روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

ولایتعهدى امام رضا علیه السلام

ولایتعهدى امام رضا علیه السلام
تقارن 29 صفر 1421 ه . ق سال روز شهادت ثامن الحجج‏حضرت امام رضا علیه السلام با 14 خرداد 1379 ه . ش سال روز حلت‏حضرت امام خمینى (س) (1) و سال امام على علیه السلام - اعلام شده از سوى مقام معظم رهبرى (2) - از ویژه‏گى خاصى بررخودار است.
امام رضا علیه السلام در سال 148 ه . ق در مدینه چشم به جهان گشود و در سن 55 سالگى مسموم و در سال 202 به شهادت رسید (3) و در سناباد مشهد کنونى به خاک سپرده شد. (4)
پدرش امام موسى بن جعفر علیهما السلام و مادرش مشهور به خیزران، اروى (5) ، نجمه، ام البنین و تکتم (6) بوده است.
نقش انگشتر امام رضا علیه السلام «ما شاء الله ولا حول ولا قوة الا بالله‏» بوده است. (7)
هدف مامون از ولایتعهدى
مامون با تظاهر به تشیع (8) - در صدد رفع مشکلاتى بود که از ناحیه‏ى علویون - از آغاز خلافت - بر سر راهش قرار گرفته بود او در این مبارزه، گام به گام حرکت کرد و در آخرین مرحله، تحمیل «ولایتعهدى‏» به امام رضا علیه السلام بود.
مامون در برابر اعتراضى که در مورد ولایتعهدى امام علیه السلام بر او شد چنین پاسخ داد:
«این مرد [امام رضا علیه السلام] کارهاى خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت‏خود مى‏خواند ما او را بدین جهت ولى‏عهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن شیفتگان ایشان بدانند که او آن چنان که ادعا مى‏کند، نیست; و این امر (خلافت) شایسته ما است نه او! و همچنین ترسیدیم، اگر او را به حال خود بگذاریم در کار ما شکافى به‏وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامى علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که در رابطه با وى این شیوه را پیش گرفته و در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه‏ى پرتگاه قرار داده‏ایم، نباید در کار وى سهل‏انگارى کنیم. بدین جهت‏باید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم به صورتى در آوریم، که از نظر آنها شایستگى خلافت را نداشته باشد، سپس در باره‏ى او چنان چاره اندیشى کنیم که از خطرات او که ممکن بود متوجه ما شود جلوگیرى کرده باشیم‏» . (9)
«ابا صلب هروى‏» نیز در خصوص واگذارى ولایتعهدى به على بن موسى الرضا علیه السلام مى‏گوید:
«ولایتعهدى را به امام واگذاشت، تا به مردم نشان دهد که او چشم به دنیا دارد و بدین ترتیب، موقعیت معنوى خود را پیش آن‏ها از دست‏بدهد» . (10)
به غیر از اهدافى که مامون در مورد ولایتعهدى حضرت اظهار کرد، براى کنترل امام رضا علیه السلام نیز نگهبانان و جاسوس‏هایى را گمارد تا اخبار امام را به وى برسانند. (11)
عکس العمل امام رضا علیه السلام در برابر پیشنهاد ولایتعهدى
اولین واکنش امام هشتم علیه السلام نسبت‏به پیشنهاد مامون در خصوص ولایتعهدى، این بود که از آمدن به خراسان سرباز زد چرا که آمدن او به «مرو» یک پیروزى سیاسى براى مامون به حساب مى‏آمد. (12)
کلینى از «یاسر خادم‏» و «ریان بن صلت‏» نقل کرده است: وقتى کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار یافت، نامه‏اى به امام علیه السلام نوشته و از او خواست تا به خراسان بیاید، ولى امام هرگز به درخواست او جواب مساعد نمى‏داد (13) مامون در سال 200ه . ق نامه‏ها و پیک‏هاى متعدد به مدینه، حضور حضرت رضا علیه السلام فرستاد و آن حضرت را با تاکید و تشدید به خراسان دعوت کرد (14) در حدیث آمده است: مامون از نوشتن نامه در این رابطه دست‏بردار نبود. (15)
