انجام تقاضاهای گردشگری خارجی نیستند، لذا دلالان محبت و پااندازها به سایر کشورها به ویژه آنهایی که بحرانهای سیاسی، زنان را آسیبپذیر و نیازمند نموده، روی آوردهاند.
مقامات تایلندی تخمین میزنند که هماکنون 20000 زن برمهای در فاحشهخانهها فعالند که همه ساله به تعداد آنها افزوده میگردد. هم چنین 10000 زن از کشورهای مستقل مشترکالمنافع و 5000 زن چینی نیز همه ساله به تایلند روی آورده میشوند. مردانی که از این سایتهای اینترنتی استفاده میکنند، در یادداشتهای خود به یکدیگر، گردشگران را به بازدید از کشورهایی که به سختی از فقر صدمه دیدهاند، دعوت میکنند. با کاهش درآمد سالانه، زنان مستأصلتر گردیده و در برابر روسپیگری، مقاومت کمتری نشان میدهند و همچنین قیمتها برای سکس با زنان روسپی هم پایینتر میآید.
مردان در اکثر موارد، درآمد میانگین مناطق را به عنوان بخشی از اطلاعات عمومی در مورد هر کشور یا شهر خاطرنشان میکنند. این اطلاعات جهت توضیح و توجیه اینکه چرا زنان را میتوان به بهایی اندک در مقایسه با درآمد مردان کشورهای صنعتی خریداری کرد، به کار میآید. با رشد توریسم جنسی، شهرها و کشورها بر اساس روسپیگری در سطح جهانی با بدنامی روبهرو میشوند. هنگامی که محیط سرشار از خودفروشی و قوادی گردد، همه زنان حاضر در محیطهای بیرونی به عنوان «روسپی» و همه مردان به شکل «قواد» دیده میشوند.
در یکی از تبلیغات اینترنتی که از کوبا به عنوان مکانی جدید جهت خوشگذرانی مردان اروپایی در منطقه کارائیب نام میبرد. یک مرد در گزارش خود از کوبا مینویسد: «شما هر دختری که بخواهید میتوانید داشته باشید. فقط در برابر او در خیابان بایستید و از آن زن بپرسید که آیا تمایل دارید با من بیایید و او خواهد آمد… هدایای کوچکی نظیر لباسهای زنانه یا عطر به همراه داشته باشید تا با شما نظیر یک سلطان برخورد شود».
یک توریست دیگر در مورد کوبا مینویسد: «هر دختر غیر مجرد کوبایی را میتوانید داشته باشید. اکثر آنها در مورد روسپیگری چیزی نمیدانند تا اینکه با یک توریست آشنا میشوند. «همچنین مرد دیگری در مورد اینکه چگونه یک دختر کمتر از 12 ساله را برای سکس در بانکوک بیابید چنین مینویسد: «به دنبال مردان قواد باشید تا دختر مورد نظر خود را بیابید. حتی اگر آن مرد نتواند به شما کمکی کند، مرد مناسبی را به شما نشان خواهد داد».
تبدیل جنسیت زن به کالا جهت فروش به هر مردی، نجابت روحی و پاکی جسمانی او را که جزء حقوق پایه هر انسانی است، از بین میبرد. روسپیگری، پایمال نمودن حقوق انسانی زنان است. کلیه مقالات ارایه شده در گردهمایی سازمانهای غیردولتی و چهارمین کنفرانس جهانی زن در پکن، به این مورد اشاره نمودهاند که یک نیاز اساسی جهت پایان دادن به استثمار جهانی زنان و گردشگری جنسی احساس میشود.
در قطعنامه کنفرانس میخوانیم: «ما خواهان پایان دادن به تجاوزات جنسی و همه انواع استثمار جنسی و خشونت و آزار جنسی زنان و کودکان هستیم. ما همچنین خواهان پایان دادن به قاچاق زنان و کودکان به ویژه گردشگری جنسی هستیم».
تبلیغات اینترنتی در مورد زنان روسپی در تورهای گردشگری جنسی، باعث افزایش رفتارهای این چنینی مردان و همچنین برخورد روزافزون مردان با زنان به عنوان یک کالای جنسی میگردد. اینترنت، شبکهای ارتباطی با سریعترین رشد و فاقد قانونمندی است. این یک رسانه ارتباطی سریع است که میتواند مخاطبانش را در هر نقطه دنیا و در عرض چند دقیقه بیابد. این عوامل، شبکه اینترنت را به مکانی پررونق جهت قاچاق بینالمللی زنان تبدیل نموده است که موجب توسعهی تجارت جهانی سکس گردیده است. هنوز هم وارد شدن و توسعهی صنعت سکس در اینترنت، به عنوان آسیبهایی قلمداد میشود که بر زنان وارد میگردد. اولین آسیب این است که با استثمار جنسی زنان، حقوق انسانی آنان، پایمال میشود. کسانی که خواهان توقف این خشونتها علیه زنان و کودکان هستند، باید در همه جنبهها نظیر حوزههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، محلی، ملی و بینالمللی فعالیت نمایند تا دنیایی بسازند که به مردان اجازه استثمار زنان و کودکان را ندهد.