تا این که «رجاء بن ابى الضحاک‏» را مامور کرد که امام علیه السلام را به این مسافرت مجبور کند. (16)
وداع امام هشتم از مدینه و مکه:
شیخ صدوق رحمه الله از محول سجستانى آورده است:
«وقتى که فرستاده‏ى مامون براى بردن امام رضا علیه السلام از خراسان به مدینه آمد، من آنجا بودم. امام علیه السلام به منظور خدا حافظى و براى وداع، به مسجد النبى کنار قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله رفت و مکرر با قبر پیامبر صلى الله علیه و آله وداع مى‏کرد و بیرون مى‏آمد و نزد قبر باز مى‏گشت و با صداى بلند گریه مى‏کرد. من به امام نزدیک شده، سلام کردم امام جواب سلام مرا داد، حضرت را در رفتن به سفر خراسان تهنیت و مبارک باد گفتم. امام فرمود: به دیدن من بیا زیرا از جوار جدم خارج مى‏شوم و در غربت از دنیا مى‏روم و در کنار قبر هارون مدفون مى‏شوم! من همراه حضرت به خراسان رفتم، تا این که از دنیا رفت و در کنار قبر هارون به خاک سپرده شد. (17)
امیه بن على مى‏گوید: من در آن سالى که حضرت رضا علیه السلام در مراسم حج‏شرکت کرد و سپس به سوى خراسان حرکت نمود، در مکه با او بودم و فرزندش امام جواد علیه السلام (که پنج‏سال داشت) با او بود. امام با خانه‏ى خدا وداع مى‏کرد و چون از طواف خارج شد، نزد مقام رفت و در آن جا نماز خواند. امام جواد علیه السلام بر دوش موفق (غلام حضرت) بود که او را طواف مى‏داد. نزدیک حجر اسماعیل، امام جواد علیه السلام از دوش موفق پایین آمد و مدتى طولانى در آن جا نشست موفق گفت: فدایت‏شوم برخیز.
امام جواد علیه السلام فرمود: نمى‏خواهم. مگر خدا بخواهد. آثار غم و اندوه در چهره‏اش آشکار شد.
موفق نزد امام رضا علیه السلام آمد و گفت: فدایت‏شوم، حضرت جواد علیه السلام در کنار حجر اسماعیل نشسته و بلند نمى‏شود.
امام هشتم علیه السلام نزد فرزندش آمد و فرمود: بلند شو عزیزم.
حضرت جواد علیه السلام عرض کرد: «چگونه برخیزم با این که خانه‏ى خدا را به گونه‏اى وداع کردى که دیگر نزد آن بر نمى‏گردى! » .
امام رضا علیه السلام فرمود: «حبیب من برخیز» آنگاه حضرت جواد علیه السلام برخاست و با پدرش به راه افتاد. (18)
امامت‏حضرت جواد علیه السلام:
«حسن بن على وشاء» مى‏گوید که امام رضا علیه السلام به من فرمود:
انى حیث ارادوا الخروج من المدینة، جمعت عیالى فامرتهم ان یبکوا على حتى اسمع، ثم فرقت فیهم اثنى عشر الف دینار ثم قلت: اما انى لا ارجع الى عیالى ابدا. (19)
«موقعى که مى‏خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، خانواده‏ام را جمع کرده و به آن‏ها امر کردم که برایم گریه کنند تا صداى گریه‏ى آن‏ها را بشنوم. سپس در میان آن‏ها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و به آن‏ها گفتم من دیگر به سوى شما بر نمى‏گردم‏» .
سپس دست پسرش حضرت امام جواد علیه السلام را گرفت و به مسجد برد و او را به قبر مطهر رسول خدا صلى الله علیه و آله چسبانید و نگهدارى او را به برکت روح مطهر پیامبر صلى الله علیه و آله از خدا خواست.
حضرت امام جواد علیه السلام به پدرش نگاه کرد و گفت: به خدا سوگند به سوى خدا مى‏روى.
سپس امام هشتم علیه السلام به خدمتکاران و نمایندگان خود دستور داد تا از حضرت جواد علیه السلام اطاعت کنند و با او مخالفت ننمایند و به آن‏ها تفهیم کرد که فرزندش امام جواد علیه السلام جانشین اوست. (20)
امام رضا و ایران:
شهر «مرو» مرکز خلافت مامون بود. به دستور مامون، امام هشتم شیعیان را از مدینه به بصره و از آن جا به اهواز و سپس از مسیر فارس به نیشابور و بعد به خراسان آوردند و حضرت را از طریق کوفه نیاوردند (21) . در بعضى از کتب تاریخى آمده است که امام از طریق «قم‏» آورده شد. (22)
امام رضا علیه السلام در مسیر خود به نیشابور رسید جمعیت‏بسیارى از حضرت استقبال کردند هنگام عزیمت‏به سوى «مرو» جمعى از دانشمندان اهل سنت از امام خواستند تا حدیثى از آباء گرامش نقل کند، امام دستور داد پرده‏ى کجاوه را کنار زدند، مردم در حال هجوم بودند و سروصدا مى‏کردند، امام از مردم خواست تا ساکت‏شوند، آنگاه فرمود:
پدرم از پدرش تا امیر المؤمنین على علیه السلام و او از پیامبر صلى الله علیه و آله و او از جبرئیل نقل کرد که خداوند فرمود: کلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى. (23)
«کلمه توحید، سنگر محکم من است، پس هر کس داخل آن گردید، از عذاب من در امان است‏» .
امام رضا علیه السلام بعد از اندک تاملى، به آن‏ها فرمود: این موضوع شروطى دارد.
وانا من شروطها. (24)
«پذیرش امامت من، از جمله‏ى شروط آن است‏» . (25)
بیست هزار و به قولى بیست و چهار هزار نفر. این سخن را نوشتند. (26)
به این ترتیب، حضرت ثامن الائمه علیهم السلام، شرط توحید را، ولایت و امامت آل على علیه السلام را پذیرا بودن، دانست.
از دیگر موضع‏گیرى‏هاى آشکار امام علیه السلام در خصوص امامت، فرمایش آن حضرت است در کنار مامون - موقعى که مسئله‏ى ولایتعهدى را مطرح کرد - امام چنین فرمود: «مامون حقى را به ما داد که دیگران آن را نپذیرفتند» . (27)
تا قبل از موضع گیرى شفاف امام علیه السلام در مورد امامت، این موضوع فقط در میان خواص مطرح بود; ولى پس از طرح این مطلب مهم، در میان عامه‏ى مردم نیز گسترش پیدا کرد. اثبات این مسئله که «امامت، حق علویون است‏» از نکاتى است که حرکت تبلیغى ایشان در توضیح معناى امامت و مناظرات آن حضرت تاثیر منحصر به فردى در آن داشته است. (28)
امام رضا علیه السلام در مرو:
حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام با همراهان وارد مرو شد و در خانه‏اى که برایشان در نظر گرفته بودند، مستقر شد و مورد تکریم مامون قرار گرفت. (29)
از متون تاریخى بر مى‏آید که مامون ابتدا خلافت را به امام علیه السلام پیشنهاد کرد; ولى امام علیه السلام آن را به شدت رد کرد.
مامون براى جلب رضایت امام علیه السلام تلاش کرد. این را یزنى‏ها در مرو بیش از دو ماه طول کشید، ولى امام علیه السلام به هیچ وجه موافقت نکرد. مامون افراد دیگرى را نزد امام فرستاد و آن‏ها نتوانستند امام علیه السلام را متقاعد سازند که ولایتعهدى را بپذیرد.
وقتى دیدند به این روش کارى از پیش نمى‏برند; امام را گاهى تلویحا و گاهى صراحتا به مرگ تهدید مى‏کردند.
(30)
در برخى تواریخ آمده است که مامون نذر کرده بود که اگر بر برادرش امین پیروز شود خلافت را به امام رضا علیه السلام واگذارد، اگر این مطلب درست‏باشد این سؤال مطرح مى‏شود که چرا امام را به قبول خلافت مجبور نکرد بلکه ولایتعهدى را به ایشان تحمیل کرد؟ ! و بعد از آن‏که حضرت قبول نکرد چرا او را به حال خود وانگذاشت؟ !
امام رضا علیه السلام متوجه خطرات این بازى سیاسى بود لذا گر چه در سال 201 قمرى ولایتعهدى را قبول کرد ولى مکرر خبر مرگ خود را قبل از مامون گوشزد مى‏کرد. (31)
نظر امام رضا علیه السلام در خصوص قبول ولایتعهدى:
امام رضا علیه السلام در پاسخ ریان (32) که از حضرت پرسید: شما با آن همه زهد در دنیا چرا ولایتعهدى مامون را پذیرفتید؟ فرمود:
قد علم الله کراهتى (33) «خدا مى‏داند که چقدر من از این موضوع ناخشنودم‏» .
علت پذیرش ولایتعهدى:
امام رضا علیه السلام ولایتعهدى را پذیرفت در حالى که مى‏دانست‏به قیمت جانش تمام خواهد شد، ولى اگر نمى‏پذیرفت علاوه بر جان خودش جان شیعیان نیز به خطر مى‏افتاد. در آن روزگار که تفکرات و فلسفه‏هاى الحادى و ضد دینى رواج کامل داشت. اگر امام اقدامى مى‏کرد که جانش را از دست مى‏داد; شیعیان به انحراف کشیده مى‏شدند. در آن روز وجود امام علیه السلام براى سلامتى افکار شیعیان ضرورى بود. (34)
علاوه بر این امام با قبول ولایتعهدى عملا از بنى عباس اعتراف گرفت که علویین حق حکومت دارند بلکه از بنى عباس هم برترند و غصب حق کسى دلیل حق نداشتن او نیست.
«ابن‏معتز» شاعر دربارى در اشعارش به همین نکته اشاره مى‏کند و مى‏گوید:
اگر مامون ولایتعهدى را به امام رضا علیه السلام داد، کسى فکر نکند خلافت و حکومت‏حق «رضا» و علویین است و مامون را در خلافت‏حقى نیست مامون ولایتعهدى را به امام رضا علیه السلام داد تا به او و علویون بفهماند حکومتى که شما براى آن خود را به کشتن مى‏دادید نزد من ارزشى ندارد (شاعر متوجه شده بود که واگذارى ولایتعهدى اعتراف به حقانیت امام است و با این حرفها سعى مى‏کرد حقیقت را واژگون جلوه دهد) .
(35)
نکته دیگر این که امام علیه السلام با قبول ولایتعهدى این شایعه را خنثى کرد که ائمه تنها به امور دینى مردم مى‏پردازند و کار فقهى انجام مى‏دهند; اما به خیر و شر امور مسلمین کارى ندارند از این جهت است که امام رضا علیه السلام در پاسخ «محمد بن عرفه‏» که دلیل قبول ولایتعهدى را پرسید؟ فرمود: به همان دلیل که جدم داخل شدن در شوراى شش نفره را پذیرفت [من نیز ولایتعهدى را پذیرفتم.] .
در مجموع باید گفت: امام به قبول ولایتعهدى راضى نبود گر چه فوایدى در برداشت ولى‏خطرات آن بیشتر از نفع آن بود و کاملا معلوم بود که مامون امام را حذف فیزیکى یا معنوى خواهد کرد. (36)
چگونگى شهادت امام رضا علیه السلام:
عبدالنبى بشیر مى‏گوید: مامون به من دستور داد ناخن‏هاى خود را بلند بگذارم و من نیز چنان کردم، سپس مرا خواست و چیزى شبیه (تمرهندى) به من داد و گفت: این را به همه‏ى دو دست‏خود بمال، من چنان کردم. سپس برخاسته و نزد حضرت رفت و به امام گفت: حال شما چطور است؟
امام فرمود، امید بهبودى دارم.
مامون پرسید هیچکدام از غلامان نزد شما آمدند؟
حضرت فرمود: نه.
مامون خشمناک شده و به غلامانش فریاد زد (که چرا رسیدگى به حال آن حضرت نکرده‏اند.) عبدالله بن بشیر مى‏گوید: در این هنگام مامون به من گفت: براى ما انار بیاور. من چند انار حاضر کردم، مامون گفت: با دست‏خود آن‏ها را بفشار، من فشردم و مامون آب انار فشرده را با دست‏خود به حضرت خورانید و همان سبب وفات آن حضرت گردید و پس از خوردن آن افشره، حضرت دو روز بیشتر زنده نماند.
ابا صلت هروى مى‏گوید: پس از آن‏که مامون از حضور امام رفت، من به محضرش رسیدم حضرت فرمود:
یا ابا الصلت قد فعلوها. «اى ابا صلت! اینها کار خود را کردند» .
و در آن حال زبانش به وحدانیت و حمد خدا گویا بود. (37)
________________________________________
1) تقویم روز شمار 1379، 14 خرداد 1379.
2) سخنرانى معظم له به مناسبت تحویل سال نو 1379.
3) تاریخ اهل البیت، ص‏83، سید محمد رضا حسینى.
4) بر شطى از حماسه و حضور، ص‏365.
5) همان، ص‏123.
6) سیره الائمة الاثنى عشر، ج 2 ص 342، هاشم معروف حسنى.
7) بحار الانوار، ج‏49 ص‏2.
8) مروج‏الذهب، ج‏3 ص‏417- ابن اثیر، ج‏6 ص‏408.
9) عیون اخبار الرضا، ج‏2 ص‏167- 168 به نقل از حیات فکرى سیاسى امامان شیعه، ج‏2 ص‏74، رسول جعفریان.
10) همان، ص‏241.
11) حیاة السیاسة للامام الرضا علیه السلام، ص‏214.
12) حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج‏2 ص‏78، سال 1371.
13) همان، ص‏77.
14) سوگنامه‏ى آل محمد، ص‏112، محمد محمدى اشتهاردى.
15) اصول کافى، ج‏1 ص‏448- مسند الامام الرضا، ج‏1 ص‏64.
16) حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص‏78.
17) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج‏2 ص‏217.
18) کشف الغمه، ج‏3، انوار البهیه، ص‏239، اعیان الشیعه، ج‏2 ص‏18.
19) اثبات الوصیة، ص‏203- مسند الامام الرضا، ج‏1 جزء 2 ص‏169.
20) کشف الغمه، ج‏3 ص‏141- انوار البهیه، ص‏239.
21) الخرائج والجرائح، ص‏236.
22) انوار البهیه، ص‏240.
23) معانى الاخبار، ص‏371، امالى صدوق، ص‏142، حلیة الاولیاء، ج‏3 ص‏192، عیون اخبار الرضا ج‏2 ص‏146.
24) التوحید، ص‏25- 26.
25) این حدیث‏به حدیث‏سلسلة الذهب معروف گردید.
26) اعیان الشیعه، ج‏2 ص‏18، چاپ ارشاد.
27) عیون اخبار الرضا، ج‏2 ص‏145، به نقل از حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج‏2 ص‏105.
28) همان، ص‏105.
29) ارشاد مفید، ج‏2 ص‏251.
30) الحیاة السیاسیه لامام الرضا علیه السلام، ص‏280.
31) همان.
32) علل الشرایع، ج‏1 ص‏139، امالى صدوق، ص‏72، بحار، ج‏49 ص‏130، حیات السیاسیه لامام رضا علیه السلام، ص‏282.
33) بحار الانوار، ج‏49 ص‏130، علل الشرایع، ص‏238، حیاة الامام الرضا علیه السلام، ص‏244.
34) الحیاة السیاسیه لامام الرضا علیه السلام، ص‏290.
35) همان، ص‏308.
36) همان، ص‏309.
37) ارشاد مفید، ج‏2 ص‏261.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد